۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

ذهنیت «انشاءالله گربه است» همچنان در کار است
در پاسخ به نوشته محمد هادی
ناصر اسدی
ذهنیت «انشاءالله گربه است» همچنان در کار است
در پاسخ به نوشته محمد هادی

نوشته‌های محمد هادی را پیش از این، نخست در سایت دیدگاه و سپس در سایت پژواک ایران، خوانده بودم و او را فردی نکته‌سنج می‌شناسم که با نثری ساده و روان، و در ساختاری منسجم نظرش را بیان می‌کند. اما
نوشته‌ی اخیر او متأسفانه بسیار محافظه‌کارانه است و شاید همین موجب شده است که نتواند و یا نخواهد به اصل موضوع در «گزارش ۹۲، نامه‌ی سرگشاده به مسعود رجوی» نزدیک شود و پرسش‌های مهم آن را مورد ارزیابی و تحلیل قرار دهد و از همین روی، بجای پرداختن به متن، نویسنده و انگیزه‌های او را مورد بررسی قرار داده و سپس از دیدگاه روانشناسانه، مصداقی را «مبصر» پنداشته و به او اندرز می‌دهد «استعداد و هوش سرشار و انرژی زیاد مصداقی حیف است که در نقش مُبصری نیروهای اپوزیسیون هدر رفته و او را از خود و هدف اصلیِ مبارزه با رژیم آخوندها باز دارد! ».
آن‌چه که به نظر من بیش از هر چیز در «گزارش ۹۲» برجسته است، رفتار و اخلاق غیر دموکراتیک رهبری سازمان مجاهدین (و نیز شورای ملی مقاومت که متأسفانه در تمام این سال‌ها، نشان داده‌اند در رفتار و اخلاق سیاسی‌شان هیچ تفاوتی با سازمان مجاهدین ندارند) است؛ سازمانی که فقط خود را «آلترناتیو دموکراتیک» رژیم می‌داند و همه‌ی تلاش‌اش نیز در این راستا است که جایگزین رژیم شود.
نتیجه‌ی این محافظه‌کاری محمد هادی، آفرینش چنین عبارت سست و نادرستی است که پیش از این، در نوشته‌های او راه نمی‌یافته است و یا دستکم من ندیده بودم:
«زیرا در مبارزه و مخالفت با رژیم است که اصلاً مجاهدین موضوعیت یافته و اگر انتقاد و یا اعتراضی به آنها باشد بازهم در راستای مبارزۀ آنها با رژیم است و نه چیز دیگر! برای تنظیم رابطه درست و منصفانه با نیروهای اپوزیسیون از جمله مجاهدین بایستی با عینک مخالفت و تنفر از آخوندها آنها دید و بررسی نمود بدون مخالفت و مبارزه با آخوندها ضرورت وجودی نیروهای اپوزیسیون بخودی خود بیرنگ و بی معنی میگردد!»
فکر نمی‌کنم کسی به این خوبی بتواند، ناخواسته به نیروهای اپوزیسیون توهین کند! تفسیر عبارت بالا می‌تواند این باشد که نیروهای اپوزیسیون نه نیروهایی سازنده و خلاق که بر پایه‌ی انگیزه و اراده‌ای نیک‌خواهانه و با اندیشه‌های نو و مدرن و با برنامه‌ای مشخص برای ایجاد یک جامعه‌ی دموکراتیک که در آن آزادی بیان و حقوق فردی و شهروندی بدون هیچ‌گونه اما و اگری اجرا شده و زمینه‌ی پیشرفت و خوشبختی مردم و سرزمینی را فراهم شود، تلاش می‌‌کنند،  بلکه هدف‌شان فقط نابودی و ویران کردن حکومت آخوندی است و کار دیگری هم نمی‌خواهند انجام دهند و از دست‌شان هم برنمی‌آید!
اما سازمان‌ها،حزب‌ها و اشخاص سیاسی اپوزیسیون، پیش از آن‌که نفرت داشته باشند و «کینه‌هاشان را صیقل دهند»، باید به چیزی عشق بورزند و خواستار نیکی و خوبی باشند. جز این اگر باشد، این نیروها بایستی مورد روان‌درمانی قرار گیرند نه این که آن‌ها را کمک کنیم به قدرت برسند و سرنوشت ملتی را در دست‌ گیرند.
محمد هادی، گویا مانند بسیاری از نیروهای سیاسی در اوج گیری انقلاب ۵۷، کاری به کیفیت و چگونگی دیدگاه‌ها، رفتارها، اخلاق و برنامه‌ی نیروی جایگزین ندارد و تنها هدف‌اش این است که «شاه باید برود»! یعنی مسئله فقط ویران‌کردن و براندازی است آن‌هم بر پایه‌ی نفرت! و حتماً هم «نفرت و کینه‌ای مقدس»!
این‌که بعد قرار است چه اتفاقی بیافتد و چه بر سر مردم و تلاش‌های آزادی‌خواهان بیاید، گویا مسئله و مشکل ایشان نیست! آن‌هم جامعه‌ی بحران‌زده‌ی هفتاد و چند میلیونی‌ای به پهناوری ایران که تمامی ساختارهای مدنی و فرهنگی و اخلاقی‌اش، به برکت ۳۵ سال حکومتی مذهبی از هم پاشیده شده است.

شاه رفت، اما به جای او، بختکی هولناک بر این سرزمین کهن افتاد که نزدیک به چهار دهه است خواب و بیداری‌اش را آشفته کرده و گویا بر آن است همه چیز را باخود یکجا نابود کند.
من بر خلاف محمد هادی، خوشحالم که ایرج مصداقی دیگر به هیچ بهانه و توجیهی حاضر نشد و نمی‌شود که چشم بر این نکته‌ی بسیار مهم ببندد و بسیار خوشحالتر شدم که سرانجام با پذیرش همه‌ی هزینه‌ها، این نامه را منتشر کرد. خوشبختانه انتشار یکی از نامه‌نگاری‌های او با رهبری مجاهدین و شورای ملی مقاومت آن، با عنوان «مکاتبات من با ابوالقاسم رضایی...»، نشان می‌دهد که حرف‌های امروز وی در «گزارش ۹۲...» مسئله‌ای است که دستکم چهار سال پیش، با آن‌ها درمیان می‌گذاشته و نسبت به رفتار و نظرات‌شان اعتراض می‌داشته و آن را بیان می‌کرده است.
برداشت کلی من از «گزارش ۹۲...» این است که مسئله فقط براندازی یک رژیم ارتجاعی نیست بلکه پیش از آن و مهم‌تر از آن، ایجاد آلترناتیوی شایسته و درخور احترام است که مردم به آن اعتماد داشته باشند و با امیدواری به آینده و به شوق آن، اعتراض‌های خود را سازماندهی کرده و کار این رژیم را یکسره کنند. نمی‌دانم در کدامیک از مقاله‌های ایرج مصداقی خواندم که نوشته بود: مردم در ایران «مرده باد» می‌گویند اما «زنده باد»ی هم در کار نیست. (نقل به مضمون) واقعا چرا و به کدام درایت سیاسی و رفتار و اخلاق درست ایشان مردم باید دلخوش شوند و از آنان پشتیبانی کنند و دست‌مریزاد و «زنده‌باد» بگویند؟ صرف شهید شدن و کشته دادن که چاره کار نیست و جامعه‌ای را به خوشبختی نمی‌رساند.
در «گزارش ۹۲...» جابجا نویسنده می‌پرسد فرق شما با این رژیم جنایت‌پیشه و فاسد و ارتجاعی در چیست؟ نمود تفاوت‌های رفتاری و نظری و اخلاقی شما با این رژیم چیست و کجاست؟ و این خواست و انتظار بسیار آگاهانه و بجایی است و مردم باید به این تشخیص و آگاهی برسند که این تفاوت‌ها را دریافته و آن را بعنوان یک خواست و انتظار همگانی در برابر نیروهای اپوزیسیون نهاده و آنان را به پرسش گیرند؛ آن‌ هم نیروهایی که خود را نه فقط «آلترناتیو دموکراتیک» بلکه «تنها آلترناتیو دموکراتیک»! می‌پندارند.
نویسنده‌ی «گزارش ۹۲...» از رهبری مجاهدین می‌پرسد شما در هیچ کجا، خود را به هیچ کس و  نیرویی پاسخگو ندانسته و نمی‌دانید و می‌افزاید شما که امروز پاسخ منتقدین خود را با تهمت‌زنی و پرونده‌سازی می‌دهید، فردا که بر سر قدرت آمدید، چه خواهید کرد؟ و با آوردن گفته‌هایی از مسعود رجوی، به او می‌گوید پاسخ را به آینده‌‌ای نامعلوم حواله ندهید. کاری را که قرار است فراد انجام دهید، امروز نشان دهید که ظرفیت و توانایی انجام‌اش را دارید.
نویسنده  تلاش کرده است تا ادعای سکولار بودن ایشان و درجه‌ی دموکرات منشی‌ و روامداری و رعایت حق معترض و منتقد و مخالف در رفتار و منش اعضای رهبری و مریدان‌ را در عمل بیابد و نمودهای‌اش را به چالش بگیرد. و جابجا به موضوع پاسخگویی اشاره کرده و آن را برجسته می‌کند. نویسنده فقط به رفتار ایشان بسنده نکرده، بلکه می‌کوشد تا با تحلیل نگرش و دیدگاه‌های ایشان، علت کنش‌ها و واکنش‌های ایشان را دریافته و توضیح دهد.

با ابزار و شیوه‌های غیردموکراتیک و افکاری ارتجاعی و عقب‌افتاده نمی‌توان به دموکراسی رسید و سرزمینی را آباد و ملتی را خوشبخت کرد. حتا اگر به زور دیکتاتوری و با خشونت هم به ظاهر دست به نوسازی و مدرنیزاسیون بزنند، اما روبنایی و پوشالی خواهد بود و بر آن نمی‌توان خانه‌ای امن برپاساخت که در آن منزلت انسانی شهروندان پاس داشته شود. 
پرسش من از محمد هادی گرامی این است: گیرم که اسناد و نشانه‌هایی که ایرج مصداقی در نامه‌اش آورده است، چندان قابل اتکا نباشد چون به ادعای شما، بر پایه شنیده‌ها بوده و نه دیده‌ها. اما شما رفتار مجاهدین و شورای ملی مقاومت آن را دموکراتیک و روامدار می‌دانید؟ آیا آنان را در برابر باشندگان خود و  مردم نیرویی پاسخگو می‌دانید؟ ادعای شما بر کدام تحلیل و کدام دلیل و سند استوار است؟ نمود این دموکرات منشی در رفتار و سیاست‌های ایشان کجاست؟ بگویید تا من را هم از اشتباه و گمراهی  بازدارید.
آیا مهم‌ترین شرط و ویژگی یک نیروی جایگزین و آلترناتیو از نظر شما نبایستی داشتن اندیشه‌ی نو و دموکراتیک و پایبندی به آن در هر شرایطی باشد؟ آیا این موردها نبایستی در نظرات و رفتارها و سیاست‌های نیروهای اپوزیسیون بازتاب و نمود داشته باشد؟  آیا مردم حق ندارند از نیروهایی‌ که قرار است به آن‌ها اعتماد کرده و با آنان همیاری و همکاری کرده تا جایگزین این رژیم قرون وسطایی شده و سرنوشت خود را به آنان بسپارند، بپرسند و نظرات و سیاست‌هاشان را به چالش بگیرند؟ یا این‌که فکر می‌کنید مردم باید به همان «نفرت» و مبارزه ایشان با رژیم دلخوش بوده و همچنان دچار  ذهنیت «انشاءالله گربه است» باشند و بار دیگر یک سرنوشت تاریک و غم‌انگیز را برای خود رقم زنند؟ آیا به نظر شما مردم بایستی آدم‌هایی بی‌فکر و بی‌پرسش باشند که وظیفه و «تکلیف»‌شان فقط حرف‌شنوی و دنباله‌روی از رهبر (چه فرد، چه سازمان و حزب) است؟ آیا چنین دیدگاهی که این انتظار را از مردم دارد، همان دیدگاه «ولایت فقیه»یی نیست؟
متأسفانه علی ناظر هم در دو نوشته‌ای که در نقد «گزارش ۹۲...» منتشر کرده است، بسیار مبهم و ناروشن حرف زده است و به نظرم خوانشی به کلی اشتباه و نادرست از این متن ۲۳۰ صفحه‌ای ارائه داده است و هیچ معلوم نیست که به چه نتیجه‌ای می‌خواسته برسد. او هم مانند محمد هادی، اشکال کارش در این است که محافظه‌کاری کرده و نمی‌خواهد و یا نمی‌تواند نظر واقعی‌اش را به روشنی بیان کند. و این در کار سیاسی بسیار گمراه کننده و موجب بحث‌‌های انحرافی و سد کننده‌ی گفتمان‌های اصولی خواهد شد.

لازم است یادآوری کنم که من هیچ توهمی نسبت به این رژیم اسلامی نداشته و مسئله استحاله یافتن و یا توان رفرم داشتن این رژیم را به کلی رد می‌کنم. و نظرم این است که هیچ نظام ایدئولوژیک و مذهبی‌ای نمی‌تواند سیستمی دموکراتیک را در جامعه‌ای بوجود آورد که در آن آزادی بیان و حقوق فردی و شهروندی و منزلت انسانی مردم رعایت شود. این را هم بیافزایم که با احترام به باورمندان دینی و با احترام به حق آزادی بیان و مذهب، یک فرد غیرمذهبی بوده و هستم.



هیچ نظری موجود نیست: