۱۳۹۸ بهمن ۱۷, پنجشنبه

وحشت آباد. جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی

الحذار ای غافلان زین وحشت آباد الحذار
الفرار ای عاقلان زین دیومردم الفرار

ای عجب دلتان نه بگرفت و نشد جانتان ملول
زین هواهای عفن زین آبهای ناگوار
عرصه ٔ نادلگشا و بقعه ٔ نادلپسند
قرصه ای ناسودمند و شربتی ناسازگار
مرگ در وی حاکم و آفات در وی پادشاه
ظلم در وی قهرمان و فتنه در وی پیشکار
امن در وی مستحیل و عدل در وی ناامید
کام در وی ناروا راحت در او ناپایدار
ماه را ننگ محاق و مهر رانقص کسوف
خاک را عیب زلازل چرخ را رنج دوار
مهر را خفاش دشمن شمع را پروانه خصم
جهل را بر دست تیغ و عقل را بر پای خار
نرگسش بیمار بینی لاله اش دل سوخته
غنچه اش دلتنگ یابی و بنفشه سوگوار
ای تو محسود فلک هم آز را گشتی اسیر
وی تو مسجود ملک هم دیو را گشتی شکار
تو چنین بی برگ در غربت بخواری تن زده
وز برای مقدمت روحانیان در انتظار

هیچ نظری موجود نیست: