۱۳۹۶ آبان ۷, یکشنبه

علی‌اشرف درویشیان؛ چهره رنجور ادبیات ایران


علی اشرف درویشیانحق نشر عکسILNA
Image captionعلی اشرف درویشیان جلال آل احمد و سیمین دانشور را خیلی دوست داشت
علی اشرف درویشیان که پنج شنبه چهارم آبان در هفتاد و شش سالگی درگذشت، با بیش از سی عنوان کتاب، نویسنده و پژوهشگری متعهد و واقع گرا بود.
او از تجربیات شخصی برای نوشتن داستان الهام گرفته و بارها در گفتگو با رسانه ها از شرایط سخت زندگی اش سخن گفته بود: "زندگی خانه به دوشی ... زندگی اجاره نشینی که بیشترش را در "سالهای ابری" [رمانی که در سال ۱۳۷۰ در تهران به چاپ رسید] نوشته ام."
با این حال دغدغه این نویسنده، اصلا شخصی نبود: " "سالهای ابری" بخشی از تاریخ این سرزمین است و آنچه بر ما گذشته است."
درویشیان که سال ۱۳۲۰ در خانواده ای کارگری در کرمانشاه به دنیا آمد، از همان کودکی با قصه گویی آشنا شده بود: "در زندگی پای قصه های خیلی از قصه گویان نشستم، اما مادربزرگم از همه آنها بهتر بود."
او در همان خانه کودکی کتابخوانی را شروع کرد: "نخستین کتاب داستانی که به خانه ما آمد، امیر ارسلان نامدار بود که من در ۹ سالگی در شبهای زمستان برای خانواده می خواندم. البته پدر و مادرم نگذاشتند فصل آخر را بخوانم چون عقیده داشتند که آواره در خانه ها می شویم، در حالی که واقعا همیشه آواره بودیم. من دزدکی و دور از چشم آنها فصل آخر را هم خواندم."
درویشیان که پسر ارشد خانواده بود، در دوازده سالگی، همزمان با کودتای ۲۸ مرداد، به کارگری مجبور شد.
او چهار سال بعد به دانشسرای مقدماتی کرمانشاه رفت و پس از دو سال، در روستاهای کرمانشاه و گیلان غرب به کار معلمی مشغول شد.
او سپس در همان دهه چهل، همزمان با معلمی در روستاهای غرب ایران، تحصیل ادبیات فارسی در دانشگاه تهران را شروع کرد: "به دلیل معلمی تنها دو روز در هفته می توانستم به تهران بیایم."
در تهران با نویسندگان آن دوران آشنا شد: "آل احمد من و چند شاگرد دیگر را به خانه خودش دعوت می کرد، آنجا بیشتر درباره ادبیات، تعهد و نویسنده های بزرگ دنیا برایمان حرف می زد."
همچنین با صمد بهرنگی، نویسنده ایرانی که دو سال از درویشیان بزرگتر و مثل او معلم بود، در خانه جلال آل احمد آشنا شد: "صمد هم مثل من آدم خجالتی بود، هر دو هم عاشق آل احمد و دانشور بودیم."
بهرنگی با فعالیتهای اجتماعی و ادبی اش تأثیری عمیق بر درویشیان گذاشت: "مرگ او من را وادار کرد که راه او را ادامه دهم."
او کتابهایی را درباره بهرنگی نوشت، اما میل به داستان نویسی پیش از آن وجود داشت: "خودم هم نمی دانم که واقعا چگونه شروع کردم. آیا شما اولین نفسی را که کشیده اید به یاد دارید؟"
درویشیان که عضو فعال کانون نویسندگان ایران بود، در اوایل دهه پنجاه چندبار بازداشت شد و به زندان افتاد: "من حین پخش اعلامیه ها دستگیر شدم و به زندان رفتم. تا سال ۱۳۵۷ سه بار دستگیر شدم و جمعا ۶ سال زندانی کشیدم."
قطعا اگر انقلاب نمی شد، درویشیان سالهای بیشتری را در زندان می ماند، ضمن این که او از دانشگاه اخراج، از کار معلمی منفصل و ممنوع القلم نیز شده بود.
با این حال درویشیان بر راه خود اصرار داشت و زندان را به اتاقی برای نوشتن تبدیل کرده بود: "نخستین داستانم را که هیچ وقت منتشر نشد، در زندان کرمانشاه نوشتم." او در رمان "سلول ۱۸" سالهای زندان را شرح داده است.
کتاب قصه‌های بند آقای درویشیانحق نشر عکس.
Image captionآقای درویشیان سلولش را درزندان به اتاقی برای نوشتن تبدیل کرده بود
درویشیان سی و دو ساله بود که اولین داستانها را منتشر کرد: "زندگی تلخ من در دوران کودکی و همینطور همکلاسی هایم باعث شد که به نوشتن روی بیاورم... به خودم می گفتم باید کاری بکنم. احساس می کردم جز نوشتن راه دیگری ندارم."
"از این ولایت"، "فصل های نان"، "آبشخوران" و "همراه آهنگهای بابام"، اولین کتابهای درویشیان، که در فضایی کودکانه، رنج و عصیان مردم فقیر را روایت می کنند: "نوشتن برای من اعتراض بود، پاسخی بود به ناعدالتی و نابرابری محیطی که در آن زندگی می کردیم."
همچنین درویشیان مثل برخی از نویسندگان و شاعران بزرگ ایرانی به جمع آوری و ثبت فرهنگ عامه علاقه داشت: "جمع آوری افسانه ها را در کرمانشاه و مناطق کولیایی سنقر شروع کردم، هنگامی که در روستاهای کردستان معلم بودم."
زندان و دور شدن از روستاها او را از ادامه این راه بازداشت، اما بعدها با همکاری رضا خندان مهابادی حاصل پژوهشها در این زمینه را در مجموعه ای نوزده جلدی با عنوان "فرهنگ افسانه های مردم ایران" گردآوری کرد.
درویشیان در زمینه ادبیات کردی نیز فعال بود، علاوه بر داستانی که به زبان کردی نوشت، ترجمه ها و فرهنگ های لغاتی را در این زمینه منتشر کرد.
شاید اگر شرایط برای زبان قوم های ایرانی بهتر بود، او داستان نویسی به زبان کردی را هم ادامه می داد: "به دلیل محدودیتهایی که در آن زمان برای زبان کردی قائل می شدند دیگر نتوانستم نوشتن به کردی را ادامه بدهم."
علی اشرف درویشیان در سالهای پس از انقلاب گرچه به زندان نیفتاد، اما دست از اعتراض، به ویژه اعتراض به سانسور نشست و در گفتگوها و مقالات متعدد، سانسور و مهم تر از آن خودسانسوری را جدی ترین آسیب ادبیات ایران می دانست.
در دوره های مختلف، وزارت ارشاد مانع چاپ برخی از آثار او شد: "شما خیال کردید کتاب های مرا سانسور کنید می آیند کتاب های شما را می خوانند؟ نه، ملتی که به سانسور عادت کند نه کتاب شما را می خواند، نه کتاب من را."
حتی در سال ۱۳۹۰ کتابهای درویشیان از غرفه های نمایشگاه بین المللی کتاب تهران جمع آوری شد و همچنین این نویسنده به ناچار برخی از آثار خود را خارج از ایران منتشر کرد.
با این حال، علی اشرف درویشیان چند بار از سوی جوایز و جشنواره های غیردولتی، نظیر جایزه ادبی هوشنگ گلشیری تقدیر شد.
این نویسنده در سالهای آخر عمرش بر اثر سکته مغزی با بیماری دست و پنجه نرم می کرد: "بیست و چهار ساعت قبل از بیماری صحنه اعدام کردهای عراق را دیدم که این جور شدم. اعدام هایی که به دستور صدام حسین بود..."
علاوه بر عدالت، علی اشرف درویشیان در "این سالهای ابری" به آزادی می اندیشید: "پر سفید یک کبوتر، چرخ زنان پائین می آید. جلوی پایم می افتد. پر را بر می دارم. بو می کنم. بوی آزادی و بوی آسمان می دهد. بغض می کنم."

هیچ نظری موجود نیست: