۱۳۹۲ مرداد ۱۴, دوشنبه

بهروز سورن – نیمه شب نوشته ها 65: چند سوال بی پرده و علنی از برگزارکنندگان و شرکت کنندگان در گردهمائی پنجم زندانیان سیاسی در هلند

بهروز سورن – نیمه شب نوشته ها 65: چند سوال بی پرده و علنی از برگزارکنندگان و شرکت کنندگان در گردهمائی پنجم زندانیان سیاسی در هلند


مبلغ گردهمائی چهارم مورد غضب شما عزیزان قرار گرفت . چرا بهروز سورن نماینده شما در اتریش مستقیم و غیر مستقیم تا مرز ترور سیاسی کشانده شد؟ چرا و علیرغم تلاش شما بهروز سورن و سایت گزارشگران به حیات خود ادامه میدهد اما تداوم فعالیت شما حتی در کشوری دیگر سوال برانگیز است؟ ول کنید خانواده فدائی را. درک کنید موقعیت آپ دیت شده را که امروز بحث زندانی سیاسی فدائی به تنهائی نیست. پیشرفتهای سیاسی اجتماعی شعوری گامها پیشتر از شما هستند. از اولین اعدامها که بی ربط با فدائیان بوده است. با ساواکی ها و سلطنت طلبها و نوژه ای ها بیشتر مربوط بوده است و سعید سلطانپور استثنائی در میان آنها بوده است. تنها در اندازه های استثنا و نه بیشتر
......................
21.07.2013
پر واضح است که عملکرد این رسانه تا کنون دفاع از هویت زندانی سیاسی بطور عام و نه تنها چپ و یا بخش از خانواده های زندانیان سیاسی بوده است. تردیدی نیست که مولفه های بیانیه جهانی حقوق بشر را درباره پدیده زندانی سیاسی دربست قبول داریم و در اینجهت بی ارتباط با تمایلات سیاسی و خطی دیگران مایه گذاشته ایم. بر ما معلوم بوده است که تفاوتهای ملی و مذهبی و سیاسی زندانیان سیاسی اصل دفاع از کلیت آنها را متاثر نخواهد کرد. برای ما آنچه مهم بوده است زنده نگهداشتن یاد قربانیان آن دهه شوم سرکوب و مبارزه با فراموشی بوده است. مبارزه با فراموشی و خاموشی تنها یک تمایل طیفی نیست بلکه جبهه ای مبارزاتی است که بویژه تبعیدیان و خانواده های قربانیان آندوران باز کرده اند. هر ساله در این ایام انگیزه ها و احساسات به آن پاکباخته گان جان می گیرد و به لکه های خونین بر چگمه های آلوده جنایتکاران حاکم نشانه میرود. روشنگری میشود, آگاهگری, افشاگری, خاطره بازگوئی و مراسم متنوع و هر سال بیش از پیش بانگ دادخواهی به اوج میرسد.
به پشت پرده برگزاری ها هم کنجکاو نبوده ایم. بنظر ما همه زخم خوردگان این دهه جنایت رژیم حق دادخواهی دارند.
اما از چندی پیش و بویژه پس از برگزاری گردهمائی جهارم زندانیان سیاسی در شهر گوتنبرگ و در ادامه اش دادگاه تاریخی جمهوری اسلامی که از سوی ایران تریبونال برگزار می شد, همه ما شاهد شکاف عمیقی میان تلاشگران زنده نگهداشتن خاطره جانباختگان آن دهه شوم بودیم. این شکاف تا حدودی پیش رفت که این دو گروه یا دیگری را به عمال امپریالیست ها منتسب کردند و یا خود به کارگزاران جمهوری اسلامی متهم شدند. با شناختی که اپوزیسیون از این دو جریان دارد میتوان گفت که هر دو آنها در ردیف سرنگون طلبان هستند و مصالحه ای را در نظر نداشته اند. آنجا که ضعف نشان داده اند را میتوان در بستر خطای سیاسی ارزیابی کرد.
از سوی دیگر در نقطه ای از جهان ایستاده ایم که ناگفته ها را میتوان گفت و میتوان آنها را به چالش عمومی کشید. برای نظراتمان ارزش قائل هستیم و در دنیای آزاد اروپا بدنبال پاسخ به معضلات فکریمان می گردیم. دوران برخورد از بالا و کذا گذشته است. مناسبات فرد و تشکیلات به تاریخ تعلق دارد. اینروزها فرد هم میتواند تشکیلات را به چالش بکشد و متاثر نیز باشد.
هم از اینرو از جایگاه خودمان حرمت می کنیم و این سوال را برگزارکنندگان گردهمائی چهارم در گوتنبرگ ماست مالی کردند و پاسخی ندادند دوباره تکرار می کنیم.
خصومت شما با ایران تریبونال بر چه اساس بود؟ چرا این نقدها را به سازمانهای اکثریت و حزب توده در برگزاری این مراسم نداشته اید؟
نظر شما در رابطه با سانسور و بطور اخص گرداوری های گزارشگران چیست؟ میدانیم وعیان است که این گرداوری بدون حب و بغض و تمایلات سیاسی گرایشی خاص تهیه شده بود و کاری جمعی از رادیکال های اپوزیسیون بود که بطور اتفاقی یکی از آنها نمایندگی مجموعه در شهر اتریش را داشت.
آیا شما نقدی به گردهمائی چهارم دارید؟
نظر شما درباره زندانیان سیاسی بازمانده قتل عام از سازمان مجاهدین و یا سایر نیروهای سیاسی چیست؟ کدام جایگاه را در گردهمائی پنجم خواهند داشت و یا در نظر گرفته اید.
چرا نام گردهمائی را به زندانیان سیاسی فدائی و یا چپ تغییر نمیدهید؟
بدا بحال انانکه مبارزه بی امان برای محو پدیده زندانی سیاسی را  به لبخند و خوش و بش رفیق سازمانی خود میفروشند و از قید و بندهای سازمانی و فرقه ای خود را رها نمی کنند و دیدار پر حرارت دوستان را علت برگزاری این تجمع ها می شمارند
بدا بحال آنانکه برای سفرهای دور و دور و دور خود از صلابت شهدای راه ازادی و برابری در آن دهه کم می گذارند. بدا به حال آنانکه حدیث جانسوز جانباختگان آن دهه شوم و خونین را بر تبسم یارانشان در ولایت فدائی ارجح نمی شمارند. بدا بحال آنانکه برای دستیابی به منافع فرقه شان خنجر از رو بر بازماندگان و خانواده های زندانیان سیاسی متشکل در ایران تریبونال کشیدند حال آنکه خود همان حدیث را زمزمه می کنند.
بعنوان یک ناظر رسانه ای مشتاقم که منابع مالی برگزاری این گردهمائی را بشناسم. نه تنها این که بدانم مرتبطین با این منابع مالی چه کسانی هستند. شفافیت دهید که شما جز از آن هستید که ایران تریبونال را متهم کردید.
شفافیت دهید که سانسور آثار گزارشگران و سایر رسانه ها و فعالین سیاسی از چه قرار بود؟
چرا بزرگترین رسانه مبلغ گردهمائی چهارم مورد غضب شما عزیزان قرار گرفت . چرا بهروز سورن نماینده شما در اتریش مستقیم و غیر مستقیم ترور سیاسی شد؟ چرا و علیرغم تلاش شما بهروز سورن و سایت گزارشگران به حیات خود ادامه میدهد اما تداوم فعالیت شما حتی در کشوری دیگر سوال برانگیز است؟
ول کنید خانواده فدائی را. درک کنید موقعیت آپ دیت شده را که امروز بحث زندانی سیاسی فدائی به تنهائی نیست. پیشرفتهای سیاسی اجتماعی شعوری گامها پیشتر از شما هستند. از اولین اعدامها که بی ربط با فدائیان بوده است. با ساواکی ها و سلطنت طلبها و نوژه ای ها بیشتر مربوط بوده است و سعید سلطانپور استثنائی در میان آنها بوده است. تنها در اندازه های استثنا و نه بیشتر
کادر نمایشگاه شما اگر باقی باشد از کدام افراد تشکیل شده اند؟ کدام درس را از گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی در گوتنبرگ گرفته اند؟ برگزار کنندگان چطور؟ ایا به خود نقد کرده اند که سانسور زندانیان سیاسی عملی ناشایست است؟ یا همچنان پافشاری می کنند. فرقه گرائی جان سخت است.
ناظر بودیم و می مانیم. توپ در زمین شماست. چرخش آنرا در نظر داشته باشید
بهروز سورن

5.8.2013

هیچ نظری موجود نیست: