۱۳۹۲ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

یک نامه و مشتی خاطره. اسماعیل وفا یغمائی
اسماعیل وفا یغمایی
در رابطه با تلاش برای لجن مال کردن من و امثال من و چسباندن به ملاها که مایه ابرو ریزی خودشان خواهد شد امروز به یکی از نامه هائی که در سال2005 پس از رفتن پسرم امیر وفا به کمپ تیف و درنگ دوساله اش در آنجا،تصادفا برخورد کردم و خاطراتهفت سال پیش در نظرم زنده شد. فکر میکنم بد نیست شما هم نگاهی به آن بیاندازید تا هم کمی از مشکلاتی را که روبروی من و امیر قرار داشت بدانید و هم وضعیت من نامجاهد بریده و تواب و نادم  را بنا بر اطلاعیه اسیاب بادی های مربوط به رمان دن کیشوت (سر وانتس) در نگاه من نسبت به ملاها دریابید. یاد روانشاد نوری البلا که در دوران شاه گویا وکیل مسعود رجوی بود و به ایران سفر کرد و در سال 2005 وکیل امیر بود بخیر. مردی شریف و بزرگ بود و بسیار تلاش کرد .منظور از درج این نامه دفاع در برابر اسیاب بادیهای دن کیشوت نیست که نیازی به آن ندارم بلکه اشاره به نکاتی است که یاد شد.و اما نامه

سوم ژانويه 2005 ميلادى 
اميرعزيزم
سلام فراوان نو مبارك باشد. براى تو و تمام آنهائى كه عليرغم همه چىز انسان باقى مانده اند.
 اين نامه را تايپ مي كنم تا بتواني راحت تر بخواني. خيلي دقيق بخوان و به ان فكر كن.
اول اينكه ازهمان اول اوت تا حالا من تمام مدت دنبال كار تو بوده ام وحتي يكروز ان را ول نكرده ام. توجه داشته باش كه اين كار ساده نيست و بايد صبر و حوصله داشت و مثل يك مرد حسابي با ان بر خورد كرد. كارهائي كه من كرده ام اينهاست.
1-     برايت وكيل گرفته ام و هر روز با وكيلت در تماس هستم تا حالا بيست هزار فرانك پرداخته ام كه اصلا مهم نيست . باز هم خواهم كرد . پول فروش  كتابهاي شعر آخرم را براي باز گرداندن تو پرداختم وهر طور باشد مسئله را حل خواهم كرد. وكيل تو آقاي نوري البلا دائم در تماس با من است و دائم در تماس با سفارت فرانسه و آقاي باژوله سفير فرانسه در بغداد. امروز هم با او تماس گرفتم .
2-     نامه اي به ژنرال جفري ماير نوشته ام كه او بالاخره جواب داد و نوشت مشكل از آمريكا نيست و سفير فرانسه مشكل ايجاد كرده است. نامه ژنرال را به وكيل دادم تا روي آن اقدام كند.
3-     از طريق فرانس ليبرتي  كه يك موسسه متعلق به خانم فرانسوا ميتران رئيس جمهور فقيد سابق فرانسه است دارم كارت را دنبال مي كنم . آنها پرونده ترا براي سفير فرانسه فرستاده اند و پرونده به دست سفير رسيده. تماس تلفني هم گرفته شده. سفير عجالتا در تعطيلات است ويازده ژانويه بر مي گردد.
4-     از طريق يكي از وزراي سابق رئيس جمهور كنوني فرانسه آقاي برنارد استازي كه يك موسسه براي اين كارها دارد دارم كارت را دنبال مي كنم . پرونده ات را امروز تكميل كردم وبه دفتر او دادم.
5-     با زهم دارم راههاي ديگر را دنبال مي كنم و تو مطمئن باش تا كار به نتيجه نرسد من ول كن نيستم. تعدادي مدرك را كه نشان مي دهد من دنبال كار تو هستم ضميمه مي كنم. نامه هاي وكيل. جواب ژنرال جفري ماير و …
6-     امير عزيزم
7-     اينها كارهاي من است كه ادامه دارد و من تمام كوشم را مي كنم و تا به نتيجه نرسد ول كن نيستم. اين را مطمئن باش . ولي كارهاي تو چيست و تو چه بايد بكني؟ خوب توجه كن خيلي خيلي خوب
1-     اولين كار تو اين است كه متوجه باشي كار ساده نيست و اين يك مسافرت ساده نيست و براي درست شدن كار بايد حوصله داشت و جنگيد. بايد شرايط را بفهمي و حوصله داشته باشي و مثل يك جوان نيرومند و پر حوصله با مسئله بر خورد كني. روشن برايت بنويسم . من روي تو حساب مي كنم و تو نبايد بي حوصلگي نشان بدهي.
2-    مهمترين مسئله اين است كه توجه داشته باش هر چه اين قضيه طول بكشد هرگز هرگز هرگز و تا روز قيامت هرگز فريب و گول نخوري و مثل كساني كه روانه ايران شدند به فكر ايران نباشي و در دام آخوندهاي پست پفيوزجاكش نيفتي. اينها كساني هستند كه عموي ترا جلوي پدر و مادرش به دار كشيدند و دهها هزار تن از جوانان مملكت ما را كشته اند و تمام جنايتها را كرده اند. من از بوى تعفن و گند كسانى كه با آخوندها رفته اند حتى از چند فرسخى هم در عذابم. مبادا آنكه حوصله ات سر برود و يا ضعف نشان بدهي و گول بخوري. خيلي روشن بنويسم اگر پاي كسي مثل تو به ايران برسد . آنها بخاطر من سعي مي كنند هر كاري بكنند و هر بلائي بر سر من بياورند تا من بخاطر تو كوتاه بيايم. اميرحواست باشد. من هرگز كوتاه نخواهم آمد . هرگز و تا وقتي براي تو همه كار خواهم كرد كه در عراق هستي. اگر بروي من ديگر هيچكار نه مي توانم بكنم و نه خواهم كرد و هر چه بر سرت بيايد به خودت مربوط است. من هرگز و حتي حاضر نيستم يك ذره بر سر تو با آخوندها معامله كنم. حيثيت ادبي و مبارزاتي سي ساله من متعلق به خود من نيست كه بتوانم بر سر ان معامله كنم . اين اندك كارى كه من كرده ام متعلق به مردم ايران است كه دارند از دست آخوندها رنج مى كشند من هرگز كوتاه نخواهم آمد آنهم با آخوندهاي پست فطرت پليد و آن اندىشه مذهبى گه و كثافتشان. بنا براين حواست باشد و حوصله ات سر نرود. مطمئن باش كارها درست خواهد شد و شرائط روبراه خواهد شد. به اين اطمينان داشته باش.
3-     در آنجا با چند نفر از افراد درست و حسابي باش. با شطرنج و ورزش و بازي و مطالعه اوقات را سپري كن تا وقت موعود برسد و به نزد من بيائي كه خواهي آمد. من در اينجا همه كار برايت خواهم كرد. مطمئن باش كه قبل از پدر همانطور كه گفته ام ما دو رفيق خوب هستيم و خواهيم بود.
4-     من از اين به بعد برايت مرتب نامه خواهم نوشت و از پيشرفت كار خواهم نوشت وخواهم خواست هر طور شده آنرا به دستت برسانند.
5-     از بچه ها خواستم كه هر وقت ميسر بود و تو خواستي با مادرت ملاقات داشته باشي. البته من امكانات آنها را نمي دانم ولي اين درخواست را كرده ام.
6-     از آنها خواستم از طرف مادرت يك وكيل عراقي براي تو بگيرند تا با وكيل اينجا چفت و جور شود وكار سريع تر جلو برود
7-     در اينجا من حتي وضع خانه را مرتب كرده ام وميز و صندلي و تختخواب هم خريده ام تا وقتي آمدي همه چيز جور باشد.
8-     من در اينجا براي گذران زندگي ام هفته اي چهار روز استاج مي روم و شبهاكار مي كنم نگهبانی در پارکینگ با یک سگ که نامش اتفاقا چخوف است .نام نویسنده معروف روسی و با چخوف اوقات خوبی دارم و هر دو زبان هم را خوب میفهمیم و بقيه اوقات را دنبال كار تو هستم وعصرها كه بر مي گردم كار تو را دنبال مي كنم و هر وقت كه لازم باشد مرخصي مي گيرم تا كار تو را دنبال كنم . تو مطمئن باش كه من دنبال كار هستم و لي در عين حال بدان كه نبايد بي حوصله بود و اين يك برگ واقعي از زندگي است.
9-     به طور قوي و جدي مواظب سلامت جسمي و روحي ات باش. مطمئن باش اين دوران مي گذرد و من ارزو دارم كه بزودي ترا در كنار خود ببينم. مشكل  از جانب فرانسه است و نه آمريكا وبعد از نامه ژنرال جفرى ماير همه چيز براى من و وكيل روشن شد من در اينجا دارم اين مشكل را حل مي كنم ودارم تلاش مى كنم ترا که در شراىط نامساعد گير كرده اى بر گردانم. من مطمئنم ما موفق خواهيم شد در صورتى كه تو مثل يك انسان مقاوم و پر اميد رفتار كنى.
10- براي هميشه تاكيد مي كنم. هرگز به بازگشت به ايراني كه در دست آخوندهاست فكر نكن. مطلقا فكر نكن كه من نه مجاهدم و نه وابسته به هيچ سازمان سياسي يك نويسنده و شاعر هستم كه به آزادي احترام مي گذارم و چيز زيادى از دنيا نمى خواهم و نمى خواهم به مردم مملكتم بى احترامى كنم و به همين دليل از آخوندها و كساني كه در مقابل اخوندها كوتاه بيايند حالم به هم مي خورد.
ترا مي بوسم پسرم
و دير يا زود در كنار هم خواهيم بود. قربانت بروم
بزودي
پدرت

هیچ نظری موجود نیست: