۱۳۹۰ اسفند ۲۷, شنبه

بخوان به نام ایران عنوان کتابی ست که زندگی داریوش و پروانه فروهر را از زبان فرزند روایت می کند.




بیش از سه سال از آغاز نوشتن می گذرد، و از آن هنگام این روایت بی‌وقفه همراه من آمده استروزها و شب هایم را با طنین جمله‌ها، سکوت ها، خنده‌ها، فریادها و گلایه‌هایش انباشته است، در کلنجار با وسواس ها و تردیدهایم بالیده است تا به امروز که کتابی شده است با ۳۹۵ صفحه آمادۀ‌ خوانده شدن.
الزام این روایت را از همان ابتدا دریافتم، از روزی که در دهلیز سرد پزشک قانونی آن زخم های عمیق را بر سینه‌های عزیزشان دیدم و به سکوت مرگ بر لب‌های کبودشان خیره ماندم، از روزی که پا به خانه تاراج شده شان گذاشتم و در امتداد قدم هایم درد این خانه در جانم رسوخ کرد.
در طول آن سال‌های پیگیری پروندۀ‌ قتل، هربار که با سکوت و دروغ و تحریف مأموران حکومتی در برابر سرنوشت عزیزانم روبرو شدم، دریافتم که بار سنگین این روایت بر شانه های من است، تا دیگران مهلت شناخت و قضاوت یابند، تا حافظه جمعی محدود به قرائت رسمی ریاکاران و زورگویان نماند.
زیر آوار فاجعه سماجتی در من زاده شد، که همچنان همراه من استاز همان روزها آغاز به جستجو کردم، به دنبال نوشتارهای سیاسی، گفتگوها و اعلامیه های آنان، به دنبال آن اسنادی که مأموران حکومتی به غارت برده بودندآنچه یافته‌ام تنها بخش‌هایی از دفتر قطور تلاش سیاسی آن دو را در دهه های متوالی شامل می‌شوددفتری که یورش های پیاپی استبداد برگ‌های بیشماری از آن را جویده انداستبداد دشمن کینه توز حافظه است، هیولایی که در فراموشی و ناآگاهی و ترس ما حضور خود را می‌گستراند و اطاعت از قرائت خویش را بر ما تحمیل می‌کند تا آینده را در تکرار گذشته محصور سازد.
پدرومادرم دشمن استبداد بودند و در تلاطم این پیکار زندگی و خانه خویش را ساختند، خانه‌ای که در تهاجم تندبادها از آزادگی و شرافت انسانی، از دلیری و میهن‌دوستی استواری می‌گرفتدر این خانه من و برادرم زاده شدیم و در فراز و نشیب تلاش آنان بالیدیم، گاه سرشار از شور زندگی آن خانه، و گاه کزکرده در تهاجم تنگناهای آن خانهما کوچ کردیم و آنان ماندند تا پیکار خویش در همان خانه به سرانجامی تلخ برند.
در این خانه از آنان دو لکه خون باقی ست که در گذر زمان رنگ می‌بازد، به همراه انباشتی از خاطرات که اگر بازگو نشوند در دستبرد دائمی گذر زمان و تحمیل دائمی استبداد محو خواهند شداین کتاب تلاشی ست برای بازپس‌گیری حق حضور، که از عزیزانم سلب شد.

این کتاب را در خانه‌ام در شهر کوچکی در آلمان نوشته امپشت میزی، در اتاقی که رو به دیواری دارد و در طی این سال‌ها پر از یادداشت‌ های کوچک و رنگی شده استتاریخ‌ها، تکه‌پاره‌های خاطرات، نقل‌قول‌ها و هرآنچه دستمایه من برای نوشتن بوده استیادآوری از جمله ای یا تصویری که در حافظه داشته‌ام آغاز شده و در تمرکزی دشوار به گذشته نقب زده تا آنچه را که در غبار زمان محو شده می‌نمود، ردیابی و بازسازی کنداین اتاق هنوز سرشار از تصویرهای محو است و من امیدوارم روزی دوباره به جستجوی آنها ادامه دهمشاید آنوقت بازنمای کامل‌تری از گذشته ترسیم شود.
کنار دیوار دیگری، روی قفسه های چوبی جعبه های مقوایی بر هم سوار شده‌اند که درونشان اعلامیه ها، گزارش های خبری هفتگی، متن مصاحبه ها، نامه‌های سیاسی و اسنادی از این دست قرار دارند که بازگوی تلاش سیاسی پدرومادرم هستند و من در طی این سال‌ها جمع‌آوری کرده اماز این مدارک نیز جابجا استفاده کرده‌ام تا نگرش سیاسی آن دو را به استناد آنان بازگو کنمدرون یکی از این جعبه‌ها عکس‌های پدرومادرم قرار دارنددلم می‌خواست گزینه‌ای از این عکس‌ها را نیز در این کتاب بیاورم اما محدودیت‌ها نگذاشتنددلم نیامد از آخرین تصویری که از آن دو باقی‌مانده است چشم بپوشمکتاب با لبخند آنان در این تصویر در آبان ماه ۱۳۷۷ به پایان می‌رسد.

به یاد آوردن راه دشواری بوده استدر این مسیر خود را به جریان سیال ذهن سپرده‌ام و تلاش کرده‌ام تا بیش از هرچیز فضای زندگی آنان را آنگونه که بود به تصویر بکشم؛ با جسارت‌ها و شادی هایش، با کلنجارها و تلخی هایشهمانگونه که روال زندگی در خانه ما بود در این کتاب نیز مرزی میان تلاش سیاسی و روزمرۀ‌ زندگی نکشیده‌اممادرم دریکی از آخرین مصاحبه هایش کنار پدرم ایستاده و از پیوندشان می‌گوید، که عاشقانه و سیاسی آغاز شده و در فراز و نشیب زندگی و مبارزۀ‌ مشترک امتداد یافته استمادرم با شوقی کودکانه جمله‌ای از دکتر مصدق را در تبریک ازدواجشان نقل می‌کند که نوشته بود خداوند نجار نیست اما در و تخته را خوب به هم جور می کند و پدرم با لبخندی پرمهر و شرم از زیر چشم او را تماشا می کندتلاش من بازگویی این پیوند بوده است.
این کتاب هیچ ادعایی ندارد الا روایت صادقانه آنچه من شاهدش بوده‌ام.
از تمامی آنانی که مرا در این راه یاری کرده‌اند صمیمانه سپاسگزارم و از تمامی آنان که با خواندن این کتاب و بازگویی و نقد آن به ماندگاری داریوش و پروانه فروهر در حافظه جمعی یاری خواهند رساند سپاسگزارمو بیش از هر چیز در پهنه هستی سپاسگزار پدرومادرم هستم که دریافت ارزش نیکی ها و پایبندی به آنها را به من آموختند.
پرستو فروهر

کتاب از روز گرانقدر ۲۹ اسفندماه آماده پخش است، روزی که در خانه ما بزرگداشت مصدق و غرور پیروزی نهضت ملی شدن صنعت نفت با شادی زادروز مادرم همراه می‌شدامید که خوش یمنی این روز بر این کتاب نیز سایه افکند.

مرکز پخش:
انتشارات و مرکز پخش کتاب فروغ
۰۰۴۹-۲۲۱-۹۲۳۵۷۰۷

و نیز از طریق ارسال ایمیل به آدرس زیر:
بهای کتاب ۱۶ یورو هزینه پست

سپاسگزار خواهم بود که این نوشته را برای آشنایان خود بفرستید و در پخش کتاب یاری ام دهید.






هیچ نظری موجود نیست: