۱۳۹۹ دی ۲, سه‌شنبه

ابتذال بر دار؛ اپوزیسیون چگونه از شاپور بختیار به روح‌الله زم و از فریدون فرخزاد به سیدمحمد حسینی رسید؟!

 ابتذال بر دار؛ اپوزیسیون چگونه از شاپور بختیار به روح‌الله زم و از فریدون فرخزاد به سیدمحمد حسینی رسید؟!

یوسف مصدقی

یوسف مصدقی- چند روزی است که روح‌الله زم، بر داری که امثال پدرش پی و پایه‌اش را برای چند دهه در خاک ایران مستحکم کرده‌اند، آونگ شده است. ماجرای ظهور، شهرت، افول، گرفتاری، محاکمه و در نهایت قتل او، به پاورقی مبتذل و سوزناکی می‌مانَد که شخصیت محوری آن، به قول فرنگی‌جماعت، آدمی اشتباهی (wrong person) در جایی غلط (wrong place) است.

در عالم ادبیات، معمول چنین است که شخصیت اصلی این نوع داستان‌ها، کمابیش آلوده به توهماتی کودکانه، پا به صحنه بازی‌های خطرناکی می‌گذارد که قواعدشان را شیاطینی تبهکار نوشته‌اند. این قواعد را اما دوامی نیست و شناخت و پیروی از آنها هم دردی را از بازیگران دوا نمی‌کند زیرا تنها قاعده تغییرناپذیر اینگونه بازی‌های هولناک، این است که شیاطینِ بازیگردان، هر زمان که اراده کنند یا هر موقع که نفع‌شان ایجاب کند، قاعده‌های بازی را به سود خود بازنویسی می‌کنند.

در عالم واقع نیز چنین است. پر واضح است که شرکت در چنین بازی‌هایی، خلاف عقل حسابگر است و کسانی که تن به حضور در آنها می‌دهند، درکی از عاقبت محتوم و خوفناک خود در انتهای بازی ندارند. فقدان دوراندیشی و تعقل وقتی با توهم دانایی بیامیزد، آدمیزاده را به ورطه‌ای از رفتارهای فاجعه‌بار و جبران‌ناپذیر می‌اندازد که جاده‌ای یکطرفه به سوی نیستی، مسیر و مقصد او می‌شود. ماجرای روح‌الله زم واجد تمامی این ویژگی‌هاست.

چون نیک بنگریم، زمِ مقتول، آخوندزاده‌ای میانمایه و کاسب بود که یک چندی پیش از مغضوبیت خود و پدرش، در سطح شهر قدرت ول گشته و بدون اطلاع از عمق مرداب جمهوری اسلامی، با حشرات ساکن بر سطح آن، مشغول مراوده شده بود. این ولگردی‌ها و همنشینی‌های سطحی، روح‌الله زم را دچار توهم شناختِ مافیای عریض و طویل حاکم بر کشور کرده بود.

از سوی دیگر، مغضوبیت و زندان پس از ماجراهای سال ۸۸ و آوارگی‌های پس از آن، حس خشم و انتقامی را در روح‌الله زم برانگیخته بود که در پیوند با جاه‌طلبی تقویت‌شده از حضور توده بی‌شکل و عظیمِ دنبال‌کننده‌ی او در شبکه‌های اجتماعی، او را به بازیچه‌ای سهل‌الوصول برای دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی رقیب در «شرکت سهامی جمهوری اسلامی»، تبدیل کرده بود.

پرسش اصلی در این میانه اما این است که اصولا دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی چه نیازی به بازیچه‌های متوهمی از قماش روح‌الله زم داشته و دارند؟ پاسخ مختصر این است که چنین بازیچه‌هایی، از ملزومات مرحله نهایی پروژه «مبتذل‌سازی اپوزیسیون جمهوری اسلامی» هستند.

این پروژه، از همان آغاز دهه ۶۰ خورشیدی، به ‌ویژه پس از سرکوب کلیه مخالفین داخلی نظامِ در حال استقرار، شروع شد. مرحله اول این پروژه با ترور مخالفین استخواندار و سازش‌ناپذیر جمهوری اسلامی در خارج از کشور کلید خورد. ترور بسیاری از هواخواهان فعال حکومت پهلوی در اروپا و سپس به قتل رساندن سازمان‌دهندگان گروه‌های نشاندار اپوزیسیون- چون عبدالرحمان قاسملو و شاپور بختیار و همراهان آنها- بعلاوه فوت رجال سالخورده‌ی بجا مانده از دوران پهلوی در خارج از کشور، برون‌مرز را به مرور از اپوزیسیون با هویت تهی کرد.

از آنجا که که ابتذال هیچگاه به یکباره و ناگهانی عارض یک مجموعه نمی‌شود، چند سالی طول کشید تا صادراتی‌های دستگاه‌های امنیتی نظام از میان بخش ناآگاه، متوهم و حتی شارلاتان مخالفین برون‌مرزی جمهوری اسلامی متحدان و شرکایی بیابند و قدم به قدم و با حوصله، چنین دار و دسته‌ای را به مدد تلویزیون‌های ماهواره‌ای و سپس شبکه‌های اجتماعی به صدای غالبِ به ‌اصطلاح «اپوزیسیون جمهوری اسلامی» تبدیل کنند.

مرحله نهایی این پروژه، در چند سال اخیر با ظهور افرادی از قماش روح‌الله زم به اجرا درآمد. چنین افرادی، در عین دشمنی با جمهوری اسلامی، به دلیل پرورش‌یافتگی در مکتب این حکومت تبهکار، به سادگی و غیرمستقیم، قابل «هدایت» توسط نهادهای امنیتی هستند و به آسانی اسیر توهم و خودفریبی می‌شوند.

پر بی‌راه نخواهد بود اگر نتیجه بگیریم که: ابتذال و شارلاتانیسم جایگیر شده در بخشی از اپوزیسیون، طی دهه هشتاد و نود خورشیدی، آمادگی پذیرش پدیده‌ای منحط چون «آمدنیوز» و شخصی چون روح‌الله زم را- با ادعا و عنوان چهره‌ای اثرگذار در فرآیند مبارزه برای براندازی جمهوری اسلامی- در برون‌مرز ایجاد کرده بود.

مهم‌ترین هدف نهادهای اطلاعاتی- امنیتی جمهوری اسلامی از پروژه مبتذل‌سازی اپوزیسیون، تبدیل مجموعه مخالفین برون‌مرزی جمهوری اسلامی به موجودیتی از جنس جمهوری اسلامی بود. پدیده‌ای منحط و مبتذل که برای دستگاه‌های امنیتیِ تبهکار جمهوری اسلامی، شناختنی و بازی‌دادنی باشد. لحظه‌ای درنگ در این ماجرا، این پرسش از عمق فاجعه را پیش چشم هر آدم هوشیاری می‌آورد که: اپوزیسیون چگونه از شاپور بختیار به روح‌الله زم و از فریدون فرخزاد به سیدمحمد حسینی رسید؟!

در این چند روز که از بر دار شدنِ روح‌الله زم گذشته، بازار شهیدسازی و مظلوم‌نمایی از او رونق گرفته و عده‌ای مشغول ساختن تصویری سیاوش‌گونه و سهراب‌وار از او هستند. شک نیست که گردانندگان تبهکار نظام جمهوری اسلامی، روح‌الله زم را که با خام‌طمعی به عراق رفته بود، ربودند و پس از نمایشی شنیع و ناانسانی به قتل رساندند- چنانکه بسیاری انسان شریف‌تر از او را طی چهار دهه اخیر کشته‌اند- اما نشاندن نام او کنار فرزاد کمانگر یا نوید افکاری، جز آدرس غلط دادن و خاک به چشم مردم پاشیدن، معنی دیگری ندارد.

روح‌الله زم، متوهم ماجراجویی بود که نه می‌دانست کجای جهان ایستاده است و نه شناخت درستی از توانایی‌های دشمنی داشت که کمر به جدال با او بسته بود. قهرمان‌سازی از او یا شهید نامیدنش، ابتذال مضاعفی است که آب به آسیاب قاتلان او خواهد ریخت. همانانی که چنته‌شان پر است از شیرینکاری‌ها و شیرین‌زبانی‌های چند سالِ اخیرِ روح‌الله مقتول و منتظرند تا به وقت مقتضی دوباره تصویر او را مهمان سیمای جمهوری اسلامی کنند.

سخن آخر اینکه، ابتذال امری مربوط به حال و هوای زمانه و مرتبط با معیارهای زمان حال است. مصادیق ابتذال، پس از مرگ، یا فراموش می‌شوند و یا در تاریخ جایی برای خود می‌یابند و در نتیجه، از بند ابتذال می‌رهند. از سوی دیگر، امر مبتذل تنها زمانی به آینده می‌پیوندد که در زمان حال، نو به نو بازتولید شود.

ابتذالِ ذاتی جمهوری اسلامی، تولیدکننده روح‌الله زم و روح‌الله‌های آینده است، خردمندانه این است که همت خود را صرف مبارزه با بازتولید ابتذال کنیم و تعیین تکلیف روح‌الله زم را به تاریخ یا فراموشی بسپاریم.

هیچ نظری موجود نیست: