۱۳۸۶ آذر ۲, جمعه

بسوی مرز ايران، گزارشی از ساختن 52 پايگاه نظامی آمريکايی در مرز ايران- آرشیو

گزارشگر صلحبرگردان: فرزانه کمالی25 آذز 85 بسوی مرز ايران، گزارشی از ساختن 52 پايگاه نظامی آمريکايی در مرز ايراندهکده کوچکی خارج سليمانيه، در خيابانی که به دشت منتهی می شود، قد کشيده است. سقف آلونک ها از ورقه های پلاستيک که در آفتاب صبحگاهی برق می زنند، درست شده است.بسوی ايرانبچه ها در زمين گلی که اينجا و آنجا با زباله پوشيده شده، بازی می کنند. يکی از آنها به طرف گاو سياهی سنگ پرتاب می کند که در کنار حقله های سيمی زنگ زده- که باد آن ها را با بسته های پلاستيکی آراسته است- می چرد. اين نقطه از طريق يک جاده به کوهستان می پيوندد، جاده ای که در کناره های آن سنگ هايی که رگه های آبی با نقطه های سبز خيره کننده در هم آميخته اند، در دره خزيده است. تنها چند روستايی در اينجا زندگی می کنند: تقريباً همه خانه های سنگی خالی از سکنه هستند و اکثر مردم به سليمانيه نقل مکان کرده اند. در پايان جاده اصلی، يک تکه راه 15 کيلومتری پر دست انداز شما را به مرز ايران می رساند. يک خانه کوچک، دو چادور و سه يا چهار سرباز که بدون وارسی ما، با تکان دادن دست به ما خداحافظی می گويند. در اين منطقه فقط چهار روستای مسکونی کوچک وجود دارد. اما ناگهان يک صدای بلند، صدای باد را خاموش می کند: بلدوزرها، کاميون ها و غلطک های بخاری مشغول کارند و يک جاده پهن جديدی را می سازند که در دل دره مستقيماً به مرز ايران منتهی می شود. يک پيرزن لبخند به لب، در حاليکه دست دختر بچه ای را در دست دارد، به ما می گويد:« آمريکايی ها برای کمک به مردم ده، اين را می سازند». ساختن يک بزرگراه برای چهار روستای فقير که حتا برق هم ندارند؟ هدف از جاده سازی
سرپرست عمليات ساختمانی که اهل کردستان است به ما توضيح می دهد:« اين جاده 52 پايگاه نظامی آمريکايی را که در مرز ايران ساخته خواهد شد، بهم متصل می کند. يکی از آن پايگاه ها، که زياد از اينجا فاصله ندارد، تابستان گذشته ساخته شد. پول همه اينها را شرکت های آمريکايی می دهند و شرکت های کرد آنها را می سازند.»او در حاليکه برای سرپرست ديگری چای درست می کند به سنگ هايی به روی زمين اشاره می کند:« اينها علائم وجود مين هستند. اين منطقه پر از مين است. من از اين گوشه آنطرف تر نمی روم». پايگاه جديد آمريکا در ميان درخت ها پنهان است: شبيه يک دژ کوچک است که با ديوار احاطه شده و چهار برج در گوشه های آن قرار دارند. کمتر از يک کيلومتر آنطرف تر، يک پست ديده بانی ايرانی قرار دارد و دور از آن، کلاغی از يک قطعه سنگ می پرد.ما اجازه نداريم به پايگاه نظامی نزديک تر شويم. مسيلی در آن نزديکی وجود دارد: آبی که در آن روان بود، در ميان زباله ها، چيز متفاوتی با خودش آورده است. ما آن را تصادفی پيدا کرديم، زيرا شبيه يک تکه سنگ خاکستری به نظر می رسد: يک مين «والمارا» ساخت ايتاليا. اين بمب مرگباری است با يک استوانه پلاستکی به اندازه يک قوطی مربا که حتا يک دستگاه فلز ياب هم با اشکال می تواند آن را تشخيص دهد. معمولاً، چهار يا پنج تا از اين استوانه های کوچک، با يک سيم آهنی باريک بهم متصل می شوند، بصورتی که اگر روی يکی از آنها پا بگذاريد، بقيه نيز منفجر خواهند شد و ترکش های خود را تا صدها متر به همه سو، پرتاب خواهند کرد.در آنجا سه بچه به چشم می خورند که دوتای آنها بر قاطری سوارند و سومی بر يک الاغ کوچک.- «کجا می رويد؟»- «می رويم هيمه جمع کنيم». - «از مين نمی ترسيد؟ همه جا پر از مين است».- «پدرمان به ما گفته کجا ها امن است و کجاها امن نيست».ما پافشاری می کنيم:- « آب باران می تواند مين ها را به جاهای ديگر ببرد».بچه ها با خاطر جمع می گويند:- « مين ها را نمی شود به اينطرف رودخانه، جايی که ما می رويم، آورد».آنها خندان، با تکان دادن دست با ما خداحافظی می کنند. در اين منطقه تقريباً صحرايی، در عرض چند سال گذشته، مين باعث کشته شدن 40 نفر شده است. بنجوين، بزرگترين شهر اين منطقه است: با خانه ها، مغازه ها و حتا يک مسجد. علائم جمجمه ای هشدار دهنده نسبت به وجود مين، مانند جنگل کوچکی که در داخل و خارج شهر در حال رشد است، همه جا بچشم می خورد. محاصره کوچکی که از زمان جنگ ايران و عراق هنوز ادامه دارد.محاصره جديد، در دست ساختمان است.
http://www.peacereporter.net/dettaglio_articolo.php?idc=0&idart=6838

هیچ نظری موجود نیست: