۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

گزارش ديگري از رفتار وحشيانه با بازداشت شدگان از زبان دكتر بخارايي


  • [از اقدامات شرم آور غير اخلاقي ماموران ولايت در حكومت اسلامي تا ضرب و شتم وحشيانه و تفتيش از اسرار شخصي افراد]

دردنوشته دکتر بخارایی در مورد بازداشت پسرش
چرا اينگونه؟

  • تمام افراد دستگير شده باضرب و شتم و همراه فحش و ناسزا به داخل ماشين آورده شده‌بودند. در ميان اين 12 نفر، از مردي 50 ساله که مقيم امريکا بود تا دانشجوي 20 ساله مشاهده مي‌شد.

اين افراد دوباره درحالي که رو به ديوار در داخل آگاهي ايستاده بودند به مدت نيم ساعت مورد پذيرايي با پس‌گردني، سيلي، فحش و تمسخر قرار مي‌گيرند.

  • سجاد در طول يک هفته، 3 روز و هر روز به طور ميانگين 5 ساعت مورد بازجويي واقع مي‌شود و از بيوگرافي خود و خانواده و سوابق و رمز عبور ايميل شخصي تا خصوصي‌ترين مسائل مانند نماز خواندن يا نخواندن افراد خانواده مورد پرسش قرار مي‌گيرد.
  • يک مأمور 35 ساله اداره آگاهي درحالي که دست‌هايش را در داخل موي افراد مي‌کرد سر بعضي‌ها را به ديوار مي‌کوبيد و مي‌گفت: شما مي‌خواهيد انقلاب کنيد! دهنتون را سرويس مي‌کنم! تا آخر عمر اسير خواهيد بود!
  • در يک اقدام غير‌اخلاقي، دستور مي‌دهند همه افراد همه لباس‌هايشان حتي شورت‌ها را در بياورند و جلوي ديگران به مدت 15 دقيقه نشست و برخاست کنند. ساعت 11 شب به سلول‌ها هدايت مي‌شوند در حالي که نه اجازه رفتن به دستشويي را داشتند و نه خبر از غذا و آب بود.

حدود دو هفته بود كه درد سنگيني را در سينه احساس مي‌كردم و موجب آزردگي‌ام شده بود. امروز كلام آيت‌الله خامنه‌اي در مراسم تنفيذ حكم رياست جمهوري مبني بر «لزوم حمايت از آسيب‌ديدگان» موجب شد مطلب زير را بنويسم به اميد آن‌كه توصيه ايشان تحقق يابد.

آنچه مي‌خوانيد ماجراي مختصر دستگيري پسرم در بعد‌از‌ظهر پنجشنبه 18 تير 1388 است که متأسفانه توأم با رفتار‌هاي غير‌اخلاقي، غير‌قـانوني و غير‌انساني بوده‌اسـت. سجّاد در سـاعت 5/4 بعد از ظهر هجده تير در مقابل دانشگاه تهران دستگير شد. او در حالي از پشت‌سر به فرمان يکي از لباس شخصي‌ها و به دست دو تن از اين نيرو‌ها توأم با رفتارهاي خشن و ضرب و شتم دستگير شد که در يکي از خيابان‌هاي فرعي مقابل دانشگاه تهران در پياده‌رو بود و اطراف او اثري از جمعيت وجود نداشت! در نزديکي سجّاد يک پيرزن حدود 70 ساله با مشاهده‌ رفتار نا‌‌مناسب و ضرب و شتم پسرم از سوي مأموران، به سوي آنها مي‌آيد و اعتراض مي‌کند و وقتي استمرار کتک زدن را مي‌بيند با صداي بلند به نفرين کردن آنها مي‌پردازد.

سجاد به سوي ماشين وَن هدايت مي‌شود و از ساعت 5/4 تا 5/8 شب در ماشين مي‌ماند تا ظرفيت 12 نفري ماشين تکميل گردد. از بين اين 12 معترض 2 تن به علت گرماي زياد در ماشين از حال مي‌روند که با بي‌توجهي مأموران مواجه مي‌شوند. تمام افراد دستگير شده باضرب و شتم و همراه فحش و ناسزا به داخل ماشين آورده شده‌بودند. در ميان اين 12 نفر، از مردي 50 ساله که مقيم امريکا بود تا دانشجوي 20 ساله مشاهده مي‌شد. يکي از اين افراد که 24 ساله بود وقتي به داخل ماشين انداخته شد يک درجه‌دار نيروي انتظامي به يکي از مأمورها گفت: اين پسر را سالم نمي‌گذاريد تا تحويلش دهيد. او براي سجاد تعريف کرد که در مقابل منزل ايستاده بود وقتي مأموران آمدند به داخل رفت. اما مأموران در را شکستند و داخل رفتند و پسر را که از ترس به طبقه دهم فرار کرده‌بود از طبقه دهم تا همکف با کتک به پايين کشيدند. بالاخره وَن به سوي اداره آگاهي (شاهپور سابق) حرکت مي‌کند. در اداره آگاهي سجاد مشاهده مي‌کند که از نقاط مختلف تهران يعني ونک، تجريش، تهرانپارس و ميدان ولي‌عصر هم افرادي به بهانه‌هاي مختلف حتي پوشيدن لباس سياه دستگير شده‌اند.

اين افراد دوباره درحالي که رو به ديوار در داخل آگاهي ايستاده بودند به مدت نيم ساعت مورد پذيرايي با پس‌گردني، سيلي، فحش و تمسخر قرار مي‌گيرند.

سپس در يک اقدام غير‌اخلاقي، دستور مي‌دهند همه افراد همه لباس‌هايشان حتي شورت‌ها را در بياورند و جلوي ديگران به مدت 15 دقيقه نشست و برخاست کنند. ساعت 11 شب به سلول‌ها هدايت مي‌شوند در حالي که نه اجازه رفتن به دستشويي را داشتند و نه خبر از غذا و آب بود.

بالاخره ساعت 5 صبح با صداي اذان از بلندگو‌هاي پر‌قدرت بازداشت‌گاه از خواب برمي‌خيزند و اين امکان را پيدا مي‌کنند که آبي به صورت بزنند. از 21 نفر 3 نفر نماز مي‌خوانند که يک روحاني بدون لباس، حدود 40 ساله هم که شب قبل به زور مأموران لخت شده‌بود در ميان آنان مشاهده مي‌شد. ساعت 10 صبح دوباره پذيرايي در داخل سلول در حالي که افراد روي دو پا نشسته‌اند آغاز مي‌شود. سيلي زدن‌ها، لگد زدن‌ها و فحش دادن‌ها شروع مي‌گردد. يک مأمور 35 ساله اداره آگاهي درحالي که دست‌هايش را در داخل موي افراد مي‌کرد سر بعضي‌ها را به ديوار مي‌کوبيد و مي‌گفت: شما مي‌خواهيد انقلاب کنيد! دهنتون را سرويس مي‌کنم! تا آخر عمر اسير خواهيد بود! اين مأمور سه تا سيلي به سجاد مي‌زند و در حالي که دستهايش پشت گردنش است فرمان مي‌دهد بنشيند . سپس اين مأمور، سجاد را از زمين بلند مي‌کند و تا ارتفاع يک متر بالا مي‌آورد و به طرف ديوار رهايش مي‌کند تا پس از کوبيده شدن به ديوار از آن ارتفاع به زمين افتد. سجاد مي‌گويد وقتي به زمين پرت شدم چند ثانيه‌اي چيزي نفهميدم اما وقتي به خودم آمدم اين صحنه که مثل قورباغه روي زمين پهن شده بودم هم شوک‌آور و هم (وقتي بعداً به آن صحنه فکر مي‌کردم) خنده‌دار بود. آيا اين حادثه نمي‌توانست مرگ‌آفرين بوده و به عنوان مقدمه‌ي جنايت تلقي شود؟

ساعت 12 ظهر افراد به سوي اتوبوس هدايت مي‌شوند. از دستبند و انگشتر سجاد که شب قبل تحويل داده بود اثري در ميان وسايلش وجود نداشت و اعتراض او هم اثري نمي‌بخشد.

افراد به فرماندهي پيش‌گيري نيروي انتظامي (پايين‌تر از ميدان انقلاب) برده مي‌شوند و از آنها خواسته مي‌شود که زير يک برگه را که در آن به انجام اقدامات غير‌قانوني مانند تخريب، اغتشاش و ايجاد ناامني اشاره شده‌بود اقرار، اعتراف و نهايتاً امضا کنند. اعتراض سجاد مبني بر اينکه چرا بايد اقداماتي را تأييد کنم که مرتکب آنها نشده‌ام به جايي نمي‌رسد و وقتي مي‌بيند گوشش را آنقدر مي‌پيچانند که به قول خودش، احساس مي‌کند کله‌اش داغ شده، مجبور به امضا مي‌شود. آنها به زير‌زميني هدايت مي‌شوند و حدود 350 نفر از پير مرد 70 ساله تا بازنشسته توانير، بازنشسته وزارت امور خارجه، کارمند وزارت دفاع، ليسانسيه مکانيک، دانشجوي رتبه دوم مهندسي مکانيک دانشکاه صنعتي شريف، مهندس مکانيک از دانشگاه پلي‌تکنيک، ليسانسيه‌هاي سينما و تأتر و بالاخره دو پدر و پسر که پدر از دراويش اهل حق و به شدت نگران پسرش بود و پدر ديگر که کارگر بود مشاهده مي‌شدند. بالاخره اولين غذا بعد از 24 ساعت در ساعت 3 بعد‌از‌ظهر داده مي‌شود و پس از آن عده‌اي از دستگير شدگان به سوي زندان اوين و عده‌اي به سمت بازداشتگاه کهريزک حرکت مي‌کنند. در اوين پس از انگشت‌نگاري و دريافت وسايل، سجاد به همراه عده‌اي به بند 240، سلول 21/4 مي‌رود. سلول انفرادي که اينک ميزبان 7 نفر است با يک دستشويي و دوش حمام با پرده پلاستيکي از فضاي سلول تفکيک شده بود. سجاد در طول يک هفته، 3 روز و هر روز به طور ميانگين 5 ساعت مورد بازجويي واقع مي‌شود و از بيوگرافي خود و خانواده و سوابق و رمز عبور ايميل شخصي تا خصوصي‌ترين مسائل مانند نماز خواندن يا نخواندن افراد خانواده مورد پرسش قرار مي‌گيرد.

بالاخره در تاريخ پنجشنبه 25 تير ساعت 5/9 شب از طرف بازجو با بنده تماس گرفته مي‌شود تا بطور غير‌مستقيم برخي اظهارات سجاد با اظهارات بنده تطبيق داده‌شود. البته آنگونه که سجاد نقل مي‌کند وقتي اين بازجو از وقايع خشونت باري که در اداره آگاهي براي دستگير شدگان اتفاق افتاده‌بود آگاه مي‌شود اظهار تأسف و عذر‌خواهي مي‌کند و مي‌گويد: متأسفانه بين نيرو‌هاي دست‌اندرکار، هماهنگي لازم وجود ندارد. در همان گفتگوي کوتاه تلفني به بازجوي مربوطه متذکر شدم که اين روندي که در پيش گرفته شده‌است و همه‌ي اعتراضات را سازمان يافته يا وابسته به خارج قلمداد مي‌کنند درست به نظر نمي‌رسد و بايد نگاهي جديد داشت. در طول مدتي که پسرم در بازداشت بود فقط با يک تماس تلفني به مدت 2 دقيقه در تاريخ 21 تير از زنده بودن او مطمئن شده بوديم و ديگر هيچ مرجعي، هيچ اطلاعي به ما ارائه نمي‌کرد.

به هر حال پس از تماس روز يکشنبه 28 تير از سوي دادسراي انقلاب، موظف شديم فرداي آن روز براي آزادي سجاد، ضمانت لازم را تا تشکيل دادگاه ارائه دهيم. نهايتاً سجاد در 29 تير آزاد شد اما پس از اطلاع از آنچه بر سر او و ديگر دستگير شدگان رفته‌است متأثر شدم.

پرسش‌ها:

1- چرا آن همه برخورد غير‌اخلاقي و غير‌قانوني، اما در نهايت، متوجه بي‌گناه بودن متهمي که اول «مجرم» قلمداد شده‌است؟

2- چرا اين همه بازجويي‌هاي طولاني و عذاب آور و ورود به عرصه‌ي تفتيش عقايد اطرافيان متهم؟

3- بر اساس نظريه انگ‌زني در جامعه‌شناسي، آيا فکر نمي‌شود که افراد پس از آنکه انگ «متهم» مي‌خورند شايد به ارتکاب جرمي دست زنند که قبل از آنکه انجامش دهند، به ارتکاب آن متهم شده‌بودند؟

به عنوان يک جامعه‌شناس، احساس خوبي از اين‌گونه رفتار‌ها و نظارت‌هاي رسمي در جهت انسجام اجتماعي و تقويت اعتماد‌ اجتماعي ندارم.
پدر سجاد
احمد بخارايي
12/5/88

هیچ نظری موجود نیست: