۱۳۸۸ مهر ۲۸, سهشنبه
فیلم : سخنرانی صفار هرندی در دانشگاه پلی تکنیک ۲۷ مهر، 19 اکتبر فرياد دانشجويان : قاتل برو بيرو
فرياد دانشجويان : قاتل برو بيرون
پنهان سازی فساد دولت در ميان سران نظام
روشنگری: رژيم جمهوری اسلامی همه چيزش از مردم بيگانه است؛ هيچ دستگاهی در اين رژيم وجود ندارد که حتی سرسوزنی ظرفيت مشارکت مردمی داشته باشد و ذره ای خود را در برابر مردم و سرنوشت آنها مسوول بداند. اينان که بر ما حکومت می کنند, در دشمنی با مردم ايران فرق زيادی با بيگانه ندارند. اين ها همه چيزشان را از مردم سوا کرده اند و فقط بر مدار دروغ و فريب و جنايت و سرکوب عمل می کنند. اين ها لازم بدانند حقايق "نامطلوب" را حتی از همين مجلس دست نشانده خودشان هم دريغ می کنند و اسناد فساد و بی کفايتی و غارتگری شان را در جمع محدود سران نظام مخغی می کنند. و بعد از تريبون های عمومی با کمال بی شرمی اعلام می کنند که حقيقت را از مردم پنهان کرده اند و تاکيد می کنند که همين روش پنهان کاری بسيار مفيد است و همين کار را بايد ادامه بدهند.
تازه ترين نمونه از اين نوع عملکرد سخنان پورمحمدی رييس سازمان بازرسی در سالروز تاسيس اين سازمان در روز دوشنبه 21مهر است که در باره سرنوشت گزارش سازمان بازرسی در باره برنامه چهارم توسعه گفت:"گزارشى كه در پيشرو داريم، گواهى از گزارش مطلوب نيست. اين گزارش براى رهبرى و سران سه قوه تهيه شده كه در برنامهى پنجم مورد توجه قرار گيرد."
پورمحمدی نگفت که وی و دستگاهش که از جيب مردم ايران ارتزاق می کنند, به چه دليل به خود حق داده اند بی کفايتی و غارتگری و فساد و اختلاس مديران و هزاران پرونده سواستفاده مالی دستگاههای دولتی را از مردم ايران پنهان کنند و گزارش آن را محرمانه در اختيار سران سه قوه قرار دهند؟
چرا ميلياردها دلار بايد از دارايی ملی اين مردم صرف برنامه های توخالی و تشريفاتی کودتاچيان و يا طرح های شکست خورده ای مثل طرح اشتغال زودبازده شود و عده ای دزد و قاچاقچی و متجاوز جنسی جيب های خود را پر کنند و دست آخر مردم حق نداشته باشند اين چپاولگران را به نام بشناسند و تنها سهم آنها از حقيقت کلمه گنگ و مبهم"نامطلوب" باشد؟
جالب است که اين رويکرد پنهان کردن فساد دولت از مردم از سوی سازمان بازرسی که شعبه ای از دستگاه قضايی است آشکارا مورد حمايت کامل آملی لاريجانی رييس قوه قضاييه قرار می گيرد که نشان می دهد "سران نظام" چطور در همدستی با هم فساد نظام را مردم پنهان می کنند. لاريجانی در همين مراسم کذايی تاکيد می کند که از قدرت و اختيار سازمان بازرسی و گزارش های آن "نبايد بهرهبرداريهاى ديگر شود." او برای اين که به "نبايد" مورد نظرش صراحت بدهد خطاب به اعضای سازمان بازرسی اضافه می کند:" روبهروى شما عموما قوهى مجريه قرار دارد و عرض من اين است كه بايد محكم ايستاد ولى سياسيكارى درست نيست. ممكن است سلايق ما متفاوت باشد ولى دولت قانونى است و ما بايد به آن كمك كنيم."
به عبارت ديگر آملی آشکارا خواستار آن می شود که فساد در بالاترين حلقه های در بسته نظام بماند و از مردم پنهان شود. آملی لاريجانی می خواهد با پنهان شدن عمق فساد دستگاههای دولتی, به دولت احمدی نژاد کمک شود. او دولتی را که فقط به قيمت مخفی کردن فسادش می تواند کمک بگيرد, "دولت قانونی" می نامد و از اين طريق توحش نهفته در قانون رژيم و نقش دستگاه قضايی در تحقق اين توحش را برملا می کند.
البته پنهان کردن فساد در ارکان دولت و دستگاههای مديريتی از سوی سازمان بازرسی و حمايت صريح رييس قوه قضاييه از آن بخصوص در شرايط حاضر بی دليل نيست. دولت احمدی نژاد بدون روشن شدن موارد برجسته فساد دستگاههای دولتی هم, به خاطر اين که پس مانده کودتايی است که با به خون کشيدن جوانان عاصی کشور به عنوان يک لکه ننگ سياسی بر فراز سر جامعه با تکيه بر سرنيزه خود را تحميل کرده است, به حد کافی بی آبرو و مورد نفرت مردم است. بنابر اين "سران نظام" در وحشت از مردم و واکنش آنان حالا بيشتر از هر زمان لازم دارند که گند و کثافات دولت احمدی نژاد و بی کفايتی ها و ريخت و پاش و سواستفاده های مالی و مديريتی اش را از مخفی کنند.
با اين حال همانطور که جنبش اعتراضی در ماههای پس از کودتای انتخاباتی در واکنش به ديوار سانسور و اختناق رژيم, خبرنگاری و خبررسانی و اطلاع دهی را توده ای کرد, می تواند و شايسته است که به افشای فساد و بی کفايتی و اختلاس نهادهای دولتی نيز اهميت داده و از اين طريق خدمتگذار بيداری و روشنايی و مخالفت با فساد و سواستفاده از قدرت باشد.
ندانی سياسی ميثاق يزدان نژاد در حالی که برای عمل جراحی در حال آماده شدن بود از تخت بيمارستان خارج نمودند و به زندان گوهردشت کرج تبعيد کردند.
بنابه گزارشات رسيده از بند 350 زندان اوين ، زندانی سياسی ميثاق يزدان نژاد در حالی که برای عمل جراحی در حال آماده شدن بود از تخت بيمارستان خارج نمودند و به زندان گوهردشت کرج تبعيد کردند.
روز شنبه 25 مهرماه دانشجوی زندانی ميثاق يزدان نژاد دچار ناراحتی جسمی می شود و او را ابتدا به بهداری زندان منتقل می کنند ولی به خاطر حاد بودن وضعيت جسمی اش به بيمارستان طالقانی تهران منتقل می شود. در بيمارستان طالقانی تهران بخاطر حاد بودن وضعيتش بلافاصله به بخش جراحی بيمارستان منتقل می شود و آزمايشات لازم برای انجام عمل جراحی شروع می شود و او آماده عمل جراحی می کنند . ولی در آخرين لحظات دانشجوی زندانی را از تخت عمل جراحی خارج می کنند و او را به بهداری زندان اوين منتقل می کنند. . ميثاق يزدان نژاد که از درد شديد به خود می پيچيد و بايد تحت عمل جراحی فوری قرار می گرفت. بعد از ظهر روز يکشنبه 26 مهرماه از بهداری زندان اوين به قرنطينه زندان گوهردشت کرج تبعيد شد. با اين عمل ضد بشری جان اين زندانی را در معرض خطر جدی قرار داده اند. از لحظه انتقال اين دانشجو تا به حال هيچ خبری از وضعيت و شرايط او در دست نيست.
ميثاق يزادن نژاد 23 ساله دانشجوی رشتۀ مترجمی زبان دانشگاه پيام نور شهريار روز دوشنبه 16 شهريور ماه در شعبۀ 15 دادگاه انقلاب توسط صلواتی به 14 سال زندان و تبعيد به زندان گوهردشت محکوم شد. نسبت به اين حکم غير انسانی وکيل وی اعتراض نمود ودر دادگاه تجديد نظر تحت بررسی است و طبق قوانين آنها تا زمان مشخص شدن حکم نبايد در شرايط او تغييری صورت می گرفت ولی بازجويان وزارت اطلاعات بدون توجه به اعتراض وکيلش دستور تبعيد او را صادر کردند.
دانشجوی زندانی ميثاق يزدان نژاد روز 18 شهريور 1386 با يورش مامورين وزارت اطلاعات به منزل پدری وي، او را پس از ضرب و شتم وحشيانه دستگير و به بند مخوف 209 زندان اوين منتقل کردند. او بيش از 90 روز در سلولهای انفرادی تحت شکنجه های جسمی و روحی قرار گرفت و در مجموع 165 روز را در بند 209 بسر برد و سپس به بند 350 زندان اوين منتقل گرديد .به زندانی سياسی ميثاق يزدان نژاد اتهامات متعددی نسبت داده شد که از جملۀ آنها شرکت در مراسم نوزدهمين سالگرد قتل عام زندانيان سياسی سال 1367 دستگير / رفتن به قرارگاه اشرف جهت ديدار با خواهرش/زندانی سياسی بودن پدر و مادرش/ اعدام دائيهايش/ ارتباط ايميلی با سازمان مجاهدين خلق مورد محاکمه قرار گرفت و 2 سال را در حالت بلاتکليفی بسر برد.
لازم به يادآوری است که 3 دائی ميثاق يزدان نژاد به نام های ابراهيم سنجری 32 ساله،حسين سنجری 28 ساله و حسن سنجری 24 ساله توسط اين رژيم اعدام شدند. پدر و مادر زندانی سياسی ميثاق يزدان نژاد خانم اکرم سنجری همراه با فرزند خورد سالش و آقای مجتبی يزدان نژاد در دهۀ 60 هر کدام به 3 سال زندان با شرايط طاقت فرسا بسر بردند
فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران،خارج کردن زندانی سياسی از بخش جراحی و تبعيد او به زندان گوهرشت کرج که جان او را در معرض خطر جدی قرار ميدهد را محکوم می کند. و از کميسر عالی حقوق بشر سازمان ملل و ساير مراجع بين المللی خواستار اقدامات فوری برای پايان دادن به جنايت عليه بشريت در ايران است.
فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران
27 مهر 1388 برابر با 19 اکتبر 2009
وضعيت زندانيان فوق را به سازمانهای زير گزارش گرديد:
کميساريای عالی حقوق بشر
کمسيون حقوق بشر اتحاديه اروپا
سازمان عفو بين الملل
سازمان ديدبان حقوق بشر
http://hrdai.blogspot.com
http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
27مهر.خارج کردن زندانی سياسی ازبخش جراحی و تبعيد او به زندان گوهردشت کرجtel. :0031620720193
مقام امنيتی آلمان در مصاحبه با راديو فردا :
سال هاست که اطلاعاتی در باره فعاليت سازمان های اطلاعاتی ايران داريم . می دانيم گروه هائی مانند مجاهدين خلق ، حزب سوسياليست ايران و گروه های مشابه ، هدف جاسوسی بودند .
تکرار مکرر اطلاعيه وزارت اطلاعات :
ماموريت ما ايجاد هسته های تحت کنترل در درون اپوزيسيون خارج از کشور است .
فريدون گيلانی
gilani@f-gilani.com
www.f-gilani.com
پنجم مهر ماه 1388 برابر با 27 سپتامبر 2009 ، مصاحبه ای از , يک مقام وزارت اطلاعات حکومت اسلامی که اخير به اروپا پناهنده شده , روی سايت های اينترنتی قرار می گيرد با عنوان ,افشای شيوه های کار شبکه خارج کشوری وزارت اطلاعات ,
در چهار سال گذشته ، اين چندمين بار است که عين همين مزخرفات ، فقط با تغييرتاريخ در صدر آن، برای سايت ها فرستاده می شود . نخستين بار ، چهار سال پيش ، سازمان پارس با امضا و دادن شماره تلفن ارتباطی ، همين متن را به طور سراسری پخش کرده بود که می توانيد با مراجعه به آرشيو همين جريان و گوگل ، متن را پيدا کنيد . به فرض آن که حافظه تاريخی ما را دست کم گرفته باشند ، فرض را برآن می گذاريم که در اوج مبارزات قهرمانانه مردم ايران عليه ستمکاران و امپرياليست ها ، اين متن تازه منتشر شده است . به همين جهت هم بود که برای پيگيری ادامه موضوع ، من خود شخصا از هيئت تحريريه سايت جنبش درخواست کردم که لطفا با درج اين مطلب موافقت کنند که هم عقبه دارد و هم من با آن کاردارم .
همان طور که اين متن تکراری را در سايت ها خوانده ايد ، يا می توانيد در سايت www.jonbes-iran.com بخوانيد ، وزارت ورشکسته اطلاعات ، علاوه بر ابراز مکرر واقعيت هائی که حزب سوسياليست ايران و ساير سازمان ها و احزاب و سايت ها در طول سال های گذشته آن را به طور مستمر افشا کرده اند ، سعی می کند چنين به خوانده القا کند که , وزارت اطلاعات مطالبی را که برای ايجاد توازن ميان جناح های نظام لازم دارد به له يا عليه يکی از شخصيت های بلند پايه نظام ، يا جناج های آن ، از طريق هسته ها در خارج از کشور مطرح می کند , بسيار خوب . گيرم که چنين باشد . و گيرم که اطلاعاتی های ابله ، دوباره تيری را از کمان فرسوده خود به خارج از کشور انداخته باشند تا مردمی را که نمی دانند اين مطلب تکراری است و ماموران و هسته های وزارت اطلاعات در طول سال های پس از صدور اين ترس نامه ، هيچ غلطی نتوانسته اند بکنند ، بترسانند.
اين متن ، ظاهرا می کوشد با تغيير تاريخ انتشار خود ، موضوع فعاليت اين هسته ها را ، که متعاقبا به آن خواهم پرداخت ، مربوط کند به وقايع پس از 22 خرداد ماه 1388 و دعواهای درونی ميان جناح های رژيم که هر يک در وزارت اطلاعات واحد ويژه ی خود را دارند . اما بعد ، بنا به اطلاعات ظاهرا افشاگرانه خود متن ، و متعاقبا مصاحبه آقای مانفرد موک Manfred Muck معاون سرپرست سازمان ( حفاظت از قانون اساسی Verfassungsschutz ) , تحت عنوان , جاسوسی حکومت ايران در خارج برای شناسائی مخالفان , که ساعت 21:45 دقيقه روز پنجشنبه 15 اکتبر 2009 ( 23 مهر ماه 1388 ) در برنامه پانوراما ( Panorama ) ی شبکه تلويزيونی يک آلمان ARD پخش می شود ، معلوم می شود که نيروهای امنيتی حکومت اسلامی ديرگاهيست که در خارج فعالند و سعی می کنند با نفوذ در سازمان ها و احزاب ، ترساندن فعالان و اعضای آنان ، و ايجاد ترس در مردم برای نزديک شدن به اين سازمان ها و احزاب ، اپوزيسيون حکومت اسلامی در خارج از کشور را تضعيف کرده و حتی به زعم خود ، آن ها را حذف کنند .
در تکميل اين افشاگری مکرر و مصاحبه جديد مقام امنيتی آلمان ، که تقريبا همزمان( با حدا اکثر 17 روز فاصله ، ) صورت می پذيرد ، آقای مانفرد موک معاون امنيتی ايالت هامبورگ ، در مصاحبه ای که روز هفدهم اکتبر ( 25 مهر 1388 ) با راديو فردا انجام می دهد ، به صراحت می گويد که فعاليت های نفوذی و تخريبی عوامل وزارت اطلاعات در اپوزيسيون از 22 خرداد 1388 نبوده ، بلکه سال هاست که در آلمان سابقه دارد . متن اين مصاحبه نيز اکنون در همين سايت درج شده و به راديو فردا نيز می توانيد مراجعه کنيد .
آقای مانفرد موک در مصاحبه با راديو فردا که با گوينده ای به نام آقای محمد رضا کاظمی انجام می شود ، در پاسخ به پرسش او که در اين سال ها کدام سازمان ها و احزاب در تهديد و زير فشار نفوذی و تخريبی وزارت اطلاعات حکومت اسلامی قرار داشته اند ، بدون پرده پوشی می گويد حزب سوسياليست ايران و سازمان مجاهدين .
برگرديم به سابقه ای نزديک
, اداره حفاظت از قانون اساسی , که بنا به متن فارسی , دويچه وله , ( صدای آلمان ، ) ,عنـوان يک دسـتگاه اطلاعاتی و امنيتی در آلمان است ، , و ايـن راديو از معاون آن بـه عنـوان , مقام امنيتی آلمانی , نام می برد ، در گزارش سال 1999 ستاد مرکزی خود که نشريه سالانه خود را دارد ، می نويسد وزارت اطلاعات حکومت اسلامی ايران در آلمان به تعداد زيادی کانون های فرهنگی ، سياسی ، و , فرهنگی سياسی , ايجاد کرده که اولا جلو جذب پناهجويان ايرانی به سازمان ها و احزاب ايرانی ( اپوزيسيون واقعی ) را بگيرد ، ثانيا آنان را در معرض هدايت برنامه ريزی شده خود قرار دهد .
در کنار ده ها کانون و انجمن و جريان موسوم به مدافع حقوق بشر و جوانان و دفاع از حقوق پناهندگی و از اين عناوين که هنوز و همچنان مشغول به انجام وظيفه اند ! ، در آن زمان فعال ترين جريان اطلاعاتی از اين دست که متاسفانه مورد غفلت سازمان ها و احزاب و شوراهای منطقه ای قرار گرفته بود ، , ارگانيزاسيون سراسری فرهنگی سياسی ايرانيان , بود که ماموری به نام جواد شکوهی ، معروف به کيومرث شکوهی ، شاخه های آن را در سراسر آلمان فعال کرده بود و برای شکار کردن پناهجويان ، تمام اردوگاه ها ( هايم ها ) ی پناهندگی را در سراسر آلمان از پاشـنه در کرده بـود و با وعـده ی گرفتن پاس پناهندگی ، آنان را به اين کانون جذب می کرد .
نکته جالب اين بود که بسياری از , چپ , های منفرد جذب اين ارگانيزاسيون شده بودند و شاخه های آن را در شهرهای آلمان اداره می کردند . حتی کار به جائی رسيده بود که تجمعی به نام , شورای هماهنگی ايرانيان هامبورگ, که آن زمان ترکيبی از چپ و راست بود و گويا بعدها به هويت چپ خود بازگشت ، جواد ( کيومرث ) شکوهی را در بدو فعاليت های او چنان در درون خود جا داده بود که به عنوان عضو هيئت اجرائی اين تشکل نيز انتخاب شده بود .
جواد شکوهی با سوء استفاده از همين پايگاه بود که ارگانيزاسيون سراسری فرهنگی سياسی ايرانيان را با سرعتی برق آسا و امکاناتی وسيع ، در سراسر آلمان برپا کرد .
بعدها ، اعضای همان , شورای هماهنگی ايرانيان هامبورگ , که در جريانی به نام , همايش ايرانيان , فعال بودند، پيش از جداشدن از آن , همايش , که هنوز هم در هامبورگ فعال است ، با هشت امضا اعلاميه ای صادر کرد که بنا به گفته يکی از سناتورهای ايالت هامبورگ ، جواد ( کيومرث ) شکوهی ، جاسوس حکومت اسلامی است . اما توهم ، در حالی که اين مامور شبکه ای گسترده را در سراسر آلمان سازماندهی کرده بود ، چندان بود که حزب کمونيست کارگری ايران اين اتهام را غير حقوقی و واهی تلقی کرد ، بدون آن که بعدها از خود انتقاد کند .
پس از مدتی ، شاخه کميته دفاع از جنبش ( نام سابق حزب سوسياليست ايران ) با دسترسی به اطلاعاتی از طريق فعالان قديمی ، با صدور دو اطلاعيه چهار صفحه ای و سه صفحه اي، به پشتيبانی از اطلاعيه شورای هماهنگی ايرانيان هامبورگ در آمد و ثابت کرد که جواد ( کيومرث ) شکوهی در حکومت گذشته نيز مامور بوده و از ايرانيان خواست هر جا او را ديدند تحويل پليس بدهند . اين مامور ، پس از خريدن يک فروشگاه و چند کيوسک ، مجبور شد بنا به دومين اطلاعيه کميته دفاع از جنبش ، بکلی از آلمان برود . در دومين اطلاعيه خانمی که از فعالان و زندانيان سابق سازمان اقليت و مقيم لايبزيک آلمان بود ، در جريان تظاهرات کانون نويسندگان ايران ( در تبعيد ) که در هانوفر برگزار شده بود ، در حضور رفيقی به نام ف. ف. به خود من گفته بود : , پدرم يک آدم عادی است که به ايران رفت و آمد دارد ، يعنی توريست است . اين بار در فرودگاه مهر آباد آقائی به او مراجعه کرد و گفت بسته ای دارد که از او می خواهد آن را با خود به هامبورگ ببرد . آن آقا ، هيچ نام و نشانی از گيرنده بسته به پدر من نداد و به او گفت خود آن آقا شما را پيدا می کند و بسته را از شما می گيرد . من و برادرم بيش از دو ساعت منتظر مانديم و کسی نيامد . پدرم هم هيچ رد و نشانه و تلفنی از آن که قرار بود بسته را بگيرد ، نداشت . بسته را با خود به خانه برديم . شب که شد ، بالاخره من شک کردم و به توافق رسيديم که بسته را باز کنيم . بسته به آن بزرگی ، پر از مجله های قديمی بود که لا به لای شان ، اوراق بازجوئی زندانيان سياسی را گذاشته بودند . ساعت ده شب بود که زنگ زدم به خانم ز. م. از اعضای شورای هماهنگی ايرانيان هامبورگ . ايشان گفتند الان که ديروقت است ، فردا صحبت می کنيم . آن وقت شب ، هيچ امکانی هم نداشتيم که از آن اوراق کپی بگيريم . ساعت يازده شب زنگ در به صدا در آمد. من خودم رفتم دم در . آقائی سلام کرد و گفت : من شکوهی هستم ، برای من از تهران بسته ای آورده ايد که نرسيدم بيايم فرودگاه آن را بگيرم . من و برادرم هم که بسته را به صورت عادی در آورده بوديم ، آن را برديم و تحويل آقای شکوهی داديم . ,
پس از آن بود که کميته دفاع از جنبش ( حزب سوسياليست ايران ) آن اعلاميه سه صفحه ای را داد . مدتی نگذشت که جواد ( کيومرث ) شکوهی غيبش زد .
ماه ها پيش از 22 خرداد 1388 شنيدم که شکوهی دوباره ، و پس از سال ها ، به هامبورگ برگشته و با شرکت تاجرانی که از ايران جنس وارد می کنند ، مشغول فعاليت شده است و با عواملی که ما آن ها را دقيقا می شناسيم و لابد دستگاه آقای مانفرد موک هم آن ها را می شناسد ، در ارتباط تنگاتنگ است .
در گزارش سال 2006 امنيت آلمان ، آمده است که مرکز تروريستی حکومت اسلامی در هامبورگ و مسجد امام علی است . نام مسئولان اين مرکز تروريستی هم در آن گزارش ( کتاب سالانه ) ذکر شده است . جالب اين جاست که يک سال پس از انتشار اين گزارش ، تازه روزنامه معروف , هامبورگر آبند بلات , آن گزارش را در صفحات خود منتشر می کند ، حال آن که گزارش سالانه امنيت آلمان ، بلا فاصله پس از انتشار در اختيار مطبوعات قرار می گيرد. از اين گذشته ، متن بيدرنگ روی سايت اين سازمان هم درج می شود .
دوم فوريه سال 1996 که مجيد يار محمد توسکی ( که برای نخستين بار نامش را دارم کامل می نويسم ) برای کشتن من آمده بود و چون نتوانسته بود مرا بکشد ، گير افتاده بود . نظام پليسی و امنيتی آلمان فقط يک بار اعلاميه ای محلی در شهرک هنف Hennef منتشر کرد که آيا کسی اتومبيلی با اين نشانی را در فلان خيابان و دم در فلان خانه در فلان ساعت ديده است ؟ همين . ديگر قضيه را به طور رسمی دنبال نکردند ، اما جالب اين جاست که در حدود يک سال خانه ای که فکر می کردم امن است در محاصره پليس بود و هر وقت می خواستم به ملاقاتی در شهری ديگر بروم ، دو اتومبيل ضد گلوله و پنج مامور ، به اضافه پليس منطقه ای ، از من حفاظت می کردند و در همان زمان ، خبرنگار همين برنامه پانوراما که از کانالی به نام NDR ( تلويزيون شمال آلمان ) تغذيه می شود ، آمد با من مصاحبه کرد ، اما آن مصاحبه پخش نشد . حتی نيم ساعت پيش از پخش برنامه ، مصاحبه کننده با من تماس گرفت و گفت برنامه نيم ساعت ديگر پخش می شود . وقتی برنامه شروع شد ، در عناوين مطالب نامی از مصاحبه من نبود . زنگ زدم به خود دکتر واگنر که آن زمان مسئول برنامه پانوراما بود . گفت مصاحبه شما پخش می شود . پانزده دقيقه بعد ؛ مصاحبه کننده به من زنگ زد که بنا به دلايل فنی ، مصاحبه شما پخش نمی شود . و هيچ وقت ، در هيچ هفته ای پخش نشد . خانه در محاصره بود ، من در محاصره حفاظت ! بودم . اما خبری درگزارش ها و رسانه های خبری نبود . همکاران آقای مانفرد موک بهتر از من می دانند که چرا موضوع را خفه کردند و همکار ايشان در کلن که خود را , دفروده , معرفی می کرد ، بهتر می داند که چرا سعی می کرده مرا قانع کند که کار کار مجاهدين بوده ، نه وزارت اطلاعات حکومت اسلامی .
وزيراطلاعات دولت محمد خاتمی ، در آخرين ماه دومين دوره ی رياست جمهوری (! ) او ، در مصاحبه ای گفت که با واحدهای برون مرزی خود ، توانسته است در هفده کشور جهان بر چهل سازمان و حزب اپوزيسيون اثر بگذارد ، آن ها را ملايم کند ، يا بکلی از هم بپاشد . وزارت اطلاعات ، معمولا از کاری که کرده است حرف می زند، نه برنامه ای که در پيش دارد . بجز سازمان ها و احزاب و اپوزيسيون ، به يقين , دستگاه اطلاعاتی و امنيتی آلمان , هم ترجمه ی آلمانی اين گزارش را در اختيار داشته و نام آن هفده کشور و چهل سازمان و حزب را هم می دانسته است . درست در همين زمان بود که آقای م. م. مسئوول واحد حزب سوسياليست ايران در سوئيس با جمع کردن هجده امضا از پناهجويان ، پس از استعفای رسمی ، به حزب سوسياليست ايران می تازد ، اما حزب که ريشه و دلايل اصلی اين شورش را می دانسته ، هيچ واکنشی نسبت به آن از خود نشان نمی دهد . در همين زمان ، آقای خ. الف. مسئوول واحد حزب در شرق آلمان ، بدون آن که استعفا بدهد به ايران می رود ، منتها به افراد تحت مسئوول خود می گويد که به آمريکا رفته است و بعدها معلوم می شود که هم آقای م. م. در سوئيس با دستگاه اطلاعاتی و امنيتی سوئيس رابطه داشته ، هم آقای خ. الف. در شرق آلمان با دستگاه اطلاعاتی امنيتی آلمان . در واحد غرب حزب سوسياليست ايران هم اختلالاتی پيش می آيد ، بعضی نفوذی های اطلاعاتی در شاخه هامبورگ هم شناسائی می شوند، اما حزب سوسياليست ايران با هشياری ، آگاهی ، ترفندهای ضد اطلاعاتی و قدرت بازهم بيشتر در تشکيلات خارج کشور خود باقی می ماند و هسته های مخفی داخل کشور خود را که اساس حزب را تشکيل می دهند ، بدون داشتن تلويزيون ها و راديوهای گران قيمت بيست و چهار ساعته ، تقويت می کند و توسعه می دهد .
در باره افشای شيوه های کار شبکه خارج کشوری وزارت اطلاعات .
هيچ اطمينانی وجود ندارد که چند سال پيش هم که اين متن برای نخستين بار به وسيله سازمان پارس پخش شد ، , يک مقام وزارت اطلاعات , به اروپا پناهنده شده بوده و دانسته های سازمان ها و احزاب اپوزيسيون را به صورت اطلاعاتی طبقه بندی کرده و مثلا به زغم خود ، دست به افشاگری زده بوده باشد . اما اين يقين می تواند وجود داشته باشد که بنا به قرائن و شواهد ، متن مورد نظر که موضوع ماست ، مستقيما برای ايجاد رعب و وحشت در ميان ايرانيان خراج از کشور ، از قلب , معاونت های ده گانه , ی اين ,وزارت , در آمده . بنا براين ، هر وقت اطلاعاتی ها هوا را پس می بينند ، به وسيله آدم هائی که اجير کرده اند ، اين متن را دو باره برای اين و آن می فرستند.
همکاری با برخی از افراد و جذب بعضی ايرانی های شناور از طريق آنان ، و تزريق بعضی دانشجويان بورسيه و پرداختن به نيازها و مشکلات معدودی از ايرانی های خارج کشوری که بتوانند به موقع ؛ مثل همين کمدی جنبش سبز، وظايف خود را انجام بدهند ، نه تنها در جريان وقايع پس از 22 خرداد 1388 بلکه از سال ها پيش به وسيله سازمان ها و احزاب اپوزيسيون به تفصيل افشا شده و وزارت و اطلاعات ، يا آن , مقام فراری , خواسته اند نعل وارونه بزنند . تلفن زدن به رسانه ها ، مزاحمت های تلفنی خارج کشوری با تهديد و فحش های چارواداری ، دريافت پاداش ، محل بودجه اين پاداش ها ، خريدن آدم هائی که ما اسم و آدرس و نشانی کامل اغلب شان را می دانيم ، نه حرف تازه ای است ، نه افشاگری تکان دهنده ای که ما از آن غافل بوده باشيم . اگر وزارت اطلاعات ، يا آن , مقام فراری ! , ( که گويا چند سال است در حالت فراری باقی مانده ! ) از شنودهای تلفنی داخل کشور می گويند تا با خالی بندی اطلاعاتی و درشت نمائی از خود ، به ايجاد رعب و وحشت بپردازند ، ما شنودهای تلفنی ، اما کاملا اتفاقی خارج کشوری اين پديده را هم می دانيم . همان طور که شنود های دستگاه اطلاعاتی و امنيتی خود آلمان هم برای اپوزيسيون خبر و افشاگری تازه ای نيست .
نزديک شدن عناصر اطلاعاتی حکومت اسلامی به چهره های سرشناس اپوزيسيون ، تهديد آنان و حتی ترور بيش از 160 تن از آنان و ساير ترورهای ناموفق هم ، برای اپوزيسيون مقيم خارج کشور که با نيروهای خود در داخل کشور ارتباط تنگاتنگ دارند نيز ، موضوعی نيست که تازگی داشته باشد.
آن چه تازگی دارد ، دو مورد است :
1- وزارت اطلاعات حکومت اسلامی می خواهد سعی کند در نهايت درماندگی و مات شدن در گرد و خاک های آخر راه ، برنامه های خود برای ايجاد ترس و وحشت در داخل کشور را با اين گونه , افشاگری ها ! , به جامعه ی ايرانيان خارج از کشور هم که گرايش های مختلف ، اما سرنگونی طلب دارند ، منتقل کند ، که طبق معمول سوراخ دعا را گم کرده است .
2- همزمانی مصاحبه آقای مانفرد موک مقام امنيتی آلمان با انتشار مجدد اعلاميه غير رسمی وزارت اطلاعات با عنوان , افشای شيوه های کار شبکه خارج کشوری وزارت اطلاعات , ، تنها اين علامت سئوال را در مقابل ما می گذارد که آيا باز هم دو دستگاه امينتی به صورت هماهنگ به جان جامعه ايرانيان تبعيدی افتاده اند تا در آنان ايجاد وحشت کنند ؟
مقام امنيتی آلمان به ترفند ايجاد وحشت وزارت اطلاعات اين پسوند را هم در مصاحبه با پانوراما اضافه می کند که خانواده های فعالان اپوزيسيون خارج کشوری ، در داخل زير فشار قرار می گيرند.
آقای مانفرد موک با تکميل وحشت نامه ی وزارت اطلاعات ، با برنامه ريزی مشخص سعی می کند هدف وزارت اطلاعات در ترساندن ايرانی ها به نزديک شدن به سازمان ها و احزاب سياسی و فعاليت با آنان را تکميل کند . والا که او هم با توجه به اشاره مختصری که به سابقه امر شد ، هيچ حرف تازه ای نمی زند ، مگر آن که با نام بردن از حزب سوسياليست ايران و سازمان مجاهدين در مصاحبه با راديو فردا ، علنا سعی می کند به ايجاد ترسی که هدف وزارت اطلاعات است بخصوص با نام بردن از اين دو جريان فعال سياسی ، و در آن ميان حزب انقلابی سوسياليست ايران که تنها ره رهائی را جنگ مسلحانه توده ای می داند و رهنمود می دهد که قهر مادی را فقط بايد با قهر پاسخ داد، دامن بزند .
هر دو دستگاه ضد انسانی ی وزارت اطلاعات حکومت اسلامی و دستگاه اطلاعاتی وامنيتی آلمان را به اين واقعيت توجه می دهم که اتفاقا مشکل ما خود شما هستيد . اگر آسيب ببينيم و کشته شويم ، دست شما در کار است . و اما ، گرما ز سر بريده می ترسيديم / در محفل عاشقان نمی رقصيديم .
آقايان ! دوران اين بازی ها ديرسالی است که گذشته است .دادگاه های خلقی در آينده ای نه چندان دور، به اين ترفندها و تکرار احمقانه آن ها پاسخی در خور خواهند داد . باور کنيد که دير و زود دارد ، سوخت و سوز ندارد .
هفدهم اکتبر 2009
درمحکوميت سياست های تروريستی حکومت اسلامی و تروريسم ضد حکومتی
روشنگری. در عمليات تروريستی روز يک شنبه دراستان سيستان و بلوچستان ده ها نفر به قتل رسيدند. تا عصر روز شنبه اسامی 31 کشته اعلام شد و گفته شد حال نه نفر نيز وخيم است. نماينده مجلس رژيم در زاهدان گفت 11 نفر از کشته شدگان از فرماندهان سپاه و 20 نفر نيز از مردم عادی و عشاير بودند.[ايلنا]
بمبگذاری که گفته ميشود انتحاری بود در محل همايش سران طوايف در منطقه ,پيشين, نزديک چاه بهار صورت گرفت. بنا بر ادعای رژيم هدف اين همايش وحدت ميان عشاير شيعی و سنی بود، هرچند برخی از منابع اينترنتی اين ادعا را رد کرده اند. در اين بمب گذاری نورعلی شوشتری جانشين فرمانده نيروی زمينی سپاه و رجبعلی محمد زاده فرمانده سپاه استان سيستان و بلوچستان و چند تن از فرماندهان محلی سپاه کشته شدند.
آمريکا و انگلستان عمليات را محکوم کرده اند، اما لاريجانی و نيز رسانه های وابسته به رژيم از جمله ايرنا آمريکا و انگلستان را به دخالت متهم کردند. دو کشور مزبور هردخالتی را رد کردند.
مسووليت عمليات را گروه جندالله برعهده گرفته و از نتايج آن ابراز خرسندی کرده است. با اينکه رژيم چند تن از فرماندهان خود را در اين عمليات از دست داد، اما عمليات تروريستی بيش از رژيم به جنبش آزاديخواهی ايران که فراز تازه ای يافته است ضربه وارد ميکند. صرفنظر از مذموم بودن تروريسم کور، محاسبات سياسی نيز نشان ميدهد اين نوع عمليات سرانجام در خدمت نيروهای واپسگرا و در راس آنها خود رژيم قرار ميگيرد.رژيم با سوء استفاده از تروريسم، سياست ضد امنيتی خود در منطقه و در سراسر ايران را سياست امنيتی جلوه ميدهد و سرکوب جنبش های مدنی را به بهانه مقابله با تروريسم توجيه ميکند. از طرف ديگرفضا را برای جنبش های دمکراتيک و مدنی بيش از پيش تنگ ميکند.
ترديدی نيست که مسبب بازشدن فضا برای تروريسم ضد حکومتي، خود رژيم است. بی حقی مضاعف ملی و مذهبي، سرکوب جنبش ها، نيروها و خواست های مدني، تبديل منطقه به پادگان نظامي، ترورهاو کشتارهای دولتی ، دادگاه های سربسته و نمايشی و اعدام های غيرقانونی گوشه ای از سياست تروريستی رژيم در منطقه است که به تروريسم مقابل ميدان ميدهد. اما راه مقابله با سياست های سرکوبگرانه و تروريستی رژيم تنها از مسير دمکراسی ميگذرد.
جنبش از نوع پا گرفته ی دمکراسی در سراسر ايران که زمين را زير پای رژيم لرزان کرده است با تحمل ضربات سنگين توانسته خواست های برحق خود و وفاداری اش به معيارهای دمکراسی و عدالت، و متقابلا ماهيت ضدانسانی رژيم را در مقابل چشم جهانيان بگذارد و رژيم را به نحوی در سراسر جهان بی اعتبار کند که در تاريخ ننگين سی ساله اش بی سابقه است. روشن است که رژيم از فضايی که تروريسم بوجود می آورد سوءاستفاده خواهد کرد تا اين تصوير روشن را کدر کند.
از اين رو وظيفه نيروهای آزاديخواه و بيش و پيش از همه فعالان آزاديخواه خود بلوچستان است که باپا فشاری بر معيارهای دمکراتيک و محکوم کردن هرنوع تروريسم اعم از سياست های تروريستی حکومت اسلامی و نيز تروريسم کور ضد حکومتی راه سوء استفاده از فضای تروريستی را بر رژيم ببندند.
نظر شما
نام: بیدار |
ای-میل: |
14:53 27 مهر 1388 |
نقل: پدری با خشونت با فرزندان خود رفتار می کرد، روزی پسر بزرگ با پدرش درگیر می شود و یکی تو گوش پدر می خواباند، پدر بهت زده و با عصبانیت از پسر می پرسد، پسرم این چه رفتاریست که با من می کنی؟ پسر جواب میدهد، پدر 18 سال است تو ما را تحقیر می کنی و میزنی و حالا این دفعه من تو را زدم ! یعنی این تو بودی که خشونت را به ما یاد دادی !. از مکافات عمل غافل مشو- گندم از گندم بروید جو ز جو.دیکتاتورها خودشان فضای سیاسی را به خفقان و خشونت تبدیل می کنند زیرا در آزادی و فضای باز سیاسی دیگر حاکم دیکتاتوری و خشونتی نخواهد بود. شاید هم این مثال مطابق حال آخوندهای جنایتکار باشد که پاداش کلوخ انداز را سنگ است. هر چند که بنده از اساس ترور و تروریسم را رد می کنم. ولی اگر ریشه یابی شود ؟ این خود حاکمان دیکتاتور ایران بودند که ترور و شیوهً تروریستی را به مردم ایران و آزادیخواهان تحمیل کرده و می کنند،( سنگسار، شلاق و شکنجه و اعدام و تحقیر و گرداندن جوانان در خیابانها و تجاوز به زن و مرد در زندانهای مخوف .... در قرن 21) و گرنه انسانها مادرزادی خشن و یا تروریست متولد نمی شوند. به همین دلیل است دشمن مردم ایران در ایران و همین حاکمان ددمنش و قرون وسطایی هستند. |
در بزرگداشت شاعر مبارز و نستوه، فرخی یزدی
|
این روزها مصادف است با سالروز قتل فرخی یزدی شاعر و نویسندهی آزادیخواه ایرانی که جان به پای آزادی نهاد و توسط رضا خان به قتل رسید. فضای کشور ایران در سال 1311 شمسی به قول فرخی "محیط مردگان" است . دستگاه نظمیه در همه جا رخنه کرده است روزنامه مخالفی وجود ندارد . در مجلس همه به ذائقهی حکمران سخن میگویند و قلمها جز ستایش ترقیات کشو رو تجلیل نبوغ پادشاهی که او را قائد اعظم مینامند ،کار دیگری ندارند. فرخی یزدی تمام انتقاد بود و حکومت استبدادی پهلوی را تاب انتقاد نبود:
|
مروری بر چرایی اصرار دولت کودتا در برقراری رابطه با آمریکا عصر دوشنبه، 27 مهر 1388 از شعار مرگ تا قبول ننگ: ملت مواظب باجدهیهای پشت پرده د
عصر دوشنبه، 27 مهر 1388 از شعار مرگ تا قبول ننگ: ملت مواظب باجدهیهای پشت پرده دولت کودتا به آمریکا باشد! محمود احمدینژاد، فرد شماره یک همهی جنجالهای اخیر است. بعد از انتخابات جنجالی ریاستجهوری که در واقع کودتایی تمام عیار بر علیه ملت بود، سرکوب گسترده و معرفی ناقص کابینهای متقلب، جنجالهای نمایشی بر سر مسائل هستهای و آن حضور فضاحت بار در مجمع عمومی سازمان ملل، همه و همه موضوعاتی بودند که اسم رئیس دولت کودتا را همه روزه بر سر زبانها میانداخت.
در روزهای اخیر علتی که بار دیگر اسم احمدینژاد در افواه عمومی و محافل خصوصی مطرح شد، موضوع برقراری رابطه با امریکا بود. موضوعی که اگر در زمان ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی مطرح میشد، وی شایستهی خلع لباس شدن و استیضاح دانسته میشد و هنگامی که از زبان سید عطاالله مهاجرانی در ستون ثابتش در روزنامهی اطلاعات شنیده میشد، وی را فردی مرتد و خائن میخواندند.
سکوت معنادار جامعهی اصولگرایان در قبال مطرح شدن رابطه با امریکا، امری غیر قابل انتظار و بحث برانگیز است. طرفداران اصولگرایی که همین چند هفته پیش در تظاهرات روز قدس اولین واکنششان تکرار شعار مرگ بر امریکا از اعماق وجود و آتش زدن پرچم این کشور و شیطان بزرگ خواندش بود و همین دسته، سبزها را عدهای اغتشاشگر وابسته به امریکا قلمداد میکردند، امروز حاضرند به هر قیمتی هر چند گزاف از متاع ملت بگذرند تا بتوانند با آمریکاییها مذاکره کنند.
می توان با تحلیل شرایطی که محمود احمدی نژاد در آن قدرت را در دست دارد، این تغییر صدوهشتاد درجهای مخالفان کفنپوش رابطه با امریکا را به یکی از موافقترینها و کسانی که نزدیک است از هول ایجاد ارتباط در دیگ از دست دادن منافع ملی بیافتند، به درستی تبیین کرد.
بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 ساختار قدرت به دلیل اتفاقات حادث شده، شفافیت پیدا کرد. گویی بعد از سی سال که از شروع جمهوری اسلامی میگذشت قدرت لایه لایه شده بود و سران، هر کدام به دسته ای مقابل هم خزیده بودند و از پس این انتخابات بود که صف آراییها مشخص شد. قدرت رسمی و درجهی اول هنوز در محافل رسمی و افواه عمومی رهبری و حلقهی مشخص اطراف وی به شمار میروند که متاسفانه در وقایع اخیر به گونه ای جانبدارانه و با بدترین وضعیت ممکن عمل کردند.
این حلقه همان حلقه قدرتی است که چراغ سبز رابطه با امریکا عرفا باید در دستان وی باشد و در چند روز اخیر آنطور که بر میآید حرکت مثبتی مبنی بر اجازهی رابطه از ایشان دریافت نشده است. دومین لایه که سابقهی اندکی در به دست گرفتن قدرت در ایران دارد محمود احمدی نژاد و حلقه نظامی حامی وی است. وی اکنون یکی از قویترین دستههای قدرت، با داشتن قدرت سیاسی و قدرت نظامی محسوب میشود و متقابلا به دلیل بحرانهایی که گرفتارش است یکی از ضربه پذیرترین افراد در قدرت مطرح میشود.
محمود احمدینژاد، این روزها به داشتن رابطه با آمریکا محتاج است. او آنچنان دچار بحران مشروعیت شده است و انچنان این فقر را احساس میکند که از هیچ حربهای برای کسب مشروعیت از دسترفتهاش نمیتواند استفاده کند، مگر شکستن یک تابوی سی ساله. او البته حاضر است برای ماندن در قدرت و کسب مشروعیت مجدد، هر باجی هم از کیسه ملت به قدرتهای خارجی بدهد تا این تابو به هر قیمتی به نام او شکسته شود.
عملکرد احمدینژاد در طول پنج سال گذشته نظام جمهوری اسلامی را به چالشهای جدی در زمینهی اقتصادی و سیاسی کشانده است و کشور را تا مرز فروپاشی اقتصادی پیش برده است. در کودتای اخیر هم نه فقط فروپاشی اقتصادی، که کشور را تا مرز فروپاشی سیاسی پیش برده است و معلوم نیست اگر به قیمت در قدرت ماندن این شخص جمهوری اسلامی قربانی شود چه کسی پاسخگوی هزینهای است که مردم ۳۰ سال برای دفاع از آرمانهای انقلابی که خود پرداختهاند و با ریختن خون جوانان بیگناه بر کف خیابانها و شکنجهگاهها به باد فنا رفت، خواهد بود؟
هم اکنون نیز رئیس نامشروع جمهور حاضر است برای برون رفت از بحران اقتصادی و برای تامین کسری بودجه اش طرح سنگین هدفمند کردن یارانه ها راپیاده کند و متعاقب آن شوک سنگینی آن هم در این برهه به مردم و نظامی که در آن قدرت دارد برساند. حال چه بر سر کارخانجات و سرمایه داران می آید را کسی پاسخ گو نیست. وی در صحنهی داخلی، با همهی مهرههایی که میتوانستند به گونهای او را از بحرانهای اقتصادی و سیاسی در بیاورند بازی کرده و این بار که تمامی راهها در محیط داخلی به روی او بسته است سراسیمه دست یاری به هر طناب پوسیدهای در محیط بینالمللی دراز میکند.
او خود واقف است دوران نمایش حمایت از ملتهای ستمدیدهی جهان به سرآمده است و رفت و آمدهای مکرر چاوز و اسد و روسای دولت سنگال و بورکینافاسو دردی از مشکلات او درمان نمی کند. او میداند مذاکره با امریکا یعنی پایان تحریمها و برای این کار حاضر است باجهای پشت پرده هم بدهد تا همه چیز را به نام خود تمام کند. او میداند رابطه با آمریکا یعنی گشوده شدن درهای بینالمللی به روی ایران و فکر میکند بعد از این همه کشتار و شکنجه و به یغما بردن رای ملت و برپا کردن فتنهای که خود او یکی از عوامل اصلی آن است و به قول علی مطهری باید محاکمه شود، کسب مشروعیت از این راهها امکان پذیر است .
احمدینژاد میداند ارتباط با آمریکا یعنی رساندن قطعات و مواد اولیه به کارخانجات ورشکستهی ایران، یعنی بلوکه نشدن حسابهای سرمایهداران در بانکهای خارجی، اما نمیداند قدرت اقتصادی مملکت را با سیاستهای غلط اقتصادیاش چنان فشل کرده که تمامی کارشناسان اقتصادی از دور و برش کنار رفتهاند و به منتقدانش بدل شدهاند و در چنین وضعیتی نمیتوان کارخانهها را احیا کرد و اقتصاددانان را خوشبین.
از طرف دیگر، وجود باراک اوباما، رئیس جمهور دموکرات امریکا که پیشاپیش برای برقراری روابط صلحآمیز در دنیا نوبل صلح برده، به گونهای باد موافق برای احمدینژاد محسوب میشود. گویی وی در راس قدرت همه جریانهای موافق را در پی دارد. رسانهی دولتی جمهوری اسلامی، کماکان بر شیطان بزرگ بودن امریکا پافشاری میکند. نوبل صلح اوباما را سیاسی میداند. دیدارهای هیئت سیاسی ایران با هیئت امریکایی را کم رنگ جلوه میدهد و اجازه میدهد چانهزنیها از بالا ادامه داشته باشد.
اما ملت باید هوشیار باشد و بداند که اینها مواضع نمایشی اصحاب دولت کودتاست. مردم آگاهتر از آنند که از زد و بندهای پشت پرده آنها با امریکا بیخبر باشند و تکرار شعارهای ضد آمریکا را تنها یک پز ایدئولوژیک توخالی ندانند. مردم ایران فهیمتر از آنند که نفهمند تعدیل مواضع، کم کم از تریبونهای نماز جمعه آغاز میشود. همان جایی که جنتی، جوانان کشور خود را به برخورد در روز سیزده آبان تهدید میکند، روزی هم میرسد که باجدهیهای کودتاچیان به آمریکاییها را توجیه میکند و کیست که نداند رابطه وثیق و عمیقی میان آن سرکوبها و این باج دادنها برقرار است. کیست که نداند آنها که نشست جلیلی در اجلاس ژنو را باعث سربلندی ایران میدانند در صددند که کم کم نوک حملات را از آمریکا به طرف دیگری متمایل کنند تا باز هم «دشمن»ی وجود داشته باشد که همه چیز حتی کشته شدن ندا آقاسلطان به دست یک بسیجینما را هم به گردن آن بیندازند و بر خطای خود سرپوش بگذارند. به ناگاه راس پیکان به سمت و سوی دیگری نشانه رفت و البته این چرخش آنقدر آشکار و علنی بود که حتی خود اصولگرایان را هم به شک انداخت تا جایی که نشست ژنو و زد و بندهای هستهای آنقدر ناسنجیده بود که صدای امام جمعه اردکان نیز بلند شد و وی خواستار شفافسازی در باب این نشست گردید..
در سخنرانیهای رهبری، انگلیس عامل اغتشاش و استعمارگر پیر معرفی میشود و در تریبونهای نماز جمعه، انگلستان محکوم به دخالت در امور داخلی ایران و نخ دادن به اغتشاشاگران میشود. فضای دانشگاه تهران را بعد از تکبیر شعار مرگ بر انگلیس پر میکند و جمهوری اسلامی که با توهم توطئه و دشمنسازی مسائل داخلیاش را رتق و فتق میکند، دشمن جدیدی به وجود میآورد. آیا بر سر زبان افتادن نام انگلیس و پیش افتادن آن از آمریکا امری اتفاقی است؟ چرا دشمن جدید بورکینافاسو یا تریپولی نیست؟ کدام کشور دم دستتر و با سابقهی استعماری بیشتری غیر از انگلستان؟ گرچه ذرهای در دندان تیز کردن انگلیسیها برای منابع طبیعی ایران نمیتوان شک کرد و اصولا پیشینه استعماری این کشور هم قابل چشمپوشی نیست، اما چنین برگرداندن نوک نیزه از سمت آمریکا به سوی انگلستان هم هر عاقلی را به تامل وا میدارد.
مساله اینجاست که مهم نیست این دشمن آمریکا باشد یا انگلیس و در آیندهای نزدیک هم احیانا همه جهان. آنچه مهم است این است که دشمنی وجود داشته باشد که مردم در تجمعاتشان شعار مرگش را سر بدهند و گرانی آب و برق و حتی گوجهفرنگیشان را به گردن سیاستهای استعماری آن بیندازند. سید محمد خاتمی که نه بحران اقتصادی شدیدی داشت، نه دست به گریبان بحران مشروعیت بود و هم می خواست با عزت ملی گام در راه رابطه بردارد، با فریاد وا اسفاه، وا اسلاما و تعطیلی کلاس های حوزه و ناسزا از تریبون نماز جمعه و سیل شب نامه و تخریب و تهدید و ترور مواجه شد و حال سران کشور بارها باید با خفتی هر چه تمامتر به پای آمریکا بیفتند و از آنها بخواهند تا با کشور ایران به هر قیمتی که شده ارتباط برقرار کنند. کیست که فرق آن رابطه برقرار کردن همراه با حفظ غرور و عزت و این باجدهی همراه با ذلت و خفت را نفهمد؟
آن چه مشخص است ایجاد رابطه با امریکا، رابطهای از سر قدرت نیست و آن چه مبرهن است، آن کسی همیشه باید کوتاه بیاید که در جامعهی بینالمللی و محیط داخلی تحت فشار است و فعلا خواهی نخواهی اگر چشمانمان را کمی باز کنیم خواهیم دید که ایران دست پایینتر را در قدرت بینالمللی دارد. رابطهی با امریکا، رابطهای از سر قدرت و گردن افراشته و مملو از عزت ملی نیست، گویی محمود احمدینژاد به هر قیمتی حتی از دست رفتن متاع امنیت و منافع ملی قصد کرده است سر میز مذاکره بنشیند.
رابطهای که میتوانست با وجههی برجسته بینالمللی سیدمحمد خاتمی بر اساس عزت ملی و بدون پرداخت هزینهای گزاف برقرار شود، این روزها دستخوش برقراری مناقع مالی و شخصی و بلندپروازی عدهای شده است و صدا از اصولگرایان در نمیآید که هیچ، ردی از کفنپوشان هم دیده نمیشود. اینک پیش و بیش از هر چیزی زمان هوشیاری ملت است.
مردم باید بدانند که در این بازی کثیف باجدهی، آنچه به تاراج خواهد رفت آبرو، عزت و اعتبار بینالمللی کشور است و آن کسی که قدرت بیشتری خواهد گرفت بنیادگراهای کودتاچیاند که به تز سرکوب از درون و باج دهی از بیرون پایبندند. تزی که سالهاست عربستان سعودی آن را در برخورد با مردمانش پیاده میکند و با باجدهیهای مکررش به آمریکا حتی یک بار هم بحث نقض حقوق بشر در این کشور سرکوبگر در هیچکجای دنیا از دهان مدعیان حقوق بشر شنیده نمیشود.
آیا مردم خواهند نشست تا کودتاگران، پاکستان و عربستان سعودی دیگری در خاورمیانه علم کنند؟ رسالت جنبش سبز مقابله با همین باجدهیها و محکومکردن همین روابطی است که در آن جز تحمیل هزینه به مردم و سرکوب آنان خیر دیگری نیست.
در حاشیهی مذاکرات خفتبار هستهای
جشن تسليم هستهایدولت کودتا بعد از پنج سال جنجال و اتهامزنی به بزرگان نظام، ماجرای انرژی هستهای ایران را تبدیل به مسخرهبازاری کرده است که نهایتاش زیان پشت زيان برای ملت بوده است. رجزخوانیها و طبل ميان تهی دولت کودتا تا کجا میتواند ادامه پیدا کند؟ پشت پرده و پیش روی معاملهی هستهای ايران چیست؟ يادداشت زیر، دربارهی حواشی این تسلیم هستهای است. عاقبت ایران راضی شد که سوخت هستهای را وارد کند ولی لقمه را دور سر خود بگرداند و ابتدا آن را تا حدّ معیّنی غنی کند و برای غنیکردن با درصد بیشتر آنرا به روسیه بفرستد سپس تکنسینهای فرانسوی از مواد حاصل، میلههای سوختی لازم را تولید و به ایران ارسال کنند. ایران به پیشنهاد مشابهی چهارسال پیش جواب رد داده بود. در این رابطه شش نکته به نظرم میرسد: اوّل. تمام حرف ایران در طول دوران بحران هستهای این بود که به موجب قراردادهای بینالمللی و عضویّت در پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی، میتواند از تمام امتیازهای بهرهوری از انرژی صلحآمیز هستهای - از جمله حقّ غنیسازی آن برای مصارف صلحآمیز- استفاده کند ولی با این قرارداد ایران عملاً از بخشی از حقوق مشروع خود چشمپوشیده است. دوّم. باید پذیرفت که تمام نیشوکنایههای دولت جدید به خاتمی و روحانی دربارهی کوتاهآمدن و تعلیق در زمان آنان دود شد و به هوا رفت زیرا آنان قصد داشتند که با تعلیق، اعتمادسازی کنند تا به ایران اجازه داده شود که خود آنرا تا درصد لازم غنی کند و به خودکفایی دست یابند ولی قرارداد فعلی به معنای عقبنشینی از مواضع دولت اصلاحات است. سوّم. تمام بحث ایران بر سر غنیسازی این بود که نمیخواست در واردات اورانیوم غنیشده به کشوری وابسته باشد حتّی روسیه و خود احتیاج خویش را برآورده کند که با این اوصاف آن احتیاج سر جای خود باقی است و ایران نیز بیش از پیش به روسیه وابسته شده است. چهارم. داشتن دانش فنّی هم تا آن حدّ مورد نیاز برآورده نشده است و غنی کردن با این مقدار را بدون واردات سانتریفیوژهای آلوده و در مقیاس آزمایشگاهی هم میشد کسب کرد. پنجم. ضررهای اقتصادی این مسئله چیست؟ ششم. از دید من دستکم سه دلیل برای پذیرش این قرارداد خفّتبار وجود دارد: وقایع اخیر پس از انتخابات که حاکمیّت ایران را مجبور کرد خلاف تمام شعارهای این سه دهه به مذاکرهی علنی مستقیم با امریکا بپردازد و از مواضع چندسال اخیر خود پیرامون بحران اتمی عقب بنشیند، این نکته را آشکار میکند که رویدادهای مرتبط با پروندهی هستهای و دیگر ماجراجوییهای خارجی ایران نیز در آینده به عنوان یک مؤلّفهی بسیار مهم بر فرایند دموکراسیخواهی ایران اثر خواهد گذاشت.
نقل از وبلاگ ايمايان |
|
عقبنشيني هستهاي در راه است؟
|
مذاکرات هستهای معامله است يا موفقيت؟در شرایط بحرانی پس از انتخابات، گفتگوها و مذاکراتی که پيش از انتخابات آغاز شده بود آرام آرام پدیدار میشود. آیا قرار بود رأی ملت به سرقت برود و به پشتوانهی يک دروغ با غرب بر سر انرژی هستهای چانه بزنند تا نهايتاً به «سلاح هستهای» برسند آن هم به بهانهی حفظ نظام؟ يا بعد از خیزش سبز، این مذاکرهی هستهای با نقش بر آب شدن این نقشه، تبدیل به معاملهی هستهای و فروش حیثیت ملت ایران شده است؟ نوشتهی زیر يکی از نوشتههای متعددی است که این دغدغه را برجسته میکند. اخبار رسيده از مذاكرات ژنو نشانگر عقبنشيني اساسي ايران از مواضع گذشتهاش است. منابع غربي اعلام كردهاند كه ايران پذيرفته اورانيوم غني شده درصد پائين خود را به روسيه بفرستد و پس از انجام فرايندهايي در روسيه و فرانسه، اورانيوم غنيشده با درصد بيشتر از فرانسه دريافت كند. تفصيل ماجرا را اينجا بخوانيد. طرف ايراني تائيد كرده كه ايران نامهاي به آژانس نوشته و در آن نياز به سوخت براي راکتور تهران جهت ساخت مصارف دارويي را اعلام كردهاست. چنانچه اين توافق انجام شود معنايش اين است كه ايران حاضر است تامين سوخت هستهاي خود را به كشورهاي ديگر واگذار كند و غنيسازي در ابعاد صنعتي يا با درصد بالا را معلق كند. اين موضع تقريبا شبيه موضعي است كه ايران در سال ۸۳ اتخاذ كرد يعني تعليق غنيسازي ضمن تاكيد بر داشتن حق انجام آن. اين عقبنشيني آنچنان قابل توجه است كه دولتهاي ۵+۱ هنوز به صداقت ايران در ارائه آن شك دارند. به همين دليل است در موضعگيريهايشان ضمن تاكيد بر شروع مثبت و سازنده مذاكرات، به لزوم ايجاد تغيير عملي در رفتار ايران اشاره ميكنند. اعتراضات بعد از انتخابات باعث شده عقبه حكومت تضعيف شود. كاهش قيمت نفت در يك سال اخير كه منجر به كاهش قابل توجه درآمدهاي دولت شده هم نگراني از شرايط داخل را تشديد كردهاست. به نظرم اينها دلايل اصلي عقبنشيني احتمالي است. طولاني شدن بنبست در مذاكرات هستهاي هم به دولت ايران اثبات كرده هزينههاي اين خيرهسري به منافعش نميارزد. ضمن آنكه استفاده تبليغاتي احمدينژاد از ژست قهرمان مقاومت هم به درد انتخابات ميخورد كه گذشت. نقل از وبلاگ ساز مخالف
|
مذاكرات ژنو، از عربده تا كُرنش
|
ساعتي پيش از آن كه سران سه كشور آمريكا، بريتانيا و فرانسه در پيتزبورگ بيانيههاشان را درباره تاسيسات هستهاي قم بخوانند[1]، محمود احمدينژاد در نيويورك در برابر خبرنگاران نشريه تايمز نشسته بود. خبرنگار تايمز به احمدينژاد اطلاع داد كه طبق گزارشهاي منتشر شده، قرار است اين سه تن بيانيهاي را درباره تاسيساتي كه ايران مخفي كرده است بخوانند. رييس دولت كودتا كه آشكارا دستپاچه شده بود، ابتدا با همان لحن بازجويانه خبرنگار تايمز را سوالپيچ كرد، و بعد كه بالاخره نوبت جواب دادن خودش رسيد، با عبارتي غريب كه كاربرد آن از سوي رييس هر دولت مستقلي درباره رييس دولت ديگر غير قابل تصور بود گفت "من اگر مشاور آقاي اوباما بودم" قطعاً به ايشان ميگفتم كه اين حرفها را نزنند، چون اين اطلاعات درست نيست. رييس دولت كودتا، باز هم يكبار ديگر در كمتر از سه دقيقه گفت كه اگر "مشاور اوباما" بود به او توصيه ميكرد كه از اظهار نظر درباره تاسيسات هستهاي قم خودداري كند.[2] موج سبز آزادی: رييس دولت كودتا گويي ميدانست كه هيچ كس روي مشروعيت او به عنوان رييس جمهور منتخب ايرانيان حساب نميكند و از او انتظار نگاه داشتن چنين شأني را ندارد، و شايد به همين دليل براي به دست آوردن دل اوباما و هم براي موجه جلوه دادن حرفش خود را در موضع نصيحت كننده و مشاور فرضي اوباما قرار داد. با اين همه اوباما و ديگران نيز توصيههاي ايشان را جدي نگرفتند: شايد چون اين بار هم دروغش از پيش آشكار بود. چنين بود كه احمدينژاد كه با اعلام آمادگي براي گفت و گو با اوباما درباره "مديريت جهان" به نيويورك رفته بود، نه تنها با رييس جمهور آمريكا ديدار نكرد، بلكه به دليل حضور گسترده تظاهر كنندگان ايراني در خيابانهاي شهر، نتوانست از هيچ بچهاي هم اسم خود را بشنود. احمدينژاد پس از انتشار علني اخبار تاسيسات قم، مجبور شد آخرين ساعتهاي حضور خود در نيويورك را به گفتن حرفهاي سرگرم كننده براي رسانهها بگذراند. او گفت كه كارخانه غنيسازي قم در مرحله بنايي و لوله كشي است و در اعلام وجود آن به آژانس هيچ پنهانكارياي انجام نشده "ما 18 ماه زودتر موضوع را به اطلاع آژانس رسانديم كه به نظرم اين كار به جاي جنجال مستحق تشويق است."[3] غافل از اينكه مقامات ديگر مانند گلپايگاني نماينده رهبر بدون اين كه لازم بدانند با او هماهنگ كنند درباره همان كارخانه ميگفتند كه "اين كارخانه جديد انشاءالله و به اميد خدا به زودي عمليات شده و چشم دشمنان را كور ميكند."[4] در حالي كه مقامات غربي در چند روز مانده به مذاكرات مكرر هشدار ميدادندكه اگر مذاكرات اول اكتبر به نتيجه نرسد بر شدت فشار خواهند افزود، مقامات حاكميت كودتا تاكيد ميكردند كه تنها براي بحث درباره بسته پيشنهادي و "مذاكره درباره مسايل جهاني" در ژنو مذاكره خواهند كرد. در هفته منتهي به روز پنجشنبه كه قرار بود مذاكرات هستهاي انجام شود، سيماي كودتا برنامه "مستندي" پخش كرد كه در آن به نوعي تمامي فعاليت ديپلماتيك و مذاكرات هستهاي در زمان دولت خاتمي، خيانت قلمداد شد و همانطور كه چندین بار رهبری نیز در سخنانش اشاره كرده است، خاتمي و دستگاه ديپلماتيك وقت "مرعوب" غرب نشان داده شدند. با اين مقدمات جليلي به ژنو رفت و زماني كه نزديك هفت ساعت مذاكره او با نمايندگان اروپا و آمريكا به پايان رسيد، هم آمريكا حاصل مذاكرات را "سازنده" دانست و هم خاوير سولانا نماينده اتحاديه اروپا از مذاكرات ابراز رضايت كرد. سعيد جليلي كه ابتدا با خبرنگاران خودي در سفارت ايران مصاحبه كرده بود، در مصاحبه مطبوعاتي مشتركش با سولانا گفت كه درباره مسايل جهاني و چيزهايي كه به آرامش و امنيت همه شهروندان جهان مربوط ميشود صحبت كردهاند؛ هيچ اشارهاي به مذاكره درباره مسايل هستهاي كه طرف ديگر با تاكيد گفته بود محور مذاكرات خواهد بود، نشد. اما روايت سولانا و باقي ديپلماتها حاكي از حصول توافقي مشخص درباره مسايل هستهاي داشت، و ذكري از "مديريت جهان" نبود. بر طبق اطلاعاتي كه تاكنون منتشر شده، ايران توافق كرده است كه نمايندگان آژانس ظرف دو هفته از تاسيسات قم باز ديد كنند، تا آخر اكتبر (18 اكتبر) يك دور جديد مذاكره آغاز شود و از همه مهمتر بخش اعظم از اورانيومي كه تاكنون در ايران غني شده و آژانس از آن مطلع است براي غنيسازي بيشتر به روسيه منتقل شود. ميزان اورانيوم غني شده ايران كه علني است حدود 1.5 تن وزن دارد كه ميزان غنيسازي آن 3.5 درصد است. طبق توافق ژنو اين اورانيوم قرار است 1.2 تن از اين مقدار به روسيه فرستاده شود و در آنجا تا ميزان نزديك به 20 درصد غني شود تا براي "مصارف پزشكي" در اختيار راكتور تهران قرار گيرد. پيش بيني اين است كه در صورت اجراي اين توافق اين انتقال ظرف مدت حدود يك سال انجام شود. اين در حالي است كه گزارشهاي موجود نشان از اتمام سوخت هستهاي براي غنيسازي در داخل ايران دارد و در صورت انتقال اين ذخيره اورانيوم، ميتوان مطمئن بود كه خطر ساخت بمب از راه غنيسازي اورانيوم موجود در ایران ديگر وجود نخواهد داشت.[5] نكته شگفت آور اين است كه مقامات دولت كودتا با وجود انتشار جهاني اخبار مربوط به توافقات هنوز هرگونه بحث درباره مسايل هستهاي در ژنو را انكار ميكنند و سعي دارند موضوع انتقال اورانيوم به روسيه و بازخريد اورانيوم غنيتر شده را هم به اجراي "تعهدات آژانس در قبال ايران" نسبت دهند و وانمود كنند كه نه تنها در مذاكرات درباره مسايل هستهاي هيچ صحبتي نكردهاند، بلكه پيش از آن به واسطه آژانس از همين كشورهاي مذاكره كننده امتياز هستهاي گرفتهاند! به اين ترتيب مذاكره كننده مجهول الهويهاي با يكي از خبرگزاريهاي داخلي مصاحبه كرده و گفته است كه " در اجلاس ژنو هيچ توافقي بر سر اين موضوع صورت نگرفت و صرفا تصميم ايران براي شركت در نشست 18 اكتبر با آژانس به اطلاع 1+5 رسيد." همين فرد در توجيه اخبار منتشر شده درباره بازخريد اورانيوم ارسالي به روسيه ميگويد "پيشنهاد خريد اورانيوم با غناي حدود 20 درصد در هفته هاي اخير از سوي ايران رسما به آژانس اعلام شد و اين نهاد بينالمللي طبق وظيفه ذاتي خود اين پيشنهاد را با كشورهاي دارنده تكنولوژي غنيسازي مطرح كرد در ادامه و پيش از برگزاري نشست ژنو ميان ايران و آژانس توافق شد كه نشستي ميان كارشناسان فني آژانس كارشناسان ايران و كارشناسان كشورهاي فروشنده اورانيوم غني شده 18 اكتبر در وين برگزار شود و راهكارهاي اين معامله مورد بررسي قرار گيرد."[6] گويي آقايان هنوز باور نكردهاند كه ديگر اكثر شهروندان ايراني ميتوانند ظرف چند ساعت اخبار را از منابع ديگر هم به دست بياورند. اگر رجزخوانيها و موشكپرانيهاي پيش از مذاكره و داستان سرايي درباره خيانت مقامات پيشين و رشادت هستهاي مقامات فعلي را در كنار توافق حاصل شده بگذاريم بار ديگر نكته مهمي رخ مينمايد: اين كه هيچ هدفي جز بقا و تحكيم انحصاري قدرت در دستور كار حاكميت فعلي نيست. مسئله هستهاي و غنيسازي در تمام اين سالها به عنوان خط قرمز نظام و مرز غير قابل گذشت مطرح ميشد. حتي طرح اقدام تاكتيكي تعليق موقت براي از سر گيري مذاكرات نوعي خيانت وانمود ميشد - ديگر تكليف كساني كه ميگفتند ايران چه از لحاظ برنامهريزي براي منابع انرژي و چه به لحاظ وضعيت منطقهاي نبايد اينگونه پيگير مسئله هستهاي باشد يا كساني كه از اساس رفتن به سمت هر نوع تكنولوژي هستهاي را غير دموكراتيك ميدانستند و با آن مخالف بودند روشن بود. در عمل اما مفاد منتشر شده از توافق ژنو به مراتب عقب نشيني بزرگتري نسبت به تعليق موقت را نشان ميدهد. انتقال اورانيومِ تاكنون غني شده به خارج از كشور يعني در اختيار قرار دادن ثمره همه فعاليت هستهاي در اين سالها كه برايش بهاي سه تحريم و قطعنامه در شوراي امنيت پرداخته شد. اهميت اين موضوع وقتي بيشتر روشن ميشود كه گزارشهاي مربوط به عدم توانايي ادامه غنيسازي با اتكا به منابع اورانيوم داخلي را جدي بگيريم. اما حاصل وضعيت فعلي براي ما چيست؟ بايد گفت جنبش سبز در كليت خود و با تكثر ديدگاههاي كه ممكن است درباره انرژي هستهاي داشته باشد، در موقعيت مهمي در اين مقطع قرار گرفته است. اتفاق ژنو نه تنها نشان داد كه دروغگويي تا چه حد در تمامي اركان حاكميت رسوخ كرده است، بلكه بار ديگر حياتي بودن و اهميت شعارهاي دموكراتيك جنبش سبز را يادآور شد. جنبش سبز اكنون بايد روشنگري درباره اين بعد از سياست حاكمان را هم به دستور كار خود بيفزايد و نه تنها نشان دهد كه چه دروغ بزرگي درباره وقايع اخير گفته ميشود بلكه يادآور شود كه توسعه تكنولوژي هستهاي در ايران نه تنها از آغاز دور از چشم نهادهاي بينالمللي صورت گرفت بلكه از آن مهمتر، اين كه دور از چشم مردم ايران انجام شد. جنبش سبز با تكيه بر همين شعار دموكراسيخواهي و ضديت با ديكتاتوري خود اكنون ميتواند به توافق صورت گرفته رجوع كند تا نشان دهد كه حاكمان كودتايي چگونه منابع مملكت را صرف آرزوهاي ماليخوليايي خود ميكنند و سپس چون هيچ تعهدي به هيچ كس ندارند، به راحتي حاصل همان ماجراجويي كه از جيب ملت در رنج ايران صورت گرفته را براي بقاي خود به باد ميدهند. بايد گفت توافق فعلي دست كم از آن رو كه احتمال دخالت خارجي و اعمال تحريم و فشار اقتصادي بر مردم را بعيدتر كرده به نفع جنبش است، چرا كه اكنون ميتوان اميد داشت كه فرصتهاي مدني براي بالندگي جنبش با پيش آمدن وضعيت جنگي در خطر نميافتند. از همين زاويه، نكته ديگري را هم بايد در نظر داشت. به نظر ميآيد كه حاكمان كودتايي بعد از اين همه تبليغات دروغ، باز هم واهمهاي از ريزش نيروهاي "ايدئولوژيك" خود در صورت افشاي اين توافقات نداشتند. سران كودتا گويي نه از اين كه در مقابل دوربينهاي دنيا خود را در آرزوي مشاوره اوباما به تصوير بكشند ترسي داشتند و نه از اين كه حاميانشان با افشاي مفاد توافق ژنو به ترديد بيافتند؛ راستي چرا؟ آيا به اين دليل كه ميدانند ديگر بدنه حاميان باقيمانده خالي از هر نيروي ايدئولوژيكي است كه راست و دروغ برايش مهم باشد؟ آيا تنها تكيهشان بر همان نيروهاي خشن خياباني است كه براي تامين منافع پست خود خون خلق ميريزند؟ آيا اين رجزخوانان كه همه انتظار جنگ افروزيشان را داشتند از آن رو تن به توافق ژنو دادند كه فكر ميكردند در صورت رفتن به وضعيت جنگي و تحريم سختتر در ميان انبوه مخالفان تنها خواهند بود و توان سركوب بيش از اين كه تاكنون نشان دادهاند نخواهند داشت؟ پاسخ هر چه باشد، ضعف حاكميت كودتايي به دليل بيپشتوانگي داخلي در تحولات بينالمللي اخير كاملاً نمايان است. -------------------------------------------------------------------------------- [1] متن بيانيه اين سه تن را در اينجا ببينيد: [2] فيلم اين بخش از مصاحبه تايمز را در اينجا ببينيد: متن كامل مصاحبه در اينجا منتشر شده است: [3] بنگاه خبري فارس ظاهراً اين نكته را آن قدر جالب ديده كه آن را براي تيتر برگزيده است: [4] فارس سخنان گلپايگاني را هم بدون توجه به اين كه ميتواند با محتواي حرفهاي احمدينژاد درباره اين كه 18 ماه تا آغاز به كار احتمالي تاسيسات قم مانده را در تضاد باشد، با تيتر "كارخانه جديد غنيسازي هستهاي به زودي عملياتي ميشود" منتشر كرد: [5] اكثر خبرگزاريها و نشريات معتبر جهاني اخبار مربوط به اين توافق را منتشر كردهاند، براي نمونه ميتوانيد گزارش رويترز را در اينباره ببينيد: [6] مشروح مذاكره اين فرد را با خبرگزاري مهر بخوانيد:
|