۱۳۹۷ آبان ۱۰, پنجشنبه

نامه هایی برای فصل های نیامده قسمت سوم 
محمود طوقی

۱
حضرت
 پرسیده ای روضه مارا چه کسی خواهد خواند .
نخست ببینیم :
روضه چیست
روضه خوان کیست
و آداب روضه خوانی چیست
روضه در لغت
روضه در لغت  بمعنای مرغزار است . به زمین سر سبز که آب در میان ویا جنب آن جاری است روضه نیز می گویند .
اما آنچه بیشتراز آن مستفاد می شود ذکر مصیبت است بر مصائب وبه نثر است که اگر منظوم باشد تعزیه خواهد بود .
روضه خوان و روضه خوانی
ملاحسین کاشفی آخوند خوش صدای سبزواری در قرن دهم ه.ق. کتابی د رمورد جریان شهادت امام سوم شیعیان دارد بنام روضه الشهدا . در مجالس سوگواری امام حسین عیناٌ از روی این کتاب خوانده می شد .به خواننده کتاب روضه خوان و به آن مراسم روضه خوانی می گفتند .رفته رفته این معنی از حالت خاص به حالت عام تبدیل شد و به هر ذکر مصیبتی از هر کتابی روضه خوانی گفته می شود .
روضه با موسیقی بیگانه نیست و اغلب درقالب  دستگاه های آوازی  دشتی،ابوعطا،شور و نوا اجرا می شود .

آداب روضه چیست
۱-روضه باید متناسب روحیه و حالات مردم باشد
۲-ذکر مصیبت باید باراستی همراه باشد
۳-روضه باید به اخلاص خوانده شود وریا در آن نباشد
۴-ادب و احترام در آن رعایت شود
۵-مابازای مالی نداشته باشد
۶-روضه باید خالصانه و عاشقانه خوانده شود.

اگر عمر و حوصله بود روضه ترا خواهم خواند .اما یک نکته را بگویم و بگذرم و بگذارم بقیه داستان را برای بعد .
روضه تنها ذکر مصیبت نیست .یک یاد آوری است . ما در واقع با بیاد آوردن یک زندگی و یک منش و یک رفتار، زندگی خودمان را مرور می کنیم .می خواهیم بدانیم ما کجای این داستانیم .
ودر این نبرد خیر و شر که در سر تا سر تاریخ جریان داشته است و بواقع تلاش آدمی برای بر پایی یک زندگی انسانی برای همگان بوده است ما چه اندازه تلاش کرده ایم از رنج برادران خود بکاهیم و سهم ما در بر پایی این جامعه انسانی چه بوده است .
روضه مرور زندگی های پرومته ای است .


۲
در مورد بهرام آرام مختصری می گویم و می گذرم .اسناد زیادی در مورد او نیست یا من آن ها را ندیده ام. دیگران هم که چیز هایی می دانند صلاح کار را در خاموشی می بینند .که این ننوشتن ها و نگفتن ها علت دارد .

بهرامآرامکهبود
در تهران ودر سال۱۳۲۸ در خانواده ای متوسط. بدنیا آمد. ودر سال۱۳۴۸ به دانشگاه راه یافت.
رفت و آمدش به حسینیه ارشادو ارتباطش با محافل مذهبی اورا به سیاست کشاند .و در سال ۱۳۴۸ بهمراه احمد رضایی و حبیب رهبری به عضویت سازمان مجاهدین درآمد .
در سال ۱۳۵۰ بعد از ضربه شهریور و دستگیری حنیف نژاد بهمراه احمد رضایی به مرکزیت سازمان راه یافت و تا ۲۵ آبان ۱۳۵۵ در مرکزیت بود .
در سال۵۰ نقشی اساسی در سازماندهی مجدد تشکیلات متلاشی شده مجاهدین داشت .
و در روزگاری که گشت های ساواک و شهربانی در خیابان ها به شکار فعالین سیاسی مشغول بودند،به سر قرار اعضاء و کادر های سازمان  در خیابان ها و کوچه های تهران می رفت و رهنمود های لازم را  می داد و در همان آن به دیدن قاچاقچی های اسلحه می رفت .تا سازمان را مسلح کند .و در ضمن فرماندهی عملیات نظامی سازمان را برعهده داشت .
کارنامه بهرام
۱-عملیات تبلیغی سال ۵۰
۲- مجموعه عملیات به مناسبت ورود نیکسون رئیس جمهور آمریکا
۳- عملیات ۹ خرداد ۵۱ ؛۵ روز بعد از اعدام رهبران سازمان توسط او طراحی و اجرا شد .
۴-انفجار یک بمب قوی در کنار دیوار اداره اطلاعات آمریکا ،
۵-منفجر ساختن اتوموبیل ژنرال پرایس مستشار نظامی آمریکا توسط یک بمب هدایت شونده که توسط بخش فنی سازمان ساخته شده بود ،
۶-انفجار یگ بمب در مقبره رضا شاه ،یک ساعت قبل از ورود نیکسون که باعث اخلا ل در برنامه نیکسون شد
۷-انفجار بمب در انجمن ایران و آمریکا و روابط فرهنگی انگلستان همه از جمله کار های اوست .
۸-عملیات بزرگ ترور مستشاران امریکایی ؛در خرداد ۱۳۵۲ سرهنگ امریکایی لوئیس هاوکینز را ترور کرد
۹-در اردیبهشت سال ۱۳۵۴سرهنگ شفر و سرهنگ ترنر را ترور کرد که پاسخی بود به کشتار فروردین همان سال که بیژن جزنی و ۸ نفر دیگر را ساواک در تپه های اوین اعدام کرد .
۱۰-در شهریود ۱۳۵۵ ترور ۳ مستشار دیگر را طراحی کرد که پاسخی بود به شهادت حمید اشرف و ۹ چریک دیگر در مهر آباد
۱۱-ترور سرتیپ طاهری
در تابستان ۵۱ آرام طرح اعدام انقلابی سرتیپ طاهری راریخت.که در ۲۲ مرداد توسط سپاسی آشتیانی جرا شد .سرتیپ طاهری مسئول زندان های شهربانی کل کشور بود و سوابق بدی در سرکوب و کشتار داشت .
۱۲-ترور سرتیپ زندی پور
در ۲۷ اسفند ۵۳ سرتیپ رضا زندی پور اعدام انقلابی شد که در نوع  خود شاهکاری عملیاتی بود . سرتیپ زندی پور بالاترین جایگاه را در بین نیروهای عملیاتی- امنیتی داشت .او رئیس کیته مشترک ضد خرابکاری بود .کمیته ای مخوف که محل کشتار انقلابیون بود .
تغییر ایدئولوژی
در جریان تغییر ایدئولوژی سازمان در کنار تقی شهرام بود .و در زشت و زیبای آن تغییر او نقش داشت .
شهادت
بهرام در ۲۵ آبان ۵۵ توسط محمد توکل خواه ؛از اعضا سابق سازمان که به خدمت ساواک در آمده بود در خیابان شیوا شناسایی شد و در در گیری به شهادت رسید .
در جنبش نوین انقلابی ایران تنها کسی را که می توان با او مقایسه کرد و هم طراز اوست حمید اشرف است
فرمانده بهرام یکی از بزرگترین چریک های شهری در ایران بود و در تاکتیک های نظامی دست کمی از رهبران چریکی آمریکای لاتین نداشت .
استعداد و توانایی او درعملیات نظامی و طراحی عملیات کم نظیر بود . در مسائل امنیتی هوشیاری فوق العاده ای داشت.

۳
نه رئیس مقاله ای را که می گویی نخوانده ام .اینجا روزنامه های یومیه را هم بزور می آورند .اما یک نکته را می گویم و می گذرم تابعدو منتظر می شوم تا  مجله کذایی را برایم بفرستند.
 هر زمانی دیدی که عمله های سرمایه داری دارند با بیل و کلنگ بسوی یک معدن متروکه می روند شک نکن که رگه ای از طلا پیدا کرده اند.
این کمترین هم با همین قطب نمای کارگری نوکران بورژازی را رصد می کند . هر زمانی که به سمت کلاسیک های مان می روند . با خودم می گویم یک رگه طلا پیدا کرده اند رگه ای که ما از آن مغفول مانده ایم .پس دو باره به سمت بازخوانی آثار کلاسیک می روم.
.یکسئوالکلیدی
چه اتفاقی می افتد که پویان و احمد زاده که بیش از چهار دهه از مرگشان می گذرد بیکباره به حوزه سیاست احضار می شوند. تا برای کرده ها ونا کرده هایشان محاکمه شوند.
چه زمانی ارواح گذشتگان را ما احضار می کنیم و از آن ها کمک می خواهیم . زمانی که جامعه برای گذر از یک بحران نیاز مند یک اقدام رادیکال است .
.چپ رادیکال این بار  پیشاپیش توسط ضد انقلاب احضار می شود تا کشته شود و زندگان نتوانند با احضار آن ها ،آن هارا بکمک بخواهند.نگاه گنیم و ببینیم مولفه های چپ رادیکال چیست :
مولفههایچپرادیکال
۱-نقد رادیکال اخلاق حاکم بر جامعه
۲-نقد رادیکال سیاست
۳- نقد رادیکال وعملی نظام سلطه
۴-نقد رادیکال چپ سنتی در چهار عرصه:
-اخلاق
-سیاست
-تشکیلات
-ایدئولوژی
۵-نقد رادیکال آزادیخواهی
۶-نقد رادیکال عدالت طلبی
مشیمبارزه
مشی مبارزه جزئی از نقد رادیکال و عملی نظام سلطه است؛بند سوم؛و بیانگر ماهیت تام وتمام چپ رادیکال نیست.چپ رادیکال با شش مولفه تعریف می شود.
عمده کردن و نقد یک بند بهانه کوبیدن تمامی این مولفه هاست.این رگه طلایی است که عمله های نظام سلطه در سراسر جهان آن را پیدا کرده اند. و دارند آن را تخطئه می کنند. وگرنه امروز که دیگر بحث مبارزه مسلحانه پیشتاز در میان نیست.پس بحث اصلی نقد رادیکال است . این چیزی ست که تئوریک های نظام سرمایه را بوحشت انداخته است.





۴
بر کتاب داد وبیداد ویداحاجبی نقد مفصلی دارم که نمی دانم کجاست .اما به حوصله بخش هایی را که خواسته ای جواب می دهم.
فعلا از انتقادات جزیی مثل استفاده نکردن از ملحفه و بورژایی دانستن آن می گذرم . خود ما شاهد این برخورد های ساده لوحانه بودیم.این ها فرع داستان است و نباید این ها را پیراهن عثمان کرد و جریان اصلی را کوبید . این گونه نقد جوانمردانه نیست و باید روی مسائل اصلی خم شد.و پژوهش کنیم و ببینیم عشق در مبارزه چریکی چه جایگاهی داشت .
عشق در خانه های چریکی
برای بررسی هر موضوعی باید از چند و ادی گذشت :
۱- باید دید زاویه تحلیل این مسئله کجاست:
-قضاوت سیاسی
-قضاوت تاریخی

۲-مرحله بعد باید دید مبنای این قضاوت چیست
-نخست فهم یک پدیده
-دوم داوری اخلاقی نسبت به آن

۳-مرحله آخرباید دید که این قضاوت چه دید زمانی دارد
-قضاوت یک پدیده از زاویه امروز
-قضاوت یک پدیده در کانتکست زمانی خودش

۴-تخطئه:
داوری نسبت بیک پدیده:
-بدون فهم آن
-با یک قضاوت سیاسی
-و کندن آن از ظرف زمانیش
تخطئه کردن است . و تخطئه نقد نیست.

۶-مراحل نقد:
-فهم پدیده
-برسی پدیده در کانتکست زمانی خودش
-داوری برای آموزش .که به آن داوری تاریخی می گویند.

فهمزندگیچریکی
برای فهم زندگی چریکی باید دید
-چریک چیست
-    چریک کیست
مبارزه مسلحانه بعنوان یک شیوه مبارزه از دل شرایطی بیرون آمد که عنصر پیشتاز همه راه هارا آزموده بود و به بن بست رسیده بود.و شرایط را این گونه جمع بندی  می کرد:
۱-تشکیل حزب به سیاق حزب بلشویک در ایران شدنی نیست
۲-شیوه های سنتی مبارزه دیگر پاسخگو نیست
۳- توده و طبقه به عنصر پیشتاز بی اعتماداست
۴-توده گرفتار طلسم دو مطلق است: شکست نا پذیری رژیم و ضعف خود

پس وظیفه پیشاهنگ شکستن طلسم دو مطلق رژیم و جلب اعتماد توده و طبقه است.
مبارزه از اندک شروع می شود ورفته رفته با بمیدان آمدن توده وطبقه به انبوه می رسد.موتور کوچک موتور بزرگ را به حرکت وامی دارد.
شکل سازمان با توجه به شدت سرکوب از آنجا که پیشاهنگ بایک رژیم نظامی روبروست، نظامی است.و جوهره کار هم نظامی است. هم نظامی و هم سیاسی ست. اما امر سیاسی از امر نظامی جدا نیست و سیاست از دل امر نظامی بیرون می آید.
پس استراتژی، رسیدن به ارتش توده ایست . و واحد این ارتش در شروع مبارزه چریک است

خانه تیمی
مبارزه مسلحانه دو وجه داشت
-چریک شهری
-چریک روستایی
چریک روستایی در مناطق آزاد شده در کوه و جنگل مبارزه می کرد و محدودیت های چریک شهری را نداشت. اما چریک شهری باید پایگاه خودرادر دل شهر درست می کرد. که تسامحاً به آن در ابتدا خانه تیمی می گفتند .و بعد این نام به پایگاه تبدیل شد که درست تر بود.
پس خانه بمفهوم رایج آن در کار نبود ومراد پادگان بودیعنی جایی که چریک سنگر بسته است و آماده رزم است.
فرم زندگی هم بیانگر شکل نظامی آن بود:
-آمادگی بیست و چهارساعته ،
-     کشیک و نگهبانی،
-آماده گی جسمانی،
-تمرین سلاح،
-مطالعه،
-برنامه نویسی روزانه.
از آن جایی که گرفتن خانه مستلزم سفید سازی و توجیه کار بود یک زن چه بعنوان همسر و یا مادر لازم بود.در همین حد .

مرحلهداوری

۱-عشق و فردیت
طرح عشق و خواسته های فردی و نیاز های انسانی برای یک چریک که عمر متوسطش حدود شش ماه بود.امری واقعی نبود . طرح این قبیل مسائل مربوط بود به دوران زندان و شکست و سر بر آوردن اپورتونیست ها.و لیبرالیزه شدن مبارزه.
خیلی مسخره است که از زمین و آسمان آتش می بارد و ما فیل مان یاد هندوستان بکند که با غرایز جنسی مان چه باید بکنیم.
در حالی که با کلت و سیانور می خوابیم و به خیابان می رویم.
وجه دیگر این ماجرا دشمن جراری بود که هم می کشت و هم بی آبرو می کرد. وبی آبرو کردن مهم تر بود از کشتن . چراکه پشت جبهه از بین ببرده می شد.
۲- اخلاق چریکی
در یک جنگ نابرابری که بین رژیم و پیشاهنگ در جریان بود بُرد رژیم درآن بود که اجازه ندهد پیشاهنگ خودش را به توده برساند. پیشاهنگ هم می دانست که اگر توده وطبقه پای بمیدان انقلاب نگذارند او قادر نیست این جنگ راببرد.پس هدف اصلی رسیدن و نرسیدن به طبقه خاموش بود که باید بیدارمی شد.
یک راه زدن دست هایی بودکه برای پیوند با توده وارد میدان شده بود ؛کشتن وزندانی کردن چریک .
راه دیگر بی آبرو کردن وبی حیثیت کردن چریک در نزد مردم بود. مثل کشاندن چریک بپای میز ندامت و مصاحبه های تلویزیونی. ویا اعلام فساد اخلاقی و یا دینی .
حساسیت چریک ها در این مورد درست بود. .تکیه بر اخلاق و در پیش گرفتن نوعی زندگی مرتاضانه.

۶

می گویی چرا شکست  سال۳۲حزب توده در سال ۶۲تکرار شد.
چرا علیرغم هزاران صفحه در نقد آن شکست  حزب توده در همان چاهی افتاد که قبلاً افتاده بود
 چرا حزب بعد از پلنوم چهارم در مسکو و صدور آن همه بیانیه باز به همان راه رفت که نباید می رفت.

اگر بخواهم مختصر و مفید بگویم ؛بدین خاطر بود که تمامی این نقد هابه ریشه بحران نمی پرداختند.
نگاه کنیم و ببینیم چهار چوب تمامی این نقد ها چه بوده است :
۱-نقد احکام جزئي
۲- نقد پراکنده از برنامه ها و تاکتیک ها
۳-نقد موردی ازساخت  تشکیلات
۴- نقد خلقیات آدم ها
خب معلوم است با این متدولوژی ما راه بجایی نمی بریم ومدام بر می گردیم همان جایی که بوده ایم
ما باید از نقد حزب در چهار عرصه:
                                                   -سیاست
                                                   - ایدئولوژی
                                                   - تشکیلات
                                                   - اخلاق
شروع می کردیم .و با تشریح احکام و بینش حاکم بر حزب به نقد شیوه اندیشه حزب می رسیدیم و بعد به نقد استراتژی بر آمده از آن احکام و بینش می پرداختیم . این گونه می توانستیم به بینشی نو بر خاسته از مفاهیمی نو برسیم .حزب در تمامی دوران هایش از نقد و پژوهش سر باز زد .
وتمامی نقد هایی که به حزب شد از آن جایی که به نقد ساختار اندیشه و بینش حزب نمی رسیدو در کوچه پس کوچه های نقد های جزئي و نقد تاکتیک ها و نقد خُلقیات آدم ها سر گردان بود  راه بجایی نبرد .

بحرانپاسخ
حزب در فردای پیروزی کودتا جزوه در باره ۲۸ مرداد را نوشت . گفته می شود نویسنده این جزوه تمدن از کادر های خوش فکر کمیته تهران بود .
در این جزوه  باراصلی شکست  بدوش دکتر مصدق گذاشته شد.
انقلاب به دو مرحله تقسیم شد و مرحله اول آن که رهبری در دست بورژازی ملی است بار شکست هم بر گردن اوست.
در پلنوم چهارم در سال۱۳۳۶ که در مسکو برگزار شد نظریات ارائه شده در این جزوه رد شد.و بی تحرکی در روز کودتا را به ضعف رهبری حزب مربوط دانست.
اشکال دو نقدارائه شده در آن بود که:
۱-افراد نقد می شدند
۲-ساختار سیاسی و نظری حزب جایی در این اشتباه نداشت
سئوالدرست
۱-ضعف رهبری
۲-تحلیل نادرست
۳-سر در گمی تئوریک
۴-دنباله روی از حوادث
۵-تهمت زنی و پرونده سازی و سوء ظن
۶- عدم اصولیت تشکیلاتی
۷- ناسازگاری با جمع و تک روی و خشونت و لجاج و کین توزی
ریشه هایش در کجای بینش و ساختار حزب قرار داشت. و حزبی که یک دهه دچار خطای نظری و سیاسی و تشکیلاتی بود
در کجای کارش ایراد بود.
منتقدینحزب
۱- بیژن جزنی
جزنی علیرغم انتقادات جدی که به حزب داشت نتوانست از چارچوب نقد چپ سنتی خارج شود. و نتوانست به این سئوال خود پاسخ بدهد که چگونه می شود یک پاره حزب خرده بورژازی و پاره دومش کارگری باشد . واین دو پاره گی در میدان عمل چه نمودی دارد.و چگونه می شود اپورتونیسم حزب را به پاره خردبورژایی اش نسبت داد.
جزنی حزب توده را علیرغم همه اشتباهاتش تا سال ۱۳۳۳ یک حزب کارگری می دانست.
۲-سازمان انقلابی
سازمان انقلابی و توفان نیز نتوانستند از مصوبات پلنوم چهارم حزب پای خودرا فراتر بگذارند . چرا که چارچوب نظریشان یکی بود.
۳-تنها در دهه چهل بود که گروه احمد زاده-پویان توانستند حزب توده را نقد ساختاری وبینشی کنند . بدان حد که احمد زاده اعلام کرد حزب توده در تمامی دوران زندگیش حتی یک لحظه هم حزب طبقه کارگر نبوده است.
و این بدین علت بود که آبشخور اینان چپ نو بود . چپی که بر خلاف جزنی  درک متفاوتی به
-حزب
-سوسیالیستی بودن شوروی
-وظیفه پیشاهنگ
-رابطه روشنفکر انقلابی با طبقه کارگر
-    تحلیل از جامعه ایران
و دیگر مسائل داشتند
۴-مصطفی شعاعیان
شعاعیان نیز متعلق بود به اردوگاه چپ نو بود.حزب توده را یک حزب اپورتونیست می دانست . و سوسیالیسمش را سوسیالیستی بورژایی می دید.شوروی را نه تنها رژیم سوسیالیستی نمی دید . بلکه بر این باور بود که لنینیسم نا گذرگاه کمونیسم است.شعاعیان در یکی از نوشته هایش از نقد حزب توده سخن می گوید و می گوید:« برای اولین بار با شمشیر مارکسیسم حزب را نقد مارکسیستی کردیم .» این نقد متاسفانه در دسترس ما نیست.
۷

می گویی تفاوت فناتیسم وانتگریسم ونژاد پرستی در چیست.

فناتیسم؛بنیاد گرایی است و
انتگریسم؛ناب گرایی معنا می دهد.
بنیاد گرایی
کار خودرا با تفسیر مو بموی متون مقدس شروع می کند. تا واقعیت بنیادین را از آن بیرون بکشد
ناب گرایی؛انتگریسم
باور بیک سری اصول مذهبی  است که بر مبنای آن آلگویی برای سیاست و قوانین بیرون می آید.
نژاد پرستی
اندیشه ای ست توتالیتروتام گرا که بر پیش فرض برتری یک نژاد استوار است.

فناتیسم و انتگریسم می توانند بهم تبدیل شوند و در بیشتر موارد همدوش هم حرکت می کنند اما یکی نیستند.
اما ایندو بهمراه نژاد پرستی اندیشه مخالف را بر نمی تابند . در فرجام نهایی بهم نزدیک و یکی می شوند.
۸

میراث
هر آدمی بعد از مرگش چیزی از خود باقی می گذارد. ماندنی ها را میراث می گویند .
انواعمیراث:
میراث مادی:خانه و زمین و پول. که به آن میراث منقول و غیر منقول می گویند
-میراث معنوی: اما آدم ها جز زمین و خانه و پول وباغ چیز های دیگری هم دارند که باقی می گذارند. در ارث از دسته نخست وارثین وابستگان خونی اند . همسر و فرزند و پدر و مادر و برادر و خواهر . اما در ارث از جنس دوم هر آدمی که خودرا وابسته فکر و عمل آن در گذشته بداند خویش بحساب می آید و می تواند به اندازه نیاز و شعورش از آن بهره ببرد.
ارثیهمارکسولنین
ارثیه مارکسشبحسوسیالیسم بود .شبحی که دیده نمی شد مثل تمامی اشباح ولی وجود داشت . وداشت در سراسر اروپا می چرخید.مارکس در این فراز یک پیام آوریست که دارد پیش گویی می کند . از چیزی که هست اما دیده نمی شود و بزودی دیده خواهد شد.
ارثیه لنین اما ظاهر کردن این شبح بود . مادیت بخشیدن به پیش گویی پیامبرانه مارکس.
مبارزه و ارادهمعطوفبهپیروزی.
این آن چیزی است که ما از لنین باید به ارث ببریم .پیروزی سوسیالیسم  .
 امروز، نه فردا.
توسط ما، نه توسط نسل بعد.
سوسیالیسم هم درست است هم ممکن است و هم شدنی است.

بعدالتحریر
میراث من اما
چند دفتر خالی زشعر و
چند رویای نیمه تمام
و یک چمدان خالی که می بینید



۹
برایآن که بدانی ما کجای کاریم اصول مدرنیته و زمینه های رنسانس را می گویم و بعد تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
اصولمدرنیته:
-انسان گرایی
-اصالت عقلانیت
-تجدد بر خواسته ازنقد سنت ها
-آزادی  وآزاد اندیشی

زمینههایرنسانس-نوزاییعلموفرهنگ-

۱-اختراع چاپ و نشر کتاب
۲-آراء کپرنیک و گالیله ، کپلر و تیکو براهه
۳-اختراع تلسکوپ
۴-کشف آمریکا
۵-فتح قسطنطنیه توسط سلطان محمد فاتح
۶-تاسیس مذهب پروتستان
۷-ظهور مکتب های جدید فلسفی
۸- رشد سریع علوم تجربی



۱۰
پرسیده ای داستان پیش بسوی مبارزه ایدئولوژیک سازمان چریک ها در سال ۵۸ و ۵۸ ببعد چه بود و چرا به سرانجامی نرسید .
نخست ببینیم مبارزه ایدئولوژیک بچه معناست :

دورویکرد به مبارزه ایدئولوژیک وجود دارد:
۱- رویکرد کارگری
۲- رویکرد نا کارگری.اپورتونیستی. و بورژایی
رویکردکارگری از مسائل روز و مبرم شروع می کند.تا برای طبقه کارگر روشن کند وضعیت چیست و چه باید بکند . و جریانات دیگر چه می گویند و از کدام سنگر شلیک می کنند.
رویکرد اپورتونیستی از مسائل مبرم و پاسخ به آن ها می گریزد و خود و مواضعش را در پشت مسائل عام و تئوریک و انتزاعی پنهان می کند.تا نشان دهد اختلافش با دیگران در امور امروزی نیست ریشه در زمان گذشته و درک نسبت به اصول دارد.
سازمانفدایی :یکنمونه
بعد از پیروزی قیام در سازمان فدایی اعلامیه ای منتشر شد بنام :
                                                                              پیش بسوی مبارزه ایدئو لوژیک
برای رسیدن به وحدت و تشکیل حزب کمونیست ایران.
مسائلمبرمچهبود
۱-زمینه های عینی و ذهنی انقلاب چه بود
۲- چه نیروهایی در انقلاب شرکت کردند و چرا
۳-نقش استعمار در سمت دهی به انقلاب چه بو د و کجا بود
۴-چرا حاکمیت بدست نیرو های مذهبی افتاد
۵-ماهیت این نیرو ها چیست
۶- برنامه حداقل و حداکثری کارگری چیست
۷-موقعیت سازمان در وضعیت فعلی چیست
۸-رابطه سازمان با حاکمیت جدید چگونه باید باشد
۹- صف بندی جریانات سیاسی چیست و رابطه سازمان با آن ها چگونه باید باشد.

اما مطرح شد  قبل از پاسخ دادن به هر سئوالی ما باید نخست تکلیف مان را با گذشته مان روشن کنیم .:
-    آیا مبارزه مسلحانه با شاه درست بوده است یانه
-    آیا مبارزه مسلحانه منطبق بر اصول مارکسیسم هست یا نه
-    آیا اصلا ما مارکسیسم بوده ایم یا نه
ناکارگریواپورتونیستی
این شیوه هر چه بود کمونیستی نبود . پاسخ به امروز با گذر از دیروز . و شروع بحث هایی که جز انشقاق چیز دیگری حاصل آن نبود.
اما بحث و رفتن روی مسائل مبرم خط اصلی وآنچه در سویدای اذهان می گذشت و سنگر اصلی و واقعی رهبران را در مبارزه حاد و طبقاتی روشن می کرد.
انقلابی دانستن روحانیت حاکم وحمایت از آن و قرار گرفتن در کنار حزب توده و ضد انقلابی دانستن همه گروه های چپ و مجاهدین.
این موضع و این خط جدا از درست بودن ویا نبودن مبارزه مسلحانه بیان گر یک موضع طبقاتی و یک نوع نگرش از مارکسیسم بود . خطی که حامل و نگهبان آن حزب توده بود.

اصل ماجرا چه بود
من در مقاله «بر آمدن اندیشه راست در سازمان چریک ها »داستان را به تفصیل گفته ام . حالا به اختصار می گویم و می گذرم .
برای آن ها یی  که در پس پشت اعلامیه ها پنهان شده بودند  همه راه ها به رم ختم می شد . و رم حزب توده بود .اما برای رسیدن به رم باید از ده کوره هایی می گذشتند .
در آغاز ممکن نبود موجودی بیاید و بگوید مسعود احمد زاده و امیر پرویز پویان کمونیست نبوده اند ،کیانوری و کامبخش و رادمنش کمونیست بوده اند.
 این کار بالاتر از خودکشی سیاسی بود . پس باید می گفتند در جدال بین مسعود احمدزاده و بیژن جزنی حق با جزنی بوده است . مسعود باید از سنگربیژن زده می شد .
و بعد نوبت به بیژن رسید . برای زدن بیژن پشت سر لنین پنهان شدند . و پرسیدند لنین و بیژن کدامیک؟ خب معلوم بود همه می  گفتند لنین . بیژن هم از زاویه لنین رد شد .
تا اینجا خوب آمده بودند . حالا باید یواشکی چریک ها را می کشاندند در صف حزب توده .
در این فرصت مدام لیست کتاب هایی که باید خوانده می شد و کسی فرصت خواندن آن را نداشت  سیاهه می شد و یکی نمی پرسید شما که خوانده اید به کجا رسیده اید و فتح الفتوح تان چیست .
یک دفعه از مطالعه آثار کلسیک پریدند به اسناد مصوبه احزاب کمونیست در سال های۶۰-۰۱۹۵۹و ملاک کمونیست بودند پذیرش این اسنادشد .
خب معلوم بود چه کسی این اسناد را قبول داشت و امضا کرده بود، حزب بلا اشکال توده .
ناگهان سیل مقالات« یافتم ،یافتم» سرازیر شد که چریک ها دموکرات انقلابی بوده اند و حزب توده  حزب کمونیست .
هم زمان بااین داستان های خنک که نشانه هایی از یک بلاهت همگانی بود،موجوداتی از غار کهف بیرون آمدند که مدعی بودند  که تعلل ونپیوستن به حزب توده خیانت به طبقه کارگر است .
 و آخر کار عروس تعریفی فلان و بهمان از کار درآمد . وموجوداتی که مدعی بودند حمید اشرف دموگرات انقلابی بوده است بیکباره زدند زیر میز و مدعی شدند که لنینیسم با فاشیسم از یک سنخ اند پس زنده باد: مونتسکیو و ولتر .


۱۱





حضرت
فکر کردن باز گویی خوانده ها و یاد گرفته ها نیست. فکرکردن استقلال درسنجش امورودریافت
.امور وبدست آوردن شیوه درست درتمیزمشکل هاازمشکل نماهاست
خوب خواندن و خوب یاد گرفتن نخستین گام در خوب فکر کردن است . اما تمام آن نیست. .
وظیفه روشنفکر هم اصلا ح فرهنگی جامعه است .
  رو شنفکر بی ادعاست. کارش زدودن زنگار های فرهنگی است کاری سخت و بی پاداش
  دادن جانی تازه به جامعه است
 روشنفکر شهرت طلب نیست .آکتور هم نیست . سلیبرتی هم نیست
 تحصیلا ت عالی و کتاب خواندن زمینه پرورش ذهن و درک مسائل است
اما این بدان معنا نیست که هرکس کتاب بخواند و تحصیلا ت عالیه داشته باشد مسائل را هم درست درک می کند.
بیسوادی بمعنای نا نویسایی وناخوانایی نیست. بلکه بمعنای نداشت نیاز ذهنی به خواندن و مطالعه است


      ۱۲  
پرسیده ای جای واقعی سنت کجاست؟
نگاه بکنیم بیکی از دو فراز مارکس در هیجدهم برومر:
 درست است که انسان ها تاریخ خودرا می سازند. اما نه در شرایطی که خود آزادانه انتخاب می کنند.بلکه
در  شرایطی که از گذشته گان به آنان داده شده است.وقتی مارکس می گوید بار سنگین مردگان بر دوش ما
سنگینی می کند می خواهد بگوید که امر تغییر جامعه را باید درکانتکست سنت دید.

انسانها وقتی می خواهند تغییر نویی در جامعه انجام بدهندو به سراغ ارواح گذشتگان که همان سنت است می رونداز نام ها و شعار های آن ها سود می جویند. اما بمحض این که انقلاب سخنگویان خودرا پیدا کرد و توانست با زبان خود حرف بزند.مردگان را به گورهای خود می رانند.

۱۳
می گویی عصر کنونی عصر شکست انقلاب هاست باید فکر دیگری کرد .
باید دید ما  از انقلاب ما چه تعریفی داریم .
انقلاب تحول در بنیاد هاست . و اگر در مرحله ای شکست می خورد. دیر یا زود مضمون جدید خودرا پیدا می کند. وخودرا نشان می دهد اینجاست که همه با تعجب می گویند :موش کور پیر چه نقبی زد.
انقلاب در ظاهر شکست می خورد اما در باطن به حرکت خود به جلو ادامه می دهد.معروف است که  می گویند برای پریدن از یک رودخانه بزرگ بعضی اوقات لازم است که به عقب برویم تا بتوانیم خیز بلندتری برداریم.
انقلاب پرولتری پیوسته در حال انتقاد از خود است.در هر مرحله حساسی می ایستد و حرکت خودرا باز نگری می کندو مورد نقد وانتقاد قرار می دهد. تا با خود اگاهی جدیدخودش را تصحیح کند. و این توقف علت دارد
-برسی امکانات
-برسی هدف
-تصحیح مسیر
و مجددا تلاش هایش را از سر می گیرد. تردید ها و ناتوانی هایش را به سخره می گیرد. و رقیب را جز برای این بر زمین نمی زندکه از زمین نیرویی تازه بر گیردو در رویا رویی خود د دهشتناک تر قد برافرازدو در برابر بزرگی و نامشخص بودن هدف های خودبارها عقب می نشیندتا لحظه ای که کار بجایی برسد که همه راه های بازگشت بسته باشدودر شرایطی قرار گیرند که فریاد بزنند:
اینک رودس اینجا باید جهید
      اینک گل اینجا باید پای افشاند

وقتی که گفته می شود انقلاب مُرد زنده باد انقلاب در واقع داریم  از ادامه انقلاب حرف می زنیم .که شکست مقطعی انقلاب به معنای تعطیلی انقلاب نیست. انقلاب تحول در بنیادهاست. وپیوسته در اعماق عمل می کند و ما ممکن است نبینیم. تحولات دیده نمی شود و تاریخ در جایی که دیکتاتور ها ایستاده اند در حال زدن نقب خود است وناگهان ما خالی شدن زمین زیر پای دیکتاتور هارا می بینیم.

انقلاب های سده ۱۸ زود شعله می گرفتند و زود هم خاموش می شدند. اما انقلاب های بعدی چون انقلاب های اجتماعی اند به کندی جلو می روند و زود هم از نفس نمی افتند.و وقتی می گفته می شود در انقلاب های گذشته عبارت از مضمون جلو می افتاد اما در انقلاب های جدیدمضمون در عبارت نمی گنجد اشاره به این معناست.
این توضیحات برای مقطعی از انقلاب است .که راه حرکت به سمت جلو بسته شده است و یأس جنبش را فراگرفته است.


۱۳
حالا که داری پوپر می خوانی بگذار با دو مغلطه پوپری ترا آشنا کنم :خشونت و انقلاب
۱-خشونت همیشه محل صدورش از بالا به سوی پایین است. علت هم دارد. توده و طبقه برای خواست های اکثریتی اش هیچ زمانی به خیابان نمی آید. برای نان و مزد  و حقوق معوقه اش به خیابان می آید و همیشه از راه های مشروع و قانونی شروع می کند. اما با مشت آهنین روبرو می شود . خشونت از بالا.
و در پروسه طولانی دادخواهی است که به این نتیجه می رسد راه مسالمت بی فایده است و باید خشونت را با خشونت پاسخ بدهد.خشونت از پایین.که به آن خشونت دفاعی می گویند.
برای خشونت دفاعی دو آمده گی لازم است .
-ذهنی
-وعملی
که هر دو پس از تحمل خشونت های مرگبار از بالاحاصل می شود.
مخالفت پوپربا انقلاب  با مغلطه ای پنهان روبروست . پوپر تلاش می کند توده و طبقه را از حقی مسلم خلع سلاح کند.
۲-حاصل هرانقلاب خشونت نیست ضرورتاً . و اگر چنین شده است علت دارد . و باید بشکل مشخص بحث کرد.اما یک نکته مسلم است که هر دگرگونی بنیادی بدون انقلاب و هر انقلابی بودن خشونت ممکن نیست. این حقیقت را هم تاریخ گواهی می دهد هم عقل سلیم.بقول شعاعیان گرز فرمانروایی را به ساده گی نمی شود از دست کسی خارج کرد.
۳-رفرم همیشه در سطوح مشخصی در نظام های طبقاتی برای ترمیم نواقص موجود بوده است . سرمایه داری با همین اصلاحات سر پا مانده است .و تا جایی که نانی به سفره زحمتکشان بیاورد پذیرفتنی است.
اماکار کرد محدودوی دارد.و آنجا که به بن بست می رسد انقلاب آغاز می شود.مطلق کردن آن نوعی مغلطه است.

هیچ نظری موجود نیست: