۱۳۸۹ خرداد ۲۷, پنجشنبه

آشکار‌سازی با پنهان‌سازی همراه است


(خطا نامه تاج زاده و، اسیر کُشیِ سال ۶۷)

همنشين بهار

«چیزی را که نمایش می‌دهیم، روی چیز دیگری را می‌پوشاند.»
کارل اتو هُندریش (Karl Otto Hondrich)
ریشخند کردن خویش، جُربزه می‌خواهد.
در نمایشنامه «شاه لیر» King Lear که دردناک‌ترين تراژدی شکسپير محسوب می‌شود، دلقک شریفی را می‌بینیم که در واقع درون واقع بین خود آدمی است.
دلقک در نمایشنامه شاه لیر، از سويی يک آدم فرزانه است که دقيقاً می‌داند چه می‌گويد و چه می‌کند و از عقل سليم برخوردار است و از سوی ديگر با سادگی يک انسان پاک، واقعیت ها، و «راست هائی را که می‌پوشانیم» به رخ می‌کشد.
همه ما بدون استثناء به این دلقک فرزانه که نمی‌گذارد نان را به نرخ روز بخوریم نیازمندیم. او ندای وجدان ما است که در سر هر بزنگاهی سَرک می‌کشد و بُطون و امهات ما را زیر نور می‌گیرد...
***
ریشخند کردن خویش، جُربزه می‌خواهد. تاج زاده برخود تیغ کشیده و برخلاف طاووسان علیین شده، که در به به و چه چه مریدان اسیرند، از منم منم بازی دست برداشته و من به سهم خویش از اینکه او خود را شکسته، قدردانی می کنم و از لحن کلامم در این نوشته پوزش می‌خواهم.
ایستادگی و مقاومت در برابر جباران، احترام برمی انگیزد.
من غلام آن که نفروشد وجود
جز بدان سلطان با افضال وجود
من غلام آن مس همّت پرست
کو به غیر کیمیا نارَد شکست
لاَ يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَإِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ (انسان صبور هرگز پیروزی را از کف نمی‌دهد حتی اگر زمان به درازا کشد.)
________________________________________
آیا تاج زاده به دیدار خویشتن رفته است؟
در یاداشت سید مصطفی تاج زاده که زندانبانان‌ او آن‌ را «سروش نامه» می‌نامند، یاد و نام آیه‌الله خمینی برجسته است و وی، برای زیرضرب گرفتن عمله استبداد، مُدام به «مهر و رحمت» ایشان گوشه می‌زند.
اما، اگر او به «دیدار خویشتن» رفته و با انگیزه پاک دفاع از حقیقت، در صدد شستن گرد و غبارها است و اگر در زیر این آسمان کبود، جز به خدای صبور و غیور به احدی باج نمی‌دهد، می‌بایست پرده از رازهای سر به مُهر قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ بردارد و کلام خودش را که گفته است:
«شکنجه در همه حال شکنجه است و اعدام زندانی قبلاً محاکمه و محکوم شده که در اسارت به سر می‌برد، ناموجه» ــ
تمام و کمال باز کند تا باران مهر آن رفیق شفیق، همو که در جایی جز همه جا نیست ــ بیش از پیش ببارد و شاخ گل به رقص آید.
________________________________________
آیا فقط آنکه شلاق می‌زند شکنجه‌گر است؟
آقای تاج زاده در تحليل خودشان يکبار کلمه خيانت (و خباثت) را (در رابطه با نیروهای مخالف رژیم)، يکبار کلمه جنايت را (در رابطه با میلوسویچ) و، ۲۵ مرتبه کلمه خطا را (بيشتر در رابطه با خود و دوستانش) بکار برده اند.
البته منظور ايشان از «خطا» خطای ديد و خطای منطق در برنامه‌سازی رايانه و خطا در فوتبال و تابع خطا در رياضيات و خطای هاله ای و اين جور چيزها نيست !
به انسان جايزالخطا اشاره دارند و آنرا آگاهانه به کار می‌برند.
می دانیم که خطا به علت غفلت، فراموشی، نادانی، بی احتیاطی، عدم توجه به ملاکهای اخلاقی، عرف، عادت، سنت و قانون و... انجام می‌شود.
در چنین مواردی انجام دهنده فعل صاحب شعور و قوه تمیز است... از انواع و اقسام خطا می‌گذریم...
***
قاعده‌ای که در حقوق کيفری به موضوع خطا (Error)، خطای محض می‌پردازد، هوای فرد خاطی را دارد بخصوص اگر فقدان قصد فعل و نتيجه عنوان شود!
آقای تاج زاده می‌دانند خطا = تقصیر (Faute) بيانی است اجتماعی و به فرض اثبات هم می‌توان با کنکاش در نيت و قصد خطاکار از آن گذشت و به زبان خودمانی اصلاً چيزی نيست که به حساب آيد! بگذريم که جنايت را «خطا» ناميدن، پنجه کشیدن به چهره حقيقت است.
آیا شکنجه زندانیان هم از جنس Faute و به قول شما خطا است که بتوان با حق مقدس اشتباه آنرا توجیه کرد یا این Error رنگ جنایت دارد؟
آیا فقط آنکه شلاق می‌زند شکنجه‌گر است یا همه کسانیکه به آن رضا دادند و صرفاً خطا می‌پندارند؟
وارد کردن‌ هرگونه‌ صدمه‌ به‌ تماميت‌ جسمانی‌ افراد، جنایت است و لاغیر.
واژه عربی‌ جنايت‌ در لغت‌ به‌ معنای‌ چيدن‌ ميوه‌ از درخت‌ و نيز «جُرم»ی‌ است‌ که‌ ارتکاب‌ آن‌ بازخواست شديد دارد (ابن‌اثير؛ ابن‌منظور؛ بستانی‌، ذيل‌ «جنی‌»).
معنای‌ عامِ واژه جنايت‌ در متون‌ دينی‌، معادل‌ واژه ذنب‌ يا معصيت‌‌، و موضوع اصلی آن ستم‌ به‌ ديگران است.
مفهوم‌ اصلی‌ واژه جنايت‌ در متون‌ فقهی‌ ــ وارد آوردن‌ صدمه بدنی‌ به‌ ديگری‌ است‌؛ یعنی شامل شکنجه هم می‌شود حتی اگر نامش تعزیر گذاشته شود!
کشتن‌ ديگری‌ يا ايجاد جراحت‌، شکستگی‌ و مانند اينها در بدن‌ او (ابن‌قدامه‌، ج‌ ۹، ص‌ ۳۱۸؛ بُهُوتی‌ حنبلی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۵۹۳؛ طُرَيحی‌، ذيل‌ «جنی‌»؛ عوده‌، ج‌ ۱، ص‌ ۶۷)
در احاديث‌ نيز واژه جنايت‌ به‌ اين‌ مفهوم‌ به‌ کار رفته‌ است‌ (کلينی‌، ج‌ ۷، ص‌ ۳۰۸؛ بيهقی‌، ج‌ ۱۲، ص‌ ۱۳۲؛ حرّعاملی‌، ج‌ ۲۹، ص‌ ۱۶۹).
________________________________________
آیا به دارکشیدن زندانیان بی پناه و اسیر، خرد و فرزانگی است؟
آقای تاج زاده با اشاره به قاعده ملازمه (كلما حكم به الشرع حكم به العقل)، که يكى از استدلال هاى بسيار مهم كلامى است و اهل استنباط از آن استفاده مي‌كنند. می‌نویسند:
“آنچه عقل به آن حکم کند، شرع نیز به آن حکم خواهد کرد.»
(حكم در اينجا به معناي درك و فهم‏ ‏است.)
آیا دارکشیدن زندانیان بی پناه و اسیر، با عقل جور درمی‌آید و بوئی از خرد و فرزانگی دارد و یا، قابیل درون و عقل کاسبکار تاجرپیشه بازاری است که به آن امر می‌کند؟
کجای این جنایت، عقلانی است تا مثلاً شرع هم بر آن صحه بگذارد؟
نکند تفوق عنصر «مصلحت» بر احکام شرعی متعارف، فقط در جواز شکنجه و چوبه های دار، صادق است؟
________________________________________
راست‌ها را هم نگفتن، نوعی دروغگویی است.
اطلاعيه ۱۰ ماده ای دادستانی برای پايه ريزی سرکوب گسترده‌ی نيروهای مترقی و انقلابی بود و نبايد گزارش دروغ داد. آقای تاج زاده جوری از اطلاعيه ۱۰ ماده ای دادستانی حرف می‌زنند که انگار هديه ای برای بازکردن فضای سياسی بود و نه مبنای قانونی برای اعمال وحشيانه‌ترين کشتارها و بستن فضا.
پيش تر ایشان با طرح اين مطلب که تصميم نا بخردانه رهبران گروههای مخالف را در چرخه خشونت حکومت نبايد دست کم گرفت ــ کوشيده بودند با اشاره به هر دو طرف، اسيرکُشی سال ۶۷ را که تا ابد لکه ننگی بر دامان توجيه کنندگان آن است، ماستمالی کنند.
بزرگ‌ترين ظلم بر عليه حقوق بشر، پوشاندن و يا فروکاستن جنايات مرتجعين، به سطح «واکنش‌هايی تند» و يا «مقابله به مثل» است...
برای اينکه آقای تاج زاده و دوستان و دشمنانشان به جاده خاکی نزنند و دوباره مسئله را نپيچانند يادآور می‌شوم که تنها مجاهدين يا گروههای مارکسيستی نيستند که روی فتلعام سال ۶۷ انگشت می‌گذارند، آن اسيرکُشی ناجوانمردانه و غيرانسانی پرونده ای ملی است، مسئله امثال من نيز هست که هيچ رابطه ای با آنها نداريم. مسئله همه ايرانيان است و شما نمی‌توانيد با عَلم کردن مرصاد و عمليات فروغ جاويدان آن جنايت را سرپوش بگذاريد و حلق آويز کردن کسانی را که با آن عمليات فاصله و زاويه داشتند و اساساً در خط ديگری بودند، توجيه کنيد.
________________________________________
گذاشتن جنازه‌ی جزغاله شده یک زن «بی ـ چاره» تن‌فروش بر تخته...
بعضی‌ها آگاهانه یا ناآگاهانه،جنایت هولناک اسیرکشی سال ۶۷را تا سطح «واکنشی در برابر خشونت‌ سازمان‌ها و افراد سیاسی مخالف حکومت اسلامی» فرو می‌کاهند و عده‌ای پا را از این نیز فراتر نهاده، خشونت‌طلبی و جنایت‌پیشگی را به فرهنگ و منش مردم ایران تعمیم داده و نسبت می‌دهند! و می‌گویند، خشونت در همه‌ی ماها بوده است!
اگرچه شبه استدلال فوق رگه هایی از واقعیت دارد اما آنان باعتبار كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ! (حرف حقی که استفاده باطل از آن شود)، سودای دیگری را در سر می‌پرورانند!
این سیاست سال‌ها است دنبال می‌شود تا اسیرکشی سال ۶۷ را به گونه‌ای توجیه کنند.
در حالی که خشونت و بی‌رحمی برعلیه آزادیخواهان، در درجه اول به استبداد زیر پرده دین برمی گردد.
اگر با چشم جان بنگریم، می‌بینیم آتش کشیدن «شهرنو» در آغاز انقلاب و گذاشتن جنازه‌ی جزغاله شده یک زن «بی ـ چاره» تن‌فروش بر تخته‌ و چرخاندن در سطح شهر و معرکه گرفتن،... سنگسار کردن و شلاق زدن در برابر چشم کودکان و حلق‌آویز کردن آدم‌ها از جراثقال در میدان‌های شهر، همه از جنس قتلعام سال ۶۷ و پیش درآمد آن است.
________________________________________
قدرت حاکمه است که مردم را به ستوه می‌آورَد و می‌شوراند.
مؤیدات فعل با علت فاعلی تفاوت دارد. در بسیاری از موارد قدرت حاکمه است که مردم را به ستوه می‌آورَد و می‌شوراند.
مگر عمله ستم تا پیش از ۳۰ خرداد سال ۶۰، در کوچه و خيابان و مدرسه و اداره و دانشگاه و شهر و روستا بگیر و ببند راه نمی‌انداختند؟
مگر در برابر تظاهرات مسالمت آمیز، بارها و بارها چوب و چماق (و حتی در مواردی گلوله) به کار نبردند؟
مگر حتی به نصایح امثال آیه الله طالقانی و مهندس بازرگان و دکتر سحابی گوش دادند؟ مگر امثال توماج و شکرالله مشکین فام و سیاوش شمس را به گلوله نبستند؟
آيا گشودن آتش به روي تظاهرات مسالمت آميز مردم، (براي اولين بار و بطور رسمي از راديو جمهوری اسلامی)، خوانده نشد؟
تا پیش از سی خرداد سال ۶۰ بیش از ۵۰ هوادار مجاهدین در کوچه و خیابان توسط مأموران رژیم به خاک و خون غلطیدند و پرواضح است که کینه، کینه می‌زاید. این جهان کوه است و فعل ما ندا...
اکنون روشن شده که یکی از اهداف به رگبار بستنن تظاهرات مردم تهران، هُل دادن مجاهدین به سمت سلاح بود تا قدم به قدم نقشه امثال یزدی و جنتی پیاده شود...
________________________________________
آنچه چون پسته دیدمش همه مغز / پوست بر پوست بود همچو پیاز ؟
توجیه کنندگان اسیرکُشی سال ۶۷ (به ویژه دوستان آقای تاج زاده که هشت سال بر قوه مجریه و چهار سال بر قوه مقننه سوار بودند)، خوب است با خودشان خلوت کنند.
آیا همه کسانی که در سال ۶۷ در زندان‌های سراسر کشور به خاک و خون کشیده شدند واجد ركن معنوی جرم یعنی سوء نیت بودند؟
آیا «طناب‌به دستان» که آنهمه جوان رعنا را به دار زدند، در درون خویش با هیچ «شبهه» ای روبرو نشدند و برای امثال شیخ حسینعلی نیری و علی مبشری، یقین صد در صد حاصل شد که ریختن خون‌شان حلال است؟
آیا «الْحُدُودَ تُدْرَأُ بِالشُّبُهَاتِ» و «حُرمتِ دِما و نفوس انسان»، همه اش کشک بود و حرف مفت ؟
مگر قاعده درأ» به نفع متهم از قاضی و دیگران نمی‌خواهد که کورکورانه چاقو نکشند؟
مگر نه اینکه در یک نظام قضایی سالم (نه فاسد)، قضات صالح (نه قاتل) هنگام قضاوت به کشف و صید «شبهه» به نفع متهم، اهمیت می‌دهند؟
کشتار زندانیان بی‌دفاع در سراسر کشور که از عملیات فروغ، روح شان هم خبر نداشت پُر از شبهه بود، شبهه ناک بود. حالا که رفت و گذشت...آن جنایت چه توجیهی داشت؟

دردآور اینجا است که آیه‌الله خمینی در فتوایِ سربه نیست کردنِ زندانیانِ سیاسی در سال ۶۷، علاوه بر خناسان و «النَّفَاثَاتِ فِي الْعُقَدِ»، گوشهِ چشمی هم به داستانِ یهودیان بنی قریظه و رفتار مُنتسب به رسول خدا داشت و از آن واقعه سراسر ابهام، الهام گرفت.
واقعه ای که براستی جای چون و چرا دارد و رقم‌سازی‌ها و شاخ و برگ‌های آن بر خلافِ روایتِ «ابن اسحاق» در سیره اش که «طبری» از آن کپی برداری کرده ـ غبارآلوده است.
________________________________________
حاکمان در زمان معزولی / همه شبلی و بایزید شوند...
اصحاب قدرت که با مردم آزاری و «عقاب بلا بیان» و «مواخذة بلا برهان»، خو گرفته‌اند نمی‌خواهند پرده از پشت فتوای آیه‌الله خمینی و قتلعام سال ۶۷ برداشته شود.
برای جنایتکاران، «قاعده درأ»، «حدیث رفع» یا «اصل برائت» و، «اصل قانونی بودن جرایم و مجازاتها» که از دستاوردهای مهم حقوق بشر به شمارمی‌رود، پشیزی ارزش ندارد.
خواهران و برادران مرز اینجا است. یوم الفصل و پل صراط در همین نقطه است. نمی شود زیردندونی و با مِن و مِن، مثلاِ محکوم کرد اما به ریشه ها نپرداخت. شترسواری که دولا دولا نمی شود. آیا اسیرکُشی سال ۶۷ خطا است یا جنایت است؟
فرض کنیم عملیات مجاهدین عامل قتلعام بود ! بسیار خوب چرا آیه الله خمینی، باید جوش بیآورند و به جان زندانیان بی پناه بیافتند؟ مگر نه اینکه بنا بر آیه وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى‏ ، هیچکس بار گناه دیگری را بر نمی دارد؟ مگر نه اینکه شما مجاهدین را منافق و بدتر از کفار نامیدید، خب چرا در دستگاه آنها رفتید؟
کسی که (هر کس که می‌خواهد باشد)، به نوعی جنایت آنان را توجیه کند، هرچند در زمان معزولی شبلی و بایزید شده و همانند آقای تاج زاده ستمدیده و مظلوم باشد ــ با قاتلان زندانیان سیاسی سر یک سفره نشسته و خدا و خلق از او روی برمی‌گرداند. نمی‌توان هم طبال یزید بود و هم سقای امام حسین. نمی‌نوان دُمبه را با گرگ خورد و گریه را با چوپان کرد.
________________________________________
آشکار‌سازی نباید با پنهان‌سازی همراه باشد.
آشکار‌سازی نباید با پنهان‌سازی همراه باشد. امروز یا فردا همه سر بر خاک می‌نهیم و هیچکس نمی‌داند کی و کجا خواهد افتاد. نفرین ها و آفرین‌ها همه بی ثمر است. افشای زیر و بم آن جنایت هولناک، «عمل صالح»ی است که از بار سنگین سیئات ستمگران دیروز، می‌کاهد و غبار از چهره جان می‌شوید.
هين و هين ای راه‌رو بيگاه شد
آفتاب عمر سوی چاه شد
تا نمرده ست اين چراغ با گهر
هين فتيل‌ش ساز و روغن زودتر
هين مگو فردا که فرداها گذشت
تا بکلی نگذرد ايام کشت
يوسفا آمد رسن در زن دو دست
از رسن غافل مشو بيگه شده ست

يك‌ شب‌ اطلاع‌ دادند كه‌ امام‌ به‌ منزل‌ ما مي‌آيند.
يك‌ شب‌ اطلاع‌ دادند كه‌ امام‌ به‌ منزل‌ ما مي‌آيند... ما اطلاع‌ داشتيم‌ كه‌ حضرت‌ امام‌ دوست‌ دارند كه‌ در جلسات‌ دوستانه‌ و بازديدهاي‌ اين چنيني‌ هم‌ راجع‌ به‌ مسائل‌ مهم‌ صحبت‌ شود. ما هم‌ بنا گذاشتيم‌ كه‌ بحث‌ سازمان‌ مجاهدين‌ را پيش‌ بكشيم‌ و نظر امام‌ را در اين‌ مورد جويا شويم‌ و بر اساس آن اتخاذ تصميم کنيم.
طبق‌ توافق‌ به‌ عمل‌ آمده‌، قرار شد كه‌ آقاي‌ حسينی‌ فرزند آية‌الله نورالدين‌ شيرازی ابتدا مسئله‌ را در جلسه‌ و در حضور امام‌ عنوان‌ كند تا مسير بحث‌ تعيين‌ شود. حتي‌ از پيش‌ بنا شد كه‌ تعدادی‌ از كتابهای‌ منتشر شده‌ توسط‌ منافقين‌ به‌ جلسه‌ آورده‌ شود تا عنداللزوم‌ مورد استشهاد قرار گيرد. شب‌ هنگام‌، حضرت‌ امام‌ به‌ منزل‌ ما تشريف‌ آوردند... وقتي‌ جلسه بازديد شكل‌ طبيعي‌ خود را پيدا كرد، و دوستان‌ كه‌ تنی‌ چند از آنها از اعضاي‌ جامعه مدرسين‌ حوزة‌ علميه‌ بودند، جمع‌ شدند، آب‌ جوشی‌ برای‌ حضرت‌ امام‌ آوردند وآقای حسينی‌ برنامه از پيش‌ تعيين‌ شده‌ خود را شروع‌ كرد. امام‌ در پاسخ‌ فرمودند:
من‌ اعضاي‌ مجاهدين‌ را مي‌شناسم‌ و با مواضع‌ آنها آشنائي‌ دارم‌ و كتابهايشان‌ را هم‌ خوانده‌ام، تا زماني‌ كه‌ اينها دست‌ به‌ اسلحه‌ نبرده‌اند، با آنها كاری‌ نداريم‌. يكي‌ از افراد شركت‌ كننده‌ در جلسه‌، گفت‌: «حضر تعالي‌ می‌فرماييد كتابهای‌ اينها را خوانده‌ايد آيا اينها خطرشان‌ از منافقين‌ صدر اسلام‌ بيشتر نيست‌؟» بعد، از اين‌ گروه‌ برای‌ اولين‌ بار با تعبير منافقين‌ ياد كرد. امام‌ مجدداً فرمودند: «من‌ اينطور نيست‌ كه‌ اينها را نشناسم‌ ولي‌ تا سلاح ‌را برای‌ جنگ‌ با ما از رو نبسته‌اند، با آنها كاري‌ نداريم‌. يكي‌ ديگر از اعضاي‌ جلسه‌ گفت‌: “يعني‌ شما واقعاً از جانب‌ اينها در حال‌ حاضر احساس‌ خطر نمی‌كنيد؟» امام‌ بار ديگر همان‌ جمله خود را تكرار كردند و در واقع‌ به‌ سيره‌ جدّشان‌ اميرالمؤمنين‌(ع‌) در مورد خوارج‌ عمل‌ كردند.
خاطرات آیت الله محمد یزدی صفحه ۲۰۵
________________________________________
زمین شوره سنبل بر نیآرد.
به قول مُلا صدرا پيش آمدن هر رويدادی مشروط به مادّه‌ای و مُدتّی است. (کّل حادث مَسبوق بماّده و ُمدّه)
مُلاخورشدن انقلاب بزرگ ضد سلطنتی، ابتلائات سال ۱۳۶۰ که پس لرزه هايش تا همين امروز ادامه دارد، برادرکشی ها و پَرَپرشدن پاک ترين جوانان اين ميهن، و جناياتی که به نام اسلام و انقلاب روی داد ـــ فقط به نتايج کنفرانس گوادلوپ و نقشه های شوم امثال «برژينسکی»، مربوط نيست، ريشه در مسائل و درگيری‌های زندان شاه نيز ـــ دارد.
دوز و کلک امثال محمد یزدی که می‌کوشیدند زیر پای آیه الله خمینی بنشینند، البته واقعی است.
اینکه دوستان آقای تاج زاده حتی پیش از خرداد سال ۶۰، از حکم محارب برای مجاهدين دم می‌زدند، اینکه در دولت، در قوه ‌قضاييه، و در مجلس ِاول کسانی بودند که روزهای سیاه پس از خرداد ۶۰ را تدارک می‌دیدند و برای همین منظور در حسینیه های تیمی و هیئت های مذهبی و... یارگیری می‌کردند ــ همه واقعی است.
هم نظام و هم مخالفین تصور می‌کردند که در کوتاه مدت آن یکی را، سر جایش می‌نشانند! هیچکدام فکر نمی‌کردند این قصه سر دراز دارد!
ای کاش همه، کلمه را با کلمه (و نه گلوله) پاسخ می‌دادند و بهترین فرزندان مردم پرپر نمی‌شدند.
ای کاش کلمه با کلمه جواب داده می‌شد. ای کاش نسلی که با هزار امید از انقلاب بیرون آمده بود فرصت رقص و آواز و عشق ورزی داشت و اصلاً لازم نمی‌شد که قلم و کاغذ، دفتر و دستک، پیچ و مهره، بیل و کلنگ...، یا همسر و فرزند و خانه و کاشانه را رها کند و نارنجک و کلت به دست گیرد و سیانور زیر دندان بگذارد. ای کاش اصلاً لازم نمی‌شد که این چنین به سرعت به مسلخ رود.
خدایا تو شاهد باش که پاکترین فرزندان این مرز و بوم که هر کدام دریایی از معرفت و فرزانگی بودند در عنفوان جوانی تکه تکه شدند، شکنجه شدند سر بر دار نهادند و در چشمه عشق وضو ساختند. شکنجه گران سوره والعصر می خواندند و شلاق می‌زدند، قاتلان الله اکبر می گفتند و بر دار می‌کشیدند.
چگونه میتوان با تسویل و تزئین آنهمه جنایت، آنها را صرفاً خطا دید و در چشم نسل جوان خاک پاشید.
ای کاش در برابر ظلمی که از ظلمت فردا خبر می‌داد، رفتاری گاندی گونه جواب داشت. ای کاش آنچنان که در اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده حقوق انساني با اجراي قانون حمايت می‌شد تا هیچکس به عنوان آخرين علاج به قيام بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد.
ای کاش پَر جنایات رژیم لااقل آنها را که جلویش لنگ انداختند و به تندروی و چپ روی هم نغلطیدند! و بعضاً دادن اخبار و اطلاعات را هم به ستمگران توجیه کردند ــ نمی‌گرفت. اما،... امّا دیدیم ‌بسیاری از همآن ها را نیز بعداً در قتل عام سال ۶۷، به دار کشیدند و جواب سلام کسانی را که روی مذاکره و دیالوگ مانور می‌دادند، با ترور و نامردی دادند!
رژیم سرخور آقازاده ها حتی حرمت امثال مهندس بازرگان و دکتر سامی و آیه الله منتظری را هم شکست و دیدیم شروع به خوردن خودی ها کرد!
رژیمی که اولین رئیس جمهور خودش را هم تحمل نمی‌کرد، آیا می‌خواست و می‌توانست با اپوزیسون خودش کنار بیاید و دَبّه در نیآورد؟ آیا می‌خواست و می‌توانست به اطلاعیه ۱۰ ماده ای دادستانی اش وفادار بماند؟ وقتی برای دستگیری رئیس جمهورش بسیج می‌شود، آیا می‌تواند با مخالفین خودش وارد دیالوگ منطقی و مدنی شود؟
با همه اینها جای این پرسش باقی است:
آیا پیش از سال ۱۳۶۰، نظام جمهوری اسلامی (در کلیت آن) حساب کرده بود که درگيری های خونینی در راه است و کار به بگیر و ببند و شکنجه و اعدام هزاران زندانی خواهد کشید؟
اگر آری پس چرا از تدارکات و آمادگی های لازم اطلاعاتی برخوردار نبود و حتی زندان کافی نداشت؟ چرا تازه بعد از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و هفت تير، سيد احمد خمينی تمامی محافظين جماران را عوض نمود تا راه نفوذی های احتمالی بسته شود؟ اگر نظام جمهوری اسلامی از ابتدا قصد درگیری داشت نمی‌بایست قبل از دزدیدن منار، چاهش را بکند؟
فقدان آمادگی اش آیا به این دلیل بود که سازمان های جورواجور اطلاعاتی، گاهاً فعالیت همدیگر را خنثی می‌کردند و هر کدام ساز خودشان را می‌زدند و تجربیات بعدی را هم نداشتند؟ آیا به این خاطر بود که آیه الله خمینی تصور نمی‌کرد نیروئی بتواند جلویش بایستد تا لزومی به آمادگی حداکثر داشته باشد و فکر می‌کرد فوت بکند همه سر جای خودشان می‌نشینند؟ آیا او نیز، نسبت به طرف مقابلش ذهنی بود؟
________________________________________
باید یقه خودمان را هم بگیریم.
همین جا باید یقه خودمان را هم بگیریم که بد را بدتر دیدیم و پشت ورق را نخواندیم. کبر و غرور بر ما سوار شد. فراموش کردیم که دنيا، دار ُمکافات است. فراموش کردیم ظلم َبر دشمن، اگر به حق ُکشی نسبت به دوست و بيدادگری نيانجامد، همه کسانی را که به آن رضا مي دهند به چاه وچاله می‌اندازد.
اوائل انقلاب، هنگاميکه خلخالی ها هويدا ُکشی مي‌کردند و از کسانی چون دکتر عاملی تهرانی نيز نمی‌گذشتند، بيشتر ما با سکوت يا همنوائی خويش پامنبری کرديم تا مشروعه خواهان ُدور َبر دارند و به ريش و سبيل علی مسيو و ستارخان و همه قهرمانان مشروطه بخندند. نباید تیر را در چشم دیگران ببینیم و مو را در چشم خودمان انکار کنیم.
جوانان پاکی که انگیزه ای جز رضای دوست و نجات میهن‌شان نداشتند یا در جبهه ها تکه پاره شدند و یا در زیر شکنجه و بالای چوبه های دار پرپر گشتند و باقی ماند مشتی رجاله بیدرد و دنیاپرست که ذره ای درد مردم و انقلاب نداشتند. زمان شاه کروات می‌بستند و می‌گفتند مرسی...حالا یقه آخوندی داشتند و می‌گفتند صبحکم الله بالخیر...
آب حیوان تیره گون شد...نیرنگ و ریا باب شد و اهل دانش و فضل بر موج غم و زورق شکسته نشستند و بی پناه شدند.
«ما در اين دنيا يا بره ایم يا گرگ، اگر بره باشیم می‌خورندمان و اگر گرگ باشیم ازهم می‌دریم.»، خداوندا...آيا ما اسیر یکی از این دو جبر هستیم؟ یعنی راه دیگری وجود ندارد؟
همنشین بهار

منبع: سايت ديدگاه

هیچ نظری موجود نیست: