۱۳۹۷ آذر ۲۰, سه‌شنبه

شادی‌صدر و شادی امین و «ملاخور» کردن تلاش‌های دیگران

شادی‌صدر و شادی امین و «ملاخور» کردن تلاش‌های دیگران 
ایرج مصداقی
شادی امین با فریبکاری و حقه‌بازی که او و شادی صدر در آن خبره‌اند، مدعی شده است که شادی صدر کسی است که عکس مرتضی اشراقی را به دست آورده و به جنبش دادخواهی ارائه داده است و مصداقی آن را به عنوان «دستاورد» خود جا می‌زند! براستی که «ملاخوری» از این بیشرمانه‌تر نمی‌شود. تصورش را بکنید حالا شادی صدر و شادی امین مدعی پیشتازی در دادخواهی و روشنگری در مورد کشتار ۶۷ و جانیان شده‌اند!
 
شادی امین نوشته است:‌
« البته خوب می دانند که عکس مرتضی اشراقی را شادی صدر تهیه و در اختیار جنبش دادخواهی قرار داد و حتی طلب ذکر نامش را به عنوان تهیه کننده آن سند نکرد، که بعدا فرد دریافت کننده ایمیل حاوی عکس و اطلاعات مرتبط با اشراقی، ( يعنى مصداقى) آن را بعنوان دستاورد خودش پس از ۲۵ سال مطرح و منتشرکرد. پس اتفاقا عدالت برای ایران در افشا و انتشار عکس و پروفایل ناقضان حقوق بشراز جمله حاج داوود رحمانی و دیگران در ایران دارای سابقه روشنی است.»
 
جدا از دورانی که در راهرو مرگ حضور داشتم و شاهد جنایات مرتضی اشراقی بودم، جدا از این که دو دهه در مجامع بین‌المللی و رسانه‌ها روی نقش او در کشتار ۶۷ تأکید کردم و بعدها تازه افراد با هویت وی آشنا شدند( از آبراهامیان گرفته تا زندانیان سیاسی او را آیت‌الله اشراقی و گاه داماد خمینی معرفی می‌کردند) به خاطر تحقیقاتم شناخت کاملی از وی داشتم.
 
این مربوط به زمانی بود که شادی صدر در کنار فائزه رفسنجانی و خاندان رفسنجانی حضور داشت و از «اصلاح‌طلبان» حکومتی دفاع می‌کرد.
بماند زمانی که من و دیگر زندانیان سیاسی جان به در برده از کشتار ۶۷ و فعالان سیاسی و حقوق بشر در خارج از کشور جنبش دادخواهی را پیش می‌بردیم حضرات نام آن را نیز نشنیده بودند. «می‌گویند به مرده رو بدی ....» قضیه این‌هاست.
 
در مورد مرتضی اشراقی بایستی بگویم سال‌ها بود به دنبال عکس وی بودم. یکی از دوستانم هرجا را که در زادگاهش گلپایگان می‌توانست زیر و رو کرد تا بلکه به عکس او دسترسی پیدا کنیم. وی موفق هم شد اما متأسفانه دستگاه امنیتی می‌توانست به منبع ما دسترسی پیدا کند به همین دلیل از انتشار آن صرف نظر کردیم. 
 
در این جا می‌توانید دو عکس اشراقی در سال ۱۳۴۰ را که در مراسم عمومی گرفته شده ملاحظه کنید. از انتشار بقیه عکس ها صرف‌نظر می‌کنم چرا که می‌دانم مشکلات امنیتی برای منابع به وجود می‌آورد. آن موقع چون این عکس‌ها جدید نبودند و به دنبال هیاهو هم نبودیم از انتشار آن خودداری شد.
 
                       
                                اشراقی در سال ۱۳۴۰
 
با تلاش بسیار ابتدا رد مرتضی اشراقی را در دیوان عالی کشور پیدا کردم و روی نقش او و نیری پس از کشتار ۶۷ در دادگاه‌هایی که در کمیته مشترک(توحید) برگزار شده بود دست گذاشتم. کسانی که در این دادگاه‌ها به مرگ محکوم شدند جزو مفقودین قهری محسوب می‌شوند و رژیم مسئولیت دستگیری و اعدام آن‌ها را تا کنون نپذیرفته است.
 
بعد متوجه شدم اشراقی بازنشسته شده و به وکالت روی آورده است. با پیگیری چندساله عاقبت در فروردین ۱۳۸۶ آدرس دفتر وکالت وی در خیابان ویلا، نبش سپند را پیدا کردم. سپس با موکلین او که از جمله یکی از آن‌ها که خواهر یکی از دوستانم بود در آمریکا صحبت کردم. در حالی که در میان دادخواهان کسی نمی‌دانست اشراقی به وکالت روی آورده است.
در سال ۱۳۸۹ روزی شادی صدر به من زنگ زده بود در میان صحبت به مشکلاتی که با آن روبرو بودم اشاره کرده و موضوع اشراقی را به میان کشیدم. او هیچ شناختی از وی نداشت. آدرس محل کار وی در خیابان ویلا نبش سپند را همراه با شماره‌ی تلفن او را دادم. او آهی کشید و گفت: «ای وای این‌جا که نزدیک دفتر وکالت من بوده. حتماً‌ من بارها او را دیده‌‌ام ولی نمی‌شناختم کیست»!
گفتم عکس او احتمالاً در دفترچه کانون وکلا هست اگر دسترسی دارید می‌توانید عکس او را برایم پیدا کنید. به سرعت عکس او را از دفترچه کانون وکلا برایم فرستاد. از آن‌جایی که هیچ شناختی از اشراقی نداشت، پرسید این خودش هست؟ گفتم بله. او نه شناختی از اشراقی داشت و نه اساساً‌ مسئله‌اش بود. با این حال پرسیدم می‌خواهی نامی از تو ببرم؟ گفت: نه. دلیل‌اش را نمی‌دانم.  البته آن موقع هنوز دکان «عدالت برای ایران» را نزده بودند. حالا وی و شادی امین قصد دارند تلاش چند ساله‌ی امثال من را نیز تنها با باز کردن کتابچه‌ی کانون وکلا و کپی کردن عکس اشراقی، «ملاخور» و «دستاورد»‌ خودشان جا بزنند. زهی بی‌شرمی. 
 
تردیدی ندارم اگر امکانش را داشتم و از دربان کانون وکلا خواسته بودم دفترچه‌ی کانون را باز کرده و عکس اشراقی را کپی کند و برایم ارسال نماید آنقدر وجدان داشت که امروز از «دستاورد»ش نگوید. اما این مدعیان «حقوق بشر» هیچ نسبتی با «حق»‌ ندارند و حقوق دیگران را هم مانند خیلی چیزهای دیگر «ملاخور» می‌کنند. 
 
دروغ‌ بزرگتر این که شادی‌ امین مدعی شده است که اطلاعات مربوط به اشراقی را شادی صدر در ایمیل‌اش به من داده است! فکر نمی‌کنم هیچ عقل سلیمی بپذیرد که از زمین به آسمان باران می‌بارد. برای طرح چنین دروغ و ادعایی که شادی صدر در مورد عناصر اصلی کشتار ۶۷ آن‌‌هم بعد از گذشت نزدیک به یک ربع قرن به من اطلاعات داده، باید عقل باخته باشی. در حالی که من بارها قبل از حضور شادی صدر در اروپا در مورد اشراقی مطلب نوشته و در کتابم راجع به او توضیح داده و گروه‌های سیاسی را به خاطر اشتباه در مورد او به چالش گرفته‌ام.
 
سال‌ها بود دنبال حاج داوود رحمانی بودم. آدرس محل کار او را داشتم. یک بار برای فیلم «آن‌ها که گفتند نه» نیما سروستانی در سال‌های میانی دهه‌ی ۸۰ یک اکیپ فیلم‌برداری را به حوالی مغازه او در جنوب شرقی تهران فرستاد. همان موقع نیما با راهنمایی من از قبرهای قتل‌عام شدگان ۶۷ در بهشت‌زهرا برای فیلم «آن‌ها که گفتند نه» فیلم‌برداری کرد که به خاطر تغییر داستان فیلم از صدها ساعت فیلم ارزنده‌ای که در موارد گوناگون داشت نتوانست استفاده کند. سال‌ها به همراه نیما سروستانی سفرهای اعضای هیأت کشتار ۶۷ به خارج از کشور را رصد می‌‌کردیم. پورمحمدی را تا بیشکک قرقیزستان دنبال کردیم و در آخرین لحظه از دستمان در رفت. عاقبت معاون او را در سال ۱۳۹۰ در ژاپن گیر انداختیم و فیلم گرفتیم آن هم بعد از آن که اجلاس یک بار برای زلزله ژاپن عقب افتاد و ... با شماره تلفنی که از اشراقی داشتم قرار بود همراه با نیما سروستانی به دفتر او زنگ بزنیم و در مورد کشتار ۶۷ و نقش وی در آن گفتگو کنیم و برای فیلم «آن‌ها که گفتند نه» فیلمبرداری کنیم اما چون باشماره تلفن مجید قدوسی (مجید ملاجعفر) مسئول دارزدن زندانیان در سال ۱۳۶۷ در اوین از طریق تلفنی گفتگو کرده و فیلمبرداری کرده بودیم از آن صرف‌نظر کردیم. حالا شادی امین و شادی صدر با موشی که در آش «جنبش دادخواهی» انداخته‌‌اند نه فریاد «انا شریک» بلکه ادعای تملک و پیشتازی در آن را دارند! 
 
یک بار دیگر شادی صدر در تماسی که با من گرفت پرسید عکس حاج‌داوود رحمانی جایی هست؟ گفتم بله عکس او در نشریه «رجعت» همراه با مصاحبه‌اش هست. اسم چنین نشریه‌ای به گوشش نخورده بود. توضیح دادم نشریه توابین زندان قزلحصار است که سه شماره آن در روزنامه‌فروشی‌ها هم پخش شد. گفت الان این نشریه جایی هست؟ گفتم بله در کتابخانه ملی هست. بماند که عکس رنگی او در میهمانی در فضای مجازی بود.
او نه حاج‌ داوود رحمانی را می‌شناخت ونه تصویری از او در ذهن داشت و نه می‌دانست کجا بایستی دنبال عکس وی بگردد.
 
اگر از من می‌پرسید عکس او را داری، حتماً می گفتم نشریه را هم دارم. من هر سه شماره را داشتم. گذاشته بودم از آن در کتاب ۴ جلدی‌ که قصد دارم در ارتباط با چهره‌‌های امنیتی و قضایی رژیم انتشار دهم استفاده کنم چون انتشار عکس او را عاجل نمی‌ندیدم دست به انتشار آن نزده بودم. کما این که در مورد سند دیگری به مهدی اصلانی گفتم در نشریه رجعت آمده و من آن را دارم.
شادی صدر که می‌خواست از دادخواهی وسیله‌‌ای برای کسب درآمد بسازد بلافاصله یک نفر را مأمور کرد که برود در کتابخانه ملی و از روی رجعتی که آدرس داده بودم کپی بگیرد تا به نام خودش انتشار دهد. البته هیچ‌گاه از من نپرسید آیا لازم هست بگویم که با راهنمایی تو ما به این عکس رسیدیم یا نه؟
 
اگر به من می گفت می‌خواهد چه کند ضمن آن که مشکلی در دادن عکس به وی نداشتم لااقل به او راهنمایی می‌کردم تا بی‌گدار به آب نزند. وزارت اطلاعات رد طرفی که کپی عکس را گرفته بود پیدا کرد که خود داستانی است جداگانه از بی‌مسئولیتی این دو.  

شادی امین و شادی صدر اساساً شناختی از ناقضین حقوق بشر در ایران نداشتند. وقتی اتحادیه اروپا قصد داشت نام ناقضین حقوق بشر را در لیست تحریم بگذارد، این دو دست به دامان من شدند و من لیستی از افراد به همراه سوابق‌شان برایشان تهیه کردم که آن را تحویل مقامات اتحادیه اروپا دادند. بماند که همسرم ساعت‌ها روی آن کار کرد تا به شکل اکسل ارائه دهد. البته اسمی هم از من در جایی نیامد.

حالا این دو که چند سالی است به منظور کسب درآمد و استفاده از پروژه‌‌های نان و آب دار به «جنبش دادخواهی» پیوسته‌اند، مدعی پیشتازی هم شده‌اند! این ادعایشان درست مانند ادعای شادی صدر در گفتگو با رسانه‌هاست که از دوران زندان خود با آب و تاب می‌گوید! قابل ذکر است که او یک بار در سال ۱۳۸۵ چند روز بازداشت شده بود و بار بعد در تیرماه ۱۳۸۸ به جرم تلاش برای رفتن به نماز جمعه رفسنجانی ۱۱ روز زندانی شد و سپس با پاسپورت جمهوری اسلامی از کشور خارج شد.
 
ایرج مصداقی
 
۸ دسامبر ۲۰۱۸
 
چنانچه در این‌جا ملاحظه می‌کنید ماه‌ها قبل از پیدا کردن عکس اشراقی عکس سید‌حسین مرتضوی رئیس زندان اوین در دوران کشتار را پس از سال‌ها پیگیری توسط هژیر پلاسچی به دست آوردم و به آن اشاره کردم. 
 
 
چنانچه به سایت عدالت برای ایران مراجعه کنید همین عکس و توضیح من راجع به او را بدون اشاره به منبع به سرقت برده‌اند.
 
 
بماند که بعدها عکس او را همراه با ۵ فرزندش و عکس‌های او با لباس شخصی را نیز پیدا کردم. 
 
و از این موارد در ارتباط با جانیان در سایت «عدالت برای ایران» بسیار است که از تلاش‌های من برای نوشتن پروژه جهت سرکیسه‌کردن نهاد‌های بین‌المللی استفاده می‌کنند. 
 
عکس‌ها و تصاویر بسیاری از جنایتکاران را به حکم وظیفه تاکنون پیدا کرده و انتشار داده‌ام. 

هیچ نظری موجود نیست: