۱۳۹۳ تیر ۶, جمعه

ترجمه و ویرایش از عبری به انگلیسی توسط اسرائیل شاهاک


ترجمه و ویرایش از عبری به انگلیسی توسط اسرائیل شاهاک

Israeli plan for Middle- east, map 

اسرائیل تئودور هرتسل (۱۹۰۴) و خاخام فیشرمن (۱۹۴۷)

تئودور هرتسل٬ بنیانگذار صهیونیسم در جلد دوم صفحه ۷۱۱ خاطرات کامل خود میگوید که این منطقه، یعنی دولت اسرائیل: «از بروک مصر تا فرات» امتداد می یابد. خاخام فیشرمن٬ عضو آژانس یهودیان فلسطین٬ در شهادت خود به کمیته ویژه تحقیق سازمان ملل در ۹ ژوئیه ۱۹۴۷ اعلام کرد: «سرزمین موعود از رودخانه مصر تا رود فرات٬ از جمله قسمتهائی هستند که بخش هائی از سوریه و لبنان نیز شامل آن می باشد».

اودید یینون

«استراتژی برای اسرائیل در سال های ۱۹۸۰»

این کتاب توسط انجمن آمریکائیان عرب تبار فارغ التحصیل دانشگاه٬ شرکت بلمونت و ماساچوست مشترکا در سال ۱۹۸۲ منتشر شده است. با این سند ویژه شماره (ISBN 0-937694-56-8) ۱

فهرست مندرجات

سخن ناشر

۱

برای انجمن فارغ التحصیلان آمریکائی عرب تبار و دانشگاهیان این قانع کننده است که در افتتاح سری جدید انتشارات و اسناد ویژه٬ مقاله اودید یینون در کیوونیم(دستورالعمل) مجله وزارت اطلاعات سازمان جهانی صهیونیسم ظاهر شده است. اودید یینون یک روزنامه نگار اسرائیلی است و قبلا در وزارت امور خارجه اسرائیل کار کرده است. به گواهی منابع اطلاعاتی و به باور ما٬ این سند صریح ترین٬ دقیق ترین، بدون ابهام ترین و به روز شده ترین استراتژی صهنویست ها در خاورمیانه است. بعلاوه٬ این سند بعنوان بازنمائی دقیق از «چشم اندازی» برای کل خاورمیانه کنونی رژیم صهیونیستی حاکم برهبری شارون و ایتان است. از اینرو اهمیت آن٬ نهفته در ارزش تاریخی آن می باشد که او آنرا در کابوسی ارائه میدهد.

۲

برای زنده ماندن اسرائیل، طرح آن ناگزیر می باید در دو محور توامان برنامه ریزی و اجرا شود. یک: او تبدیل به یک قدرت منطقه ای امپراتوری-امپریالیستی شود. و دو: باید کل کشورهای عرب موجود منطقه را منحل و یا به کشورهای کوچک تقسیم کرد؛ البته کوچکی در اینجا به ترکیب قومی یا فرقه ای هر کشور بستگی دارد. در نتیجه: صهیونیست امیدوار است که دولت ها با بنیاد فرقه ای خود تبدیل به دست نشاندگان او٬ و از قضا٬ منبع مشروعیت اخلاقی اسرائیل بشوند.

۳

این هدف ایده جدیدی نیست؛ و یا اینکه برای اولین بار در تفکر استراتژیک صهیونیست ها ظاهر نشده است. در حقیقت٬ متلاشی کردن کشورهای عربی به واحدهای کوچکتر موضوعی است که به آن باره ها مراجعه شده است. این موضوع توسط لیویا روکاچ در کتاب تروریسم مقدس اسرائیل (۱۹۸۰) بر مقیاس نسبتا کم در انتشارات (AAUG) مستند شده است. اسناد مطالعه روکاچ٬ براساس خاطرات موشه شاریت٬ نخست وزیر سابق اسرائیل٬ در جزئیات قانع کننده ای٬ طرحی صهیونیستی است که در اواسط سال های دهه پنجاه آماده و در لبنان پیاده شده است .

۴

اولین حمله گسترده اسرائیل به لبنان در سال  ۱۹۷۸ بود که این طرح را تا آخرین جزئیات اجرا کرد. حمله دوم اسرائیل به لبنان در ۶ ژوئن سال ۱۹۸۲ بود که وحشیانه تر و فراگیر از پیش روی داد با امید که بخش های خاصی از این طرح نه فقط در لبنان٬ بلکه اثرات آن سوریه و همچنین اردن را هم در بربگیرد. و به همیم خاطر اینجا باید ادعاهای عمومی اسرائیل مبنی بر تمایل به یک دولت مرکزی قوی و مستقل برای لبنان را به استهزا گرفت؛ زیرا نیت دقیقتر این است که دولت مرکزی در لبنان به نقشه های امپریالیستی منطقه ای با امضای یک پیمان صلح مجوز قانونی دهد. آنها همچنین در طرح های خود بدنبال تسلیم – رضایت سوریه٬ عراق٬ اردن و دیگر دولتهای عرب و مردم فلسطین نیز هستند. آنچه آنها میخواهند و آنچه در حال برنامه ریزی می باشد نه برای یک جهان عرب٬ بلکه برای یک دنیای عرب چند تکه ای است که آماده تسلیم شدن به هژمونی اسرائیل باشد. از اینرو٬ اودید یینون  در تألیف- مقاله خود٬ «یک استراتژی برای اسرائیل در سال های ۱۹۸۰ »٬ درباره «فرصت های دور رس برای اولین بار از سال ۱۹۶۷» صحبت می کند که توسط «وضعیت بسیار طوفانی [که] اسرائیل را احاطه کرده» ایجاد شده است.

۵

سیاست صهیونیست آوارگی و تبعید کردن فلسطینیان از فلسطین یک سیاست بسیار فعال بوده است٬ اما در زمان جنگ مثل جنگ ۱۹۴۷-۱۹۴۸ و در جنگ ۱۹۶۷ با زور و اجبار بیشتر دنبال شد. ضمیمه ای تحت عنوان: «اسرائیل از مهاجرت جمعی جدید صحبت میکند» که در این نشریه است برای نشان دادن گذشته صهیونیست ها در پراکنده کردن فلسطینیان از سرزمین خود است٬ و علاوه بر سند اصلی صهیونیستی که ما ارائه میدهیم٬ نقشه های دیگر صهیونیستی را که برای خالی کردن فلسطین از فلسطینیان برنامه ریزی شده است را نیز نشان میدهیم. 

۶

از سند و دستورالعمل منتشر شده در فوریه ۱۹۸۲ روشن است که «فرصت های دور رس» که استراتژیست های صهیونیست تصورش کرده اند، می توانند همان «فرصت هائی» برای متقاعد کردن جهانیان باشند تا به سود صهیونیسم بکار روند؛ و ادعا می کنند این فرصت ها توسط حمله ژوئن ۱۹۸۲ تولید شده است. همچنین پُر واضح است که فلسطینیان هرگز تنها هدف نقشه های صهیونیستی نبوده٬ بلکه از آنجایی که حضور زنده و مستقل آنها بعنوان یک خلق نفی ماهیت دولت صهیونیستی است؛ زدودن شان در اولویت هدف قرار گرفته است. با این حال٬ هر کشور عربی٬ خصوصا آنهایی که دارای سمت و سوی ملی گرایی روشن و منجسم باشند٬ دیر یا زود هدف واقعی اسرائیل قرار می گیرند.

۷

در تضاد با استراتژی دقیق و بدون ابهام و روشن صهیونیستی این سند٬ متأسفانه٬ استراتژی اعراب و فلسطینی٬ از ابهام و عدم انسجام رنج می برد. هیچ نشانه ای که استراتژیست های عرب در انشعابات کامل طرح صهیونیستی اندیشه کرده اند وجود ندارد. در عوض٬ هر زمان که مرحله جدیدی از آن طرح صهیونیستی آشکار می شود با ناباوری و شوک واکنش نشان می دهند. این پدیده در واکنش خاموش اعراب٬ به محاصره بیروت آشکار است. واقعیت غم انگیز آنست که تا زمانیکه استراتژی صهیونیست ها برای خاورمیانه با واکنش جدی روبرو نشود واکنش اعراب به محاصره هر پایتخت عربی توسط اسرائیل در آینده همینگونه خواهد بود.

خلیل نخله 

۲۳ ژوئیه ۱۹۸۲

پیشگفتار

۱

مقاله زیر به عقیده من٬ طرح دقیق و مفصل از رژیم صهیونیستی کنونی(شارون و ایتان) را برای خاور میانه ای بر مبنای تقسیم تمام منطقه به کشورهای کوچک٬ و انحلال همه کشورهای موجود عرب را نشان میدهد. من بر جنبه های نظامی این طرح در خاتمه نظر می دهم تا نظر خوانندگان را به چندین نکته مهم جلب کنم:

۲

۱. این ایده که تمام کشورهای عربی باید توسط اسرائیل به واحدهای کوچک تکه تکه شوند٬ دوباره و دوباره در تفکر استراتژیست های اسرائیل رخ میدهد. برای مثال٬ زییو شیف٬ خبرنگار نظامی هارتص(و احتمالا آگاه ترین فرد در اسرائیل٬ در مورد این موضوع) درباره «بهترین» چیزی که برای منافع اسرائیل می تواند در عراق اتفاق بیفتد مینویسد:«انحلال عراق به یک دولت شیعی٬ یک دولت سنی٬ و تفکیک بخش کردی است(هارتص ۲/۶/۱۹۸۲). در واقع٬ این جنبه از طرح خیلی قدیمی است.

۳

۲. ارتباط قوی با اندیشه های نو محافظه کار در آمریکا٬ بویژه در یاد داشت های نویسنده بسیار برجسته است. اما٬ در حالی که چاپلوسی به ایده «دفاع غرب» از قدرت اتحاد جماهیر شوروی (سابق- م) داده شده٬ هدف واقعی نویسنده٬ و تأسیسات کنونی اسرائیل روشن است: تبدیل اسرائیل به یک قدرت امپریالیستی جهانی است. بعبارت دیگر٬ هدف شارون فریب آمریکایی ها پس از فریب دیگران است.

۴

۳. این واضح است که بسیاری از داده های مربوطه٬ هر دو در یادداشت ها و در متن٬ درهم ریخته و یا حذف شده اند؛ مثل کمک مالی آمریکا به اسرائیل، بیشتر آن فانتزی خالص است. اما٬ طرح نباید برای کوتاه مدت بی اثر٬ یا غیرقابل تحقق در نظر گرفته شود. طرح به طور صادقانه ایده های ژئویولیتیک آلمان سالهای ۱۸۹۰-۱۹۳۳ را دنبال می کند٬ که توسط هیتلر و دولت نازی بطور کل بلعیده شد؛ و اهداف خود را در شرق اروپا تعیین نمود. آن اهداف٬ خصوصا تقسیم کشورهای موجود٬ در سالهای ۱۹۳۴-۱۹۴۱ انجام گرفت٬ که تنها یک اتحاد موقت و در مقیاس جهانی بود، و برای یک دوره زمانی کوتاه، توانست مانع تثبیت نیات آنها شود.

۵

یاد داشت های نویسنده به دنبال متن می آید. برای جلوگیری از سردرگمی٬ من چیزی به یادداشت هایم اضافه نکردم٬ ولی مفاد آنها را در این پیشگفتار و نتیجه گیری گذاشته ام. من با این حال٬ بر برخی از بخش های متن تأکید کرده ام.

اسرائیل شاهاک

۱۳ ژوئن ۱۹۸۲

استراتژی برای اسرائیل در سال های ۱۹۸۰

اودید یینون

این مقاله ابتدا بزبان عبری درکیوونیم(دستورالعمل)٬ مجله ای برای یهودیت و صهیونیسم منتشر شد. شماره ۱۴- زمستان٬ ۵۷۴۲ ٬ فوریه ۱۹۸۲ ٬ ویرایشگر: یورام بک. هیئت تحریه: الی اییال٬ یورام بک٬ آمنون هاداری٬ یاهانان مانور٬ الیسیر شووید. توسط وزارت تبلیغات/ سازمان جهانی صهیونیست٬ اورشلیم(بیت المقدس) منتشر شده است.

۱

در آغاز دهه هشتاد دولت اسرائیل به یک چشم انداز جدید برای رسیدن به اهداف ملی خود در داخل و خارج نیاز داشت. این نیاز با توجه به تعدادی از فرایندهای مرکزی که کشور٬ منطقه و جهان دستخوش آن شده بود٬ حتی بیشتر حیاتی گشته است. ما امروز در مراحل اولیه یک عصر جدید در تاریخ بشری زندگی می کنیم که شبیه به سلف خود نیست٬ و ویژگی های آن کاملا از آنچه که تاکنون شناخته ایم متفاوت است. به همین دلیل است که ما به درک فرایندهای مرکزی که با نمونه مشخص این دوره تاریخی از یک سو٬ و از سوی دیگر به یک چشم انداز جهانی و استراتژی عملیاتی طبق شرایط جدید نیاز داریم. وجود٬ رفاه و ثبات دولت یهودی تنها در اتخاذ یک چارچوب جدید برای امور داخلی و خارجی آن است که آن نیز خود بستگی به توانائی های او دارد.

۲

این دوره را توسط چندین صفت است که می توانیم تشخیص دهیم٬ امری که با یک نماد انقلاب واقعی در شیوه زندگی کنونی ما مشخص شده است؛ و آن روند غالب از کار افتادگیِ خردگرایی٬ چشم انداز انسانی بعنوان سنگ بنای اصلیِ حمایت از زندگی و دستاوردهای تمدن غرب پس از رنسانس است. دیدگاه های سیاسی٬ اجتماعی و اقتصادی که از این پایه سرچشمه گرفته اند برمبنای چندین «حقیقت» قرار گرفته که اکنون درحال ناپدید شدن هستند – برای مثال: دیدگاهی که انسان را بعنون یک فرد مرکز جهان می بیند و هر چیزیکه وجود دارد به منظور برطرف کردن نیازهای اولیه او است؛ این موقعیت در حال حاضر باطل است وقتیکه روشن شده است که مقدار منابع در جهان برای احتیاجات انسان٬ نیازهای اقتصادی یا گرفتاری های فردی او کافی نیست. در جهانی که چهار میلیارد انسان هستند و اقتصاد و منابع انرژی به همان نسبت برای نیازهای انسان رشد نمی کند٬ این غیر واقعی است که انتظار داشت نیازهای اصلی جامعه غربی برآورده شود. ۱ برای مثال: آرزو و آرمان برای مصرف بی حد و حصر! دیدگاهی که اخلاق هیچ نقشی در تعیین مسیر خواست انسان ندارد٬ اما نیازهای مادی او این فرصت را دارد – این دیدگاه امروزه رایج است؛ همانگونه که می بینیم جهانی که تقریبا تمام ارزش هایش در حال نابودی هستند. ما در حال از دست دادن توانائی برای ارزیابی ساده ترین چیزها٬ خصوصا وقتیکه نگران پرسش ساده چه چیزی خوبست و چه چیزی بد هست هستیم.

۳

وقتیکه ما شاهد فروپاشی نظم جهان اطراف خود هستیم٬ چشم انداز آرمان ها و توانایی بی حد و حصر انسان در مواجهه با واقعیت های غم انگیز زندگی کوچک می شود. دیدگاهی که وعده آزادی و استقلال به انسان می دهد در پرتو این واقعیت غم انگیز که سه چهارم از نژاد بشر تحت رژیم های استبدادی زندگی می کنند پوچ به نظر می رسد. دیدگاه هایی که نگران برابری و عدالت اجتماعی هستند توسط سوسیالیسم و بویژه توسط کمونیسم به مایه خنده تبدیل شده اند. هیچ استدلالی بعنوان حقیقت به این دو ایده وجود ندارد٬ اما روشن است که آنها بدرستی تجربه نشده و اکثریت نوع بشر آزادی٬ استقلال و فرصت برای برابری و عدالت را از دست داده است. در این جهان هسته ای که ما (هنوز) برای سی سال در آرامش نسبی زندگی می کنیم٬ مفهوم صلح و همزیستی میان ملت ها معنایی ندارد وقتیکه یک ابر قدرت مثل اتحاد جماهیر شوروی دارای نوع دکترین نظامی و سیاسی است، که بر اساس آن: فقط یک جنگ هسته ای امکانپذیر و لازم است تا به اهداف مارکسیسم برسد؛ اما در این میان پرسش پایه این است که آیا امکان دارد که پس از جنگ هسته ای کسی زنده بماند؟ پاسخی برای این فرضیه در میان دشمنان هنوز نیست. ۲

۴

مفاهیم اساسی جامعه بشری٬ خصوصا آنهایی که در غرب هستند٬ با توجه به تحولات سیاسی٬ نظامی و اقتصادی در حال تغییرند. بنا بر این٬ قدرت هسته ای و سلاح های متعارف اتحاد جماهیر شوروی در مقایسه با جنگ های جهانی گذشته که تنها بازی کودکانه بوده اند٬ عصری را پیش بینی می کند که فقط به آخرین مهلت قبل از حماسه بزرگ شبیه است. عصری که که بخش بزرگی از جهان ما را در یک جنگ جهانی چند بعدی می تواند  تخریب کند٬ مبدل ساخته است. قدرت هسته ای و همچنین سلاح های متعارف٬ کمیت آنها٬ کیفیت و ظرافت آنها اکثر جهان ما را ظرف چند سال زیر و رو می کند٬ و ما باید خودمان را با آن چنان چشم اندازی همطراز کنیم تا با آن در اسرائیل روبرو شویم. پس٬ تهدید اصلی به موجودیت ما و جهان غرب٬ این است.۳ جنگ بر سر منابع در جهان٬ انحصار اعراب بر نفت٬ نیاز غرب به واردات بسیاری مواد خام از جهان سوم٬ جهانی را که ما می شناسیم دگرگون می سازد٬ با توجه به اهداف اصلی اتحاد جماهیر شوروی شکست غرب با بدست آوردن کنترل بر منابع عظیم در خلیج فارس و در بخش جنوبی آفریقا است٬ که بسیاری از منابع جهان در آن قرار دارند. ما می توانیم ابعاد رویارویی جهانی را که در آینده با آن روبرو خواهیم شد تصور کنیم.

۵

دکترین خروشچف خواستار کنترل شوروی بر اقیانوس ها و منابع غنی مناطق جهان سوم است که همراه با حضور و دکترین هسته ای شوروی ممکن است در جنگ هسته ای زنده بماند و پیروز شود. و این در حالی ست که ممکن است قدرت نظامی غرب نیز نابود شود و ساکنان آن بردگانی در خدمت مارکسیسم- لنینیسم ساخته شوند؛ و این خطر اصلی برای صلح و موجودیت خود ما نیز هست. از سال ۱۹۶۷ شوروی ها، اظهار نظر کلاوس ویتز مبنی بر «جنگ ادامه سیاست در نوع هسته ای» ست را دگرگون کرده است٬ و این شعار راهنمای تمام سیاست های آنها می باشد. اکنون و امروز آنها مشغول انجام اهداف خود در منطقه ما و سراسر جهان هستند٬ و نیاز مواجه شدن با آنها عنصر اصلی در سیاست امنیتی کشور ما و البته بقیه جهان آزاد است. این بزرگترین چالش خارجی ما است. ۴

۶

بنابراین٬ جهان مسلمان عرب٬ مشکل استراتژیک اصلی نیست که ما باید در دهه ۸۰ با آن روبرو شویم؛ علیرغم این واقعیت که با توجه به قدرت نظامی خود٬ تهدید اصلی علیه اسرائیل را حمل پیش می برد. این جهان با اقلیت های قومی خود٬ جناح های آن و بحران های داخلی٬ که بطرز حیرت انگیزی هر یک مخرب خود هستند٬ همانگونه که ما می توانیم در لبنان٬ در ایران غیر عرب و اکنون در سوریه ببینیم٬ که آنها قادر به مقابله موفقیت آمیز با مشکلات اساسی خود نیستند و بنا بر این یک تهدید واقعی علیه دولت اسرائیل را در درازمدت تشکیل نمی دهند؛ اما فقط در کوتاه مدت است که قدرت نظامی فوری آن دارای اهمیت زیاد است. در درازمدت٬ این جهان در چارچوب فعلی خود در مناطق اطراف ما بدون اینکه نیازی به رفتن به تغییرات واقعی انقلابی باشد قادر به موجودیت نیست. جهان عرب مسلمان مثل یک خانه موقت از گذاشتن کارت / کارتن با یکدیگر توسط خارجی ها(فرانسه و بریتانیا در سال های ۱۹۲۰ )٬ بدون اینکه خواست و تمایل ساکنان  آن در نظر گرفته شود ساخته شده است. جهان عرب مسلمان خودسرانه به ۱۹ کشور٬ همه ترکیبی از گروه های قومی و اقلیتی که دشمن یکدیگرند٬ تقسیم شده اس.٬ بطوریکه امروز هر کشور مسلمان عرب از درون با تخریب اجتماعی قومی خود روبرو است٬ و در برخی نقاط جنگ داخلی شدیدی وجود دارد. ۵

 اغلب اعراب٬ ۱۱۸ میلیون از ۱۷۰ میلیون٬ در آفریقا٬ غالبا در مصر(امروز ۴۵میلیون) زندگی می کنند.

۷

به غیر از مصر٬ همه کشورهای مغرب از ترکیبی از اعراب و بربر های غیر عرب ساخته شده اند. در الجزایر در حال حاضر یک جنگ داخلی در کوهستان های کبایل(Kabile) بین دو ملیت در کشور وجود دارد. علاوه بر جنگ داخلی در مراکش و الجزایر٬ هردو کشور بر سر صحرای اسپانیایی در جنگ با یکدیگرند. اسلام ستیزه گر یکپارچگی تونس را بخطر می اندازد و قذافی از کشوری که کم جمعیت است و نمی تواند یک کشور قدرتمند بشود٬ جنگ هایی را سازماندهی می کند که از نقطه نظر اعراب مخرب هستند. به همین دلیل او در گذشته سعی در وحدت با کشورهایی مثل مصر و سوریه کرده است که واقعی تر هستند. سودان٬ کشوری از هم گسیخته در جهان مسلمان عرب، امروز از چهار گروه متخاصم به یکدیگر ساخته شده است. یک اقلیت سنی مسلمان عرب که بر اکثر آفریقاییان غیر عرب٬ غیر مسیحیان٬ و مسیحیان حکومت می کند. در مصر یک اکثریت مسلمان سنی درمواجهه با اقلیت مسیحی است که بر مصر تسلط دارد و حدود ۷ میلیون هستند٬ بطوری که حتی سادات٬ در سخنرانی خود در ۸ ماه مه٬ ترس خود را از اینکه آنها دولت خود را خواسته باشند٬ ابراز نگرانی نمود! چیزی مثل یک لبنان مسیحی «دوم» در مصر.

۸

تمام کشورهای عرب شرق اسرائیل از هم پاشیده شده٬ ورشکسته و حتی بیشتر از کشورهای مغرب با جنگ داخلی سردرگم شده اند. سوریه اساسا فرقی با لبنان ندارد بجز اینکه دارای رژیم نظامی قوی است که حکومت می کند. اما جنگ داخلی واقعی که امروز بین اکثریت سنی و شیعه علوی حاکم (تنها ۱۲ درصد جمعیت) در جریان است نشان از شدت مشکل داخلی دارد.

۹

یکبار دیگر بگویم٬ که عراق در ماهیت از همسایگان خود هیچ تفاوتی ندارد٬ اگرچه اکثریت مردم شیعه هستند و اقلیت سنی حاکم است. شصت و پنج درصد از جمعیت هیچ دخالتی در سیاست ندارد٬ در حالی که یک نخبه ۲۰ درصدی قدرت را در اختیار دارند. بعلاوه یک اقلیت وسیع در شمال وجود دارد٬ و اگر بخاطر قدرت رژیم حاکم، ارتش و درآمد نفت نبود٬ آینده دولت عراق هیچ فرقی از گذشته لبنان و سوریه امروز نداشت. امروز دانه های جنگ داخلی و اختلافات درونی در حال حاضر آشکار است٬ خصوصا پس از ظهور خمینی و به قدرت رسیدن او در ایران٬ رهبری که، شیعیانِ در عراق بعنوان رهبر طبیعی خود او را می بینند.

۱۰

تمام امیرنشین های خلیج فارس و عربستان سعودی بر روی خانه های ظریف شن و ماسه ساخته شده که فقط نفت وجود دارد. در کویت٬ کویتی ها فقط سه چهارم جمعیت  را تشکیل میدهند. در بحرین٬ شیعیان اکثریت را تشکیل میدهند ولی محروم از قدرت هستند. در امارات متحده عربی٬ یکبار دیگر شیعیان اکثریت را تشکیل میدهند ولی سنی ها در قدرت هستند. به همین صورت در مورد عمان و شمال یمن حقیقت دارد. حتی در یمن جنوبی مارکسیستی/سوسیالیستی یک اقلیت شیعه قابل توجهی وجود دارد. در عربستان سعودی نیمی از جمعیت خارجی از جمله٬ مصری و یمنی است ولی اقلیت سعودی قدرت در دست دارد.

۱۱

اردن در واقع فلسطینی است٬ که بوسیله اقلیت بدوی ترانس اردنی حکومت می شود٬ اما بیشتر ارتش و مطمئنا اکنون دیوان سالاری فلسطینی ست. در حقیقت عمان به همان اندازه فلسطینی است که نابلس است. بطور نسبی همه این کشورها دارای ارتش قدرتمند هستند. اما یک مشکل در آنجا نیز وجود دارد! ارتش سوریه امروز عمدتا سنی با افسران علوی؛ و ارتش عراق شیعه با فرماندهان سنی است. این امر در دراز مدت اهمیت زیادی دارد٬ و به همین دلیل این امکان وجود ندارد وفاداری ارتش را برای مدتی طولانی حفظ کرد؛ بجز جائی که در میان شان، ضرورت حیات به تنها مخرج مشترک دست بیابد: «خصومت با اسرائیل» که حتی امروز هم کافی نیست.

۱۲

در کنار اعراب٬ همانگونه که پراکنده هستند٬ دیگر کشورهای مسلمان در یک وضع مشابه ای شریک هستند. نصف جمعیت ایران شامل گروه فارسی زبان و نیمی دیگر از گروه های قومی ترک است. جمعیت ترکیه شامل اکثریت مسلمان سنی ترک٬ حدود ۵۰ درصد٬ و دو اقلیت وسیع٬ ۱۲ میلیون اقلیت مسلمان شیعه علوی و ۶ میلیون کرد اهل سنت است. در افغانستان ۵ میلیون شیعه وجود دارد که یک سوم جمعیت را تشکیل میدهد. در پاکستان سنی ۱۵ میلیون شیعه وجود دارد که وجود کشور را بخطر انداخته است.

۱۳

این تصویر اقلیت قومی که از مراکش تا هند و از سومالی تا ترکیه گسترش می یابد اشاره به عدم ثبات و انحطاط سریع در کل منطقه دارد. وقتیکه این تصویر بر نوع اقتصادی مشکلات اضافه شود٬ ما می بینیم که چگونه تمام منطقه مثل یک خانه ای که از کارت ساخته شده باشد(خانه مقوایی)٬ قادر به مقاومت در برابر مشکلات شدید خود نیست.

۱۴

در این جهان بزرگ و ترک برداشته چندین گروه ثروتمند و توده های عظیمی از مردم فقیر وجود دارند. بسیاری از اعراب درآمد سالانه میانگین ۳۰۰ دلار دارند. این وضعیت در مصر٬ و بسیاری از کشورهای مغرب بجز لیبی و عراق موجود است. لبنان تکه تکه شده و اقتصاد آن در حال سقوط است و در این حالتی ست که هیچ قدرت مرکزی ای وجود ندارد٬ اما عملا پنج منطقه بالفعلِ مستقل (مسیحیان در شمال٬ با حمایت سوریه و تحت حاکمیت قبیله فرانیجه(Franjieh)٬ در شرق منطقه زیر سلطه مستقیم سوریه٬ در مرکز تحت محاصره فالانژیست های مسیحی(Phalangist)٬ در جنوب و تا بالای رودخانه لیطانی منطقه تحت کنترل فلسطینیان(PLO) و دولت مسیحی حداد و نیم میلیون مسلمان شیعه است). سوریه حتی در موقعیت سنگین تری است حتی با کمکی که در آینده پس از اتحاد با لیبی اخذ کند برای مقابله با مشکلات اساسی موجود ونگهداری از ارتش گسترده کافی نخواهد بود. مصر در بدترین موقعیت است؛ زیرا : میلیون ها نفر در آستانه گرسنگی هستند٬ نیمی از نیروی کار بیکار است٬ و مسکن در این منطقه پرجمعیت کمیاب است. بجز ارتش یک دپارتمان  وجود ندارد که بازدهی داشته و کار کند و دولت در شرایط ورشکستگی دائم است و بطور کامل وابسته به کمکهای خارجی آمریکاست که از زمان قرارداد صلح تضمین شده است. ۶

۱۵

در کشورهای حوضه خلیج فارس٬ عربستان سعودی٬ لیبی و مصر بزرگترین انباشت پول و نفت در جهان وجود دارد٬ اما آنهائی که از آن لذت می برند نخبگانی کوچک اند که فاقد پایگاه گسترده مردمی و پشتیبانی آنان می باشند و اعتماد به نفس ندارند٬ چیزی که هیچ ارتشی ضمانت آنرا نمی کند.۷ ارتش سعودی با تمام تجهیزات خود نمی تواند از رژیم در برابر خطرات واقعی داخلی یا خارجی دفاع کند٬ و چیزی که در سال ۱۹۸۰ در مکه اتفاق افتاد فقط یک مثال است. اینک یک شرایط غم انگیز و بسیار توفانی اسرائیل را محاصره کرده و برایش چالش ایجاد می کند؛ مشکلات و ریسک دارد. اما همچنین برای اولین بار از سال ۱۹۶۷ برای فرصت های دور رس شانس هایی وجود دارد تا فرصت های از دست داده شده در دهه هشتاد را تا اندازه ای و با ابعادی که ما حتی نمی توانیم امروز آنها را تصور کنیم قابل دست رس و یافتنی خواهند شد.

۱۶

سیاست «صلح» و برگرداندن مناطق٬ از طریق وابستگی به آمریکا٬ از تحقق گزینه های تازه ایجاد شده برای ما جلوگیری می کند. از سال ۱۹۶۷ تمام دولت های اسرائیل اهداف ملی ما را با نیازهای سیاسی کوته فکرانه٬ از یکسو و از سوی دیگر با عقاید مخرب در خانه خنثی ساخته و ظرفیت ما را در هردو سو چه خانه و چه در خارج با منافع مان گره نزده اند. چند نمونه: عدم برداشت گام هائی بطرف مردم عرب در سرزمینهای جدید بدست آورده در این دوره، از جنگ تحمیل شده بر ما و همچنین خطاهای بزرگ استراتژیست مرتکب شده توسط اسرائیل در صبح فردا ی پس از جنگ شش روزه است. اگر ما اردن را به فلسطینی هایی که در غرب رود اردن زندگی می کردند داده بودیم٬ می توانستیم خودمان را از تمام درگیری های خطرناک و تلخ از آن زمان به بعد نجات دهیم. با انجام آن ما می توانستیم مشکل فلسطین را خنثی کرده باشیم که امروزه با آن روبرو هستیم. ما راه حلی هائی پیدا کرده ایم که واقعا و به هیچ وجه راه حل نیستند. مثل مصالحه ارضی یا استقلال/خودمختاری که به همان نسبت٬ در واقع همان یک چیز است. ۸ امروز٬ ما به ناگهان بطور کامل با فرصت های زیادی برای تغییر وضعیت روبرو هستیم و کارهائی داریم که ما باید در دهه آینده انجام دهیم در غیر این صورت بعنوان یک دولت/کشور نمی توانیم زنده بمانیم.

۱۷

در این دوره ده هشتاد٬ دولت اسرائیل باید از طریق تغییرات دور رس در نظام اقتصادی و سیاسی داخل کشور٬ همراه با تغییرات اساسی در سیاست خارجی خود٬ به منظور ایستادگی در مقابل چالش های منطقه ای و جهانی این عصر جدید گام بردارد. از دست دادن حوزه های نفتی کانال سوئز٬ که از پتانسیل بسیار زیاد نفت٬ گاز و سایر منابع طبیعی صحرای سینا از نظر شباهت زمینی مشابه کشورهای تولید کننده نفت در منطقه است٬ منجر به تخلیه انرژی در آینده نزدیک و ازبین رفتن اقتصاد داخلی ما می شود. در حال حاضر یک چهارم تولید ناخالص داخلی و نیز یک سوم بودجه ما برای خرید نفت استفاده می شود.۹ جستجو برای  مواد خام در نقب و بر ساحل در آینده نزدیک٬ جایگزین امور خدمت دولت نخواهد بود.

۱۸  

(تصرف دوباره) صحرای سینا با منابع موجود و بالقوه آن بنابراین یک اولویت سیاسی است که راه آن بوسیله توافقات کمپ دیوید و صلح بسته شده است. گناه آن بر گردن دولت کنونی اسرائیل و تراز دولت هایی است که جاده را به سیاست مصالحه ارضی٬ از سال ۱۹۶۷ هموار کرده اند. مصری ها پس از بازگشت سینا احتیاج به نگه داشتن پیمان صلح نداشتند٬ و آنها برای بازگشت به جهان عرب و اتحاد جماهیر شوروی به منظور بدست آوردن کمک و حمایت نظامی دست به هر کاری می زنند. کمک های آمریکا فقط برای کوتاه مدت و برای شرایط صلح ضمانت شده است٬ و تضعیف آمریکا هر دو در داخل و خارج از کشور٬ کمک های آنها را کاهش میدهد. بدون نفت و درآمد حاصل از آن٬ با هزینه های بسیار زیاد٬ ما قادر نخواهیم بود تحت شرایط موجود از ۱۹۸۲ فراتر رویم و باید به منظور بازگشت به وضعیتی که در صحرای سینا قبل از سفر سادات و امضاء اشتباه قرارداد صلح با او در مارس۱۹۷۹وجود داشت اقدام کنیم.۱۰

اسرائیل برای تحقق این هدف دو راه عمده دارد! یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم. هدف مستقیم بخاطر طبیعت رژیم و دولت در اسرائیل کمتر واقع بینانه است و همچنین بخاطر خرد سادات که پس از جنگ ٬۱۹۷۳ خروج ما از سینا را که دستاورد بزرگ او از زمان بقدرت رسیدن بود بدست آورد. اسرائیل بطور یکجانبه پیمان را نه امروز٬ و نه در سال ۱۹۸۲نخواهد شکس! مگر اینکه از نظر اقتصادی و سیاسی تحت فشار سخت قرار گیرد و مصر بهانه ای برای اسرائیل فراهم کند که در  تاریخ کوتاه خود برای چهارمین بار صحرای سینا را به دستمان برگرداند. بنابراین آنچه باقی مانده است٬ اقدام غیرمستقیم است. اوضاع اقتصادی مصر٬ ماهیت رژیم و سیاست پان عربی آن٬ پس از آوریل ۱۹۸۲شرایطی را بوجود می آورد که اسرائیل مجبور به اقدام مستقیم یا غیر مستقیم برای بدست آوردن مجدد کنترل بر صحرای سینا بعنوان یک منطقه استراتژیک٬ اقتصادی و ذخیره انرژی برای دراز مدت می شود. مصر با توجه به درگیرهای داخلی خود یک مشکل استراتژیک نظامی نیست و می توان آن را در یک روز٬ نه بیشتر به وضعیت پس از جنگ ۱۹۶۷ برگرداند.۱۱

۲۰

افسانه مصر بعنوان رهبر قدرتمند جهان عرب در گذشته در سال ۱۹۵۶ تخریب شد و قطعا در سال ۱۹۶۷ زنده نمان؛ اما سیاست ما٬ مبنی بر برگرداندان صحرای سینا٬ در تبدیل افسانه به «حقیقت» خدمت کرد. در واقع٬ با این حال٬ قدرت مصر نسبت به اسرائیل به تنهایی از بقیه جهان عرب از سال ٬۱۹۶۷ حدود ۵۰ درصد کاهش یافته است. مصر دیگر رهبر قدرت سیاسی جهان عرب نیست و از لحاظ اقتصادی در آستانه یک بحران است. بدون کمک های خارجی، فردا به مصر بحران می آید.۱۲ در کوتاه مدت٬ به علت برگرداندن صحرای سینا٬ چندین مزیت به هزینه ما بدست می آورد٬ اما تنها در کوتاه مدت تا سال ۱۹۸۲ توازن قدرت را به نفع خود تغییر نمی دهد٬ و احتمالا به سقوط مصر می انجامد. مصر٬ در تصویر سیاسی داخلی کنونی خود در حال حاضر٬ یک مرده اس؛ اگر ما شکاف رو به رشد میان مسلمانان و مسیحیان را به حساب آوریم بیشتر هم میشود. قطعه قطعه کردن  سرزمین مصر به مناطق جغرافیائی متمایز هدف سیاسی اسرائیل در دهه ۱۹۸۰ در جبهه غربی خود بوده است.

۲۱

شاید بشود گفت که مصر تقسیم شده و به بسیاری از کانون های ازهم پاشیده مقامات/قدرت تبدیل شده است. اگر مصر سقوط کند٬ کشورهائی مثل لیبی٬ سودان یا حتی کشورهای دورتر در شکل فعلی خود نمی توانند ادامه وجود داشته باشند و به سقوط و انحلال مصر می پیوندند. چشم انداز یک دولت مسیحی قبطی در بالای مصر در کنار تعدادی از کشورهای ضعیف با قدرت محلی و بدون یک دولت مرکزی/متمرکز تا به امروز٬ کلید توسعه تاریخی است که تنها با توافقنامه صلح به عقب رفت اما بنظر می رسد که در بلند مدت اجتناب ناپذیر است.۱۳

۲۲

جبهه غربی٬ که در ظاهر مشکل تر بنظر می رسد٬ در حقیقت کمتر پیچیده از جبهه شرقی است٬ که اخیرا اکثر اتفاقات در آنجا در حال وقوع است و سرفصل اخبارمی شوند. انحلال کامل لبنان به پنج استان بعنوان یک نمونه برای تمام جهان عرب از جمله مصر٬ سوریه٬ عراق و شبه جزیره عربستان است که در حال حاضر آن مسیر را دنبال می کند. تجزیه سوریه و بعد از آن عراق  به مناطق قومی یا مذهبی منحصر به فرد مثل لبنان٬ هدف اصلی اسرائیل در جبهه شرقی در دراز مدت است٬ در حالی که انحلال قدرت نظامی آن کشورها در خدمت هدف اصلی در کوتاه مدت عمل می کند . سوریه طبق ساختارهای قومی و مذهبی خود٬ به چندین کشور مثل شرایط امروز لبنان سقوط خواهد کر؛٬ بطوریکه یک دولت شیعه علوی در امتداد سواحل خود٬ یک دولت سنی در منطقه حلب٬ یک دولت سنی دیگر در دمشق که دشمن همسایه شمالی خود است٬ و حتی در میان دروزی ها که ممکن است یک دولت٬ همچون در جولان ما باشد و مطمئنا در هوران(Hauran) و شمال اردن آنرا ایجاد خواهند کرد. این امر صلح و امنیت منطقه را در دراز مدت ضمانت خواهد کرد٬ و آن هدف امروز در حال حاضر در دسترس ما است.۱۴

۲۳

عراق٬ که از یک طرف از نظر نفت غنی  و از طرف دیگر از نظر اوضاع داخلی چند تکه است٬ بعنوان نامزدی برای اهداف اسرائیل تضمین شده است. انحلال عراق برای ما حتی مهمتر از سوریه است. عراق از سوریه قوی تر است. در کوتاه مدت این قدرت عراق است که به منزله بزرگترین خطر برای اسرائیل است. یک جنگ بین عراق و ایران میتواند عراق را در داخل از هم جدا و تکه تکه کند حتی قبل از اینکه قادر به سازماندهی یک مبارزه گسترده برعلیه ما باشد در خانه سقوط کند. هر نوع درگیری داخلی میان اعراب در کوتاه مدت به ما کمک می کند و راه را برای هدف مهمتر تجزیه عراق به فرقه ها همچون سوریه و لبنان کوتاه می کند. تقسیم عراق٬ به استان ها در راستای خطوط قومی/مذهبی همچون سوریه در دوران عثمانی امکانپذیر است. بنابراین٬ سه(یا چهار) استان اطراف سه شهر عمده وجود خواهد داشت: بصره٬ بغداد و موصل و مناطق شیعه در جنوب٬ سنی و کرد را از شمال جدا خواهد کرد. این امکان وجود دارد که رویارویی کنونی بین ایران و عراق این قطب بندی را عمیق تر کند.۱۵

۲۴

کل شبه جزیره عربی به دلیل فشارهای داخلی و خارجی یک نامزد طبیعی برای انحلال است٬ و این موضوع خصوصا در عربستان سعودی اجتناب ناپذیر است. صرف نظر از اینکه قدرت اقتصادی آن برمبنای نفت دست نخورده باقی بماند یا اگر در درازت مدت کاهش یابد٬ شکاف ها و ضعفهای داخلی توسعه هائی  شفاف و طبیعی با توجه به ساختار سیاسی موجود هستند.۱۶

۲۵

اردن به منزله یک هدف فوری استراتژیک در کوتاه مدت است و نه در دراز مدت . برای این که در دراز مدت پس از انحلال اردن و خاتمه دادن به حکومت طولانی ملک حسین و انتقال قدرت به فلسطینی ها یک تهدید واقعی تلقی نمی شود.

۲۶

هیچ شانسی برای ادامه ساختار کنونی اردن برای مدت زمان طولانی وجود ندارد٬ و سیاست اسرائیل٬ هر دو در جنگ و صلح٬ باید متوجه انحلال کنونی رژیم اردن و انتقال قدرت به اکثریت فلسطینی باشد. تغییر رژیم در شرق رودخانه نیز باعث پایان دادن به مسئله اراضی پرجمعیت اعراب غرب اردن میشود. چه در جنگ یا تحت شرایط صلح٬ مهاجرت از اراضی و انجماد اقتصادی جمعیت در آنها٬ برای تغییرات آتی بر هر دو کرانه رودخانه(رود اردن-م) ضمانت شده هستن؛ و ما باید فعال باشیم تا به این روند برای آینده نزدیک شتاب بخشیم. طرح خودمختاری/استقلال برای آنها نیز٬ همچنین هرگونه مصالحه یا تقسیم اراضی باید رد شو.٬ با توجه به طرح های سازمان آزادیبخش فلسطین(پی ال او) و آنهایی که مربوط به خود اعراب اسرائیلی است٬ طرح سپتامبر ۱۹۸۰ شفا امر(Shefa’amr)٬ در موقعیت فعلی بدون جدا کردن هر دو ملت – کشور٬ اعراب به اردن و یهودیان به مناطق غرب رودخانه که در این کشور زندکی می کنند غیر ممکن است. همزیستی واقعی و صلح تنها زمانی بر این سرزمین حکومت می کند که اعراب درک کنند که آنها بدون قانون یهودی/حکومت یهودی بین اردن و دریا نه امنیت دارند و نه وجود دارند.  داشتن یک کشور و امنیت برای خود برای آنها فقط در اردن میسر خواهد بود. ۱۷

...

هیچ نظری موجود نیست: