۱۳۹۵ شهریور ۶, شنبه
بابت «اطلاع رسانی»، از وزارت دفاع روسیه «کمال تشکر را داریم»
بابت «اطلاع رسانی»، از وزارت دفاع روسیه «کمال تشکر را داریم»
ایرج شكری
ایرج شكری
هردم از گردش کار خر تو خری نظام آخوندی - اسلامی «جلوه» تازه ای با در جه بالاتری از این ویژگی از آنچه قبلا دیده شده بود، نمایان می شود. این بار مساله با افتضاح بیشتری به نمایش گذشته شد. مساله استفاده روسیه از پایگاه هوایی همدان برای عملیات و بمباران هدفهایی در سوریه را، نه وزارت دفاع یا شورای امنیت ملی یا وزارت خارجه رژیم، بلکه وزارت دفاع روسیه روز ۱۶ اوت برابر ۲۶ مرداد رسما اعلام کرد. حتی بعد از این اعلام، پاسخ شمخانی دبیر شورای عالی امنیت رژیم به سوالی در این زمینه توسط ایرنا خبرگزاری رسمی رژیم، جواب صریحی نبود، چیزی مثل تایید ضمنی بود. ایرنا در همان روزی که بیاینه وزارت دفاع روسیه منتشر شد، اظهار نظر علی شمخانی در مورد آن را اینطور گزارش داد:«علی شمخانی روز سهشنبه بدون تایید یا تکذیب خبر فوق گفت: "همکاریهای تهران-مسکو برای مبارزه با تروریسم در سوریه راهبردی است و ما در این زمینه تبادل ظرفیت و امکانات داریم."».
بعضی از نماینده های مجلس آخوندی، از این که در این مساله آدم به حساب نیامده و بی خبر گذاشته شده اند، ناراحت بودند و گمان کردند که می توانند با استناد بر اصل 146 قانون اساسی رژیم که صراحت دارد که « استقرار هر گونه پایگاه نظامی خارجی در کشور هر چند به عنوان استفادههای صلحآمیز باشد ممنوع است»، اظهار وجودی بکنند و از مقامات «ذی ربط» سوال بکنند. بیست نفری از آنها با نامه ای به پاسدار علی لارجانی رئیس مجلس با استناد به اصل ۶۹ قانون اساسی که در آن آمده است «در شرایط اضطراری، در صورتی که رعایت امنیت کشور ایجاب کند، به تقاضای رییس جمهور یا یکی از وزراء یا ده نفر از نمایندگان، جلسه غیر علنی تشکیل میشود...» از او خواستند برای برگزاری نشست غیرعلنی «با حضور مسئولان ذیربط » اقدام کند؛ این سه روز بعد از بیانیه وزارت دفاع روسیه بود. حشمت فلاحت پیشه نماینده اسلام آباد غرب و دلاهو (چندی پیش در بازدید از منطقه انتخابیه اش از یک حمله مسلحانه به کاروانی که او در آن بود، و سبب کشته شدن فرماندار دلاهو شد،جان سالم بدربرد)، همین اصل ۱۴۶ قانون اساسی را مطرح کرد و یاد آور شد که:« ممکن است در این مورد، "اصل ۱۷۶ و احتمالا بحث وظایف شورای عالی امنیت ملی در این خصوص مطرح شود که به نظر من این جزو وظایف است و جزو اختیارات محسوب نمیشود."». این وظایف در اصل ۱۷۶ به این شرح آمده است:« .1- تعیین سیاستهای دفاعی - امنیتی کشور در محدوده سیاست های کلی تعیین شده از طرف مقام رهبری.2- هماهنگ نمودن فعالیتهای سیاسی، اطلاعاتی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در ارتباط با تدابیر کلی دفاعی امنیتی.3 - بهرهگیری از امکانات مادی و معنوی کشور برای مقابله با تهدیدهای داخلی و خارجی». رئیس مجلس مساله دادن پایگاه به روسیه را به شدت رد کرد و یاد آور شد که «با روسیه به عنوان متحد در مسائل منطقه مانند سوریه همکاری داریم و این به این معنا نیست که ما پایگاه به روسیه از نظر نظامی دادهایم و اگر در رسانهها، کسی این نظر را مطرح کرده است، موضوع تکذیب میشود».
واکنش تند وزیر دفاع نسبت به مجلس
اما جواب دندان شکن به مجلس را «سردار سرتیپ دکتر» پاسدار دهقان وزیر دفاع، در روز شنبه ۳۰ مرداد در یک نشست خبری، به مجلسیان داد. او «در پاسخ به سوالی درباره اعتراض نمایندگان مجلس و اینکه حضور هواپیماهای روسی در ایران باید در مجلس بررسی شود»، گفت: «این موضوع ربطی به مجلس ندارد» و افزود:«این کار تصمیم نظام در جهت مقابله با داعش و تروریستها در سوریه بوده است. ما به هیچ عنوان پایگاهی در اختیار روسها نگذاشتیم و طرح این موضوع نوعی مغلطه است. بلکه ما تسهیلاتی برای عملیات مورد توافق طرفین علیه داعش در سوریه در اختیار آنها قرار دادیم. تا هر زمان که لازم باشد به روسها اجازه استفاده از پایگاه هوایی نوژه را خواهیم داد و ممکن است هواپیماهای آنها در آنجا مسلح شوند و یا تغییرات جزئی هم صورت بگیرد.»
شاید وزیر دفاع رژیم خیلی «بی ربط» نمی گوید که این مساله ربطی به مجلس ندارد. چرا که اگر چه در قانون اساسی رژیم در اصل ۷ ۷ تاکید شده است که «عهدنامهها، مقاولهنامهها، قراردادها و موافقتنامههای بینالمللی باید به تصویب مجلس شورای اسلامی برسد». اما در نظام ولایت فقیه که امر و دستورات ولی امر مسلمین دستور خدا و پیامر است، اساسا قانون و مجلس چه غلطی در این میان می کنند؟ ایشان گفته تصمیم نظام است. نظام یعنی اراده و تصمیم ولی فقیه «مقام معظم رهبری» سید علی آقای خامنه ای و خواست و فرماندهان سپاه پاسداران. مقام رهبری، همان مقامی است که حتی به بحث گذاشتن لایحه مربوط به اصلاح قانون مطبوعات را در زمان ریاست جمهوری خاتمی، با فرستادن پیام چند خطی به رئیس وقت مجلس شیخ مهدی کروبی ممنوع کرد و او نیز به اطلاع مجلسیان رساند که این «حکم حکومتی» است و لایحه از دستور مجلس کنار گذاشته می شود. سالها قبل از این، خود خمینی هم در ماجرای خرید پنهانی اسلحه از آمریکا و سفر مک فارلن به ایران (سال ۱۳۶۵) در واکنش به سوال چند نماینده مجلس که جلاالدین فارسی و فهیم کرمانی و محمد خامنه ای و نیکروش در بین آنان (8 نفر) بودند و در مورد این ماجرا از جمله از علی اکبر ولایتی وزیر خارجه وقت سوال کرده بودند« نظر به این که مجلس شورای اسلامی هیچ گونه اطلاعی از این فعل و انفعالات نداشتهاند، اعلام دارند چه مقامی یا مقاماتی تصمیم به این تماس و ارتباط گرفتهاند» به آنها تودهنی زد و بعضی از آنها را «پوچ» و اقدامی را که کرده بودند و لحن آنها را «بدتر از اسرائیل»* نامید. حالا حتی نمایندگان ولی فقیه صاحب چنان اختیاری هستند که در هر مورد که بخواهند گند میزنند به هرچه قانون تصویب شده در مجلس و هر مصوبه دولتی است. نمونه اخیر آن را هم در اراده آخوند علم الهدی در ممنوعیت برگزاری کنسرت در مشهد و سرخم کردن و اطاعت وزیر ارشاد از امر او، دیدیم.
از اینها گذشته در قانون اساسی رژیم، که به ولایت فقیه اختیاراتی به مراتب بیش از آنچه هر دیکتاتور مطلق العنانی ممکن است در عمل داشته باشد، به طور رسمی داده است، اعلان جنگ و صلح با رهبر است. اعلان جنگ و صلح که تاثیر بسیار مهمی در سر نوشت کشور و شهروندان دارد و مساله یی با تاثیرات تاریخی است، باید در اختیار مجلس باشد. من گمان می کنم حتی در رژیمهای دیکتاتوری مطلق العنان و مجلس های فرمایشی این امر به طور ظاهری هم که شده در اختیار مجلس های فرمایشی است. اما به نظر می رسد که بکار بردن جمله «ربطی به مجلس ندارد» که بعضی از سایتهای خبری وابسته به نظام آن را در تیتر گزارش خود هم آورده بودند، تندروی «غیر قابل قبول» از سوی پاسدارِ وزیر بود. چرا که اولا خبرگزاری رسمی رژیم (ایرانا) و خبرگزاری تسنیم وابسته به سپاه قدس و معاونت فرهنگی سپاه، و بعضی از سایت های دیگر مثل خبرگزاری دانشجویان و ... در گزارش خود از کنفرانس خبری روز ۳۰ مرداد پاسدار دهقان، آن جمله وزیر دفاع را «قیچی کردند» و درز گرفتند. حتما به خاطر این که حدس می زدند این جمله در ذهن ها، می تواند طنین و تاثیر جمله هایی مثل «این غلط ها به مجلس نیومده» را بگذارد، ثانیا خبرگزاری تسنیم که آن جمله تند وزیر دفاع را در گزارش مربوط به نشست خبری وزیر دفاع که ساعت هشت و ۵۴ دقیقه صبج روز ۳۰ مرداد مخابره کرده بود، حذف کرده بود، ساعت چهار بعد از ظهر همان روز گزارش داد که «سردار سرتیپ دوم پاسدار طلایینیک معاون حقوقی و امور مجلس وزارت دفاع توضیح داده است که:«پیرامون برخی برداشتهای نامناسب از اظهارات سردار دهقان در نشستخبری صبح امروز درباره همکاریهای ایران و روسیه در زمینه پرواز هواپیماهای روسیه از پایگاه هوایی شهید نوژه همدان، منظور وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح این است که اینگونه پشتیبانیهای عملیاتی نیاز به مصوبه مجلس ندارد و توسط مراجع مسئول در چارچوب قوانین و مقررات هماهنگ و اجراء میگردد». این توضیح و اصلاح معاون وزیر را سایتهای مختلفی درج کردند.
رسانه ای کردن مساله توسط روسهای بی معرفت و دشواری های رابطه
اما به نظر می رسد که ماجرای افشای استفاده از پایگاه هوایی همدان توسط هواپیماهای روسی، شوک و ضربه ای غیر منتظره برای «استراتژیستها»ی نظام بوده است، چرا که پاسدار دهقان در این مورد نتوانست خویشتن داری بکند و روز بعد از این تشر و تو دهنی زدن به مجلس، در گفتگویی در برنامه شبکه ۲ تلویزیون رژیم در یکشنبه شب(۳۱ مرداد) که متن پیاده شده آن ساعت۲۲و ۴۸ دقیقه به وقت تهران در سایت خبرگزاری فارس و یک و ۱۱ دقیقه بعد از نیمه شب در سایت خبرگزاری ایسنا قرار گرفت، توضیحاتی در این زمینه داد و او در همین برنامه بود که روسها را به خاطر رسانه ای کردن استفاده از پایگاه همدان،متهم به «بی معرفتی» کرد. این را هم خوب است اینجا اضافه کنم که متن پیاده شده از مصاحبه وزیر دفاع رژیم با شبکه۲ سیما آخوندی در سایتهای خبری مختلف رژیم، یکسان و کامل نیست و در سایتهای مختلف، قسمتهایی از آن بنا به نظر و تشخیص گردانندگان آن ادیت و حذف شده است. از جمله قسمت مربوط به توضیحات او در این که پایگاه دادنی در کار نبوده است. پاسدار دهقان در گفتگوی تلویزیونی ضمن صحبت درمورد «دستاوردهای دفاعی» که در آن اول به سلاحهای تولید شده توسط رژیم پرداخت، توضیحاتی هم در مورد استفاده هواپیماهای روسی از پایگاه همدان داد که طی آن، هم سعی کرد بدگمانی ها و آثار منفی پنهان کردن استفاده روسها از پایگاه نوژه را برطرف کند و هم «مثل بچه آدم» صحبت کند. او مورد مساله استفاده هواپیماهای روسی از پایگاه همدان گفت:« این حضور به درخواست دولت سوریه بود و بنا بود طی آن، روسها بخشی از توان هوایی خود را به سوریه منتقل کنند. با توجه به اینکه تروریستها در سوریه توسط امریکا و عربستان بصورت جدی تجهیز شدند، لذا لازمه مقابله با آنها حملات سنگین زمینی و پشتیبانی زیاد هوایی بود که در این راستا از پایگاه نوژه استفاده کردند». همانطور که می بینم پاسدار دهقان در اینجا تلاش کرده است، مسأله را از حالت دادن امکاناتی در خاک ایران به روسیه که قدرت بزرگ بین المللی است، خارج کرده و آن را تبدیل به پاسخی به درخواست کمک سوریه که تحت حمایت و نیازمند کمک رژیم است، بکند. از بابت این ابتکار در بکار گرفتن زبان بچه آدم و ویراژ ماهرانه، نمره۲۰ باید به او داد ولی خُب کیست که باور بکند که مساله پاسخی به درخواست سوریه بوده است. اگر همه مساله همین بود، چرا این را با همین لحن و با صدای بلند قبلا اعلام نکردند که پُزی هم در برابر آمریکا و سعودی و... داده باشند. چرا که هواپیماهای روسیه برای رسیدن به سوریه باید از روی عراق هم عبور می کرد که گرفتن اجازه این کار برای روسیه طبا با رابطه یی که نظام با عراق دارد، چیزی جز «کارسازی» توسط جمهوری اسلامی را به ذهن ها نمی آورد و این برای بازیگران و قدرتهایی که با نظام تضاد منافع ومسائله دارند، به ویژه آمریکا و سعودی آزار دهنده است. بنابر این آن «ویراژ» دادن و سوریه را برای در سایه قرار دادن روسیه روی دست بلند کردن، مساله را استتار نمی کند.
بنا بر آنچه در متن مندرج در سایت خبرگزاری فارس از برنامه تلویزیونی آمده است دهقان «از نمایندگان مجلس نیز به دلیل توجه به حوزه دفاعی و بیانیه تقدیرآمیز آنها تشکر کرد» و در توضیحی مثل بچه آدم، یاد آور شد «ما نه پایگاهی به روسها دادیم نه قرار است آنها در ایران بمانند بلکه این کمکی بود که ما امکان نشست و برخواست و سوخت گیری را به آنها دادیم و در واقع این یک همکاری عملیاتی بود». من پیگیرشدم که او از کدام تقدیر نمایندگان صحبت می کند، چون این حرف به نظرم کمی بی جا می رسید. در جستجود دیدم که روزنامه رسالت که از بدو پیدایش در خدمت جناح هار بشدت متحجر رژیم بوده است، بیانیه ۱۵۹ نفر از نمایندگان مجلس در تقدیر از خدمات و دستاوردهای وزارت دفاع را به تاریح اول شهریور درج کرده است. هم از این تقدیر نامه و هم از تشکر پاسدار دهقان کمتر اثری در اخبار مربوط به این مساله دیده می شود. پاسدار دهقان در پایان اظهارات خود در آن برنامه تلویزیونی جملاتی بر زبان آورده است که نشان می دهد،آشکار کردن استفاده هواپیماهای روسی از پایگاه همدان، برای رژیم دور از انتظار و خلاف قول قرار بوده است و به زیان سیاستگذاران خود محوربین مردم فریب تمام شده است.
بنابرگزارش خبرگزاری فارس پاسدار دهقان«نحوه اعلام خبر این حضور از سوی روس ها را نوعی خود نمایی و بی معرفتی از طرف آنها عنوان کرد». سوال این است که اینها که این همکاری را «راهبردی»(استراتژیک) می دانند، چرا پیشرفت و دستاورد «استراتژیک» خود را از افکار عمومی پنهان نگاه داشتند و افشای آن توسط روسها را بی معرفتی می دانند. خبرگزاری اسپوتنیک (فارسی) در مقاله ای با عنوان «دلیل اعلام توقف عملیات روسیه از نوژه»** سعی کرده یک جوری سر و ته قضیه را هم بیاورد و آن را دارای دستاورد های متعدد برای رژیم بنمایاند و استدالهای عجیب غریبی کرده است. در این مقاله که روز دوشنبه ۲۲اوت برابر دوم شهریور روی سایت آن خبرگزاری قرار گرفته آمده است:« اصلی ترین دلیل استفاده از این پایگاه غافلگیری تروریست ها در سوریه بوده چون همه پرواز های هواپیماهای روسیه از داخل سوریه و حتی از خاک روسیه توسط ماهواره های امنیتی رصد می شده و در بسیاری از موارد قبل از بمباران اهداف تروریست ها مطلع می شدند تا خود را به پناهگاه های مناسب برساندند. خوب با لو رفتن عمدی یا سهوی ماجرا این عنصر اصلی از بین رفت و این پایگاه بیش از پیش مورد توجه همه قرارگرفت...». یعنی چه با لو رفتن عمدی یا سهوی ماجرا؟ مگر می شود اعلام رسمی و بیرون دادن اطلاعاتی برای رسانه از سوی وزارت دفاع، سهوی صورت گرفته باشد؟ آن هم در شرایط جنگی و مساله مربوط به جنگ سوریه که طرفهای درگیر در آن تضاد منافع و رقابت چشمگیری دارند. اگر به طور عمدی «لو» رفته نفع آن چه بوده؟
در این مقاله سعی شده است نیمه پری هم از «لیوان» به سود رژیم بزرگنمایی شود و در این زمینه آمده است چون هواپیماهای نیروی هوایی ایران هواپیماهای روسی را اسکورت می کردند، همه فهمیدند که نیروی هوایی ایران به آسمان باز گشته و آسمان ایران دیگر باز نیست بلکه می تواند به عمق استراتژیک کشورهای منطقه نفوذ کند و« بلا فاصله پس از بر ملا شدن توانایی جدید نیروی هوایی ایران شاهد تغییر لحن تهدید آمیز رسانه ای بسیاری از همسایگان ایران بوده ایم»! آیا این حقیقت دارد؟ من گمان نمی کنم چنین باشد. با این که اسپوتنیک خبر مصاحبه تلویزیونی وزیر دفاع رژیم (در روز قبل از انتشار آن مقاله) را داده است اما در آن اشاره ای به اظهارات دهقان در مورد «بی معرفتی روسیه» نشده و در مقاله مورد بحث هم اشاره ای به آن نشده است. به هر حال روسیه اعلام کرده که هواپیماهای روسی مستقر در همدان به آن کشور بازگشته اند و رژیم هم اعلام کرده است که عملیات هواپیما های روسی از خاک ایران «عجالتا خاتمه یافته است». ارزیابی من این است و حدس می زنم که رژیم در خرید تسلیحات به ویژه هواپیماهای جنگی به خاطر سختگیری ها و شرایطی که روسیه برای آن تعیین کرده، دچار مشکل است. وزیر دفاع رژیم در همان گفتگوی ویژه تلویزیونی درمورد خرید هواپیمای سوخوی-۳۰ گفت« این هواپیما، جنگنده خوبی است و ما هم برای خرید آنها پاسخ منفی از روسها نشنیدیم ».
این حرف به خوبی نشان می دهد که هنوزمسائل بسیاری باید حل شود تا «پاسخ مثبت» از سوی روسها به این در خواست داده شود. این مساله می تواند این درس هم برای این عناصر خود محوربین تازه به دوران رسیده داشته باشد که با پول و بباد دادن دارایی مردم ایران مثل آنچه در دوران جنگ کردند، نمی توانند به هرچه می خواهند دست بیابند و در قدرتهای بزرگ، درعایت مصالح و منافع خویش، جوانب زیادی را رعایت می کنند. بیشتر حرفهای پاسدار دهقان در مصاحبه های اخیرا روی پیشرفتهای رژیم در تولید تسلیحات سنگین(تانک و هواپیما و موشک) متمرکز شده بود. شاید برای وانمود کردن این مساله بود که وضع رژیم در تولید سلاح رضایت بخش است و در امر دفاعی کارش لنگِ خریدن تسلیحات نیست. شاید دادن امکان استفاده از پایگاه همدان به روسیه نوعی رشوه بوده باشد که رژیم به برای هموار کردن راه خرید تسلیحات مورد نظر به ویژه هواپیماهای جنگی به روسیه داده است. گفته می شود استفاده از همدان مسافت رسیدن به اهداف در سوریه را نسبت به آن دسته از ماموریت های نیروی هوایی روسیه که از روسیه می انجام می شده از بیش از دوهزار کیلومتر به 900 کیلومتر کاهش می دهد. این کوتاهی فاصله،هم از نظر صرفه جویی در سوخت و هم از نظر کاهش استهلاک هواپیماها برای روسیه بسیار پر منفعت است. من نمی دانم استدلالی که در مقاله اسپوتنیک برای دلیل استفاده از پایگاه همدان آمده(این که آنجا زیر رصد ماهواره های امنیتی نبوده است) چقدر قابل قبول است. به نظر من چندان واقعی نیست.
به هر حال روسها در سوریه پایگاه داشتند و حمله های متراکمی از آنجا روی هدفهای خود در سوریه انجام دادند. روسیه با علنی کردن استفاده از پایگاههایی در ایران، کشوری که سابقا متحد آمریکا و در خدمت اهداف ناتو بود، شاید هم خواسته باشد کشیده ای به آمریکا و ناتو بزند که بعد از مسائلی که در اوکراین پیش آمد، در یکی دو سال گذشته خیلی به روسیه فشار آورده اند و آن را تهدید کرده اند. هم از آنجایی که این امر نمی توانست از چشم آنها دور پنهان بماند، روسها با علنی کردن آن در رابطه خود با آمریکا در آنچه مربوط به جنگ سوریه است خواسته اند «شفاف سازی» کرده باشند. خود پاسدار دهقان در پاسخ به این سوال خبرنگار کانال ۲ تلویزیون رژیم که « چرا این خبر را طرف مقابل اعلام کرد و ما خودمان اول آن را منتشر نکردیم»، پاسخی می دهد که جمله اول آن ابلهانه است و به جای توضیح در مورد دلیل پنهانکاری رژیم می گوید «این را باید از روسها سوال کرد» و به دنبال آن، به این که چرا روسها این مساله را رسانه ای کردند می پردازد و در این مورد می گوید:« طبیعتا روسها علاقهمندند نشان دهند که یک ابرقدرت و کشور اثرگذار هستند و در تمامی روندهای امنیتی منطقه و سطح جهان حضور دارند. از طرفی علاقه دارند در صحنه عملیات در سوریه خود را به عنوان یک عامل موثر مطرح کنند تا بتوانند سهم خود را در آینده و در مقابل آمریکا تامین کنند». بعد خبرنگار می پرسد:« پس قائلید به این که نوعی خود نمایی هم پشت این خبر بوده؟ » و دهقان در تایید این برداشت یا سوال خبرنگار اضافه می کند« و بی معرفتی». در متن های پیاده شده این قسمت را به هم وصل و خلاصه کرده اند و از قول وزیر دفاع نوشته اند «روسها خود نمایی و بی معرفتی کردند». من گمان می کنم پنهانکاری رژیم بیشتر به خاطر نگرانی از عصبانیت و متعاقب آن، فشارهای آمریکا بوده است.
تذکر لاریجانی به وزیردفاع و آخرین تحولات
از آخرین خبرها در مورد این مساله، این بود که روز سه شنبه ۲ شهریور، پاسدار لاریجانی رئیس مجلس رژیم، در تذکری به وزیر دفاع که در مجلس قرائت کرد، گفت «من باید به وزیر دفاع این تذکر را بدهم که راجع به مجلس درست حرف نزدند و باید ادب حکمرانی را در این مسائل رعایت می کردند ». او با یاد آوری این که خمینی و «مقام معظم رهبری» بارها تا کید کرده اند که «مجلس در رای امور است» از «دوستان» خواست که به «ساختار نظام و درجات نظام» هم در بیان و هم در عمل توجه داشته باشند. لاریجانی در واقع از آنجا که خودش رئیس مجلس است، با این که معاون پارلمانی وزیر دفاع و خود وزیر دفاع در مورد منظور از «ربطی به مجلس ندارد» توضیح داده بودند، اما از «حق خودش» نگذشت و یاد آور شد که «درجاتش» بالاتر از آنهاست و آنها باید «درست حرف بزنند». وزیر دفاع هم بدون تاخیر در پاسخی ضمن تکرار توضیحات قبلی و تاکید به شان مجلس و یاد آوری همکاری هایی که با مجلس شده از «سوء تفاهم پیش آمده» اظهار تاسف کرد، اما از لحن و کلامی که به کار برده بود، عذر خواهی نکرد.
از آخرین «جلوه» های گردش خر توخری امور در رژیم آخوندی – اسلامی، در این مساله، این بود که با این که سخنگوی وزارت خارجه رژیم، روز اول شهریور گفته بود که استفاده و هواپیماهای جنگی روسی از پایگاه نوژه «عجالتا» متوّقف شده است،اما روز دوم شهریورلاریجانی رئیس مجلس ضمن سخنانی در پاسخ به اظهارات یکی از نمایندگان که به رغم اعلام توقف استفاده هواپیماهای روسی از نوژه، خواهان آن شد که در یک جلسه غیر علنی مقامات مسول به نمایندگان توضیح بدهند، یاد آور شد که پرواز هواپیماهای روسی از پایگاه نوژه «متوقف نشده است».
این رژیم مثل موجود عجیب الخلقه ایست که روی تن واحد چند سر و چندین دست دارد و این سرها دائما در حال جدل و بر سر و صورت هم کوبیدن هستند و این یکی به آن یکی می گوید «غلط کردی،... خوردی» یا «غلط نکن ...». این امر در مورد مهمترین مسائل تا ساده ترین مساله مثل مجاز یا مجاز نبودن برگزاری کنسرت، بین ارکان نظام جاری است و بیچاره مردم ایران که این موجود عجیب الخلقه بر گرده آن نشسته است و خونش را می مکد و دارائیش را تاراج می کند.
پایان سخن این که تشابه عجیبی بین کارهای رژیم با دستگاه رهبری مجاهدین دیده می شود. مردم باید خبر «مرحوم شدن» مسعود رجوی را از تُرکی الفیصل مقام اطلاعات سابق سعودی بشنوند و خبر استفاده هواپیماهای روسیه از پایگاههای ایران را از وزارت دفاع روسیه! به هرحال بابت «اطلاع رسانی»، در این مورد از وزارت دفاع روسیه «کمال تشکر را داریم».
******************
* خمینی در یک سخنرانی در واکنشی تند به آنها گفت : «چرا باید وقتی که دنیا به تزلزل درآمده است برای این بی اعتنایی ایران به کاخ سفید و سیاه، چرا ما باید توجیه کنیم مسائل آنها را؟ چرا ما باید این قدر غربزده باشیم یا شیطانزده؟ من هیچ توقع نداشتم از بعض این اشخاص، ولو بعضیشان در نظر من پوچاند، لکن از بعضی از این اشخاص که سابقه دارند هیچ توقع نداشتم که در این زمان که باید فریاد بزنند سر آمریکا، فریاد میزنند سر مسئولین ما! چه شده است؟ شماها چهتان است؟ چه کردید شماها؟ شماها چرا باید تحت تأثیر تبلیغات خارجی واقع بشوید یا تحت تأثیرات نفسانیت خودتان؟ در یک همچون مسئله مهمی که باید همه شما دست به هم بدهید و ثابت کنید به دنیا که ما وحدت داریم، وحدت ما این طور شده است و در روزی که هفته وحدت است چرا شماها میخواهید تفرقه ایجاد کنید؟ لحن شما در آن چیزی که به مجلس دادید، از لحن اسرائیل تندتر است، از لحن خود کاخ نشینان آن جا تندتر است. شما چه شده است این طور شدید؟ شما که این نبودید بعضیتان... شما دل مسئولین ما را نشکنید، شما هی تندرو و کندرو درست نکنید، دودستگی ایجاد نکنید، این خلاف اسلام است، خلاف دیانت است، خلاف انصاف است، نکنید این کارها را».
۲ شهریور ۱۳۹۵ - ۲۳ اوت ۲۰۱۶
دستکم ۱۲ زندانی در زندان کرج اعدام شدند
دستکم ۱۲ زندانی در زندان کرج اعدام شدند
بهرغم درخواست گزارشگر سازمان ملل برای توقف اجرای حکم ۱۲ زندانی، این عده صبح روز شنبه در زندان کرج اعدام شدهاند. این ۱۲ نفر به اتهامات مرتبط با مواد مخدر محاکمه و به اعدام محکوم شده بودند.
"هرانا" ارگان خبری فعالان حقوق بشر در ایران میگوید حکم اعدام ۱۲ زندانی صبح روز شنبه، ۶ شهریور در ندامتگاه کرج به اجرا درآمده است. این ۱۲ نفر دو روز پیش به سلولهای انفرادی در زندان رجاییشهر کرج منتقل شده بودند.
هویت نه تن از این زندانیان که "هرانا" موفق به احراز آنان شده عبارت است از: «علیرضا مددپور، بهمن رضایی، آرمان بهرامی، علی رضا اسدی، محسن اسلامی، حسین بایرامی، مهدی رستمی، امیر سرخاه و علیرضا سرخاه.»
علیرضا مددپور یکی از این اعدامشدگان کسی است که به گفته سازمانهای مدافع حقوق بشر در سال ۱۳۹۰ ناخواسته و بدون اطلاع وارد منزلی شده که در آن مواد مخدر تولید میشد و سپس دستگیر شده بود.
مددپور در تیرماه ۱۳۹۱، در دادگاهی که تنها ۲۰ دقیقه طول کشیده به اتهام "مشارکت در تولید و توزیع ۹۹۰ گرم شیشه" به اعدام محکوم شده است.
بنابر گزارش نهاد حقوق بشری "بنیاد برومند"، قاضی دادگاه به انکارهای مکرر علیرضا و شهادت سایر متهمان پرونده در مراحل تحقیقات و در جلسه دادگاه مبنی بر اینکه علیرضا فقط برای نظافت به آن خانه رفته بود و سایر متهمان را نمیشناخته و هیچ دخالتی در تولید مواد مخدر نداشت، توجهی نکرده است.
احمد شهید: دادگاههای ایران نه تنها با استانداردهای بینالمللی که با قوانین داخلی خود ایران نیز مطابقت ندارند
احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران روز گذشته (جمعه ۲۶ اوت/ ۵ شهریور) در اطلاعیهای خواستار توقف اجرای حکم دوازده زندانی از جمله علیرضا مددپور شده بود.
آقای شهید در اطلاعیه خود در باره علیرضا مددپور نوشته، وکیل تسخیری مددپور هرگز با او دیدار نداشت و درخواست این جوان برای عفو و محاکمه مجدد رد شده است.
احمد شهید ابراز تاسف کرده که ایران همچنان از مجازات اعدام برای جرایمی استفاده میکند که طبق با قوانین بینالمللی در زمره جرائم جدی نیستند. به گفته گزارشگر حقوق بشر سازمان ملل این عمل ایران مغایر با "میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی" است که دولت ایران نیز آن را امضا کرده است.
احمد شهید همچنین ابراز نگرانی کرده که دادگاههای ایران نه تنها با استانداردهای بینالمللی بلکه با قوانین داخلی خود ایران نیز مطابقت ندارند.
ایران در کنار عربستان سعودی در صدر فهرست کشورهایی هستند که بیشترین تعداد اعدامها را دارند.
اوایل ماه جاری (دوم اوت ۲۰۱۶) دستکم ۲۰ نفر بهصورت دستهجمعی در زندان رجایی شهر کرج اعدام شدند. این عده همگی زندانیان سنیمذهب بودند که به عضویت در گروه اسلامگرای "توحید و جهاد" متهم بودند؛ گروهی که به گفته نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی در عملیات بمبگذاری، ترور و سرقت دست داشتهاند.
رئیس اداره محیط زیست رامهرمز هدف گلوله شکارچیان غیرمجاز قرار گرفت
رئیس اداره محیط زیست رامهرمز هدف گلوله شکارچیان غیرمجاز قرار گرفت
رئیس اداره حفاظت محیط زیست رامهرمز در خوزستان مورد اصابت گلوله متخلفان شکار و صید قرار گرفت.
به گزارش ایلنا، محسن مرحمتی رئیس اداره حفاظت محیط زیست شهرستان رامهرمز در جریان گشت و کنترل مناطق از سوی متخلفان مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از ناحیه دست و پا مجروح شد.
دبیر ستاد مبارزه با مواد مخدر استان تهران در گفتوگو با ایلنا: برخورد با سرشاخههای مواد مخدر راحت نیست/۶۰ درصد معتادان باسواد، متاهل و شاغل هستند/معتادان زیر ۱۵ سال را نمیپذیریم
دبیر ستاد مبارزه با مواد مخدر استان تهران در گفتوگو با ایلنا:
برخورد با سرشاخههای مواد مخدر راحت نیست/۶۰ درصد معتادان باسواد، متاهل و شاغل هستند/معتادان زیر ۱۵ سال را نمیپذیریم
ایلنا: دبیر شورای هماهنگی ستاد مبارزه با مواد مخدر استان تهران با حضور در ایلنا درباره چگونگی اجرای مرحله دوم طرح جمعآوری و ساماندهی معتادان متجاهر، بازگشت تعدادی از معتادان جمعآوری شده در مرحله اول این طرح به چرخه اعتیاد و کف خیابانها، وضعیت شیوع اعتیاد در جمعیت دانشآموزی و چگونگی جلوگیری از ورود بخشی از پولهای کثیف ناشی از قاچاق مواد مخدر به سیاست توضیحاتی ارائه کرد.
تقی روزبه: بررسی اهمیت سندشنیداری مربوط به فاجعه 67 برای جنبش دادخواهی، از خلال نقدسه رویکردبه آن
تقی روزبه: بررسی اهمیت سندشنیداری مربوط به فاجعه 67 برای جنبش دادخواهی، از خلال نقدسه رویکردبه آن
موضوع بحث: سندی شنیداری توسط منتظری جانشین وقت خمینی، و به عنوان دومین فرد در ساختارهرم قدرت، گرچه با تأخیری غیرموجه و غیرقابل جبران، در اعتراض به جنایت گسترده قتل عام زندانیان سیاسی مرداد و شهریورماه 67 که رژیم منکرآن بوده و در این مدت همه توش و توان خود را برای بفراموشی سپردنش بکارگرفته است، منتشر می شود و بازتاب گسترده ای هم پیدا می کند. تا آنجا به جنبش دادخواهی مربوط می شود، طبیعی ترین و اولیه ترین واکنش نسبت به این واقعه مهم قاعدتا می باید این می بود که چگونه جنبش دادخواهی، خانواده های قتل عام شدگان و کنشگران اجتماعی و گروه های چپ و همه آزادیخواهان از فرصتی که به بدلیل شکاف بالائی ها برای بسیج افکارعمومی و تقویت جنبش دادخواهی بوجودآمده است، بهره جویند ( آیا افشاءسندی دست اول پیرامون بزرگترین جنایت تاریخی حکومت اسلامی می تواند مهم نباشد؟!). و این در حالی است که جنایت پیشه گان حتی خودشخص منتظری را که در تولید و اشاعه نظریه و گفتمان مافوق ارتجاعی ولایت فقیه و بر پاکردن نظام جهنمی حکومت اسلامی با آنان سهیم بود، خلع ید و محصور و خانه نشین کردند. در چنین شرایطی تمرکز بر این ادعا که سند فاقدارزش است، مرده بدنیا آمده و محرک اعتراض وی انگیزه های فردی و نجات آخرتش بوده و... است، به چه چیزی دلالت دارد؟ بجز به قضاوت نشستن از پشت یک سری مقولات و مفاهیم کلی و تهی از معنا که هیچ ربطی به جهان واقعی و تحولات آن ندارد؟ چنین رویکردی (الاعمال بالنیات!) درعین حال هیچ قرابتی با یک نقد و رویکرد اجتماعی-تاریخی ندارد. چه بسا برخوردگزینشی و گفتن یک بخش از یک حقیقت بهم پیوسته و مربوط به یک رخداد، که درجای خود بی ربط هم نباشد، کل حقیقت یک واقعه مهم را مخدوش ساخته و به محاق برد و حامل پیامی نادرست و یک جانبه باشد. هدف اصلی نوشته از خلال این نقد آن است که نشان دهد، اولا چرا انتشاراین سند علیرغم تأخیر هنوز هم می تواند حامل یک فرصت بالقوه مهم باشد و ثانیا طرح این سؤال که چگونه می توان و باید از این فرصت برای تقویت جنبش دادخواهی و جنبش ضداستبدادی و رهائی سودجست. انتشارانتقادات تندی که وی در این دیدار خطاب به هئیت مرگ نسبت به اعدام های گسترده به عنوان بزرگترین جنایت تاریخی جمهوری اسلامی مطرح کرده است، آن هم در آستانه سالگردکشتارمرداد و شهریورماه سال67، خشم گسترده ای را در صفوف رژیم و بطورمشخص آوازه گران ولی فقیه، از جمله خطبای نمازجمعه مشهد و تهران برانگیخته است. به موازات این تهاجم تبلیغاتی، مقامات قضائی احمدمنتظری را نیز به اتهام افشای اسرارنظام و همنوائی با رسانه ها و دشمنان و گروه های"معاند و محارب" احضار و تهدید به تشکیل پرونده و محاکمه کرده اند. گوئی یک باردیگر پرونده جنایتی را که طی چندین دهه سعی در پرده پوشی و بفراموشی سپردنش داشتند و یا از کنارش بی سروصدا رد می شدند، به روی صحنه آورده و سرکردگان نظام، جماران و دیگربخش های حاکمیت را مجبورساخته که موضع بگیرند و آنچه را که در مافی الضمیرخود داشتند بیرون بریزند و ماهیت پلیدخود را به نمایش به گذارند. خطبه خوانان ولی فقیه و قاضیان شرع به روی صحنه آمده و با توسل به انواع ادله و توجیهات شرعی و قضائی آن را موجه و شرعی و قانونی می خوانند. هدف مقدم آن است که هم صفوف خود را در برابرپی آمدهای این افشاگری تحکیم بخشند و هم جامعه و مخالفان خود را بویژه با برخ کشیدن"امنیت گورستانی" باصطلاح ساکت و منفعل نمایند. با این همه رژیم هنوز بطورکامل از گیجی ناشی از غافلگیری در نیامده و در حال صیقل دادن رفتارش در پی این افشاگری است. بنظر می رسد اتنتشاراین سندشنیداری، که بهرحال صحت و کوبندگی آن خدشه بردارنیست و نمی توان مثل کتاب خاطرات مدعی شد که تنظیم کنندگانش در آن دست برده اند؛ ادامه سیاست تاکنونی بی اعتنائی و انکار را با چالش تازه ای مواجه ساخته و عملا رژیم را به سمت سیاست پذیرش ضمنی و دوفاکتوی ارتکاب به جنایت و توجیه حقوقی و شرعی آن سوق می دهد. مثل بسیاری از رخدادها و افشاگری های تاریخی، همانطور که "آفتی" بنام موسی در کاخ فرعون پرورش یافت و بیرون زد، در اینجا هم "آفت" از خودبنیان و تنه درخت بیرون زده و قدرت انکارسرراست را از جنایتکاران سلب نموده است.
قبل از ورودبه به اصل مطلب و اهمیت و پی آمدهای مترتب بر این سند، به عنوان مقدمه ای بر آن، مناسب دیدم که ابتدا نگاهی به برخی بازتاب های آن در میان صفوف چپ داشته باشم:
دمیدن به شیپور از دهانه گشاد!
در باب ارزیابی از این واقعه و سند و نیز تبیین عملکردمنتظری، در میان صفوف چپ رویکردهای متفاوت و بعضا آشفتگی هائی وجود دارد که از یک سو بدلیل بی اهمیت تلقی کردن آن، می تواند هوشیاری چپ و جنبش دادخواهی نسبت به فرصت ها و بهره برداری حداکثری از این شکاف را تضعیف کند و از سوی دیگر با ستایش از منتظری هم چون یک قدیس، جلوه ای ناب از "انسانیت" و کسی که گویا قدرت را سه طلاقه کرده است، با گل آلودکردن آب، به دنباله روی از منازعات درونی حاکمیت دامن بزند. نا گفته نماند وقتی که از اهمیت یک سند سخن می گوئیم، بیشتر داریم در موردظرفیت ها و زمینه های بالقوه ای که در آن مستتراست سخن می گوئیم. فعلیت یافتن این ظرفیت ها، به میزان زیادی مشروط به نحوه برخوردجنبش و کنشگران سیاسی-اجتماعی است که تا چه اندازه بتوانند از آن بهره بگیرند و به ظرفیت های نهفته در آن فعلیت بخشند. بنابراین اهمیت یک سند قائم به ذات و دفعی نبوده و الزاما به معنی فعلیت یافتن خودبخودی آن نیست. از این رو روشن کردن جایگاه و اهمیت این سند در مبارزه جنبش دادخواهی، جائی که کنشگران آزادی خواه و برابری طلب نیز در آن جا ایستاده اند، حائز اهمیت است. سخن گفتن در باب اهمیت سند، به نحوی که نقش طرف اصلی -جنبش دادخواهی و کنشگران را در فعلیت بخشیدن به آن- مسکوت بگذارد فی الواقع یک رویکرد انفعالی و از موضع نماشاچی به صحنه نگاه گردن است. چرا؟ همانطور که اشاره شد اهمیت یک رخداد و پدیده قائم به ذات نبوده و قبل از همه ناظربه ظرفیت ها و استعدادهای بالقوه آن است و لاجرم یک فرصت است؛ و بهمین دلیل در اهمیت دادن و معنابخشیدن ما نیز به عنوان کنشگر سهیم هستیم. نشستن و هم چون ناظری از بیرون قضاوت کردن برای کسانی که فرض براین است که خودبخشی از جنبش دادخواهی یا مدافع آنند، محلی از اعراب ندارد. بطورکلی چه در زمانی که این واکنش منتظری در نیمه راه رها شد و به محاق افتاد، و چه اکنون که باعلنی شدنش ولو با تأخیر از محاق در آمده است، اولا هیچ کدامشان بدون فشاراجتماعی مستقیم یا غیرمستقیم، نمی توانسته اند وقوع یابند؛ و ثانیا بدون نقش افرینی جنبش و کنش گران اجتماعی، بخودی خود نمی تواند اهمیت بالقوه اش را به منصه ظهوربرساند. در قیاس هم چون میله و چوبدستی است که دونده چابک و در این جا از قضا کنشگراصلی، باید آن را گرفته (بهتراست بگوئیم قاپیده) و به مقصد برساند. رویکرد این نوشته پیرامون اهمیت این سندگفتاری و نیزنقدمواجه برخی رویکردهای به گمان من منفعلانه با آن، نیز در دفاع از یک موضع کنشگرانه و تن نسپردن به ابژه هائی بنام "قربانی شدگان "صورت می گیرد:
درنگاه کلی نسبت به اهمیت سند شاهددو رویکردعمده هستیم: برخی آن را مهم ارزیابی می کنند و برخی بی اهمیت. در این سطح از قضاوت، دفاع از اهمیت سند در برابرادعای بی اهمیت بودن آن قرار می گیرد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. اما علاوه برآن در تبیین واقعه و نتیجه گیری هاست که رویکردسومی که ضمن تصدیق اهمیت سند برای جنبش دادخواهی درعین حال با رویکردهای یک جانبه نسبت به آن مرزبندی می کند.اما قبل از پرداختن به آن بهتراست نگاهی به سه گرایش موردنظرداشته باشیم. گرچه دو گرایش نخست ظاهرا متضاد بنظر می رسند، ولی وقتی با دقت ببیشتری به تبیین آن ها نسبت به واقعه، به نوع احتجاجات و مفاهیم و مقولات بکارگرفته اشان نگاهی می افکنیم، معلوم می شود که در بنیادهای اصلی اشتراک نظر دارند:
رویکردی* نه فقط این سند را بدلیل انتشارنیافتن به موقع و بدلیل چندین دهه خاک خوردن در بایگانی، فاقداهمیت و ارزش افشاگرانه می داند؛ بلکه در رویکردمنتظری حتی باندازه سرسوزنی وجدان انسانی و اجتماعی هم نمی یابد و انگیزه او را فردی و نجات آخرتش می داند و به خانواده های"قربانیان" هشدارمی دهد که مبادا دچارخطای باصره شوند و معنای چشم پوشیدن از مقام را به معنای دفاع از "قربانیان" بیانگارند.
مسلم است که اگر این سند به موقع انتشارمی یافت برای افشای جنایت درحین ارتکاب مؤثرتر می بود و از این زاویه قابل انتقاداست، اما از آن نمی توان نتیجه گرفت که عدم انتشاربه موقع آن الزاما به معنی عدم اهمیت آن در لحظه کنونی است. چرا که فاکتورهای دیگری چون چالش های شرایط حال حاضر و اهمیت و حساسیت خودمسأله که در بخش بعدی به آن خواهیم پرداخت، نیز دخیلند. اگر پرونده ای هنوز باز و در دستورکارجنبش باشد بدیهی است که هر فاکتی که بتواند ارتکاب به این جنایت را مدلل کند، برای محکوم کردن جنایت و جنایتکاران در افکارعمومی و محاکم جهانی و البته بیش از همه تقویت جنبش دادخواهی نمی تواند بی اهمیت باشد. اما در قطب مقابل آن شاهد رویکرددیگری* هستیم که منتظری را «نشانه و آیت الانسان» نامیده و حساسیت اش به انسان و انسانیت را ستوده است، و طبعا انتشاراین سند را نیز فاکت مهمی برای صحت قضاوت خود می داند.
مابه الاشتراک این رویکردها، تماشاچی بودن، جداکردن واقعه از بسترعینی تحولات اجتماعی و تحلیل و تبیین غیرتاریخی از واقعه و شخص منتظری و درک نادرست و آشفته از مقوله و ماهیت قدرت، و توسل به واژگان و مفاهیمی تجریدی، قائم به ذات و تهی از معنای واقعی و مشخص است.
این پرسش مطرح است که آیا برای نشان دادن اهمیت یک سندتاریخی و یا نشان دادن بی اهمیتی آن، ناگزیریم که یا افشاکننده را قدیس به پنداریم و برای از دست دادنش ماتم بگیریم، یا در آنسو کنش های تاریخی و مقام لحظه های مهم را از متن رویدادها و روندهائی اجتماعی و سیاسی که در درون آن معنا می یابند بگسلیم و به کنش هائی فردی، در خود و بی ارتباط با تحولات تاریخی و اجتماعی کاهش دهیم؛ و نهایتا هم رخدادها را با استناد به عقاید و تصورات و یا توضیح و تبیین عاملان تاریخی از خود و فعل خود، فاقداهمیت اجتماعی و سیاسی بدانیم. بنظر می رسد دوگانه فوق پشت وروی یک رویکردواحد باشند و برای تحلیل حقیقت واقعه باید از دوگانه فوق عبورکنیم. بدیهی است که با چنین رویکردی دیگر درک اجتماعی-تاریخی از سیرتحولات جامعه بشری بی معنا شده و آن را باید به گونه ای دیگر و براساس نیات و باورهای افراد و شخصیت ها نگاشت (اصالت ایده و شخصیت). چنین رویکردی، خواسته و ناخواسته، رابطه متقابل ذهن و پراتیک اجتماعی، شعورافراد و مبارزات اجتماعی را مخدوش ساخته و به چالش می کشد. بکارگیری مفاهیم و واژگانی گنک و کلی چون انسانیت، گذشتن از قدرت، و یا توضیح تحولات و اتفاقات مهم و تاریخی با استناد به تصورات و ذهنیت مذهبی (و یا غیرمذهبی) عاملان تاریخی، بدون ارجاع آن ها به مابه ازاء اجتماعی خود، تحولات تاریخی را پوچ و بی معنا می سازد و موجب استنتاجات نادرست و هدف گیری غلط می شود. در واقع خودآگاهی تاریخی نسبت به فعل و عملکردخویش، گرچه امری است پیچیده و بدور از رابطه خطی؛ اما به معنی گسستن و نادیده گرفتن رابطه بین آن ها نیست. از قضا هرتبیین واقعی و علمی باید بتواند حتی الامکان این رابطه را با همه پپچیدگی هایش توضیح بدهد و از توسل به مقولات و مفاهیم انتزاعی و تهمی از معنا برای متافیزیکی و رازآمیز کردن واقعه حذر کند.
و چنین است که در توضیح و تبیین این پدیده توسط هر دو رویکرد، ماوقع، بسترتاریخی-اجتماعی خود را از دست می دهد و منجر به ارزش گذاری های انتزاعی و مقولاتی چون نیت خیر و شر، انسان و ناانسان، فردیت بی ارتباط با جمع، واقعه ای بی ارتباط با جامعه و... تبدیل می گردد. طرح ادعاها و عباراتی چون او در یک قدمی دست یابی به قدرت- قدرتی که با اختیارات نیمه خدائی که می توانست خیلی چیز ها را عوض کند، حساسیت انسانی اش را حفظ کرد و خود را از سقوط به منجلاب جاه و مقام کنارکشید و... ، یا در سوی مقابل بی ارزش تلقی کردن یک واقعه مهم اجتماعی بدلیل نیات و باورها وانگیزه های فردی عامل، هیچ نشانی از وجدان انسانی ومسئولیت اجتماعی در آن نیافتن، این که انگیزه او نجات آخرتش بود و.... بیش از آن که توضیحی بسنده از حقیقت لحظه و این رخداد باشد، بیانگرآشتفتگی در توضیح و تبیین تاریخی و نادیده گرفتن جدال جریانات اجتماعی دخیل در یک واقعه است. گیرم که انگیزه او صرفا نجات آخرتش بوده باشد؛ مگر معنای تاریخی عملکرداو را تصورات و انگیز های شخص وی تشکیل می دهد؟!. صاحب چنان عقایدی نشسته بر قایقی در دریائی است که بدون این دریا و امواج قایقی وجودنخواهد داشت. در هرحال قایق در خلأ حرکت نمی کند بلکه سوار برآب و موج های موجود در آن است. آیا کسی می تواند از نظرتاریخی مذاهب و کتاب های مقدس را صرفا با ارجاع به گفته ها و ادعاهای خودآنان موردتفسیر و قضاوت قرار دهد؟ در این نوع تبیین ها گوئی که لحظه هائی وجود دارند که روح تاریخ از حرکت باز می ایستد و قایق از ملأوجودی خود یعنی بسترعینی آب و زیروبم امواج دریا آزاد است و می توان با خلق فضاهای سوررآلیستی، نبردگرایش ها و جریانات گوناگون اجتماعی را به نبرد تن به افراد و انگیزه ها و عقایدآن ها تقلیل داد و از این منظر به قضاوت در معنا و اهمیت وقایع پرداخت (البته اگرتحولات تاریخی-اجتماعی را فردبنیاد بدانیم). نباید از یادبرد که متافیزیک بیان وارونه جهان فیریک است و درک آن نیز بدون ارجاع به جهان فیزیک نیافتنی است. در فضای سوررألیستی در حالی که یک طرف برای قدرت و تثبیت آن می جنگد، طرف دیگر فرشته ای است که گویا قدرت را سه طلاقه کرده است. در حالی که همه این منازعات صرفنظر از نوع و شدت و توازن قوا، خود بخشی از نبردقدرت بین گرایشات موجود در ساختارنظامی است که از بدو تولدش با آن عجین بوده است و از قضا واقعه حذف منتظری یکی از بزرگترین فرازهای این جنگ قدرت است. نبرد نه در خلاء که در جهان واقعی بین گرایش ها و از قضا گرفتن سهم شیر از قدرت صورت می گیرد. چرا که در جامعه هرمی-طبقاتی قدرت به مثابه شرط وجود و بقاءسرمایه و کسب و حفظ منافع درهمه یاخته های چنین نظامی ساری و جاری است. در حقیقت تضعیف قدرت منتظری، تصفیه و حتی اعدام حلقه های نزدیک به او از سال ها قبل آغازشده بود و عکس العمل وی به فاجعه 67 تنها به آن شتاب داد و به نقطه غلیان و سرنوشت سازی رساند و گرنه اصل فرایندخلع یداو از مدت ها قبل رقم خورده بود. هم چنین در پاسخ به ادعای دیگری باید افزود، گیرم که در جهان سوررآلیستی موردنطر، او قدرت را بدست گرفته بود، اما مگر قدرت حقوقی و نگاشته شده بر روی کاغذ الزاما به معنای قدرت حقیقی است که او با توسل به آن بتواند "بسیاری چیزها" راعوض بکند. بدون وجود یک پایگاه اجتماعی فعال و سازمان یافته در جامعه و نیز داشتن پایگاه و حلقاتی مهم در ساختارقدرت، برخورداری صوری از حقوق حتی نیمه خدائی دردی را دوا نمی کند و شخص منتظری هم به خوبی از روندحذفش از قدرت و لاجرم حد و اندازه قدرت واقعی خود آگاه بود و از قضا برای تقویت موقعیت خویش می کوشید. عاملیت و ساختارها و پایگاه اجتماعی هم چون شرط وجودی یکدیگر بهم گره خورده اند. خمینی سال های متمادی در نجف مگس می پراند، بدون یک جنبش متوهم به او و بدون شکل دادن تدریجی ساختارها نظریه ولایت فقیه در رده یاوه های تاریخی دسته بندی می شد. بنابراین این تصور که اگر منتظری مثلا به طورتاکتیکی افشاء نمی کرد می توانست قدرتش را حفظ کند و او بزرگوارانه و با علوطبع از آن گذشت، یک تصورنادرست از مقوله قدرت و سیررویدادهای آن زمان است. در حقیقت حذف منتظری بخشی از مناسک انتقال قدرت به دوره پساخمینی بود و دیر یا زود اتفاق می افتاد و حتی در صورت دستیابی به قدرت صوری، به مصداق آن که گربه عاریتی موش نمی گیرد، کارمهمی از دستش بر نمی آمد. چرا که غروب اقتدار و گرایشی که منتظری نماینده و بازتاب آن بود از مدت ها پیش از سال 67 آغازشده بود و خروش منتظری نسبت به اعدام ها، بسان آوای مرگ قوی سیاه بود. هم چنین در این رویکرد، نه فقط هیچ رابطه ای بین کشاکش فردی با کشاکش بین گرایش های درونی ساخت قدرت وجودندارد ( تصویری نادقیق و نادرست از ارتباط پیچیده شبکه های قدرت)، و کنش های منتظری هم اساسا به عنوان یک تک فرد موردارزیابی و داوری قرار می گیرد، بلکه هیچ رابطه و پیوندی بین منازعات درون حاکمیت و جامعه هم وجودندارد. در حالی که پویائی و مبارزه جامعه علیه حاکمان و قدرت مستقر بویژه در شرایطی که حضورمستقل امکان پذیرنیست، بطوراحتناب ناپذیر و به انحاء گوناگون در صفوف حاکمان، گرچه به نحوی کژتاب و منکسر بازتاب پیدا می کند و علیرغم تلاش های رژیم برای یکدست کردن خود، دائما بازتولید می شود. همه این ها می طلبد که این واژه های ماسیده و بیروح را صیقل داد و گرنه بکارتحلیل و تبیین حقایق جامعه، مگر به عنوان مهماتی برای پرتاب به هوا، نمی آیند.
رابطه پیچیده دولت و جامعه
مطالبات و مبارزات جامعه گرچه امکان بیان واقعی و شفاف در میان صفوف حاکمان بویژه در جوامع استبدادی را پیدا نمی کنند، اما می توانند با عبور از دولت و منشورمنافع جناح ها که نه در خلأ بلکه ناگزیرند در ملائی بنام جامعه حضورداشته باشند، به شکل محدود، کنترل شده بازتاب پیداکنند؛ که بیانگروجودارتباط پیچیده جوامع بشری با دولت ها و جناح های قدرت است. چنین رابطه ای بین جامعه و دولت، صرفنظر از شدت و ضعفش در همه جای جهان وجود دارد. دولت ها نه فقط در وجه نخست کارکردخود در خدمت طبقه بورژوازی و ثروتمندان قرار دارند، بلکه به موازات آن و در وجه دوم کارکردخود ناگزیرند که به خدمات اجتماعی و نیازهای عمومی جامعه هم-صرفنظر از درجه و میران آن در این یا آن دولت- پاسخ بدهند و گرنه بقاء و فلسفه وجودی خود را به خطرخواهند انداخت و حتی نخواهند توانست وظیفه اصلی و نخست خود را هم انجام بدهند (ظاهرشدن دولت هم چون نیروئی بر فرازطبقات و جامعه بیانگرهمین کارکرددوگانه دولت است ). از ِقبل آن است که دولت ها همواره زیرفشارسنگین و مداوم جوامع برای انجام وظایف و مطالبات خود قرار دارند و کشاکشی بین بورژوزای و اکثریت زحمتکشان جامعه برقراراست. و در این رابطه نه فقط بین دولت و جامعه بلکه تحت تأثیرآن در درون دولت هم ( علاوه بر جدال باندها و بخش های گوناگون حول منافع اخص خود) کشمکشی بین تخصیص سهم سرمایه اجتماعی و بازتوزیع ثروت با تأمین روندبازتولید و انباشت سرمایه که به معنی حفظ کیان سیستم و سرکوب جنبش های اجتماعی طبقات فرودست و تحت اسثتماراست، میان جناح های مختلف طبقه حاکمه جریان دارد (مثلا در آمریکا هم اکنون جدال سختی بین بخش های مختلف بورژوازی حول سهم این دو عرصه در جریان است). جدال بین این دو وجه از کارکرددولت اجتناب ناپذیراست و همواره وجود دارد و منشأ اصلی آن تقابل نیازهای جامعه و زحمتکشان و طبقه ثروتمندان است، اما درون قدرت و دولت هم کمانه می کند. البته توجه به چنین کشاکشی مغایرتی با مبارزه مستقل و قاطع و انقلابی جامعه علیه کلیت سیستم ندارد و چه بسا بتواند مکمل آن هم باشد. هرچه جامعه حضوری نیرومندتر و مستقل تر داشته باشد، امکان تحمیل مطالبات رادیکال تر به دولت و طبقه حاکمه برای گشودن مسیردگرگونی های ساختاری وانقلابی هموارتر می شود. در همین رابطه حکومت اسلامی ایران هم مثل همه حکومت ها هیچ گاه بری از این کشمکش ها و فشارها نبوده است و مشخصا تا جائی که به بحث مشخص ما و به جنبش دادخواهی برمی گردد، آقای منتظری از سال ها پیش محل مراجعه و ِشکوه و شکایت بخش هائی از جامعه و از جمله بخشی از خانواده زندانیان و لاجرم تحت فشارجامعه و خانواده ای زندانیان برای کندکردن تیغ سرکوب و بهبودشرایط زندانیان و آزادی و غیره بوده است و حتی گاهی اقدامات و فشارهای او در بهبودشرایط زندانیان نیز بی تأثیرنبوده است.
به تصویرکشیدن این مبارزه در قالب واژگانی چون "قاتلان و قربانیان" که در آن یکی کنش گرتمام عیاراست و دیگری کنش پذیرتمام عیار، تصویری منفعل و مات از نبردجنبش ضداستبدادی -رهائی و جنبش دادخواهی با استثمارگران و جنایتکارانی است که بربام قدرت نشسته اند. با در نظرگرفتن این فعل و انفعالات پیچیده بین جامعه و حاکمیت و تأثیرآن بر جدال های درونی حاکمیت، قراردادن منتظری در چهارچوب منازعات درونی حاکمان و حمایت نسبی او از حقوق زندانیان در چهارچوب منافع گرایش ها و منازعات درونی نظام، توضیح قانع کننده تر و دقیق تری از واقعه و اهمیت آن ارائه می دهد تا آن که رفتار او را صرفا با انگیزه ها و باورهای فردی و یا پای بندی به ارزش های والای انسانی تحلیل کنیم. در این رویکرد با وجود تفاوت و حتی تصاد بین منافع و مطالبات بیرون و درون سیستم، اما دیوارچینی بین آن ها و نیز بین علائق و عملکردفردی و اجتماعی وجودندارد. او را باید درهمان جایگاه واقعی اش به عنوان بخشی از نظام که در جدال با بخشی دیگر قرارداشته است و در شرف حذف از ساختارقدرت و از قضا در تلاش برای تقویت موقعیت و قدرت خود قرارداد. نوشته زیر همان زمان که برخی از رفقا وی را "آیت انسان" نامیدند، برای روشن کردن جایگاه منتظری و نقدآن گرایش نگاشته شد*.
خلاصه آن که با در نظرگرفتن نکات فوق معلوم می شود که این دو رویکرد با وجودتقابل ظاهری و نتیجه گیری متفاوت، اما در عمق و محتوا باهم خویشاوندی داشته و با مقولات و مفاهیم مشترکی به ارزیابی از منتظری و ارزش گذاری از سخنان وی پرداخته اند. گیرم که یکی از جنبه مثبت به وی نگریسته و دیگری از جنبه منفی .اما هردو در تقلیل درونمایه این رویداد به انگیزه ها و سجایای فردی و دورزدن عوامل اجتماعی اشتراک نظردارند.
******
البته رویکردهای نادرست فقط اختصاص به صفوف چپ نداشته و بیرون از آن هم از جمله در میان ملی- مذهبی های حامی اصلاح طلبان و نیز در خارج از کشور با شدت دوچندان وجود داشته است که با بهره گیری وسیع از رسانه های کلان، به ارزیابی های سخت یک جانبه و آمیخته با توهم و البته همراه با بهره برداری های سیاسی پرداخته اند. بدون آن که بروی مبارک بیاورند که انتشارچنین سندی از نظام جنایت پیشه ای که حتی آقای منتظری امیدبه اصلاح آن را از دست داده بود، قبل از هرچیز پتک کوبنده ای است بر فرق تمامی مشاطه گران رژیم و کسانی که با تقسیم آن به بخش خوش خیم و بدخیم و دل بستن به اصلاح سیستم، خاک به چشم حقیقت پاشیده اند. اگر بقول مارکس شرم را یک احساس انقلابی بدانیم، باید گفت دریغ از یک جوشرم! چنانچه به عنوان مثال آقای رضاعلیجانی- که در قیاس با بسیاری از اصلاح طلبان و در چهارچوب آن مواضع انتقادی هم دارد- در گفتگو با رادیودویچه بله و نیز درخلال یادداشت های خود، نه ففط انتقاد از بایگانی شدن فایل صوتی و عدم افشای آن به موقع و قبل از وقوع فاجعه را نشانه پرت بودن منتقدین از ساختارقدرت می داند، بلکه آن را نشانه آگاهی و فراست منتظری از زیرو بم ساختارقدرت و از این واقعیت که چانه زنی و لابی گری در پشت صحنه روش مؤثرتری از افشاء آن بوده است، می داند!. او حتی جلوترمی رود و مدعی می شود که افشا،آن- یعنی گرفتن مچ مجرم در حین یا قبل از قوع جنایت- چه بسا می توانست سبب افزایش دامنه جنایت هم بشود!. باین ترتیب در نزدایشان چانه زنی و لابی گری درون سیستمی و التماس و سخن گفتن در خلوت و بدور از افکارعمومی، در مقابله با جنایتی کاملا تدارک و سازمان یافته، اهرمی کارآتر و دارای بردبیشتر است تا بسیج افکارعمومی و نهادهای حقوق بشرداخل و خارج و دامن زدن به مقاومت جامعه مدنی. ظاهرا جامعه مدنی چیزخوبی است اما بشرط آن که ما تشخیص دهیم کی و کجا باید زین شود و کی و در کجا باید بی خبر نگهداشته شود. جالب است وی زمانی (قریب سه دهه بعد) از این نوع چانه زنی های پشت پرده دفاع می کند که بی خاصیت بودن آن لااقل برای کسانی که زنده اند و آن فاجعه را پشت سرگذاشته اند روشن شده است. گواین که اگر به این سندشنیداری دقیق بشویم، بی نیتجه بودنش همان زمان هم، برای شخص منتظری روشن بوده است اما نهایتا پیوندهای عمیق و دیرینه اش با خمنیی و با نظامی که خود هم در برساختنش نقش مهمی داشته است و البته چه بسا هزینه های سنگین و غیرقابل محاسبه آن، او را محتاط کرده است. با چنان رویکردی است که رضاعلیجانی مدعی می شود منتظری با ایرادچنین سخنانی، هم به قهرمان اخلاقی تبدیل شد و هم به قهرمان سیاست و تاریخ!. این که با ایرادسخنان در خفا و پخش نشده، که بدلیل بیرونی نشدن فاقد جنبه افشاگرانه هم بود و مهم تر از آن بهمان دلیل پنهان ماندن خصلت بازدارندگی خود را از دست داد؛ چگونه می توان به قهرمان سیاست و تاریخ تبدیل شد خود یک معماست! حتی شاید به توان گفت که این سخنان در پشت درب های بسته و خطاب به جنایتکاران، در شرایطی که فوبیای خطرفروپاشی ناشی از بیماری و مرگ عنقریب خمینی، پی آمدهای ناکامی درجنگ و خلأ قدرت ناشی از بی جانشینی و دیگر چالش های سترگ آن زمان، کل نظام را در خودفروبرده بود، این رویکرد بدلیل سترونی ناشی از لابیگیری درون سیستمی خود چه بسا بر دامنه ترس و خشم رژیم افزوده هم باشد بدون آن که بتواند هم ارز آن نیروی بازدارنده یعنی حساسیت جامعه و خانواده های زندانیان و کنشگران اجتماعی را نسبت به فاجعه ای که در جریان است برانگیخته باشد که مصداق سنگ را بستن و سگ را بازکردن است. البته کسی نمی تواند ادعا کند که افشاء سند حتما جلوی کشتار را می گرفت، اما حداقل، موجب افزایش هزینه های جنایت می شد. بگذریم از این که اگر قرار باشد پس از گذشت 28 سال از آن سخنان ابرازشده در خفا، اگر کسی در این میان سزاوارتحسین باشد قاعدتا فردی یا کسانی باید باشند که آن را از خفا در آورده و علنی کرده اند و هنوز هم زنده اند که تاوان آن را پس بدهند (این که خود این افشاگری هم بخشی از جنگ قدرت باشد منتفی نیست). چرا که زندگان بیش از مردگان محکومند که فشارها را احساس کنند! به هرحال با هرنیتی که صورت گرفته باشد، فقط و فقط این کار می توانست آن کنش نیمه تمام و کم رمق را، ولو پس از گذشتن این همه سال، به یک اخگرسوزان و تأثیرگذار و چالش برانگیز تبدیل کند. اقدامی که امام جمعه مشهد آن را اعلام جنگ آشکار با بنیادنظام خواند و خامنه ای گفته است، افرادخبیثی می خواهند چهره نورانی امام را خدشه دارسازند و برای جنایتکاراتی که هزاران نفر از مردم عادی را به قتل رسانده اند ایجادمظلومیت کنند! انتشاراین سند نظام را از فرق سر تا نوک پا و به شمول همه کارگزاران حال و گذشته، در مخمصه قرارداده و برافروخته است و پتکی است برفرق کلیت نظام از هر گرایشی وجناحی. از خمینی مدفون شده تا نوه های جماران نشین اش که می کوشیدند تصویری جعلی و دلپذیر و باصطلاح نسل جدیدپسند از امام جنایت کارشان به جامعه حقنه کنند، و تا بیت رهبری و سران قوا، و از رفسنجانی و خاتمی و موسوی و همه کارگزاران ریز و درشت دیگر.
از یک تبیین همه جانبه و بیش از همه متعهد به تقویت جنبش دادخواهی، انتظار می رود که هم اهمیت این سند و دلایل بازتاب گسترده و برانگیختگی رژیم و پی آمدها و فرصت های ناشی از آن را به نمایاند و هم البته بتواند توضیح مستدل و به شیوه علمی از جوانب دیگراین واقعه از جمله بستر و محتوای کشاکش ارائه بدهد. به عنوان مثال بیانیه ای که مادران پارک لاله پیرامون انتشاراین فایل صوتی انتشاردادند در مجموع حامل رویکردی موزون و مستدل بود*
بخش دوم این نوشته اختصاص دارد به غبارروبی از صورت مسأله و اهمیت و ضرورت بهره گیری از آن.
05.06.1395 28.08.2016 تقی روزبه
ارزش نوارصوتی در چیست؟- شهاب برهان
آیا یک کمونیست می تواند در مرگ یک "فقیه عالیقدر" آهی بکشد؟- محمدرضا شالگونی
متأسفانه این رویکرد در گفتاررادئوئی اخیروی نیز هم چنان و با شدتی دو چندان ادامه دارد که در آن آقای منتظری، هم چون اسوه اخلاق و انسانیت موردستایش قرارمی گیرد. ر.شالگونی بالاخره پس از این همه صحبت و سخن، نمی گوید چظور و به کدام دلیل کسی که نظرا هم چنان برولایت فقیه و صغیربودن انسان پای می فشارد و عملا در شکل دادن به نظام جهنمی جمهوری اسلامی نقش مهمی داشته است، و حاضرنشده است حتی به به جنایتکاران را علنی کند تا شاید با فشارافکارعمومی داخل و خارج کشور لااقل بتوان از دامنه جنایت کاست و هزینه های جنایت را بالابرد، اسوه اخلاق و انسانیت است. مگر ما در میان طبقات حاکم چه در دوره فئودالی و چه دوران بورژوازی کسانی را که از موضع "پدرانه" به رعیت وکارگران و مردم می نگریسته اند و حتی اشک هم می افشانده اند، کم داشته و داریم؟ اینکه شالگونی می گوید وقتی خود را جای منتظری می گذارد کم می آورد، آیا دلیل می شود که جهان را و انسانیت را با قد و قواره "پدران دلسوز" مترکنیم؟!
دونوشته زیرکه در همان موقع ، پیرامون جایگاه منتظری و در پاسخ به ادعای آیت الانسان نگاشته شد:
جایگاه منتظری و بازتاب آن در میان اپوزیسیون -تقی روزبه
آیت اله منتظری هم نظریه پردازولایت فقیه و هم قربانی آن!- تقی روزبه
می خواهیم بدانیم....-مادران پارک لاله
مشگینشهر
فقر به توان امید
مشگینشهر یکی از شهرهای استان اردبیل است که در شمال غربی ایران و 839 کیلومتری تهران واقع شده است. در اطراف این شهر حدود 120 روستا وجود دارد که تعدادی ازاین روستاها جزو مناطق محروم ایران به حساب میآیند.محرومیت، همیشه با سختی و مشقت همراه بوده است اما وجود یک چیز میتواند به راحتی تلخیهای زندگی را شیرین کند و آن چیزی نیست جز امید به زندگی. امید نیروی عجیبی است که در سختترین شرایط مانند رودخانهای آرام از بین رنجها و مشکلات انسانها، راه خود را باز میکند و روح زندگی را در کالبد فقر و محرومیت میرقصاند. مردم امیدوار همیشه راهی برای حرکت و ادامه زندگی پیدا خواهند کرد و هرگز نخواهند ایستاد. هرچند نمیتوان انکار کرد که سختیهای زندگی مردم محروم بر شادیهایشان غلبه دارد اما همین شادیهای اندکی که از دل رنجها بیرون میزنند حکم ذرههای طلا را دارند که از دل کوههای سخت کشف میشوند و این میسر نخواهد شد جز با تیشه صبر و امید به زندگی. تصاویر گرفته شده گوشهای از زندگی روزمره مردم در مناطق محروم روستاهای اطراف مشگینشهر اردبیل را نشان میدهد.
اشتراک در:
پستها (Atom)