۱۳۹۷ آذر ۱۸, یکشنبه

گذار بی خشونت» یا ملاحظه‌کاری با خشونت

porthan
آنچه که در تمام مباحث حول مفهوم و نوع خشونت مشکل‌آفرین بوده است و در زمینه‌های اجتماعی و سیاسی خشونت را به زیر سوال برده است نوع نگرش «اخلاقی» به مقوله است و با این استناد که خشونت «نیک‌خویی» بشر را زایل می‌گرداند و بشر را از تمرین و ممارست با «تدبیر» بی‌نیاز می‌کند.

در این یادداشت نگاهی داریم به اینکه در مرحله‌ی گذار از جمهوری اسلامی مقوله‌ی «خشونت» در بین مخالفان چگونه ارزیابی می‌شود و دوری از خشونت چه پیامد‌ها و فوایدی دارد. این نگرش که خشونت در تضاد با منافع مردم  است دست‌آویز و مستمسک‌ برای بحث‌های «نظری» گسترده‌ای در اپوزیسیون داخل و خارج شده‌ است. پیش‌درآمدی بر همگنی خشونت و سیاست این بحث را آغاز می‌کند و سپس به صحن اختلاف‌نظر‌های اپوزیسیون می‌رویم.
خشونت زاده‌ی باورهاست
رفتار گروه‌های سیاسی از منظر نوع برخورد آنها با «خشونت» از مهم‌ترین مقوله‌های زمان ما است. با این وجود که امروزه خشونت سیاسی محکوم شده است اما بسیاری از قدرت‌های سیاسی در متن و حاشیه میدان حفظ قدرت سیاسی به خشونت متوسل می‌شوند. در طول تاریخ، حتی از زمان یونان باستان، همیشه مسئله‌ی بغرنج استفاده‌ی از خشونت در مسیر اهداف سیاسی مورد نقد و بررسی بوده است.
آنچه که در تمام مباحث حول مفهوم و نوع خشونت مشکل‌آفرین بوده است و در زمینه‌های اجتماعی و سیاسی خشونت را به زیر سوال برده است نوع نگرش «اخلاقی» به مقوله است و با این استناد که خشونت «نیک‌خویی» بشر را زایل می‌گرداند و بشر را از تمرین و ممارست با «تدبیر» بی‌نیاز می‌کند. از همین رو  نگاه‌های ملاحظه‌گرایانه به خشونت همیشه بدنبال توجیه و یافتن مشروعیتی در رابطه با خشونت از سوی حاکمان جامعه بوده‌اند. توماس هابز فیلسوف صده‌ی شانزدهم میلادی خشونت در دست سیاست را برای مهار کردن طبیعت سرکش انسانی مجاز میشمارد و ماکس وبر تئوریسین جامعه‌شناسی در این‌باره به تفکر نشسته است که کجا صاحبان قدرت سیاسی حق دارند در مناطقی از حکومت خود شرایط را با خشونت کنترل نمایند. این تعمق از آن رو‌ست که مقوله‌ی خشونت همیشه در مرکزیت بحران‌ها و مشکلات سیاسی قرار دارد.
نکته‌ی قابل توجه درباره‌ی خشونت این است که خشونت نیز زبانی‌ست که با آن سخن می‌گوییم. زبان، در ما مادر باور‌ها است و سپس خود ابزار این باورها می‌گردد. انسان برای اینکه به خشونت دست بیازد نخست نیاز به باور و عقیده‌ای دارد که خشونت را مجاز می‌شمارد. چه در بافت خانواده و چه در میان جامعه جواز گذر از خشونت بر پایه‌ی باورهایی که استفاده از خشونت را بهترین و یا دست‌کم لاجرم  می‌دانند ساخته می‌شود. ‌این باورها در سیستم‌های سیاسی از سوی صاحبان قدرت برای ترویج و مشروعیت خشونت سیاسی تبلیغ می‌گردند. پژوهش‌ها نشان میدهد که پس از آنکه خشونت در جوامع رو به گسترش می‌گذارد افراد عادی جامعه نیز این باور‌ها را اکتساب کرده و با آن باطن‌سازی می‌کنند. اطراف رفتار خشن حاکمین تئوری‌ها و توجیه‌ها ساخته می‌شوند و رسانه‌ها نیز در دستکاری آن به سود حاکمین نقش می‌گیرند. فاجعه آن زمانی رخ می‌دهد که داستان‌سازی‌ها و سناریوها، با توجیه‌های اخلاقی و آیینی، حول این رفتار خشن شکل می‌گیرند، ساخته می‌شوند و بدین ترتیب حوزه‌ی این میدان آیین و اخلاق دستکاری شده بسیار وسیع‌تر می‌گردد.
زبان خشونت سیاسی با دیگر زبان‌های سیاسی تفاوت چیستی‌ و نهادینه‌ای ندارد. زبانی است که علت و معلول‌های فراوانی را برای خود از درون داستان‌ها و سناریوها می‌یابد و شاخ و برگ می‌دهد. اما چون غیر‌اخلاقی‌ست و از بنیان، ناپسندیده بنابرین نیاز هست یادآوری نماید که موجودیت آن در ارتباط با حفظ شرایط موجود لازم و حیاتی‌ست. انواع فیکشن و کارهای هنری به کمک خشونت می‌آیند و فاکت‌های مولود خشونت را مقدس و نیک می‌نمایانند. کشتار‌های جمعی در مدارس آمریکا را ناشی از تاثیر فیلم‌های هالیوود، آزادی استفاده از سلاح و ریشه‌های بیماری روانی می‌دانیم، اما هر‌ سه‌ی این عامل‌ها باید دور از گزند بمانند. اینگونه دکوراژه نمودن «علت و معلول» در دفاع از خشونت، دیرینه و کهن است. برای چینش دوباره‌ی اجزای این بحث، بیاد آوردن دو مورد از ترسناک‌ترین رفتارهای خشن دوران ما‌ که آنرا «کور» می‌توان نامید بی‌مورد نیست: که رفتار تروریست‌های انتحاری و رفتار ارتش اسلوبودان میلوسویچ در جنگ داخلی یوگسلاوی سابق‌ باشد. این دو نمونه تمامی عناصر و اجزای ایجاد یک جو سیاسی – ایدئولوژیک که خشونت را در هر شکل و بعد آن کاملا توجیه نماید در اختیار گرفتند. اولی از زمان انقلاب اسلامی ایران و با فتواهای دینی روح‌الله خمینی مرسوم گشت و دومی در قلب اروپا بنام مقابله با اسلام افتخار می‌فروخت.
استبداد بی خشونت نیست
مخالفان جمهوری اسلامی بارها امید به برچیده‌شدن بساط آیت‌الله‌ها از کشور بسته‌اند. این امید‌ها بی شالوده هم نبوده‌اند. هم جریانات اجتماعی و سیاسی درون ایران و هم پیمان‌های بین‌المللی نشان از این داشته‌اند که جمهوری اسلامی تار و پودی ناجور بر بافت نظم جهان و فرهنگ کشور ماست. از اینرو افت و خیز این یاس و امید برای آنهاییکه چند دهه است در افقی مه‌آلود شرایط کشور را با دل و جان دنبال میکنند، عارضه‌ی را به همراه داشته است که در بین مبارزان و مخالفان اپوزیسیون دیده میشود؛ «ناآرامی»! انتظاری ناآرام که با احساسات و عواطف بسیاری عجین‌ست. هرچند که در کاراکتر فرهنگی اکثر ایرانیان نبود شکیبایی و پشتکاری طولانی‌مدت همیشه دیده شده و محسوس است و در شخصیت‌ ما نیز نیکو بافته شده است، اما این ناآرامی و ناشکیبایی پژواکی از واقعیت‌های بیرونی هم هست. نشان از این واقعیت دارد که هنوز نه عوام و نه خواص ما نتوانسته‌اند در کوره‌ی دگرگونی‌های سیاسی کشورمان آهیخته شوند. هیچ انتظاری هم بیش از این نمی‌توان داشت. بسی نادرند خواصی که با بینش وسیع و گسترده‌ی خود توانسته باشند مقدورات و نامقدورات دگرگونی‌های اجتماعی-سیاسی ایران را در بستر تحولات ایران خوب ببینند و راهبرد‌ها و راهکار‌های کارساز را به مردم ارائه نمایند.
اما، خوشبختانه  جریان گذار از جمهوری اسلامی «متحجر و سرکوبگر» هدف اکثریت مطلق ایرانیان است. نجات از دست آیت‌الله‌های مکار خواسته‌ی مردم و وطن‌دوستان ماست. از این رو شکاف بین طرفداران و مخالفان نظام جمهوری‌ اسلامی همواره رو به رشد است. از یک دهه پس از انقلاب اردوی مخالفان مدام بزرگ‌تر و استوار‌تر شده، و طیف‌های مخالفان هر‌چند بسیار کند، اما به هم نزدیک می‌شوند. این جریان که دینامیکی کند و گاهی انحرافی داشته است با موانعی نیرومند روبرو می‌باشد و راه ملت در رسیدن به دموکراسی و آزادی با نظر به «عقب افتادگی و تحجر» فکری و  جهان‌نگری ملایان بسی طولانی شده است. باید اعتراف کرد که استبداد بسیار بد است اما استبداد خرافی و متحجر بدترین است. این موانع عبارتند از :
  • پیچیدگی شرایط سیاسی دهه‌های گذشته در خاورمیانه
  • نحیف بودن تجربه‌ی مردم ما از و در كشورداری مدرن
  •  چشمداشت حریصانه‌ی کشورهای بیگانه به منابع طبیعی و ثروت ایران
  •  استفاده‌ی زشت و نادرست ملایان از باور‌های دینی مردم
  •  فراوانی مدیران نالایق و فاسد در لایه‌های حکومت و دولت
خشونت مرحله‌ی گذار 
امروز، با گذشت چندین ماه از شروع بحرانی برای جمهوری اسلامی که ناشی از سیاست‌های جدید کاخ سفید می‌باشد، کاملا مشهود است که گروهی از برونمرزیان، و درونمرزیان نیز، از صبر و شکیبایی مردم ایران در برابر شرایط فعلی و حکومت سر به شکایه برداشته‌اند؛ «در عجبیم که چرا این مردم برنمی‌خیزند و شورش نمی‌کنند؟» این طرز نگاه به رویداد مهمی چون «گذار سیاسی» از یک حکومت فاسد مستبد در یكسوی میدان قرار دارد و در سوی دیگر این میدان عده‌ای در حواشی، با زمینه‌سازی‌های «رد خشونت» می‌گویند ابدا نمی‌توان خشونت را برای مرحله گذار پذیرفت. ‌
زمینه‌های این دو نگرش بطور واضح در بین اپوزیسیون داخل و خارج طرفدار و پشتیان دارد. منتهی بدلایلی که در ادامه بدان خواهیم پرداخت طیف طرفدار شکیبایی و مبارزات مدنی بطور سیستماتیک و تا حد زیادی «مصنوعی» یا آرتی‌فیشیال (زیرنویس ۱) توانسته است «جو رسانه‌ای» و همه‌گیری را حاکم گرداند که اگر کسی خشونت را – بطور نسبی – موجه بداند دشمن منافع ملی ایران و آزادی‌ستیز است.
تاریخ دهه‌های گذشته بخوبی نشان می‌دهد که با بروز انقلاب‌های نرم، در کشورهای تحت سلطه‌ی اتحاد جماهیر شوروی سابق، این امید و راهکار برای بسیاری سمبل گشت که می‌توان بدون خشونت نیز دست به دگرگونی‌های کلان در سیستم سیاسی یافت. اما آنچه در مورد کشور ما ایران جالب است، این است که بر سر این روش‌های نرم نه تنها توافق نظر ممکن و مقدور نشده است بلکه راهکارها و تاکتیک‌های مختوم به یکی از حالت‌های زیر را برای رهایی از شر جمهوری اسلامی بدیل می‌دانیم:
۱) تغییر ساختاری رژیم با رفراندوم
۲) کودتای نظامی (بخوانید کودتای سپاه پاسداران)
۳) براندازی سخت
۴) تحول نرم
۵)  ادامه‌ی اصلاحات

پافشاری و نگاه راهبردی به پیامد‌های این بدیل‌ها «توانسته» است دو قطب را در اپوزیسیون تولید نماید:
۱) قطبی که خشونت را کاملا رد میکند و تنها به ادامه‌ی مبارزات در حد و ابعاد امروزین رضایت می‌دهد. این قطب بسیار می‌کوشد به انواع روش‌های دست و پا گیر و حتی انگ، از طرف مقابل خطا و اشتباه بگیرد و در برابر رسانه‌ها و عموم او را «آنارشیست»، «انتقامجو» و «متکی» به دخالت نظامی خارجی‌ها بنمایاند و ‌هویت سیاسی او را مخدوش نماید. این قطب طرفدار شکیبایی بی مرز از سوی مردم است و تلاش دارد حکومت را با ارتباط‌های علنی و مذاکرات مخفی آرام نگاه دارد تا حکومت نیز دست به خشونت نزند. اینان اینگونه می‌بینند که امنیت شرایط فعلی به هر‌گونه آشوب و هرج و مرج آتی مقدم است و شرایط «امن» را باید حفظ کرد.
۲) قطب دیگر باور دارد مرحله‌ی گذار از جمهوری اسلامی قطعا «خشن» است زیرا از سوی حکومت به مردم تحمیل می‌گردد. این قطب در یک چهارچوب «زمانبندی شده» خشونت را مجاز میشناسد. در بعدی عمیق‌تر که وارد شویم این قطب تلاش دارد مردم را از دست‌یازی به خشونت باز دارد اما می‌بیند که سرشت جمهوری‌ اسلامی مردم را ناگزیر از درگیری و توسل به خشونت خواهد کرد.
سودِ گذار کم‌هزینه
واضح‌تر بخواهیم این مسئله را باز نماییم باید گفت که قطب مخالف خشونت – دست‌کم می‌گوید –  که با دو تاکتیک ۱) رایزنی‌ها و لابی‌ها و مناسبات و ۲) کارکردن روی «احساسات» مردم، می‌تواند این شرایط را تا آنجایی پیش ببرد که گذار با کمترین هزینه برای «مردم» روی دهد. گفتار‌درمانی‌های کسالت‌آور حسن روحانی رییس جمهور نیز از همین دست هستند. این طیفِ مخالف سرسخت خشونت، وزین‌ترین استدلال‌هایش در بحث‌ها اینها هستند:
  • مردم بقدر کافی مصیبت دیده‌اند و لازم نیست در مرحله‌ی گذار آسیب فراوانی ببینند
  • خشونت از سوی مردم حکومت را بسوی شرایطی که حکومت در آن جان تازه می‌یابد می‌برد
  • ابعاد گسترده‌ی خشونت می‌تواند یکپارچگی کشور را به زیر سوال ببرد
  • دخالت نیروی نظامی خارجی زیرساختارها‌ی توسعه کشور را بسیار نحیف و حتی نابود می‌سازد
این محاسبات و استدلالات ابدا بی‌مورد نیستند و  نسبت به احتمالاتی هشدار می‌دهند که باید بخاطر منافع ایران آنها را در نظر داشت و جدی با آنها روبرو شد.  جدی‌گرفتن و حساس بودن روی این گزینه‌ها وظیفه‌ی هر ایرانی است.
اما، روی دیگر این نوع روش‌ها نیز نباید از نظر دور بماند. اگر آن روی سکه را نگاه کنیم تمامی این استدلال‌ها و دوری از امکان خشونت از سوی مخالفان رژیم، «هزینه‌های رژیم» را بسیار پایین نگاه داشته است. رژیم از این واهمه و هیاهوی پشت آن بسی از ما آگاه تر است. زیرا می‌داند کدام و چند درصد از این صداهای «دلسوز» منافع ملی وفادار و عوامل رژیم هستند. چیزی که من و شما دقیق نمی‌دانیم. این یک فرض و یا کژپنداری نیست؛ جمهوری اسلامی از زمان محمد خاتمی، با برنامه و سرمایه، نفوذی‌های بسیاری را چه در قالب خواص و چه عوام به سوی کشورهایی که مهاجرین ایرانی در آنها ساکن هستند روانه ساخت و هنوز بسیاری از آنها شناسایی و تمیز داده نشده‌اند. جمهوری اسلامی در عمل با طرح اینکه «تا رژیم آرام است هزینه‌های مردم کمتر است» دارد هزینه‌های خود را کاهش می‌دهد و با کمترین خسارتی سیاست‌هایش ادامه دارند.
جمهوری اسلامی در طول سال‌های عمرش و بویژه پس از جنبش سبز دارای دو اهرم خشونت بوده است. اهرم بزرگ،‌ مطلوبِ علی‌خامنه‌ای است که ایجاد ترور و وحشت «ساکن» در بین مخالفان داخلی باشد. خامنه‌ای ارعاب و ترساندن را به گونه‌های متفاوتی فرمان داده و عاملان آنرا توشیح کرده است. اهرم دیگر نیز خشونت فیزیکی‌ست که متوجه مخالفان بوده و هست. هر دوی این روش‌ها هزینه‌های رویارویی رژیم با مخالفان و دگرگونی‌های سیاسی را تقلیل می‌دهند. اینکه رییس‌جمهور آمریکا جرج دبلیو بوش زمانی گفت که «رژیم ایران، مردم ایران را گروگان گرفته است»، تلویحی کاملا درست بود. ما ایرانیان در کنار این مردم، منافع ملی و یکپارچگی کشور را نیز می‌بینیم.
چه‌کنم چه‌کنم‌های بی‌ پایان
از این منظر، دو پرسش پیش‌رو دقیقا عمل‌گرایانه هستند که به کدام سمت می رویم و چه می‌خواهیم بکنیم:
۱) آیا به سمت گروگان نگاه داشتن مردم در دست رژیم در این شرایط «امن» و ادامه‌ی مذاکرات، امید‌پراکنی به تحولات و آنهم کاملا در چهارچوب شروط و اصول رژیم ادامه می‌دهیم؟
۲) یا اینکه منافع مردم را هم‌ارز با اتلاف زمان ارزیابی می‌کنیم و برای خلاصی از این رژیم همصدا  و هم‌تاکتیک شده و آماده‌ی فراز و نشیب‌های جدا شدن از این مسیر «امن» می‌گردیم؟

هرکجای این صحن اختلاف‌نظر‌ها بیاستیم و از هر زاویه‌ای که نگاه کنیم مشاهده‌ی این حقیقت سخت نیست که ادامه‌ی بقای این رژیم برابر با نابودی تدریجی و مستمر ایران است. اما گویی رسیدن به یک اجماع‌نظر و درک درست از شرایط، پیامد‌ها و راهبرد‌ها کاری بس دشوار است و چند دهه زمان کشته است. اگر باز گردیم به بدیل‌های راهبردی که برای رهایی از جمهوری اسلامی به ملت ما توصیه می‌شود که پنج مورد بودند: رفراندوم، کودتای سپاه، براندازی سخت، تغییر ساختار تا تحول نرم و ادامه‌ی اصلاحات، می‌بینم بی دلیل نیست که براندازی سخت در میانه‌ی این پنج مورد قرار گرفته است. برای طرفداران رژیم جمهوری اسلامی و محافظه‌کاران ادامه‌ی اصلاحات در ساختار نظام، که به معنای بقا و استمرار شرایط فعلی است، بهترین و یا همان چیزی که «محمد خاتمی » خواهان آن است. دعای «حول ‌حالنا الی احسن الحال» پیش‌کش این طیف باد!  کودتای نظامیان و سپاهیان نیز اگر امکان داشته باشد دردی از مردم دوا نخواهد کرد زیرا هم اکنون خود رژیم در دست‌های هیولای مافیای اقتصادی اسیر است و این هیولا ثابت کرده است و دارد به صدای بلند می‌گوید که دست‌بردار از منافع‌اش نیست. رفراندوم یا انتخابات آزاد از سوی رژیم آیت‌الله‌ها بیشتر به شوخی می‌ماند تا رویدادی مقدور که در اسکلت جمهوری اسلامی جای شود. پس می‌ماند دو بدیل دیگر، تحول ساختاری نرم و براندازی سخت. با مراجعه به نظرات و محاسبات طرفداران این دو روش مبارزه طبعا یکی از این دو بدیل باید به نجات ملت ایران از این استبداد متحجر بیانجامد. متاسفانه اتفاق نظر بر سر اینکه کدام یک از این دو برای ملت ایران کم‌هزینه‌تر و برای رژیم پر هزینه‌تر است هنوز وجود ندارد.
شرایط فعلی حاکم بر ایران و دیکته شده توسط دولت آمریکا اگر با همین محیط و محتوی ادامه یابد، شفافیت تصمیم درباره‌ی هزینه‌‌ی پرداختنی مرحله‌ی گذار را سریع‌تر و عملی‌تر خواهد نمود. هر چند که آسان نخواهد بود. بحث گذار بی خشونت نیز به یقین از صحن نظریه‌پردازی‌ها به میدانی واقعی‌تر رانده خواهد شد و باید منتظر عاملان اصلی مرحله‌ی گذار بمانیم. چه بهتر که این عاملان مردم و حکومت باشند.

تحلیل/نقطه
۶ ژانویه ۲۰۱۸

1 – آرتی‌فیشیال صفتی است برای آنچه که انسان با الهام از طبیعت می‌سازد . این ساخت جدید می تواند کپی از مدل طبیعی باشد و یا اینکه بسیار به آن نزدیک باشد.

هیچ نظری موجود نیست: