۱۳۹۶ آبان ۱۲, جمعه

محسن آرمین شکنجه‌گر دهه‌ی ۶۰ همچنان در باتلاق دروغ دست و پا می‌زند
ایرج مصداقی


محسن آرمین، بازجو و شکنجه‌گر بی رحم دهه‌ی ۶۰ اوین است که همچنان از قبول مسئولیت اعمال خود طفره می‌رود و با وجود شهادت شهود، حتی در میان دوستان و رفقای سابق‌اش به تکذیب همه‌ی موارد می‌پردازد.

وی در پاسخ به «سردار نجات» یکی دیگر از شکنجه‌گران دهه‌ی ۶۰ که همچنان در اطلاعات سپاه مشغول جنایت است و به درستی به مأموریت او در ۲۰۹ اوین در سال ۱۳۶۰ اشاره کرده، پای من را به میان کشیده و می‌گوید:
«واقعيت اين است كه موج حملات تبليغاتي عليه اينجانب از چند ماه پيش آغاز شد. ابتدا فردي با سابقه نفاق كه پس از طي دوران محكوميت در سال‌هاي ۶۰ اكنون در خارج از كشور به سر مي‌برد و وظيفه حمله توامان به سازمان مجاهدين خلق و اصلاح‌طلبان را برعهده دارد در مطلبي عليه مرحوم آقاي رفسنجاني بي‌مناسبت مرا به عنوان اصلاح‌طلبي كه در سال‌هاي ۶۰ جزو مسولين زندان اوين و وزارت اطلاعات بودم متهم به شكنجه كرد. هرچند انتخاب من از ميان همه اصلاح‌طلبان خيلي عجيب بود اما سخن آن فرد را حمل بر كينه‌هاي فروخفته كردم.»

http://fararu.com/fa/news/335050

اگر کسی در مورد سابقه‌ی امنیتی و پاپوش دوزی آرمین این بازجوی بیرحم تردیدی ‌داشت با خواندن همین چند سطر می‌تواند به شیادی و فریبکاری وی پی ببرد. او دست صدتا حسین شریعتمداری و حسن شایانفر را از پشت بسته است.

او در مورد ایرج مصداقی در چند سطر دروغ‌های متعددی را به شرح زیر مطرح کرده است:
۱- موج حملات تبلیغاتی علیه او از چند ماه پیش توسط من (ایرج  مصداقی) آغاز شده است.

این ادعا کاملاً کذب است. من در مورد او چند ماه پیش ننوشتم، از اولین روزهایی که در خارج از کشور قلم به دست گرفتم در مورد او و دیگر مدعیان دروغین اصلاح‌طلبی مطلب نوشتم.
متجاوز از ۱۳ سال پیش در صفحه‌ی ۱۴۹ کتاب غروب سپیده از مجموعه ۴ جلدی «نه زیستن نه مرگ»، چاپ اول – استکهلم، انتشارات آلفابت ماکزیما ۱۳۸۳، در مورد محسن آرمین نوشتم:
«حتا نمایندگان مجلس برای تقرب و اثبات وفاداری به خمینی و راهش، برای زدن تیرخلاص در زندان حاضر می‌شدند. گاه افراد خانواده، برای تقرب‌جویی به دستگاه و یافتن جایگاهی برتر، به معرفی بستگان و آشنایان خود دست می‌زدند. برای مثال بازجویانی بودند که افتخار می‌کردند خواهر و یا برادر خود را به جوخه‌ی اعدام سپرده‌اند و یا به زیر کابل برده‌اند. گفته می‌شد محسن آرمین، از رهبران "اصلاح‌طلب"، برادر خویش را شخصاً کابل زده بود. جعفر (اکبر) ذاکری که بعدها کشته شد، در بازجویی‌های مادرش، سکینه محمدی اردهالی که توسط رژیم به جوخه‌ی اعدام سپرده شد و چهار تن از برادرانش محمود، محمد باقر، جواد و جلال و خواهرش حوریه، شرکت می‌کرد و یا مطلع بود. برادر دیگر وی محمدعلی ذاکری، نزدیک به یک ‌دهه پست معاونت وزارت صنایع را به عهده داشت.»

آرمین از کتاب من و آنچه در مورد خودش نوشته بودم با اطلاع است. کمتر مقام سیاسی و امنیتی رژیم است که کتاب من را نخوانده باشد.

آرمین سعی می‌کند به دروغ بگوید موضوع شکنجه‌گر بودن او اتهامی جدید است که توسط من باب شده است. در حالی که ۸ سال پیش حسین فدایی همکار دیروز وی که خود از بازجویان و شکنجه‌گران ۲۰۹ اوین بود و مدتی مدیریت این بخش را نیز به عهده داشت، گفت:‌
«اداره بخش اصلي بند ۲۰۹ زندان كه بند منافقين بود زيرنظر دادستاني و سپاه بود و كارهاي اصلي را بچه‌هاي سازمان بر عهده داشتند من و آقاي آرمين و آقاي ذوالقدر و ديگر بچه‌ها با هم بوديم. افراد ديگري هم دورادور در جريان بودند. آقاي تاج زاده به صورت غيرمستقيم و از دور نقش داشت. آقاي بهزاد نبوي هم بود.» 


۲- آرمین مرا به عنوان کسی معروفی می‌کند که «سابقه نفاق دارد و پس از طی دوران محکومیت در سال‌های دهه‌ی ۶۰ اکنون در خارج از کشور به سر می‌برد.»

البته من به گذشته‌ی خودم از فردای پیروزی انقلاب، در مبارزه با نظام اسلامی افتخار می‌کنم. از این که حتی یک روز نیز نسبت به خمینی متوهم نبودم شادمانم. از این که هیچ‌گاه در عمرم حتی یک شعار به نفع خمینی و اطرافیانش ندادم پیش وجدانم آسوده‌ام.
از این که این‌جا و آن‌جا چه بسا کم کاری کرده و انرژی لازم را در مبارزه‌ی علیه نظام اسلامی نگذاشته‌ام ، شرمنده‌ام.
آرمین در مورد دوران زندان من از عبارت «پس از طی دوران محکومیت در سال‌های دهه‌ی ۶۰ » استفاده می‌کند. او ذره‌ای احساس پشیمانی در ارتباط با رنج و شکنجه‌ای که او و امثال او به نسل برآمده انقلاب تحمیل کردند نمی‌کند. او می‌کوشد دوران زندان من را نیز به نوعی کاهش دهد. من در سال‌های دهه‌ی ۶۰ یک دهه زندان بودم. اما او می‌کوشد از ذکر این حقیقت طفره رود. خارج از کشور آمدن من نیز مانند همپالکی‌های وی نبوده است که با پاسپورت نظام اسلامی به خارج از کشور صادر شدند و در کنف حمایت «استکبار جهانی» و «امپریالیسم» از بودجه‌‌های آن‌چنانی برخوردار شدند.
من با فرزند ۲۰ روزه‌ام و در حالی که همسرم به تازگی و زودتر از موعد بعد از یک دوران بارداری بسیار سخت سزارین کرده بود از طریق کوه و به صورت قاچاق و با مرارت بسیار از کشور خارج شدیم و در ترکیه نیز دستگیر و ماه‌ها زندان بودیم.

۳- این بازجوی جنایتکار در بند دیگر کیفرخواست‌اش علیه من، فرقه رجوی را هم‌سنگ «اصلاح‌طلب»‌های اسلامی که خودشان باشند قرار داده و مدعی شده است که من «وظیفه حمله تؤامان به سازمان مجاهدین خلق و اصلاح‌طلبان را بر عهده دارم» 

این جنایتکار می‌‌کوشد این‌گونه جلوه دهد که گویا جناح راست رژیم و دستگاه امنیتی آن من را مأمور «حمله تؤامان به سازمان مجاهدین خلق و اصلاح‌طلبان» کرده است.
نکته‌ی جالب توجه این است که وقتی راجع به اتهام من در دهه‌ی ۶۰ صحبت می‌کند روی «سابقه‌ی نفاق» من تأکید می‌کند و وقتی می‌خواهد هم‌سنگ‌های امروز خودشان را نام ببرد یک باره فرقه‌ی رجوی یا «منافقین کوردل» تبدیل می‌شوند به «سازمان مجاهدین خلق»!
این جنایتکار همانطور که نگران روشنگری من در مورد سوابق‌اش هست، نگران روشنگری من در مورد فرقه‌ی رجوی نیز هست. (مبارک هر دو باشد.)
هرکسی که برنامه‌های هفتگی من را در تلویزیون «میهن» دیده باشد می‌داند که نوک تیز حمله‌ی من در این برنامه‌ها به خامنه‌ای و ولایت‌فقیه و بیت رهبری است. در ارتباط با روشنگری در مورد سپاه پاسداران، قوه قضاییه و باندهای خطرناک رژیم یک دم غافل نبوده‌ام. بعید می‌دانم در میان اپوزیسیون ایران کسی به اندازه‌ی من در ارتباط با این موضوعات به صورت کتبی و صوتی و تصویری مطلب انتشار داده باشد.
در لینک‌های زیر می‌توانید بخشی از مقالات من در یک سال گذشته را ملاحظه کنید:

(پورمحمدی جنایتکاری که شب‌ها راحت می‌خوابد )


(رازینی قاتلی که به جنایاتش «افتخار» می‌کند )

(محسنی اژه‌ای همچنان محرمانه حکم قتل صادر می‌کند )

(محمدی‌ری‌شهری جنایتکاری که به چپاول مشغول است )

(مسابقه‌ی فوتبال در روز تاسوعا، بمبگذاری در «حرم امام رضا» در روز عاشورا )


(خامنه‌ای‌ و قاری قرآن فاسد، خمینی و روحانیت فاسد )


(هادی غفاری شکنجه‌‌گری در لباس «اصلاح‌طلبی» )
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-84443.html

(حسین طائب یکی از خطرناک‌ترین چهره‌های امنیتی )

(«تیرخلاص‌زنی» که در ویلای شخصی‌اش بیلیارد بازی می‌کند )

http://pezhvakeiran.com/maghaleh-82437.html

(شیخ محمد یزدی رئیس قوه قضاییه که چماقدار بسیج می‌کرد )

http://pezhvakeiran.com/maghaleh-84539.html

(تیرخلاص‌زن‌های اوین در دهه‌ی ۶۰ که کشته شدند )

(پسر وزیر بهداری، زندانی سیاسی ۱۳ ساله و شهید ۱۵ ساله‌ «جبهه حق علیه باطل») 


موسوی اردبیلی یکی از مسئولان کشتار دهه ۶۰ 

(سعید امامی «سرباز راستین اسلام» که بود و چه کرد؟ )


(تقدیر هم‌زمان دعایی از یک چهره‌ی ملی و یک «جنایتکار علیه بشریت» )


(«گلزارخاوران» مشهد، پیش پای «آیت‌الله قتل‌عام» ذبح می‌شود )


(رؤسای زندان اوین در دهه‌ی ۶۰ )


(محسنی‌اژه‌ای چرا خاوری را فراری داد ‏ )


(آنچه از رئیسی در «کشتار ۶۷» دیدم )


(اسدالله لاجوردی چشم و چراغ خمینی و خامنه‌ای )


(محمد محمدی‌گیلانی جنایتکاری در لباس «معلم اخلاق» )


(سوءاستفاده جنسی از کودکان و نوجوانان در زندان )



(خطرات «عشق‌بازی» خامنه‌ای با «امام زمان» برای ایران و منطقه ‏ )


(آیا میرحسین موسوی شرمنده‌ی «عفو بین‌الملل» و نهاد‌های بین‌المللی می‌شود؟‌‏ )


(قاتل قاسملو میزبان مراسم تحلیف روحانی و خیرمقدم گو به میهمانان خارجی )

(تعویض صندلی میان مسئولان کشتار − چه کسی قرار است بر مسند وزارت دادگستری بنشیند؟ )



(تلاش سپاه و حاکم شرع خوزستان برای مخدوش نشان دادن روایت آیت‌الله منتظری از کشتار ۶۷‏ )


(خلخالی حکم اعدام خودش را صادر می‌کند )


(از الهاشمی النجفی تا هاشمی‌‌شاهرودی )


(علی قدوسی دادستان کل انقلاب و ویرانگر «عدالت‌خانه» )



(داستان فراموش شده یک حاکم شرع در دهه ۶۰، سید حسین موسوی‌تبریزی)


آیا اگر کسی ذره‌ای شرافت و وجدان داشته باشد با وجود چنین اسنادی، ادعا می‌کند که من مأمور جناح راست رژیم هستم و «وظیفه» دارم که به صورت «توامان» سازمان مجاهدین خلق و اصلاح‌طلبان را بکوبم؟‌

۴- محسن آرمین شکنجه‌گر ۲۰۹ اوین در ادامه در ارتباط با من نوشت:

«در مطلبی علیه مرحوم آقای رفسنجانی بی مناسبت مرا به عنوان اصلاح طلبی که در سال‌های ۶۰ جزو مسئولین زندان اوین و وزارت اطلاعات بودم متهم به شکنجه کرد. »
انتظار داشتن وجدان و شرافت از یک بازجوی بیرحم بیجاست. اگر کسی فکر کند جانیان تغییر ماهیت داده‌ و یا می‌دهند دچار توهم است.  
مطلب یاده شده‌ی من علیه رفسنجانی نبود.
من در مقاله‌ای که راجع به حسن جهان آرا یکی از جاودانه‌های کشتار ۶۷ نوشتم تأکید کردم که او برادر محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر است و بعد از تحمل ۷ سال زندان، بیرحمانه به قتل رسید و مادرش تا لحظه مرگ از محل دفن عزیزش بی‌خبر بود. در آن‌جا به رفسنجانی و محسن ‌آرمین که برادرش در کشتار ۶۷ به قتل رسید و همچنان خانواده از محل دفن او بی خبرند اشاره کردم. آیا بی مناسبت است؟ متن نوشته‌ی من به شرح زیر است:‌
«هفت سال پیش راجع به حسن جهان آرا مقاله زیر را نوشتم، اما «اصلاح‌طلب»‌های حکومتی و آن‌هایی که دل در گرو «دوران طلایی امام» داشتند به روی مبارک‌شان نیاوردند. آن موقع هنوز مادر حسن زنده بود و از محل دفن فرزندش اطلاعی نداشت که هیچ، حق سوگواری هم برای او نداشت.
حالا خبر می‌دهند رفسنجانی در خاطراتش گفته است که پدر حسن جهان‌آرا از من خواست برای آزادی فرزندش کاری کنم و نتوانستم. نه رفسنجانی و نه خاتمی و نه روحانی و نه ...، نه تنها وقتی حسن زنده بودند کاری نکردند بلکه بعد از قتل بیرحمانه‌اش حاضر نشدند محل دفن «حسن» و «حسن‌»‌ها را به مادرانشان نشان دهند. یادتان باشد هنوز محل دفن محمود آرمین که توسط برادرش محسن آرمین‌ نماینده «اصلاح‌طلب» مجلس شورای اسلامی شکنجه شد، معلوم نیست.
بعد از کاندیداتوری رئیسی جنایتکار در انتخابات ریاست جمهوری، همان‌هایی که افتخارشان این است که فرهنگ «ضد‌انقلاب» را ندارند، یاد «حسن» و «حسن‌» ها افتاده‌اند و دم از «آیت‌الله قتل‌عام» و ... می‌زنند. نباید اجازه دهیم از نام و خون جاودانه‌ها سوءاستفاده ارتجاعی و فرصت‌طلبانه کنند.
حسن و حسن‌ها در یاد و ضمیر مردم ایران زنده خواهند ماند و هرگاه که فرصتی دست دهد، گریبان جانیان را خواهند گرفت. علیرغم سانسور آن روز «اصلاح‌طلب»‌ها و ...، امروز فضای مجازی پر از نام غرور انگیز «حسن» است و ظلمی که بر مادر رفت.
چه خوب که دوباره «حسن» با همه‌ی مظلومیت‌اش زنده گشته و رودروی قاتلان ایستاده است. آری اگر خامنه‌ای با رئیسی‌ها و پورمحمدی‌ها و نیری‌ها و ری‌شهری‌ها و رازینی‌ها و فلاحیان‌ها و لشکری از قاتلان به میدان می‌آید ما نیز با هزاران جاودانه به آوردگاه می‌آییم. آینده نشان خواهد داد پیروز این میدان کیست؟»


آیا آن چه نوشتم بی مناسبت است؟ داوری را به خوانندگان محترم واگذار می‌کنم. 

۵- آرمین در نوشته‌‌اش مدعی شد که من او را «جزو مسئولین زندان اوین و وزارت اطلاعات» معرفی کردم.»

این ادعا دروغ محض است. اتفاقاً در این مورد نیز عامدانه و شریرانه دروغ می‌گوید. در حالی که در نوشته‌ی من چنین ادعایی مطرح نشده بود و آرمین در پاسخ قبلی‌اش نیز به دروغ موضوع را طرح کرده بود که همان موقع مقاله نوشتم و تأکید کردم:
« نکته‌ی بی‌ربط‌تری که در قاموس پاسدار سابق نوشته‌‌ام این است:‌
«یادتان باشد هنوز محل دفن محمود آرمین که توسط برادرش محسن آرمین‌ نماینده «اصلاح‌طلب» مجلس شورای اسلامی شکنجه شد، معلوم نیست.»

محسن آرمین با زرنگی‌ای که در مکتب آخوندی آموخته، موضوع را دور می‌زند و به چند سؤال پاسخ نمی‌دهد:
۱- آیا برادرش محمود دستگیر و اعدام شده است یا نه؟
۲- آیا محل دفن برادرش محمود مشخص شده یا نه؟ اگر نه چرا؟ چه کسی مسئول  است؟
۳- آیا صحبت کردن در مورد برادرش محمود در خانه و خانواده‌ خودش تابو بوده یا نه؟
۴- تاریخ دقیق اعدام برادرش چه زمانی بوده است؟‌
۵- آیا محسن آرمین در مورد مشخص شدن محل دفن برادرش پیگیری کرده یا نه؟
آیا در مورد اعدام برادرش و مشخص نبودن محل دفن او نیز دروغ گفته‌ام؟ اثبات این موضوعات که نباید خیلی سخت باشد. پاسخ همه‌ی سؤالات را هم محسن آرمین دارد و نیاز نیست به شخص دیگری رجوع کند.

آرمین به جای پاسخگویی، با حقه‌بازی خبر خبرگزاری فارس را پیش کشیده و مدعی می‌شود:‌

«کمتر از یک ماه پیش خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران بنده را به عنوان یکی از مدیران زندان اوین در سال ۶۷ و از عاملان کشتار آن سال معرفی کرد. به رغم این که معمولاً به این گونه اتهامات رسوا پاسخ نمی‌دهم با توجه به این که مطلب مذکور در ایام انتخابات منتشر شده بود سنت شکنی کرده در تکذیب آن نوشتم که بنده اساساً هیچگاه مسئولیتی در زندان اوین و یا نهادهای امنیتی مانند وزارت اطلاعات نداشته‌ام و اساساً در آن سال در ایران نبودم. عجیب آنکه اگر هم سابقه امنیتی هم پیدا نکنند دست بردار نیستند و از سابقه خدمت در وزارت ارشاد هم چیزی در این حد می‌سازند»
این موضوع چه ربطی به نوشته‌ی من دارد؟‌ آیا من چنین ادعایی کرده‌ام؟

آیا من نوشتم که او مسئولیتی در زندان اوین در سال ۱۳۶۷ و یا نهادهای امنیتی مانند وزارت اطلاعات داشته است؟
اطلاعات سپاه پاسداران که توسط اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اداره می‌شد در سال‌های ۶۰ تا ۶۲ مسئولیت ۲۰۹ اوین را به عهده داشت و بسیاری از اعضای آن فی سبیل‌الله به شکنجه و آزار و اذیت زندانیان و بازجویی از آن‌ها می‌پرداختند.

تأکید می‌کنم محسن آرمین نه رئیس زندان اوین بود و نه در جریان کشتار ۶۷ در ایران بود. اما او شکنجه‌گر ۲۰۹ اوین در سال ۶۰ بود.»


آرمین بار قبل موضوع رئیس زندان بودن و مسئولیت در وزارت اطلاعات داشتن را به خبرگزاری فارس ارجاع داده بود، چنانکه می‌بینید وقتی پاسخ‌ وی را دادم و پرسیدم این موضوع چه ربطی به من و مقاله‌ام دارد؟ و شدیداً آن را تکذیب کردم؛ این بار با بی‌شرمی خود من را منبع آن اعلام کرد! 

آرمین در دروغ ششم در مورد من می‌نویسد:‌

«هرچند انتخاب من از ميان همه اصلاح‌طلبان خيلي عجيب بود اما سخن آن فرد را حمل بر كينه‌هاي فروخفته كردم»

به این شکنجه‌گر سابق و «اصلاح‌طلب» کنونی بایستی بگویم هیچ‌ اصلاح‌طلب حقه‌باز و فریبکاری نیست که از قلم و زبان من در امان بوده باشد، چرا که با قتل‌عام شدگان دهه‌ی ۶۰ که با آن‌ها هم‌نفس بوده‌ام عهد کرده‌ام که در مقابل قاتلان‌‌شان سکوت نکنم. از سید‌حسین موسوی تبریزی و هادی خامنه‌ای و هادی غفاری گرفته تا حجاریان و تاج‌زاده و امین‌زاده و بهزاد نبوی و محسن میردامادی و فریدون وردی نژاد و سید‌حسین مرتضوی و عرب سرخی و نعیمی راد و علی ربیعی و ....

بار دیگر تأکید می‌کنم طرح موضوع شکنجه‌گر بودن آرمین از سوی من پیشتر هنگامی که خانم زهرا کاظمی در زندان و توسط قاضی مرتضوی به قتل رسید و در مجلس شورای اسلامی، محسن آرمین «خون خواه» وی شده بود! و در مذمت شکنجه داد سخن می‌داد، بارها مطرح شد و هر کجا که رسیدم توضیح دادم خود وی نیز شکنجه‌گر بوده است و بایستی پاسخگوی اعمالش شود.

این شکنجه‌گر همچنان به نفی شکنجه‌ در زندان‌های جمهوری اسلامی در دهه‌ی خونین و سیاه ۶۰ پرداخته و به همراهان سابق‌اش می‌نویسد:‌
« براي اثبات شكنجه در زندان‌هاي جمهوري اسلامي چه بهانه‌اي بهتر از خبر خبرگزاري منسوب به سپاه پاسداران كه به صراحت مي‌گويد پرسنل سپاه در آن سال‌ها مرتكب چنين فجايعي مي‌شدند».

کسی که در مورد من و سیر حوادث با وجود این همه مدرک و دلیل و سند، به سادگی دروغ می‌گوید آیا در مورد سوابق‌ جنایتکارانه‌اش مبنی بر شکنجه‌گری در دهه‌ی ۶۰ راست می‌گوید؟‌ آیا در مورد عدم وجود شکنجه در زندان‌های جمهوری اسلامی راست می‌گوید؟ آیا در مورد مسئولیت «پرسنل سپاه» در «فجایع» صورت گرفته در دهه‌ی ۶۰ راست می‌گوید؟

اگر محسن آرمین و همراهانش فکر می‌کنند با این شیوه‌ها و تکرار اتهامات شریرانه، من خسته می‌شوم و از گفتن باز می‌مانم همچون فرقه‌ی رجوی و ولی‌فقیه‌اش کورخوانده‌اند. آزموده را آزمودن خطاست. من همچنان به تلاش خودم ادامه می‌دهم و خسته نمی‌شوم.


ایرج مصداقی ۱۱ آبان ۱۳۹۶




هیچ نظری موجود نیست: