۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

ز جرقه حريق بر می خيزد - توفان از جرقه حريق بر می خيزد


�تپيدنهای دل ها ناله شد آهسته آهسته
رساتر گر شود اين ناله ها، فرياد می گردد
...
دلم از اين خرابيها بود خوش زانکه می دانم
خرابی چونکه از حد بگذرد آباد می گردد
...
به ويرانی اين اوضاع هستم مطمئن زانرو
که بنياد جفا و جور بی بنياد می گردد�
فرخی يزدی

جنبشی که در ايران آغاز شد و همانگونه که انتظارمی رفت بشدت سرکوب گرديد بيان خشم فروخفته ملتی است که سی سال است آنرا در دل خود نگهداشته است. اين جنبش اگر چه امروز به عقب نشينيهائی دست زده است ولی خاموش شدنی نيست. اين جنبش که بزرگترين حرکت اعتراضی بعد از انقلاب در ايران بود نشان می دهد که مردم ايران هنوز در اشتياق آزادی و دموکراسي، در اشتياق کسب حقوق فردی و مدني، در اشتياق تحقق حقوق بشر در ايران و حقوق دموکراتيک می سوزند. آنها آماده جانبازيند و می فهمند که برای کسب و حفظ حقوق دموکراتيک بايد مبارزه نمود و بهائی در خور آن پرداخت کرد. خواستهائی که بعد از انقلاب منحرف شده، سرکوب شده بود همچون آتشی زير خاکستر می سوزد، می خروشد و منتظر فرصت است. روند پيروزی انقلاب ايران پايان نيافته است. جامعه ما در حالت حکومت نظامی بسر می برد و مردم ديگر منتظر �معجزه� نيستند و جانشان به لبشان رسيده است. تناقض ميان جمهوريت که حکومت مردمی است و اسلاميت که حکومت الهی است و با واقعيت زندگی روزمره انسانها بيگانه است روز بروز بيشتر عيان شده و ترازوی اجتماعی بيشتر به سمت جمهوريت سنگينی می کند. اين تناقض ميان ماهيت انقلاب و ماهيت ضد انقلاب که از بدو انقلاب در جامعه رشد کرد هر روز خود را بيشتر نشان می دهد و کفه ترازو بنفع خواستهای انقلابی مردم سنگينی می کند. اسلاميت نمی تواند بر انسانيت و ايرانيت پيروز شود. هر جرقه ای می تواند به حريق بزرگی منجر شود.
نيروی اساسی اين حرکت را بطور عمده بخشی از ناراضيان از اين حکومت تشکيل می دادند که مفری برای ابراز انزجار از اين دستگاه استبدادی می جويند. طبيعتا در اين حرکت �هر کس از ظن خود شد يار من�. پاره ای که حتی در رای گيری شرکت نکرده و آنرا تحريم نموده بودند، پاره ای که راه نجات ايران را نه در تغيير جناحها بلکه در سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی می دانند به اعتراض دست زدند، به ميدان آمدند و موسوی را بهانه کردند تا کل رژيم را به زير ضربه بگيرند. دانشجويان، روشنفکران، جوانان و بويژه دختران موتور اين حرکت بودند. جوانان بر اساس آمار منتشر شده بيش از 70 درصد جامعه ايران را تشکيل می دهند و کشور ما دارای جمعيت جوانی است. سن اکثر آنها پائين سی سال است. ولی بر اثر سياستهای اشتباه بويژه سياستهای اقتصادی رژيم جمهوری اسلامي، بحران تورم و بيکاری مجموعه جامعه ايران را در بر گرفته است. رژيم جمهوری اسلامی يک جامعه دلال پرورده است که در آن سرمايه ها به سوی بهره های زود رسند، جامعه ای که طفيلی پرور است. رانت خواری چون خوره به جان جامعه افتاده و مرتب جامعه ما را با بحران روبرو می کند. همين آقای هاشمی رفسنجانی �بزرگ� بود که با سياست تعديل اقتصادی دستآوردهای انقلاب را بدور ريخت و شرايط سرمايه گذاريهای غارتگر خارجی را به ايران فراهم آورد و بر خلاف مصالح ايران شرايط استعماری سازمان تجارت جهانی را پذيرفت. همين سياست را آقای خاتمی با لبخندش ادامه داد. همين سياست را احمدی نژاد با قلدری و تهديد ادامه می دهد وی دست آقازاده های آخوندها را در امور صادرات و واردات باز گذارده و جيبهای آنها از اعتبارات دولتی که همان پول نفت باشد انباشت می کند. همين آقای رفسنجانی بود که ملی شدن صنايع نفت را مورد هجوم قرار داد و تا امروز توانسته اند بخشی از صنايع ملی شده نفت را خصوصی کنند. آنها از ترس مردم هنوز موفق نشده اند صنايع نفت را بطور کلی و کامل خصوصی کرده در اختيار چند شيخ شيعی و ايرانی بگذارند. اين شعار مردم که می گويند: �مالک ايران منم� پاسخی به چپاول منابع ثروت مردم ما توسط قشری سرمايه دار مافيائی است. اين نابسامانيها در تمام زمينه ها، جامعه را به سر حد انفجار می کشاند. بی اعتمادی و هراس از آينده نامعلوم، کمبود فرصتهای شغلي، حيف وميل و غارت اموال عمومی و ايجاد شکاف عميق طبقاتی وضعيت انفجاری در جامعه فراهم کرده است. تبليغ خرافات و تلاش برای تحميق مردم که �گاوهای شيرده ای� باشند با مقاومت روبرو می شود. فقر عميقی در در جامعه حکمفرماست. فقدان امنيت اجتماعی بيداد می کند. هيچکس بجز عوامل حاکميت بر جان و مال و ناموس خود مسلط نيست. رژيم اسلامی به هويت ملی مردم ايران که در درجه اول ايرانی هستند توهين می کند، با مردم ايران بسيار تحقيرآميز رفتار کرده و غرور ملی مردم را جريحه دار می سازد. آنها می خواهند هر آنچه رنگ ايرانی دارد از بين ببرند و رنگ سبز اسلامی را جايگزين آن کنند. رفتار اين دستاربندان عقب مانده، زشت، مانند رفتار کسانی است که از قعر تاريخ در آمده و بدنيای قرن بيست يکم پرتاب شده اند و می خواهند جامعه را با زور به قعر تاريخ ببرند. مبارزه با اعياد ملی و جايگزينی آنها با اعياد مذهبی جنگی فرهنگی ميان دو انديشه است، انديشه مردگان سر از گور بدر آورده و زندگانی که زندگی را تجربه می کنند و پيروز می شوند. نهضتی که پديد آمده بسيار عميق تر از آن است که در سطح بنظر می رسد. اين نهضت فرياد خشم ناله های سی ساله است که از حلقوم مردم ميهن ما بيرون می آيد. پس در تحليل ماهيت اين جنبش توده ای تنها به شکل شعارها چسبيدن، تنها ترکيب شرکت کنندگان را ديدن بيان همه حقيت نيست. در شرايط جديد مردم امکان نفس کشيدن پيدا کردند و نفس کشيدند.
شرايط اکنون طور ديگری است. شور آغازين انقلاب، وحدت ملی در زمان جنگ تحميلی عراق و تجاوزش به ايران، تهديدات جرج بوش امپرياليست و صهيونيستهای اسرائيلی فروکش کرده و زمينه بروز تضادهای درونی را فراهم آورده است و اين است که طبقات و اقشار معينی از جامعه که بطور عمده در زمره نخبگان هستند سر به اعتراض بر می دارند و خواهان احترام به حقوق انساني، رعايت حداقل اخلاق و هنجارهای بورژوائي، خواستار حقوق شهروندی می شوند. مردم می گويند با انسانها نمی شود مانند حيوان رفتار کرد. انسان دارای کرامت و حيثيت است. مردم ديگر نمی توانند توهين و تحقير مشتی طفيلی در جامعه را تحمل کنند. آنها از دروغ و دغل نفرت دارند و جانشان از تقيه اسلامی به لب رسيده است. نظام اسلامی بر دروغ و تقيه بنا شده است. با طلسم سحر آميز �مصلحت اسلام� می توان کثيف ترين و زشتترين جنايت بشری را زيبا و توجيه پذير گردانيد. هر دنائت و پستی و جنايت برای حفظ �منزلت� اسلام قابل توجيه است. آخوندها از مذهب وسيله ای ساخته اند که نيل به هدفشان هر وسيله ای را بهر اندازه نيز که غير انسانی و آلوده باشد توجيه می کند. آنها ولی نمی فهمند که مردم اين همه دنائت و پستی و دروغگوئی را درک می کنند و آنرا توهين به خرد انسانی تلقی می نمايند. مردم خواهان امنيت اند. مردم می خواهند تا دستگاه قضائی دستگاهی مستقل و بی طرف باشد. قوانين وحشيانه قصاص که قوانين دوران بربريت است برچيده شود. تساوی حقوق زن و مرد به رسميت شناخته شود. در حاليکه دادگستری ايران آلت دست نه تنها طبقه حاکمه بلکه مامورين زورگو و مستبد آنها نيز هست. احکام اعدام معلوم نيست بر چه اساسی صادر می شود. آنها حتی رعايت قوانين خودشان و قوانين �الهی� را نمی کنند. اسناد جعلی می سازند تا بر اساس آن آدمکشی کنند. اين آدمکشی برای آنها حکم ارعاب و تهديد و زهر چشم گيری را دارد. آنها می خواهند قدرت خود را به رخ مردم بکشانند تا پايه های حکومت خويش را که بر اساس باجگيری و در درجه اول چپاول استوار است، تثبيت کنند. کسی در اين نظام نيست که به مردم پاسخگو باشد. حتی نمايندگان منتصب آنها نيز در مجلس خودشان دارای مصونيت سياسی نيستند و نمی توانند در تصميمات خود آزادانه عمل کنند. کشتار در زندانها و در سلولهای زندانها، در زمان بازجوئيها امر رايجی است. قانونی نيست که مجری مشروع معتبری داشته باشد و از حقوق مردم دفاع کند. دادگاه انقلاب و يا دادگاه ويژه روحانيت همان دادگاههای تفتيش عقايد قرون وسطائی هستند که به مردم اعمال زور می کردند. وقتی کسی مفقود می شود و يا سر به نيست می گردد معلوم نيست توسط کدام قوه قهريه و با کدام حکم قضائی دستگير شده و در کدام اسارتگاه خوفناک و مخفی بسر می برد. معلوم نيست اسراء داری چه حقوقی هستند. هيچکس در مقابل مردم و مقامات مسئول پاسخگو نيست. مشتی مافيائی بر سرير قدرت تکيه زده اند و مانند اربابان فئودال قرون وسطا فرمانروائی می کنند. تجاوز به زنان از نظر آنها مجاز است و با تهديد وکلای مدافع و نقض همه موازين سنتی و متداول حقوقی مانع شناسائی مجرم و کشف جرم می شوند. منافع آنی مشتی در رژيم جمهوری اسلامی بر بالای منافع عمومی مردم ايران قرار دارد. مملکت ايران را آنها به مملکت شتر گاو پلنگ بدل کرده اند. عليرغلم اينکه مستبدی به نام ولايت فقيه بر سر کار است و فعال مايشاست ولی در عمل حکومت ملوک الطوايفی در همه جا مستقر است. مردم هر روز ناظرند که زنان را سنگسار می کنند، مردان را شلاق می زنند، در زندگی خصوصی مردم بنا بر اغراض شخصی و حق و حساب گيری دخالت می کنند. هيچ مرجع رسيدگی وجود ندارد. کار به جائی رسيده که خودشان شروع کرده اند برای کسب همه قدرت خودشان را خوردن. جامعه متکی بر قانون نيست متکی بر زور قويتر است و اين است که همه در پی قوی شدند هستند تا از حقشان دفاع کنند. در حاليکه در اثر فقر و پاشيدگيهای خانوادگی که مسببش نهاد جمهوری اسلامی است فحشاء در ايران به اوج خود رسيده است، مامورين گشت در پی رعايت پوشش اسلامی هستند که ارکان �مستحکم� حاکميت اسلامی را برهم نريزد. آنها فکر می کنند می توانند با ايجاد رعب و وحشت يک جامعه را اداره کنند ولی دست آقاها و آقازاده ها را در غارت اموال عمومی و دزدی و ارتشاء باز بگذارند.
خانه از پای بست ويران است
خواجه در بند نقش ايوان ست
اين بی عدالتيها، تحقيرها، توهينها، بی دورنمائی ها، غارتها و... خشم مردم را به ويژه جوانان را که حساسترين قشر اجتماعيند به جوش می آورد و هر جرقه ای می تواند آتش خشم آنها را برانگيزد. مسلما اين اولين بار نبوده و آخرين بار نيز نخواهد بود. به اين جهت خواستهای اين جنبش خواستهای مترقي، طبيعی و در چارچوب هر رژيم بورژوائی قابل تحقق و عملی است. اساسا مردم خواست غير قابل اجراء و عجيب و غريبی ندارند. آنها حتی بطور مسالمت آميز و در چارچوب قوانين اساسی و موضوعه حاضر به همکاری بودند ولی رژيم صدای هيچ منتقد و معترضی را از ضعف و ترسش تحمل نمی کند. رژيم جمهوری اسلامی به علت همان ويژگی مذهبی و تعدد قدرت، به علت اينکه بسياری چاقوکشها و لومپنها و مفتخورها با سوء استفاده از شرايط انقلاب به غصب مناصب ومقامهای پر و آب و نان دست يافته و بهر قيمتی در حفظ آن می کوشند قادر نيست بر آشفتگی درونی خويش غلبه کند. باندهای مافيائی قدرت در تمام جناحهای آنها با همين سياست دير آمديم و زود هم بايد برويم تنظيم شده است. رژيمی که رهبرانش پولهای کلان خويش را در بانکهای اروپائی انبار کرده اند نمی تواند به زوال خود مطمئن نباشد و بهمين جهت است که برنامه هايش دورانديشانه و ديرپا نيست. رفسنجانی روزی که از وی در مورد ثروتهايش که در بانکهای خارجی انبار کرده بود پرسيدند مدعی شد که اين ثروت را برای حفظ انقلاب در ايران اندوخته و لازم دارد. باين جهت طغيان مردم ماهيتا يک طغيان برحق، با خواستهای برحق است. اينکه پاره ای شعارهای آن نادرست است، پاره ای شعارها حتی ارتجاعی و نشانه نفوذ عوامل دشمن در جنبش است، پاره ای شعارها حتی مسخره و بچه گانه است تاثير در اساس ماهيت مترقی اين جنبش نمی کند. اين مشکلات هميشه در مورد هر جنبشی وجود دارد جنبش ناب وجود نداشته و ندارد. به ويزه اينکه فاقد رهبری انقلابی و يا بدون رهبری سردرگم باشد.
همه ما می دانيم که سرمايه داری متکی بر احترام به اصل مالکيت خصوصی بر وسايل توليد است. مالکيت خصوصی يک اصل مقدس سرمايه داری است. تمام روبنای اجتماعی در جوامع سرمايه داری از حقوق، هنر، ادبيات، تبليغات، فلسفه، ايدئولوژی گرفته تا همه قوانين مدون بر اساس احترام به ماکيت خصوصی تنظيم شده است. آقای اوباما در آمريکا و يا خانم مرکل در آلمان نمی توانند با زور طپانچه وارد خانه کسی شوند، وی را از خانه بيرون کنند واموالش را ضبط نمايند. تائيد اين امر يعنی که بايد فاتحه جامعه سرمايه داری را خواند. خانم مرکل و آقای اوباما را دادگاه سرمايه داری به محاکمه می کشد و به زندان می افکند تا امنيت سرمايه در نظام سرمايه داری حفظ شود. در اينجا سخن بر سر کل نظام و مصلحت نظام سرمايه داری است. امنيت سرمايه باعث توليد بی در و سر و با اطمينان و علاقه است. در ايران سرمايه داری شکل متعارف ندارد. گرچه که به امر مالکيت خصوصی با احترام برخورد می شود و از نظر اسلامی کسی حق ندارد اموال غير را تصاحب و غصب کند و مال غصبی حرام است. گرچه که اين بيان اسلامی همان اصل تقدس مالکيت خصوصی به زبان مذهبی است، ولی در جمهوری اسلامی براحتی مالک وسيله توليد را بر می دارند و يک مالک ديگر بجای وی می نشانند. قانون از مالک خلع شده مورد غضب دفاع نمی کند از مالک غاصب دفاع می کند. گرچه که مالکيت خصوصی بر وسيله توليد دست نخورده باقی مانده است و مناسبات حاکم همان مناسبات سرمايه داری است ولی صاحب جديد وسايل توليد صاحب قديم آن نيست. اين شکل کار عواقب فاجعه باری بدنبال می آورد. هيچکس تامين ندارد. فردی که درآمد ماهيانه اش حتی معادل 10 هزار يورو است امنيتی در جامعه حس نمی کند. هر کس که پولش را به بانک سپرده است مطمئن نيست بانک دولتی با يک حکم حکومتی آنرا بالا نکشد. از امروز به فردا می تواند توسط قهر غير اقتصادی بی خانمان شود. اين است که بحران در بطن جامعه می جوشد و نارضائی توليد می کند. اين فقط کارگران نيستند که مورد ستم و استثمار و بی حقوقی مطلق اند و در زير خط فقر زندگی کرده و حقوقشان پرداخت نمی شود، نارضائی اقشار مرفه جامعه را نيز در بر می گيرد. از سرمايه داری اسلامی يک سرمايه داری مافيائی می سازد که عامل قهر و نقش سياسی جناحبنديها در آن برجسته است. حقوق کارگران را نمی دهند، اعتراض آنها را سرکوب می کنند، حق اعتراض و اعتصاب را از آنها می گيرند. چنين حکومت وحشت و قلدری کمتر در تاريخ جهان وجود داشته است.
اينها عوامل خشم مردم است که سينه چاک و بی هراس به خيابانها می ريزند زيرا تصميم دارند از زندگی بد بيشتر از مرگ بترسند.
جنبش کنونی فاقد رهبری است. رهبری سبز مذهبی با همان ماهيت سيّدی آن حتی از همان روز نخست از کل جنبش عقب بود و از تحول و پيشرفت جنبش ترسيد و عقب نشست. گرگها همديگر را نمی خورند. در مورد اپوزيسيون خودی در ايران نيز چنين است. آنها به دوعلت به جان هم افتاده اند. يکی اينکه بر سر غارت اموال عمومی و تقسيم پول نفت و مقام و منصبهای نان و آبدار با هم به توافقی نرسيده اند و دارو دسته های مصباح يزدی و خامنه ای و محمد يزدی و محسنی اژه ای و مهدوی کنی و طبسی و... همه چيز را صاحب شده ميان اعوان و انصار خويش تقسيم کرده اند و سر بقيه بی کلاه مانده است و احساس عدم امنيت می کنند، آنها يک مافيای قدرت پديد آورده اند که بر هيچ قانوني، جز قانون زور و گردن کلفتی و چپاول و خودسری متکی نيست. پايگاه اجتماعی آنها بطور عمده تجار سنتی بازار، يعنی بورژوازی تجاری سنتي، همراه با بروکراتها و اوباشان خرده بورژوازی لومپنی است که عصای دست آنها بوده و در بعد از انقلاب به آلاف و الوفی رسيده و مقاهای مهمی را اشغال کرده اند. اين طفيليها از سرنگونی اين رژيم چون همه چيز خود را از دست می دهند بسيار باک دارند. در مقابل ساير بورژوازی ايران بطور عمده بورژوازی غير تجاري، بورژوازی صنعتی و تکنوکراتها و روشنفکران متعلق به طبقه آنها هستند که دستشان از منافع نفت و اعتبارات دولتی کوتاه است. بشدت به علت سياستهای سرشار از ماجراجوئی و بی برنامگی جناح حاکم ضرر می بينند، فاقد امنيت قضائی هستند. سرمايه شان مانند گوشت قربانی می تواند مورد چپاول ارگانهای قدرت قرار گيرد. اين عده عليرغم اينکه حامی نظام سرمايه داری اند و از نظر مالی از اقشار مرفه جامعه محسوب می شوند ولی از اوضاع انفجاری بشدت ناراضی اند. با روش حکومتی دستاربندان دينی موافق نيستند. حتی حاضرند که در عمل دين را از حکومت، مانند زمان شاه با قرائت جديد و تا همان حدود �جدا� کنند، آنها بر سر حفظ کل نظام و شيوه های سرکوب و مصالحه با جناح حاکم توافقی ندارند. آنها ترجيح می دهند سياست نان قندی و شلاق را اجراء کنند و نه فقط سياست شلاق را بکار گيرند. آنها می فهمند که سياست حاکم سياست فقدان امنيت برای بخشی از سرمايه داران است. سرمايه داری امنيت سرمايه را می طلبد و سرنوشت سرمايه را نمی شود بجای قانون در دست خودسری چهارتا اوباش قرار داد که هر روز سرمايه داران بايد بيکی از سازهايشان برقصند. بورژوازی سنتی بازار و بروکراتهای دولتی همراه با اوباشان مافيائی خود از اين وضع، بيشتر و بهتر سود می برند و تمايلشان به سرکوب شديد مردم چرخش دارد.
جنبشی که در پائين درگرفته دست ردی به اين نظام بی در و پيکرِ مافيائي، بی حساب و کتاب، جنبش خرد در مقابل جهالت است. اين جنبش حتی بعلت اين طيف عظيم نابسامانی و نارضائی بخشی از طبقات حاکمه را نيز در بر گرفته است. طبيعتا درجه تحول و خواست پيشروی در همه شرکت کنندگان يکسان نيست. هر چه جنبش راديکالتر شود ترکيب جنبش تغيير می کند. عناصر وابسته به طبقات مرفه و بالای شهری به خانه های خويش بر می گردند. ولی خواستهای مردم خواستهای به حقی است و بايد از آنها حمايت کرد و به مرد م با حوصله نشان داد که تحقق اين خواستهای انساني، مدني، سياسی تنها بر ويرانه های رژيم جمهوری اسلامی امکان پذير است. هرگونه مبارزه ای در چارچوب بقاء رژيم جمهوری اسلامی تکرار وضعيت کنونی است. اگر طوری باشد که هميشه بايد بين بد و بدتر، بد را انتخاب کرد، اين بازی تا ابد ادامه دارد و تا لحظه ايکه مردم ندانند که چه می خواهند و رهبری خويش را بدست يک سازمان رهبری کننده انقلابی که مورد اعتماد آنها قرار گرفته باشد، نسپارند از اين مهلکه جان سالم بدر نمی برند. حزب کار ايران(توفان) بايد اين مسايل همه جانبه برای توده های مردم روشن کند.

نقل از توفان ارگان مرکزی حزب کارايران شماره 113 مرداد ماه 1388

هیچ نظری موجود نیست: