۱۳۹۲ اسفند ۷, چهارشنبه

بحران سازی هایی که هنوز هم نادیده گرفته می شوند عباس منصوران

بحران سازی هایی که هنوز هم نادیده گرفته می شوند
عباس منصوران

طعمه ی چادر مرزبانی سربازان در سرباز
تجربه تا کنونی در این 35 سال، نشان داده است که پایه ماندگاری حکومت اسلامی بر ارابه ی ویرانگر ایدئولوژی بنیاد گرفته است. متاسفانه شدت و درجه این پدیده ی  طاعونی سیاه  نادیده گرفت شد. و هنوز هم با بی توجهی باور نکردنی، از نقش ایدئولوژی و این بار ، مذهب و پی آمد و وظیفه و ماهیت خمینیسم، یعنی آن چه که از سال 57 تا کنون در ایران و به پیوست آن در خاور میانه و به گونه ای غیر مستقیم در جهان، بر ستمکشان به ویژه طبقه کارگر جهانی فرود آمد، کمترین پرسش و درنگی در تحلیل، ذهن و مغزها به حساسیت در نیامده است.
این ایدئولوژی در شرایطی به یاری سرمایه آمد، خونریز شد و فلاکت بار شد، که بیش از همیشه برای سرمایه جهانی حیاتی بود. ایدئولوژی مذهبی سرمایه، توانست  به رهبری روحانیت و جانشینان ریز و درشت خدا، جامعه را  زیر عبای جهالت و سیاهی و چکمه، و کلاشینکوف، بسیج کند، بسیج سازد و سیاهی آفریند. بقیه عملکردهای این حکومت و مناسبات، پی آمد ایدئولوژی اسلامی شد. گندیدگی سرمایه دست نیاز به سوی خمینی و بن لادن برد. القاعده، طالبان، ولایت فقیه در ایران، حزب الله، جهاد اسلامی، حماس، حزب الدعوه، اخوان المسلمین، النصر و تمامی فرقه های مذهبی سنی و شیعه، همه و همه ابزار سرمایه جهانی و درخدمت مناسباتی  به اضطرار تشکیل شدند تا شمشیر سرمایه باشند و مناسبات برده داری را ماندگار سازند. سرمایه ی به هزاره ی سوم پای نهاده، گندیدگی و ماهیت خود را در این گروهبندی های سیاسی ایدئولوژیک جلوه گر می سازد. به راستی خمینیسم، چهره ی منفور و بی بزک و نقاب آشکار سرمایه داری جهانی  و سرمایه مالی  در آغاز هزاره سوم است؛ و چه تخریب گر و هولناک و فاجعه بار.  
 باید اعتراف کرد که کارآترین و مهمترین ره یافت های حکومت اسلامی به سان حکومت امیرالمومنین این ایدئولوژی، بحران آفرینی ومدیریت بحران است. حکومت سرمایه در ایران، پیشبرد طرح های مهندسی شده خود را  در تونل دود آلود بحران به پیش می برد.
 به این گونه، با ره یافت بحران آفرینی و در زیر پروژه های بحران و به موازات آن، همواره نقشه ای حمل می شده است که استراتژی ماندگاری سرمایه را بیمه گر بوده است. بحران آفرینی گروگان گیری سفارت آمریکا در 444 روز  و توافق پنهانی با جمهوری خواهان برای  آزاد نساختن آنها  تا پیروزی  ریگان را پشتوانه و شکست دمکرات های به رهبری کارتر باشد، آتش افروزی و برپایی جنگ 8 ساله با عراق، قتل های سیاسی – زنجیره ای با افت و خیز و اما مداوم، نمایش های تلویزیونی اعتراف ها، دستگیری «جاسوس ها»، ترور برخی از  «خودی ها»، انفجار اتوبوس و قبر امام هشتم اشان، دستگیری های جنجال آفرین، نمایش اعتصاب غذای اکبر گنجی با چهره ی قدیس ها و پای در زنجیر زیر نور افکن ها و دوربین ها در بیمارستان میلاد در طرح بالاآوردن احمدی نژاد در دور نخست ریاست جمهوری ووو در شمار بحران های سیاسی و روانی آفریده شده ای هستند که روانشناسانه از سوی اتاق های امنیتی و سیاسی و فکر حکومت پیوسته برنامه ریزی، اجرا و جاری بوده اند.
   سیاست« النصر من الرُعب» و ترور، سیاستی قرآنی و اسلامی است، که در سایه آن، سلطه را در هراس و دار و ترور برقرار ساخته و بر گرده های ستمکشان سواره به سرقت و تبه کاری بنشینند. با تحریک و زمینه چینی برای واکنشی انتقام جویانه، روزی در خوزستان، روز دیگر در بلوچستان و سیستان و روز دیگر در کردستان و یا هر میدانی که لازم شد، بحران و ترور و دار به پا می کنند تا سیاست سیاه مرگ و هراس را سراسری و همیشگی سازند. با کشتار جوانانی ستمکش از تنگدست  ترین و بی پناه ترین لایه های طبقاتی در بلوچستان و خوزستان و کردستان که به دار کشیده می شوند، و بلافاصله، در واکنش یا به تحریک، انفجاری در مسجد و حسینه ای و گروگان گیری و کشتن  جوانانی به اجباری به سربازی فرستاده، به وسیله «جند الله» یا "جیش العدل" در بلوچستان، بحران روانی و سیاسی  آفریده شده  از سوی رژیم  دامنه می گیرد. 
شنبه 4 آبان 1392، محمد مرزیه دادستان عمومی و انقلاب زاهدان بهانه می یابد تا کشتار هولناک و جنایات حکومت در بلوچستان را آشکارا، «عملی مقابل به مثل» بنامد و 16 جوان بلوچ را جنایتکارانه به اتهام «محاربه، افساد فی الارض»  به  دار اسلامی سرمایه بکشد. این رعب آفرینی درست همانند کشتار ١١ اسیر و گروگان  بلوچستان در زندان های حکومت اسلامی بود که درست در فردای عملیات انتحاری روز تاسوعا در چابهار در ٢٤ آذر ماه ١٣٨٩، به دستور مقامات قضایی حکومت اسلامی انجام گرفت.
گروگان گیری در  18 بهمن 1392 در منطقه جکيگور از توابع شهرستان سرباز، به وسیله «جیش العدل ایران»، درست  در پی به دار زدن اسیران  و گروگان های گرفته شده از جامعه در  زندان های اهواز و ارومیه و سیستان و بلوچستان و تهران ووو در حالی انجام می گیرد که حکومت اسلامی برای آن لحظه شماری می کرد و بیش از پیش به آن نیاز داشت. این اقدام نه سرمایه گذاری در ایران را نا امن می شمارد نه به امنیت حکومت خللی وارد می آورد. فیلم های به نمایش در آمده از این عملیات،  چند جوان را در لباس بلوچی در کوهستان با چهره های پوشیده نشان می دهد که به  چادری چون تله ای از دورها پیدا، تنها در سینه سخت سنگلاخی که نه جای نگهبانی است و نه برپایی چادر! در برهوت، مرزبانان  را از خواب بیدار می کنند. پنج سرباز روستایی و جوان از سرما غنوده در هم، با قابلمه ای هزاران بار سنگ روزگار به سینه و گونه خورده و قوطی 4 لیتری روغن سوراخی برای هیزم و آتش مرزبانان در پرتنش ترین و خطرناکترین  شاهراه ترافیک مواد مخدر و سلاح! و لباس هایی ژنده، در این سوی و آن سوی پراکنده مرزبانان! این است مرزبانان حکومت اسلامی .در کردستان اما کولبران و تهی دستان را به گلوله می بندند. در اینجا، در سرباز، سربازان با گریه و ندبه و چشمان هراسان به پای افرادی افتاده که آنان را به آرامش می خوانند و برای پوشاندن کفشهای مندرس و شلوارهایشان یاری اشان می رسانند. این «فتح الفتوح»، البته برای جیش العدل، بدون آیات قرآن و دعا و به یاری آیه های النصر قرآن به نصر نمی نشیند.
 حکومت اسلامی در ایران، برای به سایه بردن جنایات، رعب آفرینی، میلیتاریسم، سرکوب اعتراض ها ی کارگری و مردمی در سراسر ایران، به دار آویختن های بیشتر اسیران در زندان های ایران، برای توافق های جنایتبار با سرمایه جهانی، با روسیه و چین، برای کمرنگ سازی  شدن جام زهری بر گلوی رهبری، برای کمرنگ سازی شدت این تن تسلیم، توافق جناح باندهای در گیر، برای مهار خیزش های هرآینه در راه، افزایش  بهای کالاهای حیاتی، افکندن بار سنگین بحران تورمی  به دوش کارگران، و زخمتکشان، به انحراف کشانیدن افکار عمومی، شانه خالی کردن از  وعده های فریبکارنه و دروغین و اسلامی روحانی برای رای،  و برای دهها هدف دیگر در این بحران آفرینی ها مجال می یابد. بهانه و مجال می یابد تا تروریسم حکومتی، تروریسم خود را نه تنها پنهان  بل که توجیه کند، و انگشت اتهام به سوی چند جوان بلوچ و نام هایی که گاهی و پیوسته  مانند جندالله و الجیش عدل ووو غیره آماده و مهیای واکنش انحرافی.
 چادر مرزبانی یک دام بود و پنج جوان تنگ دست و مفلوک و البته مسلح به سلاح برای شلیک هرآینه به فرماندهی فرماندهان، آنان در قلاب های ماهیگیری حکومت اسلامی، طعمه هایی شدند تا بحران و دستکاری روان جامعه برای پیشبرد نقشه های حکومتی، سراسری سازی هراس و ترس در جامعه، کشتار و سرکوب اعتراض و خیزش و خواست های اجتماعی از سویی،  و حراج و سرقت هستی جامعه و جریان جاری دسترنج نیروی کار به بانک های جهانی از سوی دیگر در شدت بخشی استثمار نیروی کار و همزمان سرکوب شانه به شانه به پیش رود.  

عباس منصوران
سوم اسفند 1392/ 22 فوریه

هیچ نظری موجود نیست: