۱۳۹۵ مهر ۲, جمعه

در چنین شهر گل و بلبل، حقیقت متهم
مردی و مردانگی مُرد و رفاقت متهم
یک زمان تار سبیل مرد بود و قول او
ریش سالاری شد و تار سبیلت متهم
باغ تا در قبضه‌ی خار و خس و هرزه علف
سرو آزادی که می افراشت قامت، متهم
شام تاریک و شب هول و سیاهی برقرار
آفتاب دشمن دیرین ظلمت متهم
ماده ی "اصل برائت" را خدا رحمت کند
طبق حکم "علم قاضی" کل ملت متهم
متهم در دادگاه عدل ما شاکی شده
شاکی بدبخت، بی جرم و جنایت متهم
پشت پرده اصل کاری خورده است و برده است
آفتابه دزد را آورده : اینت متهم
مثل آن خانم که شب برخواست پاورچین، یواش
جیب آقا را تکانده، صبح کلفت متهم
آنکه می‌پاشد اسید، آزاد می چرخد، ولی
دختر لب غنچه‌ی ابرو دو تا خط متهم
یا که جریان خمینی شهر، یادت هست؟ نه !!
اصل کاری رفت و یک بدبخت پاپت متهم
اولی بر گرده‌ی مردم سوار است و رها
دومی که زیر او آورده طاقت متهم
هشت سال آزگار آقای .... والا چی بگم؟
مملکت را ریخته در هم، پت و مت متهم
شیخ دیشب شیشه‌ی می توی پاکت کرد و برد
خورد می را، شیشه را بشکست و پاکت متهم
از زمانی که پلیس سایبری تاسیس شد
هر که ایمیلی زده یا بوده در چت متهم
دور دنیا کرده حاجی حال و حول و عیش و کیف
ما و یک دیش و ال ان بی و عربست متهم
زاهد و زن های شوهردار و عمری ارتباط
دختر همسایه با من ... نیم ساعت، متهم
او نمازش بی وضو و غسل بود و شد امام
من که شعرم با وضو بود و طهارت، متهم
شعرهای دیگر هالو بگو اصلن به هیچ
با همین شعری که سر تا پا جسارت متهم

محمدرضاعالی پیام-هالو
شهریور 94 - زندان رجایی شهر

هیچ نظری موجود نیست: