۱۳۹۶ مهر ۲۷, پنجشنبه

پرونده محمدنظری؛ «بی کس ترین زندانی این شهر»

پرونده محمدنظری؛ «بی کس ترین زندانی این شهر»


نامه محمد نظری، زندانی سیاسی زندان رجایی شهر، بعد از هشتاد و یک روز اعتصاب غذا، با این جمله شروع می شود: «من بی کس ترین زندانی این شهرم»

او از مسوولان ناامید شده و از مردم طلب استمداد می کند: « بیست و چهار سال است پشت میله های زندانم، از مهاباد تا ارومیه و رجایی شهر و هر روز بی کس تر از روز پیش و تنهاتر شده ام. پدر، مادر و برادرم رهسپار گورستان بوکان شده اند و جز شما مردم کسی را ندارم.»
نظری اهل شاهین دژ آذربایجان غربی است . یکی از برادرانش شهید شده و دو برادر دیگرش از اعضای سپاه پاسداران هستند. محمد روز نهم خردادماه سال 1373 و چهار ماه پس از پیوستنش به حزب دموکرات کردستان، در خانه خواهرش در شهر بوکان دستگیر شده.
پرونده اش را در ابتدا به شعبه یک دادگاه انقلاب می فرستند اما چندی  بعد به دلایل نامعلوم، این پرونده این بار برای رسیدگی به دادگاه دیگری با ریاست قاضی «جلیلی زاده» منتقل شود.
او در یک دادگاه چند دقیقه ای بدون حضور وکیل به اعدام محکوم می شود. نظری مدت پنج سال به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و محاربه از طریق عضویت در حزب دموکرات کردستان، با حکم اعدام در حبس به سر می برد و سال 1378 و روز عید قربان مشمول یک درجه عفو شده و حکم او به زندان ابد کاهش می یابد.
این زندانی بر اساس قانون مجازات اسلامی جدید که از سال 1392 اجرایی شده، خواهان اعاده دادرسی است. درخواستی که ده ها بار نوشته و امضا کرده ولی هیچ پاسخی مبنی بر قبول یا رد این درخواست دریافت نکرده است. بر اساس ماده 10، 90، 120 و 728 قانون مجازات اسلامی، حکم حبس ابد محمد نظری از چندین سال پیش، باید به 15 سال حبس تبدیل می شد، قانونی که در مورد این زندانی نادیده گرفته شده است.
«بهمن احمدی امویی» در کتاب «زندگی در زندان» ش درباره نظری نوشته: « او ۲۲ ساله بود که بازداشت شد و حالا در سال بیستم زندانش است. شصت ساله به نظر می‌رسد… گاهی با خودم می‌گویم شاید حتی سیستم قضایی ایران هم در فهرست زندانی‌های خود نامی از او نداشته باشد.»
زندانیان زندان رجایی شهر می گویند محمد نظری مردی آرام و صلح طلب است. او اهل مجادله یا درگیری نیست. گاه سال های متمادی، یک ملاقاتی ندارد.
«بهروز جاوید تهرانی» فعال سیاسی و هم بندی سابق محمد نظری هم چنین برداشتی از شخصیت این زندانی دارد: « محمد نظری یکی از ساکت ترین بچه های سالن بود و تا برای خوردن یک استکان چای به اتاقش نمی رفتیم، شانس هم کلام شدن با او را پیدا نمی کردیم. محمد هیچ گاه اعتراض نمی­کرد و شرایط زندان را هرچه بود تحمل می­کرد، نه برای اینکه 24 سال زندان انگیزه و میل اعتراض را از وی گرفته بود، معلوم بود که روحیه اش همین گونه آرام است. همین موضوع من را مطمئن می­کند امروز که به چنین اعتصابی دست زده، یعنی کارد به استخوانش رسیده است.»
به گفته یکی از هم بندیان سابق محمد نظری: « او جزو گروهی از زندانیان کرد بود که زمان ریاست هاشمی شاهرودی در قوه قضاییه با وساطتت جلالی جلالی زاده، نماینده سنندج در مجلس ششم توانست از حکم اعدام برهد.»
نظری جزو یک گروه نه نفره بود که سال 1386 به دلایل نامعلوم به زندان رجایی شهر منتقل شدند. از آن نه نفر، «ظاهر مصطفوی» و «محمدمهدی زالیه» در زندان درگذشتند، چهار نفر آزاد شده و سه نفرشان کماکان در زندانند. زندانیانی که به گفته «مسعود باستانی» هم بندی سابق آنها، در زندان رجایی شهر «گم شده اند.»
او که شش سال در حبس بوده، در یکی از گزارش هایش درباره زندانیان محبوس در زندان رجایی شهر با عنوان «زندانیانی که گم شده اند» می نویسد: «نظری چندی پیش دست به اعتصاب غذا زد. چرا که مدت ۱۹ سال است که بلاتکلیف است. می­گوید تکلیفش را روشن کنند. آنان می­گویند بعد از این همه سال تصویر روشنی از خانواده هایشان بخاطر ندارند٬ محمد نظری می­گفت ای کاش همان روز اول کار را تمام می­کردند.»
مادر محمد نظری در زمان حیاتش برای آزادی او تلاش کرده. بعد از مراجعه به بیت رهبری به او می گویند: « خدا را شکر کن که اعدام نشده و زنده است.»
نظری بعدها در گفت و گو با کمپین بین المللی حقوق بشر می گوید شنیدن همین حرف و ناامیدی از آزادی پسرش باعث شده مادرش سکته مغزی کرده و فوت کند.
«رضا شریف بوکانی» ، زندانی سابق که در طول دوران حبسش از دوستان نزدیک محمد نظری بوده در گفت و گو با ایران وایرمی گوید: «اولین بار محمد سال 1391 حدود 40 روز دست به اعتصاب غذا زد. او گفت «یا آزادی یا مرگ» اما با وعده های دروغین مسئوولان اعتصابش را شکست.»
این روزها تنهایی محمد نظری و اینکه خانواده ایی برای پیگیری جریان پرونده اش ندارد، موضوع مورد توجه کاربران دنیای مجازی است. رضا بوکانی می گوید پدر و مادر محمد  در طول دوران حبس او و در انتظار آزادی اش درگذشتند ولی برادرانش روش و منش متفاوتی دارند: « نظری در یک خانواده اهل تشیع بزرگ شد. یکی از برادرانش شهید شده و دو تا از آنها از اعضای سپاه پاسداران بودند و حتی یکی از آنها فرمانده عملیاتی در شاهین دژ استان آذربایجان غربی بوده. محمد اما در سال های اول جوانی به حزب دموکرات کردستان پیوست و  فقط مدت چهار ماه در این حزب فعالیت کرد. او در اولین ماموریتش در شهرستان بوکان توسط نیروهای وزارت اطلاعات بازداشت شد.»
نظری بارها برای رضا بوکانی در زندان تعریف کرده که قاضی جلیلی زاده که مسوول رسیدگی به پرونده اش بوده، به مادرش گفته پسرش مستحق مرگ است چون از ما بوده و به حزب دموکرات پیوسته : «او به مادر نظری گفته بود من جای شما بودم، خودم طناب دار را دور گردن محمد می انداختم، چون از ما بود ولی سراغ گروه های معاند رفت.»
این روزها گروهی از هم بندیان سابق محمد نظری مصمم شده اند خارج از دایره جنجال های خبری و با دوری گرفتن از فضای مجازی، مسیر کمک به او را پیدا کنند. آنها حاضر به طرح نامشان نشده اما چندین بار گرد هم جمع شده اند تا راه موثری برای نجات این زندانی از بن بست پیدا کنند.
آنها در مرحله نخست متوجه شده اند از آن جایی که نظری با نیابت قضایی از ارومیه به گوهردشت منتقل شده، اساسا هیچ پرونده ای در دادگستری استان البرز و تهران نداشته و هیچ نهاد قضایی خودش را متولی پاسخگویی به جریان این زندانی نمی داند و معمولا همه درخواست ها را به دادگاهی در ارومیه ارجاع می دهند.
این گروه در اولین اقدام شان نسبت به استخدام یک وکیل برای محمد نظری قدم برمی دارند. وکیل انتخابی که از سوی دوستان نظری استخدام شده با مراجعه به ارومیه و پس از پیگیری ماجرا موفق به مطالعه این پرونده قدیمی می شود. آنها مصمم هستند مستقیما به مقامات قضایی مراجعه کرده و پرونده مبهم و تلخ این زندانی را به سرانجام برسانند.
یکی از زندانیان فعلی بند چهار زندان رجایی شهر که مدت شش ماه با محمد نظری هم اتاقی بوده می گوید آن طور که از محمد نظری شنیده، اداره اطلاعات ارومیه به دلایل کاملا شخصی مانع آزادی او می شوند.
او به عفو محمد نظری اشاره می کند: «در جریان  پیگیری های خواهرش، چند سال پیش با درخواست عفو او موافقت کردند. حتی گزارش حسن اخلاقش از زندان رجایی شهر برای مقامات قضایی ارسال شد و نامه آزادی اش نوشته شد اما اداره اطلاعات ارومیه جلوی آزادی اش را گرفتند. بعدها گفت باشد آزاد نمی کنید؟ لااقل من را به زندان ارومیه منتقل کنید تا گاهی خواهرم را ببینم اما باز هم نامه دادند که نه با آزادی و نه با انتقال تو، موافقت نمی کنیم.»

هیچ نظری موجود نیست: