۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

با گوش‌های کر اسماعیل وفا یغمایی ساکنان لیبرتی در خطر جدی اند.



با گوش‌های کر
اسماعیل وفا یغمایی




ساکنان لیبرتی در خطر جدی اند.
نزدیک به سه هزار مجاهد و مبارز رنجدیده ای که بیش از دهسال است در معرض انواع جنایات و کشتارها قرار داشته اند در خطرند.
این بار خطر، «خطر استرداد» آنها به حکومتی است که بیش از سه دهه است در کشتار مجاهدین و مبارزین نه مشکلی داشته و نه مشکلی دارد. رژیمی که به سادگی یک وبلاگ نویس را میگیرد و میکشد در کشتار کسانی که سی سال است علیه نظام او کوشش کرده اند، چه به «تبع ماهیت ارتجاعی و خونریز و سرکوبگر» و چه با «اتکا به قوانین جزائی اسلامی» خود مشکلی نخواهد داشت.خبر را در این لینک می توانید بخوانید "درخواست صادق لاریجانی از رئیس شورای عالی قضایی عراق برای تحویل مجاهدین.

من در این یاداشت نظر خودم را مینویسم.
من در این یاداشت نظر خود را مینویسم، زیرا «فردا» شاید یا تمساح کار را بپایان برده باشد یا من نباشم. پس تا نفسی هست اشاره ای میکنم تا آنانکه پس از ما از این رهگذر میگذرند ،خطی را که از دلتنگی بر دیوارهای خونین نگاشتیم ببینند.
از گذشته دور، یعنی از «خرداد و تیر شصت»، و ایام پس از آن ، دوران پس از «عملیات فروغ» میگذرم. این دو سر فصل در میان سر فصلها جای نقد ویژه خود را دارند. اما در افق نزدیکتر، وبه نظر من از زمان سقوط رژیم صدام،برای کسی که مقداری اهل اندیشه بود و از پس «هفت حصار» اعتماد و ایدئولوژی و غیره خارج شده بود روشن بود که استراتژی جنگ آزادیبخش چه به تبع وضعیت ارتش تحت فرماندهی مسعود رجوی،و چه وضعیت داخلی ایران در رابطه با مجاهدین به پایان خود رسیده است و باید فکر دیگری کرد و این فکر دیگر را مطلقا میباید رهبرانی که تمام اهرمها را از:
[رهبر عقیدتی، مسدول شورا، ریاست جمهوری شورا،فرمانده ارتش آزادیبخش و.. در دست داشتند ] میکردند.رهبران اما با سقوط صدام و غلبه آمریکا و دولت جدید، «یکی به نهانگاه»و «دومی به اروپا» شتافت و چند هزار رزمنده خلع سلاح شده در لیبرتی پا به راه دهساله ای نهادند که امروزدر ادامه اش با دهان متعفن و سراسر دندان تمساح عظیمی، رژیمی، روبرو هستند که میخواهد یکباره و با اهرمهای قانونی و بازیهای بین المللی تمام آنها را ببلعد.
در طول سالهای گذشته
در طول سالهای گذشته، رهبران، از «نهانگاه و اروپا» هر کس را که زبان به نقد و نگرانی گشود با انواع و اقسام توهینها و اتهامات کوبیدند،زیرا به باور آنها ارتش آزادی و جان و نفس و دنیا و آخرت تک تک رزمندگان ده باره سوگند خورده اش در مالکیت ایدئولوژیک رهبرانی بودند که به قولها و نقلها، «بی بدیل» و «فخر تاریخ نه تنها ایران بلکه بشریت»بودند، بنابراین بی سرو پایانی امثال مرا چه کار که از سال 2006 دهها بار به ملاطفت و ملایمت با شعر و نوشته و سرانجام به تندی بانگ بردارد که:
چه میکنید؟
به کجا میخواهید بروید؟
چگونه میخواهید بروید؟
و...
پاسخ توهین و تحقیر و تهمت بود، و فریاد سودای هزار اشرف ساختن، و مخالفان را حتی، به قلم نزدیکترین نزدیکانشان در گامی و منش و رفتاری فراتر از خمینی به لجن آلودن، و در این کارزار گاه «کسانی» را به کار گرفتن که در پاکیزگیشان!چه از نظر سیاسی و چه اخلاقی، روزگار انگشت حیرت و حسرت به دندان میگزید و میگزد.
سرگذشت دهساله اشرفیان خون و جسد و کشتار
و اشرفیان اگر اجازه بفرمائید!:
برادران و خواهران و پدران و فرزندان ما، همسران سابق، زنان و شوهران سابق کشتار در پی کشتار شدند و ما در این بی پیر غربت اگر رهبران علی الاطلاق و مادام العمر باور کنند آب در گلویمان گره خورد و زهر شد که کاری جز فریاد نمی توانستیم انجام دهیم. فریاد کشیدیم و شنیدیم:
فرومایه، رذل، مامور اطلاعات، زمینه ساز کشتار، مزدور،واداده، بریده، ماماچه و...
***
رهبران خوشبختانه در نهانگاه و در خارجه بودند و از خطر دور.رهبر عقیدتی گرامی در نشستهای صلیب (که در آن هنگام من هم در آنها حضور داشتم)با تمثیلی خود ومهرتابان را در جای اسپارتاکوس نشاند و گفت(نقل بمضمون):
قرار است از اینجا تا تهران صلیبها بر پا شود وهمه ما راو نیز من و مهر تابان را قبل از همه، و شما را بر صلیب کشند . چه کسی هست و چه کسی نیست؟
همه فریاد بر آوردند هستیم!
دهسال گذشت ودر حمله دوم آمریکا خوشبختانه کسانی که قرار بود بر صلیبهای نخست قرار گیرند به کوری چشم ملایان یکی نهان شد و دیگری راهی خارجه گردید تا استراتژی جنگ آزادی بخش و صحنه گردانی عاشوراهای خونین و بی پایان را از پاریس و لندن و واشنگتن، و نهانگاه، با ارتش خلع سلاح شده،و مملکتی که سراپا دیگرگون شده بود به نهایت رسانند.
در این مسیر هر قتل عام و کشتار وحشیانه مجاهدین یک پیروزی بود!،با شاخص فروغ جاویدان که یک پیروزی بود، که وقتی کشتار هزار و چهارصد مجاهد یعنی یک چهارم کل ارتش آزادی بخش در عملیات فروغ یک پیروزی است،چرا این کشتارها پیروزی نباشد، که نخست رستگاری اخروی مجاهدان را تضمین میکرد و دوم روح و روان نشستها و میهمانی ها و مجالس پر شکوه و پر هزینه حارج کشوری بود و هست. اینک در سال 2014 میلادی به یک سر فصل شگفت رسیده ایم..
***
بیانیه ها چه گفتند و میگویند
برویم و بیانیه ها و اطلاعیه ها و موضعگیریهای مربوطه را بخوانیم. در چند تایش برانتقال تاکید شده است؟
همواره تاکید این بوده است امنیت را تامین کنید تا بمانند!
تا استراتژی جنگ صد برابر جلو برود
تاهزار اشرف بر پا شود
تا از این ستون به آن ستون معجزه ای رخ دهد و فرجی بشود که سی سال است از این ستون به آن ستون زیسته ایم.
و...
ولی هرگز توضیح داده نشد چگونه.نیروئی که خود راتنها نیروی تغییر دهنده تاریخ ایران میداند چگونه میتواند و میخواهد در این آوار پس از سقوط صدام و تغییر شرایط عراق جلو برود. البته برای کسی چون من یعنی واداده ای که جرئت اندیشیدن بخود داده منجمله روشن بود که:
پاسخی وجود ندارد و پاسخ یعنی قبول خطاهای خانمانسوز و قبول تغییرات و پذیرش دهها سعید جمالی و کمال رفعت صفائی و حنیف حیدرنژاد ورضا گوران وجمال عظیمی و کسانی که رفته اند ولی خاموشند و سر در پر. پاسخ یعنی ایستادن در مقابل داوری و داوران.یعنی قبول سی سال یکه تازی مطلق با محمل انقلاب و ایدئولوزی.
***
بگذرم دوستان و نیز نادوستان!
قبل از این گفته و نوشته ام که برای من مدتهاست مساله لیبرتی مساله ای سیاسی نیست.من با معیارهای زمینی و انسانی که بر روی کره زمین می زید و ایرانی است مسائل را میفهمم.من آسمان و رستگاری اخروی به شیوه رهبر عقیدتی را مدتهاست به دور افکنده ام.
برای من مساله لیبرتی با این وضعیت مساله ای سیاسی نیست. معذرت میخواهم ولی اگر افرادی هستند که کوشش میکنند و حتی جان خود را میدهند که اندیشه رهبر عقیدتی را نه در مساحت اشرف بلکه در مساحت ایران واقعیت ببخشند اینان برای من هیچ ارزش سیاسی ندارند ، زیرا تجربه کردیم و تمام زندگی را باختیم که در این طرز تفکر، در اندیشه رهبر بزرگوار عقیدتی چیزی که وجود ندارد آزادی است و به نظر من رهبران بایست نخست معنای واقعی و زمینی و انسانی آزادی را که در نخستین گام، فهم آزادی بر زمین ودر میان همین انسانهای پیش پا افتاده و نه در آسمان،و به بازی نگرفتن آزادی به بهانه آزادی است بیاموزند و بعد به منبرسی ساله روند .
مساله برای من مساله ای انسانی است و بس.ساکنان لیبرتی انسانهائی هستند که باید از انها که در معرض خطرند دفاع کرد.
نزدیک به سه هزار انسان در خطر استراد قرار دارند. نیمی از اینان زنان و مردانی سالخورده و در بسیاری موارد بیمارند. نیمی جوانان میان سی تا چهل و پنجساله.رژیم پست و خونریز ملایان چنگ و دندان تیز کرده است که تمامشان را به کام خود فرو کشد. بعد از آن چه خواهد شد نمیدانم ولی قبل از آن باید فریاد بر آورد و بخصوص بطور عام تمام ایرانیان را بیاری طلبید و از این فاجعه جلوگیری کرد. ما امکانی جز قلم و فریاد خود نداریم و هر چند در جواب قلم و فریاد ما تمام ساکنان لیبرتی بمثابه کاتبان وحی و بفرمان فرشتگان والاجاه ما را به لعنت و نفرین کشند ما فریاد خواهیم زد که نباید بقایای دهها هزار تیر باران شده و بدار کشیده شده را به جلادان حاکم تسلیم کرد. این عدالت نیست این عین جنایت است. اینان خون و جان ما هستند اگر چه بارها بر علیه ما برشورانده شده اند و اگر باز هم بر شورانده شوند.
مراسم ویلپنت!!
سه روز است تمساح جمهوری اسلامی دهان باز کرده است ولی از اینسو حد اقل من شاهد موضعگیری نبوده ام. رهبر عقیدتی و مقربان خاموشند و در سایتها با شور و هیجان خبر از برگزاری یازدهمین سالگرد دستگیری مهر تابان و آزادی او و مراسم پر شکوه ویلپنت با شرکت ایرانیان و البته ساکنان بقیه کشورهای جهان که یک کلمه فارسی نمی فهمند میدهند که بیایند و با شکوه تمام وارد شوند و بگویند وبشنوند و بروند و در همان لحظات نفسهای متعفن تمساح عظیم جمهوری اسلامی بر درب لیبرتی نفس نفس زنان زبان بر لب بچرخاند و اشتها تیز کند.

از شما میپرسم:
آیا در مراسم ویلپنت امسال چه خواهید گفت؟ بر صلیب رفتنتان را کسی نمیخواهد،زنده بمانید و تکامل و تاریخ را رهبری بفرمائید! ولی بخاطر انسانیت یکبار چشم باز کنید وببینید چه دارد اتفاق میافتد و مراسم ویلپنت را پیش از موعدتبدیل به یک جنبش برا ی
جلوگیری از این فاجعه کنید.
چه چیزی د راهست؟
چه چیزی را شما میدانید که ما نمیدانیم؟
من بسا چیزها را نمیدانم اما من یک چیز را میدانم اگر این فاجعه اتفاق افتد چیزی بر مطلق جنایت رژیم جمهوری اسلامی نخواهد افزود. این رژیم تا بوده جنایت کرده و تاهست و تا لحظه ای که با همت ملت ایران برافتد جنایت میکند ولی اگر این فاجعه اتقاق افتد مطمئن باشید با عوارض آن دیگر نمیشود به سنت منحوس و ننگین و تهوع آور گذشته کسی ر ا کوبید و خائن خواند و نه میشود باز هم جلسات عزاداری بر پا کرد و بهره برد بلکه مطمئن باشید:
تمام القابی که طی سالها بناحق بر پیشانی منتقدان کوبیده اید پرواز کنان با بهره و سود ده برابر و صد برابر بر پیشانی خود شما کوبیده خواهد شد و در تماشاگاه تاریخ در زندگی و مرگ شما را تماشائی خواهد کرد.اگر میتوانید بشنوید و بخود آئید.صلیبها نه برای شما بلکه برای نزدیک به سه هزار مجاهد و مبارز رنجدیده در حال بر پا شدن است. اگر هنوز توان دوست داشتن را بطور مطلق از دست نداده اید بخود آئید.
اسماعیل وفا یغمائی
هجده می دو هزار و چهارده





هیچ نظری موجود نیست: