۱۳۹۲ اسفند ۲۸, چهارشنبه


توضیح مترجم(برهان عظیمی) ین مقاله تحلیلی توسط رفقای مائوئیست  سرویس خبری جهانی برای فتح در 24 فوریه 2014 نوشته شده است.
سرویس خبری جهانی برای فتح  که توسط مجله جهانی برای فتح منتشر می شود، به تحلیل مسائل کلان سیاسی و تئوریک می پردازد. این مجله و سرویس خبری مرتبط با آن با الهام از شکل گیری جنبش انقلابی انترناسیونالیستی به عنوان مرکز جنینی از احزاب و سازمانهای مارکسیست- لنینیست-مائوئیست جهان بوجود آمد.(27 فوریه 2014)
اوکراین: گرگ ها افسار گسیخته اند
الکساندر تورچینوف بلافاصله پس از این که سخنگوی پارلمان اوکراین و رئیس جمهور موقت آن شد هشدار داد که: "اوکراین در آستانه ی ورشکستگی و در حال سقوط به ورطه ی نابودی است". در دو سال آینده اوکراین به 35 میلیارد دلار نیاز دارد و در دو هفته ی آینده نیاز به یک وام اضطراری دارد تا بتواند بهره ی بدهی هایش را به وام دهندگان غربی و شرقی بپردازد. این وام دهندگان وارد زورآزمایی بر سر اوکراین شده اند و هیچ یک حاضر نیستند بازنده شوند اما ممکن است از برنده شدن هم متضرر شوند.
حزب حاکم در اوکراین و اغلب به اصطلاح "اُلیگارش"ها( دسته های مالی پرقدرت طرفدار حزب حاکم-م) ناگهان پشتِ ویکتور یانوکوویچ رئیس جمهور اوکراین را خالی کردند و تورچینوف که از متحدان خانم یولیا تیموشنکو است را به قدرت رساندند. خانم یولیا تیموشنکو عزیز دردانه ی اتحادیه اروپا، به ویژه آلمان است. در دوره ای که بنگاه های سرمایه داری دولتی منحل شدند او یک شبه تبدیل به یک ثروتمند کثیف شد، او یکی از اولین "اُلیگارش های" اوکراین و تجسم مناسب انتظارات (قهرمان) این طبقه بود– طبقه ای که نسبت به همتایانِ غربی خود در زمینه ی پنهان کردن ماهیت ضد انسانی اش ضعیف تر و بی تجربه تر است، اما کمتر از آنها دارای خصلت سرمایه داری انحصاری نیست. هیچ یک از این ها، چه یانوکوویچِ سرنگون شده و چه سایر باندهای مالی وفاداری خاصی نسبت به "ارزش های دموکراتیک" یا قدرت خارجی خاصی ندارند. آنان فقط به نیازهای بسط یابنده و گسترش نامحدود سرمایه خود در رقابت های مهلک با دیگر سرمایه ها، وفا دارند.
این اولین بار نیست که ایالات متحده آمریکا و اروپا تلاش می کنند اوکراین را از چنگ روسیه در آورند. رویداد موسوم به "انقلاب نارنجی" در سال 2004-2005 بحران اقتصادی و سیاسی اوکراین را تشدید کرد و روند وقایع را به مرحله فعلی کشاند. این بحران هنوز حل نشده است.
در سال 2004، غرب تظاهرات های خیابانی را سازمان داد و ریاست جمهوری را از یانوکوویچ گرفت و تیموشنکو و ویکتو یوشنکو را به حکومت رساند. علیرغم حمایت غرب، حرکت سیاسی تیموشنکو معامله با کمپانی انحصاری گازپرومِ روسی بود که از نظر سیاسی برای او مفید واقع شد اما آنقدر برای اوکراین ضررمند بود که در سال 2010 یانوکوویچ به ریاست جمهوری انتخاب و تیموشنکو به دلیل فساد زندانی شد. اگر چه یانوکوویچ حامی روسیه محسوب می شد اما وارد مذاکره با اتحادیه اروپا برای عقد قرار داد آزاد تجاری شد. اما در نوامبر سال گذشته با یک چرخش ناگهانی حاضر به امضای این قرارداد نشد و به جای آن پیشنهاد روسیه را پذیرفت: 15 میلیارد دلار وام و کاهش یک سومیِ قیمت گازی که روسیه به اوکراین صادر می کند.
در مورد وفاداری یا قابل پیش بینی بودن رهبران اوکراین تا این حد می توان صحبت کرد. اما چرخش یانوکوویچ بی دلیل نبود؛ ظاهرا صندوق بین المللی پول می خواست شرایطی را به اوکراین دیکته کند که موجب بی ثباتی سیاسی می شد در حالی که حکومت مقروض او برای بقا به چیز دیگری نیاز داشت. او تلاش کرد میان روسیه و اتحادیه اروپا بند بازی کند اما در نهایت هیچ یک از آن ها نتوانستند او را نجات دهند.

جوانان و دیگر افرادی اوکراینی که با عصبانیت به خیابان ها با شعار "ما می خواهیم به اتحادیه اروپا وارد شویم" قدم گذاردند بسیار متوهم و فریب خورده بودند. به عنوان مثال، چرا اتحادیه اروپا و صندوق بین المللی پول به اوکراین برخوردی متفاوت از یونان می باید داشته باشد؟ آلمان و دیگر کشورهای اروپایی (به ویژه فرانسه) دو بار پوست یونان را کشیدند و رگش را زدند، یک بار با اعطای مقدار زیادی وام پولی نقد به مقدار زیاد برای "توسعه" که معنایی مگر واردات سرمایه و کالاهای مصرفی با نرخ بالا که فقط به اقتصاد آلمان کمک نمود، و پس از آن، و سپس دوباره، زمانی که بحران مالی بدان معنی شد که یونان نمی توانست پرداخت نماید، این کشور را مجبور به "تنظیماتی"(ضمانت هایی-م) نمود که به اعزایِ به فقر سوق داده شدنِ میلیون ها نفر از یونانیان، سرمایه خارجی همچنان بتواند اصل به علاوه بهره سرمایه خود را بدست آورد.
نگاهی به رومانی، بلغارستان، مجارستان، کشورهای بالتیک و دیگر کشورهای سابق بلوک شوروی که وارد اتحادیه اروپا شدند، کنیم، آنها به کجا رهسپار و به کجا رسیدند؟ شاید جوانان اوکراینی امیدوار بودند که پیوستن به اتحادیه اروپا استانداردهای زندگی کشورشان را تا سطح کمی بالاتر از همسایه شان لهستان که قبلا غربِ اوکراین به آن تعلق داشت، به ارمغان بیاورد. اما یکی از صادرات عمده آن کشور زنان لهستانی و مردان جوان است. هر چه بیشتر مانند لهستان شدن، یک آرمان انقلابی نیست.
کشور 46 میلیون نفری اوکراین در سال 1991 پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مستقل شد. دهمین رتبه در بین بزرگترین تولید کننده گان فولاد در جهان را دارد، بخش های کشاورزی و صنعتی آن بسیار پیشرفته می باشد، اما وابستگی آن به صادرات فولاد و محصولات فولادی ساخته شده این کشور تحت تاثیر بحران مالی جهانی و همچنین فشار روسیه به شدت آسیب رسانده است. موقعیت جغرافیایی استراتژیک آن یک مسیر حیاتی ترانزیت انرژی(خط لوله گاز) از روسیه به غرب اروپا را فراهم می کند . حدود 60 درصد از صادرات اوکراین به روسیه، بلاروس و قزاقستان می رود. گاز طبیعی، که قبلا برای مصرف خانوار (شهروندان اوکراین) و نیز به عنوان سوخت صنعت استفاده می شود، بزرگترین واردات و عامل اصلی کسری تجاری آن است. بدهی های خارجی اوکراین از 23.8 میلیارد دلار(23800000000) در دسامبر سال 2003 به 137.7 میلیارد دلار ( 137،700،000،000 $ ) در سپتامبر 2013 افزایش یافت.
"انقلاب نارنجی" (مخملی) طی سال های 2005 تا 2010 تحت حمایت و با تامین مالی ایالات متحده و اتحادیه اروپا قادر نشد که تغییرات ساختار اقتصادی و تنظیم مجدد چشم انداز سیاسی اوکراین را به مرحله اجرا در آورد. لازمه چنان کاری به تعهدات مالی نجومی(بیش از حد-م) و تعهدات سیاسی استراتژیک آنها بستگی داشت، و با گرفتاری که در جنگ های اشغالگرانه عراق و افغانستان داشتند و به ویژه با غرق شدنشان در بحران مالی، قادر به ارائه دادن آن نبودند.
اثرات بحران مالی جهانی بر روسیه در این دوره آنقدر شدید نیست. با توجه به افزایش قیمت ها برای صادرات نفت و گاز خود، روسیه قادر به انباشت ذخایر ارزی بزرگ شد. در برخی از زمینه ها شروع به معکوس نمودن(تعلیل-م) وضعیت ضعیفی که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه 1990 با آن روبرو بود، شد.
در همان زمان، ظهور مجدد رقابت امپریالیستی و ظهور چین سرمایه داری، همراه با بحران مالی جهانی، قدرت های بزرگ را مجبور به دست زدن به ریسک(خطر) بیشتر برای پیشبرد حوزه های نفوذ خود در تمام ابعاد: استراتژیک، سیاسی و اقتصادی، نمود.             اوکراین، بزرگترین تکه غیر روس از قطعات شکسته اتحاد جماهیر شوروی سابق، تبدیل به یکی از متمرکزترین تضادهای جهانی شده است.
آلمان به طور خاص، در حال حاضر یک شریک تجاری بزرگ با اوکراین می باشد، و مشتاق است که هر چه گسترده و عمیق تر به این کشورِ نسبتا بزرگ و منابع طبیعی فراوان آن و با صنعت بسیار توسعه یافته و کشاورزی صادرات گرا، وارد شود. این یک بازار اولیه برای صدور سرمایه و کالاها است، با نیروی کار نسبتا جوان، ماهر و تحصیل کرده که به پرداخت دستمزد کم عادت دارد. نفوذ آلمان در سراسر اوکراین می تواند توازن قدرت در اتحادیه اروپا و به طور گسترده تر در جهان را تغییر دهد.
با این حال، در حالی که اروپا و به خصوص آلمان آماده بلعیدن اوکراین شده است، ایالات متحده نیز به شدت درگیر شده است، اغلب از موضع مخالفت با آلمان، اگر چه نه بطور علنی. در حالی که دولت اوباما و دول اروپایی سقوط یانوکوویچ را به عنوان "اراده" مردم اوکراین خوشامد می گویند؛ در تماس تلفنیِ به بیرون درز کرده بین ویکتوریا نولند مشاور وزیر امور خارجه آمریکا و سفیر آمریکا در اوکراین در مورد هیچ یک از خواست و منافع اوکراینی ها صحبتی به میان نیامده است. آنها دقیقا در مورد اینکه از کدام رهبر آینده اوکراین پشتیبانی می کنند یا نمی کنند صحبت مفصلی نمودند، و توافق کردند که این انتقال باید توسط سازمان ملل متحد میانجیگری شود تا اتحادیه اروپا از چنین فرایند تصمیم گیری کنار گذارده شود، نولند در مورد اتحادیه اروپا چنین کامنتی را می گوید و نتیجه گیری می کند:
" اتحادیه اروپا برو به جهنم".( که البته مفهوم آمریکایی آن این است: "اتحایه اروپا را گائیدم؛ که به انگلیسی می شود:
" FUCK THE E. U. !")
همانطور که معلوم شد، طرح خروج برای یانوکوویچ توسط وزرای امور خارجه آلمان، فرانسه و لهستان، که روسیه حاضر به امضا آن نشد، نوشته شد، و استدلال روسیه این بود که آن راهکار فقط راه را برای مخالفت با یانوکوویچ و خلاص شدن از شر او مهیا می کند. در هر صورت، او هم اکنون برای مدتی است که از صحنه محو شده است.
قدرت نظامی آمریکا هنوز قوی ترین استدلال واشنگتن است. که در هشدار سوزان رایس، مشاور امنیت ملی آمریکا، تلویحا به روسیه که "بهتر است سرباز نفرستد" فهمانده شد. مخالفت با دخالت خارجی از سوی کشوری که افغانستان و عراق را اشغال و رهبری عملیات سرنگونی رژیم قذافی را با اتکاء به اسلحه داشت، و اخیرا سوریه و ایران را تهدید به استفاده از نیروی نظامی نموده است، صدای یک طبل توخالی بیش نیست. البته نباید فعالیت های در "حیات خلوتش" را فراموش نمود که تکه بزرگی از مکزیک را به خود الحاق نمود و مدت یک قرن خود را از ثروتی که توسط مکزیکی ها تولید شده است، تغذیه نموده است. ابراز نگرانی واشنگتن در مورد فرجام تظاهرات کنندگانی که در میدان اصلی شهر کیف (مایدان) تحت حمله هستند به هیچوجه زمانیکه دولت اوباما حمله خشونت آمیزی را برای بیرون کردن جنبش اشغال وال استریت که به مراتب صلحجویانه تر بود هماهنگ نمود، دیده نشد.
ماجراجویی آمریکا در سال 2008 در تشویق گرجستان به جنگ با روسیه نهایتا چیزی مگر سرشکستگی و تحقیر آمریکا را در بر نداشت؛ اما امروزه مخاطرات هم برای آمریکا و هم برای روسیه بسیار بالاست.
برای آمریکا و روسیه بویژه موضوع عمده اهمیت استراتژیک اوکراین برای ظهور دوباره روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ می باشد. اتحاد محکمتر بین روسیه و اوکراین می تواند به روسیه برای به خط کردن جمهوری های سابقش کمک کند. به ویژه آذربایجان و تا حدی گرجستان که به نزدیکی با روسیه تمایلی ندارند. بر عکس، جدایی بیشتر اوکراین از روسیه تحقق چنین رویایی را برای روسیه بسیار پیچیده و مشکل خواهد کرد و شورش هایی را در مناطق تحت نفوذ روسیه تشویق خواهد کرد. نقشه پوتین برای ایجاد یک اتحادیه اقتصادی اوروآسیا بدون اوکراین که بزرگترین و ثروتمندترین دولت غیر روس عضو اتحاد شوروی سابق است، موفق نمی تواند باشد.
ظاهرا سیاست روسیه عبارت است از تقویت تضاد بین اتحادیه اروپا و ایالات متحده و نزدیک شدن مشروط به اتحادیه اروپا برای ایزوله کردن آمریکا. در بحران سیاسیِ ماه های گذشته، در جالیکه برخی از نیروها خواستار استعفای رئیس جمهور بودند، اما برخی نیروهای طرفدار اتحادیه اروپا و آلمان پیشنهاد مذاکره و اصلاحات بدون تغییر رئیس جمهور را  دادند. حتا امروز که یانوکوویچ از صحنه خارج شده است به نظر می آید که آنجلا مرکل و پوتین از طریق تلفن در حال مذاکره بوده اند و شاهدان می گویند که شاید مذاکراتشان بر سر این است که می توان بروی تیموشنکو به عنوان فردی که وانمود می کند کمتر ضد روس است، به عنوان رئیس دولت سازش کرد.
به نظر می رسد که طبقه ی حاکمه ی اوکراین علیه یانوکوویچ صف آرایی کرده اند. حتا حزب خودش پشت او را خالی نموده است. "حزب منطقه"(The Party Region)  در اطلاعیه ای گفته است که "همه مسئولیت های این دروغ ها با شخص یانوکوویچ است". و "حزب واقعا گروگان یک خانواده فاسد بود". باید گفت که دستگاه دولتی اصلا ضربه نخورده است. در واقع، هرچند پارلمان فراخوان دستگیری و محاکمه وزرای سابق داده است اما وزارت دفاع دست نخورده مانده است و به نظر میرسد که نیروهای مسلح بزرگ کشور با ائتلاف ضد یانوکوویچ توافق کرده اند. در عین حال روشن نیست که چه نوع ائتلاف سیاسیِ با ثباتی جایگزین او خواهد شد.
با وجود آنکه اوکراین به زور به این یا آن سو هل داده شده است، اما کشوری است که سرمایه داری انحصاری نسبتا توسعه یافته ای دارد و طبقه حاکمه اش نیازها و جاه طلبی های خویش را دارد. در حالیکه اعضای این طبقه در میان خود بر سر اتحادهای خارجی با هم به نزاع می پردازند، اما دارای اتحاد منافع خاصی هم می باشند. به احتمال زیاد آنان به این وضعیت به مثابه فرصتی  که سرمایه اوکراینی را از موقعیت تحت کنترل (انقیاد گرایانه ای) که دارد "آزاد" یا حداقل موقعیت آن را بهتر کنند، می نگرند. این دلیل عمده ی غیرقابل پیش بینی بودن اوضاع می باشد.
هر چند تقریبا باور نکردنی اما غیر ممکن نیست که درک کنیم چرا این روزها زجه های ضد «مافیای روسی الاصل یهودی» و «سلطه ی یهودیان کمونیست» در خیابانهای اوکریان را می شنویم. این ها شعارهای ناسیونالیست های اوکراینی بود که در دوره جنگ جهانی دوم به تهاجم آلمان هیتلری به صورت فرصتی برای سرنگونی سوسیالیسم که چهار میلیون اوکراینی جانشان را برای دفاع از آن دادند، می نگریستند. اوکراین تحت ستم اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نبود، به عنوان یک جمهوری شوروی ظهور کرد و برای اولین بار در تاریخ خود به آنچنان نهاد سیاسی تبدیل گشت که مردمش به طور بی سابقه ای که هرگز قابل تصور نبود، شکوفا شدند.
در ابتدا دانشجویان جنبشِ مایدان(میدان) نقش مهمی بازی کردند و به نظر میرسید یک ترکیب سیاسی گسترده از مرم وجود دارد. با این حال طبق گزارشات سلطه حزب اِسوبودا بطور فزاینده ای بر آن چیره شد، این حزبِ تاریخا طرفدار نازی، سردمدار اشغال شهرداری کیف بود که باعث پرواز(فرار) یانوکوویچ شد و باندهای شبه نظامی علنا فاشیستی با هم اتحاد راسیستی بوجود آوردند. این جریان های فاشیستی، بیان منافع ملی سرمایه اوکراین و در عین حال  در ضدیت با قدرت های سرمایه داری خارجی می باشند. نقش مرکزی این عناصر در سقوط یانوکوویچ اشاره به آن دارد که نمی توان این دینامیک سیاسی و ایدئولوژیک خطرناک را اراده گرایانه خاموش کرد.
ایدئولوژیِ ارتجاعیِ افراطی مشخصه این یا آن طرف دیگر درگیرِ جنگ برای کسب قدرت نیست. مناظره میان مفسرین طرفدار آمریکا و طرفداران روسیه در مورد این که کدامیک از طرفین واقعا فاشیست هستند، غلط است و در خدمت نیازها و منافع شان می باشد. نژادپرستی شونیستی اوکراینی باندهای ضد روسی علیه یهودیان و قوم روس، مطابق تاریک اندیشیِ پدرسالارانه ی نیروهای طرفدار روسیه (از جمله خود یانوکوویچ) می باشد که اصرار میکنند اوکراین نباید به اتحادیه اروپا بپیوندد زیرا نتیجه اش منجر به ازدواج های هم جنس گرایان و پایان "ارزش"های مسیحیت خواهد بود.

نبرد ایدئولوژیک موجود تا حدی که جاری گشته است، در مورد "تقابل ارزش های غربی علیه روس" یا "دموکراسی علیه دیکتاتوری" نیست، زیرا بارها یانکویچ مکررا انتخاب شد، بلکه در مورد ناسیونالیسم اوکراینی می باشد. بیشتر آنکه، گذشته شرایطِ بد سلامتی و سیاسیی خانم تیموشینکو که آیا به او اجازه می دهد که به مرکز صحنه ی سیاسی بازگردد یا خیر، موضوع بررسی مطالعاتی بر متن چنان پدیده ای(روند تکوین عرصه سیاسی-م) می باشد؛ او که با زبان روسی بزرگ شده می گوید مجبور شده است که اوکرایینی حرف زدن و فکر کردن را یاد بگیرد و به خاطر نیاز به اتحاد کشور به مخالفت با تبدیل زبان روسی به زبان رسمیِ دوم کشور برخاسته است – البته مدت زیادی است که متحد شده اند- کشوری که در آن با بسیاری به چهار زبان مختلف صحبت میکنند، اما  سرمایه داران برای دستیابی به هداف خود به عنوان طبقه سرمایه دار ملی نیاز به یک فضای سیاسی متفاوتی دارد. یکی از اولین اقدامات دولت جدید پایان دادن به موقعیت زبان روسی به عنوان زبان رسمیِ دوم اوکراین می باشد.
آن چه امروز می بینیم از یک طرف، تراژدی پس لرزه های احیای سرمایه داری در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق است که پس از مرگ استالین اتفاق افتاد، و از طرف دیگر دعوای کثیف میان قدرت های امپریالیستی بزرگ که نه فقط بر سر این که کدامیک از اوکراین و مردمش تغذیه کرده و پروار خواهد شد بلکه نهایتا بر سر فرمانروایی و امپراتوری می باشد.
اوکراین در آشفتگی بیشتری که اروپا از زمان تجزیه یوگوسلاوی به خود ندیده است، قرار دارد. هرچند میان اوضاع یوگوسلاوی و اوکراین تفاوت های اساسی وجود دارد، اما دارای تشابهاتی از جاه طلبی های آزمندانه یِ درنده خویانه  و بلند پروازی های بی پروایِ قدرت های امپریالیستی بزرگ به ویِژه آلمان، ایالات متحده و روسیه می باشد؛ گسل ها و اتحادهای داخلی و بین المللیِ طبقه ی سرمایه دار داخلی  سریعا جا به جا شونده؛ و پرورش دادن جنبش های توده ای ارتجاعی که این منافع قوه ی محرکه شان است، از جمله شباهت ها می باشند. اما جهان به ویژه در دهه ی گذشته تغییر کرده است و غرب نمی تواند انتظار یک  پیروزی سهل را داشته باشد.
صرفنظر از رخدادهای فوری، در چنین بستری حل سریع چنین وضع پیچیده ای نامحتمل است. بوی خون به مشام گرگ ها رسیده است.

توضیح ناشر اصلی: این بسته سرویس خبری جهانی برای فتح( AWTWNS) در هفته 24 فوریه  2014 شامل یک مقاله است. تکثیر آن و یا استفاده تمام و یا بخشی از آن به هر طریقی تا زمانی حق اعتبار آن حفظ شود بلامنازع است.
This AWTWNS news packet for the week of 24 February 2014 contains one article. It may be reproduced or used in any way, in whole or in part, as long as it is credited.
Web site: aworldtowinns.co.uk

To subscribe or forback issues, go to www.aworldtowin.orgorhttp://uk.groups.yahoo.com/group/AWorldToWinNewsService/   
Write to us – send usinformation, comments, criticisms, suggestions and articles: aworldtowinns@yahoo.co.uk

هیچ نظری موجود نیست: