۱۳۹۶ آبان ۱۰, چهارشنبه


علی اشرف، شاهد من، مرا قال گذاشت!



ناصر رحمانی نژاد


Darvishian-Aliashraf.jpg
دیشب، در پاسخ به ایمیل تسلیت یکی از دوستان به مناسبت از دست رفتن علی اشرف درویشیان نوشتم:

امروز برای من تلخ ترین و تاریک ترین روز است. ساعت ۱۱ صبح امروز که این خبر دردناک را شنیدم تا اکنون که پاسخ ایمیل شما را می دهم، در حالتی که توصیف اش برایم دشوار است به سر می برم. من طی این سالهای طولانی تبعید، خبر از دست دادن اعضای خانواده، دوستان دور و نزدیک و عزیزانم را کم نشنیده ام، و هر بار این خبرها ضربه ای بر من وارد آورده که اثرات تلخ آن ماندگار بوده اند. از جمله این که، شب ها بویژه، این عزیزان به سراغم می آیند، و در این لحظات خود را بیش از پیش تنها احساس می کنم. بیش از اندوه و تأسف از دست رفتن این عزیزان، غیبت این نمونه های کمیاب است که عمر و زندگی خود را برای تغییر این جهان نابسامان و نکبتی وقف کردند. علی اشرف درویشیان یکی از این نمونه ها، و از شریف ترین آنها بود…

و حالا برای شما می گویم: در شب های تنهایی و بی خوابی، مثل امشب، می اندیشم که چگونه است که جهان هنوز توسط پلیدترین عناصری که بتوان در تصور گنجاند، گردانده می شود؟ این واقعیت خشن که در سراسر جهان در برابر چشمان ما خود را آشکارا هر روزه به رخ می کشد، و اِعمال سیاست های جنایت بار حاکمان جهان، تلخی و اندوه از دست دادن این عزیزان، این همگامان و همراهان را سنگین تر می کند و آدم را تا مرز نومیدی ویأس می راند.
علی اشرف درویشیان، یکی از شریف ترین دوستان من بود که سالهای درازی را همراه یکدیگر، زندان و «آزادی»، نان و آب، اندوه و شادی، و آرزوها و امیدهایمان را تقسیم کردیم. حتا دردها و جراحات شلاق و شکنجه را با رنج و شادی، وعموماً با طنز و شوخی های او، تقسیم کرده و کاستیم.

علی اشرف، با طبع آرام و مهربانش، که می توانست از او تصور آدمی انعطاف پذیر القاء کند، در آرمان و اعتقاداتش تزلزل ناپذیر، پی گیر و خستگی ناپذیر بود. او برای ساختن جهانی به دنیا آمده بود که جز این باشد که نسل ما و پدران ما زیستند. او در حال بنای جهانی بود شایسته ی فرزندان ما. به همین دلیل او بچه ها را دوست داشت و برای بچه ها می نوشت. علی اشرف هیچ گاه، تحت هیچ شرایطی، امید به آینده ای بهتر و روشن را از دست نمی داد. او فشارها و تهدیدهای زیر بازجویی، ضرب و شتم بازجو و شلاق و شکنجه ی شکنجه گر را همان طور خاموش و آرام تحمل می کرد که حتمیت روشنایی افق فردا را با اعتقادی راسخ.

و، جز اینها، علی اشرف برای من، تنها شاهدی بود که قول داده بود اگر روزی لازم شود، آماده است تا رؤیت آن آخرین برگه ی باصطلاح «بازجویی»، یا در واقع برگه ی خیانت آن یهودا را، با همان آرامش، سادگی، سلامت و صلابت اخلاقیِ ذاتی اش، شهادت بدهد. یهودایی که در طول تاریخ استمرار ویرانی و نکبت جهان امروز را یاری رسانده اند. و امروز شاهد من، تنها شاهد من، مرا قال گذاشت!

اما نه.
علی اشرف عزیزم، شرف تو قوی ترین شهادتی است که هیچ گاه اعتبارش زایل نمی شود.

به امید دیدار!
ناصر رحمانی نژاد

هیچ نظری موجود نیست: