۱۳۹۱ شهریور ۲۳, پنجشنبه
بهروز سورن: همه چیز از آنجا شروع شد که – بخش دوم
بهروز سورن: همه چیز از آنجا شروع شد که – بخش دوم
سپتامبر 12, 2012 — سایت خبری جنبش خرداد
سایت خبری جنبش خرداد : در ادامه درج نظرات مخالف و موافق در باره » تریبونال لندن » و بویژه درج نظرات ر. فرخ قهرمانی ، اینجا و نیز اینجا ، اینک پاسخ و نظر ر. بهروز سورن را نیز درج می کنیم . قابل ذکر است که سایت خبری جنبش خرداد در این مباحثات هرگز بی طرف نبوده و نیست و خود را در جرگه مخالفین چنین دادگاهی می داند .
بهروز سورن: همه چیز از آنجا شروع شد که – بخش دوم
در این تعریف زندانی سیاسی درجه بندی نمی شود. تقدم و تاخر داده نمی شود. اتهامی کلی و یکسان دارند و حق بیان و عقیده و تعقیب آنان خود جرم است. چنانچه نقطه حرکتمان را بر این اساس قرار دهیم موظف خواهیم بود که به پدیده زندانی سیاسی بعنوان یک ناهنجاری اجتماعی نگاه کنیم و خواستار حذف آن باشیم. هر گونه نگاه سکتاریستی و انحصار طلبانه به این پدیده آن را به ابزار تبدیل میکند. ابزاری که در خدمت یک گروه, سازمان, فرقه و یا یک طیف قرار خواهد گرفت
زندانی سیاسی , ناهنجاری اجتماعی یا ابزار!؟
حقیقت اینست که در سرکوب وحشیانه زندانیان سیاسی در زندانهای کشور و در دهه شصت, جمهوری اسلامی از هیچ نیروی متشکل سیاسی کم نگذاشت. برخی از نیروها زودتر و سایرین دیر تر.
دیر و زود داشت ولی سوخت و سوز نداشت. سازمان اکثریت و حزب توده با دفاع ننگین خود از جمهوری اسلامی و آویزان کردن صفت ضد امپریالیستی به آنان تصور داشتند که خود از زیر تیغ رهائی مییابند و احتمالا دفتر و دستکی در دستگاه حکومتی به آنان از طرف رژیم و بعنوان دستخوش تعلق خواهد گرفت. از همینرو پس از آغاز دستگیری های این طیف زندانیان سیاسی آنها در زندان بنوعی شوکه بودند و تا مدتها فکر میکردند که اشتباهی صورت گرفته است! اما با تمام این تفاسیر بعنوان زندانی سیاسی شایسته دفاع برای آزادی بودند همانطور که بسیاری از متعلقین عقیدتی هستند.
در مناسباتی دمکراتیک و عادلانه بر اساس حقوق انسانی شهروندان هیچکس بدلیل اندیشه سیاسی اش نباید مورد تعقیب زندان و شکنجه قرار بگیرد. در این تعریف زندانی سیاسی درجه بندی نمی شود. تقدم و تاخر داده نمی شود. اتهامی کلی و یکسان دارند و حق بیان و عقیده و تعقیب آنان خود جرم است. چنانچه نقطه حرکتمان را بر این اساس قرار دهیم موظف خواهیم بود که به پدیده زندانی سیاسی بعنوان یک ناهنجاری اجتماعی نگاه کنیم و خواستار حذف آن باشیم. هر گونه نگاه سکتاریستی و انحصار طلبانه به این پدیده آن را به ابزار تبدیل میکند. ابزاری که در خدمت یک گروه, سازمان, فرقه و یا یک طیف قرار خواهد گرفت.
این نوشته قصد ندارد که به تجزیه و تحلیل این موضوع بپردازد و پاسخی است به طیف مطلوب فرخ قهرمانی و دو نوشته اش در این آدرس ها:
اینجا
و
اینجا
برگردیم به نقدهای فرخ قهرمانی
زیگزاگ میزنم پس زنده ام!
فرخ قهرمانی تاکید ویژه ای بر زیگزاگ زدن سیاسی من دارد. منظور او شاید سیال بودن من و سایت در میان نیروهای سیاسی است.
او مینویسد:
اما زیگزاگ زدن مکرر سایت گزارشگران و نیز بهروز سورن، نگرانی مرا برانگیخت و دلیلی شد برای نوشتن این مطلب تا نوسانات مواضع او را به عنوان نمونه ای از سرگردانی نظری و سیاسی تعدادی از فعالین مستقل چپ، بیشتر مورد بررسی قرار دهم.
من سعی میکنم که زحمت ایشان برای اثبات زیگزاگ زدن های سایت گزارشگران را کم کنم.
خطای فرخ قهرمانی اینست که بهروز سورن را با سایت گزارشگران برابر میکند و فله ای میخواهد اثبات کند که هر دو زیگزاگ میزنند و قطعا بلحاظ سیاسی منظور است. یکی ازعلل این نوسانات را هم همانطور که غیر مستقیم نوشته است انتشار لینک مطلبی از یک منتقد این طیف است. منتقدی که مثل من و فرخ قهرمانی و دیگران تعلق به رنگین کمان تبعید دارد.
گزارشگران یک رسانه است. وظیفه اش انتشار اخبار و گزارشات متنوع است. اگر تنوع انتشارات سایت بمعنای زیگزاگ زدن آن باشد. ما از این تنوع و زیگزاگ استقبال می کنیم. اگر منظور فرخ قهرمانی زیگزاگ ها بین جبهه انقلاب و ضد انقلاب است که بنظر من باید به عهده خوانندگان سایت گذاشت. زیرا ورود به این مبحث را ما نه تنها ضروری نمیدانیم که معتقدیم طرح این مطلب خود ریختن آب به آسیاب دیگران است.
در زمینه زیگزاگ زدن هایم معتقدم که تفاوت نظر در نگاه مختلف به پدیده زندانی سیاسی است. قرار هم نیست انسان ها یکسان به این پدیده نگاه کنند. مدتها قبل ضمن یک هشدار به شرکت کنندگان در گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی و در پاسخ به امین حصوری و در ارتباط با رسانه های امپریالیستی نوشتم که:
زنده باشید و به راهتان ادامه دهید!
اصلاح طلب عارق میزند و سرمقاله مینویسند اما از کنار سالگرد کشتار زندانیان سیاسی با نیشخند میگذرند. بی بی سی را میگویم, رادیو فردا را میگویم. با اصلاح طلبان عشقبازی می کنند. سیاست انگلیس و سازمان سیا می گذارند. بدون اجازه آنها آب نمیخورند. اگر روزی کس دیگری در مصاحبه هایشان بر بخورد, رد گم می کنند. پز آزاد نویسی می گیرند. جلب توجه و خواننده جذب می کنند تا سر بزنگاه به جنبش ها لطمه بزنند. به ریشمان در نهان می خندند. اگر هنوز ریشی بر چهره های خسته و له شده مان باقی باشد.
حافظه را پاس داریم. هرگونه سازش با رژیم و طیف اصلاح طلبان را در اینمورد خاص ( تکفیر کنیم ). اگر نکنیم اصالت مجموعه را از دست میدهیم. امید به باد میدهیم. آلترناتیوها شکل میگیرند و این مجموعه نیز خوراک تجربه و فریبکاری جناح راست خواهد شد. سرعتی در کار نیست. گام بگام صورت می گیرد. برق امکانات و توانائی مالی اپورتونیست های محلی ما را می گیرد.
بهمین دلیل در نوشته پیشین به ان اشارتی داشتم. بر 2 محور فراموش نمیکنیم و نمی بخشیم و حذف کلیت رژیم پا فشاری کنیم. اسکلت سازمان دهندگان را به حواشی اکثریتی ها و سبزها نسپاریم.
زندانی سیاسی جانباخته و یا رها شده را تفکیک نکنیم. آزادی بی قید و اندازه اندیشه را محور قرار دهیم. این حماسه را فراگیر کنیم.
دوست عزیز و آگاهم امین حصوری نقد کرده است که من در نقدم تناقض داشته ام.
من سراسر تناقضم. با تناقض بدنیا آمده ام و در تناقض هایم غرق خواهم شد.
این پیام پشتیبانی از سوی گزارشگران به گردهمائی چهارم نوشته و ارسال شد. مفقود شد!
اینجا ببینید
دو محور اصلی همیشه مد نظر بوده است.
اول آنکه کلیت رژیم را میبایستی هدف دادخواهی قرار داد. ( رادیکالیسم )
دوم اینکه زندانی سیاسی در مفهوم عام آن در نظر گرفته شود.
آیا تهیه گزارش از دادگاه لندن که طیف رنگارنگ تری از قربانیان جنایات رژیم در آن حضور داشتند ( و نه سبزها ) بمعنای نوسانات سیاسی من است؟ آیا در هیچ نوشته ای از اعضای دادگاه دفاع کرده ام؟
آیا مثل شما در گردهمائی چهارم بلندگو را در روز اول بدست سبزها داده ام؟ و یا بخشی از مسئولیت ها را بعهده آنان گذاشته ام؟
بنظر من تعیین مسیر بتونیزه شده برای منفردین سیاسی دوستدار چپ همانند من کار اشتباهی است. من تلاشم بر این بوده که همانند بسیاری از فعالین هوادار چپ نه به مسائل سیاسی و نه به پدیده زندانیان سیاسی, سیخکی و میخکی نگاه نکنم. اگر طیفی به مسائل نگاه میکردم قطعا چارچوب و برنامه ای داشتم مثل شما که متعهد به آن و از آن پا را فراتر نمیگذاشتم. نقد من به شما و طیف تان اینست که شما با وجود داشتن این چارچوب, پایتان را از آنسوی دیگر پشت بام بیرون می گذارید. یک بام و دو هوا متعلق به این طیف است. طیفی که سرگردان شده است. طیفی که برای حفظ و تداوم حیات خود به سبزها آویزان می شود و از رادیکالیسم خود کوتاه می آید. سبزها بدلیل سبز بودنشان مذمت نمی شوند بلکه بدلیل حمایتشان از اصلاح طلبان نکوهش میشوند. هم آن ها که جابجائی در حکومت را مد نظر دارند. هم آنهائی که با شما در گردهمائی می نشینند و با سبزها سیزده بدر می کنند.
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
برگردیم به سی و دو سال قبل
هر چه سانترالیزم در سازمان های موجود پر رنگ بود از بخش دوم این واژه یعنی دمکراتیک کمتر خبری بود. چیزی به اسم انتخابات موجود نبود. رهبران را تکانی نبود جز با پدیده ای بنام انشعاب که آنهم جایگاه رهبری در تشکل کوچکترجدید باقی می ماند. عضویت نه با اختیار و انتخاب که معطوف می شد. بالا تصمیم میگرفت که چه کسی عضو شود یا نشود. البته که خود فرد میبایستی قبول میکرد ولی غالبا در تائید عضو شدن خود نقشی نداشت.
راز این مناسبات غیر دمکراتیک درونی چه بود که هنوز هم پس از گذشت سه دهه در برخی از تشکل ها رهبری تکان نخورده است؟ برخی از آنان هنوز تشکل شان را ملک شخصی شان می پندارند. طبیعی است که در چنین شرایطی پدیده ای گسترده بنام منفردین چپ پر معنی میشود. این پدیده غالبا بنوعی اعتراض به حضور قواعد نامتناسب با شرایط و دانش ساختار تشکیلات است. فرهنگ غیر دمکراتیک حاکم بر سازمانها و احزاب در اپوزیسیون تنها مختص به آن تشکل ها نیست. همه ما بنوعی در درون این سازمانها بوده ایم و هنوز هم این فرهنگ را در اشکالی با خود حمل می کنیم. حال در قامت عضو سازمان ها و یا فعال منفرد سیاسی!
حقیقت بعدی چه بود؟
فرض مسلم:
( بهروز سورن و سایت گزارشگران ضمن دفاع از چپ بطور کلی هیچگاه ادعای مارکسیست بودن نداشته اند. شخصا نه دانش گسترده مارکسیستی دارم و نه احاطه به این علم رهائی انسان ها و نه در هیچ بحث تئوریک مارکسیستی شرکت داشته ام.)
حقیقت این بود که رژیم با امکانات نجومی تعقیب و سرکوب مخالفان قادر شد بخش اعظم سازمانها و تشکل های رادیکال مخالف خود را بازداشت, زندان و یا اعدام کند. بخشی نیز موفق به فرار از دم تیغ آنان و مخفی شدند و طیفی نیز توانستند پای خود را آنسوی مرزها بگذارند.
جز در برخی نواحی کشور مثل کردستان و بلوچستان در سایر نقاط شهری از حضور فعال باقیمانده تشکل ها در آن زمان نمیتوان صحبت کرد.
طی سالهای دراز سرکوب و غربت و تبعید هم این پروسه به کندی پیش رفته است. فرهنگ کهنه و سنتی تشکیلاتی در اینمدت رسوب کرده است و خلاصی از آن در این سن و سالهای نسل اولی اگر نگوئیم ناممکن اما دشوار است. علتش هم این است که بخش بزرگی ازروشنفکران ما فرصت تجربه تحزب را نداشته اند و با مفهوم دگر اندیشی و تولرانس نظری و سیاسی کمتر آشنا هستند.
پیش تر ها هم نوشتم که آفت چپ بطور کلی و بشکل رسوب شده همانا سکتاریسم است. انحصار طلبی است. ارجحیت دادن منافع گروهی بر منافع عمومی است. چپ میتواند با معنی و مفهوم دمکراسی بیشتر خو بگیرد و از این طریق اثبات کند که پیگیرترین دمکرات هاست. در چنین وضعیتی امکان پیوندهای عمیق آن با جنبش های دمکراتیک از جمله دانشجوئی و زنان و … ایجاد خواهد شد.
آیا درمانی برای سکتاریسم و انحصار طلبی پیدا می شود؟
شاید جوانانی که این مطلب را میخوانند بیاد نمی آورند اما نسل اول و دومی ها قطعا بخاطر دارند شعارهای:
زندانی سیاسی مجاهد آزاد باید گردد!
زندانی سیاسی فدائی آزاد باید گردد؟
معنی و مفهوم این شعارها این بود که سایر زندانیان سیاسی از ما نیستند و ابعاد سکتاریسم مرزی نمی شناخت.
بنظر من ضربه هائی که این تفکر به جنبش ضد استبدادی و برای دمکراسی در آن زمانهای دور زد, کم نیستند. ایا ضربه سکتاریست ها و تفکیک کنندگان زندانیان سیاسی امروزه کمتر است؟
این تفکر طیفی در امتداد همان انحرافاتی است که از سوی رهبران این جریانات هدایت می شد. تردیدی نیست که هر گروه و طیفی حق تشکل دارد و قطعا این طیف نیز همانند طیفهای دیگر موجود حق دارند تجمع خود را داشته باشند و پشتیبانی شوند همانطور که مورد حمایت گزارشگران بوده اند, اما حمله آنان به طیف های دیگر همانند تجمع زندانیان سیاسی و خانواده هایشان در ایران تریبونال بی معنی است. سوال اینجاست که چرا ضرورتا ایران تریبونال نباید از این حق برخوردار باشد؟
از جمله نقدهای فرخ قهرمانی زیگزاگ زدن های من در نوشته هایم است. مدتها پیش نوشتم که سراسر تناقض هستم. زمانی که خود اعتراف کرده ام به سرگردانی در اپوزیسیون چپ و رادیکال که بعضا خود هم نمیداند چه میخواهد و شمشیر خود را برای تشکل های چپ رادیکال دیگر تیز می کند, نقد بهروز سورن بی معنی است. آبی است که در هاون کوبیده می شود.
از فقیر چه یک نان بگیرند و چه بدهند
اما سوال باقیمانده این است که چرا طیف مطلوب فرخ قهرمانی زیگزاگ میزند؟
چرا از ماوراء چپ ( گردهمائی اول ) به ساحل سبزها غش می کند ( گردهمائی چهارم ) . اینکه فرخ قهرمانی از ( کتاب مرجع ) نام میبرد برای من ناشناخته است. کدام کتاب؟
اگر منظور نقد تعدادی از برگزار کنندگان گردهمائی چهارم است که در این آدرس میتوان یافت.
اینجا را کلیک کنید
من همه آنها را خوانده ام و با زمینه های پیدایش مخالفت ها نیز آشنا هستم اما این نوشته با مراجعه به آنها نیست و دیدگاه شخصی من است. اتفاقا آنها دستی بر آتش داشته اند و پیشنهاد من خواندن این مطالب برای باز کردن این بحث است.
چنانچه بهروز سورن بعنوان فعالی سیاسی منفرد و دوستدار سوسیالیسم مرتکب خطا میشود و زیگزاگ میزند. اهمیت کمتری دارد. خودش هست و بی ادعا و یک دست کت و شلوار مندرس اش اما چرا طیفی از مجربین و سر سفیدهای نسل قدیمی و زندانیان سیاسی پر سابقه زیگزاگ های بیاد ماندنی میزند؟
وجه به گستردگی بحث "گرفتن کمک از امپرياليسم" و بالا گرفتن بحث "تنش های جمهوری اسلامی با قدرت های غربی" ، سایت سیاهکل اقدام به درج مجدد بعضی از سرمقاله های نشریه های "پیام فدائی" و "۱۹ بهمن" می نماید تا مجموعه کاملی از مواضع چریکهای فدائی خلق در اين دو زمينه در اختيار خوانندگان قرار گيرد :
ا
توجه به گستردگی بحث "گرفتن کمک از امپرياليسم" و بالا گرفتن بحث "تنش
های جمهوری اسلامی با قدرت های غربی" ، سایت سیاهکل اقدام به درج مجدد
بعضی از سرمقاله های نشریه های "پیام فدائی" و "۱۹ بهمن" می نماید تا
مجموعه کاملی از مواضع چریکهای فدائی خلق در اين دو زمينه در اختيار
خوانندگان قرار گيرد :
|
کمک گرفتن از امپرياليست ها راه رسيدن به آزادی را هموار نمی کند !
|
مواضع ما از ورای پاسخ به چند سئوال
|
دمکراسی" و "حقوق بشر" در ایران با دلارهای آمریکایی حاصل نمیشود !
|
کمکهای مالی امپریالیسم، وسیله نجات یا زنجیر اسارت !
|
درباره نشست کاخ سفید با "مخالفین" جمهوری اسلامی !
|
تغییر رژیم توسط امپریالیستها، یا سرنگونی انقلابی آن بدست تودهها !
|
کمک گرفتن از امپرياليست ها راه رسيدن به آزادی را هموار نمی کند !
به نقل
از : پیام فدایی
، ارگان چریکهای
فدایی خلق ایران
شماره 157 ، تیر
ماه 1391
اشرف
دهقانی
کمک
گرفتن از
امپرياليست
ها راه رسيدن
به آزادی را
هموار نمی کند
!
اگر
بر کسی پوشیده
نیست که تحریم
های اقتصادی و
تهدیدات نظامی
امپریالیسم
آمریکا
و دیگر نیروهای
امپریالیستی
هم پیمانان وی
چه نقش و
عملکرد
ارتجاعی در
جامعه ایران ایفاء
می کنند، اگر
آشکار است که
این سیاست
ارتجاعی
چگونه شرایط
زندگی سخت
مردم تحت ستم
ایران در
چنگال رژیم دیکتاتور
و پلید و جنایتکار
جمهوری اسلامی
را از آن چه که
بوده و هست نیز
وخیم تر نموده
و محرومیت های
باز هم بیشتری
را بر آنان
تحمیل کرده
است، اما باید
دانست که این
سیاست تنها یک
جنبه از نقشه
های پلید و
ارتجاعی است
که نیروهای
امپریالیستی
علیه مردم ما
در شرایط کنونی
و برای ویران
کردن زندگی آینده
خلق های ایران
در جامعه ما
تعقیب می
کنند.
سیاست
ارتجاعی و
خطرناک دیگری
که از طرف نیروهای
امپریالیستی
به پیش برده می
شود، اقدام به
نفوذ موذیانه
در جنبش های
اجتماعی مردم
ایران و کوشش
در انحراف مسیر
دموکراتیک و
ضد امپریالیستی
این جنبش ها
به نفع خود و
در جهت تقویت
جبهه ارتجاع و
دشمنان مردم می
باشد. این سیاست
موذیانه
البته سالیان
طولانی است که
دست
اندرکاران
سرسپرده خود
را در عرصه
جامعه ما پیدا
نموده و از طریق
آن ها با فراز
و نشیب ها و
شدت و ضعفی
تعقیب می شود
تا جائی که
امروز به راحتی
می توان جای
پای این سیاست
را در مبارزات
توده های رنجدیده
ایران علیه
وضع ظالمانه
موجود، در
مبارزات
کارگران،
زنان، دانشجویان،
اقلیت های
مذهبی و خلق
های تحت ستم ایران
مشاهده کرد.
مثال بارز در
فهم واقعیت
فوق، نفوذ در
جنبش های ملی
در شرایطی است
که رژیم جمهوری
اسلامی، سرزمین
ایران را به
زندانی برای
ملیت های تحت
ستم تبدیل
نموده و ستم و
محرومیت های
جدی متعددی را
بر آن ها تحمیل
می کند. با تکیه
بر چنین ستم
واقعی ملی است
که بخشی از
اپوزیسیون
بهره مند از
کمک های مستقیم
و غیر مستقیم
قدرت های امپریالیستی
و یا وابسته
به امپریالیسم
تحت عنوان
دفاع از منافع
ملی خلق های
تحت ستم، به
رواج عقاید
ناسیونالیستی
ارتجاعی که
گاه ظاهری
اصلاح طلبانه
هم به خود می گیرند
و ایجاد دشمنی
بین ملیت های
مختلف
مشغولند.
در
حال حاضر بر
اساس سیاست
موذیانه نفوذ
در جنبش های
اجتماعی توده
های تحت ستم ایران،
در جهت اشاعه
ایده های غیر
انقلابی و
ارتجاعی در میان
نیروهای آزادیخواه
اپوزیسیون
تلاش گسترده ای
صورت می گیرد
تا حرکت های
مبارزاتی آن
ها در چنان مسیر
انحرافی قرار
گیرد که قبول
آن ایده ها ایجاب
می کند؛ و در این
میان باید روی
تلاش ضد
انقلابی جهت
مقبول جلوه
دادن ایده
ارتباط با
امپریالیسم
آمریکا
و متحدینش و
شکستن قبح چنین
ارتباطی متمرکز
شد. امری که به
طور مشخص زمینه
آن را اعمال سیاست
های امپریالیستی
کنونی آمریکا و متحدینش
در سطح جهان و
منطقه خاورمیانه
به وجود آورده
است.
واقعیت
این است که
امروزر تنش
مشخصی بین
امپریالیسم
آمریکا
و متحدینش با
رژیم جمهوری
اسلامی با
دستاویز
پروژه اتمی این
رژیم در جریان
است. این تنش
علیرغم
وابسته بودن
رژیم جمهوری
اسلامی در تار
و پود خود به
نظام جهانی
امپرياليستی،
نه تنها یک
جنگ زرگری میان
ارباب و نوکر
زیر دست نیست
بلکه واقعیتی
کاملاً جدی
است، واقعیتی
جدی و بزرگ تر
از آن چه که
بتواند در ماهیت
رابطه ارباب و
نوکری جمهوری
اسلامی با نیروهای
امپریالیستی،
کمترین تغییری
ایجاد کند. این
واقعیت بزرگ
تر همانا سیاست
تجاوزکارانه
جدید امپریالیسم
آمریکا
در جهت تأمین
هر چه بيشتر
منافع خود در
منطقه خاورمیانه
و در اقصی
نقاط جهان در
تقابل با رقبای
امپریالیست دیگر
نظیر چین و
روسیه به
منظور خارج
کردن بازارها
و مناطق نفوذ
هر چه بیشتری
از دست آن ها و
ایجاد نظم
امپریالیستی
جدیدی به نفع
خود و متحدينش
در سطح جهان می
باشد. اساس و
چهارچوب این سیاست
تجاوزکارانه
همانی است که
پس از یازده
سپتامبر سال 2001
توسط بوش، رئیس
جمهور منفور و
بی اعتبار ایالات
متحده آمریکا با تهدید
مردم جهان به
"جنگ صلیبی" و
"آغاز جنگ های
بی پایان"
اعلام شد. از
آن زمان به
بعد علیرغم پایان
دوره ریاست
جمهوری بوش و
حتی روی کار
آمدن رقبای او
یعنی
"دموکرات"ها
و رئیس
جمهورشان،
اوباما بر سر
کار، آن سیاست
تجاوزکارانه
از طرف دولت
آمریکا
هر چند با تغییراتی،
تعقیب و به پیش
برده می شود.
با تکیه بر چنین
واقعیتی دو نتیجه
در ارتباط با
بحث ما قابل
تأکید است:
اول
آن که تنش
موجود بین
امپریالیسم
آمریکا
و هم پیمانانش
با رژیم جمهوری
اسلامی و
اقدامات
مختلف امپریالیستی
علیه این رژیم
نظیر تحریم ها
که دودش در
اساس به چشم
توده های ستم
دیده ایران می
رود، به هیچ
وجه تغییری در
این واقعیت نمی
دهد که امپریالیست
ها به طور کلی
و امپریالیسم
آمریکا
به طور اخص
همراه با رژیم
جمهوری اسلامی
دشمنان اصلی
خلق های رنجدیده
ایران هستند؛
و لذا مبارزه
قاطع و بی
امان و بدون هیچ
گونه گذشت و
ملاحظه کاری،
کماکان اُس و
اساس و اصول
مبارزه نیروهای
انقلابی با این
دشمنان را تشکیل
می
دهد.جانبداری
از هر کدام از
طرفین مخاصمه
و یا حتی کند
کردن اندکی از
لبه تیز
مبارزه علیه این
دشمنان، خیانت
به طبقه کارگر
و دیگر توده
های تحت ستم و
اسیر ایران
است.
دوم
آن که در
زمان ریاست
جمهوری بوش،
وزارت خارجه
آمریکا
برای به
اصطلاح حمایت
از "اپوزیسیون"
ایران، یک
بودجه 75 میلیون
دلاری اختصاص داد که آن
را به طرق
مستقیم و غیر
مستقیم در اختیار
ایرانیان یا نیروهای
سیاسی ایرانی
که حاضر بودند
"با دست پر" در
رکاب امپریالیسم
آمریکا
گام زده و پیش
برنده سیاست
های امپریالیستی
در جنبش های
اجتماعی مردم
ایران باشند،
قرار داد. (1) از آن
زمان به بعد
امپریالیسم
آمریکا
مستقیماً یا
از طریق
نهادهای
وابسته به خود
و یا دولت های
هم پیمانش،"سخاوتمندانه"
به اعطای پول،
امکانات
رسانه ای و
کمک های دیگر
به نیروهائی
از اپوزیسیون
حتی اگر در صف
نیروهای مردمی
هم قرار داشته
باشند - البته
با شرط و شروطی
خاص - می
پردازد.
مسلم
است که منظور
از اعطای کمک
های امپریالیستی
به نیروهای
سازشکار اپوزیسیون
آن است که در
فردای سقوط یا
سرنگونی رژیم
جمهوری اسلامی-
چه به دست
توانای توده
های ستمدیده ایران
و چه در اثر
دخالت های
نظامی امپریالیستی
- آن ها
بتوانند پیشاپیش
از طریق نفوذ
در مبارزات ضد
امپریالیستی
و دموکراتیک
توده ها، زمینه
های فکری و
تشکلات لازم
برای تجهیز
افکار عمومی و
بسیج و
سازماندهی نیروهای
جنبش را برای
خود آماده
سازند. این
البته تجربه ای
نیست که مردم
ایران با آن بیگانه
باشند، چرا که
امروز دیگر بر
همگان آشکار
است که چگونه
همین امپریالیسم
آمریکا
با دیگر شرکای
امپریالیست
خود برای ایجاد
جانشین یا
آلترناتیو
سازی برای رژیم
شاه به تقویت
نیروهای
ارتجاعی و
نوکر صفت
پرداخته و
عاقبت پس از
توافق در کنفرانس
گوادولوپ بر
جثه نحیف خمینی
و دارودسته اش
دمیده و با
امکانات
گسترده و عظیمی
که در اختیار
وی قرار دادند
و از جمله از
طریق تبلیغات
رسانه های
گوناگونشان،
او را به جای
رژیم ساقط شده
شاه به مردم
مبارز ایران
تحمیل کردند.
این بار نیز نیروهای
امپریالیستی،
حتی حساب شده
تر و برنامه ریزی
شده تر از پیش
سعی دارند تا
ضمن مقابله با
فعالیت های
مبارزاتی نیروهای
کمونیست و
انقلابی و
مقابله با
تحقق خواست های
طبقه کارگر و
دیگر توده های
رنجدیده ایران،
آلترناتیو
ارتجاعی مورد
نیاز خود را
از طریق تقویت
نیروهای
سازشکار در میان
نیروهای اپوزیسیون
ایران، از پیش
آماده کنند.
اتفاقاً
کوشش برای ایجاد
به اصطلاح
اتحاد فیمابین
نیروهای
مختلف اپوزیسیون
ایران و
نشاندن نیروهائی
حتی متضاد با یکدیگر
- نظیر
سلطنت طلب ها
با نیروهای به
ظاهر چپ - در زیر
یک سقف، نشان
از همان
آلترناتیو
سازی های امپریالیستی
دارد که امروز
تحت عنوان
کوشش در ایجاد
اتحاد بین نیروهای
اپوزیسیون رژیم
جمهوری اسلامی
در جریان تکوین
است - که
متأسفانه بعضی
از نیروهای سیاسی
در درون صف
مردم نیز در
آن ها شرکت
جسته و در راهی
قدم گذاشته
اند که دو
تجربه تلخ و زیان
بار از این
نوع زیر یک
سقف نشستن نیروهای
مختلف اپوزیسیون
و آلترناتیو
سازی، در
ارتباط با دو
کشور همسایه ایران
یعنی افغانستان و
عراق درمقابل
دید همگان
قرار دارد.
اقدام به ایجاد
اتحاد فیمابین
نیروهای
مختلف و حتی
متضاد با هم
در اپوزیسیون
رژیم های عراق
و افغانستان
با مهیا سازی
های نیروهای
امپریالیستی،
و سپس در فردای
سقوط رژیم
صدام و
طالبان، روی
کار آوردن نیروهای
وابسته به خود
در این دو
کشور، حتی
تجربه ای نزدیکتر
از تجربه تلخ
و مصیبت باری
است که مردم ایران
با روی کار
آورده شدن
دارو دسته خمینی
به مدت 33 سال
است تجربه می
کنند.
ما
در تاریخ
معاصر کشور
خود همواره با
نیروهای سیاسی
نوکر صفتی
مواجه بوده ایم
که با زیر پا
گذاشتن منافع
خلق های ایران
و پایمال کردن
حقوق آن ها،
به خدمت نیروهای
امپریالیستی
در آمده و
خدمت گزار منافع
آن ها در ایران
شده اند. این
نوکری در
گذشته ها آن
قدر آشکار بود
که آن ها با
القابی نظیر
انگلو فیل،
روسو فیل و غیره
شناخته می
شدند. این قبیل
سیاستمداران
نوکر صفت با
ارتکاب به خیانت
هائی از جمله
صدور فرمان تیر
اندازی به نیروهای
مبارز و
جنگنده در
جنبش مشروطیت
و به سردار
بزرگ ایران،
ستارخان
گرفته تا فروش
منابع و ذخایر
ایران به قوای
اجنبی، رسوای
عام و خاص
بوده اند.
وجود تجاربی
تلخ از این
گونه نوکر صفتی
در تاریخ
معاصر جامعه ایران
باعث گشته که
توده های ما
با حساسیت
قابل ارجی به
امر ارتباط گیری
با نیروهای
خارجی نگریسته
و به تقبیح هر
گونه رابطه ای
بپردازند که
در خدمت تأمین
منافع امپریالیست
ها در ایران
قرار گیرد؛ و
درست به خاطر
مذموم بودن و
قبح چنین عملی
در میان مردم
است که سیاستمداران
مزدور همواره
سعی می کردند
نوکری خود را
از انظار
پنهان کنند.
با این حال
امروز ما افراد
و جریانات سیاسی
ای را در صحنه
سیاسی ایران
مشاهده می کنیم
که حتی بی هیچ
شرمی از
ارتباط خود با
امپریالیسم
آمریکا
سخن گفته و ایده
هائی را اشاعه
می دهند که دقیقاً
در جهت شکستن
قبح نوکری در
درگاه امپریالیست
ها قرار دارد؛
و امروز می بینیم
که نیروهائی
در صف مردم نیز
به وسوسه ایجاد
ارتباط با
محافل امپریالیستی
و کمک گرفتن
از آن ها
افتاده اند.
اگر
صرفاً روی نیروهای
درون صف خلق
متمرکز شویم
که بدون شک با
هر ادعائی و
از جمله ادعای
دفاع و طرفداری
از منافع طبقه
کارگر، در
واقعیت امر به
جرگه نیروی
خرده بورژوازی
متزلزل و
آماده سازش با
بورژوازی
تعلق دارند،
باید دید چه
دلایل و زمینه
هائی آنان را
به چنین کجراهی
رهنمون می
شود. پاسخ این
است که این
امر در درجه
اول از ماهیت
طبقاتی آنان
ناشی می شود
که همواره در
شرایط ظاهراً
خاموش جنبش
توده ها، برای
نجات خویش، به
قدرت بالا چشم
دوخته و به
الطاف
بورژوازی امید
بسته و در نتیجه
آماده سازش با
او می گردند.
در شرایط کنونی
کوشش در شکستن
قبح و مذموم
بودن ارتباط
با امپریالیسم
آمریکا
و "کمک"
گرفتن از وی و
از جمله "کمک"
مالی، در خدمت
امر فوق بوده
و زمینه را
برای چنین نیروهائی
برای گام
گذاشتن در
جاده خیانت به
توده ها آماده
می سازد. اینان
برای توجیه
تمایلات و یا
ارتباطات عملی
سازشکارانه
خود با محافل
امپریالیستی،
بر واقعیت جنایتکار
و پلید رژیم
جمهوری اسلامی
تأکید می کنند
که در واقعیت
امر خون مردم
ایران را در شیشه
کرده و سد
بزرگی در
مقابل تحقق کمترین
خواست های
برحق مردم ایران
است، و بر
اساس این واقعیت،
به این توهم
دامن می زنند
که گویا صرف
نابودی رژیم
جمهوری اسلامی،
آن هم به دست
هر نیروی
مرتجعی، به
نفع مردم ایران
خواهد بود و
آن ها را از
بدبختی ها و
مصیبت هایشان
خلاص خواهد
نمود. در حالی
که اینان در
واقع با انکار
این واقعیت که
طبقه کارگر و
دیگر توده های
تحت ستم ایران
بدون از بین
بردن نظم سرمایه
داری موجود در
جامعه و قطع
قطعی هر گونه
نفوذ امپریالیسم
در ایران قادر
به تحقق خواست
های خود نیستند،
خود و دیگران
را فریب می
دهند. توجیه دیگر
که امروز به
خصوص در
دعواهای
مربوط به "تریبونال"
(دادگاه نمایشی
ای که در
رابطه با
کشتار زندانیان
سیاسی دهه 60 به
دست رژیم
جمهوری اسلامی
در 18 تا 22 ماه جون
امسال در لندن
برگزار شد.
دادستان این
دادگاه شخصی
به نام پیام
اخوان بود که
خود منکر
رابطه اش با
وزارت امور
خارجه آمریکا و
دریافت کمک های
مالی از آن ها
نیست.) مطرح می
باشد این است
که سعی می شود
اخذ امکانات
مختلف از آمریکا
و محافل امپریالیستی
دیگر از همان
نوع و ماهیتی
دانسته شود که
مثلاً فلان کمیته
دفاع از
مبارزات مردم
در فلان کشور
غربی بدون
التزام به
محدود کردن غیرمجاز
فعالیت های سیاسی
خود، از یک
نهاد خیریه با
عناوین مختلف در آن کشور
دریافت می
کند؛ و در این
برخورد کار به
جائی کشیده می
شود که حتی
کار
شرافتمندانه
فلان معلمی که
در مدرسه یک
کشور امپریالیستی
مثلاً در
آلمان سواد و
دانش به
کودکان و نوجوانان
یاد می دهد به
صرف این که حقوق
و دسترنج خود
را از یک دولت
امپریالیستی
دریافت می
کند، همسان با
فلان مزدوری
تصویر شود که
در رأس یک
نهاد امپریالیستی
در جهت توجیه
سیاست های جنایتکارانه
آمریکا به
فعالیت مشغول
است! همچنین
بدون تکيه بر
هر گونه تحليل
مشخصی در توجیه
سازشکاری با
محافل امپریالیستی
مطرح می شود
که در گذشته نیز
اپوزیسیون از
کشورهائی چون
عراق و لیبی
برای مبارزه
با رژیم شاه یا
جمهوری اسلامی
کمک دریافت
کرده است. در
ارتباط با طرح
چنین مسایلی
لازم است پرسیده
شود که آیا نیروهای
انقلابی
اساساً از هیچ
نیروئی نباید
برای پیشبرد
مبارزات خود
کمک بگیرند؟ و
یا آن ها
مجازند با هر
نیروئی
ارتباط بر
قرار کرده و
از کمک های
آنان بهره مند
شوند؟ و یا این
سئوال اساسی
مطرح است که
به راستی آیا
معیاری برای
کمک گیری اپوزیسیون
انقلابی از نیروهای
غیر وجود
دارد؟
بدون
شک پاسخ در هر
مورد مشخصی می
تواند پیچیدگی
خاص خود را
دارا باشد. ولی
رهنمود کلی که
می توان در زمینه
سئوالات فوق
ارائه داد این
است که اولاً
امکان اتخاذ
تصمیم و موضع
درست در هر
شرایطی نیازمند
تحلیل مشخص از
شرایط مشخص
است. ثانیاً
به طور کلی نیروهای
انقلابی برای
پیشبرد
مبارزاتشان
مجازند از
تضادهای درونی
دشمنان مردم
به نفع خود
استفاده کرده
و در شرایط معینی
از نیروهای ضد
انقلابی که به
دلایلی حاضر
به کمک کردن
هستند، کمک بگیرند
- البته
به شرط آن که
اخذ کمک از آن
ها هیچگونه
محدودیتی در پیشبرد
مبارزات نیروهای
انقلابی به
نفع کارگران و
توده های تحت
ستم ایجاد نکند
و باعث عدول
آن ها از
اهداف و
مطالبات انقلابی
شان نشود.
تازه، با تأکید
بیشتری باید
گفت که به قول
لنين :"مسئله مجاز بودن در
اصول هنوز
مسئله صلاح
بودن در عمل
را حل نمی
کند."(دو
تاکتيک
سوسيال
دمکراسی در
انقلاب
دمکراتيک). از
این رو حتماً
لازم است در
هر مورد،
موضوع به طور
مشخص مورد
بررسی قرار
گرفته و به هر
مورد به طور
مشخص برخورد کرد.
در شرایط
و اوضاع و
احوال کنونی
که امپریالیسم
آمریکا در تنش
با جمهوری
اسلامی بودجه
و امکاناتی را
در اختیار
اپوزیسیون
قرار می دهد،
هرگونه
ارتباط با
نهادها و
ارگان های
وابسته به این
امپریالیسم و
اخذ کمک از آن
ها حتی اگر به
تصور کمک به پیشبرد
مبارزات
کارگران و
زحمتکشان
صورت بگیرد،
عملاً در خلاف
جهت منافع
آنان بوده و
آن نیروها را
به عاملی جهت
پیشبرد سیاست
های
تجاوزگرانه
امپریالیستی
و هموار کردن
راه برای
سرکوب و به
بند کشیدن هر
چه بیشتر توده
های تحت ستم ایران
تبدیل خواهد
نمود. (2)
چرا که
اولاً، امپریالیسم
آمریکا
دشمن اصلی
خلق های ماست
و مبارزه با
جمهوری اسلامی
جهت سرنگونی
آن بدون
مبارزه با این
امپریالیسم و
قطع هر گونه
نفوذ آن در ایران
نمی تواند راه
به جائی برده
و به آزادی و
تحقق خواست های
کارگران و دیگر
توده های تحت
ستم ایران
منجر شود.
ثانیاً
واقعیت این
است که در
شرايط کنونی،
به اصطلاح کمک
این نیروی
ارتجاعی به نیروهای
اپوزیسیون به
هیچوجه بدون قید
و شرط نیست.
در
عمل دیده می
شود که از
دولت سر چنين
کمک های"غیبی"
ای، مثلاً
رسانه ای رو به
ایران در اختیار
حتی یک نیروی
چپ و یا در
واقع به ظاهر
چپ گذاشته می
شود. ولی چنین
نیروئی مقید
است که نه
تنها کلمه ای
از کمونیسم و
ضرورت قهر
انقلابی برای
سرنگونی
جمهوری اسلامی
سخن نگفته و یا
موضع و برخورد
های کمونیستی
را در رسانه
مذکور مطرح
نسازد بلکه در
آن رسانه، سیاست
و خطی که تعقیب
می شود همان
است که خواست
نیروهای امپریالیستی
است. یعنی تبلیغ
علیه "خشونت" ( یا
در واقع تقبیح
خشونت انقلابی
توده ها علیه
دشمنانشان)،
رواج سیاست های
سازشکارانه
تحت نام خط
اصلاحات و غیره.
بنابراین، از
این نقطه نظر
نیز که شرط
اعطای کمک از
طرف نهادهای
امپریالیستی
مورد بحث به نیروهای
اپوزیسیون،
کمک به پیشبرد
خط و خطوط
امپریالیستی
در جامعه ایران
علیه خط و
خطوط انقلابی
و در ضدیت با
منافع
کارگران و
زحمتکشان می
باشد، نیروهای
انقلابی به هیچ
وجه مجاز به
استفاده از
چنان امکاناتی
نیستند و هیچ
نیروی انقلابی
جز با عقب نشینی
از مواضع اصولی
خود نمی تواند
به چنان رابطه
ای تن دهد - حال این
رابطه چه در
حد زدن یک سایت
و انتشار یک
نشریه باشد و
چه برخورداری
از رادیو و
تلویزیون و چه
حتی برگزاری
مراسم برای
محکوميت رژیم
جنایت کار
جمهوری اسلامی
که جان
باختگان دهه 60
به دست
دژخيمان وی
پرپر شدند.
در
خاتمه باید روی
وظیفه نیروهای
انقلابی چه
برای افشای سیاست
های ارتجاعی
امپریالیسم
آمریکا و چه
جهت تشدید
مبارزه علیه
رژیم وابسته
به امپریالیسم
جمهوری اسلامی
پای فشرد. این
تنها اقدامات
امپریالیستی
نظیر تحریم ها
نیست که هم
امروز بر
دشواری زندگی
جهنمی توده های
کارگر و
زحمتکش
افزوده و فقر
و فلاکت را در
جامعه ما شدت
و گسترش بیشتری
داده است،
بلکه اقداماتی
چون نفوذ در
مبارزات آزادیخواهانه
ضد امپریالیستی
و دموکراتیک
توده های ما
به منظور
انحراف مسیر
آن مبارزات در
جهت تحميل خط
و خطوط امپریالیستی
در آن ها با
کمک نیروهای
سازشکار و
نوکر صفت نیز
علیه منافع
مردم ایران
سازماندهی
شده و خطر
بزرگی برای آینده
توده های رنجدیده
ماست. در این میان
به خصوص
سازشکاری نیروهائی
که فعلاً در
صف مردم قرار
دارند با نیروهای
امپریالیستی
و اخذ امکانات
و از جمله
امکانات مالی
از امپریالیسم
آمریکا
زمینه ای به
دست رژیم
جمهوری اسلامی
می دهد تا با
چنان دست آویزی
همه نیروهای
موجود در اپوزیسیون
این رژیم را
سازشکار و
نوکر آمریکا
خوانده و در
جهت ملی و ضد
امپریالیست
جلوه دادن خویش
و اشاعه فریب
در مورد ماهیت
وابسته به
امپریالیسم
خود زمینه جدیدی
بیابد. مسلم
است که تلاش
رژیم برای بی
اعتبار و
بدنام کردن نیروهای
واقعاً
انقلابی است
که در هر شرایطی
تنها به منافع
طبقه کارگر و
توده های رنج
دیده ایران
اندیشیده و
درست در همین
جهت فعالیت می
کنند. از این
زاویه نیز اخذ
هر گونه امکانات
و "کمک" مالی
از امپریالیسم
آمریکا که در
شرایط کنونی
رسماً و علناً
تحت عنوان حمایت
از اپوزیسیون
رژیم جمهوری
اسلامی به این
کار مبادرت می
ورزد، کاملاً
محکوم است.
تیر
ماه 1391
زیر
نویس ها:
1-"دمکراسی" و
"حقوق بشر" در
ایران با
دلارهای آمریکا
یی حاصل نمی
شود! عنوان
سرمقاله نشریه
19 بهمن (نشریه سیاسی
- خبری چریکهای
فدایی خلق) به
تاریخ 15 فروردین
1385 می باشد که در
ارتباط با
مطلب فوق
الذکر نوشته شده
است. همچنین
در این مورد
ما در نشریه پیام
فدائی شماره 89، مهر ماه
1385، نوشتیم "در پی
اعلام اختصاص
بودجه 75
میلیون دلاری
دولت آمریکا برای پیشبرد
بهاصطلاح
دمکراسی در ایران،
و بدنبال آن،
تصمیم وزارت
امور خارجه
هلند برای
اختصاص 15 میلیون یورو
به پروژههای
رادیو تلویزیونی
با اهداف
مشابه، اخیرا
نیز خبرگزاریها
اعلام کردند
که وزارت امور
خارجه آمریکا بودجهای
به مبلغ کلی 5/1 میلیون
دلار را به بیست
پروژهای که
در زمینه
"حقوق بشر" و
"دمکراسی" در
ایران فعالیت
میکنند،
اختصاص داده و
البته تأکید
کردهاند که
نام دریافتکنندگان
کمکهای آمریکا اعلام
نخواهد شد.
همچنین، دولت
آمریکا
اعلام کرده
که برای پیشبرد
این سیاست به
افتتاح
دفترهایی در
دوبی، ترکیه،
لندن و... نیز
دست زده است.
اعلام اختصاص
پیدرپی
بودجهها و
منابع مالی از
سوی دولتهای
غربی در ماههای
اخیر به
مخالفين
جمهوری اسلامی
در خارج کشور
و یا به "پروژههای
حقوق بشر و
دمکراسی" در
رابطه با ایران،
قبل از هر چیز
نشان میدهد
که چگونه این
دولتها در
چارچوب بحران
مربوط به
"پرونده هستهای"
جمهوری اسلامی،
در صدد گسترش
امکانات و تشدید
تلاشهای خود
برای پیشبرد سیاستها
و اهداف کوتاه
و بلندمدت خویش
در ایران و در
سطح منطقه
هستند......."
2- در
شماره های
مختلف "پیام
فدائی"، در این
زمینه مطالبی
نوشته شده که
نقل نکاتی از
آن ها در اینجا
بی مناسبت نیست:
"هر
روز از این جا
و آن جا میشنویم
که چگونه
افراد و جریانات
ایرانی با
برخورداری از
"مساعدات مالی"
و یا "بودجهها"یی
که در ماهیت
ضدخلقی تأمینکنندگان
آن و اهداف
ضدانقلابی
آنان شکی نیست،
فلان شبکه تلویزیونی
و یا رادیویی
و یا "خبرگزاری"
و "سایت" را رو
به ایران به
راه میاندازند
و با ادعای اینکه
این کار گویا
در جهت
"مبارزه"
برعلیه جمهوری
اسلامی و در
جهت منافع
مردم ایران میباشد
در حقیقت درست
در راستای خط
و منافع سیاسیای
گام برمیدارند
که تأمینکنندگان
مالی پروژههای
مزبور برنامهریزی
کردهاند."..."
در رابطه با نیروهایی
که برای پیشبرد
"پروژههای"
دفاع از "حقوق
بشر" و گسترش
"دمکراسی"
دولت آمریکا مشمول این
عنایات مالی
قرار گرفته و یا
میگیرند دو طیف
را باید متمایز
نمود. نخست نیروها
و افرادی که
بطور سنتی
کارگزار و
مهرههای
مزدور امپریالیسم
بودهاند مثل
سلطنتطلبان
که بخاطر
وابستگیشان
به امپریالیسم
و ضدیتشان با
منافع تودههای
تحت ستم ما، حیات
و فعالیتهای
آن ها همواره
با کمکهای
مادی و معنوی
حسابشده
اربابان گره
خورده است.
اما در رابطه
با دسته دوم که
در چارچوب پروژه
کمکهای اخیر
دولت آمریکا و
مؤسسات و
دستگاههای
امنیتی
وابسته به آن
قرار گرفتهاند
ما با نیروها
و افرادی نیز
مواجه هستیم
که برخا دارای
سوابق
مبارزاتی
بوده و اصولا
ادعای
"مبارزه با
امپریالیسم"
و بویژه امپریالیسم
آمریکا در
گذشته بخشی از
هویت و سابقه
مبارزاتی آن
ها را تشکیل میداد.
این نیروها هماکنون
با فراموش
کردن تمامی آن
ادعاها، میکوشند
تلاش خود برای
دریافت کمکهای
مالی از سوی
آمریکا را با
این ادعای
عوامفریبانه
توجیه نمایند
که در شرایط
تلاش دولت آمریکا برای
برقراری یک رژیم
"دمکراتیک"
بجای حکومت
"توتالیتر"
جمهوری اسلامی
و تشديد
"تضاد" بین
دولت آمریکا
با جمهوری
اسلامی، دریافت
"کمکهای مالی"
از دولت بوش و یا
نهادهای امنیتی
این دولت یک
"تاکتیک
مبارزاتی"
است و باید
برعلیه جمهوری
اسلامی از این
تاکتیک
استفاده کرد.
جالب اینجاست
که در "پروژه"
دولت بوش در
تقسیم این کمکها،
برخی محافل و
نیروهای
وابسته به
نظام جمهوری
اسلامی واپوزیسیون
درون حکومت که
اصولا هیچ
مخالفتی با
نظام ظالمانه
کنونی نداشته
و ضمن مخالفت
سرسختانه با
هرگونه انقلاب
و جنبش انقلابی
"ایجاد
اصلاحات" را
استراتژی خود
میدانند نیز
در نظر گرفته
شدهاند. امری
که نشان میدهد
برای آمریکا ،
اصل، تضمین
جهت گیری این
پروژهها در
راستای منافع
خود است و نه
ماهیت نیروهای
مجری این
پروژهها".
اشتراک در:
پستها (Atom)