۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

عباس عقبائی، وثوق، ساسانفر مرد هزار چهره طرفه قاجار/ طرفه تر است این سخن ز طرفه بغداد



کیخسرو معتضد و کا مران قاضی
پیشگفتار

بیش از دو قرن پیش قوم قاجار، بر ایران حاکم شد، قاجار ها قومی ترک زبان هستند، كه عمدتا در آسیای میانه ساكن هستند. این قوم بازماندة ترکمانان غز (اغز) هستند. ترکمن هاي غز در قرون اولیة اسلامی در شبه جزیرة منقشلاغ (منقشلاق) در ساحل شرقی دریای مازندران و نواحی اطراف آن استقرار یافته بودند. نخستین پادشاه آنان آقا محمد خان قاجار بود، او در کودکی بدستور کریم خان، پادشاه زند در شیراز مقطوع النسل گردید، از این پس ایرانیان او را( آغا ) نامیدند . آغا محمد خان قاجار برادر زاده همسر کریم خان زند بود.
این خاندان تا سال 1304، خورشیدی بیش از صد و سی سال بر ایران حکمرانی کردند. تاریخ نشان می دهد از روزی که این خاندان فاسد و بیعرضه و زنباره روی کار آمد، بر آن بوده است که ایرانیان را از دخالت در امور کشورشان محروم سازند. آغا محمد خان قاجار سر سلسله آنان می گوید: « طوایف ترك و مغول كه در ایرانند باید با یكدیگر متحد شوند و نگذارند كه ایرانیان خود به سلطنت برسند. نباید دو ایل ترك با یكدیگر بجنگند و مجالی به دشمنان بدهند كه بر ایشان چیره شوند ».
(سعید نفیسی تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران).
متاًسفانه ایرانیان را رخوتی فرا گرفته بود، و سیطره این قوم بیش از صد و سی سال بدرازا کشید، و روزی که به فرمانروایی آنان پایان داه شد، تنها نامی از ایران برجای مانده بود، افسوس که بازماندگان این قوم ضد ایرانی و بی فرهنگ، چه در دوران پادشاهی پهلوی، و چه در این دوران، در لباس ایرانی همواره در پی نابودی ایران و ایرانی کمر همت بسته اند. پس از فروپاشی حکومت قاجار ها و روی کار آمدن رضا شاه پهلوی، بازماندگان قاجار ها بخدمت حکومت تازه در آمدند، و در طول 57 سال سلطنت دو پادشاه پهلوی نیز بر بسیاری از ارکان کشور ایران دست یافتند. بسیاری از وزراء و تنی چند از نخست وزیران رضا شاه و پسرش محمد رضا شاه از خاندان قاجار بودند.
در تاریخ معاصر ایران هفت واقعه بزرگ در دگرگونی روند تاریخی ایران تاًثیر عمیقی گذاشتند:
1 ـ واکنش علیه قرارداد رژی تنباکو به فتوای میرزای شیرازی.
2- انقلاب مشروطیت.
3 ـ واکنش علیه قرارداد 1919 و حکومت وثوق الدوله.
4- فروپاشی حکومت قاجار.
5 ـ واکنش علیه حکومت قوام (برادر کوچکتر وثوق الدوله) در 30 تیر 1331.
6- جریان ملی شدن نفت، وواقعه 28 امرداد سال 1332.
7 ـ واکنش علیه قانون معافیت مستشاران آمریکایی که منجر به بلوای آیت الله خمینی، و مذهبیون در 15 خرداد سال 42 شد که سر انجام به براندازی رژیم پادشاهی در ایران منجرگردید. اگر به این وقایع نیک بنگریم، نقش افراد خاندان قاجار در تمامی این رخداد ها بخوبی دیده می شود. حتی با فروپاشی حکومت پادشاهی در ایران، و حاکم شدن رژیم جمهوری اسلامی، باز ماندگان این خاندان در گوشه و کنار ایران و جهان، هنوز مانند اختاپوس بدور دست و پای ملت ایران پیچیده اند. نویسندگان کتاب« طُرفه قاجار» برآنند که با ارائه اسناد و مدارک مستند، پرده از چهره یکی از بازماندگان ناشناس این قوم، با حکومت جمهوری اسلامی بردارند. آن ها تاریخ نویس نیستند، و چنین ادعایی هم ندارند. انگیزه آن ها در نوشتن این سطور، آشکار ساختن واقعیت ها می باشد.
عباس وثوق (ساسانفر) فرزند وثوق الدوله قاجار، برخاسته از این قوم است. او زاده یکی از زنان صیغه ای وثوق الدوله، نخست وزیر احمد شاه قاجار، و امضا کننده ی قرارداد ننگین فروش ایران به انگلستان است با آغاز موج انقلاب اسلامی سال 1357و انحلال ساواک، عباس که سالیان دراز از خبر چینان کهنه کار ساواک بشمار می رفت، و مانند همیشه در پی فرصت طلبی بود به آغوش ملایان خزید. و در نخستین روزهای روی کار آمدن رژیم اسلامی، از سوی حکومت تازه ماموریت یافت ، تا دربیرون از کشور در پوشش مخالف رژیم اسلامی، درگروه های مخالف سیاسی نفوذ کرده، و با ایجاد تفرقه میان مخالفین، جنبش های سیاسی را از درون متلاشی کند، و مبارزان فعال را سرخورده و یا بهر گونه ممکن ازسرراه بردارد.
او پس از آن ماًموریت می یابد که این بار انجمن های فرهنگی را با دور کردن اندیشمندان بی اثر سازد. عباس در پاریس دست به تشکیل دو انجمن دینی زرتشتی زد و، برای فراهم نمودن ابزار لازم این ماًموریت، پولی به یکی از پژوهشگران زبان های باستانی در فرانسه پرداخت، تا او هفت بخش از کتاب گاتهای زرتشت را بنام عباس برگردان و چاپ کند، و سپس به یک روزنامه نگار الکلی و گمنام بلژیکی روی آورد، و با پرداخت مقداری پول چندین مقاله در رابطه با آئین زرتشت سفارش داد، سپس با خرید بخش قابل توجهی از سهام هفته نامه فارسی کیهان لندن، به درج این مقالات و آگهی های مورد نظر خود پرداخت. پس از اینکه دکتر احسان یار شاطر در راه اندازی دانشنامه ایرانیکا به پیشرفت هایی رسیده بود. عباس از سوی رژیم اسلامی ماًموریت یافت تا در میان آنان که بیشتر از بهائیان بودند نفوذ کند. عباس در پوشش همکاری، به ایرانیکا نزدیک می شود، بگونه ای که با بودن چند همکار و دوستان بهائی دکتر یار شاطر در فرانسه، جمع آوری پول برای ایرانیکا به او سپرده می شود. به دنبال این نفوذ، سه سخنرانی با همدستی عباس و احسان منوچهری، سرپرست بخش فارسی رادیو فرانسه، که خود ار بهائیان بود، در رادیوی فرانسه برگزار می شود، در این سخنرانی ها استادان اعزامی از تهران که همکار ایرانیکا بودند، بدون ارائه مدارک تاریخی و حتی، با چشم پوشی بر واقعیات مستند تاریخی، سخنانی در مورد پذیرش اسلام با آغوش باز از سوی ایرانیان باز گو می کنند.! این سخنرانی ها با اعتراض گسترده ی ایرانیان مقیم فرانسه و دیگر کشور ها و انجمن های فرهنگی، از جمله سازمان پاسداران فرهنگ ایران به سرپرستی ستار سلیمی (آله دالفک) روبرو می شود.
دکتر احسان یار شاطر پس از دو سال دفع وقت کردن، در نامه ای مدعی می شود که در تاریخ اسلام تخصص ندارد، و از این سخنرانی ها نیز آگاه نبوده است !. در صورتیکه احسان یار شاطر یازده جلد کتاب فرهنگنامه ایران و اسلام را در دوران حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی درتهران بچاپ رسانیده است، و از سوی مؤسسه ی(لاوی) در دانشگاه کالیفرنیاکه یکی از مؤسسات یهودیان می باشد، بواسطه ی پژوهش های اسلامی به دریافت جایزه مفتخر شده است. در ماه ژوئن 2007، عباس ساسانفر مبلغ پانصد هزار دلار، در یک شب نشینی در نیو یورک به دانشنامه ایرانیکا هدیه کرد، و فردای آن روز ایرانیکا بدون هیچ بررسی و تحقیقی، از عباس بنام یک شخصیت علمی، فرهنگی و اداری نام می برد، و این را در ماهنامه خود بزبان انگلیسی نیز به چاپ می رساند. گرایش روز افزون مردم ایران بویژه جوانان، به اندیشه های زرتشت، رژیم اسلامی را هراسناک کرده است. در پی هشدار چند تن از مقامات بلند پایه و روحانی رژیم ، سازمان های اطلاعاتی حکومت اسلامی بر آن شدند که تدبیری بیاندیشند ، و بتوانند این جنبش میهنی را از میان برداشته و یا تحت نظارت خود قراردهند رژیم اسلامی، عباس، را که همسر دومش یک زرتشتی زاده است برای این کار در نظر گرفت. عباس برای فریب مردم نام جعلی( آبتین) را بجای عباس بر خود گذاشت، و با بخدمت گرفتن و خریدن چند فرصت طلب و هوچی بی منش و اخلاق، کار خود را آغاز کرد. او از سال 2002 میلادی از فرصت استفاده کرد و برای پیشبرد مقاصد شخصی خود و خانواده اش، موافقت رژیم اسلامی را کسب کرد، تا بتواند زمین هایی را که پیش از انقلاب در حوالی تهران و دماوند از راه زمینخواری تصاحب کرده بود بفرو ش برساند، و بیست میلیون دلار پول از ایران بتدریج خارج کند، که کاربرد دقیق بخشی از این پول ها در کتاب آمده است. خواندن این کتاب مستند به همه ی کسانی که به ایران و ایرانی می اندیشند و به آزادگی، آزادی مردم ایران و بر پایی مردم سالاری در این کشور کهن باور دارند سفارش می شود.

فهرست گفتار ها
پیش گفتار

فصل اول

خاندان معتمد السلطنه
وثوق الدوله قاجار
عباس وثوق (ساسانفر) ، پسر وثوق الدوله

فصل دوم

پیش از سال 57 و ارتباط با ساواک
نفوذ در جنبش های مخالف جمهوری اسلامی ایجاد اپوزیسیون ساختگی
ادعای جانشینی داریوش فروهر

فصل سوم

سوء استفاده از عنوان وکالت در فرانسه
افشا گری کسرا وفاداری

فصل چهارم

نفوذ در انجمن های فرهنگی
نفوذ در ایرانیکا و بهائیان
نفوذ در تاجیکستان، در پوشش مراکز فرهنگی
شرکت های اجاره مسکن و انجمن های زرتشتی

فصل پنجم

سخن پایانی
فهرست نام ها
پیوست ها و پا نویس ها
-------------
فصل اول
خاندان معتمد السلطنه
میرزا ابراهیم خان معتمد السلطنه پسر میرزا محمد قوام الدوله به بركت ازدواجش با خواهر امین الدوله به موقعیت بسیار خوبی دست یافته بود. بنا بر مدارک سرویس اطلاعاتى بریتا نیا[1] معتمد السلطنه مدت زمانى رئیس دفترمالیه (مستوفى) آذربایجان بود، سمتى كه در سال 1896 میلادی به فرزند ارشدش حسن وثوق سپرد. او پس از سال ها كار چون مستوفى خرده پایى در آذربایجان، در سال 1902 عنوان « شاهزاده شعاع السلنطه وزیر فارس» را كسب كرد.
میرزا ابراهیم خان معتمد السلطنه چهار فرزند داشت ، پسر بزرگش وثوق الدوله (حسن) و برادری که یک سال از او کوچکتربود یعنی قوام السلطنه (احمد) در زمره سیاستمداران وابسته ایران شدند. وثوق الدوله دوبار و قوام السلطنه چهار بار به نخست وزیری ایران رسیدند. دیگر فرزندان معتمد السلطنه از جمله یکی از پسر هایش بنام میرزا عبدالله خان معتمد السلطنه آدم بی عرضه ای بودند و فرصت نیافتند خود را به جایی برسانند.
میرزا حسن خان وثوق الدوله 77 سال عمر کرد. برادرش احمد 85 سال، هر دو آدم های ثروتمند شدند . سفته بازی و زمین خواری های شرق تهران را وثوق الدوله رواج داد. بنابر منابع فارسی،[2] جدّ مادرى این ها حاج میرزا محمد خان مجدالملك سینكی، پدرامین الدوله صدر اعظم مظفرالدین شاه، بود. بنابرهمین مدارک، از سوى پدری، او از اعقاب محمد تقى آشتیانى قوام الدوله بود كه در عصر فتحعلى شاه وارد خدمت حكومتى شده بود.
در 1909، مأموران اطلاعاتى بریتانیا حقوق سالانه ى میرزا ابراهیم خان معتمد السلطنه را به هنگام مستوفیگرى در آذربایجان پنج هزار تومان ثبت كردند. املاك وى در تهران در آن سال صد هزارتومان ارزیابى شد. اما حقوق او چون مأموریت حکومت فارس در تهران به ده هزار تومان در سال می رسید، كه در آن زمان پول زیادی بود. هم او و هم دو پسرش، حسن و احمد، مشهور به دزدی از خزانه کشور بودند و ثروت هنگفتى هم به هم زده بودند.
در گزارش اطلاعاتى بریتانیا (LP & S/20/223)، كه قوام را از, دوستان, خود به حساب مى آورد، نیز او را به رشوه خواری متهم مى ساخت. او در 1910 وزیر جنگ، در 1911، وزیر داخله، و در 1914 وزیر مالیه بود، و در آن هنگام پول هنگفتى گردآورد.
وثوق الدوله قاجار حسن یا میرزاحسن خان وثوق الدوله به سال 1254 خورشیدى در تهران متولد شد, پدر او میرزا ابراهیم معتمد السلطنه بود, وى برادر بزرگتر احمد قوام (قوام السلطنه) بود. میرزا حسن كه در اوایل سلطنت مظفرالدین شاه به وثوق الدوله ملقب گردید در مجلس اول شوراى ملى از طرف تجار تهران وكیل شد, بعداز به توپ بستن مجلس دوم و دوران استبداد صغیر برعكس دیگر نمایندگان مجلس كه زندانى یا تحت تعقیب بودند كسى با وى كارى نداشت. پیش از مشروطیت شغل های مستوفیگری آذربایجان را که از پدرش بارث برده بود وخالصجات سرکاری را به عهده داشت و پس از مشروطیت به نمایندگی مجلس، وزارت دادگستری، وزارت دارایی، وزارت داخله، وزارت خارجه و وزارت معارف و ریاست وزراء نایل آمد.
وثوق الدوله صدر اعظم دهه 1290 كه در پی امضای قرارداد 9 آگوست 1919 ( مرداد 1298) با دولت انگلستان در ازاى دریافت صد و سى هزار لیره انگلیسى طوق بندگى و ذلت را به گردن ملت ایران انداخت. این قرارداد اگر به اجرا در می آمد ایران تحت الحمایه دولت انگلیس می شد. مخالفت برخی رجال و مجلس با آن قرارداددر تیرماه 1299 باعث كناره گیری وی شده و به اروپا رفته بود. در اسفند سال 1304 و دو روزمانده به نوروز 1305 پس از انتقال سلطنت به رضا شاه پهلوی به ایران بازگشت، بعد ها یک مقام فرهنگی هم به او داده شد !.
وثوق الدوله و تنی چند از وزیرانش برای امضای این قرار داد از آن دولت رشوه نقدی گرفته بودند و چون می دانستند كه روزی باید در برابر تاریخ و ملت بعنوان خیانت به وطن پاسخگو باشند از بیم عاقبت کار ننگین خود از دولت انگلستان تضمین گرفته بودند كه در صورت لزوم به آنان در خاك خود پناهندگی بدهد. وثوق الدوله پس از مشروطیت‏ یک بار وزیر فرهنگ، دوبار وزیر دادگستری، دو بار وزیر کشور، چهار بار وزیر دارایی، هفت ‏بار وزیر امور خارجه و دوبار نخست وزیر ایران شد . وثوق الدوله در تاریخ ایران به عنوان یک مهره انگلیسی شناخته شده است. وثوق الدوله نخستین کسی بود که در ایران بساط زمین خواری و سفته بازی را راه انداخت. منطقه سلیمانیه در تهران پیش تر، اصفهانك نامیده میشده است و قنات آن را علیرضا خان عضدالملك قاجار (نایب السلطنه احمدشاه) كشید و قلعه را به نام پسر خود سلیمان، سلیمانیه نامید. مالك بعدی حسن وثوق الدوله بود؛ او پس از خروج رضا شاه از ایران، سی هزار متر اراضی سلیمانیه را خرید و برای چندین برابر آن سند گرفت، همین املاک در دهه ۳۰ و۴۰ قیمت پیدا كرد و ورثه حسن وثوق از فروش این زمین ها پول سرشاری بدست آوردند و توانستند در اروپا بساطی بهم بزنند. وثوق الدوله یکی از نخست وزیران خیانت کار ایران در روز جمعه پنجم بهمن ماه سال 1329خورشیدی درگذشت و در شهر قم مدفون گشت.
عباس وثوق (ساسانفر) ، پسر وثوق الدوله قاجار
شناخت او به آسانی میسر نیست و نا گزیر هستیم، در درازای زمان بر پایه ی شهادت کسانی که این طُرفه معجون را از گذشته ی دور می شناسند و بر مبنای پژوهش های روانی، و برخی از اسناد و مدارک بدست آمده چهره ی واقعی او را آشکار سازیم. در دورانی بسر می بریم که بازار خود فروشی، رفت و آمد ها و داد و ستد های گوناگون، با حاکمان رژیم اسلامی بر ایران بشدت رواج دارد، و بسیاری اینکارها را نوعی زرنگی می دانند، وگاهی برای توجیه این اعمال خود، آنرا نوعی سیاست و سیاستمداری می پندارند و این عملکرد خود را، نوعی مبارزه با رژیم اسلامی نیز تعبیر می نمایند.
عباس وثوق، یکی از مصادیق بارز اینگونه آدم ها می باشد. او یکی از پسران وثوق الدوله، از یکی از زنان صیغه ای اش می باشد، او در سال 1307 در تهران متولد شد دوره ابتدایی را در دبستان جمشید و متوسطه را در دبیرستان فیروز بهرام سپری کرد. وی هنگام مرگ پدرش وثوق الدوله 22 سال داشت، و چون مادرش زن صیغه ای وثو ق الدوله بود جایگاه محکمی در خانواده میان دیگر برادران و خواهرانش نداشت. برادر بزرگش علی که سال ها بعد درویش مسلکی را پیشه کرد، و مدتی هم در وزارت دربار محمد رضا شاه مسئولیتی داشت، اداره امور خانواده را بدست گرفت.
عباس از مهر پدری نیز بی بهره بود، و بمانند هزاران کودک دیگرکه مادرانشان در شهرها و روستاهای کشور، یکشبه با زور یا پول به دام پیرمردان زنباره و صیغه باز و صاحب مکنت می افتند، تنها نقطه اتکایشان مادر رنج دیده می باشد. این تنهایی و هزاران دشواری دیگر و از همه مهم تر بی بهره بودن از مهر پدری، در روان این کودکان آثار نا مطلوبی بر جای می گذارد، و در نتیجه نا بسامانی های روانی در آنان بوجود می آورد.
این نابسامانی روانی را می توان به روشنی در عباس مشاهده کرد، او با اینکه بیش از هشتاد سال ا زعمرش می گذرد، هنوز بدرستی و کمال از دوران کودکی خارج نشده است، این مسئله سرمنشاء ناهنجاری های روانی در روابطش با مردم گردیده است. در دوران کودکی دوستان زیاد و یا بهتر است گفته شود اصلا دوستی نداشت. هر گاه در دبستان میان بچه ها صحبت از پدرو مادر، خواهر و برادر به میان می آمد، به بهانه یی از آن ها دوری می جست. او در جهان تنها یک نفر را می شناخت، و او مادر رنج دیده یی که همیشه در غم سنگینی فرو رفته بود. و هر گاه که سراغ پدرش را می گرفت، پدر پیر یا در خانه اصلی خود بود، یا گرفتار کار ها بود و یا در مسافرت بسر می برد. و گذشته از آن بدنیا آمدن عباس درست یکسال پیش از برکناری وثوق الدوله از کار های دولتی بود، و هنگامیکه عباس نوجوان بود از پدرش جز نام ننگینی در میان مردم و در تاریخ بجای نمانده بود. این مسائل به وجود شکننده ی او آسیب جبران ناپذیری وارد کرد. با گذشت زمان در رابطه با دیگران نوعی بد بینی و کینه ورزی بی بنیاد در خود احساس می کرد، قادر به زدودن آن نبود. به تدریج این کینه ورزی گسترش یافت و در خواندن درس ها دیگر رغبتی نداشت، لیکن برای آن که از همکلاسان خود عقب نیفتد، بناچار به تقلب و نیرنگ متوصل می شد. به عبارت دیگر از همان سال های اول دبستان، ناراستی در وجود او لانه کرد، و فرا گرفت که برای رسیدن به هدف هایش به هر کاری دست بزند، و دیگر معیار اخلاقی برای او وجود نداشت، و در هر کاری به آسانی دروغ می گفت، شهامت را از دست داده بود، و برای آنکه از دیگران عقب نماند، و چون توان برابری با آنان را نداشت، به ناسزا گویی به دیگران می پرداخت و آنان را متهم به تقلب و ناراستی می کرد. رنجا نیدن اطرافیان برای او یک نوع سرگرمی و تفریح در آمده بود. او با سخنان نا بجایش همه را از دور خود می پراکند، و سپس پشیمان می گشت و گاه برای جلب دوستی همکلاسی هایش به آن ها وعده و وعید می داد، و بعدا همه چیز را به فراموشی می سپرد. رفته رفته پول جای معبود را برای او گرفت، و برای دستیابی به آن تن به هر کاری می داد، و این را زرنگی می دانست. معتقد بود که با پول می شود همه چیز و همه کس را خرید. بعد ها که عباس بزرگتر شد و شخصیتش انسجام پذیرفت، اندیشه و گفتار و کردار یک ماکیاولیسم به تمام معنی را بخود گرفت، از دید عباس هیچ نوع قید و بند و چهار چوبی وجود ندارد، که او را درجهت خواسته هایش متوقف کند. او به آسانی دروغ می گوید، تهمت می زند، حقایق را وارونه جلوه می دهد فرصت طلبی اش حد و مرزی ندارد. هر جا که منافعش ایجاب کند حتی با دشمن اش کنار می آید، چون همه چیز را از زاویه منافع شخصی اش می بیند. در یک زمان با دوست و دشمن هم آوا است، ریا کار، عافیت طلب، دروغگو، تهمت زن، فحاش و بزدل و فاقد کمترین شهامت در دفاع از راستی است، پیشاپیش طرف برنده را می گیرد، دنباله رو است بسرعت رنگ عوض می کند و باصطلاح معروف نان را به نرخ روز می خورد، چاپلوس، چرب زبان، از القاب کمال استفاده را می کند در هر لحظه آماده است که دوست را دشمن و دشمن را دوست کند، کسی را به عرش اعلاء ببرد، و دیگری را بر زمین بکوبد. به راحتی قول می دهد، و به سادگی پیمان می شکند. ظاهر ساز است. گاهی اوقات، در اظهار ادب، مبالغه می کند، بیش از حد مودب می شود، چرا که می خواهد ابتذالش را پنهان کند. آنجا که منافعش ایجاب می کند لات می شود، یقه می دِرّد، فحاشی می کند، او ثبات شخصیت ندارد، دو شخصیتی، یا چند شخصیتی است. در قاموس فکری اش، خراب کردن و لجن مال کردن دیگران، کاری مجاز، ساده و راحت است، چرا که او پایبند به راستی و درستکاری نیست. او برای پیشبرد کارش هر نوع تفکرمذهبی، یا غیر مذهبی را، به راحتی می پذیرد و به همان لباس در می آید و حتی آماده است که دیگران را بدلیل انکار اعتقاداتی که خود، بدآنها اعتقاد ندارد، گردن بزند. انسان و زندگی، برای او، منبع چپاول و غارت است و در راستای این اندیشه کسانی را که پایبند اصول اخلاقی می باشند را نادان می شمارد. او در درس های تاریخ ایران خوانده بود، قوم قاجار طایفه یی از مغولان بوده اند که در مدت 130 سال ایران را به نابودی کشیده اند و تنها هنرشان داشتن حرمسراها و زنان بیشمار درگوشه و کنار کشور بوده و در سال های پایانی سرنگونیشان یکسوم از سرزمین های این کشور کهنسال را بر باد دادند، و چیزی نمانده بود که این کشور برای همیشه از روی نقشه ی جهان نا پدید شود، و پدرش به خاطر امضای قرارداد ننگین 1919 و فروش ایران به انگلستان، در نظر ایرانیان در شمار یکی از منفور ترین افراد خاندان قاجار بشمار می رفت. او توان بدوش کشیدن این ننگ جاودانی را نداشت ، بنابراین از یکسو برای فرار از سرزنش مردمان، و از سویی دیگر احساس می کرد که این نام ننگین در آینده برای او دردسر ساز خواهد بود، و دست و پای ویرا که نقشه های دیگری برای زیر پا گذاشتن هر چه که اخلاق و حقوق انسانی نام دارد خواهد بست، نام خانوادگی خود را به ساسانفر تغییر داد. غافل از اینکه نا راستی و ناپاکی ها را که کم و بیش در او نهادینه شده بود می بایستی تغییر می داد.[3]
فصل دوم

پیش از سال 57 و ارتباط با ساواک
وثوق الدوله پدر عباس اولین کسی است که زمینخواری و سفته بازی را در ایران بنیانگذاری کرد. اودر دوران نخست وزیری برادر کوچکترش،احمد قوام( قوام السلطنه) از فرصت استفاده کرده و با ساختن بنچاق، قولنامه و حاشیه نویسی در قرآن، به تاریخ های دو قرن پیش از آن، همه زمین های شرق تهران( از شکار گاه قصر فیروزه) تا دیواره های شهرکه امروزه ساختمان اداره برق تهران است، از آن خود ساخت. سال ها پس از مرگ وی این زمین ها با افزایش جمعیت تهران ارزش زیادی پیدا کرد، و از این پس دست یا زی به زمین های ملی و مردم، در این خانواده ارثی شد.
در سال های 1340، این زمین ها قیمت زیادی پیدا کردند، عباس هم توانست از سهم فروش این زمین ها برخوردار شود، گفته می شود که عباس بخشی ازسهام دیگر برادران و خواهرانش را هم بالا کشیده است. عباس پس از مرگ وثوق الدوله، راه پدررا در زمینخواری و زد و بند پیش گرفت، و برای زمینه سازی و موفقیت در این کار به فراهم کردن شرایط آن بر آمد، و برای نزدیک شدن با متنفذین آن دوره به عنوان مامور خرید به استخدام حزب ملت ایران در آمد، و توانست با برخورداری از نفوذ تنی چند از سران حزب، به دانشکده حقوق راه یابد. این مسئله مورد تاًئید چند تن از سیاسیون قدیمی حزب که هم اکنون در کشور فرانسه زندگی می کنند می باشد.
عباس پس از گرفتن لیسانس وارد کانون وکلای تهران شد ، همگان می دانند که در آن زمان کسانی که شایسته کار قضاوت نبودند و یا موفق به استخدام در دولت نمی شدند، ناگزیر به شغل وکالت بسنده می کردند عباس کارت وکالت را بدست آورد، ولی به واسطه نداشتن صلاحیت حقوقی، حتی موفق به وکالت در یک پرونده نشد، و لی توانست با استفاده از این عنوان به دو زمین خوار معروف آن زمان در تهران، بنام های بیوک ترکه و رحیمعلی خرم نزدیک شود، و عامل اجرایی کارهای غیر قانونی آنان در اراضی غرب تهران معروف به بند (ز) شود. این دو نفر زمین خوار بزرگ و معروف آن زمان، با برخی از مقامات دولتی و درباری هم زد و بند داشتند. در آن زمان مسئله زمین های بند (ز) در غرب تهران سرو صدائی بر پا کرده بود، ژاندارمری ناحیه یک مرکز از طرف شاه ماًموریت یافته بود که از تصرف این زمین ها جلوگیری نماید، ولی رحیمعلی خرم و بیوک ترکه از پشتیبانی چند تن از درباریان و مقامات ساواک برخوردار بودند بکار خود ادامه دادند.
عباس توانست، تنی چند از اوباش تهران را به خدمت گرفته و با عده ای کارگر شبانه اراضی وسیعی را دیوار کشی کرده وتصرف نمایند .در جریان همین کار های غیر قانونی بود که با یکی از کارمندان سرشناس ساواک به نام پرویز ثابتی آشنا می شود ، و همین آشنایی به زودی به دوستی و همکاری نزدیک آن دو منتهی می گردد ، و ثابتی نیز درزمینخواری ها سهیم می شود، و به پاداش آن عباس نیز بعنوان ماًمور کسب خبر به استخدام ساواک در می آید. پرویز ثابتی از بها ئیان بود و پس از روی کار آمدن رژیم اسلامی به آمریکا گریخت.
عباس هنوز هم رابطه خود را با ثابتی و خانواده اش حفظ کرده و به معاملات مشترک می پردازند. در اسناد پیوست که در ایالت فلوریدا در آمریکا در سال 2005 میلادی به ثبت رسیده، نام های پریسا ثابتی ، پردیس ثابتی ، هوشنگ ثابتی و نسرین غفار پور دیده می شوند که تاًیید کننده این رابطه می باشد.
( اسناد پیوست ملاحظه شوند) [4] در سال 1345 به توصیه ساواک، دکتر محمد علی معتمد ( برادر دکتر پیراسته) رییس دانشکده حقوق دانشگاه ملی، عباس را بعنوان کارمند حق التدریسی برای دو ساعت در هفته استخدام می کند، و لی هشت ماه بعد با روی کارآمدن احمد قرشی، و آشکار شدن همکاری عباس با ساواک، و تظاهرات دانشجویان به کاراو خاتمه داده می شود. باید یاد آور شد که در آن زمان برای داشتن عنوان استادی، افزون بر داشتن تخصص در یکی از رشته های حقوق، بایستی در استخدام رسمی دانشگاه نیزدر آمد، و یکی دو سال اول را با سمت مربی و زیر نظر یکی از استادان کار آموری کرد ، و در صورتی که کار رضایت بخش باشد به رتبه دانشیاری، و پس از چهار سال به رتبه استادیاری، و پس از چهار سال دیگر به شرط انجام یک کار پژوهشی و بودن پست می توان به رتبه استادی رسید. بنابراین می بینیم که عباس بی آنکه به استخدام رسمی دانشگاه در آمده و این مراحل را طی نموده باشد، یک شبه ره صد ساله را می پیماید.
عباس مدت هشت ماه در دانشگاه ملی گذراند، ولی این مدت به اوفرصت داد تا با بی پروائی در هر نشست و اجتماع ایرانیان خود استاد دانشگاه معرفی کند، و همه جا بگویدکه مدت هشت سال استاد دانشگاه بوده است. عباس توانسته بود از راه زمینخواری و ارتباط با ثابتی، ثروت هنگفتی گرد آورد.
پیش از انقلاب 57 پرویز ثابتی به خارج گریخت، ولی بیوک ترکه و رحیمعلی خرم بوسیله دادگاه ها ی انقلاب اسلامی تیر باران شدند. سیاوش بشیری روزنامه نگار ایرانی که به خارج از کشور پناهنده شده بود و از مخالفین بسیار فعال رژیم اسلامی بشمار می رفت، با بسیاری از افسران ارتش و ساواک دوستی داشت، و با بدست آوردن اطلاعاتی در مورد عباس، برای نخستین بار به افشای او پرداخت. دراین افشاگری ها از جمله راز بدام افتادن رحیمعلی خرم نیز باز گو شد.
رحیمعلی خرم در زمین های بند(ز) که شبانه به تصرف در آورده بود یک پارک تفریحی بنام خودش در ابتدای جاده کرج ایجاد کرده بود. خرم از جمله کسانی بود که با همه معروفیت اش تقریباً ناشناس باقیمانده بود و عکسی از او در جایی انتشار نیافته بود، و یکی از کسانی بود که پس از انقلاب مامورین کمیته در جستجوی او بودند. عباس که در آن زمان از طرفداران رژیم تازه شده بود و با برخی از چهره های رژیم چون داریوش فروهر و اعضای جبهه ملی نزدیک شده بود، او برای دستگیری خرم با کمیته های انقلاب همکاری کرد.
عباس در هتل میامی که از آن محمود قربانی شوهر سابق گوگوش خواننده بود با خرم قرار گذاشت، و با و وعده داده بود که از طریق دوستانش در حکومت جدید باو کمک کند، و هنگامیکه رحیمعلی خرم به محل قرار رسید مامورین کمیته سر رسیدند ولی او را نشناختند، خرم هم که چند نفر مسلح را دید دستپاچه شد، و از سویی هم به پشتیبانی عباس مطمئن بود، و فکر می کرد که تا چند دقیقه دیگر او هم به سر قرار می رسد، بلافاصله دستهایش را بالا برد و گفت شلیک نکنید من رحیمعلی خرم هستم، و کمیته چی ها هم او را دستگیر و به نزد آیت الله خلخالی بردند. در آنجا خلخالی کلیه اموال خرم را بنام آیت الله خمینی مصادره کرد، و سپس دستور داد که ویرا تیر باران کردند.
عباس پیش از آمدن خمینی به ایران به فرانسه رفت و در فرانسه با کمک داریوش فروهر به دیدار خمینی نائل شد ومبلغی هم بعنوان سهم امام پرداخت. [5] هنگامیکه رژیم تازه اسلامی در ایران بقدرت رسید و صحبت پیش نویس قانون اساسی حکومت تازه شد، عباس با یاری داریوش فروهر، حسن نزیه، مهدی بازرگان و دیگر دوستانش در جبهه ملی به تکاپو افتادند، و چندین جلسه این پیش نویس قانون اساسی را در خانه شخصی عباس در تهران برگزار کردند.
نفوذ در جنبش های مخالف جمهوری اسلامی
پس از تدوین قانون اساسی رژیم اسلامی و برگزاری همه پرسی 12 فروردین سال 1358، که منجر به برپایی جمهوری اسلامی گردید، مدت کوتاهی نگذشت که آخوند ها شرکای سابق خود در براندازی رژیم پادشاهی، یا به اصطلاح ملیون راکنار زدند، و خود اداره امور همه ارگانهای سیاسی کشور را بدست گرفتند ، نوبت تصفیه حساب های شخصی و سازمانی فرا رسید. آخوند ها بسیاری از شرکای سابق سیاسی خود را یا روانه زندان کردند، یا ازمیان بردند.
تعدادی از مخالفین نیز توانستند به خارج بگریزند و به خیل وابستگان رژیم پادشاهی، که چند ماه جلو ترکشور را ترک کرده بودند پیوستند، و اینبار یک اتحاد شکننده ای میان شکست خوردگان سابق و شکست خوردگان تازه پدید آمد. سپاه پاسداران با وظایف جدید سازمان یافت، و ارگانهای امنیتی و اطلاعاتی رژیم تازه بزودی شکل گرفتند، و در نتیجه ماًموریت های جدیدی برای برخی از عوامل پیش بینی گردید.
عباس که در آنزمان دارای سال ها تجربه همکاری با ساواک بود، از سوی رژیم اسلامی بخدمت گرفته شد. او که با سران به اصطلاح ملیون نیز آشنایی داشت، ماًموریت یافت تا بخارج از کشور رفته و در گروه های مخالف جمهوری اسلامی به منظور متلاشی کردن آنها نفوذ کند. در آن زمان شایع بود که دولت های خارجی مانند آمریکا، عربستان و عراق پول هایی در اختیار مخالفان جمهوری اسلامی گذاشته اند. این ماًموریت مانند ماًموریت های پیشینی که عباس در ساواک انجام داده بود، از دو جهت برای او سود بخش بود، از یکسو به وظیفه خود بعنوان ماًمور وزارت اطلاعات رژیم عمل می کرد، و از آنجا که نقش مخالف رژیم را در اپوزیسیون ها بازی می کرد، می توانست سهمی از پول های دریافتی از خارجیان را نیز نصیب خود کند. او در آغاز به علی امینی که نسبت فامیلی با وی داشت رو آورد، علی امینی نخست وزیر سابق از خاندان قاجار بود و در نتیجه وثوق الدوله را بخوبی می شناخت.[6] امینی در پاریس با کمک آمریکایی ها دفتری براه انداخته بود و مخالفین جمهوری اسلامی را گرد آورده بود ولی کاری از پیش نبرد. عباس چند صباحی بدنبال امینی راه افتاد، و مایل بود که حسابدار امینی شود، ولی سازمانی که علی امینی در پاریس براه انداخته بود پس از مدت کوتاهی بهم ریخت، و آمریکایی ها بجای او دکتر منوچهر گنجی[7] را که در آمریکا یک شیرینی فروشی بزرگ و موفقی را اداره می کرد به پاریس فرستادند. البته نقل و انتقال اموال این سازمان هم با دشواری انجام گرفت، چون امینی از پس دادن کلید های ساختمان و حساب های بانکی خود داری می کرد، که با فشار و واسطه چند تن این کار سرانجام به پایان رسید. امینی، به سفارش آمریکایی ها نزدیک به دوازده میلیون دلار از عربستان و عراق کمک مالی در یافت کرده بود. آگاهان می گویند که بخشی از این پول ها بدست شاهین فاطمی که گویا با امینی نسبت فامیلی داشت رسید، و دیگر خبری از آن پول ها در جایی شنیده نشد. امینی همیشه منکر دریافت پول از منابع یاد شده در بالا می شد. عباس، به سازمانی که ارتشبد آریانا تشکیل داده بود نیز نزدیک شد، بیشتر اعضای این سازمان از نظامیان بودند، و براندازی رژیم را از راه های نظامی جستجو می کردند.
برخی از افسران و افراد پیشین ساواک، که در آن سازمان بودند جلوی نفوذ عباس را گرفتند. دیری نگذشت که این سازمان هم برچیده شد و اعضای آن پراکنده شدند. عباس در این میان به سازمان نهضت مقاومت ملی ایران به رهبری شاپور بختیار نزدیک شد، ولی از بخت بدش هم خود بختیار، و هم چند تن از وزرای سابق کابینه بختیار و اعضای شورای نهضت، سابقه او را بخوبی می دانستند، و در نتیجه نتوانست نفوذی انجام بدهد. بگفته چند تن از آگاهان، یکی دو بار که نزد بختیار نامی از عباس برده شده بود، چهره بختیار دگرگون شد و با انزجار بسیاری از او بعنوان « جرثومه فساد» نام برده است.
عباس که بسیار تحقیر شده بود همواره و در همه جا به بختیار و اطرافیانش ناسزا گویی می کرد. چاپ کتاب خاطرات یکی از باز جویان پیشین ساواک بنام هوشنگ ازغندی، در سال 1375، در آمریکا که در آن از عباس و نقش او در رابطه با پرویز ثابتی نام برده بود، باعث شد که سازمان مجاهدین خلق، اطلاعاتی را که می گفتند از درون وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بدست آورده بودند، انتشار بدهند.[8] در این روزنامه مطالب زیر آمده است: « كمیسیون امنیت و ضد تروریسم شورای ملی مقاومت ایران به كمك پرویز ثابتی، « مقام امنیتی » رژیم شاه، وزارت اطلاعات، باندهای سلطنت‌طلب را به خدمت گرفته است چندی پیش با معرفی و تبلیغ كتابی به قلم هوشنگ ازغندی، سرشكنجه‌گر ساواك شاه و سرپرست تیمهای بازجویی از مجاهدین، در یكی از روزنامه‌های وابسته به بقایای سلطنت، نمود جدیدی از همدستی بقایای ساواك شاه با وزارت اطلاعات شیخ، بارز شد. چرا كه در این كتاب یاوه‌های تبلیغاتی وزارت اطلاعات رژیم آخوندی علیه مجاهدین، عیناً از زبان یك سربازجوی ساواك شاه، تكرار و باز نویسی شده است. در جستجوی منشأ این محصول دورگه كه البته بیشتر نشان از شیخ دارد تا شاه، حقایق بسیاری درمورد ارتباطات بقایای شاه با رژیم آخوندی بر مقاومت ایران آشكار گردید. از جمله براساس اخبار موثقی كه از درون رژیم دریافت كرده‌ایم، جلب همكاری و به خدمت گرفتن بقایای رژیم شاه، از مدتها قبل در دستور كار وزارت اطلاعات قرار داشته است. براساس این اخبار وزارت اطلاعات این طرح را از طریق باند ساواكیهای درون این وزارتخانه و به خدمت گرفتن ساواكیهای فراری در خارج كشور به ‌پیش برده است. در راس ساواكیهای خارج كشور پرویز ثابتی، (مقام امنیتی شاه)، كه مشاور مخصوص رضا پهلوی است، برای پیشبرد این طرح اشتیاق و آمادگی خود را برای همكاری فعال با وزارت اطلاعات نشان داده است. بر اساس گزارشهای مزبور، وزارت اطلاعات، ابتدا از طریق مزدوری به نام ساسان فر، كه در رژیم شاه یك وكیل ساواكی و در خارج كشور پیشكار پرویز ثابتی بود، به مقام امنیتی شاه نزدیك شد.ولی به‌زودی معلوم گردید كه پرویز ثابتی، خود در زمینهٌ ارائهٌ این‌گونه خدمات به رژیم بسیار مشتاق و آماده است. البته وزارت اطلاعات كه علاوه بر ساسانفر از همكاری كاظم جفرودی، (سناتور شاه و مقیم پاریس)، و علی راست بین، (عامل وزارت اطلاعات در پاریس و رئیس حزب رستاخیر شاه در دانشگاه تهران)[9]، نیز برخوردار بود، ابتدا قصد داشت برخی از باندهای سلطنت طلب و رضا پهلوی را به خود وصل كند و با ایجاد یك تشكل سلطنت طلب كه در كنترل خودش باشد، سایر باندهای بازماندگان شاه را تحت عنوان مذاكره، دیالوگ و… به‌خدمت بگیرد. اما از آنجا كه ایجاد یك تشكل نیازمند زمان بود و وزارت اطلاعات برای پیاده كردن طرحش عجله داشت، باید راه حل دیگری را جستجو می‌كرد. از اینرو با استخدام مهرداد خوانساری و « سازمان مشروطه خواهان خط مقدم » او، وسیلهٌ پیشبرد سریع طرح «مذاكره» با سلطنت طلبان را پیدا كرد. مهرداد خوانساری كه در ارتباط نزدیك با پرویز ثابتی قرار دارد، در جلسهٌ « مشروطه خواهان خط مقدم » كه در اواسط نوامبر گذشته در لندن برگزار شد، از تصمیم باندش برای برقراری دیالوگ با رژیم صحبت كرد و عملاً هم آنرا به مرحلهٌ اجرا گذاشت و از سوی دیگر وزارت اطلاعات، پس از دوره كردن بقایای رژیم شاه و به‌خدمت گرفتن باندهای مربوطه، درصدد گسترش طرح «مذاكره» و «اپوزیسیون سازی» در خط همكاری با رژیم برآمد. به این منظور، با استفاده از تجربیاتی كه از كاركرد باند ساسانفر به‌دست آمده بود، سراغ سایر طیفهای به اصطلاح اپوزیسیون، ازجمله میانه‌بازها و چپ ‌نماها رفت....» نشریه داخلی حزب پان ایرانیسم نیز در روزنامه رسمی خود از نقش عباس در جریانات انقلاب پرده بر می دارد و می نویسد :[10] « لازم است اضافه كنم، رمزی كلارك كه از یهودی های فراماسون عضو سیا و به عبارت دیگر مأمور مشترك آمریكا و انگلیس بشمار می رود، مدتی نیز رئیس دایره خاورمیانه در سیا بوده و در جریان فروپاشی ایران پس از ژنرال هویزر بار دیگر به ایران آمد، ولی این بار به اتفاق دكتر فرید زنجانی پسر آیت الله زنجانی دوستانشان را دلشاد ساختند...!! او روز 14 بهمن 1357 به پاریس می رود و با ناصر افشار كه مدیر كمیته « ایران آزاد » بود و از مأموران سرشناس و مخالف محمدرضا شاه به شمار می رفت ملاقات می كند.
ناصر افشار داماد (دوپن) بزرگ خاندان دوپن صاحب صنایع مهم در آمریكا و اروپا می باشد كه چون شاهنشاه حاضر نشد توصیه «سیا» را برای دادن كمیسیون كلانی جهت پالایشگاه تهران به او بدهند با قهر و غضب به اروپا رفت و كمیته « ایران آزاد » را بر پا كرد تا برای ایران آزادی دست و پا كند...!! این آقا نیز از آچار فرانسه های رمزی كلارك بود. رمزی كلارك در هتل ناپلئون در پاریس با قطب زاده و بنی صدر دیدار كرد و سپس در دفتر ساسانفر با داریوش فروهر ملاقات نمود.
ساسانفر وكیل دادگستری و عضو جبهه ملی و فرزند وثوق الدوله از زن صیغه ای می باشد. ایشان هم سری در میان سرهای فراماسون ها دارند رمزی كلارك مثل جن همه جا حاضر بود بویژه زمانی كه آقای خمینی در پاریس حضور داشت جمع كثیری از دولتمردان آینده و مردان انقلابی هم در پاریس به رتق و فتق امور مشغول بودند، از جمله كسانی كه رمزی كلارك در پاریس با ایشان ملاقات كرد آقای دكتر مبشری عضو سابق حزب توده و سپس طرفدار مصدق و وزیر دادگستری دولت مهندس بازرگان بود. آقای رمزی كلارك در اردیبهشت 1358 نیز یك بار دیگر به ایران آمد و شاهد و ناظر حضور شاگردان عزیزش در مسند های قدرت، وزارت و وكالت و ... بود و از این كه همه آنها وحدت كلمه « مرگ بر آمریكا » را پس از «مرگ بر شاه» هم چنان حفظ كرده بودند كلی شادمان شد و به یاران تبریك گفت و توصیه نمود تا زمانی كه شعار مرگ بر آمریكا بر زبان ها جاری است... اوضاع هم بر وفق مراد پیش خواهد رفت!! »
ایجاد اپوزیسیون ساختگی
جمهوری اسلامی که موفق شده بود بسیاری از مخالفین خود را با ترور و دیگر دسیسه چینی ها از میان بردارد، در نظر داشت که خود یک اپوزیسیون بظاهر مخالف تشکیل دهد، و عباس در پاریس مسئول این کار شد. او با بر گزار کردن چند میهمانی موفق شد که نزدیک بیست نفر از فرصت طلبان و سور چرانان سیاسی، که همگی بدنبال پول بودند را گرد آورد و جلسه ای در پاریس تشکیل دادند، و قرار بود برای رد گم کردن و فریب دادن دیگران، با کشورهای مخالف جمهوری اسلامی هم تماس هایی بر قرار کنند، و بنام اپوزیسیون در خواست کمک مالی بنمایند، وعباس ساختمانی را که در ناحیه 7 پاریس داشت با یک خط تلفن و فکس در اختیار این سازمان فرمایشی بگذارد، و خود در رهبری سازمان نقش داشته باشد، و بویژه میل داشت که مسائل مالی وحسابداری این گروه زیر نظر او باشد، و خود را دارای تجربه در این کار معرفی می کرد، ودیگران زیاد به این خواسته او رغبت نشان ندادند، از همین جا اختلافات آنها آغاز شد، و این اولین و آخرین جلسه این گروه بود. با هشیاری پلیس فرانسه که مراقب این نوع گرد همایی ها بود، بساط عباس بهم ریخت، و این مسئله در همان زمانی اتفاق افتادکه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در حال فعال کردن عوامل خود در گوشه و کنار جهان بود.

ادعای جانشینی داریوش فروهر

در آذرماه 1377خورشیدی پس از کشته شدن فجیع داریوش فروهر و همسرش پروانه، بدست مامورین وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، عباس در پاریس یک مجلس ختم خصوصی بیاد بود آنان بر گزار کرد، و پس از چند روز با درج یک آگهی در روزنامه کیهان لندن، خود را جانشین داریوش فروهر نامید، ولی پس از درج این آگهی مورد اعتراض و حتی تمسخر بازماندگان جبهه ملی و حزب ملت ایران قرار گرفت. عباس، سهام قابل توجهی از روزنامه کیهان را خریداری کرده بود، تا بتواند از این راه به درج و پخش اخبار مورد نظر خود بپردازد. او روی پشتیبانی برخی از اعضای سابق جبهه ملی حساب می کرد، و با ترتیب دادن چند میهمانی و وعده و وعید در نظر داشت این مقام رهبری حزب را از آن خود نماید. لازم بیاد آوری است که از حزب ملت ایران چیزی جز نام آن بر جای نمانده بود، ولی رژیم جمهوری اسلامی همواره در نظر داشت، احزاب و گروههای سیاسی بازمانده از دوران پیش از انقلاب اسلامی را، که در براندازی رژیم محمد رضا شاه با آیت الله خمینی همکاری نموده بودند، و بازماندگان کنونی آنان که بنام ملی - مذهبی در جامعه ایران شهرت یافته بودند، را به گونه ای از میان بردارد و یا آنان را بی اعتبار سازد، و اداره آنان را بدست عوامل خود بسپارد، و این اقدام عباس بی تردید در هماهنگی با مسئولین رژیم در تهران بوده است.

فصل سوم

سوء استفاده از عنوان وکالت در فرانسه
عباس خود را همه جا وکیل و استاد دانشگاه معرفی می کند، وی با اخذ یک لیسانس حقوق از دانشگاه تهران و بدون هیچ تشریفاتی پروانه وکالت را بدست آورد، در حالیکه در عمرش حتی یک پرونده را وکالت نکرده است، و این عنوان برای او تنها یک کارت ویزیت می باشد. عباس در تمامی عمرش تاکنون کار نکرده است ، و در واقع بجز خرید و فروش زمین و ساختمان کار دیگری انجام نداده است. او می گوید که در سال 1962 از کشور فرانسه مدرک دکترای حقوق گرفته است، و از سوی دیگر مدعی است که مدت 25 سال در کشور فرانسه بوکالت اشتغال داشته واکنون بازنشسته شده است. در حالیکه کسانی که عباس را از نزدیک می شناسند می دانند، که هنوز پس از گذشت پنجاه سال رفت و آمد و اقامت در کشور فرانسه ، مشکل زبان فرانسه دارد، و برای انجام کوچکترین کاری نیاز به مترجم دارد، بنابراین بدلیل مشکلات زبان و عدم شناخت مقررات پیچیده حقوق فرانسه هرگز توان چنین کاری را نداشته است. وکیل شناخته شدن او در فرانسه تنها با ارائه کارت وکالت ایران به کانون وکلای فرانسه انجام شده است، و بهمین دلیل در مدتی که در فرانسه عنوان وکالت را داشته است هرگز عملاً وکالتی نکرده است، و اسماً وکیل بوده است، و حتی از مزایای کانون وکلا که به وکلای بیکار و بی پرونده داده می شود بر خوردار شده است، و هم اکنون پس از رسیدن به سن باز نشستگی این کمک را که ماهانه 700 یورو می باشد به عنوان حقوق باز نشستگی در یافت می کند.
در سند زیر که در کانون وکلای شهر پاریس ثبت شده نشان دهنده این واقعیت می باشد.
(سند پیوست ملاحظه شود).
[11] برابر فهرست نام وکلای پاریس در حال حاضر عباس وکیل افتخاری است. و در همین فهرست می بینیم که در قسمت تخصص و تجربه، چیزی نوشته نشده است، و به این معنی است که یا دارای تخصص و تجربه نمی باشد و یا اینکه تخصص و تجربه ایشان مورد شناسایی کانون وکلای پاریس نیست.
در بخش حوزه فعالیت، کشور سوئیس [12]، درج شده است، و در بخش زمینه فعالیت روابط بین المللی نوشته شده ، و در بخش زبان تنها زبانهای فارسی و انگلیسی دیده می شود. این نکته ها هر یک پرسش برانگیز است ، برای اینکه در سوئیس اکثریت فرانسه زبان می باشند و زبان فرانسه جزو زبانهای رسمی آن کشور می باشد، حال کسی که ادعا می کند دکترای حقوق را در فرانسه گرفته است، چرا هیچ اشاره ای به این زبان نشده است؟ ! تاریخ ثبت نام یا تاریخ سوگند وکالت او روز شنبه اول ژانویه 1972 می باشد.
افشا گری کسرا وفاداری
کسرا وفاداری اززرتشتیان ایرانی و خواهر زاده همسر عباس بود. وفاداری در دانشگاه (Nanterre) در حومه پاریس استاد رشته ایرانشناسی بود و مدتی هم مدیر انجمن زرتشتیان فرانسه بود که خاله اش در پاریس به ثبت رسانده بود. عباس میانه خوبی با او نداشت و ماجرا بر می گشت به سال 2002 میلادی، که عباس برای آغاز ماًموریت نفوذ در انجمن های فرهنگی که باو واگذار شده بود، بدنبال فراهم کردن زمینه ها و ابزار لازم برای این کار می گشت، و در نظر داشت که با ترجمه یکی از بخش های کتاب گاتهای زرتشت، از زبان اوستایی به فارسی، خود را برای نخستین بار اوستا شناس و پژوهشگر دین زرتشتی و فرهنگ دوست به مردم معرفی نماید، ولی وفاداری پرده از ماجرای وی برداشت، و چون می دانست که عباس هیچ آشنایی به زبان اوستایی ندارد و اصولاً میانه ای با کار های فرهنگی ندارد، و بیشتر دلبسته به خرید و فروش زمین و ساختمان است در پی جستجو بر آمد، و دریافت که عباس از شخصی بنام رهام اشا ساکن فرانسه، که پژوهشگر زبانهای باستانی است یاری گرفته وگویا با پرداخت پولی بوی این بخش از کتاب را از زبان اوستایی ترجمه کرده و بنام خود در فرانسه و سپس در ایران چاپ و انتشار داده است، وبرای تبلیغ کارش بطور رایگان به مردم هدیه می کرد.
عباس ازاین افشاگری خشمناک شد و کینه وفاداری را به دل گرفت، و با کمک چند تن از اطرافیانش بدون اطلاع وفاداری یک جلسه فوق العاده انجمن در منزلش بر پا کرد و او را از مدیریت انجمن زرتشتیان پاریس بر کنار کرد ، و باو تهمت زد که مبلغ سی هزار فرانک از پولهای انجمن زرتشتیان را دزدیده است، در این توطئه همسر عباس که خاله وفاداری بود نیز دست داشت. کسرا وفاداری در 17 ماه مه در یک ماجرای مشکوک بدست یک ایرانی 42 ساله بنام مهدی شادی کومله، در پاریس ساعتی پیش از سفرش به ایران با ضربات کارد از پای در آمد، دختران وفاداری معتقدند که پدرشان بدست عوامل جمهوری اسلامی کشته شده است. عباس در همه جا از وفاداری بدگویی می کرد و او را متهم بداشتن افکار کمونیستی می کرد ، و حتی پدر وفاداری را که سال ها پیش درگذشته بود نیز دیوانه می نامید، و می گفت که در دوران شاه، هر گاه پدر وفاداری بر سر سهم آب در دهات مشکلی پیدا می کرد، به ژاندارمری و دادگستری شکایت می کرد، در صورتیکه اگر عاقل بود می توانست بی در دسر با دادن رشوه مسئله را بنفع خود حل کند.!

فصل چهارم

نفوذ در انجمن های فرهنگی
یکی ازوظائف عباس، شناسایی سازمانها و انجمنهای فرهنگی مخالف جمهوری اسلامی است، او پس از شناسایی، به آنها نزدیک می شود، و در پوشش پیشنهاد کمک های مالی برای پیشبرد کار شان درآنها نفوذ می کند، و سپس با تفرقه اندازی در میان اعضاء، آنان را نسبت یکدیگر بدبین می نماید و آن سازمان را از هم می پاشد. او پس از آنکه ماًموریت خود را در فروپاشی گروههای سیاسی انجام داد، ماًموریت یافت که در انجمن های فرهنگی نفوذ کرده و زمینه لازم برای متلاشی کردن آنها فراهم سازد.
یکی از ویژگیهای عباس پذیرش هر نوع دین و مذهب و ایدئولوژی در پیشبرد کار هایش می باشد، او می تواند در یک زمان پیرو همه ادیان روی زمین باشد و برای هریک از آنها، پوشش و نام و پیشینه مناسب را نیز فراهم می آورد. در جاییکه با مسلمانان روبرو می شود، از نام حضرت عباس بهره می گیرد، و وابستگی اجداد مسلمان و شیعه اثنی عشری اش راهگشای کار است، در جاییکه بنام پیروی از زرتشت بدنبال داد و ستد و سود جویی است، نام آبتین را بر خود می گذارد، و از زرتشتی زاده بودن همسر دومش بهره مند می شود. بی شک نزد بهائیان آیینه تمام عیاری از حضرت عباس افندی می شود، و در محافل فراماسونری هم از پیشینه پدر و عمویش، استادان لژ های گوناگون فراماسونری بهره مند می شود.

نفوذ در ایرانیکا و بهائیان
پس از فروپاشی رژیم پادشاهی در ایران، دکتر احسان یار شاطر استاد دانشگاه، مانند بسیاری از ایرانیان به خارج از کشور کوچ کرد، و در بیرون از کشور به پژوهش در زمینه ی فرهنگ ایران زمین پرداخت. دکتراحسان یار شاطر، بنیانگذار و سرپرست دانشنامه ایرانیکا است، این دانشنامه با پشتیبانی دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک، به زبان انگلیسی به چاپ می رسد.
تا امروز13 جلد از آن بچاپ رسیده و حجم این دانشنامه به 45 جلد خواهد رسید. جلد اول این مجموعه در سال1361، به چاپ رسید. هیئت ویراستاران و مشاوران آن بیش از چهل نفر می باشند. احسان یار شاطر در یک خانواده سابقاً یهودی که بهائی شده اند، در شهر همدان به دنیا آمد. در اندیشه او دین گرایی جایگاه ویژه ای دارد، و بهمین دلیل بیش از سی و پنج صفحه از دانشنامه ایرانیکا را به بهائیت اختصاص داده است. او در سال 1354 نخستین دانشنامه بنام (ایران و اسلام) را در بنگاه ترجمه و نشر کتاب در تهران بچاپ رساند، این کتاب ترجمه و تکمیل فارسی دایرة المعارف اسلام می باشد. مدخلهای این کتاب بر اساس حروف الفبا تنظیم شده است، آخرین جلد آن که جلد 11 بود، در سال 1370به چاپ رسید، وهم اکنون در کتابحانه ها از جمله ، دانشگاه پیام نور قم مورد استفاده می باشد. هدف دانشنامه ایرانیکا آنطور که در آغاز کار گفته می شد، یک کار فرهنگی بوده است، ولی با گذشت زمان بنظر می رسد که وابستگی گروهی و مسلکی مسئولین، جایگزین اهداف ملی و فرهنگی شده است. بیشتر کارکنان ایرانیکا را بهائیان تشکیل می دهند، و ضمن برخورداری ازیک شغل مناسب و درآمد کافی در خارج از کشور، از امتیازات دیگری مانند مسافرت و شرکت در میهمانی ها و جشن های پرهزینه نیز بهره مند شده اند. [13] رژیم جمهوری اسلامی که از نفوذ بهائیان در ایرانیکا آگاه شده بود، برای داشتن دستی در این سازمان به تکاپو افتاد، و عباس ماًموریت یافت تا دست رژیم در ایرانیکا باشد. او بعنوان کمک به ایرانیکا نزدیک شد، و بطوریکه چند سال است که با بودن چند بهائی سرشناس و همکار و دوستان یار شاطر در فرانسه، جمع آوری پول برای ایرانیکا به او سپرده می شود.
عباس از شیفتگان فراموشخانه ها و کارهای پنهانی و فرقه گرایی است. او بخوبی می داند که از این راه می توان، بدون داشتن شایستگی و کوشش زیاد، با زد و بند به قدرت و پول رسید، برای او پذیرفتن هر دین و آئینی برای رسیدن به خدایش که پول است نه تنها مجاز، بلکه واجب است. برای او زرتشت، یهودیت، اسلام، بهائیت و یا فراماسونری یا هر دین و آئینی فرقی ندارد. پیوستن او در زمره دوستداران ایرانیکا به هدف نزدیکی با نخبگان و ثروتمندان جامعه بهائیت بوده است .او بار ها روش های سازمانی یهودیان و بهائیان را ستوده است، البته ستایش او همواره در زمینه موفقیت های مادی آنان بوده است. عباس برای نزدیک شدن هر چه بیشتر به ایرانیکا، با توافق قبلی با رژیم اسلامی ، در ژوئن 2007، درمیهمانی ایرانیکا در نیویورک حاضر شد، و چکی به مبلغ پانصد هزار دلار به ایرانیکا داد.
[14].(سند پیوست ملاحظه شود) پس از این بذل و بخشش، عباس بدون هیچ پشتوانه علمی، فرهنگی و اداری به عضویت هیئت مدیره ایرانیکا در می آید. و زندگینامه ا ی از این شخص در ماهنامه شماره(27) ایرانیکا بزبان انگلیسی درج شده است، که گویا تنها ترجمه اظهارات فارسی عباس می باشد. و این یکی از اشتباهات جبران ناپذیر مسئولین ایرانیکا بشمار می رود، و به وجهه این سازمان پژوهشی آسیب خواهد رساند. در این زندگینامه ایشان یک پژوهشگر دین زرتشتی، مترجم بخشی از کتاب گاتهای زرتشت، و اوستا شناس و یک وکیل حرفه ای، که هشت سال نیز استاد دانشگاه ملی در ایران بوده، و مدت 25 سال نیز در کشور فرانسه به وکالت پرداخته، و دارای دکترای رشته حقوق در سال1962 از کشور فرانسه می باشد، معرفی شده است.
در این کتاب با ارائه اسناد و مدارک مستند ثابت شد، که همه این گفته بی پایه و اساس می باشد. و ایرانیکا بدون هیچ تحقیق و بررسی اقدام به چاپ چنین زندگینامه ای کرده است. آیا هر کس که به ایرانیکا پول کلانی بپردازد، می تواند از محبت مسئولین بر خوردار شود، و یک شبه ره صد ساله را طی کند، و از پیشینه علمی و فرهنگی و اداری پرباری برخوردار شود؟ و آیا دانشنامه ایرانیکا که گفته می شود که از گروهی پژوهشگر، دانشمند، دانا، و خردمند تشکیل شده است، هر گفته ای را بسادگی و بدون هیچ پژوهشی باور می کند و به چاپ آن اقدام می نماید؟. پس چگونه می توان، بسیاری داده های تاریخی و فرهنگی ایران را که پیشینه چند هزار ساله دارند، و در دانشنامه ایرانیکا پژوهش و بچاپ رسیده اند را درست دانست ؟ آیا می توان ، سی و پنج صفحه، پژوهش های ایرانیکا را در باره حضرات باب و بها الله، که در 160 سال پیش می زیسته اند باور کرد؟ ، وهمین طورافسانه پذیرش اسلام از سوی ایرانیان با آغوش باز را در 1400 سال پیش پذیرفت [15]؟ درحالیکه ایرانیکا و پژوهشگرانش، نمی توانند در قرن بیست و یکم، پیشینه عباس ساسانفر را که هنوز در قید حیات است بدرستی بازگو کنند.

نفوذ در تاجیکستان در پوشش مراکز فرهنگی

پس از فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی و از نخستین روزهایی که کشورهای پارسی زبان در جستجوی بارور ساختن آرزوهای خود، برای آزادی و آزادگی مردمان بودند، رژیم جمهوری اسلامی به جای آن که دست دوستی به سوی آنان دراز کند، بر آن شد که با فرستادن آخوند و پول و کتاب های اسلامی، مردم را فریفته و با تشکیل حزب الله و دیگر نام های فریبنده مانند جنوب لبنان پایگاهی در این کشور ها بر پا کند. از آنجا که دولتمردان تاجیک هشیار بودند که عمال سفارت جمهوری اسلامی نتوانند به تبلیغات اسلامی دست بزنند، و بدین جهت سخت مراقب رفتار آنان بودند، جمهوری اسلامی تدبیر دیگری اندیشید، و بر آن شدند که از عباس که در پاریس بسر می برد و چند سالی بود که در پوشش انجمن زرتشتی فعالیت می کرد و در تفرقه افکنی تجربه آموخته بود، برای نفوذ در تاجیکستان بهره گیرند.
در سال 2002 که رئیس جمهور تاجیکستان برای یک بازدید رسمی به پاریس آمده بود عباس موقع را مغتنم شمرد، تا به ایشان نزدیک شود، و برای اینکار به یکی از ایرانیان مقیم پاریس که با تاجیکان روابط نزدیکی داشت، پیشنهاد کرد که ترتیبی بدهد که رئیس جمهور تاجیکستان را برای یک سخنرانی و پذیرایی به خانه عباس بیاورند. ولی مقامات امنیتی فرانسه که عباس را درجریان تشکیل اپوزیسیون ساختگی شناخته بودند، آن را به صلاح ندانستند، در نشستی که در سالنی یونسکو انجام شد، رئیس جمهور تاجیکستان به دشواری های سال های آغاز استقلال آن کشور اشاره کرد و گفت وقت آن است که ایرانیان آریایی نژاده در این روزهای سخت ما را یاری دهند. پس از پایان سخنرانی، عباس در گوشی به همان ایرانی گفت، آماده است چنانچه ریاست جمهور موافق باشند یک مرکز فرهنگی در تاجیکستان بسازد، و بلافاصله خود را به رئیس جمهور تاجیکستان نزدیک کرد، وایشان آن را پذیرفتند . دولت تاجیکستان زمین این مرکز را به طور رایگان در اختیار عباس گذاشت، و او ماًموریت خود را با ساختن ساختمان مرکز دوشنبه پایتخت تاجیکستان را آغاز کرد، و با توجه به هزینه نا چیز ساختمان، وبرای اینکه با آزادی بیشتری بتواند به شهرهای تاجیکستان برود، موافقت تاجیکستان را برای ساختن مرکزی در شهر خجند نیز گرفت. عباس که در زمینخواری کارکشته بود، تصمیم گرفت که بساط زمینخواری را در کشور نو پای تاجیکستان نیز براه اندازد و بر ثروت خود بیافزاید. و بخوبی می دانست که در آنجا دیگر مشکل زبان هم ندارد، و می تواند مشکلات احتمالی پیش آمده را ، مانند ایران با پرداخت پول و رشوه از سر راه بردارد.

شرکت های اجاره مسکن و انجمن های زرتشتی
عملکرد جمهوری اسلامی در درازای سی سال، رویگردانی مردم و بویژه جوانان از دین اسلام را با ابعاد گسترده ای در پی داشته است، و گرایش روز افزون مردم به آیین زرتشت و فرهنگ ایران، مسئله ای است که رژیم جمهوری اسلامی از آن وحشت دارد، و قصد دارد که اداره این جریان را نیز در اختیار خود بگیرد، و با ایجاد انجمن های ساختگی بدست ایادی خود، ضمن شناسایی و سرگرم کردن و در پایان دلسرد کردن ایرانیان می خواهد این جنبش را نیز نابود ویا کنترل آنرا بدست گماشتگان کهنه کار استعمار، که بخدمت جمهوری اسلامی در آمده اند بسپارد، و این کار را به عباس سپرده است. او هم در برابر خوش خدمتی هایی که برای رژیم اسلامی انجام داد ، موافقت فروش مقداری از زمین هایی را که در گذشته تصرف کرده بود گرفته، و توانست بتدریج مبلغ بیست میلیون دلار از ایران خارج کند.
(سند پیوست ملاحظه شود) [16] او در آپریل 2002 یک شرکت اجاره مسکن در فرانسه با سرمایه دو میلیون یورو به ثبت رسانید. و با این پول یک قصر قدیمی را خریداری و شایع کرد که می خواهد محلی برای آموزش های زرتشتی و تربیت موبد بنا نماید. کارهای نو سازی آن به پایان رسید ولی از وعده یی که داده بود دیگر خبری نشد. لیکن در برخورد هایی که با ایرانیان داشت، از اطاق های بیشمار و ترتیب دادن میهمانی ها درآن سخن می گفت. به دنبال این سخنان ضد و نقیض، معلوم شد که عباس این کاخ را به نام یک شرکت اجاره مسکن خریداری کرده است. قانون مربوط به شرکت های اجاره مسکن، برای ایجاد تسهیلات برای کسانی وضع شده است که به خرید و فروش و یا به قصد اجاره ملکی را خریداری می کنند، تا بتوانند با بهره گیری از تسهیلات قانونی آن کارهای خود را انجام دهند، و از پرداخت مالیات ها معاف شوند، و از سوی دیگر اگر بخواهند ملک را اجاره دهند بتوانند همه ی هزینه های مربوطه شامل تعمیرات، مدیریت و باز سازی و نگهداری ساختمان را از درآمد آن کسر نموده، و در پایان نسبت به آنچه می ماند مالیات بر در آمد را به پردازند. عباس این کاخ را به اجاره انجمن زرتشتی که همسرش مدیر آن است در آورده، و خود و خانواده اش اداره امور آن را در دست گرفته اند، و از دولت برای این مرکز دینی کمک های مستمر دریافت می کند. با بررسی که به عمل آمد از تاریخ 2002 تا کنون با وجود آن که کارهای بازسازی آن انجام شده و عملا از آن استفاده می کند، هیچگونه بیلانی به دولت داده نشده است، در حالی که این شرکت ها بایستی بیلان سالانه خود را به اداره مالیات ها اعلام کنند.
( سند پیوست ملاحظه شود)[17] از سوی دیگر انجمن های دینی در بسیاری از موارد از کمک های دولتی نیز برخوردار می شوند، از جمله استخدام کارمند و کارگر و هزینه های ساختمانی و معافیت از پرداخت مالیات خرید وسایل و مواد خوراکی و بنزین اتومبیل و غیره، و کافیست که چند نامه از طریق پست به آدرس این انجمن برسد، و چند جلسه و گردهمایی در این محل ها انجام شود، و یا جشنی گرفته شود، و دیگر کار ها خود بخود رو براه خواهد شد. عباس درآگوست 2006 در خیابان ویکتور هوگو، در بخش 16 پاریس، ساختمانی را به ارزش پنج میلیون و سیصد و پنجاه هزار یورو، در کادر شرکت اجاره مسکن خریداری کرد، و با هزینه یی بیش یک میلیون یورو کار های بازسازی آن را انجام داد و در یک آپارتمان آن ساکن شده است.
(سند پیوست ملاحظه شود)[18] عباس برای تهیه مقدمات سود جویی از راه انجمن سازی، در ماه اکتبر 2006، دوازده نفر را از چند کشور به یک گرد همایی در فرانسه دعوت کرد. نخست در این گرد همایی، اعلام کرد که قصد دارد ساختمانی را که در پاریس خریداری کرده است در اختیار انجمن زرتشتی که باید تشکیل شود قرار دهد.
او با شناختی که از دعوت شدگان داشت در نظر داشت که خود مدیریت بی قید و شرط انجمن را بدست آورد، این گرد همایی پنج روز بدرازا کشید. روز پنجم یکباره تعهد خود را در واگذاری ساختمان خریداری شده زیر پا گذارده و ناگزیر گردهمایی بدون کوچکترین تصمیمی به پایان رسید. ولی برای پیشبرد کارش به مشکلاتی برخورد کرد، و پس از چند ماه ناچار شد که یکبار دیگر کسانی را بعنوان سیاهی لشکر جمع کند.
در ژانویه سال 2007، میلادی در دومین گرد همایی بیست نفر دعوت شدند ،که به مدت سه روز بدرازا کشید و در این مدت پیش نویس اساسنامه نوشته شد ، ولی این انجمن با کار شکنی و مخالفت صریح عباس به ثبت نرسید. پس از نشست دوم عباس دریافت که با اساسنامه ای که نوشته شده بود نمی تواند انجمن را در اختیار کامل خود داشته باشد. بنابراین بفکر تاًسیس انجمن دینی افتاد و خود بتواند همه امور آنرا در دست داشته باشد. و چون برابر مقررات کشور فرانسه ، تشکیل انجمن های دینی نیاز به امضای حداقل سی نفر می باشد، بنابر این در یک نشست موفق شد امضاء های لازم را جمع آوری کند. عباس برای فریب مردم چنین شایع کرده بود که می خواهد ساختمان هایی را که خریداری کرده است، با همه ثروتش که از راههای خلاف بدست آورده را در راه زرتشت وقف نماید، او در سر نقشه بدست گرفتن رهبری زرتشتیان جهان را می پروراند. در حالیکه اسناد موجود خلاف ادعایش را ثابت می کند. و نشان می دهد که این ساختمان را به انجمنی بنام «پژوهش های جهانی زرتشتی» که خود و خانواده اش مدیر و مالک آن هستند، اجاره داده و اجاره در یافتی از انجمن را به حساب شرکتش واریز و از سوی دیگر بابت هزینه های انجمن از جمله اجاره آن از دولت فرانسه کمک های سالانه قابل توجهی در یافت می کند.
(سند پیوست ملاحظه شود)[19]
عباس در اینگونه کار ها سابقه طولانی دارد، او پیشتر برای پوشش کار های خلاف خود درتاریخ اکتبر 2002، یک شرکت اجاره مسکن با سرمایه ده هزار یورو در فرانسه به ثبت رسانده و یکنفر اسپانیایی را هم شریک خود کرده است.
(سند پیوست ملاحظه شود).[20]
در این سند که در کشور فرانسه به ثبت رسیده نام شرکت و نام شریک اسپانیایی او دیده می شود. در خلاصه وضعیت مالی این شرکت، با گذشت نزدیک به پنج سال هیچ نوع بیلانی ارائه نشده است، که خود نشان دهنده مشکوک بودن این نوع کار ها می باشد. این شریک وی 44 سال سن دارد، و اصولاً این شراکت نیز مشکوک بنظر می رسد. البته مدارکی در زمینه، زمین بازی و داد و ستد های عباس در اسپانیا نیز بدست آمده است.
(سند پیوست ملاحظه شود)[21]
در این سند باز هم نام همان شریک اسپانیایی اش نیز دیده می شود، که در روزنامه رسمی استان مالاگا (اسپانیا) در تاریخ هفتم سپتا مبر 2005، در صفحه 82 تحت شماره 171 به ثبت رسیده است.
در این سند نام های، مهر افزون فیروز گر، همسر ظاهراً زرتشتی عباس و ارشیا مهرابی نژاد، دختر همسر عباس نیز دیده می شوند. گفته می شود که عباس در آنجا نیز ظاهراً یک شرکت اجاره مسکن بنام انجمن زرتشتی راه انداخته است، و شنیده می شود که رفت و آمد های مشکوکی با برخی از اشخاص دارد ، حال باید منتظر شد، تا آینده روشن نماید، که عباس در اسپانیا در جستجوی چه هدفهایی می باشد!.

فصل پنجم

سخن پایانی
در درازای دو سده، که سرزمین ایران میدان تاخت و تاز، کشت و کشتار تازیان، و از میان بردن زبان و فرهنگ ایران زمین بود، بادیه نشینان مهاجم از هر نامردمی فرو گذار نکردند. ایرانیان شکست خورده ی میهن پرست، برای پایان دادن به این رفتار های اهریمنی تازیان در گوشه و کنار کشور، به پا خاستند وبا از جان گذشتگی تازیان را از این سرزمین راندند، به گونه یی که در پایان سده ی چهار همه ی سرزمین های ایرانی از آنان پس گرفته شد.
هنوز مردم ایران زمین آرامش خود به دست نیاورده بود، که ترکان در ایران به ترکتازی پرداختند و هر چه در سر راه خود یافتند ویران کردند. شوربختانه می بینیم پاره یی از جنگ آوران ایرانی چون ابومسلم و افشین ندانسته به سود بیگانگان شمشیر کشیدند، و در پایان هم بدست همین دشمنان از پا در آمدند از این بدتر اندیشمندان و نویسندگان و سرایندگان ایرانی به در بار و دستگاه تازیان و ترکان راه یافتند، و زمینه ساز برجایی و پایداری آن ها شدند، و از همه بدتر و ناشایسته فرزندان شیخ صفی الدین، با نا راستی و دروغ و دستکاری اسناد تاریخی خود را وارث ویرانگران ایران خواندند، و دانسته و یا ندانسته برای پایندگی خود، به رواج فرقه گرایی و خرافه پرستی همت گماشتند، و از ریختن خون ایرانیان در این راه دریغ نکردند.
در همین دوره که بیگانگان گواه نا بسامانی اندیشه ی آنان شدند، روس ها از شمال و پرتغالی ها و پس از آن انگلیسی ها از جنوب خوان گسترده و خانه ی ویرانه، و فرمانروایانی بی تدبیرو ناشایسته دیدند، یکی پس از دیگری بر ایران زمین تاختند و این کشور را پاره پاره کردند، به گونه یی که در پایان دوره ی ننگین قاجار چیزی نمانده بود که نام این کشور از روی نقشه ی جهان محو شود. به وارونه پاره یی از نویسندگان که می گویند: بیگانگان چندی بر سفره ی ما نشستند و رفتند، آن ها نه تنها نمک خوردند نمکدان را هم شکستند، به گونه یی دیگر، آن ها نه تنها از این کشور نرفتند، بلکه داراک مردمان را نیز گرفتند، زبان و فرهنگ ایرانیان را به ویرانی کشیدند و در همین سر زمین ماندند، و خود را سید و سرور و ایرانیان را موالی و نوکر خواندند. چگونه است، مردمی که درفش دانش وفرهنگ جهانی را بر چکاد دماوند افراشته بودند، و در گذشت، جوانمردی، پیمانداری وهمبستگی زبانزد جهانیان بودند، چنان به سیه روزی افتاد ند که بسختی می توان آنان را فرزندان نیاکانشان نامید.
ناسپاسی و سفله پروری بیدادیست که بر این سرزمین اهورایی رفته است، در حالیکه مردم کشورمان، یکی از سیاه ترین روزهای تاریخ خود روزگار می گذرانند، جماعت قوادان ، دلقکان و قاشق به کمر بستگان، بی هیچ دغدغه خاطری، همدست بیگانگان شده و سود خود را در آن می جویند. و هستند سفله دلانی که با گرد آمدن به دور سفره این سفله نهادان، به آنان اجازه می دهند، که با بی شرمی هر چه بیشتر در نابودی تاریخ و فرهنگ ایران گام بردارند.
ایرانیان فرزانه و میهن دوست، هنگام آن فرارسیده است که دیده بگشاییم، و خویشتن خویش را در یابیم، و بجای سود جویی های زود گذر،که این طُرفه های معجون، نمونه بارز آن می باشند. در راهی گام برداریم که فرزندانمان نه تنها از رفتار نا ستوده ی ما ننگ نداشته باشند، بلکه آنان نیز در راه والایی و شکوه ایران زمین و فرهنگ گهر بارآن بکوشند، تا دوباره ایران زمین چون گذشته ی درخشا نش گهواره ی دانش و بهزیستی گردد.
پاینده باد ایران و ایرانی
====================
برای مطالعه پیوست ها و پانویسها :
منبع: 

هیچ نظری موجود نیست: