۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۸, شنبه

اکبر قاتل. مهدی اصلانی «اگر تو و خامنه‌اى با هم باشيد، اين رژيم باقى و پايدار می‌ماند» وصیت روح‌الله خمینی

اکبر قاتل
مهدی اصلانی

اکبر قاتل. مهدی اصلانی
«اگر تو و خامنه‌اى با هم باشيد، اين رژيم باقى و پايدار می‌ماند» وصیت روح‌الله خمینی
   ..............................................................................................................                               
 اصغر قاتل از اهالی بروجرد بود. وی به اصغر قاقا یا اصغر بامیه هم شهره بود. با نشان دادنِ سینی بامیه، کودکان و نوجوانان را فریب می‌داد. اصغر قاتل را شاید بتوان اولین عامل قتل‌های زنجیره‌ای در ایران خواند.                                                 
اکبر قاتل از اهالی رفسنجان است. افزون از سی سال است که میان‌سالان و کهن‌سالان و پسته‌خورهای داخل و خارج به ویژه بخشی از به اصطلاح اپوزیسیون یا همان یار تودلی‌های جمهوری اسلامی را مدام فریب می‌دهد. او اصلی‌ترین قاتلِ تمامِ عمرِ حکومت اسلامی است.                                                                                                                               
اسلاوی ژیژیک، فیلسوف و نظریه‌پرداز و منتقدِ اجتماعی مشهورِ معاصر در نقد عمل‌کرد پاره‌ای افراد، آنان را مسافران قطاری می‌خواند که مسیر قطار برای‌شان چندان حائز اهمیت نیست، چرا که رسالت ایشان آن است که هماره مسافر باشند. مسیر قطار مهم نیست خود قطار اهمیت دارد. ژیژک می‌گوید: به هنگامی که قطار روی ریل در حال حرکت و سوت کشیدن است گاه مهم‌ترین عمل، سوار نشدن به قطار و نپیوستن به حرکت است. برای پاره‌ای جریانات و افراد سیاسی به اصطلاح اپوزیسیون به ویژه بعد از دوران اصلاحات، آویزان شدن به دست‌گیره‌ی قطار و شرکت در بازی به یک نیاز و اساساً سرشت سیاسی‌شان بدل شده است.                                                                                                               
در روزهای اخیر پس از اعلامِ کاندیداتوری‌‌ "عالی‌جناب قاتل" بخشی از بلیط به دستان این قطار که سودای بازگشت به مام‌وطن و انتشار کتاب‌های چاپ نشده و خنداندن مردم در سر دارند، کمپین حمایت از رفسنجانی تشکیل داده‌اند. کسانی دیگر نیز خام‌دستانه به شوقِ بازگشت دورانِ اصلاحات «ممکن‌‌ترین کار را حمایت فعال از هاشمی» دانسته و نداد سرداده‌اند برای آن‌که نظام با پرتاب استخوان آزادی کمی از غم‌های‌مان بکاهد باید رفت پشت سر هاشمی. اینان هماره در حیاط خلوت جمهوری اسلامی منتظر سوت قطار هستند. اشکال کار نه در قطارسواری‌شان که در اشغال صندلی نهفته که متعلق به آن‌ها نیست. این جماعت اگر در داخل کشور دست به چنین اقدامی می‌زدند موضوع چندان مورد نزاع و اهمیت پرداخت نداشت. این جماعت با اشغالِ صندلی اپوزیسیون در این سوی مرز از ساکنان قطار "تنها ابلیس را می‌شناسند" اکبر هاشمی رفسنجانی، لکوموتیورانی که قرار است دست کم چهار سال دیگر ما را به انتهای تونلی تاریک رهنمون شود کیست؟ او هماره وعده‌ی گل می‌دهد اما باغبان جهنم است. بیش از سه دهه وصل به قدرت بوده است و سرسپرده‌ی آن. هاشمی‌رفسنجانی، از قدرت رانده‌شده‌ای که نماینده قدرت مغلوب است. وی دست‌کم برای دو دهه نماینده‌ی بلامنازع نظامی بوده که سر بریده و تن دریده. از جمله کسانی است که بیست سال در اریکه‌ی قدرت و جنایت قرار داشته، گیریم سال بیست و یکم از دایره ی قدرت به بیرون پرتاب شود و گاهی به کرشمه گوید من دیگر نیستم. آن‌وقت کسانی بانگ برداشته و دیگران را دعوت که جماعت بگویید: ای ناجی خوش آمدی. وی افزون از سه‌ دهه از بودِ نامبارک حکومت اسلامی از اصلی‌ترین چهره‌های حکومت بوده به ویژه در دهه‌ی اول انقلاب و تا زمانِ مرگ خمینی از وی می‌توان به عنوانِ مهم‌ترین کارپرداز نظام اسلامی پس از ولی فقیه نام برد. سپس هشت سال ریاست جمهوری و چندین دوره‌ی متوالی ریاست مجلس و.... نگاهی گذرا به کارنامه‌ی هشت ساله‌ی ریاست جمهوری‌اش نشان از نقشِ وی دارد. هاشمی در تابستان 68 به مقامِ ریاست جمهوری منصوب می‌شود.                    

در ماه اول ریاست جمهوری‌اش یعنی همان تابستان 68 ترورِ عبدالرحمان قاسملو و یارانش عبدالله قادرى و رسول فاضل در اتریش اجرایی می‌شود. تابستان سالِ 69 ترور دکتر کاظم رجوی در ژنو رخ می‌دهد. بهار 70 کاردی کردن عبدالرحمان برومند در مقابل آسانسور منزلش در پاریس. تابستان 70 ترور شاپور بختیار در پاریس. تابستان 71 مثله کردن و سلاخی فریدون فرخزاد در بن آلمان. تابستان 71 ترور دکتر شرفکندی و یارانش در رستوران میکونوس آلمان.. زمستان 71 ترور محمد‌حسین نقدی ایتالیا. و شماری از مهم‌ترین ترورهای سیاسی در داخل کشور در دورانِ قدرقدرتی وی. پائیز 68 سلاخی کردن دکتر کاظم سامی. پائیز 73 قتل سعیدی سیرجانی با تزریق شیاف پتاسیم. پائیز 74 کشتن احمد میر‌علایی با آمپول پتاسیم. پائیز 75 دکتر غفار حسینی به شیوه‌ی پیشین. زمستان 75 دکتر احمد تفضلی. و..... لیستِ تباهی‌های جنایت‌کارانه‌ در کارنامه‌ی دوران هاشمی چنان بلند است که شماره کردنش موجب کسالت است. اما نقش هاشمی‌رفسنجانی در کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان 67. چنان‌چه مشاهده می‌کنید عمده‌ی قتل‌ها در تابستان عملیاتی شده است. می‌گویند فصل برداشت پسته نیز، هرساله در شهریور ماه آغاز می‌شود.                                                                                                 
 در میان بلند‌پایه‌گانِ حکومت اسلامی خوش‌بختانه وی تاکنون بیش از دوازده جلد از یادداشت‌های روزانه و خاطراتش را منتشر کرده است. بی‌تردید مهم‌ترین بخش خاطرات وی مربوط به سال 67 و نقش وی در آن می‌باشد. دو ماه دیگر بیست و پنجمین سال‌گشتِ کشتار بزرگِ زندانیان سیاسی در اسیرکُشی‌ی تابستان شصت‌و‌هفت فرا می‌رسد. برای من به عنوان يکي از بازمانده‌گانِ کشتارِ بزگ، بی‌اهمیت‌ترین موضوع تاًئید یا رد صلاحیت و یا حتا انتخابِ وی در مضحکه‌ی انتخابات یا "آقا اجازه" می‌باشد. من از موضع شاهد تنها سرسپرده‌ی حقیقت هستم و بس. من مطلقاً به این موضوع که شهادت من سود و زیان کدام جناح سیاسی رقم می‌زند ندارم. بیست‌و‌پنج سال است همه‌ی تابستان‌ها برایم صدای لاستیکِ کامیون‌های یخچال‌دارِ حمل گوشت و بوی سدر و کافور و وحشت و ترس می‌دهند. به ظاهر بر همه‌گان دانسته است که، کوتاه زمانی پس از پذیرش آتش بس و قطعنامه 598 و نوشیدن جام زهر، فرمانِ مذهبی و تباهی‌ جنایت‌کارانه که برمدار کینه می‌چرخید در سکوت، هم‌راهي و هم‌دستي تاًئيد‌آميزِ تمامي کار به‌دستان نظام اسلامي که بسياري‌شان هنوز در مقام قضاوت و مسند قدرت هستند در شورای امنیت ملی تصویب و توسط خمینی انشاء و اجرا شد. این اسیر‌کُشی، برنامه‌ای از قبل تدارک شده برای حل معضل زندانی سیاسی بود. دست‌کم نزديک به چهار هزار نفر زنداني حکم گرفته‌‌ي نظام اسلامي در فاصله‌اي کم‌تر از يک ماه در مقابل هيئتِ مرگِ منصوب از جانبِ خميني که يادآور دادگاه‌هاي تفتيش عقايد در دوران مدرن بود قرار گرفته و سهميه‌ي گورستان‌هاي بی‌مرز شدند. پرونده‌ی اين کشتارِ بي‌بديل به جهت سکوتِ همه‌ي دولت‌مردانِ وقت، هم‌چنان در نظام اسلامي به مثابه یک رازِ دولتي ناگشوده مانده است. نامِ قاتلان اصلی بدون رمز‌گشایی و اسم شب بر ما دانسته است. افزون از سران سه قوه، احمد خمینی، به عنوانِ معرکه‌گردان تیم جمارانی‌ها. وزیر اطلاعات محمدی‌ ری‌شهری. وزیر امور خارجه علی‌اکبر ولایتی، پاره‌ای بلند‌پایه‌گان وزارت اطلاعات و اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام هریک به فراخورِ حال و موقعیت‌شان، دستی در خون داشتند. از میان آمران و قاتلانِ اصلی اما، هاشمی‌رفسنجانی جایگاهی غیرِ قابل دست‌رس دارد. کشتارِ دوزخ‌سالِ 67 به هنگامِ آوار، سه چهره‌ی کلیدی و اصلی داشته است. روح‌الله خمینی، احمد خمینی، و اکبر هاشمی‌رفسنجانی. از این بین تنها هاشمی‌رفسنجانی که نفسِ بسیاری بُرانده، هنوز نفس می‌کشد و زنده است. و امید که این نفس بدمد تا روز واپسین و دادخواهی. با هم نگاهی به یادداشت‌های روزانه و خاطرات سال 67 وی «پایان دفاع آغاز بازسازی» می‌اندازیم. هاشمی با خود قرار نهاده تا از آن اسیرکُشی هیچ نگوید اما همه چیز در آن مختصر آمده است.                                      
سوم مرداد 67 آغاز عملیات فروغ جاودان: با آقای خامنه‌ای ساعت چهار و نیم صبح بیدار شدیم. نماز خواندیم و آخرین صحبت‌ها را باهم کردیم. ایشان ماندند و من با محافظان با اتوموبیل به سوی باختران (مرکز درگیری) حرکت کردم. خبر رسید که (منافقین) نزدیک اسلام‌آباد رسیده‌اند و درگیرند.                                                                                           
چهارم مرداد: ساعت سه بامداد آقای صادق محصولی فرمانده لشگر 6 با نگرانی آمد و گفت چون منافقین و مردم در جاده مخلوط شدند امکان برخورد قاطع نیست (نمی‌توان مردم و مجاهدین را با هم به رگبار بست و کشت) با تلخی او را جواب کردم و گفتم بروند جدی‌‌تر برخورد کنند. (مردم و غیر مردم ندارد همه را بزنید) یکی از خلبانان که برای زدن آنها رفته بود می‌گفت منافقین با مسافران و مردم مخلوط شده‌اند و هدفگیری آنها مشکل است.                                                                 
موقعیت رفسنجانی آن‌چنان است که خمینی برای تشویق خلبان‌هایی که "مسافران و مردم و منافقان" را درهم کوبیده‌اند، وی را مورد مشورت  قرار می‌دهد.                                                                                                                      
چهارشنبه پنجم مرداد: «احمد آقا برای تشویق امام از خلبانان مشورت کرد، موافقت  کردم»                                          
جمعه هفتم مرداد: این جمعه‌ی معروف همان روزی است که تمامی کانال‌های ارتباطی زندانیان در برنامه‌ای از پیش تعیین شده با دنیای خارج قطع می‌شود. از فردای این روز کشتار بزرگ در زندان‌های سراسری کلید زده می‌شود. رفسنجانی پس از کشتار مجاهدین و دار زدن بیش از صدها تن از آنان در کرمانشاه فاتحانه به نماز جمعه رفته و کشتار را چنین فرمول می‌کند: «جنگ و صحنه به گونه‌ای درست شده بود که اینها توی کیسه آمدند و ما درِ کیسه را بستیم، چیزی باقی نبود که عمل بکنند. یکی از فتنه‌هایی است که باید از میان می‌رفت و به این آسانی هم  نمی‌شد این فتنه را خواباند و مدت‌ها طول می‌کشید تا این بچه‌های متعصب فریب‌خورد‌ه‌ای که این همه به اینها در زندان‌ها محبت شد، توبه‌شان را پذیرفتیم، به عنوان تائب بیرون آمدند و دوباره به آنجا رفتند و برگشتند که با ملت خودشان بجنگند و برای عراق جاسوسی کنند. این فتنه باید یک روزی ریشه کن می‌شد» عالی‌جناب قاتل، با وقاحت و صراحت تمام اعتراف می‌کند که: نباید توبه‌ی زندانیان پذیرفته می‌شد و این فتنه باید یک روزی ریشه‌کن می‌شد.                                                                                                        
چهارشنبه دوازدهم مرداد: آقای جنتی آمد از من قول حمایت بیشتر مخصوصا در مقابل ناهم‌آهنگی احتمالی سپاه خواست و خواستار تاًئید حضرت امام شد. آقایان علی شمعخانی و احمد وحیدی آمدند گزارش صحنه عملیات مرصاد را دادند ضربه  را کاری‌تر از تصورات اولیه علیه منافقین می‌دانند. آقای سیدرضا زواره‌ای آمد و تذکراتی در باره منافقین داد. (این تذکرات چه بوده؟ اعدام بیشتر؟. بی‌تردید هرچه بوده باشد مرتبط با زندانیان مجاهد است نه کشته‌شده‌گان.)    جمعه چهاردهم مرداد: درست در اوج کشتار نماز جمعه به امامت موسوی‌اردبیلی خوانده می‌شود موقعیت هاشمی چنان است که اردبیلی برای خواندن خطبه‌ها نزد او آمده و مجوز می‌گیرد. سخنان اردبیلی به صراحت این هم‌آهنگی و از روی دست رج زدن را نمایان می‌کند.
«مسأله منافقین برای ما مسأله بود. ... مردم بر علیه اینها آتشی هستند، قوه قضاییه در فشار بسیار سخت افکار عمومی است که چرا اینها را محاکمه می‌کنید؟ اینها که محاکمه ندارند، حکمش معلوم، موضوعش هم معلوم و جزایش نیز معلوم می‌باشد. قوه قضاییه در فشار است که چرا تمام اینها اعدام نمی شوند»
(شعار منافق زندانی و زندانی مسلح اعدام باید گردد توسط نمازگزاران)
در همان دوران با تلاش آیت‌الله منتظری بسیاری از زندانیان مشمول عفو و آزادی شدند و پرونده‌ی تعدادی نیز در حال بررسی بود. موسوی اردبیلی در این ارتباط و ضدیت با منتظری می‌گوید:« مردم می‌گویند اینها باید از دم اعدام بشوند، عفو ِ زندانیان مربوط به قوه قضاییه نیست، این قوه کارش تا جایی است که حکم تمام می‌شود. بقیه مربوط به جاهای دیگر است. عفو ربطی به قوه قضاییه ندارد و من به شما حق می‌دهم.»
سه‌شنبه هجدهم مرداد ماه: "آقای علی شوشتری معاون قضایی و جانشین مسئول سازمان زندان‌ها آمد و راجع به زندانی‌ها و مخصوصاً گروهک‌ها و مسائل اخیر آنها در رابطه با شرارت‌های منافقین، اطلاعاتی داد و گفت از حدود پنج هزار زندانی گروهکی، یک سوم بر سر موضع هستند و یک سوم تائب و یک سوم منفصل»
پنجم مهر: یک ماه پس از کشتار به هنگامه‌ای که دارها برچیده خون‌ها شسته‌اند، عالی‌جناب قاتل می‌نویسد:« به جلسه مجمع تشخیص مصلحت رفتم. در مورد مجازات ضد انقلاب مذاکره شد. امام تصمیم را به مجمع محول کرده‌اند. قرار شد مطابق معمول قبل از حوادث اخیر عمل شود. وزارت اطلاعات چنین نظری داشت و قضات اوین، نظر تندتری داشتند» دانسته نیست چه کسانی به نمایندگی از جانب قضات اوین و نیز وزارت اطلاعات در جلسه مجمع تشخیص مصلحت حضور داشته‌اند اما در آن زمان اعضای مجمع به قرار زیر بود: علی خامنه‏اى، اکبرهاشمى رفسنجانی، موسوی اردبیلى، توسلى، موسوى‌خوئینى‏ها، احمد خمینی، میر‌حسین موسوى و فقهای شورای نگهبان
 و مهم‌ آن‌که پس از تصمیم‌گیری در مجمع تشخیص مصلحت نظام جلسه سران سه قوه «درمحضر امام» برگزار می‌شود
و هنوز قصه بر یاد است و تنها می‌ماند این درخواست عاجزانه از حامیان رفسنجانی و کسانی که به هوای سبزه و گل به "باغبان جهنم" اعتماد کرده‌ و کمپین حمایت از وی راه انداخته‌اند. تو را جان هرکس دوست دارید به هنگامی که پوسترهای انتخاباتی وی را بر در و دیوار می چسبانید مواظب باشید این تصاویر را بر سر در منزل مادران خاوران نچسبانید. آن‌ها دل از دست داده‌اند.

هیچ نظری موجود نیست: