۱۳۸۷ شهریور ۲۹, جمعه

يک بيانيّه ناسيوناليستی با حال و هوای مخصوص!

در باره ی بيانيه «هشدار به ايرانيان»
چهار شنبه ۲۷ شهريور ۱۳۸۷ - ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۸
تصادفی نيست که در حالی که در اين بيانيه ادعا می شود که «کردها يکی از اجزای تفکيک ناپذير اين حوزه تمدنی می باشند و هر جا که باشند ايرانی به شمار می آيند»، نشانی از اخبار کشتار و زندان و شکنجه ی کرد های ايرانی و محکوم کردنشان به اعدام به جرم کرد بودن، و اعتصاب غذای طولانی بخشی از زندانيانشان در همين روز ها، نمی بينيم.
شخصاً هيچ وقت خود را در طيف نا سيوناليست ها نديده ام و نمی بينم. ناسيوناليسم را هم ـ به لحاظ تئوريک ـ در نقطه ی مقابل اومانيسم، و در تعارض و غالباً در تضاد با آن می دانم. اما با اين وجود هيچ حساسيت ويژه يی بر روی کسانی که ـ در عمل ـ به اومانيسم نزديک ترند تا به ناسيوناليسم، ولی بنا به تعاريفی که برای خود دارند، خود را «ملی گرا» می نامند نه داشته ام و نه می توانم داشته باشم. مگر می شود ستاره های درخشانی چون دکتر محمد مصدق و دکتر حسين فاطمی را که بر آسمان تاريخ معاصر ايران، در این ظلمتِ در پس ظلمتِ پياپی نيز همچنان روشن و پرفروغ می درخشند ناديده گرفت؟اما نتوانستم از کنار بيانيه يی که با تعداد ـ خوشبختانه ـ نه چندان قابل توجهی امضا با عنوان «هشدار به ايرانيان» در تاريخ ۲۴ شهريور ماه در تهران منتشر شده است بگذرم. بيانيه يی که جانمايه و روح آن ناسيوناليسم است و بس. نه مردمگرايی؛ و نه انسانگرايی. و نه حتی نگاهی به فجايع روزمره در حق فرزندان همين «ناسيونِ» اين ناسيوناليسم.تعدادی از امضا کنندگان اين بيانيه، شخصيت هايی قابل احترام يا بسيار قابل احترام هستند. و من اين که آن ها چگونه و در چه شرايطی و با چه مقدار تأمل در متن بيانيه بر پايش امضا نهاده اند را به خودشان وا می گذارم. چرا که بحث، بر روی افراد نيست. بحث بر روی نگاهی است که در آن، جهان به دو قسمت تقسيم می شود: جهان «ايرانی» و جهان غير ايرانی. و به همه چيز بايد از اين زاويه نگريست:«... حوزه تمدن و فرهنگ ايرانی، که يک واقعيت تاريخی و فرهنگی می باشد، بايستی در ديد راهبردی ما در منطقه قرار داشته باشد. ما بايد همه ی مردم و کشورهای واقع در اين حوزه فرهنگی را دوستان استراتژيک خود بشماريم و در معادلات سياسی اين ديدگاه را بگنجانيم...» ٭و يا:«... کردها يکی از اجزای تفکيک ناپذير اين حوزه تمدنی می باشند و هر جا که باشند ايرانی به شمار می آيند..» ٭و همچنين:«... گرجستان نيز يکی ديگر از شاخه های اين حوزه تمدنی می باشد. تجاوز روسيه به اين حوزه يادآور تجاوز روس ها در سده های گذشته به ايران و تحميل عهدنامه های ننگين گلستان و ترکمانچای می باشد و بايد هميشه اين موضوع را در نظر داشته باشيم...» ٭و الی آخر.بر همين مبناست که نويسندگان بيانيه (و نه الزاماً همه ی امضا کنندگان آن) بر رفتار رسوا شده ی آمريکا و اسراييل و ناتو در طرح از پيش برنامه ريزی شده شان برای بيشتر به آتش و خون کشيدن تمام آسيای مرکزی و خاورميانه مهر تأييد می نهند. (۱) دولتی آلت دست آمريکا و اسراييل و ناتو در گرجستان را معادل ملت گرجستان می گيرند. و حمله ی حساب شده آن به مردم بی پناه اوستيای جنوبی را که به قصد بر جا گذاشتن قربانيان هرچه بيشتر در ميان شهروندان عادی و بی پناه و زن و کودک و پير و جوان اوستيا انجام گرفت (۲) و به حق از آن به عنوان نسل کشی ياد شده است در خدمت ناسيوناليسم خود می بينند. حمله ی شجاعانه و دليرانه يی که توسط گرجستان برای دفاع از «حوزه تمدن و فرهنگ ايرانی» در برابر مردم بخشی از همان «حوزه» ی مورد نظر خانم ها و آقايان انجام شده است.چگونه؟با گوشت دم توپ قرار دادن سربازان گرجستان به حساب منافع آمريکا و اسراييل و ناتو.با چه تاکتيکی؟کشتار مردم و ويران کردن کامل تمام تأسيسات حياتی اوستيا. و بعد، گناه آن را به گردن خود آن «تجزيه طلبان» و «اربابان روسی آن ها» انداختن.به فرمان چه کسانی؟آمريکا. اسراييل. ناتو.به دست چه کسی؟دولت گرجستان.و دولت گرجستان در ذهن اين خانم ها و آقايان ـ عملاً ـ مساوی است با مردم گرجستان. اين را نحوه ی ورود و خروجشان به اين مقوله نشان می دهد.و بنا براين، من اصلاً تعجب نمی کنم وقتی که می بينم دست ملاطفت دراز کردن به سوی قاتلان مردم فلسطين در اين بيانيه، دوستی با «مردم اسراييل» ناميده می شود. چرا که وقتی مردم گرجستان، معادل می شوند با دولت گرجستان، طبيعی است که «مردم اسراييل» هم معادل باشند با دولت اسراييل. به خصوص که اين دولت هميشه با آرای عمومی انتخاب می شود.حالا می توانيد البته اضافه کنيد که:«... ما اختلافات ميان دولتها را به حساب مردم نمی گذاريم...» ٭خوب کاری می کنيد. اما شما پيشاپيش، دولت ها را با مردمانشان يکی گرفته ايد. و طبيعی است که دليل قتل عام شبانه روزی مردم فلسطين، اختلاف دولت های فلسطينی (کدام «دولت» ها ؟) با دولت های اسراييل باشد. و هردو طرف، مقصر باشند. نه اين که يکی قربانی کننده باشد و ديگری قربانی. يکی ظالم باشد و ديگری مظلوم. يکی خانه و کاشانه ی ديگری را ويران کرده باشد، صاحبخانه را کشته باشد، بر سفره ی حاضر و آماده ی او نشسته باشد و تکه نانی را هم حتی از فرزندان او دريغ کند، و ديگری بگويد اقلاً يک آنتی بيوتيک يا حتی يک قرص مسکّن برای بچه ی من که دارد روی دست هايم پرپر می شود به من بدهيد...مردم فلسطين، عربند. مطابق رهنمود شما که «حوزه تمدن و فرهنگ ايرانی، که يک واقعيت تاريخی و فرهنگی می باشد، بايستی در ديد راهبردی ما در منطقه قرار داشته باشد. ما بايد همه ی مردم و کشورهای واقع در اين حوزه فرهنگی را دوستان استراتژيک خود بشماريم و در معادلات سياسی اين ديدگاه را بگنجانيم» ٭ ما نبايد آن ها را در «ديد راهبردی» خودمان بگنجانيم. اصلاً بهتر است زحمت ديدن رنج و دردشان را هم به خودمان ندهيم. به ما چه؟ اجداد همين عرب های سوسمار خوار بودند که به تمدن آريايی ما هجوم آوردند! پاسخ اين را البته دانشجويان و کارگران و معلمان و اقشار مختلف مردم ما در شعاری که از تظاهرات ۱۸ تير ۱۳۷۸ تا به امروز پيوسته در هر فرصتی فرياد می کشند داده اند و می دهند و خواهند داد:ـ ايران شده فلسطين / مردم! چرا نشستين؟درست برعکس شعار پوک و مبتذل و بی مشتری و به دور انداخته شده ی «فلسطينو رها کن / فکری به حال ما کن» که هرگز به هيچ ترفندی نشد که به مردم ما زورچپان شود.تصادفی نيست که در اين بيانيه، نه به اعتراضات عمومی، نه به تظاهرات و آکسيون ها، نه به اعتصابات کارگری و غير کارگری، و نه حتی به زندان ها و شکنجه ها و صدور اجرای احکام دست و پا بريدن و سنگسار ، و نه به آويختن گروه گره فرزندان همان ايرانی که اينان دوستش می دارند بر چوبه های اعدام و جر ثقيل ها اشاره يی نمی رود.و تصادفی نيست که در حالی که در اين بيانيه ادعا می شود که «کردها يکی از اجزای تفکيک ناپذير اين حوزه تمدنی می باشند و هر جا که باشند ايرانی به شمار می آيند»، نشانی از اخبار کشتار و زندان و شکنجه ی کرد های ايرانی و محکوم کردنشان به اعدام به جرم کرد بودن، و اعتصاب غذای طولانی بخشی از زندانيانشان در همين روز ها، نمی بينيم.و تازه گويا نظر به اين که «کردها... هرجا که باشند ايرانی به شمار می آيند» است که «ما هرگز نبايد عليه منافع آنان با ديگران متحد شويم.».بله کاملاً حق با شماست که «روسيه دوست استراتژيک ايران نيست». نه روسيه ی پريروز تزاری؛ نه روسيه ی ديروز موسوم به «اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی»؛ و نه روسيه ی امروز مافيا هايی که روی مافيای ايتاليا را سفيد کرده اند. ايران در ميان دولت های جهان هيچ دوست استراتژيک نداشته است و ندارد و نخواهد داشت. اما از روسيه نادوست تر ـ نادوست تر استراتژيک ـ هم داريم. همان هايی که حال و هوای اين بيانيه (بدون آن که الزاماً نويسندگان آن خواسته باشند يا نخواسته باشند) آدم را به ياد آن ها می اندازد!حق با شماست. حکومت ملايان نه به اشتباه، بلکه دانسته و آگاهانه و به صورتی ارادی ايران را به سوی پرتگاه می برد. و تک تک کارگزاران اين حکومت، «مسئول هستند و بايد در آينده در پيشگاه ملت ايران و آزاد انديشان جهان پاسخگو باشند.».اما نه به جرم ناديده گرفتن «ناسيوناليسم». به جرم ناديده گرفتن انسان. در محدوده ی کشوری به نام ايران. و در پهنه ی کشوری به نام «جهان»!تهيه کنندگان اين بيانيه آيا از خود پرسيده اند که چرا نتوانسته اند اکثريت عظيم آن يک هزار و سيصد نفری را که چند روز پيش «در محکوميت فضا سازی های رسانه ای» بيانيه يی منتشر کرده بودند متقاعد به امضای بيانيه ی خود کنند؟ آن بيانيه يی را می گويم که نام جمعی از پر اعتبار ترين فعالان حوزه ی سياسی و مدنی ايران را در ميان امضا کنندگان خود داشت.محمدعلی اصفهانی۲۷ شهريور ۱۳۸۷www.ghoghnoos.orgپانويس ها:٭ از متن بيانيه ی «هشدار به ايرانيان». شايد بی ضرر باشد که تأکيد کنم که در اين نوشته هرگز قصد هيچ گونه اسائه ی ادبی به فرد و افراد معينی از دست در کاران اين بيانيه در کار نبوده است.۱ ـ در اين زمينه، به انواع زبان ها، و به وسيله ی انواع تحليلگران بی طرف، و حتی تحليل گران طرفدار آمريکا و ناتو و اسراييل، فراوان نوشته شده است. چند مطلبی از اين دست را در صفحات «خبر و نظر» سايت ققنوس نيز می توانيد بيابيد.۲ ـ پروفسور ميشل وارشاوسکی: در نيمه شب هفتم اوت، همزمان با مراسم گشايش بازی های المپيک در چين، رييس جمهوری گرجستان، فرمان حمله ی نظامی تمام عيار به پايتخت او ستيای جنوبی را صادر کرد.... بمباران هوايی پايتخت اوستيای جنوبی به وسيله ی دولت گرجستان، به صورتی چشمگير، مراکز غير نظامی و شهری را مورد هدف قرار داد. مخصوصاً ساختمان های مسکونی، بيمارستان ها، و دانشگاه را... گرجستان، در واقع، يک پايگاه مرزی است برای آمريکا و ناتو در همسايگی بی واسطه ی فدراسيون روسيه و در نزديکی صحنه ی جنگ خاورميانه در آسيای مرکزی. و اوستيای جنوبی نيز يک چهارراه استراتژيک عبور لوله های نفت و گاز است...در اين ترديدی وجود ندارد که حملات گرجستان را با دقت و با رعايت همه ی ريزه کاری ها، ارتش آمريکا، و ناتو سازماندهی و هماهنگ کرده اند...در اين مورد معيّن، اين حمله ی انجام شده، به صورتی آگاهانه و متعمّدانه، چنين طرح ريزی شده بود که آماج های غير نظامی، مورد حمله قرار بگيرند تا تعداد قربانيان در ميان مردم عادی، هرچه بيشتر و افزون تر باشد... هدف، اين بود که مرکز اوستيا ويران شود... اگر هدف واقعی، اين می بود که گرجستان، اوستيای جنوبی را تسخير کند، متد کار می بايست کاملاً متفاوت باشد. يعنی می بايست از نيروهای ويژه برای در اختيار گرفتن مراکز دولتی، شبکه های مخابراتی، و تأسيسات اوستيا استفاده شود. در حالی که درست بر عکس، عمل شد: بمباران محلّات معمولی و مجتمع های مسکونی و بيمارستان ها، و نيز دانشگاه...آنچه رخ داد، يک جنگ داخلی نبود. آنچه رخ داد جزيی بود از يک کل به هم پيوسته: برپا کردن جنگی وسيع در خاورميانه و در آسيای مرکزی، که جنگ آمريکا و اسراييل و ناتو را عليه ايران آماده سازی می کند.متن کامل ترجمه ی اين مقاله به همين قلم: جنگ اخير گرجستان را آمريکا و اسراييل و ناتو برنامه ريزی کرده اند.
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar08/georgie-chossodovsky.html

هیچ نظری موجود نیست: