۱۳۹۶ فروردین ۳۱, پنجشنبه

دادخواهی ملی را قربانی سیاست ِ قدرت نکنیم
محمدرضا معینی

شماری از کنشگران سیاسی و رسانه‌ای حضور ابراهیم رئیسی، یکی از اعضای هیات مرگ ِ کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، در انتخابات ریاست جمهوری و رأی علیه او را «فرصتی» مناسب برای افشا و طردش می‌دانند. به باور من پرسش بنیادی ورای انتخابات و رأی سلبی و اعتراضی این است : آیا دادخواهی ملی را باید قربانی سیاست ِ روز و قدرت کرد؟
مویه‌ها و سرودهایی که سال‌های سکوت در خانه‌ها و خاوران‌ها شنیده می‌شدند، امروز فریاد در روز روشن شده‌اند. اما در آوار پی درپی تباهی ِ این سال‌ها، فریادی‌ است در میان دیگر فریادها. راست این است که این فریادی در بنیاد دیگرگون است. دیگرگون بودنش نه تنها در ستم کاری بی‌مانند در رویه و روش و ارتکاب جنایتی بی‌پیشینه در تاریخ این کشور است، که از هر سو به آن بنگریم، از آغاز تا انجام، این جنایت به تمام معنا فاجعه‌ای ملی‌ است.
نگاهی به فهرست اعدامی‌ها نمایان می‌کند که اعدامی‌ها همه جوانان وطن و از سراسر این کشور، از همه قوم‌ها و ملت‌ها، از همه باورها و مذهب‌ها هستند . اعدام‌ها در همین کشور و به دست ایرانی‌ها انجام شده است، باری، به دست «تیره‌روان» هایی از این کشور که « جنایت را چو مذهب حق موعظه» فرمودند، و دریغ در میان سکوت همه‌گیر مردمان همین کشور. ما باید بدانیم چرا و چگونه هزاران ایرانی زندانی که هر چند ناعادلانه ولی محاکمه و محکوم به زندان شده بودند و در حال سپری کردن حبس خود، خودسرانه، ظالمانه و بی‌رحمانه اعدام شدند. باور کنیم در کشتاری با آن کرانه و انجام که بی‌گمان گواهی از ارتکاب جنایت علیه بشریت است، نه تنها چند هزار هم‌میهن ایرانی، که ایران به دار کشیده شد.
فریاد دادخواهان کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، نفی فریادهای دیگر نیست، هم‌بود ِ گردآور فریادهای دیگر است. این جنایت سایه‌ای‌ست بلند بر روشن شدن همه حقیقت در باره کارکرد دادگاه‌های غیرقانونی و ستیزگر با کرامت انسانی ِ انقلاب. شاه‌کلیدی‌ست برای گشایش صندوق پر از ناگفته‌های اعدام‌های جمعی‌ در ایران، از فردای انقلاب بر بام مدرسه رفاه تا در پاوه و سنندج هشت ماه پس از انقلاب و تا اوین و حصار و گوهر دشت در همه سال‌های سیاه دهه شصت و پس از آن. روشن شدن حقیقت در باره آنچه در پس و پشت دیوارهای دادگاه‌ها و زندان‌ها گذشته است، تنها برای دل‌آرامی خانواده‌های قربانیان نیست! حق دانستن همه مردم این کشور است. آیینه است پند‌آموز تا در آن بر خود بنگریم. درنگ کنیم که کارکرد تمامیت‌خواهی و کارگزارانش با ما چه کرده‌اند و در سایه‌ی شومشان، ما با خود چه کرده‌ایم.
باور کنیم، بی این درنگ بر آن تباهی، پایان سوگ و سازگاری ملی ناممکن است. تا حقیقت روشن نشود، سوگ پایان نمی‌گیرد. تا سوگ پایان نیابد آونگ بودنمان بر چوبه‌های دار بر افراشته در تابستان ۶۷ پایان نمی‌یابد. چه آن‌ها که هنوز به دنبال پیکرهای عزیزان‌شان در گورستان‌های بی‌نام نشان سرگردانند، و چه آن‌ها که در همه این سال‌ها سکوت‌شان، خواسته یا ناخواسته، همدستی با آیت‌های مرگ بوده است.
با هر رویدادی سیاسی در این کشور،شماری هستند که به یکباره برای زنده باد گفتن‌هاشان، مردگان و قربانیان را احضار می‌کنند. هم آنها که تازه خون از دست شسته، خاک بر چشم می‌پاشند تا جای پای خود را از کنار چوبه‌های دار پاک کنند. و هم دلالانی که برای پروژه و رانت داخلی یا خارجی، در تباهی روزی فرخنده‌ می‌بینند و در پی نيم‌شب‌اند تا در گورها دندان طلای مردگان را بشکنند.
شماری دیگر، کنشگران سیاسی و روزنامه‌نگارانی هستند که صادقانه هدف خود را دارند. سال‌هاست کارشان یافتن تاکتیک و استراتژی برای به هم بافتن تاریخ و زمین و زمان است تا " به جز تسلیم و رضا کو چاره ای" را باور کنند. گم شده‌ میان غبار "ممکن" و "مقصود" خودساخته‌شان،امروز دیگر بی چون چرا و هم‌خواهی، نه میان «هیچی» و «کاچی» که دعوت به انتخاب میان وبا و طاعون می‌کنند.
این دوستان نه تنها در دوره‌های انتخاباتی که هیچگاه به کارزاری که از فردای ساختن «لعنت‌اباد»، به راه افتاده است و هم‌چنان با تهدید و بازداشت و زندانی کردن خانواده‌های قربانیان و ویران کردن خاوران‌ها ادامه دارد، توجه نکرده‌اند. هیچ‌گاه جز برای پیشبرد سیاستِ قدرت از حق خانواده‌ها و قربانیان دفاع نکرده‌اند. هیچ‌گاه دادخواهی را از سیاست روز جدا نکرده‌اند.
باور کنیم پیکرهای آویخته از چوبه‌های دار را نمی‌توان هر بار پیش‌پای عزم سیاسی ِ کسب و یا حفظ قدرت این یا آن رهبر و جناح تکان داد. باید همه حقیقت روشن و عدالت برقرار شود تا پیکرها را از چوبه‌های دار برچید و به خاک‌شان سپرد.
باید حق رأی دادن را گرامی‌داشت و به حق هر انسان برای شرکت و یا رأی ندادن در انتخابات احترام گذاشت. اما باور کنیم دمکرات بودن توجیه کردن وسیله برای هدف و ابتذال شر نیست. دمکراسی تنها انتخابات و رأی دادن نیست! دفاع از حقیقت و عدالت برای هرگز دوباره چنین مباد و مبارزه با مصونیت از مجازات نیز دفاع از دمکراسی است. می‌تواند و باید هم‌خواهی شود چه امروز و چه فردا و چه در هر انتخابات. باور کنیم که بدون مجازات دست‌اندرکاران جنایت در هیچ کجای جهان دمکراسی برقرار نشده است.
دادخواهی ملی تنها تکرار شعار در حمایت از گام‌های قضایی آن نیست، در اصل تنها محاکمه و مجازات نیست! انجام فرجام‌های دادخواهی ملی، سرانجامی برای همه مردم است و با مشارکت همه مردم ممکن است. جامعه در مرکز این دادخواهی‌ست نه قدرت! سازگاری ملی فرجام این دادخواهی است نه جنگ داخلی و دخالت خارجی. برای ساختن جامعه‌ای است که نگذارد این جنایات دست کم با آن رویه و روش و کرانه بار دیگر تکرار شود. بازسازی جامعه است با ارزش‌های بنیادینی که سال‌هاست در کشور ما با تباه کردن هر ارزش‌های انسانی ِ، با کشتن عدالت و پنهان کردن حقیقت، با زور و تهدید و تبلیغ یک سویه سیاسی، واژگونه و ناروا شده‌اند.
این آیت مرگ را بی‌شک باید رسوا کرد و خواهان مجازات‌اش شد. باید در برابر این وقاحت بی‌پایان ایستاد. اما تنها راه ایستادگی راندن او در انتخابات و یا هر رخ‌داد سیاسی دیگر قدرت نیست! که پایداری در دفاع از استقلال و رساتر کردن فریاد دادخواهی ملی است. در این انتخابات هم باید از کشتار و کشتارگران و کشتگان ۶۷ پرسید. باور کنیم پایداری، تلاش در ناگزیر کردن همه بازیگران سیاست و قدرت، و در هر زمان، پیش و پس از انتخابات به هم‌خواهی بنیادی روشن شدن همه حقیقت است.


هیچ نظری موجود نیست: