۱۳۹۱ خرداد ۸, دوشنبه

تقی روزبه: از"مرکوزی" تا "مرکولاند" وتوهماتی که به نام چپ رادیکال پراکنده می شود!


دربحبوحه رویدادهای انتخاباتی فرانسه رویکردی درمیان برخی از چپ ها، مواضع خود را تاحد دخیل بستن به تاکتیک های انتخاباتی و گزین بین بد و بدتر ازمیان دو سیاست رشد و ریاضت اقتصادی تنزل داده است.*1

برطبق این توهمات:
 با سرکار آمدن اولاند چنین القاء می شود که  گویا دوران مرکوزی وسلطه سیاسی نمایندگان کلان سرمایه داران،نئولیبرالیسم وسرمایه مالی بسرآمده است، واین درحالی است که روزنامه ها و تحلیل گران سرمایه داری واژه جدید مرکولاند را جایگزین واژه مرکوزی کرده اند که علیرغم وجود برخی اختلافات درمیان آن ها، حاکی ازپیوند فرانسه و آلمان به منزله هسته اصلی قدرت دراتحادیه اروپا است.

گویا، مصاف بزرگی درپشت صف آرائی جدید وقدیم جریان دارد  که آینده وسرنوشت اروپا را رقم خواهد زد وحزب سوسیالیست فرانسه زیرفشارانتظارات رأی دهندگان، شدت بحران وفشاراحزاب چپ رادیکال، ناگزیراست که یک سری ازشعارهای چپ رادیکال را پیش ببرد وبسیاری ازاین قبیل  سخنان. واین درحالی است که شخص اولاند پیشتر ازعدم تناقض بین سیاست رشد وریاضت اقتصادی سخن گفته و درنشست اخیرسران اتحادیه اروپا  سیاست تداوم  ریاضت اقتصادی در یونان را به اتفاق دیگرسران اتحادیه مورد تأیید قرار داده است! چرا که اساسا درنزد او تقابلی بین ریاضت اقتصادی و رشد وجود نداشته واین دو نافی یکدیگر نیستند، بهمین دلیل خواهان پبشبرد متوازن وموازی آن هاست وکشاکش  دو دولت  نیز دراین چهارچوب قرار دارد.

اظهارمی شود مهم "نه" مردم به ریاضت اقتصادی است و این که به چه کسی و جریانی رأی دهند امرفرعی وثانوی است، بدون این که به خطرجدی مصادره و مسخ شدن مبارزه طبقاتی کارگران و استثمار شوندگان توسط کمپ بورژازی اشاره شود (این ادعا بخصوص  توسط کسانی که  تجربه "نه" های پرشکوه  و یک جانبه  مصادره انقلاب علیه نظام سلطنتی توسط  خمینی  ودوم خرداد 76 توسط اصلاح طلبان  ویا خیزش 88 توسط سبزها را دارند،عجیب است).

ادعامی شود، شرکت درانتخابات درکشورهای آزاد، که درآن آزادی به مفهوم واقعی وجود دارد، از دوران مارکس وانگلس تادوران لنین وامروز، قاعده بازی دربین احزاب چپ و رادیکال بوده است، بدون این که لحظه ای به نتایج وعواقب  به بارآمده ازاین قاعده بازی- حتی اگرتوسط آن ها هم گفته شده باشد، که چنین نیست و انتساب چنین حکمی و به این شکل به آن ها  نادرست است- اندیشیده باشند! مجازبودن استفاده ازتریبون انتخابات آن هم،به عنوان تاکتیک فرعی وبرای افشاگری و درخدمت اهداف وصف مستقل جنبش کارگری یک چیزاست، و دخیل بستن به آن با هدف شرکت در ساختار قدرت و تبدیل کردن آن به قاعده بازی همیشگی امری کاملا متفاوت.

گفته می شود، یک گرایش اولترا چپ و نه حتی چپ گرا، با بارقه انارشیسم وجود دارد که خواهان محروم کردن سوسیالیست های انقلابی وکمونیست ها  ازهرتریبون وابزاری هستند که به آن ها اجازه می دهد با مردم صحت کنند( به خوانید به آنهائی که خواهان شرکت مستقیم ویاعیرمستقیم درساخت قدرت هستد). باین ترتیب نقدا مبارزه روبه گسترش مردمی که درهمین کشورهای اروپائی به عنوان اعتراض به دروغین بودن دموکراسی موجود ازشرکت درانتخابات وبنا به ادعای این چپ از"رهنمودهای مارکس وانگلس ولنین" عدول می کنند وبه مبارزات خارج ازسیستم و ازطریق حضورمستقیم  و برگزاری مجامع خود بنیاد و اشغال فضا ومکان ها مشغولند، مورد حاشا و بی اعتنائی قرارمی گیرد. ظاهرا  برای  این رویکرد مرکزعالم وتعیین چپ و راست آن از نقطه ای آغازمی شود که خود وی ایستاده است.

بنا برهمین ادعا تجربه یونان نمونه درخشانی است  ازکاربرد شرکت در انتخابات برای تبدیل شدن به یک قدرت سیاسی درجه 1 یا 2 توسط یک حزب چپ رادیکال و ضدسرمایه داری.درحقیقت این رویکرد، عملا با نادیده گرفتن تمایزات وتفاوت های تجربه یونان و فرانسه، می کوشد که یک سیاست شکست خورده وامتحان پس داده  را نجات دهد).

گرچه درتناقض حل ناشدنی دیگری، به ویژگی درون سیستمی این تاکتیک "چپ رادیکال" اذعان می شود، اما درهمان حال تلاش می شود که با رنگ و روغن ضدسرمایه داری آنرا آرایش دهد، تا خدشه ای برادعای ضد سرمایه داری بودنش وارد نشود.

و... و...
*****
همه این گزاره ها و بسیاری دیگر که نقل مستقیم اشان حجم زیادی می خواهد وهرکس می تواند دردو گفتار مورد اشاره درزیرنویس این مقاله آن را ملاحظه نماید، جملگی عبارات آشنائی هستند که همواره در دفاع و توجیه سیاست های معطوف به قدرت بالائی ها توسط این گرایش برای توجیه سازش طبقاتی، شرکت درانتخابات با هدف مشارکت درساخت قدرت و تبدیل سکوی دولت بورژوازی به ابزار پیشروی بکارگرفته شده است. گرچه ستایش از تاکتیک طلائی مشارکت انتخاباتی به وجود آزادی بیان کامل مشروط می شود، اما با درون مایه و منطق نهفته درآن برای خلع سلاح  جنبش طبقه کارگر چه دراروپا (که بعضا درمقام سخن مورد اذعان خود این گرایش نیزهست) وچه در کشور خودمان- ایران-  درفرازهای گوناگون پس ازانقلاب به خوبی آشنائیم.
دراین رویکرد هیچ سخنی و مطلقا هیچ سخنی درمورد مشی مستقل وتاکتیک های مستقل چپ انقلابی و جنبش ضدسرمایه داری گفته نمی شود و مرز بین جنبش اعتراضی مردم و صفوف بورژوازی  و طبقه حاکم با جناح های گوناگونش، مرزمبارزات درون سیستمی وضد سیستمی دایما بهم می ریزد. گوئی مبارزه درون جناح های بورژوائی دربالا عینا ادامه طبیعی جنبش و مبارزه طبقاتی درپائین است. گوئی  توده های مردم واستثمارشوندگان سرنوشتی جزتبدیل شدن به  نیروی فشار برای این یا آن حزب جهت کسب قدرت و حضور درساخت قدرت سیاسی ندارند. این جریان تمایل خود را برای حضوردرساخت قدرت سیاسی مثل همیشه با حمله به نیروهای رادیکال و چپ تحت عناوینی چون آنارشیسم و اولتراچپ پنهان می سازد. حتی هیچ اشاره ای به این که این تاکتیک فرعی است نمی شود تا مبادا در برابرسؤال تاکتیک اصلی اتان کدام است قرارگیرد؟. واین درحالی است که نبض جنبش و مبارزه طبقاتی درجائی دیگر وخارج ازسازوکارهای نظام حاکم می زند.  کشش بی وقفه حضور درساخت قدرت سیاسی،  باروح  جنبش های انقلابی جدید درتضاد آشکارقراردارد وهمین تفاوت بزرگ توضیح دهنده بی اعتنائی این گرایش های سنتی نسبت به جنبش های جدید است.
برای این چپ رادیکال تمامی دایره مبارزه، به صف آرائی بین سیاست رشد وسیاست ریاضت اقتصادی محدود می شود. اما حتی سیاست رشدی که این چپ درپشت آن سنگرگرفته است، فی نفسه نفی کننده سیاست های نئولیبرالیستی نبوده و نزاع طرفین  درچگونگی پیش برد آن ها و شتابشان  خلاصه می شود.
درمورد حزب سیریزا که دایما ازآن به عنوان جریان کمونیستی وضدسرمایه داری و یا چپ افراطی  ونظائرآن  نام برده می شود، موضع اصلی اش مخالفت  با  ریاضت اقتصادی  و نه خدای نکرده مبارزه علیه مناسبات سرمایه داری واستقرارسوسیالیسم است. چنان که محور سخنان"رهبر"  این حزب درفرانسه به گفته مفسرما، جزجهت گیری به سمت اقتصاد تولیدی، صنعتی وملی دریونان نیست. و این هم البته همان گفتمان قرن بیستم حاکم برتوسعه تولید  وصنعتی شدن جامعه توسط "چپ" بود، که چیزی جزاستثمار وانتقال فشار بحران به کارگران  توسط دولت باصطلاح خودی نبود. می دانیم که حتی دولت های بورژوائی نظیردولت آمریکا و اروپای غربی نیز به هنگام بحران انباشت سرمایه  وگسترش ورشکستگی ها برای نجات کل نظام، این مؤسسات را ملی،یعنی دولتی می کنند والبته وقتی آب ها ازآسیاب افتاد و بحران کنترل شد، دوباره به بخش خصوصی منتقل خواهند شد. مهم آن است که این کنترل های اجتماعی  توسط  کارگران وزحمتکشان واراده مستقیم آن ها صورت گیرد  و بخشی ازپروسه انتقال به سوسیالیسیم  باشد وگرنه ملی کردن به خودی خود هیچ سیاست چپ و رادیکالی را بیان نمی کند.
دریک تناقض گوئی آشکاراز یک سو گفته می شود حزب سوسیالیست فرانسه به تجربه نشان داده  که دربرابرنئولیبرالیسم زانوزده و بیشترین خدمت برای پیشبرد این سیاست ها ودرهم شکستن جنبش اعتراضی عطیم کارگران درزمان شیراک(که ازدست خود شیراک وحزبش برنیامده بود) توسط این حزب صورت گرفت. بنابراین هیچ اعتمادی به آن نمی توان داشت  و اکنون هم صرفا خواستاریک سری تعدیل هاست، اما(وامان ازاین اماهای دردسرساز )، زیرفشاربحران واعتراضات مردم  و قدرت چپ رادیکال فرانسه، دریک حالت بینابینی(بین سرمایه داری ومردم) قرارگرفته وبرای انجام قول های انتخاباتی خود ناگزیراست که با کلان سرمایه داران ونمایندگان اصلی آنها(آلمان وانگلیس و...) درگیرشود. باید در انتظار یک اصطلاک جدی که سرنوشت آینده اروپا را رقم خواهد زد بود...من خیلی خوش بین هستم.... (آیا براستی براساس این گونه قول و قرارها حتی اگر واقعیت هم داشته باشند، می توان یک تحلیل وارزیابی واقعی و جدی ازاوضاع داشت یا آن که مشغول زدن خشت برآب هستیم !).
چنان که ملاحظه می شود، فقدان مشی مستقل، فقدان افق ضدسرمایه داری، لحظه بینی ، نگاه به بالا وارزیابی مبالغه آمیز از ابعاد دامنه کشاکش جناح های بورژوازی، دخیل بستن به مکانیزم انتخابات بورژوازی  به عنوان اهرم بزرگ تغییر، بیگانگی با جنش های اعتراضی  جدید وجاری دربیرون ازسیستم وبازی دربساط و سازوکارهای بورژوازی و وازهمه بدتر آشفته کردن مبارزه ضدسرمایه داری علیه نظام حاکم با تنش های درون صفوف بورژوازی ازخصوصیات بارز این رویکرد است.
آما آیا سرمایه داری هم نسبت به حزب سوسیالیست البته درجهتی مخالف، باندازه ای که مفسرما به آن خوش بین است، بدبین هست ونیروی آن را بینابنی می داند؟! آیا دیدار سران 8 قدرت ویا مرکل با اولاند و سران اتحادیه اوروپا  دیداربا یهودای خائن است؟!. درسطور بعدی خواهیم دید که چنین نیست.
*****

مقاله "انتخابات فرانسه و چپ گروگان گرفته شده"*2 که به فرایند چگونگی بازتولید نظام سرمایه داری،ازجمله ازطریق مکانیزم انتخاباتی و کانالیزه کردن اعتراضات ضدسیستمی اکثریت بزرگی از زحمتکشان وجوانان به شن زارهای منازعات درون بلوک بورژوازی، و نقد مشارکت بخشی ازچپ ها دراین فرایند پرداخته است ظاهرا برخی را خوش نیامده است. آن ها چنان باشیفتگی از انتخاب اولاند وکرامات او سخن می گویند که فراموش می کنند نقش اصلی وی وحزبش دراین ماجرا نجات بیمار ازپی آمد های سکته  وگسستی است که درچرخه بازتولید خود (وازجمله نجات از بحران "دموکراسی") با آن مواجه شده است. آن هم به نام چپ رادیکال! که حتی مدعیان غیر رادیکال این چپ (یعنی رفرمیست های اسم ورسم دارهم) با چنین گشاده دستی وخوش بینی درباره سیر وامکان تحولات دربالا سخن نمی گویند!. گوئی  تجربه طولانی قرن بیستم وسازش تاریخی سوسیال دموکرات ها با جناح راست سرمایه وسترون سازی  زبردستانه جنبش های اعتراضی و مبارزه طبقاتی اقشاراستثمارشونده اصلا وجود خارجی نداشته است. ونمونه ژوسبن وموارد مشابه آن درجهان هم، قادرنیست اندک شبهه  وسستی در نادرستی این احکام و ریختن بی قید وشرط آراء کارگران و زحمتکشان ونیزسایرلایه های رزمنده به سبد آن ها ایجاد  کند. اسب توهم تا آن حد به تاخت درمی آید که عملا اولاند به  سوارکارمقدسی تبدیل می شودکه آمده است با حمایل وشمشیر و اسلحه جنگی اش به جنگ سرمایه مالی وکلان سرمایه داران برود. دراین نبرد سرنوشت ساز،که مفسرما به گفته خودش به آن بسیارهم خوشبین است، پای چپ رادیکال هم گیر است. چرا که مصاف وپیروزی این سوارکار(که باید آن را ظاهرا اسب تروای این  چپ رادیکال بشمارآورد) مشروط به آن است که  "چپ رادیکال" هم به عنوان نیروی فشار وبا نفوذ توده ای لازم درپشت سرآن باشد. لاجرم داشتن تعدادنمایندگان لازم پارلمانی، واجد اهمیت زیادی است (چنان که ملاحظه می فرمائید، گام ها یکی  پس ازدیگری برای فرورفتن درباتلاق ساختار قدرت سیاسی برداشته می شوند: بعد ازفتح سنگر ریاست جمهوری اکنون نوبت فتح سنگرانتخابات پارلمانی است. پس! کارگران وزحمتکشان به شتابید به سوی انتخابات پارلمانی!). وباین ترتیب است که این چپ تمامی هم وغم اش را صرف بازی دربساط  بورژوازی می کند.
اما سؤال اساسی این است که آیا براستی اولاند اسب تروای چپ و جنبش اعتراضی است یا  بر عکس این "چپ رادیکال و ضدسرمایه داری" است که به اسب تروای بورژوازی برای رخنه  درقلعه جنبش و  سترون ومتشتت ساختن صفوف آن تبدیل شده است؟ دراین گفتارها  شما حتی یک کلمه هم ازمشی مستقل و انقلابی کمونیست ها نمی شنوید. گوئی که شعارمشی مستقل نه برای عمل بلکه برای تزئین ویترین غرفه"چپ رادیکال" ساخته و پرداخته شده است. آن چه که بنام این گفتارها  و چپ رادیکال به خوردمخاطبین داده می شود، همانا مربوط به نحوه شرکت این "چپ رادیکال"  وتشویق پرولتاریا به تاکتیک انتخاباتی معطوف به مشارکت درساخت قدرت سیاسی(ونه افشاگری  وتبدیل آن به تریبونی  علیه سرمایه داری)  است، آن هم درشرایطی که از قضا بورژوازی با بی اعتمادی گسترده و آگاهی روزافزونی نسبت به ماهیت فریبنده و راز ورزانه  و گوهر ضد مردمی  دموکراسی خود خوانده مواجه شده است. درشرایطی که بورژوازی نه فقط با یک بحران عظیم اقتصادی بلکه هم چنین با یک بحران سیاسی بزرگ (وازجمله بحران "دموکراسی نمایشی") مواجه شده است، درچنین وضعیتی این "چپ رادیکال" ما بجای تکیه برچنین  نیروی بالنده  و ضدسیستمی، هم چنان مشغول بازی قدیمی خود بوده و می کوشد که با مبارزات درون سیستمی خود ماهیت باصطلاح راز ورزانه دموکراسی  بورژوائی را افشاء کند. اگر ماهیت جادوئی  انتخابات و  رازورزی آن  را در دوگانگی و تضاد حاد بین  رویکرد وخواست رأی دهندگان وبیرون کشیدن نمایندگانی ازصندوق  بدانیم  که  دربست سیاست های بورژوازی را به پیش می برند( وهم چون مرغانی که برای مردم  ُقد ُقد می کنند ولی  تخم اشان را درسبد همسایه می گذارند)، ودرحالی که اکنون تضاد بین خیابان و پارلمان را دراوج می بینیم، آنگاه  به دور از لفاظی های معمولی روشن است که  راه مقابله  واقعی با جادوی صندوق  نه دخیل بستن به خود این سازوکارها، بلکه از تقویت خیابان و اعمال دموکراسی مستقیم ومشارکتی طبقات زحمتکش می گذرد. دموکراسی بدون عایق بندی  قادربه جاری ساختن  مبارزه طبقاتی و تبلوراراده واقعی بی شماران سوژه ها خواهد بود. اما در این گفتارها ما جز رله روایت های ژورنالیستی ومصرف روز با رویکردهای تقلیل گرایانه  ازبحران، ومردم به مثابه دنباله روان وتماشاچیان و ابژه هائی که محکومند ناظر بازی بازیگران و انتخاب ازمیان آن باشند، چیزدیگری نمی بینیم: درحوزه اقتصادی،عمق بحران به  کشاکش دعواهای درون سیستمی جناح های نظام حاکم، وبطوراخص به منازعات پیرامون سیاست ریاضت اقتصادی با سیاست رشد تقلیل می یابد (بی آنکه به  خطر مثله شدن مبارزه طبقاتی درپشت این کشاکش کوچکترین عنایتی بشود)،  ودرحوزه قدرت سیاسی وبحران دموکراسی بورژوائی، صرفا به جابجائی قدرت دربین  فراکسیون های اصلی بورژوائی ودرکنارآن به حضورهرچه بیشترچپ و طبقه کارگر درساخت قدرت می اندیشیم. فاجعه  وقتی جدی ترمی شود که  درنظر بگیریم امروزه  خواست تشکیل مجامع عمومی و دموکراسی مستقیم  و مشارکتی به یکی ازخواست های رادیکال ومهم  جنبش های اعتراضی ومهم تر از آن - و به درجاتی- به  تاکتیک عملی آن ها  تبدیل شده است. درچنین شرایطی این "چپ رادیکال" به جای شرکت فعال در افشاء  و ازکارانداختن این دموکراسی سترون واخته شده با هدف فراتررفتن رادیکال ازآن، گوئی که بندنافش با نظام انتخاباتی بورژوائی ودموکراسی اخته شده  بسته شده است و ناچاراست  برای نجات سیستم ازبحران بازتولید خود دامن همت به کمر بندد.! بنابراین مبالغه نیست که بگوئیم این "چپ" وقتی ازبحران عظیم سرمایه  و مبارزه طبقاتی سخن می گوید ازمصاف بین ریاضت اقتصادی و رشد اقتصادی و یا درواقع  از دریائی به عمق یک وجب سخن می گوید! ونه از مبارزه واقعی ضد سرمایه داری. او به جای آن که  از خطرمسخ مبارزه طبقاتی درکشاکش این مجادلات درون بورژوائی و بردن خیل کارگران به سوی سراب سخن به گوید و نسبت به ملاخورشدن جنبش اعتراضی مردم هشداردهد، درستایش از مشارکت درسازوکارهای نظام حاکم سخن می گوید! گوئی مبارزات برون سیستمی ضدسرمایه داری برای این چپ هیچ محلی ازاعراب ندارد. او اگرهم دراین مورد سخن بگوید، همانطورکه دراین گفتارها شاهد هستیم، نه ازمبارزات برون سیستمی و بیرون از سازوکارهای بورژوازی، بلکه  باهمان رویکرد سنتی ضرورت  بهره گیری ازفشارهای پائین و توده ای برای تقویت یک جناح  و یا سیاست یک جناح نسبت به جناح دیگر سخن می گوید. درحالی که می دانیم که نفس استفاده ازفشارپائین، بدون روشن کردن چگونگی  و هدفش وبدون قرارگرفتن این فشار درراستای تقویت مبارزات برون سیستمی و نحوه نگاه به کارگران وزحمتکشان به مثابه سوژه های دارای ظرفیت خود رهان، می تواند درخدمت تبدیل کارگران ومبارزان ضدسرمایه داری به سیاهی لشکر این یا آن جناح  و این یا آن سیاستِ معطوف به خروج  بورژوازی از بحران،  بکارگرفته شود.
جالب است دراین گفتگوها گاها به ماهیت درون سیستمی ورفرمیستی این نوع مبارزات هم  اذعان می شود، اما نه برای نقد وضعیت ازمنظرآن، بلکه برای گریز ازآن پرداختن به آن و راحت کردن خیال شنونده ازاین بابت. آیا بهترازاین می توان ادعای مقاله انتخابات فرانسه و چپ گروگان گرفته شده  مبنی براین که این "چپ"تبدیل به بخشی از پیچ ومهره و سازوکارهای بازتولید نظام موجودشده است، صحه گذاشت؟! متأسفانه این "چپ" حتی به آگاهی های خود درحتمی بودن سازش جناح ها  وپشت کردن سوسیال دموکراسی وقعی نمی نهد و با دخیل بستن به همان اما واگرها و تغییرات کوچک و در انتظارانجام قول های داده شده ماندن، حاضراست  راه صد بار آزموده شده را بار دیگر بیازماید. آری! ازمرکوزی تا مرکولاند راه زیادی نیست!     ناتمام  
  2012-05-25 -1391-03-05
*1- نگاه کنید به دوگفتارسیاسی درسایت راه کارگر  www.rahekaregar.com/   و یا سایت  رادیو وتلویزیون  برابری   radiobarabari.com/   تحت عنوان
     انتخابات فرانسه و یونان و تأثیرات آن بر اتحاد یه اروپا  و  بحران اقتصادی، انتخابات در فرانسه و یونان، چشم انداز تحولات در اروپا


هیچ نظری موجود نیست: