۱۳۹۱ آذر ۶, دوشنبه

مازیار بهاری و «اعترافات اجباری»


ایرج مصداقی
مازیار بهاری یکی از قربانیان «اعترافات اجباری» در ایران است. او نه اولین قربانی بوده و نه آخرین آن خواهد بود. بیش از سه دهه است که دستگاه اعتراف‌گیری رژیم قربانی می‌گیرد و تا روزی هم که در قدرت باشد همچنان بدون وقفه به کار خود ادامه خواهد داد.  
هفته‌ی گذشته‌ی فیلم مستند تهیه شده از سوی مازیار بهاری از تلویزیون بی بی سی انتشار یافت و خوشبختانه انعکاس گسترده‌ای هم در رسانه‌ها داشت.
 
 
فیلم تکان‌دهنده‌ی «اعترافات اجباری» هرچند به قربانیان اصلی پروژه‌ی «اعتراف‌گیری» و عمق فاجعه‌ای که سه دهه با تار و پود جامعه‌‌ی ایران عجین شده نمی‌پردازد اما همین که این موضوع را به سطح جامعه می‌کشاند شایسته قدردانی است. این فیلم تجربه‌ی چهار شخصیت ایرانی را مورد بررسی قرار می‌دهد که تحت شکنجه و فشار قرار گرفتند تا به آنچه نکرده بودند اعتراف کنند. مازیار بهاری در این فیلم نگاهی انداخته بر تاثیر «اعترافات اجباری» بر این افراد، خانواده هایشان، و همینطور جامعه ایران.
 
فرهاد بهبهانی یکی از قربانیان سال‌های پایانی دهه‌ی ۶۰ اولین کسی بود که تابوشکنی کرد و در این باره صحبت کرد. بهبهانی یکی از دو نویسنده‌ی کتاب «دو خاطره از زندان» است که گاه با نام «در میهمانی حاج آقا» نیز شناخته می‌شود. وی در سال ۱۳۶۸ به دلیل نوشتن نامه‌ای خطاب به اکبر هاشمی رفسنجانی (که به نامه ۹۰ امضا مشهور شد) به اشاره‌ی او دستگیر و به زندان افتاد. کتاب فوق‌الذکر شرح بازجویی‌ها و چگونگی شکستن وی در زندان و تأثیرات آن روی او و خانواده‌اش پس از آزادی از زندان و رنجی که از این راه متحمل شد است.
 
 
متأسفانه جامعه‌ روشنفکری ایران آن گونه که باید و شاید به این اثر و فریاد «دادخواهی» بهبهانی و قربانیانی که او می‌تواند نمایندگی‌ آن‌ها را به عهده داشته باشد نپرداخت و به سادگی از کنار آن گذشت و این صدا در هیاهوی «اصلاحات» گم شد.
با توجه به تجربیاتی که دارم می‌دانم که اتفاقاً فرهاد بهبهانی یکی از قربانیان خوشبخت «اعترافات اجباری» بود چرا که بسیاری را می‌شناسم که حضور در مقابل دوربین و اعتراف به کاری که نکرده بودند شرط اعدام‌شان بود. گزینه‌‌ای که شاید در هیچ جای دیگر دنیا به جز جمهوری اسلامی تجربه نشده باشد.
یعنی فشار شکنجه و درد و رنج و الام ناشی از آن، چنان طاقت‌فرسا و بیرحمانه بود که قربانی علیرغم مقاومت‌های گاه حماسی برای رها شدن از شر آن حاضر به شرکت در مراسم «اعترافات اجباری» می‌شد.
 
امید آن که با پخش فیلم «اعترافات اجباری» ساخته‌ی مازیار بهاری یک بار دیگر موضوع اعترافات اجباری و رنجی که قربانیان آن در بقیه‌ی عمرشان متحمل می‌شوند در جامعه مطرح شده و آگاهی عمومی نسبت به آن باعث ریشه کن شدن این معضل بزرگ در سال‌های آتی شود.
 
قصد من از نگارش این مقاله پرداختن به فیلم ارزشمند «اعترافات اجباری» نیست که خوشبختانه پیش‌تر به اندازه‌ی کافی توجهات را به خود جلب کرده است. هدف من از نگارش این مقاله انگشت گذاشتن روی ارزش‌هایی است که بهاری نیز در یک برهه از زندگی‌اش از آن‌ها غافل می‌شود و به همین دلیل به ابزاری تبدیل می‌شود که چرخ ماشین اعتراف‌گیری رژیم را روغن‌کاری می‌کند.
 
متأسفانه مازیار بهاری در دوره‌ی مذکور با برخورداری از «اختیار» و حق «انتخاب» و به میل و اراده‌ی خود در پروژه‌ی «اعتراف‌گیری» رژیم شرکت کرد. البته آن روز که وی تن به انجام چنین کار زشتی می‌داد هنوز مزه «اعتراف گیری» را نچشیده بود و فکر هم نمی‌کرد این «شتر» روزی در خانه‌ی او بنشیند و خود وی قربانی این سیاست غیرانسانی شده و مجبور شود در مقابل دوربین آن‌چه را که نمی‌پسندد بر زبان آورد.
 
 
***
 
یکی از شیوه‌های دستگاه‌ اطلاعاتی در سال‌های اخیر گفتگوی قربانیان با رسانه‌های رژیم آن هم پس از آزادی ظاهری از زندان و رهایی از شر بازجویی و شکنجه است. این شیوه با گفتگوی فرج سرکوهی با خبرنگاران در فرودگاه مهرآباد باب شد و سپس به مصاحبه‌ی سیامک پورزند در همان محل ختم شد. شیوه‌ی فوق با گفتگوی رامین جهانبگلو پس از آزادی از زندان با خبرگزاری ایسنا به سطح جدیدی ارتقا یافت. وی که در اردیبهشت ۸۵ در فرودگاه مهرآباد هنگام عزیمت به بروکسل دستگیر شده و مدت چهار ماه در زندان بود پس از آزادی از زندان در تاریخ ۸ شهریور ۱۳۸۵ آن‌چه را که محسنی اژه‌ای و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم وعده داده بودند در گفتگو با این خبرگزاری «آزادانه» بر زبان راند.  
 
 
سید امیرحسین مهدوی عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی سقف جدیدی از این گونه «اعترافات» را زد. او پس از مشاهده‌ی مأمورانی که برای دستگیری وی به منزلش رجوع کرده بودند قول داد آن‌چه را که آن‌ها می‌خواهند در یک گفتگوی رسانه‌ای مطرح کند و به این ترتیب پایش به زندان و بازجویی باز نشد.
مهدوی به قول خود وفا کرد و در جمع خبرنگاران در خبرگزاری ایسنا «به بیان جزئیاتی درباره مجموعه فعالیت‌های فرهنگی و رسانه‌ای ستاد میرحسین موسوی و نقش برخی عوامل در شكل‌دهی آشوب‌های» پس از کودتای ۸۸ پرداخت.
 
 
***
 
فیلم «اعترافات اجباری» اولین فیلم تهیه شده از سوی مازیار بهاری نیست. او اولین فیلم خود را در سال ۱۹۹۱ جلوی دوربین برد و از آن پس فیلم‌های متعددی را در کارنامه‌ی هنری خود دارد.
 
 
بهاری همچنین سازنده‌ی مستند «فرقه‌ی دمدمی‌مزاج» در مورد مجاهدین است که به طور حیرت‌آوری در آن هیچ‌یک از معیارهای بی‌طرفی و یا کار حرفه‌ای رعایت نشده و چنانچه قرار بود برنامه‌ی ۲۰:۳۰ شبکه‌ی دوم سیمای جمهوری اسلامی و یا «باشگاه خبرنگاران» و سایت «گرداب» مستندی در مورد این سازمان تهیه کنند تفاوت چندانی با آن‌چه بهاری تولید کرده نداشت. یکی از محورهای این فیلم «اعتراف» خانواده‌ی صفاری علیه فرزندشان بهزاد است.
قصدم نیت خوانی و یا کشف انگیزه‌های مازیار بهاری برای شرکت در پروژه‌ی اعتراف‌گیری وزارت اطلاعات علیه خانواده‌ای که وابستگی خونی به «دشمن» داشت نیست. اما طبیعی به نظر می‌رسد که دشمنی بهاری با مجاهدین و نه «نقد» منصفانه‌ سیاست‌های این سازمان، وی را از طریق اصولی خارج کرده و به همکاری در پروژه‌ی اعتراف گیری وا بدارد. (۱)
چه بسا بهاری در محاسبات‌‌اش تصور می‌کرد ساخت مستندی علیه مجاهدین حاشیه لازم برای فعالیت او در داخل کشور را فراهم خواهد کرد چیزی که در عمل یک بار دیگر غلط بودن آن اثبات شد. البته کسانی که تجربه‌ی سال‌های اولیه دهه‌ی شصت و برخورد رژیم با حزب توده و سازمان «فداییان خلق اکثریت» را دارند به خوبی آگاهند که چنین ترفندهایی تنها برای مدت کوتاهی کارساز است و انجام بازی شطرنج با خرس امکانپذیر نیست. در سال‌های اخیر هم هاله‌ی اسفندیاری قربانی همین تفکر نادرست شد. وی نیز تصور می‌کرد شرکت همسرش رائول بخاش در تهیه یک گزارش علیه مجاهدین می‌تواند حاشیه امنیت لازم را برای او هنگام سفر به ایران به وجود آورد. در حالی که این گونه نبود و او نیز مزه‌ی سلول انفرادی ۲۰۹ و درد اعترافات اجباری را چشید.
 
باری در فیلم مستند «فرقه دمدمی مزاج» Cult of the Chameleon که در ۱۷ اکتبر ۲۰۰۷ از تلویزیون الجزیره پخش شد یکی دیگر از تکنیک‌های «اعترافات اجباری» به کار گرفته شد تا دکتر محمد صفاری و همسرش رضوان صفاری به عنوان قربانی مقابل دوربین قرار گیرند.
 
 
این که چگونه مازیار بهاری به این سوژه‌ی مورد علاقه‌‌ی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم در اصفهان دسترسی پیدا کرده و به گفتگو با آن‌ها پرداخته سؤالی است که پاسخ آن را به عهده‌ی مازیاری بهاری و افراد درگیر در تهیه‌ی فیلم مستند مزبور می‌گذارم. اما می‌دانم پس از تهیه این فیلم او مدتی به عنوان «مستندساز نامدار و تحسین‌شده ایرانی» اجازه یافت در بعضی از شهر‌های ایران کارگاه آموزشی داشته باشد.  
 
 
http://fa.shortfilmnews.com/shownews.asp?id=1210704450
 
برای من که شناخت نسبتاً خوبی از دستگاه امنیتی رژیم و شیوه‌‌ی کار آن دارم پاسخ سؤال فوق مشخص است.
تردیدی نیست که خانواده‌ی ترس‌خورده‌ی صفاری در اصفهان به سادگی حاضر به نشستن در مقابل دوربین یک رسانه‌ی خارجی نمی‌شوند و تا تضمین‌های لازم را کسب نکنند و تا ضرب و زور وزارت اطلاعات و بازجویان آن و تهدید‌های مرسوم بالای سرشان نباشد و تا هماهنگی‌های لازمه انجام نشده باشد تن به انجام آن نمی‌دهند. به ویژه که سوژه فرزندشان است و قرار است والدین دردمند و زجر کشیده علیه فرزندشان و اعمال زشت او «اعتراف» کنند. همه‌ی ما می‌دانیم که در همه‌ی فرهنگ‌ها و به ویژه فرهنگ ایرانی اعتراف فرزند علیه والدین و برعکس تا کجا دردناک و مذموم است. مهم هم نیست که حق با کدام طرف ماجراست؛ فرزند یا والدین؟
 
شیوه‌ی به کار برده شده از سوی رژیم در ارتباط با خانواده‌ی صفاری مسبوق به سابقه است و در دهه‌ی ۶۰ نیز بارها به ویژه در رابطه با چهره‌های معروف سیاسی اجرا شد. اتفاقاً حسین رجوی و راضیه جلالیان پدر و مادر مسعود رجوی از جمله قربانیان همین سیاست بودند و مدت‌ها سوژه‌ی رسانه‌های رژیم.
 
 
این که چرا دستگاه اطلاعاتی و امنیتی بهزاد صفاری و والدین‌اش را انتخاب کرد برمی‌گردد به وضعیت امروز بهزاد صفاری و سوابق کاری او. بهزاد صفاری در زمان یاد شده از سوی مجاهدین به عنوان مشاور حقوقی «ساکنان اشرف» معرفی می‌شد و به مصاحبه‌های مطبوعاتی و رادیو و تلویزیونی با رسانه‌های خارجی می‌‌پرداخت.
 
 
 
وی همچنین سال‌ها یکی از نماینده‌های شورای ملی مقاومت و مجاهدین در سازمان‌های بین‌المللی بود و در اجلاس‌های کمیسیون حقوق بشر، سو کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد و پارلمان اروپا شرکت می‌کرد و از این بابت چهره‌ای شناخته شده بود.
 
 
لازم به ذکر است که شخصاً نوع برخورد غیرمنطقی مجاهدین با خانواده‌‌های اعضای این گروه را نمی‌پسندم و به اندازه‌ی کافی نسبت به آن اشراف و نقد دارم اما این دلیلی نمی‌شود که مسئولیت بخشی از پروژه‌ی رژیم را به عهده بگیرم و بر زخم عمیق خانواده‌ها نمک بپاشم.
 
توجه شما را به این نکته جلب می‌کنم که «پرس تی وی» «سیمای» خارج از کشوری جمهوری اسلامی تنها به خاطر پخش یک مصاحبه‌ی ۱۰ ثانیه‌ای از مازیار بهاری با شکایت وی به پرداخت ۱۰۰ هزار پوند محکوم شده است.
 
پرس تی وی در مورد شکایت مازیار بهاری مدعی است:‌
 
«شکایت مازیار بهاری، درباره پخش یک کلیپ ۱۰ ثانیه‌ای است که در آن وی در مصاحبه‌با پرس تی‌وی گفت: «روز دوشنبه ۱۵ ژوئن ۲۰۰۹، گزارشی درباره حمله به یک پایگاه بسیج برای شبکه ۴ انگلیس و نشریه نیوزویک ارسال کردم.» بهاری شبکه پرس تی‌وی را متهم و ادعا کرد که این شبکه با وی تحت فشار و شکنجه مصاحبه کرده است. »
 
 
به گوشه‌هایی از فیلم مستند «فرقه‌ی دمدمی‌مزاج» توجه کنید:‌
 
دقیقه ۲۰ و سی و پنج ثانیه، اعترافات دکتر محمد صفاری و رضوان صفاری پدر و مادر بهزاد صفاری یکی از اعضای مجاهدین آغاز می‌شود و به مدت یک دقیقه و ۱۸ ثانیه ادامه می‌یابد.
 
 
در دقایق یاد شده گفتار زیر آمده است:‌
 
«...بعد از سقوط صدام حسین فرقه مجاهدین می‌بایستی راه‌های دیگری را برای تامین مالی خود در عراق پیدا می‌کردند. داستان‌های زیادی در مورد کلاهبرداری فرزندان از والدین‌شان برای ارسال پول وجود دارد. »    
 
مازیار بهاری سپس به داستان زندگی دکتر محمد و رضوان صفاری پدر و مادر بهزاد صفاری یکی از اعضای مجاهدین که به خاطر ارسال پول برای فرزندشان قربانی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم شده‌ و تحت فشار قرار گرفته‌اند می‌پردازد.
 
«فرزند رضوان و محمد صفاری ۱۶سال پیش به فرقه‌ی مجاهدین پیوست. او هرگز به ما زنگ نزد و در این مدت هیچ تلاشی برای تماس با ما نکرد. پانزده سال هیچ تماسی نداشت. فکر می‌کردیم خدای نکرده در یکی از عملیات‌ها کشته شده باشد. او گفت می‌خواهد از مجاهدین جدا شود و نیاز به پول برای استخدام وکیل دارد. من خیلی خوشحال بودم که می‌توانم پول برایش بفرستم. من خدا را شکر کردم که او بالاخره نزد ما و به خانه باز‌می‌گردد. شاد شدیم. گفتیم خدایا شکرت. خدایا صد هزار مرتبه شکرت. من به سختی کار کردم تا فرزندانم را بزرگ کنم. من تا نیمه شب کار می‌کردم تا هزینه‌های او و برادران و خواهرانش را تامین کنم.
دکتر صفاری در این‌جا با چشمانی اشکبار و صدایی لرزان می‌گوید: او را به لندن فرستادم تا دندانپزشک شود. فرد مفیدی برای جامعه شود. من واقعاً نمی‌دانم چه بگویم. نمی‌توانم دیگر حرف بزنم. او را فرستادم دندانپزشک شود و جای من را پر کند.»
 
 
دکتر صفاری و همسرش که در فیلم مستند مازیار بهاری به «اعتراف» واداشته می‌شوند به نیت کمک به خروج فرزندشان بهزاد از عراق مبلغ ۶۰ میلیون تومان به حساب دخترشان در کانادا واریز می‌کنند تا از طریق وی به دست فرزندشان برسد. دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم متوجه‌ی تماس‌ها و ارسال پول می‌شود و رد آن را تا نروژ و انگلستان نیز دنبال می‌کند و متعاقب این قضیه، خانواده‌ی صفاری را تحت فشار قرار داده و آن‌ها را به مصاحبه‌‌ی تلویزیونی و مطبوعاتی با رسانه‌های رژیم و شکایت به مراجع بین‌المللی وادار می‌کنند. شکایتی که دستگاه اطلاعاتی بهتر از هر کسی به ناکارآمد بودن آن واقف است اما این بهایی است که خانواده‌ی صفاری بایستی بپردازند تا از شر دستگاه امنیتی و قضایی رژیم راحت شوند.
 
به گزارش ایرنا از اعترافات دکتر صفاری در تاریخ نهم فوریه ۲۰۰۸ توجه کنید:
 
«پدر یك عضو سازمان منافقین (مجاهدین خلق) با اشاره به كلاهبرداری ‪۶۰ میلیون تومانی این سازمان گفت: سوء‌استفاده از عواطف والدین برای دستیابی به مطامع تشكیلاتی، حربه جدید سازمان منافقین است.
محمد صفاری پدر"بهزاد صفاری" از اعضای ارشد سازمان منافقین در قرارگاه اشرف روز پنجشنبه در گفت‌وگو با خبرنگار ایرنا افزود: سال گذشته فرزندم در تماس با ما اعلام كرد كه قصد جدا شدن از سازمان منافقین را دارد و برای گرفتن وكیل نیازمند مبلغ زیادی پول است.
وی اظهار داشت: امید ما به جدا شدن فرزندمان از این سازمان باعت شد تا با مشكلات زیادی ، فروش مغازه و قرض از بستگان، مبلغ‪ ۶۰میلیون تومان تهیه و از طریق دخترمان كه در كانادا زندگی می‌كرد، برایش ارسال كردیم.
صفاری گفت: بعد از ارسال پول، تماس بهزاد با ما قطع شد و پس از تحقیق متوجه شدیم كه او پول را به درخواست مسئولان سازمان منافقین از ما طلب كرده است.
وی ادامه داد: رسما از این سازمان به جرم كلاهبرداری شكایت كرده‌ام و از طریق مجامع قانونی ایران و محاكم بین‌الملل تلاش می‌كنم تا حقم را پس بگیرم.
صفاری افزود: اگر این سازمان مدعی حلال و حرام است، چگونه به خود اجازه می‌دهد با فریب هوادارانش و خانواده‌های آنان، از طریق كلاهبرداری منابع خود را تامین كند.
وی گفت: من فرزندم بهزاد را به گونه‌ای تربیت نكردم كه سر دیگران بویژه پدر و مادر خود كلاه بگذارد، من از رفتار او دل شكسته شدم اما پس از دیدار با برخی دوستان سابق بهزاد كه قبلا در سازمان به اصطلاح مجاهدین بودند به این نكته پی بردم كه آنان مانند یك فرقه هواداران خود را به اسارت ذهنی در می‌آورند.
صفاری خاطرنشان كرد: منافقین تمام قواعد و معیارهای اخلاقی را زیرپا نهاده و با سوء‌استفاده از احساسات والدین هواداران خود، با شگردهای مختلف از آنان اخاذی می‌كنند كه این گونه رفتارها آگاه‌سازی خانواده‌هایی را كه فرزندانشان به عضویت این سازمان درآمده‌اند، ضروری می‌سازد تا اسیر فریب منافقانه این سازمان نشوند.»
 
 
تردیدی نیست که در شرایط عادی خانواده‌ی رنج‌کشیده به خبرگزاری دولتی و شبکه‌ی تلویزیونی الجزیره و ... رجوع نمی‌کند. چنانچه سرکوهی و جهانبگلو و پورزند و ... نیز به میل خود با رسانه‌ها به گفتگو نپرداختند.
 
بایستی توجه داشت که تاریخ انتشار گفتگوی مازیار بهاری با خانواده‌ی تحت فشار صفاری سه ماه قبل از انتشار خبر آن توسط خبرگزاری دولتی ایرناست. یعنی ابتدا از طریق فیلم مستند «فرقه‌ی دمدمی مزاج» بهره‌برداری‌های لازم در خارج از کشور صورت گرفته و سپس در رسانه‌های داخلی مطرح شده است.
 
مازیار بهاری متأسفانه در این پروژه آگاهانه یا ناآگاهانه به همکاری با دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم پرداخته و صحنه‌‌های اعتراف‌گیری از خانواده‌ی صفاری را به تصویر می‌کشد تا در یک رسانه‌ی معتبر بین‌المللی نشان داده شود.
به این ترتیب دستگاه اطلاعاتی رژیم که به اندازه کافی بی اعتبار است خود مستقیماً درگیر موضوع نمی‌شود.
اعتراف خانواده‌ی صفاری چیز عجیبی نیست و جامعه به اندازه کافی تجربه‌ی موارد مشابه آن را دارد. درست مانند آن‌چه از زبان جواد توسلیان همسر شیرین عبادی علیه او پخش شد.
 
 
درست مانند آن چه از زبان سیامک پورزند در تأیید قوه قضایی و روند محاکمه و ... گفته شد:
 
 
و اتفاقاً مازیار بهاری به خوبی واقعیت امر را در فیلم «اعترافات اجباری» به تصویر کشیده است.
 
واقعیت را می‌توانید در این فایل هم جستجو کنید تا متوجه شوید این گونه اعترافات چگونه اخذ می‌شوند: 
 
 
درست مانند «اعترافات اجباری» که از زبان دکتر نوشین عبادی خواهر شیرین عبادی علیه او تهیه و ضبط شده و همچنان در نوبت پخش مانده است. معلوم نیست در چه زمانی بخواهند از «اعترافات» مزبور علیه شیرین عبادی استفاده کنند. تردیدی نیست بیش از شیرین عبادی، خواهر او که دندانپزشکی غیرسیاسی است از اعترافات مزبور آسیب دیده و می‌بیند. چنانچه جواد توسلیان همسر وی نیز به خاطر اعترافات اجباری به سختی آسیب دید.
 
برای من چگونگی رابطه‌ی بهزاد صفاری و خانواده‌اش چندان مهم نیست. حتی فریب خانواده برای دریافت پول نیز در درجه‌ی دوم اهمیت قرار دارد. آن‌چه برای من مهم و غیرقابل پذیرش است اجبار والدین به اعتراف علیه فرزند است. می‌دانم در یک شرایط عادی و در یک نظام آزاد هیچ پدر و مادری حاضر نمی‌شود حتی علیه فرزند خطاکارشان به مصاحبه‌ی رادیو تلویزیونی و مطبوعاتی و ... دست بزنند. هیچ پدر و مادری مشکلات خانوادگی‌شان را در رسانه‌های خارجی مطرح نمی‌کنند. چرا که از این راه سودی نمی‌برند و تنها انگشت‌نمای اجتماع می‌شوند. از این بابت است که اقدام مازبار بهاری را مذموم و محکوم می‌دانم.
 
و یک بار دیگر می‌پرسم آیا وقتی به مجاهدین می‌رسد انجام هر عملی از پیش توجیه شده است؟
 
آیا به راستی در عمل به آن‌چه که می‌گوییم و تبلیغ می‌کنیم باور داریم؟
 
به نظرم مازیار بهاری حداقل یک عذرخواهی به خانواده‌ی صفاری بدهکار است.
 
 
ایرج مصداقی نوامبر ۲۰۱۲
 
 
 
 
پانویس:
 
۱- ملاحظه کنید دشمنی با یک گروه چگونه حتی به توجیه جنایات رژیم منجر می‌شود:
 
«به گزارش پارسینه، مازیار بهاری، خبرنگار رسانه های غربی در ایران که بعد از انتخابات ریاست جمهوری 1388 بازداشت شد، با انتشار کتابی با عنوان " Then They Came For Me" روایتی جدید از راهپیمایی روز ۲۵ خرداد 1388 را بیان کرده است. مازیار بهاری مدعی شده است به عنوان یک شاهد عینی، دیده است که در راهپیمایی آن روز در خیابان آزادی تهران، مآموران بسیج فقط نظاره گر مردم بودند تا اینکه عده ای از هواداران سازمان مجاهدین خلق با کوکتل مولوتوف به پایگاه بسیج حمله کردند و همین باعث شد که ماموران نیز در پاسخ، تیراندازی کنند. مازیار بهاری می‌گوید: آنها در آغاز شروع به تیراندازی هوائی کردند تا به آنها اخطار بدهند اما پس از مدتی، تیراندازی شروع شد و حاضران نیز با پرتاب سنگ به آنان پاسخ دادند. هواداران مجاهدین شروع به دادن شعارهای تندی کردند، یک زن و مرد مسن به آنان گفتند که از دادن شعار های تند خودداری کنید و فقط الله اکبر بگویئد. یک پیرمرد به آنها گفت: "ما نیامده ایم تا علیه جمهوری اسلامی شعار بدهیم."
 
 
آیا واقعیت کشتار مردم این گونه بود؟ آیا این ادامه‌ی سیاست دستگاه امنیتی و تبلیغاتی رژیم نیست؟ آیا این نوع از شهادت دادن بهای آزادی زودرس «مازیار بهاری» از زندان نظام و اجازه‌ی خروج از کشور پس از محکوم شدن به ۱۳ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق نبود؟ از کجا مازیار بهاری به ماهیت هواداران مجاهدین در وسط خیابان و در آن بکش بکش پی برد؟
 
به تلاش عجیب مازیار بهاری برای ابقای مجاهدین در لیست تروریستی که مورد توجه سایت گرداب و دستگاه اطلاعاتی رژیم قرار گرفته نگاه کنید:‌
 
«مخالفان خروج منافقین از لیست تروریست‌ها
هفته گذشته شورای ملی ایرانیان آمریکا (نایاک) نشستی را برگزار و طی آن به شدت با خروج مجاهدین خلق از فهرست گروه‌های تروریستی دولت آمریکا مخالفت کرد، هرچند اعضای شرکت کننده در این نشست بعدا از سوی منافقین به محافظه‌کاری و ماموریت برای جمهوری اسلامی متهم شدند. در این نشست "مازیار بهاری" روزنامه نگار، "باربارا اسلوین" کارشناس سیاست خارجی آمریکا و محقق درباره سازمان منافقین و "تریتا پارسی" رئیس مرکز نایاک و نیز "محسن کدیور" و "احمد صدری" از مخالفان دولت ایران حضور داشته‌اند.
مازیار بهاری عقیده داشته است: «تغییر در موضع دولت آمریکا در مورد "ماهیت" مجاهدین، به اعتماد مردم ایران لطمه خواهد زد... وجود نام منافقین در بین سازمان‌های تروریستی بهترین گواه بر مخالفت آمریکا با همه اشکال تروریسم است.»
باربارا اسلوین گفته است‌: «مجاهدین خلق بر خلاف چهار دهه قبل، دیگر پایگاه مردمی در ایران ندارند که تا حدود زیادی به حمایت این گروه از عراق در جنگ با ایران مربوط می‌شود.»
احمد صدری و محسن کدیور که به نمایندگی از جنبش سبز در این نشست حاضر بوده‌اند عقیده داشته‌اند‌: «حذف نام مجاهدین از فهرست سازمان‌‌های تروریستی پیامد خطرناکی برای جنبش موسوم به سبز ایران خواهد داشت و حتی بهانه به دست دولت می‌دهد تا به دیده تردید بیشتری به مخالفان اپوزیسیون در ایران نگاه کند.»
دیگر شرکت کنندگان در این نشست عقیده داشته‌اند‌: «اعلام عدم تروریست بودن منافقین جامعه ایرانیان مقیم آمریکایی را در بهت و حیرت فرو خواهد برد چون از این به بعد منافقین که اقلیتی کم ولی پر سر و صدا هستند و شخص مریم رجوی، به نماینده و صدای ایرانیان خارج از کشور تبدیل می‌شوند، در صورتی که چنین چیزی واقعیت ندارد و هیچ یک از ایرانیان مقیم خارج از کشور آنها را به نمایندگی خود برنگزیده‌اند.»
 
 
و البته مازیار بهاری که چنین مواضع سرسختی در مورد مجاهدین دارد معتقد به «تعامل» و کنار آمدن اوباما و غرب با رژیم در ارتباط با معضلات منطقه‌‌ای و پروژه‌‌ی هسته‌ای است.
 
عنوان مقاله‌ی مازیار بهاری در شماره‌ی ۲۶ نوامبر ۲۰۰۹ واشنگتن پست، چنین است: «چرا باید با ایران صحبت کرد». در زیر این عنوان آمده است: «من از قساوت رژیم به طور مستقیم آگاهی دارم، اما باز فکر می‌کنم که چاره‌ای جز تعامل با آن وجود ندارد.» مقاله مازیار بهاری این گونه آغاز می‌شود: «از ماه گذشته، از زمانی که از زندان بدآوازه‌ی اوین آزاد شدم، مدام با این پرسش درگیر بوده‌ام: آیا می‌توانیم با این جماعت حرف بزنیم؟ آیا دولت اوباما بایستی با ایران وارد گفت‌و‌گو شود؟ غرب در مذاکرات اتمی چه باید کند؟ پاسداران مرا دستگیر کردند، ۱۱۸ روز در حبس نگه داشتند، بازجویی کردند و کتک زدند، به خاطر اینکه صادقانه درباره‌ی انتخابات ستیزانگیز ریاست جمهوری ۲۲ خرداد گزارش کرده بودم. پس از این تجربه از من انتظار می‌رود که با گفت‌وگو مخالف باشم. اما غرب لازم است و باید با رژیم مذاکره کند، صرف نظر اینکه آن رژیم با کسانی چون من چه رفتاری داشته باشد.»
بهاری در بخش پایانی نوشته‌اش به لزوم گفت‌وگوی غرب با رژیم ایران پرداخته است: «آیا غرب، به‌ویژه آمریکا بایستی با این جماعت گفت‌وگو کند؟ آری، زیرا چاره‌ی دیگری وجود ندارد. غرب باید در مورد برنامه‌ی هسته‌ای و ثبات در عراق و افغانستان به مذاکره پردازد.» دویچه‌وله ۲۶ نوامبر ۲۰۰۹
 
http://www.dw.de/%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DA%A9%D8%B4%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%88%DB%8C%D9%86-%D9%85%DB%8C%DA%AF%D9%88%DB%8C%D8%AF/a-4931947-1

ا








   

هیچ نظری موجود نیست: