۱۳۹۴ دی ۱۵, سه‌شنبه

مادر «خاوران» خاموش شد

«توحش محض» جمهوری اسلامی: «مغولان نیز این‌گونه تیغ در میان مردم نمی‌نهادند»

مادر «خاوران» خاموش شد
مادر بهکیش: «صبر و استقامت داشته باشید، بالاخره نتیجه می‌ده. این دل که طاقت حرف زدن نداره. یکی، دو تا، سه تا، پنچ تا از بچه‌هامو ازم گرفتند. پنچ جوان تحصیل‌کرده و انسان. از کدامشان بگویم؟»
نیره جلالی مهاجر، معروف به «مادر بهکیش»، صبح روز ١٣ دی ١٣٩۴ در منزل مسکونی‌اش در تهران درگذشت. خبر درگذشت «مادر بهکیش» را دختر او، منصوره بهکیش، در صفحه فیس‌بوک خود منتشر کرد و نوشت: «مادر مهربان و عاشقم امروز صبح در خانه خودش از میان ما رفت...؛ مادر عزیزمان را فردا صبح دوشنبه ۱۴ دی ماه در بهشت زهرا به خاک می‌سپاریم.»
جمهوری اسلامی پنج فرزند و داماد این مادر دردمند را در دهه ۱۳۶۰ به قتل رساندند؛ زهرا، محمدرضا، محمود، محسن و علی بهکیش و سیامک اسدیان فرزندان و داماد «مادر بهکیش» بودند که در دهه‌ی ۶٠ و طی اعدام‌های فله‌ای جمهوری اسلامی اعدام یا کشته شدند.
مقامات زندان‌های جمهوری اسلامی هرگز جسد جگرگوشه‌های «مادر بهکیش» را به خانواده تحویل ندادند. روایت خود «مادر بهکیش»، در این زمینه، چنین است: «بینید جسد هیچ کدوم از بچه‌هام رو به من ندادند. داغ فرزند خیلی سخته. اون هم نه یکی نه دو تا پنج تا، با دامادم می‌شه شش تا. آن هم چه بچه‌هایی، یکی از یکی نازنی‌ تر. من به اسم همشون قسم می‌خورم و امید دارم که روزی دادم را بستانم.
محمود و علی رو که کشتن، بعد از سه ماه فقط ساک اون‌ها رو دادند و حتی وصیتنامه‌هایشان را هم ندادند و گفتند: «پاره کرده‌ایم». هر چه فریاد می‌زدم، التماس می‌کردم، بگید کجا خاکشان کرده‌اید؟ نگفتند. مدت‌های طولانی در راه اوین و بهشت زهرا سرگردان بودم. به بهشت زهرا می‌رفتم می گفتند: «برید از اوین بپرسید ما نمی‌دانیم». به اوین می رفتم می گفتند: «برید از بهشت زهرا بپرسید ما نمی‌دانیم». آخر، یکی از مامورهای بهشت زهرا دلش به حال ما سوخت و آدرس خاوران رو داد که با همسرم به خاوران رفتیم ودیدیم چه فاجعه‌ای اتفاق افتاده. فقط برای همه مادرها آرزوی صبر دارم و امیدوارم خون بچه‌های ما پایمال نشه...»

«همسرم، سه سال آخر عمرش دیوانه شده بود»

نیره جلالی مهاجر، همچنین با اشاره به مرگ تلخ همسر خود، گفته: «همسرم، سه سال آخر عمرش دیوانه شده بود . او بچه‌ها، بخصوص زهرا و محمود را خیلی دوست داشت. دم خونه قالیچه می‌انداخت و می‌نشست و می‌گفت: «مواظبم نیان ما رو ببرن سر چهار راه داربزنن». میگفتم : «مگه ما چیکار کردیم که ما رو بکشن؟» می‌گفت: «هیچی، مگه بچه‌های ما چیکار کرده بودند»..
چی بگم؟ بی‌رحم‌ها، محمد رو اسفند سال شصت، سیامک رو مهر ماه ۶٠، زهرا رو شهریور ۶۲، محسن رو اردیبهشت  ۶٤ و محمود و علی رو شهریور ۶٧ کشتن. من بیشتر عمرم رو جلوی در زندان‌ها، برای گرفتن ملاقات و در گورستان‌ها گذروندم. زهرا فوق لیسانس فیزیک و دبیر بود. شوهر داشت، می‌تونست زندگی خوبی داشته باشه، ولی دلش طاقت نمی‌آورد مردم گرسنه باشند. هم او و هم شوهرش سیامک را کشتند...».
مادر بهکیش و دیگر مادرانی که فرزندانشان طی سال‌ها در قبرهای دسته‌جمعی و بدون نام و نشان خاوران دفن شدند، گروه «مادران خاوران» و سپس به همراه دیگر مادران، گروه «مادران عزادار» (مادران پارک لاله) را تشکیل دادند.
از خانواده  بهکیش، تنها یک پسر و یک دختر به جا مانده است. پسر در خارج از کشور زندگی می‌کند و منصوره مسوولیت نگهداری از مادرش را بر عهده داشت؛ منصوره بهکیش، همچنین عضو گروه «مادران عزادار» بود که در تاریخ ١٨ دی ١٣٨٩ به همراه سی و سه مادر عزادار در پارک لاله بازداشت شده و پس از چند روز آزاد شد. بعد از آن، بار دیگر در تاریخ ٢٢ خرداد ١٣٩٠ در تهران بازداشت و به بند ٢٠٩ زندان اوین منتقل شد که پس از یک ماه با سپردن وثیقه به شکل موقت و تا برگزاری دادگاه آزاد شد.
طبق بیانیه سازمان گزارشگران بدون مرز، منصوره بهکیش در تاریخ ١۶ آذر ماه ١٣٩٠ از سوی شعبه ١۵ دادگاه انقلاب تهران به چهار سال و نیم زندان به اتهام «اجتماع و تبانی علیه نظام از طریق تشکیل گروه مادران عزادار» و «تبلیغ علیه نظام» محکوم شد که در دادگاه تجدید نظر تهران به شش ماه زندان قطعی و سه سال و نیم زندان تعلیقی، تغییر یافت.
منصوره بهکیش، در مصاحبه‌ای ضمن اعتراض به حکم خود، گفته بود: «من مجرم نیستم، شاکی هستم که چرا نظام خواهر و برادرهایم را کشت؟»
«مادر بهکیش»، سه سال پیش، در گفتگویی با «مادر عزادار»، که در «ایران‌تریبونال» انتشار یافته، در مورد فرزندان و داماد خود، گفته بود:
«صبر و استقامت داشته باشید، بالاخره نتیجه می‌ده. این دل که طاقت حرف زدن نداره. یکی، دو تا، سه تا، پنچ تا از بچه‌هامو ازم گرفتند.  پنچ جوان تحصیل‌کرده و انسان. از کدامشان بگویم؟ همه خوب بودند. دلسوز و مهربون، می‌تونستند زندگی خوبی داشته باشن. بچه بزرگم که کشته شده زهرا بود. فوق لیسانس فیزیک و دبیر بود. خودش مشکلی نداشت و برای مردم خودش را به کشتن داد. شوهرش سیامک اسدیان را هم کشتند و هر دو خیلی انسان و دلسوز مردم بودند. سیامک (اسکندر) را در سال ۶۰ در یک درگیری کشتند. او پسری بسیار نازنین و مهربان بود. حتی آزارش به یک مورچه هم نمی‌رسید. برای او مراسم با شکوهی در خرم‌آباد گرفته بودن که بی‌نظیر بود. همه لرها به صورت‌شان چنگ می انداختند و مویه می‌کردند. خانه و خیابان پر از جمعیت بود.
زهرا اول سال از همه شاگردانش می پرسید «شغل پدرت چیست؟»، بعد بیشتر حقوق‌اش را صرف شاگردهایی می‌کرد که فقیر بودند. می‌گفتم : زهرا جان، قدری هم برای خودت نگه دار. می‌گفت: «مادر اینها گرسنه‌اند. تقصیر خودشون که نیست». سر این بود که گرفتنش. به جرم انسان بودن. نمی‌دونید چه جور گرفتنش و با چه وضعی کشتنش. حتی قبرش رو هم نشانمون ندادند. همیشه می‌گم آقایون خیلی افتخار نکنید. دختر پیغمبر هم قبرش ناپیداست. بگذار قبر زهرای من هم ناپیدا باشه.
برای اینکه بچه‌ها رو جمع و جور کنیم. شبانه خونه مشهد رو فروختیم و به کرج اومدیم ولی همون‌جا همه بچه‌هامو جلوی چشمان من و پدرش گرفتند. محمود، محمد، محسن و علی...»

«توحش محض» جمهوری اسلامی: «مغولان نیز این‌گونه تیغ در میان مردم نمی‌نهادند»

محمد نوری‌زاد، فعال سیاسی اصلاح‌طلب، دو سال پیش، با انتشار ویدئویی از اعتراض‌های «مادر بهکیش» به سازمان‌های جهانی و حقوق بشری، نوشته بود:
«... ما به دوره‌های دورتری که تاریخ به یاد ندارد باز رفته‌ایم؛ یعنی به دوره‌هایی از توحشِ محض؛ در این فیلم، آه سوزان یک مادر جاری است. این فیلم را ببینید تا با همین آه سوزان آتش بگیرید. ما شش فرزند او را کشته‌ایم و یک دخترش را به زندان انداخت‌ ایم. شش فرزند. شش فرزند. شش فرزند. آری: شش فرزند...؛ در این سال‌ها من تا حدودی به ذات پستوهای وزارت اطلاعات و دخمه‌های سپاه پی برده‌ام. تنها خواستم این را بگویم که مغولان نیز این‌گونه تیغ در میان مردم نمی‌نهادند. و حتماً برای دلِ زخمینِ پیرانِ بازمانده، تمهید مختصری می‌اندیشیدند...»

هیچ نظری موجود نیست: