۱۳۹۳ شهریور ۳۱, دوشنبه

تا سایه ی آمریکا بر سر اسرائیل است؟!٬ علی اصغر حاج سیدجوادی

تا سایه ی آمریکا بر سر اسرائیل است؟!٬ علی اصغر حاج سیدجوادی

haj-seyedjavadi.jpg
صدها کشته از کودکان و زنان و مردان و هزاران زخمی در میان تلی خاکستر برباد رفته از محلات و مساکن ویران شده از زیر موشک ها و بمب های اسرائیلی برجای مانده است. این فاجعه اولین محصول هماغوشی مرگبار آمریکا و اسرائیل برسر مردم فلسطین نیست؛ و تا چرخ سیاست جهانی برهمین محور می چرخد، بار آخر هم نخواهد بود.
آمریکا در سال 1945 میلادی، نازیسم را در اروپا سرنگون کرد. و در 1948 صیونیزم را با تأسیس کشور اسرائیل بر مردم فلسطین مسلط ساخت. «کریس هجز» رئیس سابق دفتر روزنامه «نیویورک تایمز» در خاورمیانه، در سخنرانی خود در دانشگاه پرینستون آمریکا به تاریخ 22 ماه مه 2008 می گوید:
«اسرائیل بدون آمریکا احتمالاً وجود خارجی نداشت. درجنگ 1973 زمانی که نیروهای مصری برخوردار از آموزش و حمایت شوروی از کانال سوئز گذشتند؛ و سوریه ای ها نیز در ارتفاعات گولان نیرو پیاده کردند، چیزی نمانده بود که اسرائیل نابود شود. هواپیماهای حمل و نقل نظامی غول پیکر آمریکائی برای نجات این کشور سررسیدند؛ و هر نیم ساعت یک هواپیما برزمین می نشست تا ارتش از هم پاشیده شده اسرائیل را که اغلب سلاحهای سنگین خود را از دست داده بود، تعمیر کنند. تا زمانی که جنگ به پایان رسید آمریکا دو میلیارد و دویست میلیون دلار کمکهای نظامی فوری به اسرائیل داده بود. این امر شاید برجسته ترین مثال برای حمایت حیاتی بی وقفه ای باشد که ایالات متحد برای دولت یهود فراهم کرده است. دولت اسرائیل در نیمه شب چهارده ماه مه 1948 زاده شد و آمریکا 11 دقیقه بعد آن را به رسمیّت شناخت. از آن زمان، هر دو کشور در آغوش مرگبار یکدیگر قفل شده اند...»
اکنون که آخرین روز ژوئیّه 2014 است، سه هفته می گذرد که نوار غزه با یک میلیون و هشت سد هزار نفر جمعیّت از آسمان و زمین و دریا در آغوش مرگبار اسرائیل و آمریکا در خون و آتش زیر نگاه بی تفاوت غرب عموماً و امریکا خصوصاً دست و پا می زند. تا کنون صدها کشته از کودکان و زنان و مردان و هزاران زخمی در میان تلی خاکستر برباد رفته از محلات و مساکن ویران شده از زیر موشک ها و بمب های اسرائیلی برجای مانده است. این فاجعه اولین محصول هماغوشی مرگبار آمریکا و اسرائیل برسر مردم فلسطین نیست؛ و تا چرخ سیاست جهانی برهمین محور می چرخد، بار آخر هم نخواهد بود. 66 سال از تأسیس اسرائیل از سوی سازمان ملل بدون مراجعه به آرای ساکنین فلسطینی؛ و 47 سال از اشغال سال 1967 سرزمین فلسطین که به اکثریّت مردم ساکن فلسطین بخشیده بودند، از سوی ارتش اسرائیل می گذرد. آن بخش از فلسطین که ساکنین آن متشکل از اعراب مسلمان و مسیحی هستند می بایست به دولت آینده فلسطین تبدیل شود.
اما صیونیزم که نطفه آن در قلب اروپا در شکم ژورانیزم در اواخر قرن نوزدهم بسته شده بود، با تشکیل شبکه جهانی مهاجرت یهودیان از چهار گوشه جهان به سرزمین فلسطین، تنها در فکر تحقق دعای یهودیان آواره نبود که «سال آینده در اورشلیم» صیونیزم ایدئولوژی سیاسی یهودیان اشکناز یا یهودیان متنفذ و صاحب نام اروپائی و آمریکائی بود که سر در سودای تسلط بر تمامی فلسطین و حضور سیاسی – نظامی در سراسر سرزمین سرشار از منابع معدنی زیر زمینی خاور نزدیک دارد. تحقق این سودا به دست جنایتکاران هیتلر و با نابودی هزاران هزار یهودی اروپای تحت اشغال سربازان نازی، آنجائی به تحقق پیوست که با تأسیس سازمان ملل متحد از سوی فاتحان جنگ دوم و در رأس آنها آمریکا به تقسیم فلسطین به دو بخش یهودی و عربی منتهی شد که بخش یهودی به نام دولت اسرائیل که بلافاصله تشکیل شد؛ و دولت فلسطین که تا امروز پس از 66 سال هرگز نه فقط ایجاد نشده است، بلکه در تمامی این سالهای دراز اسرائیل با حمایت آمریکا و تکیه به حق وتوی آن در شورای امنیّت سازمان ملل متحد، لحظه ای از پیشروی گام به گام به بخش فلسطین مسلمانان همراه با تحمیل همه نوع آزارهای روانی و جسمی و محرومیّتهای مادی و معنوی خودداری نکرده است. چرا؟
زیرا تا سایه آمریکا و انواع سازمانها و گروه های سیاسی و مالی و اقتصادی یهودیان صهیونیست و شرکای کلیساهای مسیحی افراطی و وابستگان آن در حزب جمهوریخواه و دموکرات کنگره بر سر اسرائیل گسترده شده؛ و تا شورای امنیّت سازمان ملل یا نهاد اجرائی آن در اختیار آمریکا و فاتحان جنگ جهانی دوم، یعنی دارندگان انحصاری حق «وتو» (آمریکا، روسیه، انگلیس، فرانسه و چین) است؛ و تا بند وابستگی ی دیکتاتورهای نشسته بر خوان نعمت چاههای نفت و گاز خاور میانه و خاور نزدیک، با آمریکا و اروپا گسسته نشده است، مردم این منطقه محکوم به تلاش برای زنده ماندن و نمردنی هستند در کمیّت؛ نه زنده ماندنی برای زندگی کردن در کیفیّت. و اسرائیل به ظاهر دموکرات سرنوشتی جز ادامه راهی که هیتلر و ایدئولوژی نازی نژادپرست او پیمود ندارد. ترسیم این راه و این سرنوشت از راقم این سطور نیست که به خاطر مخالفت با استبداد و تعصب دینی و حاکمیّت ایمان جاهلی بر عقل و خرد بشری از زادگاه خود رانده شده ام؛ بلکه ترسیم انعکاس ایدئولوژی نازیسم هیتلری و فاشیسم موسولینی و کیفیّت آن در عمل و سیاست اسرائیل از قلم افسر سابق ارتش اسرائیل به نام «یهودا شائول» است در نشریّه معتبر لوموند به تاریخ 23 ژوئیّه 2014 زیر عنوان:«دخول در غزه به هیچ نتیجه نمی رسد» به ادعای دفاع اسرائیل حمله می کند. او می نویسد:«... وقتی نامهائی را که اسرائیل برای دخالت نظامی در غزه عنوان می کند می شنوم، مخصوصاً با توجه به افکار عمومی بین المللی، مرا به یاد دوران خدمت خودم در ارتش اسرائیل می اندازد که نامش نیروهای دفاع از اسرائیل است.
به یاد فاصله و گودالی از اخلاق می افتم که روزهای خدمتم بین عنوان و عمل ارتش اسرائیل کشف کردم. با عملیات نظامی که ما در اراضی اشغالی به بهانه پیشگیری از عملیات تروریستها انجام می دادیم. من و رفقایم به زودی فهمیدیم که صفت دفاعی عملیات ما درواقع پرده اختفائی است که عملیات تهاجمی گوناگون ما را می پوشاند. توصیّه «موشه ایالون» وزیر دفاع کنونی که آن روزها رئیس ستاد ارتش بود، به ما سوزاندن وجدان فلسطینی ها بود. سوزاندن وجدان فلسطینی ها که وظیفه ما در اجرای این توصیه بود، ایجاد وحشت و ترس و تنبیه و مجازات تمامی جامعه فلسطینی های اراضی اشغالی بود. پایه کار ما بر این بود که مردم اراضی اشغالی هرگز در فکر اعتراض از وضع خود نباشند و هیچ گاه وجدان آنها فرصت آرامش و رهائی از ترس و وحشت از ارتش اشغالگر را نداشته باشند.
به عبارت دیگر یک وجدان سوخته، یعنی یک وجدان ترسزده و همیشه مضطرب. در چهارچوب این پیشگیری، من و رفقایم آموختیم که همۀ فلسطینی ها را دشمن خود دانسته و حمله به دشمن را حق دفاع از خود بدانیم. وقتی برای یادآوری حضور خود به مردم، به عمل دست می زدیم، هدف ما ترساندن و وحشتزده کردن مردم عادی و فهماندن این مسئله بود که بدانند که زیر نظارت و دخالت دائمی ما هستند. کشتارهای ما در معابر و کوچه ها و سرزده داخل در منازل مردم در روز و شب، بستگی به هیچ گزارش و هشداری از سوی منابع اطلاعاتی ارتش نبود. ما به بهانه مقابله با تروریزم، معرکۀ مجازات جمعی مردم بی گناه را برپا می کردیم... همه مقامات جهانی قادر به محو این واقعیّت نیست که اسرائیل به دفاع از خود قانع نمی شود. بلکه دفاع بهانه حمله است؛ نه فقط در این روزها بلکه در همه روزها. به جای توجیه و توضیح دخالت خود زیر پرده دفاع، ما باید برای برگزیدن راه دیگری دست به عمل بزنیم. وقت آن رسیده است که باید بگوئیم اسرائیل باید دست از ادامه اشغال نظامی سرزمین های فلسطینی بردارد»
اما «گیدئون لوی» در شماره 13 ژوئیّه 2014 روزنامه اسرائیلی «ها آرتص» پا را از یهودا شائول افسر سابق ارتش اسرائیل فراتر می گذارد و می نویسد:«هدف واقعی اسرائیل در عملیات غزه چیست؟ کشتن عربها. هدف عملیات زیر عنوان «کرانه حفاظتی» برقراری آرامش است. شعار مافیا سیاست رسمی اسرائیل شده است. اسرائیل صمیمانه معتقد است اگر سدها فلسطینی را در غزه به قتل برساند، آرامش حکم فرما خواهد شد... از جنگ لبنان در سی سال پیش، کشتن عربها نخستین هدف دستگاه استراتژیکی اسرائیل شده است. ارتش اسرائیل علیه ارتشها جنگ به راه نمی اندازد. هدف اصلی آن مردم غیر نظامی است. عربها برای کشتن به دنیا آمده اند. آنها هدف دیگری از زندگی ندارند؛ و اسرائیل آنها را می کشد» ژنرال بازنشسته اسرائیل«اُرنی شاچور» با خونسردی در سخنانی وحشتناک می گوید:«اگر ما خانواده آنها را بکشیم، آنها به جان خود خواهند افتاد...»
اگر یهودا شائول از قول موشه ایالون وزیر دفاع کنونی دولت نتانیاهو سیاست اسرائیل را در ایجاد دائمی ترس و اضطراب مردم بی دفاع فلسطین از اسرائیل و ماشین ویران کننده نظامی آن ترسیم می کند،« گیدئون لوی» به هدف نهائی اسرائیل اشاره می کند که کشتن عربها یا پاکسازی قومی سراسر فلسطین از وجود عربهاست.
به قول «ایلان پاپه» استاد سابق و طرد شده دانشگاه حیفا و استاد کنونی دانشگاه اکستر انگلیس:
«... مسئله در اسرائیل نه نقش مذهب یا سنت، بلکه نقش صیونیزم است که آشکارا چیزی جز ایدئولوژی طرد و نژاد پرستی و نفی بلد نیست. این ایدئولوژی به ارتش اجازه می دهد که نقشی تعیین کننده در بخش اعظم سیاست داخلی و خارجی بازی کند و شاید درست باشد اگر بگوئیم که اسرائیل نه دولتی است صاحب ارتش، بل ارتشی است صاحب دولت... پیش از آنکه خیلی امکان ناپذیر باشد، اسرائیل باید از صیونیزم پاک شود؛ و صلح باید شامل بازگشت آوارگان فلسطینی باشد... » ایلان پاپه در مصاحبه با«آپوستوسیس فوتیادیس» در پاسخ به این پرسش که سوء استفاده از تاریخ چگونه بر کشمکش اعراب و اسرائیل تأثیر گذارده و آیا راهی به درک عینی وقایع وجود دارد؟ می گوید:«تاریخ به خصوص در اسرائیل مورد استفاده قرار گرفت تا سیاستهای جنایتکارانه را توجیه کند. این است مهمترین سوء استفاده از تاریخ. شکلی از این سوء استفاده هم این است که راویانی استخدام شدند تا نسلهای جدید را به گونه ئی تک بعدی و به گونه ئی ملی گرائی و حتی می توان گفت نژادپرستانه آموزش دهند. تأسفبارترین سوء استفاده از خاطره ی هلوکاست است که بدین وسیله اسرائیل، فلسطینی ها و اعراب را همچون نازی ها معرفی می کند و هرگونه سیاست جنایتکارانه را علیه آنها توجیه می کند...»
آنچه که آمریکائیها نمی دانستند!
«ناهوم بارنتا» روزنامه نگار مشهور نشریه اسرائیلی «یدیعوت آهارنوث» در باره شکست مذاکرات صلح اسرائیل- فلسطین از یک مقام مسئول در دولت آمریکا که خواهان فاش شدن نامش نیست، می پرسد و او می گوید:«مذاکرات می بایست با توقف ساختمان کلنی های یهودی در خاک فلسطین شروع می شد. اما تصور ما این بود که نمی توانیم به دلیل ترکیب حکومت اسرائیل(یعنی وجود دو وزیر فاشیست به نامهای نفتالی و لیبرمن و اعضای حزب آنها درکنست) به چنین توافقی دست یابیم. لذا تصمیم گرفتیم که از طرح آن در مذاکرات صرفنظر کنیم!» سپس ادامه می دهد که:
«ما قادر نبودیم حدس بزنیم که نخست وزیر نتانیاهو به انتشار آگهی مناقصه برای ساختمان سازی شهرک های یهودی نشین مبادرت خواهد کرد تا مقامش به خطر نیفتد. ما همچنین متوجه نشدیم که ادامه این شهرک سازیها به وزیران او امکان می دهد که تا به صورتی مؤثر در پیشرفت مذاکرات خرابکاری کنند. پس از شکست گفتگوها، ما تازه فهمیدیم که ساختمان چهار هزار مسکن به منزله تصرف زمین در سطح گسترده است»
خبرنگار نشریه اسرائیلی به مخاطب خود می گوید:«هنگامی که دریافتید اسرائیلی ها به طور جدی توجهی به مسائل مطرح در مذاکرات ندارند، دُچار حیرت نشدید؟» مقام آمریکائی می گوید:«چرا، هنگامی که موشه یالون وزیر دفاع شما اعلام کرد که جان کری (وزیر امور خارجه امریکا) فقط در پی دریافت جایزه صلح نوبل بوده و نه چیزی دیگر، ما حیرت کردیم. این توهین وحشتناکی بود؛ در حالی که ما این کارها را به خاطرش انجام می دهیم...»
(برگرفته از ترجمه بهروز عارفی از مقاله آلن گرش پژوهشگر فرانسوی در ماهنامه لوموند دیپلماتیک ژوئن 2014) نویسنده به دنبال این مطلب می نویسد:
«استدلال اصلی را می توان در چند کلمه خلاصه کرد:«ما(آمریکائی ها) نمی دانستیم» «ما نمی دانستیم که مستعمره سازی چه معنائی دارد. ما نمی دانستیم که حکومت اسرائیل علاقه ای به مذاکرات ندارد» و سپس ادامه می دهد:«آیا این حرفها اعتباری دارند؟ آمریکا متحد اصلی اسرائیل که از چهل سال پیش در روند صلح درگیر است، نمی دانست؟ چگونه می توان باور کزد که آقای کری پیش از ده بار اقیانوس را پشت سر گذاشته؛ سدها ساعت پای میز چانه زنی سیاسی نشسته... آری دریک کلمه چگونه می توان باور کرد که پس از اتلاف این همه نیرو برای حل این کشمکش، اکنون به این نتیجه رسید ه باشد که اسرائیلی ها علاقه ای به مذاکره ندارند؟ در حالی که بیش از ده سال است روند اسلو(قرارداد صلح اسلو میان فلسطین و اسرائیل) در زیر وزنه شهرک نشینان به خاک سپرده شده است. از سال 1993 بیش از 350 هزار مهاجر در کرانه باختری رود اردن و بیت المقدس شرقی(سرزمین فلسطین) مستقر شده اند؛ و واشنگتن باز هم چیزی نفهمیده؟ پس آقای کری چه چیزی درسر دارد؟ چرا با وجود شکست، این قدر پشتکار به خرج می دهد؟ واقعاً او نمی دانست؟ در حقیقت کری مثل اوباما و همه همقطاران گذشته شان آنقدر هدفهای «تل آویو» را پذیرفته اند که واقعیّت را نمی بینند؛ و نقطه نظرهای فلسطینی ها را نمی فهمند. «صائب عریقات» رئیس هیئت مذاکرات فلسطین، به طرفهای اسرائیلی ی خود گفته است:«شما ما را نمی بینید؛ ما نامرئی هستیم» این کنایه را می توان برای نقش آمریکائی ها در مذاکرات نیز به کار برد. در مورد آمریکائی ها چون اسرائیلی ها می توان از یک اصل قدیمی استفاده کرد که می گوید:« مال من، مال من است؛ بر سر مال تو چانه می زنیم» دعوا بر سر سرزمین هائی است که در سال 1967 به اشغال درآمده؛ این سرزمینها و همه ی حق فلسطینی ها بر این سرزمینها قابل مذاکره است؛ چه بر سر بیت المقدس شرقی، و چه شهرک های یهودی نشین. چه در مورد امنیّت و پناهندگان، چه در مورد آب و بقیه مسائل. درنتیجه، اعطای هرگونه امتیاز برگردن طرف اشغال شده است نه طرف اشغالگر...!!

پاریس
علی اصغر حاج سیدجوادی تاریخ سپتامبر 2014

هیچ نظری موجود نیست: