۱۳۹۲ تیر ۶, پنجشنبه

کنفرانس گوادولوپ در سال 1979 ، سقوط شاه و به قدرت رسیدن خمینی در ایران


با استفاده از مقاله سرویس خبری جهانی برای فتح 26 مه 2008.

قبل از بازگشت خمینی به ایران در سال  1979، هنگامی که هنوز در پاریس در تبعید بسر می برد، دکتر ابراهیم یزدی یکی از مشاوران نزدیک او بود. او رهبر "نهضت آزادی"، یکی از سازمانهای جریان ملی مذهبی در ایران، است. وی، اخیرا مصاحبه ای با یک نشریه اینترنتی بنام ایران- جهان کرده است. اهمیت این مصاحبه در آن است که، برای اولین بار، یکی از عناصر کلیدی در تاسیس حکومت جمهوری اسلامی، صحبت از نقش قدرتهای امپریالیستی و بطور خاص آمریکا، در به قدرت رساندن روحانیت و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران می کند.
بیشترین تمرکز این مصاحبه بر روی نشست سران 4 کشور صنعتی جهان در گوادلوپ است. برای کسانی که مسائل انقلاب ایران را دنبال می کنند، گوادلوپ نامی آشناست که  معرف تصمیماتی کلیدی در لحظه ای کلیدی، توسط قدرت های غربی، برای به قدرت رساندن روحانیت اسلامی در ایران است. در هفته اول ژانویه 1979، کنفرانس سران چهار قدرت امپریالیستی (آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان غربی)  در جزیرهء کارائیب فرانسه، گوادلوپ، برگزار شد.  دستور کار این نشست، بررسی اوضاع جهانی و بحران سیاسی در ایران بود؛ در ایرانی که  یک قیام انقلابی توده ای در حال سرنگون کردن رژیم شاه بود-- رژیمی که در یک کودتای سازمان یافته توسط "سیا" در سال 1953 (1332)  به تخت سلطنت بازگردانده شد.
قدرت های امپریالیستی در نشست گوادلوپ به توافق رسیدند که به رژیم شاه در ایران پایان دهند و حکومت  را به ملایان تحت رهبری خمینی منتقل کنند. درست بعد از این کنفرانس بود که رسانه های آمریکایی شروع به نشان دادن نارضایتی گسترش یابنده ی مردم علیه شاه کرده و زمزمه سر دادند که احتمالا آمریکا از شاه حمایت نخواهد کرد.
اگرچه از همان ابتدا روشن بود که تصمیمات نشست گوادلوپ نتیجه ی مذاکرات و توافقات بین امپریالیستها و خمینی و اطرافیان او بود، اما ابعاد این توافقات قبل و بعد از این نشست، از دید مردم  ایران و جهان، کاملا پوشیده و مخفی ماند. زیرا در هر دو دوره، هم آن زمان و هم امروز، امپریالیست های غربی منافع بسیار در پنهان کردن نقش شان در به قدرت رسیدن خمینی داشته اند.  نیروهای مرتجع اسلامی و ضد مردمی در ا یران، این راز را برای چند دهه مخفی نگه داشته اند تا  مبادا بزک ضد امپریالیستی که بدقت بر چهره رژیم شان نقاشی کرده اند،  پاک شود و رسوائی به بار آورد. زیرا، این رژیم با اتکاء به این بزک ضد امپریالیستی و مذهب، ادعای مشروعیت می کند.
 خیلی مهم است که توجه کنیم این مصاحبه فقط برخی جوانب موضوع، بخش کوچکی از  واقعیات مربوط به نشست گوادلوپ و توافقات میان امپریالیستها با باند خمینی را روشن می کند.  منابع دیگر، مانند مصاحبه ها و خاطرات برخی افراد با نفوذ و قدرتمند در آن زمان ( از جمله کتاب ژنرال هویزر، فرستاده ی جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا به ایران) جزئیات بیشتری را بیان می کنند. برای اینکه بتوانیم تصاویر کاذب را کنار بزنیم باید بینیم پشت صحنه این ماجرا (قدرت گیری روحانیون در ایران پس از سقوط شاه) چه چیزهایی جریان داشت.
اما دنبال کردن این مسئله از دو زاویه حائز اهمیت است: یکم، فاش کردن نقش امپریالیستهای غربی در شکل دادن رژیم اسلامی در ایران، که  آن را بهترین "انتخاب" خود می دیدند. دوم، با توجه به ظهور جنبش های اسلامی در خاورمیانه که بعنوان مخالفین آمریکا ایفای نقش می کنند، و چالشی که این مسئله، در مقابل مردم جهان و نیروهای انقلابی و مترقی قرار می دهد.
ابراهیم یزدی کیست؟ او رهبر ملی مذهبی هایی است که شخصیت اصلی اش مهدی بازرگان بود، که توسط خمینی گمارده شد تا دولت موقت پس از سقوط شاه را  تشکیل دهد. دولت او پس از اشغال سفارت آمریکا توسط "دانشجویان خط امام"، سقوط کرد. بعدا، بر اثر  تصادمات با جناح های مذهبی، مهمترین سازمان گرایش ملی مذهبی ها، یعنی "نهضت آزادی"، از دولت به بیرون رانده شد و حتی از شرکت در انتخابات مجلس هم محروم شد. یزدی هم چنین، یکی از بنیان گزاران اتحادیه دانشجویان اسلامی ایرانی بود که تحت تاثیر گروه اخوان المسلمین ِ مصر  بودند. اخوان المسلمین مصر، سردمدار و آغازگر پدیده ای است که  امروز اسلام سیاسی خوانده میشود. ابراهیم یزدی، هنگامی که خمینی در پاریس در تبعید بسر می برد، از نزدیکان او بود. در حقیقت می توان گفت، مهمترین مشاور  خمینی در آن زمان بود. او با خمینی به ایران بازگشت و یکی از اعضای رهبری "شورای انقلاب" خمینی و هم چنین وزیر امورخارجه دولت موقت شد.

آمریکا تصمیم می گیرد به روحانیت اجازه قدرت گیری بدهد
در این مصاحبه، یزدی می گوید: «در ژانویه 1979 تلویزیون ملی سراسری آمریکا (پی بی اس) از من برای مناظره ای با هنری کیسینجر درباره ایران دعوت کرد. ولی کیسینجر نیامد و به جای خود معاونش آقای جوزف سیسکو  را فرستاد.» یزدی در این مصاحبه تاکید می کند که قبل از رفتن به آمریکا، خمینی به او اجازه داد، در صورتی که فرصت دست دهد، با یک مقام  آمریکایی دیدار کند. او ادامه می دهد: «پس از مصاحبه، و قبل از رفتن به رستوران، مسئول مصاحبه گفت که از اقای هنری پرشت، مسئول میز ایران، دعوت کرده است که در این شام گفتگویی با هم داشته باشیم.» یزدی نمی گوید در مورد چه موضوعاتی گفتگو کردند، یا ارتباط این ملاقات و نشست گوادلوپ چه بود. او در مورد موضوعات مورد گفتگو و ارتباط آن با انتقال قدرت به خمینی و ... سکوت می کند.
یزدی فقط به گفتن این مطلب اکتفا می کند: «  استنباط من از این دیدار این بود که آمریکایی ها دچار یک نوع سردرگمی و ابهام و بی اطلاعی و جهل در رابطه با اوضاع ایران هستند. بنظر من، آنها تا آخرین لحظه دنبال این بودند شاه بماند وهر تغییر و اصلاحی با بودن وی انجام شود. اما دیپلمات های انگلیسی و اسرائیلی که به مسائل ایران آگاهی بیشتر و عمیقتر داشتند به شاه توصیه کرده بودند که به نفع پسرش کناره گیری کند.» در مورد آمریکا او اضافه می کند: «چیزی که آنها می خواستند بدانند نقطه نظرات رهبری انقلاب در مورد مسائل کلیدی از جمله روابط با غرب بود که آن هم تببین شد، که ما با غرب دعوا نداریم و استقلال خودمان را می خواهیم ، حاضریم نفت بفروشیم... از آنجا که طبیعت انقلاب ایران، اسلامی و ضد کمونیستی بود، آنها نگرانی از این بابت نداشتند، بلکه می خواستند بدانند که آیا رژیمی که می آید توانایی مقابله با کمونیسم را دارد یا نه.»
در زمانی که مردم ایران علیه شاه بپا خاستند، آمریکا در حال مقابله با بلوک شرق بود که در راس آن اتحاد جماهیر شوروی بود. شوروی که سابقا کشوری سوسیالیستی بود، در این زمان در حال رقابت امپریالیستی با بلوک تحت سرکردگی آمریکا بود. مسئله اصلی آمریکا این بود که ایران چه نقشی در این زمینه بازی خواهد کرد. بنظر می آید که خمینی و مشاورانش به قدرت های غربی اطمینان خاطرهای لازم را برای تضمین منافع آنها دادند. در نتیجه، آمریکا طرح جدیدی  را بکار گرفت.
یزدی ادامه می دهد: « آمریکایی ها نگران بودند که اگر شاه برود، خلایی که در ایران ایجاد میشود چگونه پرخواهد شد.  بنابراین، موافقت کردند که شاه برود، بختیار بیاید و ارتش با انقلاب همکاری کند تا ارتش احتمالا بتواند در انقلاب جایگاهی پیدا کند. از جانب دیگر، نظریه برژینسکی  این بود که در غیاب شاه تنها نیرویی که می تواند جلوی خطر کمونیسم را در ایران بگیرد هماهنگی و ائتلاف میان نظامیان و روحانیون است. استدلال او این بود که روحانیون علی الاصول ضد کمونیسم هستند و قدرت بسیج توده های مردم را دارند. نظامیان هم منسجم اند، ارتش 400000 نفری شاه آموزش های ضد کمونیستی و ضد شورش دیده بودند، ائتلاف نظامیان و روحانیون می تواند خطر کمونیسم را بعد از شاه از بین ببرد.»
در اینجا منظور یزدی از "کمونیسم" بطور عمده خطر بوجود آمدن حکومت وابسته به سوسیال امپریالیسم شوروی (سوسیالیست در حرف، امپریالیست در عمل) است.  اما شکی نیست که منظور  او، کمونیست های انقلابی و سازمان های اصیل انقلابی که سریعا در حال رشد و گسترش در میا ن مردم بودند، نیز هست. زیرا این نیز یکی از دل نگرانی های مهم آمریکا بود. به هر حال یزدی در اظهاراتش در مورد وقایع دو روز مذهبی (عاشورا و تاسوعا) در اوایل 1979  روشن می کند که خمینی از تبعید فراخوان تظاهرات بزرگی را برای این دو روز می دهد. صدها هزار نفر در این تظاهرات شرکت کردند. در این تظاهرات ارتش به مردم حمله نکرد. این برخورد ارتش متفاوت بود با برخوردش به تظاهرات توده ای که چندی قبل تر از این تظاهرات بود، بخصوص تظاهرات 6 سپتامبر 1978 که منجر  به کشتار مردم شد.  این بار (در عاشورا و تاسوعا) ارتش اصلا دخالت نکرد حتی موقعی که مردم در مقابل دسته های ارتش راهپیمایی می کردند. در آن موقع، رهبران تظاهرات این شعار را جلو گذاشتند: «ارتش برادر ماست» و از مردم خواستند تا به سربازان گل بدهند.
یزدی تاکید می کند که، برای رهبری جنبش (یعنی خمینی و دارودسته اش)، مسئله فراتر از اتخاذ  یک موضع رفرمیستی  در میانه یک اوضاع انقلابی بود. اتخاذ این موضع، به مذاکرات پشت صحنه ربط داشت: مذاکرات میان آدم های خمینی و ماموران امپریالیست های غربی  بخصوص مقامات رسمی آمریکا.  خمینی و  دارودسته اش در حال مذاکره بر سر انقلاب مردم ایران با امپریالیست های غربی بودند تا  از این طریق انقلاب را سقط و متوقف کنند. آنها می خواستند ساختار دولت ضد مردمی و ارتجاعی موجود را حفظ کنند و فقط کارگزاران این دولت را تغییر دهند، بگونه ای که دولت در ایران  کماکان در خدمت شبکه سیاسی و اقتصادی نظام امپریالیستی  به موجودیت خود ادامه دهد.
یزدی مسئله را اینگونه طرح می کند: « آقای خمینی به کارتر توصیه کردند نمایندگان آمریکا در ایران که با ارتش در ارتباط هستند مانع کشتار مردم شوند.» همچنین تاکید می کند: «سفر هایزر به ایران برای این نبود که ارتش کودتا کند، بلکه او آمد که مبادا نظامیان بعد از رفتن شاه دست به کارهایی بزنند که موقعیت ارتش را نزد مردم از بین ببرد. آمریکایی ها معتقد بودند اگر ارتش در دوران انقلاب انسجام خودش را حفظ کند، و با انقلاب همراهی کند پس از پیروزی انقلاب و بعد از آن که احساسات عمومی فروکش کرد، آن وقت ارتش می تواند براحتی و به عنوان بخشی از انقلاب، ادعای سهم داشته باشد.»
این مصاحبه هم چنین فاش می کند که چگونه تصمیمات نشست گوادولوپ شکل گرفت ، دولت فرانسه از خمینی و آدم های اطراف او  خواست یک گزارش که نظراتشان را در مورد ایران منعکس می کند، بدهند و خمینی فورا با این درخواست موافقت کرد. گزارش توسط صادق قطب زاده تهیه شد. قطب زاده یکی از سه فرد اصلی بود که  همراه با یزدی و عبدالحسن بنی صدر فعالیت های سیاسی خمینی  را هنگامی که در پاریس بود، مشاوره و مدیریت می کردند. بنی صدر قبل از اینکه در سال 1981 مجبور به ترک ایران شود، اولین رئیس جمهور اسلامی پس از سقوط رژیم شاه شد. هم چنین صادق قطب زاده به جرم نقشه کودتا علیه خمینی در سپتامبر 1982 اعدام شد.  یزدی می گوید این گزارش نقش مهمی در تصمیم گیری نشست گوادلوپ در مورد انقلاب ایران داشت. گرچه محتوای این گزارش هرگز فاش نشد و بنظر می آید که آن را از بین برده اند.

کانال های ارتباطی بین  خمینی و آمریکا
یزدی هم چنین تاکید می کند که ارتباطاتی که او، صادق قطب زاده و بنی صدر با کمک دولت فرانسه با آمریکا سازمان دادند، تنها کانال های ارتباطی میان خمینی و آمریکا نبود.  او اضافه می کند که: « در آن زمان رهبران انقلاب از سه کانال با آمریکا ارتباط داشتتند: یکی  در فرانسه بود که مدارکش منتشر شده است، یک کانال در ایران توسط شورای انقلاب، مهندس بازرگان، آیت اله موسوی اردبیلی و دکتر سحابی با سولیوان بود. کانال سوم، ارتباط و مذاکرات مستقیم دکتر بهشتی با سولیوان بود. استمپل در  درکتابش هر دو کانال ارتباطی در تهران را شرح می دهد اما در باره مذاکره دکتر بهشتی با سولیوان چیزی ننوشته است.»
آیت اله بهشتی یکی از مرتجع ترین و تبه کارترین همدستان خمینی و فردی بسیار با نفوذ در رهبری روحانیت بود. او یکی از معماران قتل عام  انقلابیون و کمونیستها بود که در 20 ژوئن 1981 شروع شد. او یک ماه بعد از این تاریخ در یک بمب گذاری در ساختمان مقر حزب جمهوری اسلامی، کشته شد. از همان روزهای آغاز انقلاب، شایعات بسیاری  در مورد رابطه مستقیم او با آمریکا بود. یزدی با جزئیات تاکید می کند  که تماس های بین آیت اله بهشتی و مقامات آمریکایی  هم از طریق سفارت آمریکا در ایران و هم از طریق مسافرت های وی به آمریکا  صورت می گرفت. یزدی ارتباطات بهشتی را "کلید گم شده"  برای روشن کردن بیشتر تصویر مذاکرات بین آمریکا و روحانیت اطراف خمینی می خواند. حتی یزدی که خودش یک مهره کلیدی در میان مشاوران سیاسی خمینی در آن زمان بود، در مورد ارتباطات بهشتی در بی خبری نگهداشته شده بود. به هر حال بنظر می آید بهشتی یکی از مهمترین و مخفی ترین کانال های ارتباط با آمریکا بود.
یزدی می گوید: «آقای دکتر بهشتی چند ماه قبل از سفر من به نجف و بعد به پاریس، به آمریکا آمد. مدتی هم پیش من –در هوستون- بود و بعد از آن جا یک ماهی به واشنگتن – و نیویورک – رفت. ایشان در جلسات ایرانی ها در نیویورک و واشنگتن حضور نیافتند و خبر نداریم که آقای بهشتی آن یک ماهی که در واشنگتن یا نیویورک بود، چکار می کرده است. آیا در آنجا تماس و مذاکراتی هم بوده است یا نه. به نظر من این مهم است که  همزمان با مذاکره شورای انقلاب با سولیوان، دکتر بهشتی هم جداگانه با سولیوان مذاکره می کرده است، این نیاز به یک مقدار تحقیقات بیشتر دارد. هم چنان که مشخص نیست هویزر که به ایران آمد آیا با آقای بهشتی دیدار داشته است یا نه.»
در این مصاحبه، یزدی می گوید که وقتی دانشجویان سفارت آمریکا را اشغال کردند، مدارکی در مورد مذاکرات آیت اله بهشتی با سولیوان بدست آوردند، اما خمینی مانع  انتشار علنی این اسناد شد. دلیل او این بود: « بهشتی عضو شورای انقلاب است و لازم نیست این اسناد پخش شوند.» یزدی می گوید منبع این خبر، عباس عبدی است. عباس عبدی یکی از رهبران دانشجویان خط امام که سفارت آمریکا را اشغال کردند، بود. سپس تبدیل به "روزنامه نگار" و فعال جناح "اصلاح طلب" حکومت شد.

روحانیت بعنوان آلترناتیو برای استراتژی آمریکا
مصاحبه گر از یزدی می پرسد:  «پس مطابق طرح برژینسکی (ایجاد ائتلاف ارتش و روحانیت) واشنگتن به روحانیت به عنوان یک آلترناتیو نگاه می کرده است؟» او پاسخ می دهد: «بله ، بعنوان نیرویی که می تواند بعد از شاه، خلاء قدرت سیاسی را پر کند و مانع تصاحب قدرت از طرف کمونیستها شود. بگذارید اینجوری بگویم که آمریکا، حاکمیت روحانیت و همکاری با ارتش را در راستای دفع خطر کمونیسم لازم می دید.»
این مصاحبه تاکید می کند که قدرت های غربی، بویژه آمریکا، نه تنها مبتکر قدرت گیری ملاها بود، بلکه ائتلاف میان ارتش و روحانیت را نیز آنها جوش دادند.
این، داستان واقعی قدرت گیری نیروهای مرتجع بنیادگراست: نیروهائی که مدعی «آنتی امپریالیست" بودن هستند، در رادیکال ترین دوران خود، از طریق  کانال های مختلف در پشت صحنه، سرگرم معامله با امپریالیستها بودند. در همان زمان که برای خاک پاشیدن در چشم مردم شعارهای توخالی "ضد امپریالیستی" می دادند، انقلاب را سقط کردند و مرتکب قتل انقلابیون شدند.
این فاش گویی ها از دهان یکی از نزدیکان و همدستان خمینی تنها افشای بخش کوچکی از سازش بزرگ بین امپریالیست ها و روحانیت است. در همان سالهای نخست قدرت گیری روحانیت، آنها همچنان به معاملات مخفی با آمریکا ادامه دادند. قولنامه ی سه جانبه میان آمریکا- اسرائیل- جمهوری اسلامی یکی از آنها بود که ایران از اسرائیل اسلحه می خرید تا ریگان بتواند عملیات مخفی جوخه های مرگ (معروف به "کنترا" ها)  را در آمریکای مرکزی تامین مالی کند. (این ماجرا تحت نام "ایران –کنترا" گیت رسوای عالم شد).
اما علیرغم این همه تجربه و مدرک، در میان کسانی که می خواهند ضد امپریالیست باشند، افرادی پیدا می شوند که هنوز در مورد ماهیت این نیروهای اسلامی گیج و ناروشن اند. چرا؟ چرا آنها بنیادگرایان اسلامی را بعنوان ضد امپریالیست ارزیابی می کنند و فراتر از آن، مردم و سازمان های  انقلابی و مترقی را به وحدت با این نیروها فرا می خوانند؟ این مسئله بطور خاص در میان گرایشات چپ در آمریکا و کشورهای اروپایی، رایج است.

برنامه سیاسی ِ اغلب جنبش های اسلامی که علیه نفوذ فرهنگ غربی می جنگند، فرق زیادی با برنامه سیاسی ِ که  جمهوری اسلامی برای مردم ایران به ارمغان آورد، ندارد. این جنبش های اسلامی نمی خواهند و نمی توانند فراتر از آنچه که نزدیک به سه دهه جمهوری اسلامی ایران انجام داده است، بروند. در نتیجه، هرگونه حمایت و مشروعیت بخشیدن به اینهایی که باصطلاح جنبش های ضد غربی هستند، در تحلیل نهایی به معنای حمایت از برنامه ی سیاسی آنهاست؛ که تفاوتی با برنامه ی سیاسی-اجتماعی ملایان ایران ندارد.
خود یزدی که در این سرقت بزرگ و چپاول انقلاب سهم داشته است، جمعبندی می کند که اتحاد ش با خمینی و روحانیت یک اشتباه بود. او می گوید: «حالا که به گذشته نگاه می کنم، نخستین نقدی که بنظرم می رسد این است که ما (همه کسانی که در انقلاب فعال بودند) پیرامون آن چیزی که نمی خواستیم متحد بودیم؛ از روشنفکر چپ گرفته تا مسلمان سنتی، همه، اصل را بر سقوط شاه گذاشته بودند. همه عاشق سقوط شاه یعنی استبداد بودیم. برای همین خیلی چیزها را که باید می دیدیم، ندیدیم.  برای همین است که من به نسل جدید جوان می گویم حواستان جمع باشد اول چیزی را که می خواهید تعریف کنید و بر سر آن توافق کنید،  نه چیزی را که نمی خواهید.»
آیا بهتر نیست مردم و  انقلابیون درس های انقلاب به سرقت رفته مردم ایران را فراتر از آنچه یزدی می گوید، جمعبندی کنند.
توضیحات:
- مصاحبه ابراهیم یزدی با "ایران و جهان": دوشنبه 26 آذر 1386 – دکتر یزدی، انقلاب اسلامی و نشست گوادلوپ
- هم چنین نگاه کنید "ابراهیم یزدی فاش می کند: کنفرانس گوادلوپ و پیامدهای آن" – چهار شماره پی در پی هفته نامه کیهان لندن  ژانویه 2008
- برای مطالعه این مطلب به زبان انگلیسی رجوع کنید به سایت اینترنتی سرویس خبری جهانی برای فتح
سرویس خبری جهانی برای فتح را می توانید آبونه شوید تا هر هفته تحلیل های مارکسیستی در مورد مهمترین وقایع جهان را دریافت کنید. ما ترجمه و انتشار سرویس خبری جهانی برای فتح را به همه سایتها و وب لاگ های چپ توصیه می کنیم.

هیچ نظری موجود نیست: