۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۱, شنبه

فردین و فروردین
مهدی اصلانی


تابستان که بیاید می‌شود ربع قرن. 25 سال. نوزده اردیبهشت اما برای سیمین می‌شود 24 سال. چه به‌هم می‌آیند، فردین و فروردین. همه‌ی سهم‌اش از بهار وسایلی بودند که به هم‌سرش تحویل دادند. او که خود زندانی بود و در ملاقات‌ خصوصی به سیمین گفته بود: کوتاه بیا. و او بی‌"نیاز" از شنیدنِ توصیه کوتاه نیامد. تاریخ اعدام‌اش چونان دیگر ابهامات پرونده‌ای‌اش بر ما نادانسته است. سه تاریخ اما روشن است. هفت ماه پس از آغازِ چپ‌کشی، درست یک روز مانده به عید سال 68 به بیرون بند فرا می‌خوانندش. وداع و بوسه‌ی واپسین با بندیان به درازا می‌کشد و آن روز وصال نمی‌دهد. سپس در اولین روزِ کاری پس از نوروز به تاریخ ششم فروردین 68 نگهبان بند صدایش می‌کند: فاطمه مدرسی‌ تهرانی زیر هشت. آن روز کارگر بند بود و مسئول تقسیم چای ظهر. به روایت یکی از هم‌بندان و رفقایش: تصور کردیم ملاقات دارد. پاچه‌ی شلوارِ کرم‌رنگِ کردی‌اش را بالا زد و تند تند فلاسک را شست و رفت. بعد از رفتنش وسایلش را خواستند.                                                           
 بسیاری بر این گمان‌اند که تاریخ اعدام‌اش باید همان 6 فروردین 68 باشد. به شهادت یکی از زندانیان زنِ مرتبط با سازمان اقلیت که در اردیبهشت 68 در سلول انفرادی بوده: سیمین تا اردیبهشت 68 هنوز در سلول بوده است. یک تاریخ اما بیش از هر چیز بر ما دانسته است. 19 اردیبهشت 68. روزی که وسایلش را به همسرش تحویل دادند. بهانه‌ی این نوشته نیز سال‌گشت نبودن تنها زندانی چپی است که 6 ماه پس از کشتار بزرگ اعدام شد و هنوز پرسش‌های بی‌پاسخ و چرایی اعدام این تنها زن مارکسیست بخشی از حوزه‌ی نادانسته‌های ما از کشتار بزرگ را در بر دارد.                                                                
نام تشکیلاتی‌اش سیمین بود و نام شناسنامه‌ای‌اش فاطمه مدرسی تهرانی. برخلاف پاره‌ای کژفهمی‌ها و ناراستی‌های روایت شده هیچ‌گونه نسبتی با آیت‌الله مدرس نداشت. که مدرس اصفهانی بود و سیمین زاده‌ی تهران. سیمین «زیر‌حکم» بود. این اصطلاح عمدتاً به بندیانی که دادگاهی شده اما حکم‌شان ابلاغ نشده اطلاق می‌شد. حکم اعدام می‌توانست در زمان مناسب به اجرا درآید. در اوایل اردیبهشت 62 دستگیر شده بود. تنها زن از کادرهای مرکزیتِ شبکه‌ی غیر علنی حزبِ توده و عضو مشاور کمیته‌ی مرکزی بود. به تقریب جز مهدی پرتوی که هم‌کاری‌های بی‌شائبه‌اش موجب زنده ماندنش شد تمامی اعضای شبکه‌ی مخفی حزب به مانند سعید آذرنگ به چوبه‌ی دار سپرده شدند. از جزئیات و ساز‌و‌کارِ پرونده‌ای سیمین اطلاعِ دقیقی دردست نیست. به روایت رفیق هم‌پرونده‌اش: سیمین هر گز در مورد ریز پرونده‌اش با هیچ‌کس سخن نگفت. سیمین را پیش از شروع چپ‌کشی به تاریخ 3 شهریور سال 67 به سلولِ انفرادی بردند و در تاریخ 17 شهریور به بند عمومی بازگرداندند. برای ما تعریف کرد که در بند 209 صفی از مردان زندانی در راه‌رو ایستاده بودند. دوباره کیفر خواست او را خوانده و نظرش در مورد حزب و مارکسیسم پرسیده بودند. سیمین از جمله زندانیانی بود که تا به آخر "سرموضعی" باقی ماند.                                       
به راستی چه رازی در اعدام این تنها زنِ چپ در تابستان 67 باقی است.؟ موارد پرونده‌ای این عضو شبکه‌ی مخفی حزب چه می‌توانسته باشد که پیش‌تر حکم اعدام برایش صادر کرده بودند.؟ سوزاندنِ اطلاعات و ندادن قرارهای تشکیلاتی؟ یا آن‌چه ما از آن بی‌اطلاعیم؟ راست آن است که سیمین را نه در همه‌کشی زندانیان سیاسی در تابستان 67 که همه چیزش بر مبنای حکم فقهی و شرعی خمینی استوار بود، که دستِ کم هفت ماه پس از آن تک‌کُشی کردند. چرا؟ آن‌چنان‌که می‌دانیم در کشتار تابستان 67 هیچ زنِ مارکسیست و چپ اعدام نشد، و تنها محاربین و مرتدین سهم خود از اعدام دریافت کردند. بهانه‌ی اعدام‌های سال شصت‌و‌هفت در نزد نیروهای مذهبی (مجاهد) محاربه با خدا و در نزد نیروهای چپ ارتداد بود. مجاهدین به دلیل جنگ (محاربه) با خدا و چپ‌ها به جهت بازگشت (ارتداد) از خدا، سر از گورستان‌های بی‌مرز در آوردند. از این رو بی‌شمار مردان و زنان مجاهد اعدام شده در تابستان 67 نه به جهتِ ارتداد که به اتهام محاربه اعدام شدند. حکم بازگشت و انکار اسلام از جانب زن (مُرتدّه) اما مرگ نیست. پرسشی که بلافاصله موضوعیت پیدا می‌کند: چرایی اعدامِ زن‌های هوادادر و عضوِ جریان‌های سیاسی چپ در فاصله‌ی سال‌های سیاه 63-60 می‌باشد. اعدام زن‌های عضو و هوادار جریان‌های چپ در سال 60 عمدتاً محاربه با خدا بوده است (براندازی). ابهامی که سعی می‌شود در ادامه مطلب بدان پرداخته شود. جمهوری­ی استثنایی اسلامی را می‌توان به حق یکی از زن‌ستیز‌ترین حکومت‌های تاریخ ایران نام نهاد. در تابستانِ سال 1367 اما جز یک استثناء این زن‌ستیزی منجر به زنده ماندنِ زن‌های زندانی چپ شد. ماجرا چیست؟                                                              
محارب. محاربه: آن نفرین‌نامه و پلیدی‌ی کم‌یاب و همه‌کشی‌ی مذهبی که خمینی بر مدار کینه مُهر کرد، یک‌سر بر مدار اسلام و فقه می‌چرخید، با همین منطق بود که در تابستان 67 هیچ‌یک از هواداران و اعضاء جریان‌های مذهبی خارج از دایره‌ی مجاهدین، از جمله فرقان، آرمان مستضعفان، خط شریعتی، موحدین، بنی‌صدری‌ها و نیروهای موسوم به ملی مذهبی شامل حکم محاربه واقع نشده و هیچ‌یک از ایشان خوش‌بختانه دست‌کم در زندان‌های تهران اعدام نشدند.                                  
ارتداد: بر اساسِ حکمِ صریح قرآن: «هر مسلمانی كه از دو مسلم متولّد شده و او از اسلام برگردد و منكر نبوّت حضرت محمّد(ص) شود و تكذیب كند، خون او هدر است و هرکه آن را از او بشنود مي‏تواند او را بكشد.»                                    
مهم­ترین جنبه‌ی اثباتی‌ی ارتداد، اعتراف و اقرارِ زبانی‌ی مرتد می‌باشد. در اسیرکشی‌ی سال 67 و در بی‌دادگاه‌ها و مواجهه با هیئتِ مرگ، ریاست این هیئت حجت الاسلام حسینعلی نیری تمامی تلاش خود به کار می‌بست تا با دروغ و دغل از بندی، اقرار زبانی مبنی بر ارتداد بگیرد. کسی که اقرار به ارتداد و مرتد بودنش نزد حاکم شرع کند خونش هدر است و حکم مرگ بلافاصله در موردش به اجرا در می‌آید. هرچند فقهایی مانند آیت‌الله منتظری (در اواخر عمرش) در فتوایی اعلام کرد: صرفِ اظهارِ نظرِ مخالف كه ناشي از شك و شبهه نسبت به اسلام يا‏ ‏بعضي احكام آن باشد و یا بازگشت از اسلام بر مبنای تحقیق موجب ارتداد نمي‌شود.                                                                                                                               
ارتداد؛ مرتد فطری؛ مرتد ملی: در فرهنگِ لغات، ارتداد را بازگشت از چیزی معنا کرده­اند. ارتدادِ مذهبی در اسلام یعنی بازگشتِ شخصِ بالغ از راهی که رفته است. در میانِ اهل شرع کسانی که پس از سنِ بلوغ از اسلام بازگشته‌اند، مرتد خوانده می­شوند. ارتداد مانند هر مفهومِ فقهی از شدت و ضعف برخوردار است. در احکامِ ثابته‌ی فقهی هیچ تفاوتی بینِ انواعِ ارتداد دیده نمی‌شود جز آن­که احکامِ مرتدِ ملی و مرتدِ فطری از یک­سو، و مرتد و مُرتدّه از سوی دیگر با هم تفاوت دارند.              
مرتد فطری: بر اساس نص صریح قرانی و اسلام: «هر انسانی كه از دو مسلم متولّد شود و از اسلام برگردد و منكر نبوّت حضرت محمّد(ص) شود، خون او هدر است و هر که آن‌را از او بشنود مي‏تواند او را بکشد. اموال او هم بر ورثه تقسیم مي‏شود و امامِ مسلمین البته او را مي‏كشد و توبه او را قبول نمي‏کند. بدین سبب نام فطری را به او نهاده‌اند که از مقتضای فطرتش که توحید و اصول دینِ اسلام است بازگشته است. در واقع کسی که به فطرت خود خیانت کرده است در قوانین اسلامی مجازاتی معادلِ مرگ در انتظارش است. حکم مرتدِ فطری براساسِ فتاوی اکثرِ فقهای شیعه مرگ است. قولِ قریب به اتفاق در میانِ فقهای شیعه آن است که توبه‌ مرتدِ فطری غیرقابلِ پذیرش است.
 مرتدِ ملّی: مرتدِ ملّی به کسی اطلاق می‌شود که شخصی تا سنِ بلوغ اسلام به وی عرضه نشده باشد و اَبَوَین او هم كافر باشند. وجه تسمیه‌ی مُرتدِ ‌ملّی آن است كه او از ملّت و ارتباط با مسلمین برگشت نموده باشد. به مرتد ملی سه روز مهلت می‌دهند تا توبه کند و مسلمانی اختیار کند. اگر پس از 3 روز توبه نکرد سپس محکوم به قتل می‌شود. به لحاظ مجازات مرگ تفاوتی میان مرتد ملی و فطری پس از اثبات وجود ندارد.
 مُرتدّه: بر مبنای فرامینِ فقهی و به طور مشخص ننگین‌نامه‌ی خمینی در تابستانِ سال 1367 هیچ یک از زن‌های منسوب به گروه‌های مارکسیستی اعدام نشدند. آیا این یک‌سره به قوانین آسمانی­ی­ خداباورانِ مرگ‌سالار مرتبط است؟ به درستی نمی‌دانیم، اما اگر چنین باشد، نه از سرِ احترام به زنان که در باور به ناقص‌الخلقه بودنِ زنان ریشه دارد. در موردِ زنانِ بازگشته از اسلام و انکار کننده‌گانِ آن (مُرتدّه) ساز‌و‌کارِ فرامین و احکامِ صادره به کلی متفاوت از مردان است. زنی که از دین بازگشته باشد مُرتدّه خوانده می‌شود. حکم مُرتدّه در قوانین فقهی و شرعی مرگ نمی‌باشد، چرا که در قوانین و فتاوی عمومی فقهای اسلام بر مبنای درکی عقب‌‌مانده و ارتجاعی که بُن‌مایه‌اش باور به ناقص الخلقه بودن زن است، بازگشتِ زنان از اسلام و دین به جهت آن‌که عقل زنان نصف مردان است، تؤام با عقلانیت نبوده و نمی‌توانسته انتخابی خردمندانه باشد، مُرتدّه را باید در حبس نگاه داشت و آن‌قدر حد بر وی جاری کرد تا آدم شود و سرِ عقل بیاید. حدی که بسیاری از زنانِ مبارزِ چپ در تابستان شصت‌و‌هفت تا سر‌حدِ مرگ تحمل کردند. خاطراتِ نقل شده و منتشره‌ی تاکنونی زنانِ چپ گواهِ آن است که در تابستان سال 1367 بر زن‌های عضو و هوادارِ جریان‌های چپ که نماز را نپذیرفتند، حد جاری کردند، به گونه‌ای که تعدادی از آن­ها روزهای متوالی کابل خوردند و نماز را نپذیرفتند. تا جایی که کارِ تنی ‌چند از آن­ها به بیمارستان کشیده شد. هر زن زندانی که مقابل پرسش هیئت مرگ قرار می‌گرفت و نماز نمی‌گزارد به حد محکوم می‌شد. سیمین فردین نه تنها مقابل هیئت مرگ واقع نشد که حتا برای کابلِ نماز هم برده نشد. دلیل اعدام فردین هر آن‌چه بوده باشد بی‌تردید ارتداد نبوده.
 پرسش و بهانه‌ی این نوشتار اما هم‌چنان باقی است. در جریان همه‌کُشی تابستان 67 که از هفته‌ی اول مرداد آغازیدن گرفت قرار نبود هیچ زنِ مارکسیسیتی اعدام شود از همین رو حکمِ اعدام فردین که پیش‌تر صادر شده به تعویق می‌افتد. اما چرا حکم او به هم‌راه سعید آذرنگ و پاره‌ای دیگر از زندانیان که در تیرماه و کمی پیش از کشتار عمومی اعدام شدند به اجرا درنیامد؟
چرا پس از آزادی اکثریت زندانیان زنده‌مانده و پس از روندِ عادی‌سازی، جمهوری‌ی اسلامی پرداختِ هزینه‌ی اعدام یک زن به گردن گرفت. و بی‌شمار پرسش‌های دیگر، مؤید آن که اسیر‌کُُشی‌ تابستان 67 هنوز پرونده‌ای است ناگشوده.  
و 19 اردیبهشت است. بوی دل‌تنگی و بهار درهم تنیده بود. شب‌بوهای سفید در خون‌دره‌های اوین از همه‌وقت بویناک‌تر. با همان شلوار کردی کرم رنگ. وقت وداع خاموش و پیر ایستاد. سیاهی چادر را بر روی گیسوان و پیراهنِ سپیدش که بوی مرگ می‌داد کشید. بوی کافور و سدر فضا پرکرده بود. بهارِ بی‌پروانه از راه رسید و "سپیده‌دم شمد انداخت بر بسترش."                                           

هیچ نظری موجود نیست: