۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

امروز، پنجاه و هفتمین سالگرد کودتای 28 مرداد است. درباره ی دولت محمد مصدق و عوامل سرنگونی آن بسیار نوشته شده است. گاه در نقد و گاه در ستایش! اما رخدادهای آن دوره ی تاریخی و رفتار سیاسی کنشگران عمده ی آن روزگار، نبایستی در محدوده ی ترجیحات شخصی ما باقی بماند. دلایل وقوع کودتای 28 مرداد آنچنان متنوع و پراکنده اند که بی توجهی به عواملی و پررنگ نمون نقش بعضی موارد دیگر، ما را به درکی عمیق نخواهد رساند. بازخوانی تاریخی امروز، از این منظر به این رخداد مهم نگاهی افکنده است. کنار هم نهادن دو روایت تاریخی متفاوت که البته در زمینه هایی نیز با یک دیگر اشتراکاتی دارند. نخست گفتگوی حسین مکی را با روزنامه ی توقیف شده ی توس (28 مرداد 1377) خواهید خواند. مکی 87 ساله در این گفتگو که آخرین گفته های مکتوب او پیش از مرگش در سال 1378 به شمار می آید، از تجربه ها و دیده های شخصی اش درباره ی روند نهضت ملی شدن نفت از آغاز تا پایان می گوید. در بخش دوم، مقاله ای از ماهنامه ی ایران فردا، به نزدیکی های آیت الله کاشانی و روحانیت هوادار او با سلطنت و همراهی کاشانی با عوامل کودتا می پردازد.
—————————————————————————————————————————

رخدادهای پیش از کودتا از جمله سی تیر، روند نهضت ملی را به چالش انداخت. در این باره توضیح دهید.
مکی: طبق سنت که مجلس دوره ی هفدهم باز شد، دولت استعفا کرد. آنها قبلا قوام السلطنه را آماده کرده بودندکه عهده دار پست نخست وزیری شود. وقتی دکتر مصدق استعفا داد، مجلس مجددا به او رای اعتماد داد، ولی مصدق تقاضای وزارت جنگ را هم داشت که میانه ی شاه و مصدق به هم خورد. در دیدار مصدق و شاه، وقتی مصدق خواسته بیرون بیاید، شاه دستگیره ی در را می گیرد و مانع می شود. حال مصدق به هم می خورد، یزدان پناه می رود و آب می آورد، حال مصدق بهتر می شود و هر چه شاه اصرار می کند که ناهار پیش او بماند، نمی ماند و بیرون می آید و به شاه می گوید اگر تا ساعت 8 شب خبری (اختیار وزارت جنگ) نشد من استعفا می دهم. ساعت 8 شب من رفتم منزل مصدق، گفتند آقا در را بسته است. گفتم بگویید فلانی است. گفته بود بیاید داخل. وقتی وارد اتاق شدم، دیدم روی تختش نشسته و دارد چیزی می نویسد. گفتم: چی می نویسی؟ گفت: دارم استعفا می نویسم.در استعفایی که ایشان نوشته بود، هیچ اشاره ای به تقاضای وزارت جنگ نکرده بود. گفتم این درست نیست که مردم نفهمند سر چه قضیه ای شما مستعفی شده اید. گفت: آخر با آن همه محبتی که شاه به من کرده، من چطور می توانم این را بنویسم؟ گفتم: اگر ننویسی فرض را بر این می گذارند که شما خودتان تمایل به زمامداری نداشته و استعفا کرده اید. بالاخره من آنرا اضافه کردم. روزنامه ی دنیا این مطلب را خوب تشریح کرده است که مکی باعث شد مصدق آن مطلب را (اشاره به وزارت جنگ) بنویسد. آن موقع دکتر فاطمی برای درمان جراحتش به آلمان رفته بود. روزنامه ی باختر امروز زیر نظر من اداره می شد. وقتی سرمقاله را نوشتم، با اشاره به چند اصل قانون اساسی گفتم که مصدق برخلاف این اصول نتوانست در پست نخست وزیری بماند و استعفا کرد. این مطلب مثل بمب منفجر شد و مرحوم آیت الله کاشانی هم اعلامیه ی شدیدی علیه دولت قوام داد.

چه عواملی را زمینه ساز کودتای 28 مرداد 1332 می دانید؟
مکی: به عقیده ی من 28 مرداد مقدماتی دارد. توجه به این نکته مهم است که در کشتار 30 تیر، آمریکا و انگلیس باهم عمل کرده بودند و پس از 30 تیر، وقتی انگلیسی ها دیدند که کاشانی، بنده و بقایی و جبهه ی ملی پشتیبان مصدق هستیم، تلاش کردند تا این اتحاد را برهم بزنند.

یعنی آمریکا و انگلیس قصد داشتند که در صفوف متحد پدیدآورندگان نهضت ملی شکاف ایجاد کنند؟
مکی: بله. شکاف ایجاد کنند تا اطرافیان مصدق پراکنده شوند و زمینه ی کودتای دیگذی برای آنان فراهم شود. می خواهم به آن قسمت از گزارش من به مجلس که در 16 فروردین 1332 در روزنامه ی اطلاعات چاپ شده است، توجه کنید.
«گزارش ماموریت هیات سه نفری»
«… در آخرین جلسه ی خصوصی سال گذشته ی مجلس، ماموریت یافتیم که با جناب آقای نخست وزیر تماس بگیریم و راجع به آزادی زندانیان سیاسی اقدام کنیم… اقدام دیگری که مصلحت مملکت را در برداست و آن التیام روابط دربار و رئیس دولت است… کوشش فراوان کردیم که در مراسم نوروز، دکتر مصدق مانند سنوات قبل در کاخ اختصاصی برای عرض تبریک به حضور شاه بروند و این همه شایعات و کدورت و تکدر را که ورد زبان همه شده است، از بین ببرند. دکتر مصدق پیشنهاد کردند… که مکی سمت وزارت دربار را قبول کند. بنده در جواب نخست وزیر عرض کردم ملت ایران برای دو سال به من ماموریت داده است که در مجلس خدمت گذار موکلان محترم خود باشم. حال اگر این پیشنهاد شما را قبول کنم، خواهند گفت که مکی خدمت دیگری را بر خدمتگزاری… یعنی خدمت و نوکری شاه را قبول کرده است. من وکیل اول تهران بودم.

آیا پیشنهاد وزارت دربار واکنشی در مقابل تحرکات اعلا وزیر دربار بوده که ذی نفوذ و در مقابل مصدق ایستاده بود؟
مکی: نه، اوایل خیلی باهم رفیق بودند، این اواخر بود که بین آنها به هم خورد. من کوشیدم که مصدق و کاشانی را آشتی دهم اما مصدق زیر بار نرفت.

دلایل عدم تمایل مصدق به کنار آمدن با کاشانی چه بود؟
مکی: مصدق می گفت ملت پشتیبان من است، می گفت کاشانی توقعاتش زیاد است و مدام توصیه می کند، مثلا به وزارتخانه ها توصیه می کند که مثلا به فلان آدم کار بدهید و… وقتی دو دستگی در ارتش پیدا شد، من فهمیدم مصدق پیشتر تعدادی از افسران را بازنشسته کرده بود. افسران دو دسته شده بودند، دسته ی طرفدار دربار و دسته ی طرفدار مصدق. برای رفع این مشکل، کوشیدم که میان مصدق و کاشانی را التیام دهم.
دکتر تاراچی سفیر هند در بندسر به من گفت که نهرو تلگرافی به مصدق زده بود (اوایل مرداد) که توطئه ای برای سقوط شما در شرف تکوین است. من از شما می خواهم همانطور که در 30 تیر با کاشانی، بقایی، مکی و حائری زاده متحد بودید، اکنون نیز این اتحاد را برای آتیه محکم کنید که مصدق می گوید کاشانی مطامعش حد و حصر ندارد، بقایی بر سر موضوعی از من رنجیده و مکی هم در حکم اولاد من است. از این اختلاف ها گاهی داشتیم و رد می شود. در 14 مرداد نیز نهرو بار دیگر تلگراف می کند که کودتا در حال انجام است. مصدق اوقاتش تلخ می شود و می گوید این دخالت در اومر داخلی است. نهرو کودتای 28 مرداد را پیش بینی کرده بود.

برگردیم به مسائلی که به کودتا منجر شد. پس از قتل افشار طوس رئیس شهربانی توسط کانون بازنشسته ها، سرلشگر زاهدی به مجلس پناهنده شد. آیا در مجلس هماهنگی هایی با او وجود داشت؟
مکی: در دوران سردار سپه هم همیشه اشخاص و روزنامه نویسان در مجلس متحصن می شدند به خرج مجلس از آنها پذیرایی می شد. در زمان مصدق در مجلس شانزدهم، جمال امامی و تیمورتاش نیز متحصن شدند.زاهدی پیشتر سناتور بود، او به همان عمارت شماره ی 5 آمد که در اختیار سناتورها بود و متحصن شد.

زاهدی در کشتن افشار طوس چه نقشی داشت؟ در جراید آن روز درباره ی نقش بقایی هم صحبت هایی وجود داشت.
مکی: این را من نمی دانم. ولی می دانم در کشتن افشار طوس شاه و زاهدی مسلما دست داشتند. برای اینکه سرتیپ نصراله زاهدی که خواهرزاده ی زاهدی بود، به دستگیری افشار طوس کمک کرده بود. او هم بدون اجازه ی شاه این کار را نکرده بود.

پیش از انحلال مجلس در یک رای گیری، رئیس مجلس تغییر می کند. شما در آن موقع به چه کسی رای دادید؟
مکی: با اینکه من با معظمی دوست بودم، به او رای ندادم و بلند شدم و گفتم «من به شما رای ندادم به آیت الله کاشانی رای دادم» چون دیدم اگر کاشانی شکست بخورد، مسلما شدت عملش در مقابل مصدق زیاد می شود. گفتم مصلحت نیست و بهتر است این 6 ماه را هم بماند. دوره ی بعد آقای دکتر معظمی رئیس مجلس بشوند.

شما عضو هیات نظارت بر نشر و اندوخته ی اسکناس بودید و مصدق در حالی که نفت ایران را نمی خریدند و احتیاج شدید به پول داشت، به نشر اسکناس پرداخت. در این باره توضیح دهید.
مکی: طبق قانون بانک ملی، مصدق نمی توانستبه نشر اسکناس اقدام کند زیرا قانون خاص دارد. یعنی یک ریال هم اگر بخواهند نشر کنند، باید دو نفر از نمایندگان مجلس برای حضور در «هیات نظارت جواهرات سلطنتی و انتشار اسکناس» انتخاب شوند و سپس به مجلس بیایند و گزارش دهند.
دکتر مصدق 60 تن طلای ایران را به عنوان پشتوانه ی نشر اسکناس از آفریقای جنوبی، انگلستان و کانادا منتقل می کند که گرو بگذارد.کسانی که در بانک ملی آشنا داشتند خبر را به وکلا رساندند و این خبر تاثیر بسیار زیادی بر وکلا داشت. من هم اصلا کاندیدا نبودم که عضو هیات اندوخته ی اسکناس بشوم.

یعنی شما آن زمان اصلا عضو هیات نبودید؟
مکی: نه، من در بندسر بودم. روزی که آمدم رای بدهم، آقای مشار که وکیل تهران بود گفت از طرف منفردان هم آقای مکی کاندیدا هستند. مهندس رضوی این را نوشته که سنجابی، معظمی و همه به مکی رای دادند.تعداد ما یعنی منفردان بیش از 10 تا 12 نفرنبود. اکثریت در فراکسیون نهضت ملی بودند. 41 نفر آنجا بودند و برای اینکه جلوی نشر اسکناس گرفته شود، آنها به من رای دادند.

این بحث وجود دارد که مصدق بدین دلیل به انحلال مجلس تمایل داشت که می خواستید به خاطر نشر اسکناس و مسائل دیگر مصدق را استیضاح کنید؟
مکی: نه، من استیضاح نمی کردم. من فقط ناظر بودم. حق تصویب نداشتم. برای اینکه همین کار را زاهدی کرد. یک لایحه ی نشر 200 میلیون گذراند. گفتم آن موقعی که مصدق اسکناس منتشر کرده، ما در محاصره ی اقتصادی بودیم. شما الات 45 میلیون دلار گرفته اید، بعد هم شنیدم 60 میلیون دلار بود. وقتی به شاه گفتیم 45 میلیون است، گفت بله خب، زاهدی خرج کرده است. 15 میلیون دلار آن را هم خوردند و بین چند نفر قسمت شد، شاه، زاهدی، دکتر امینی و…

آقای مکی برگردیم به بحث نظارت بر اندوخته ی اسکناس و استیضاح، در جلسات آخر که قرار نبود مصدق استیضاح شود؟
مکی: استیضاح کار زهری وکیل تهران بود، زهری دو روز جلوتر استیضاح کرده بود. آن هم به خاطر شکنجه ای که به متهمان قتل افشار طوس داده بودند. من حق طرح موضوع را نداشتم من در هیات فقط حق رای داشتم.

در روزهای نزدیک به کودتای 28 مرداد، نقش آقای بقایی را در مقابل مصدق چگونه ارزیابی می کنید؟
مکی: من در آن موقع در تهران نبودم، در بندسر در ییلاق بودم.

یعنی شما روزهای 25 تا 28 مرداد را…
مکی: هفته ای یک روز به تهران می آمدم. حائری زاده به من نوشت کودتا شده است و آمدم تهران. اول یک کاغذ به شاه نوشتم که آن را بقایی نیز در محاکمه اش گفته است که محاکمه ی مصدق خلاف قانون اساسی است، محاکمه زور است و باید فورا آزاد شود. یکی هم به زاهدی نوشتم. به عنوان رئیس عرایض مجلس شورای ملی.

جوابیه را دیده ام، برخورد زاهدی با شما خیلی تند است.
مکی: بله دعوای مان شد. علیه او اعلام جرم کردم و روزنامه ی شاهد، اعلام جرم را چاپ کرد.

نظر شما درباره ی دولت مصدق چیست و چرا دولت او سرنگون شد؟
مکی: مصدق اگر مجلس را منحل نکرده بود، وضع طور دیگری بود. سنجابی نوشته: وقتی با من مشورت کرد، گفتم آقا هم ارتش دو دسته شده هم ملیون تجزیه شده اند و جبهه ملی سست شده است. این کار را نکنید. مصدق در مجلس گفته همان 42 نفری که به مکی رای دادند به من هم رای خواهند داد و من را خواهند انداخت، بنابراین مجلس را باید منحل کنم. گفتم رئیس قوه ی ثلاثه ی مملکت وقتی که مجلس نباشد شاه است او هم فرمان عزل می دهد. بعد گفت شاه جرات نمی کند به من چنین فرمانی بدهد، ما به او پیغام دادیم، به وسیله ی آقای ذکایی و خودم توسط دکتر معظمی گفتم به این قرآن اگر این مجلس را منحل کنی تو را برمی دارم. به دکتر معظمی گفته بود آن کسی که به من فرمان بدهد با لگد بیرونش می کنم، غرور او را گرفته بود، فکر می کرد وقایع 30 تیر به وجود می آید. در صورتی که 30 تیر را بنده، کاشانی، حزب ایران، بقایی و اینها به وجود آورد و مردم هم یک دفعه قیام کردند.

با توجه به اینکه دخالت آمریکایی ها و انگلیسی ها در کودتا محرز است، رفتار کسانی مانند دکتر بقایی در مقابل مصدق چگونه ارزیابی می شود؟
مکی: بقایی در دوره ی 6 ماهه به اختیارات مصدق رای داد که وقتی سنجابی به او می گوید شما رای دادید یا نه؟ می گوید من آن وقت رای دادم ولی مکی رای نداد. ولی وقتی دیدم قانون امنیت اجتماعی را در مجلس تجزیه تحلیل می کنند. این قانون استیناف ندارد، یک سال زندان دارد. حتی اگر پلیس بیاید بگوید که دادستان محل علیه دولت توطئه می کرده، فوری دادستان کل را می برند و یک سال زندان یا تبعیدش می کنند. بقایی همه ی اینها را در مجلس اثبات می کند و درباره ی آن صحبت می کند و مَثَل می آورد. بیش از این چیزی درباره ی بقایی نمی دانم. فقط این را می دانم که بقایی دار و دسته ای داشته به اسم حزب زحمتکشان و دسته ای که اشخاص مهمی هم در آن نبودند و نمی دانم چه کسانی بودند. من در حزب زحمتکشان نبودم.

ارزیابی شما از شخصیت دکتر مصدق چیست؟
مکی: من از 1321 با مصدق دوست بودم. اولا آقای مصدق حقوق نخست وزیری را نمی گرفت. اتومبیل نخست وزیری را سوار نمی شد. خرج دستگاه نخست وزیری را به خانه منتقل کرده بود و ناهارشان را می داد. مبلغ 280 هزار تومان را برای مدت 27 ماه زمامداری اش از خودش خرج کرد. آدم وطن فروشی نیز نبود، سوءظن داشت و مثلا همین سنجابی عضو خودشان بود و می گفت در مجلس 54 رای داریم، مجلس را منحل نکنید، اما مصدق می گوید: نه! این مجلس من را خواهد انداخت (سنجابی این را نوشته است)

البته بسیاری از اعضای جبهه ی ملی به مصدق گفته بودند ما پشت سر شما به جهنم میز خواهیم آمد؟
مکی: این را خلیل ملکی و شمشیری گفته بودند. شمشیری گفته بود که اگر من بدانم سفیر انگلیس می آید مهرآباد، تا سبزه میدان را فرش می کنم و هر چند ندارم، قرض می کنم تا حزب توده داخل این مملکت نیاید. خلیل ملکی هم گفته بود این کار اشتباه است ولی ما با شما می آییم حتی اگر هم به جهنم بروی با شما می آییم.

کودتای 28 مرداد پیش زمینه هایی داشت و…
مکی: کاشانی متوجه کودتا می شود، نامه ای به کاشانی می نویسد که آقا می خواهند کودتا کنند،و او جواب می دهد که خط نامه ی او را که کارشناسان خط تائید کرده اند. نامه ی کاشانی را 27 مرداد دکتر سالمی برای مصدق می برد. او هم روز پیش علیه رفراندوم (انحلال مجلس) صحبت کرده بود، سرش را تراشیده بودند و او را زندانی کردند. به او می خندیدند که آقا سر شما را هم تراشیدند خوب بود این دو سه روز بیرون نبودید، و گرنه لطمه ای به شما می زدند. ولی مصدق آدمی نبود که زیر بار برود، لجوج بود. والا همه ی اطرافیانش هم می دانستند که اوضاع خراب است. سنجابی این را نیز گفته است.

کودتای نافرجام که طی آن نصیری حکم عزل مصدق را می برد و خودش دستگیر می شود، چگونه شکل گرفت؟
مکی: شب نصیری را می گیرند و زندانی می کنند. 46 نفر جلوی خانه ی مصدق از دو طرف کشته می شود و کودتا عقیم می ماند. البته ویلیام شوکراس در کتاب آخرین سفر شاه نوشته است: آمریکایی ها آنقدر موثر نبودند خود محیط آماده بود، منتها جعبه ی باروت پر شده بود و آمریکایی ها کبریت را کشیدند.

نیروهایی که می خواستند کودتا بکنند آماده بودند یا مردم…
مکی: مردم در آن بحران علیه کودتاچیان عمل نکردند.

دلایل سقوط دولت مصدق چه بود؟
مکی: کاشانی با او نبود، بازاری ها طرفدار کاشانی بودند و با او نبودند. ارتش دو دسته بود و حزب قوی وجود نداشت.

آیت الله کاشانی بعد از کودتا علیه مصدق موضع گیری کرد؟
مکی: نه، موضع نگرفت.

آیت الله کاشانی در آن موقعیت کودتا چه عکس العملی نشان داد؟
مکی: زاهدی با کاشانی ملاقاتی انجام می دهد و می گوید من مو به مو ملی شدن نفت را اجرا می کنم. مدت کوتاهی کاشانی در مقابل زاهدی سکوت می کند. بعد بنای مخالفت با زاهدی را می گذارد. شخصی به نام سیدکاشی در رادیو علیه کاشانی فحش می دهد و ارتباطشان قطع می شود. اوایل دو تا سه ملاقات انجام شده بود و همیشه قول شرف داده (زاهدی) که جزئیات طرح ملی شدن نفت را اجرا خواهد کرد. ولی بعد می رود و کنسرسیوم را انجام می دهد. کاشانی، کاغذی (که در یکی از کتابهای من اگر چاپ شود موجود هست) به دکتر امینی نوشت که خیانت نکن، کنسرسیوم، ملی شدن نفت را از بین می برد. من هم اعلام کردم که این خلاف قانون ملی شدن نفت است.
وقتی داشتند کنسرسیوم را می گذراندند، حائری زاده می گوید: «من نیستم» و مکی، مخبر کمیسیون نفت و مخبر هیات مختلط نفت که خلع ید کرده بود می گوید: «قرارداد کنسرسیوم خیانت است و اصل ملی شدن نفت را از بین می برد و نظر من را اعلام کرده است.

با توجه به این نکته که همه می دانستند آمریکا و انگلیس در صدد کودتا هستند، چرا در مقابل دولت ایستاده بودند؟
مکی: من نایستاده بودم. من حتی نامه ای به شاه نوشتم. آن نامه هم اکنون موجود است.

گویا پیش از کودتا دولت می خواست دکتر مظفر بقایی را دستگیر کند؟
مکی: دستگیر شد. روز 27 مرداد که بقایی را گرفتند و بردند و حبس کردند، من در بندسر بودم.

دلایل دستگیری او چه بود؟
مکی: برای اینکه مخالف دولت بود و مجلس را هم مصدق منحل کرده بود.

حزب توده در آن شرایط چه نقشی داشت؟
مکی: وقتی من به خوزستان رفتم، حزب توده خیلی قوی بود، ولی من طوری نفوذ کرده بودم که حزب توده دیگر جرات عرض اندام نداشت…

نقش حزب توده را در کل ایران پرسیدم، یعنی نقش آنها در آن شرایط کودتا و خط مشی شان؟
مکی: در 28 مرداد سکوت کرده بودند، آقای کیانوری سکوت کرده بود و حتی به دروغ گفته است از قول مصدق که با روس ها هم کنار آمده بودند. آخر امریکایی ها با روس ها هم کنار آمده بودند. زاهدی هم امتیاز زیادی به آنها داد. زمین را به سفارت شوروی دادند. آنها فقط سفارت شان در پامنار بود و قباله اش را به آنها دادند. بلوک فیروزه را در 25 کیلومتری عشق آباد، بخشی از صحرای مغول را رد و بدل کردند. سپهبد جهانبانی رئیس کمیسیون مرزی و اراضی بود.

شما در کابینه ی اعلا دچار مشکل شدید؟
مکی: بعد از زاهدی، اعلا آمد و در مراسم ختم پسر یا زن کاشانی شرکت کرد و بعد همه ی ما را دستگیر کردند. من 23 روز و کاشانی سه ماه و نیم در زندان بودیم و حتی در زندان مرا با نواب صفوی روبرو کردند. من اصلا ارتباطی با نواب صفوی نداشتم. وقتی رزم آرا کشته شد، کفیل موقت نخست وزیری به مجلس آمد. روز جمعه ما درباره ی نفت اعلام میتینگ کرده بودیم، گفت: در میتینگ، شما می خواهید درباره ی قتل رزم آرا صحبت کنید، من خواهش می کنم این کار را نکنید. گفتیم ما درباره ی قتل صحبت نخواهیم کرد. از ما قول گرفت و رفت.

آیا شما بعد از کودتای 28 مرداد، پست دولتی به عهده گرفته اید؟
مکی: خیر، شاه و زاهدی اصرار زیادی داشتند بعد از کودتا که من مدیرعامل شرکت نفت و استاندار خوزستان بشوم، ولی قبول نکردم. حتی هنگامی که می خواستند لایحه ی کنسرسیوم را به مجلس ببرند، به وسیله ی سرهنگ دبیرسیاقی و دو نفر دیگر، پیشنهاد نخست وزیری را به من کردند حتی چهار ساعت با من مذاکره کردند، ولی من از قبول آن خودداری کردم و گفتم زاهدی خیانت کرده است و من خلاف ملی شدن نفت کاری نمی کنم.
————————————————————————————————————————-
روایت مکی از اختلاف مصدق و کاشانی، البته روایتی کاملا شخصی است. مکی به عنوان یکی از مخالفان قطع رابطه ی کاشانی و مصدق، از امیال خود سخن می گوید، اما عملا کاشانی بسیار زود از صف حامیان مصدق جدا شد و در واپسین روزهای حیات دولت مصدق، در برابر او قرار گرفت و به تعبیر مکی حتی در قبال کودتای 28 مرداد 1332 سکوت اختیار کرد، سکوتی البته تائید آمیز!
دیگر روایت تاریخی ما، به بخشی از نوشته ی تهماسب طالبی در مجله ی ایران فردا (به مدیرمسئولی عزت الله سحابی) می پردازد که در آن، نگارنده دلایل مخالفت کاشانی با مصدق را به تفصیل عنوان می کند:

کاشانی که به عنوان بزرگترین همراه و همگام دکتر مصدق بود، در اواخر کار دست از حمایت وی برکشید و عملا به صف مخالفان دولت درآمد. در یک جمعبندی کوتاه شاید بتوان گفت که علل جدایی کاشانی از مصدق این مسائل بوده است:
1- به نظر کاشانی، عزل و نصب هایی که توسط مصدق انجام می پذیرفت، درست و بجا نبوده و بر ضد منافع کشور بوده است و از سوی دیگر در این عزل و نصب ها، می بایست به نظرات وی (آیت الله کاشانی) هم توجه گردد.
2- کاشانی و مصدق مدتها در صحنه ی سیاست ایران با هم همکاری داشته اند و اوج این همکاری در جریان ملی شدن نفت بود. بدین جهت کاشانی متوقع بود در تصمیمات و مسائل به نظر او توجه شود. مصدق به نیرو و طرفداران کاشانی در مبارزه با دشواری ها نیازمند بود و کاشانی نیز در ازای حمایت از مصدق خواهان امتیازاتی بود و خویش را حداقل همسطح نخست وزیر به عنوان مهمترین شخصیت سیاسی می دانست و انتظار داشت در تصمیم گیری های مهم سیاسی نظارت و مداخله داشته باشد. اما این موضوع مورد قبول مصدق نبود و او مداخله و اعمال نفوذ افراد غیرمسئول را در امور مملکت، قویا نمی پذیرفت. از سوی دیگر دستور نخست وزیر به ادارات و نهادهای دولتی مبنی بر ترتیب اثر ندادن به توصیه های کاشانی و فرزندان و اطرافیانش از مواردی بود که کاشانی در مقام و موقعیت رئیس مجلس هم نمی توانست آن را تحمل کند.
3- عامل دیگری که در اواخر کار بر شدت وخامت روابط کاشانی با مصدق افزود و او را جزو گروه های اصلی فشار در سقوط دولت مصدق گرداند، عدم کسب رای برای ریاست مجلس بود که پس از شکست در این انتخاب که آرام و قانونی هم برگزار شده بود، آیت الله کاشانی اعلامیه ی شدیداللحنی بر ضد دکتر مصدق صادر کرد و پس از آن مصدق را فردی جاه طلب، عوام فریب و ناپاک معرفی نمود.
4- اسناد و منابع تاریخی و موارد متعددی از همسویی کاشانی و نیز بهبهانی با دربار و فشار بر دولت قانونی مصدق وجود دارد. از نمونه های بارز آن می توان به توطئه ی نهم اسفند سال 1331 اشاره کرد که برای سقوط دولت مصدق و احتمالا قتل او پی ریزی گشته بود که با هماهنگی عوامل متعدد به اجرا درآمد. کاشانی از اختلاف بین مصدق و شاه در اسفندماه 1331 به شدت خشنود بود و حتی در موردی اظهار داشت: چنانچه مصدق شاه را مورد حمله قرار دهد، شاه مورد پشتیبانی قاطع مجلس قرار خواهد گرفت. عقیده ی کاشانی در مورد لزوم رژیم سلطنتی در مصاحبه با خبرنگار روزنامه ی نیویورک تایمز در 8 فروردین 1332 کاملا حاکی از حمایت او از دربار در برابر مصدق بود: عقیده ی من آن است که ایران، سالیان دراز حاجت به سلطنت دارد و فی الحقیقه وجود شاه یک جهت جامعی برای جمع آوری کلیه طبقات مردم به دور این مرکز ثابت است.
5- اختلاف های شخصی کاشانی با مصدق که او را از دولت ملی ناخشنود می ساخت. در این باره می توان به واقعه ی عدم انتخاب دو پسر آیت الله کاشانی به اسامی سید برای انتخابات مجلس هفدهم اشاره نمود.
6- از مسائل دیگری که کاشانی را به یکی از گروه های فشار بر ضد مصدق تبدیل کرد، دادن مصونیت به آیت الله بروجردی بود که بر اساس آن دولت تصویب نامه ای به امضا رسانید که در آن، اهانت به آیت الله بروجردی جرم قابل تعقیب شناخته می شد. در نظر نگرفتن هیچ گونه مصونیت خاص برای آیت الله کاشانی از دیگر مواردی بود که باعث رنجش و ناراحتی او گردید.
7- کنار آمدن آیت الله کاشانی با مخالفان مصدق همچون بقایی و مکی و بوِزه زاهدی که به او پناه داد و او را از چنگال قانون رهانید، از دیگر اقدامات فشارآمیز آیت الله کاشانی بر ضد مصدق است. آیت الله کاشانی ضمن تماس های نزدیک خود با نظامیان، برای سرنگونی نخست وزیر با زاهدی همکاری می کرد و این همکاری از رفتاری که کاشانی هنگام تحصن اختیار کردن زاهدی در مجلس با او نمود، معلوم می شود. افزون بر آن کاشانی با توجه به نگرانی شدید دولت از فعالیت های توطئه گرانه ی زاهدی، می بایست به خوبی از پیامدهای حمایتش از زاهدی آگاه بوده باشد. آیت الله کاشانی بنا به اظهار روزنامه ی باختر امروز، 14 اردی بهشت 1332 در زیر نامه ی زاهدی برای حضور در مجلس جهت تحصن نوشت:« بازرسی مجلس، از سرلشگر زاهدی پذیرایی شود» در اجرای این دستور وی را به عمارت سنای سابق بردند و اتاق هیئت رئیسه ی سنا را در اختیار وی قرار دادند و آیت الله کاشانی و شماری از نمایندگان از زاهدی در همان روز بازدید به عمل آوردند. گازیوروسکی حمایت آیت الله کاشانی از زاهدی را این گونه بیان می دارد که «ظاهرا کاشانی حاضر شد از زاهدی حمایت کند و در عوض اختیاراتی در تعیین وزیران کابینه بعد از کودتا داشته باشد.» در ماجرای تحریک کاشانی بر ضد مصدق، برخی از علمای قم هم کم و بیش دخیل بوده اند، که اوج این امر در ماجرای 9 اسفند بر ضد مصدق است. افرادی چون بهبهانی و فیض و نوری و دیگران از امکان برچیده شدن بساط سلطنت بیمناک شده و احتمالا از کاشانی خواستند در مقام ریاست مجلس کاری نماید. در مجموع تنش های موجود میان آیت الله کاشانی و دکتر مصدق آنچنان فزونی گرفت که حتی کاشانی را بر آن داشت که با کمک های خارجی هم که شده برکناری مصدق را از راس دولت فراهم آورد. گازیوروسکی می گوید: «28 مرداد دو تن از ماموران سیا با آرامش ملاقات کردند و مبلغ 10 هزار دلار در اختیار او گذاشتند که به آیت الله کاشانی بدهد که با آن افراد زیادی را بر ضد مصدق بسیج کند»خود مصدق در توصیف این امر به نقل از روزنامه ی لوموند مورخ 17 سپتامبر 1953 می گوید: طبق چک شماره 703352 به امضای ادوارد ونالی، مبلغ 32 میلیون و 600 هزار ریال از بانک ملی گرفته شده و این پول در میان علمای ضد مصدق و طرفداران آنها تقسیم شده است. و در جای دیگری در ارتباط با حمله به خانه اش پس از کودتای 28 مرداد، دکتر مصدق به نقل از روزنامه ی ابسرواتوار می گوید: «این عمل (حمله به خانه) به واسطه ی 300 ولگرد که در گودال های شهر تهران جمع آوری شده بودند صورت گرفت و به هر یک 500 فرانک دادند که که هر قدر می خواهند غارت نمایند»

نگاشت

هیچ نظری موجود نیست: