۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه

جزیره سرگردانی، احمد زیدآبادی

ساعت ده صبح یکشنبه آیفون تصویری خانه به صدا در آمد و پشت آن، شخصی ناشناس گفت: اخطاریه‌ای ‏دارید، بیایید پایین، بگیرید.‏

دم پایی به پا کردم و از پله‌ها پایین رفتم، اما پشت در کسی دیده نمی‌شد. در را که باز کردم، چهار مامور به ‏طرفم آمدند و قبل از آنکه حکم جلب را نشانم دهند، گفتم: آمده‌اید که مرا ببرید؟ گفتند: درست حدس زدی.‏

گفتم: باشه. عیبی نداره. فقط بگذارید برم بالا دست و صورتم را بشویم و کفش به پا کنم. گفتند نمی‌شود.‏ اصرار فایده‌ای نداشت. زنگ آیفون را به صدا در آوردم و به همسرم گفتم که من باید با اینها بروم. جا خورد. ‏خاطره جلب ۱۷ مرداد ماه سال ۷۹ به یادش آمد و لحنش حزن‌ آلود شد.‏

به هر حال، مرا سوار بر یک وانت بار دو کابینه کردند و بردند. گفتم: دفعه قبل با یک بنز نقره‌ای رنگ به ‏سراغم آمده بودند، حالا چرا با وانت بار؟ گفتند: بضاعت ما همین است. یک پیکان داریم که خراب شده است.‏
نوع جلب، مرا مطمئن کرد که دوره‌ای به نسبت طولانی از بازداشت در انتظارم است. خودم را آماده کردم و ‏لحظه‌ای هم به استراتژی بازجویی پس دادن در دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد اندیشیدم، اما آن را ‏ادامه ندادم.‏

بقیه ماجرا را هم که رسانه‌ها گزارش کرده‌اند و نیاز به توضیح ندارد. همینقدر بگویم که بازپرس محترم بر ‏اساس شکایت مدعی‌العموم، یک جمله از مطلبی را که در سال ۸۵ در سایت نوروز به نقل از سایت روز ‏منتشر شده بود، تحت عنوان «تبلیغ علیه نظام» به من تفهیم اتهام کرد. جمله این بود: ” در ایران آزادی بیان ‏محدود است و وقتی پای برنامه هسته‌ای در میان باشد، به حد صفر میل می‌کند.”‏

در دفاع از خود گفتم: همینکه مرا به علت نوشتن این جمله جلب کرده‌اید، خود روشن‌ترین گواه، صحت ادعای ‏من در باره محدود بودن آزادی بیان است….‏

خلاصه، بحث‌هایی در باره آزادی بیان و محدوده آن و تعریف نظام و نیز سایت ادوار نیوز و مدیر مسئولی ‏آن، در گرفت و سرانجام با قرار کفالت یکی از دوستان سازمان دانش آموختگان آزاد شدم.‏

عصر همان روز، از رادیو گفتگو برای شرکت در یک میز گرد برای بحث در باره برنامه هسته‌ای ایران و ‏مذاکرات ژنو، برای روز دوشنبه دعوت شدم.‏

در رادیو گفتگو، طرف مقابل بحث، آقای رشید جلالی جعفری نماینده سابق کرج در مجلس هفتم - از طیف ‏اصول‌گرا اما متین و مودب - بود که هر دو به صراحت دیدگاههای خود را در باره برنامه هسته‌ای ایران ‏بیان کردیم.‏

در حین بحث هنگامی که موضوع حق مسلم ایرانی ها به میان آمد، من چگونگی جلبم و اتهامی را که متوجهم ‏شده بود، مطرح کردم که به طور مستقیم پخش شد و به گوش شنوندگان رادیو رسید.‏

تا همین چند هفته پیش اظهار نظر متفاوت از مواضع رسمی دولت در باره برنامه هسته‌ای ایران در حکم ‏‏”تابو” بود و بخصوص در رسانه‌های داخلی امکان نداشت. اما من به دعوت یک نهاد رسانه‌ای رسمی توانستم ‏دیدگاهم را به طور صریح در این باره اعلام کنم و حتی جریان دستگیری‌ام را که مطبوعات داخلی برای نشر ‏این نوع اخبار با احتیاط عمل می‌کنند، از یک رادیوی جمهوری اسلامی - هر چند کم برد - نقل کنم.‏

من طی دو روز دو تجربه کاملا متفاوت را پشت سر گذاشتم و به درستی نمی‌دانم که چگونه باید آنها را تحلیل ‏کنم.‏

آیا در نظام جمهوری اسلامی هر یک از نهادها راسا و مستقل از هم تصمیم می‌گیرند و چیزی را که یک نهاد ‏جرم تلقی می‌کند، نهاد دیگر مجاز و قابل انتشار می‌یابد؟

یا اینکه، همه این رفتارهای متناقض در گوشه‌ای از حکومت به نحوی پیچیده مدیریت و با هم همساز و ‏سازگار می‌شود؟

نمی‌توان به این پرسش‌ها پاسخ قطعی و روشن داد، اما در بسیاری از مسائل دیگر نیز، نوعی تناقض و ‏آشفتگی دیده می‌شود.‏

برای نمونه، همه به یاد دارند که رهبر نظام اسلامی بعد از ۱۸ تیر سال ۱۳۷۸ هجوم وحشیانه عده‌ای به کوی ‏دانشگاه تهران در امیرآباد را ” جنایت” نامید و به شدت از آن اظهار تنفر کرد.‏

آیا همین توصیف، برگزاری مراسمی در پاسداشت زجر دیدگان و مصدومان آن حادثه را در روز ۱۸ تیر از ‏سوی دانشجویان توجیه نمی‌کند؟

اما دستگاههای امنیتی نسبت به کوچکترین تحرکی در این روز، حساسیت غیر قابل فهمی از خود نشان ‏می‌دهند به گونه‌ای که هر ساله تعدادی از دانشجویان فعال، قبل یا بعد از این روز دستگیر و بدون تشریفات ‏قانونی لازم روانه زندان می‌شوند.‏

در سال جاری نیز چند عضو سازمان دانش آموختگان در شعبه بوشهر از جمله آقای منصوری را گویا به ‏دلیل توزیع بیانیه‌ای در نکوهش حمله به کوی دانشگاه دستگیر کرده‌اند و این دستگیری‌ها در بعضی از ‏شهرهای دیگر بویژه مشهد شدیدتر بوده است.‏

در تهران نیز، بهاره هدایت و محمد هاشمی دو تن از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بدون اعلام ‏اتهام مشخصی علیه آنها بازداشت و راهی زندان شده‌اند.‏

مسلما این نوع برخوردها با دعوت دائمی سران نظام به لزوم سیاسی بودن دانشجویان در تناقض و سبب ‏سرگردانی جامعه است.‏

مهتر از این اما، دستگاه اطلاعاتی که می‌کوشد خود را کاملا مسلط بر اوضاع نشان دهد، با این نوع ‏بازداشت‌های عجولانه و بی‌اساس از قضا عدم کنترل خود بر اوضاع را به نمایش می‌گذارد.‏

در واقع این نوع برخوردها در هیج کجای عالم نشانه قدرت و تسلط بر اوضاع به شمار نمی‌رود بلکه به ‏عکس، حاکی از نگرانی و هراس بیش از اندازه تلقی می‌شود.‏

آیا دستگاههای امنیتی واقعا در پی ترسیم چهره‌ای نگران و ترسیده و ضعیف از خود هستند؟‎ ‎گویا در این ‏جزیره سرگردانی، هیچ چیز بعید نیست!‏

هیچ نظری موجود نیست: