۱۳۹۲ اسفند ۲۸, چهارشنبه

محاکمه هویدا، گزارشی برای ثبت درتاریخ
 

 
وقتی حوالی نیمه شب هویدا را به دادگاه آوردند، رنگ بر چهره نداشت. تصوری از برگزاری دادگاه درنیمه شب نداشت
بیست و سوم اسفند ٥٧ حدود ساعت ١٠ صبح. مهندس نورالدین غروی, رییس پخش سیمای انقلاب, به من تلفنی دستور داد فورا گزارشی تصویری از ستمهای دوران پهلوی تهیه کنم. از ایشان پرسیدم باید برای کی آماده شود؟ گفت, امشب! بسرعت به آرشیو تلویزیون رفتم. آنوقت ها کار به سادگی امروز نبود که ازکامپیوتر واینترنت بتوان استفاده کرد و کلی اطلاعات را با چند دقیقه جستجوفراهم کرد. به حافظه نیاز بود واطلاعات محفوظ درآن و اگر خوش شانس تر بودی و دسترسی به آرشیوی مکتوب و مرتب نیز مقدور بود میتوانستی  کلاه به هوا بیاندازی.
پنج روز پس از پیروزی انقلاب, پس از دو سال استعفاء از تلویزیون جام جم, و بازگشت به ایران, دوباره به دنیای خبر تلویزیون برگشته بودم و در مقام مسئول رپرتاژ های خبری صدا و سیما. آخرین باری که در فروردین ٥٦ از تلویزیون بیرون زده بودم, دستیار دبیر خبر شبکه دوم بودم که بینندگانش را طبقه تحصیلکرده کشور تشکیل میداد.  سوراخ سمبه های تلویزیون را که از مهر ماه ٥٢ در آن ٤ سالی کار کرده بودم, خوب میشناختم. بنابراین برایم تهیه آن گزارش مصور مطلقا مشکل نبود. با کمک دوستانی قدیمی که بسیار یاری دهنده بودند, ساعت سه بعد از ظهر یک گزارش٣٠ دقیقه ای مصور و مستند روی میز کارم نشسته بود! به مهندس غروی اطلاع دادم فیلم آماده است. چه باید کرد؟ ایشان گفت آماده باش تا یکی دو ساعت دیگر با یک تیم خبری به دادگاه انقلاب بروی! پرسیدم محاکمه کیست؟ گفتند قرارست محاکمه هویدا امشب آغاز شود!
مجید حداد عادل که از قبل از انقلاب با او آشنا بودم و در لندن نیز دمخور, زنگی زد که تازه چه خبر؟ هنوز ١٥ دقیقه اززمانی که به مجید گفتم امشب هویدا محاکمه می شود. نگذشته بود که مجید در اتاق کارم بود! در آن زمان تیم فیلمبرداری تلویزیون از یک فیلمبردار, یک صدابردار و یک دستیار صدا بردار و خبرنگار و راننده تشکیل می شد. برای هر گزارش یک نوار تصویری و یک نوار صوتی تهیه میشد و بعد از پایان کار, باید کار مونتاژ انجام میگرفت و صدا و فیلم منطبق یا به اصطلاح فنی سینک می شدند.
مرحوم مجید به شدت مشتاق حضوردردادگاه بود. چاره ای نبود. نامش را به عنوان دستیار صدابردار تیم نوشتم. دقایقی بعد دکتر غلامعلی حداد نیز با من تماس گرفت, آن زمان به ایشان ارادتی داشتم, اسم ایشان هم در لیست اضافه شد به گمانم به عنوان کمک فیلمبردار و بعد نوبت به علی لاریجانی رسید. ایشان هم از من خواست طفیل گروه شوند. ساعت شروع کار دادگاه مرتب به عقب می افتاد و فکر میکنم وقتی تیم به سمت دادگاه حرکت کرد چیزی در حدود ساعت نه شب بود. اگر حافظه ام درست یاری کند تا آنزمان, مهندس احمد جلالی, علی پایا وعلیرضا معدنچی (معروف به علی صفا و از بچه های  مجاهدین خلق) نیز شال و کلاه کرده بودند و من هر کدام را به عنوانی در لیست گذاشتم و بهانه اینکه دادگاه به درازا می کشد و یک تیم کمکی نیز آورده ام! آقای خلخالی را از نوفل لوشاتو می شناختم و از حضوردردومین دادگاه انقلاب به بعد که همه در زندان قصر برگزار می شد. همه روزنامه نگاران میدانستند که ایشان اشتیاق فراوانی داشت که نامش بر زبانها باشد و بهمین دلیل با حقیر الفتی و احترامی برقرار کرده بود که به گونه ای بلندگوی صدا و سیما در دستم بود!
وقتی حوالی نیمه شب هویدا را به دادگاه آوردند, رنگ بر چهره نداشت. تصوری از برگزاری دادگاه درنیمه شب نداشت. دو سه بازجویی درروزهای قبل داده بود و گویا از خواب بیدارش کرده و به دادگاهش کشانیده بودند. سالن پر از افرادی بود که به عنوان تماشاگر به آن راه یافته بودند و چند خبرنگار دو روزنامه مهم تهران, کیهان و اطلاعات. فکر میکنم از اطلاعات رسول صدرعاملی بود, نام خبرنگار کیهان به یادم نیست. رییس دادگاه آیت الله خلخالی بود از اعضای دادگاه رضا زواره ای, صفی زاده, نراقی را به یاد دارم.
کیفر خواست متهم در ١٦ مورد تنظیم شده بود و اتهام فساد فی الارض, محاکمه نخست وزیری که ١٣ سال در اوج قدرت شاه به دربار خدمت کرده بود در چنین دادگاهی نیمه شب و بدون وکیل مدافع برگزار شد. مرحوم مهندس بازرگان نخست وزیر دولت موقت و دکتر یزدی معاون ایشان وسخنگوی دولت موقت تلاش می کردند از این محاکمات جلوگیرند وآنها را برمبتنی بر قواعدی قابل قبولتر. هویدا پس از شوک اولیه ورود به این فضای رعب آور, اندکی بعد به خود آمد و با قابلیت تمام و حرافی یک سیاستمداو دیپلمات زیرک دفاع از خود را شروع کرد. ابتدا از حضور در دادگاه انقلاب اظهار خوشحالی کرد و با اعتماد به نفس بالا مدعی شد بی گناه است و چون میدان درمحضرعدل اسلامی است به رای دادگاه احترام می گذارد. هویدا هیچ گناهی را به گردن نگفت و مرتبا  گناه همه چیز را هم به گردن سیستم انداخت و گفت هیچکس درآن سیستم کاره ای نبود. همه ابزار بودند و بی اثر و فرمان, فرمان شاه بود
محتوای کیفر خواست تا حدود زیادی غیر حقوقی تنظیم شده بود و مبتنی بر شعار و همه چیز را می شد در آن پیدا کرد. این پراکندگی به هویدا فرصت میداد بر هر بند کیفرخواست که میخواست انگشت گذارد و به مدت زیادی غیر حقوقی بودن آنرا به چالش بکشد. تصور میکنم بر یک بند یا گفته یکی ازاعضای دادرسی که بر بهایی زاده بودن او اشاره داشت, هویدا ضمن اعلام شهادتین بر متدین بودن مادرش تاکید کرد اما با زیرکی از پاسخگویی از سابقه پدر چیزی نگفت. خلخالی از دلایل اهدا یه قالیچه به عبادتگاه بهائیان درحیفای اسرائیل  پرسید و هویدا آنرا رد کرد و دیپلمات وار, بحث را به مجاری فرعی کشانید. بیش از دو ساعت از شروع محاکمه گذشته بود. آقای خلخالی مایل بود به هر صورت ممکن, آن شب هویدا را محکوم کند و به چوخه اعدام بسپارد.
در زمان استراحتی که داده شد, غلامعلی حدادعادل, علی لاریجانی, احمد جلالی واحتمالا علی پایا که با تیم خبری ما به محکمه راه یافته بود و هر چهارتن از شاگردان آیت الله مطهری بودند, بعد از مشورتی کوتاه, تصمیم گرفتند همان نیمه شب به دیدار آقای مطهری بروند و از ایشان بخواهند با آیت الله خمینی رهبر انقلاب تماس بگیرند تا جلوی محاکمه به این صورت گرفته شود.
محاکمه. پس از تنفسی نیمساعته, بار دیگر آغاز شد. ساعتی نیز ادامه یافت. در حدود ساعت سه و نیم صبح. از دفتر امام در قم دستور توقف دادگاه انقلاب صادر شد. آقای خلخالی را اگر تیر میزدند چنان بدحال نمی شد. آقای مطهری کار خود را کرده بود. هویدا تا ١٨ فروردین ٥٨ و دادگاه بعدی زنده ماند. تا زمانی که شش نخست وزیر سابق فرانسه, تیمی از وکلای بین الملل و کورت والدهایم دبیر کل سازمان ملل. حکومت انقلابی ایران را در فشار دیپلماتیک سنگین قرار دادند تا هویدا را در محاکمه ای منطبق با اصول بین المللی محاکمه کند.
اگر فرصتی شد، ازدادگاه دوم هویدا و چگونگی اعدام او نیز گزارشی خواهم نوشت برای ثبت درتاریخ.
پ.ن. عکس مربوط به دادگاه اول هویداست. در سمت راست هویدا, من ردیف پشت سر, نشسته  بر صندلی و با دوربین عکاسی, وکنار من علیرضا معدنچی. نفر منتهی علیه سمت راست عکس هم احتمالا رسول صدر عاملی خبرنگار آن زمان اطلاعات است در حال تهیه گزارش. ساعت حدود سه بامداد ٢٤ اسفند ٥٧

هیچ نظری موجود نیست: