۱۳۹۵ مهر ۱۵, پنجشنبه
بهرام رحمانی: قتل حمید حاجی زاده(شاعر و دبیر ادبیات) و پسر ۹ سالهاش!
bahram.rehmani@gmail.com
کارون و حمید حاجی زاده
از مرگ...
هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود.
هراسِ من - باری - همه از مردن در سرزمینیست
که مزدِ گورکن
از بهای آزادی آدمی
افزون باشد.
جُستن
یافتن
و آنگاه
بهاختیار برگزیدن
و از خویشتنِ خویش
بارویی پیافکندن -
اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد
حاشا، حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم.
زنده یاد احمد شاملو
در جریان قتلهای زنجیرای، فجایعی بزرگ و هولناک رخ
داد که شنیعترین آن در سال 1377 انجام داد. حمید پورحاجی زاده، شاعر و
دبیر ادبیات در کرمان بود. حاجیزاده در نیمهشب 31 شهریور 1377، همراه با
فرزند 9 سالهاش، کارون در سری قتلهای زنجیرهای مجموعا با 43 ضربه
چاقو(کارون 16 ضربه و حمید پورحاجیزاده با 27 ضربه) بهگونهای دلخراش
بهقتل رسیدند.
حمید پورحاجیپور که گویی مرگ و نحوه بهقتل رسیدن خود را پیشبینی کرده بود در غزل «غفلت گوهر شکنان» چنین سروده است:
آخر ای خنجر مردمکش بیگانهپرست خوش نشستی بهتنم در شب خنجرشکنان
پاس ما مردم آزاده بدارید که ما تاج برداشتهایم از سر افسر شکنان
گزارش پزشکی قانونی حاکی است کارون 9 ساله بیش از 10
ضربه چاقو خورده است و چشمان او در لحظه مرگ در حالتی وحشتزده خیره
بهقاتل مانده است!
فرخنده حاجیزاده در مصاحبه با روزآنلاین از پیگیری قتل برادرش میگوید:
بهما گفتند: «یک اشتباه ساده بود»!
***
حمید پورحاجیزاده شاعر و دبیر ادبیات متخلص به «سحر»،
در سال 1329 در روستای بزنجان از توابع شهرستان بافت بهدنیا آمد و
تحصیلات ابتدایی را در زادگاه و سه سال اول دبیرستان را در شهرستان بافت و
سپس دبیرستان نمونه شهاب کرمان و سال آخر را در دبیرستان ملی هشترودی شیراز
بهپایان برد و بعد از آن فوق دیپلم ادبیات خود را از دانشسرای راهنمایی
کرمان دریافت کرد. فعالیت ادبی وی از همان دوران ابتدایی شکوفا شده بود و
بهسرودن شعر میپرداخت و اکثر اوقات رتبه ممتاز مسابقات ادبی را از آن خود
میکرد. همچنین او در شیراز با کوشش خود انجمن ادبی کاخ جوانان شیراز را
سر و سامان داد. او سپس لیسانس ادبیات فارسی خود را از باهنر کرمان دریافت و
بهتدریس در آموزش و پرورش کرمان مشغول شد. وی طی این سالها کارهای ادبی و
تحقیقی خود را نیز ادامه داد. سال 1360، با روحانگیز سلطانینژاد ازدواج
کرد که حاصل این ازدواج سه پسر بهنامهای اروند، ارس و کارون است.
سرانجام حمید پورحاجیزاده در نیمهشب 31 شهریور 1377،
همراه با فرزند 9 سالهاش کارون، در پروژه «قتلهای زنجیرهای وزارت
اطلاعات حکومت اسلامی اسلامی» بهگونهای تکاندهند و هولناک بهقتل
رسیدند.
روایت اروند از سینه و صورت پارهپاره کارون و پدرش:
«شب سیام شهریور 77 من و برادرم ارس حدود ساعت دو و
نیم از مراسم عروسی بهخانه برگشتیم. متعجب بودیم که چرا پدر و مادر و
کارون، برادر کوچکترمان نیامدهاند. چراغ خاموش خانه برایمان بیمعنی بود.
مگر میشد حمید پورحاجیزاده باشی و تا اروند و ارسات نیامدهاند
بخوابی؟
در را که باز کردم و وارد شدیم، برای اولین بار بود که
فهمیدم خون و چاقو و خنجر چه معنایی میدهند. اما مگر میشد بابا را با آن
سینه پارهپاره شده دید؟ پای برهنه و با آجری در دست تمام همسایهها را
بیدار کردم.
پلیس و سرباز و خون و چاقو و گریههای رییس آگاهی که مادرم گمان برده بود قاتل است و مدام میپرسید چرا شوهر و بچهام را کشتید؟
پزشک قانونی که آمد پرسیدم بابام زنده است؟ وقتی گفت نه دو نفرشان مرده اند خشکم زد. دو نفرشان؟
گفت برو ببین. دو سه ساعت صدای مادرم را نشنیده بودم که فریاد می کشید کارون.
وقتی از پشت پنجره چشمان باز و سینه و صورت پاره کارون
و دیدم فریادم به آسمان بلند شد و فهمیدم که خدا هم روزی میمیرد. بعد از
پانزده سال هنوز دلم به حال آن شب برادرم ارس میسوزد. شوکه شده بود. رد
خون را گرفته بود و دور خانه میچرخید. حمید که پدرت باشد میفهمی ابد هم
برای یتیم شدنت زود است».
گزارش یک قتل، «کارون در من است امشب» گزارش مفصل قتل
با عنوان «گزارش یک قتل، کارون در من است امشب» که بخشهایی از آن در برخی
نشریات داخل کشور مانند نشریه پیام هاجر شماره 302، 5 بهمن 1378 توسط محمد
حاجیزاده، برادر حمید چاپ شد. در این گزارش آمدهاست: «... پزشک قانونی
تعداد ضربههای دشنه فرو رفته در سینه برادر را 27 از زیر گلو تا زیر ناف و
ضربه وارده بهسینه کارون را بالغ بر ده ضربه دانسته بود… آ ثار ضربه سخت و
مشت در سر و صورت، پارگی قلب و ریه و دستگاه گوارش، بریده شدن انگشتان دست
راست حمید تا روی پوست، بنا بهنظر پزشک قانونی با هر ضربه کارد حمید تیغه
چاقو را میگرفته و قاتل میکشیده و برای باری دیگر فرو میکردهاست که
منجر بهاین گردیده که کف دست بشود پر از شیارهای عمیق شقاوت»...
دردناکتر آنکه در بخش دیگری از گزارش آمده است:
کسانی که در غسالخانه حضور داشتهاند و یا جسد کارون
را دیدهاند از جای آثار نیش چاقو بر روی گوش، صورت و پشت کارون گفتهاند
که باید این آثار قبل از پارهپاره کردن سینه، قلب و شکم کارون روی داده
باشد. بعضی نیز که بهدقت به صورت کارون نگاه کردهاند بهقول روستاییهای
ما حالت «گرگ پدمک» را در چهره کارون دیدهاند. اصطلاح «گرگ پدمک» در خصوص
روبهرو شدن گوسفند با گرگ بهکار میرود که گوسفند با چشمان بیرونزده،
خشکاش میزند.
از همان ابتدا مشخص بود که قتل عادی نیست هرچند
میگفتند قتل شخصی بوده اما خود ما هم که زیاد هنوز نمیدانستیم مساله چیست
دنبال انگیزه و قاتل میگشتیم یادم است پیش رییس آگاهی کرمان مینشستم و
مدام انگیزه ردیف میکردم و میبافتم که مثلا شاید زمانی دختری را دوست
داشته و اکنون شوهر آن دختر فهمیده و… عمق فاجعه اینقدر بود که ما هم حالت
عادی نداشتیم. اما رییس اداره آگاهی کرمان میگفت این قتل عادی نیست.
بازپرس پرونده میگفت این قتل انگیزهای بهبزرگی چنار میخواهد و دنبال
این جور چیزها نگرد باید کسی یا داروی روانگردان مصرف کرده باشد یا
انگیزهای فراتر از اینها داشته باشد و… تمام این سالها پیگیریهای ما
ادامه داشت همه جا رفتیم هر کاری میتوانستیم کردیم از طرفی هم از سوی
وزارت اطلاعات تحت فشار بودیم و احضار و بازجویی و… در نهایت هم که گفتند
یک اشتباه ساده بوده.
فرخنده حاجیزاده، در پاسخ بهسئوال خبرنگار
روزآنلاین مبنی بر اینکه آیا از وزارت اطلاعات که در آن زمان مسئولیت 4
قتل دیگر را پذیرفته بود پیگیری نکردید؟ اضافه میکند:
بهما که ابتدا هیچ پاسخی نمیدادند اما بعد گفتند
بروید از وزارت اطلاعات شکایت کنید. یعنی ماموران وزارت اطلاعات که ما را
احضار وبازجویی میکردند بهما میگفتند بروید از وزارتخانه ما شکایت کنید
یا میگفتند اگر راست می گویید بیایید جلوی وزارت اطلاعات اعتصاب کنید و
چرا نمیکنید و… خیلی بیرحمانه بود بازیای که با ما شروع کردند. در نهایت
برادرم گفت باشد اصلا قتل معمولی بوده، بیاورید دست قاتل را بگذارید توی
دست ما و قول میدهیم یک سیلی هم نگذاریم او بخورد. اما جوابی ندادند رییس
اداره آگاهی کرمان، بازپرس پرونده و حتی پزشکی قانونی که میگفتند ظرف سه
روز قاتل را پیدا میکنیم دیگر حاضر بهدیدار ما نمیشدند و در نهایت گفتند
بهبنبست خوردهایم و قضیه فراتر از این حرفاست و…. خیلی اذیت کردند
تاسال 78 که بر اثر پیگیریهای ما و رفت و آمدهای ما و… بالاخره بهما
گفتند که این مساله یک اشتباه ساده بوده».
***
ترور در لغت به¬معنای وحشت و ترس زياد است و در
اصطلاح بهحالت وحشت فوقالعادهای است كه ناشی از دست¬زدن بهخشونت و قتل و
خونريزی از سوی يك گروه، حزب و يا دولت به¬منظور نيل بههدف¬های سياسی،
كسب يا حفظ قدرت است.
بهاین ترتیب، تروریسم تعریف روشن و واحدی ندارد. علت
این است که اکثر تعریفکنندگان بر اساس یکی از زوایای آن بهتعریف آن
پرداختهاند. بررسی تاریخ عملیاتهای تروریستی، حکایت از آن دارد که عمده
اعمال تروریستی در جهان بهصورت سازمانیافته و برنامهریزی شده و با رعایت
عملیات پوششی صورت گرفته است. هرچند ممکن است در عمل، اتفاقات دیگری بیفتد
اما بهبخشهای مختلف یک عملیات تروریستی توجه شده است. بنابراین
اصلیترین اصل مربوط بهتروریسم چه در تاریخ ایران و حکومت اسلامی و چه در
تاریخ جهان، بهموضوع تروریسم سازمانیافته اختصاص مییابد و در پس هر
تروری اصلیترین سئوال در خصوص عاملان، اهداف و نتایج آن است.
تاریخ ترور در حکومت اسلامی ایران و دیگر گروههای
تروریستی اسلامی همچون «داعش»، القاعده و غیره، به صدر اسلام و شبهحکومت
محمد پیامبر مسلمانان در قبال بدوی شبهجزیره عربستان میگردد. همانگونه
که در جریان ملیشدن صنعت نفت، مجلس شورای ملی در خصوص ترور سرلشکر حاجعلی
رزمآرا، نخستوزیر طرفدار منافع انگلستان، بهنفع خلیل طهماسبی مصوبهای
صادر کرد و ضمن اعلام خیانت رزمآرا، خلیل طهماسبی را از اتهام قتل مبرا
دانست و او را آزاد، کرد. اما بعد از کودتای 28 مرداد 1332، دوباره همان
مجلس شورای ملی با مصوبهای دیگر وی را مجرم و رزمآرا را از اتهام خیانت
منزه دانست و خلیل طهماسبی را دستگیر و محاکمه و بهاعدام محکوم کرد.
دسته از تروریستها، عمدتا افرادیاند که بهطور
حرفهای بهقتل و جنایت سازمانیافته یا غیر آن اشتغال دارند و در ازای
دریافت پول، دست بهاقدامات تروریستی بهمنظور ایجاد فضای رعب و وحشت
میزنند. سازمان اطلاعات آمریکا «سیا» و 6 MI انگلیس، موساد در اسرائیل
و...، همواره همچون افرادی را برای پیشبرد اهداف تروریستیشان بهخدمت
میگیرند. اینان عمدتا برای قتل مخالفان خود، از افرادی بهره میگیرند که
در ازای قتل و آدمکشی، پول دریافت کنند، زیرا در صورت لو رفتن واقعیت
حادثه یا دستگیری قاتل میتوان ارتباط با وی را انکار کرد و با رضایت
بهحذف فیزیکی عامل مزدور از اتهام عملیات تروریستی خلاصی یافت.
بسیاری از ترورهای فردی و قتلهای سیاسی را همین دسته
از افراد حرفهای انجام میدهند تا در صورت نیاز بهکتمان و لو رفتن،
بهآسانی حذف شوند. چنانچه در ترور جان اف کندی تمامی عوامل ترور یکی پس
از دیگری حذف و نابود شدند.
عناصر حزب کتائب، سمیر جعجع و گروه او سرگرد سعد حداد و
آنتوان لحد و عواملش از افرادیاند که اسرائیلیها آنها را برای آدمکشی و
قتل فلسطینیها بهکار گرفتند. یکی از اقدامات آنها کشتار در صبرا و
شتیلا بود.(حمید احمدی و سویدان طارق)
در نوعی تقسیمبندی دیگر، تروریسم دو شکل اساسی دارد و
آن عبارت است از انگیزههای سیاسی و اجتماعی اقدامات تروریستی که گروههای
تروریستی یا دولتهای معتقد بهاستفاده از تروریسم دارند. یعنی این که از
تروریسم برای تداوم سلطه از آن بهره میگیرند. حکومت اسلامی ایران در ردیف
این دول تروریستی قرار میگیرد.
با این وجود، حاکمیت آمريكا و متحدانش هنوز هم
سالهاست که ادعای مبارزه با «تروريسم» را دارند و برای آن لشكركشیهای
متعدد كرده اند و مردم كشور خود و ديگر كشورها را بهفقر اقتصادی و
بحران¬های مختلف كشاندهاند و یا بهقعر نیستی فرستادهاند. آمریکا در اين¬
كه ادعا كه «تمام گروههای تروريستی جهان هدف حمله¬¬ ماست»(صدای عدالت،
18/7/80، سخن رامسفلد وزیر دفاع وقت آمریکا) و اين كه «هر كشوری با آمريكا
نباشد تروريست است».(روزنامه جمهوری اسلامی، 31/6/80، سخن جرج دبليو بوش
رییس جمهور وقت آمریکا) قصدی جز قدرت¬طلبی و توسعه¬ اهداف سلطه¬طلبانه و
امپرياليستی خود ندارد: «آمريكاییها بهدروغ انگيزه¬ خود را از حمله
بهافغانستان مبارزه با تروريسم تبليغ میكنند، در حالی كه انگيزه¬ حقيقی
آنها قدرت¬طلبی، سلطه¬طلبی و توسعه¬ دستگاههای سلطه است».(همان،
31/6/80)
البته آنها برای رسيدن بهاين اهداف اگر هرگونه عمل
وحشت¬زا، تهديدكننده و تروريستی را نياز ببينند، از انجام آن پرهيز
نمیكنند و تاريخ شاهد اين كلام است از حمله¬ اتمی تروريستی تا ترور روحی
روانی و...
اکنون ابعاد تروریسم وسیعتر شده و «ابتکارات»
تروریستها نیز «شکوفاتر» شده است! مانند ترور حیرتانگیز سال 2001 در
آمریکا. طبق گزارشات مستند، در نيويورك يازدهم سپتامبر 2001، هواپيمای
مسافربری شركت هواپيمايی آمريكن ایرلاینز با سرعتی سرسام¬آور بهبرج شمالی
ساختمان¬های تجارت جهانی با ارتفاعی بيش از 400 متر خورد و بعد از 18 دقيقه
هواپيمايی ديگر از شركت هواپيمايی يونايتد ايرلاينز بهبرج جنوبی دوقلوها
اصابت میكند و....از آنجا پديدهای بهنام بن¬لادن مشهور میشود...
بدین ترتیب، نمیتوان اهداف اقتصادی، نظامی،
توسعه¬طلبانه سیستم سرمایهداری و در راس همه حکومتهای قدرتمند جهانی را
برای كاربرد ترور ناديده گرفت و نيز مفهوم ترور روانی را كه نوعی حمله¬
تدريجی بهشخصيت و حيثيت افراد است.
البته در این میان، از حکومت اسلامی ایران تا
سخنگویان و سران بهاصطلاح «دموکراتیک» جهان، مبارزه مسلحانه که یک تاکتیک
مبارزه علیه حکومتها آدمکش و تروریست همچون حکومت اسلامی ایران و ترکیه
و غیره است را اقدامات تروریستی مینامند. در حالی که اولا رویآوری برخی
سازمانها و احزاب سیاسی بهمبارزه مسلحانه قبل از هر مسئلهای محصول و
نتیجه مستقیم اختناق و سرکوب و ترور و اعدام حکومتهاست. بهعلاوه این
مبارزه در مقابل کشتار و تروریسم دولتی، یک تاکتیک مبارزه بر حق و عادلانه و
قابل حمایت و پشتیبانی است و هیچربطی بهتررویسم دولتی و غیردولتی ندارد!
بیتردید درباره ترورهای وزارت اطلاعات حکومت اسلامی
ایران موسوم به «قتلهای زنجیرهای» خوانده و شنیدهاید. ازابتدای انقلاب
1357 مردم ایران که برای رفاه، آزادی و دموکراسی بود؛ همه گروهها و عناصر
مذهبی و حتی متوهمین غیرمذهبی «ضدامپریالیست» و...، بهرهبری آیتالله
روحالله خمینی، با برنامه حذف فیزیکی مخالفان، سرکوب انقلاب مردم را آغاز
کردند. این حذف در ابتدای انقلاب، با اعدامهای و ترورهای مشهور خلخالی در
داخل ایران آغاز شد و بعد از مدتی بهترور در سطح جهان رسید. از ترور
نزدیکان شاه تا ترور بختیار، آخرین نخست وزیر حکومت پهلوی، از ترور فرخزاد
تا عفت قاضی، از فعالین سیاسی مانند قاسملو، حمید بهمنی، صدیق کمانگر، غلام
کشاورز، برومند، شرفکندی، دهکردی تا فتوای مستقیم ترور سلمان رشدی نویسنده
هندی-انگلیسی توسط خمینی، ترور مترجمین کتاب «آیات شیطانی» وی،
بمبگذاریهای متعدد و ...
اوج بربریت و وحشیگری سران و مقامات و ارگانهای
سرکوب و کشتار حکومت اسلامی در دهه شصت، کشتار چندین هزار زندانی سیاسی در
سال 67 است. در حقیقت در این سال، و پس از پایان جنگ ایران و عراق،
تئوریسینهای حکومت اسلامی و خمینی، بهاین نتیجه رسیدند که بهجای تن دادن
بهانبوه مطالبات جمعشده کارگران، زنان، دانشجویان، نویسندگان، هنرمندان و
خانوادههای جانباختگان و زندانیان سیاسی در طول هشت سال جنگ خانمانسوز،
با کشتار زندانیان سیاسی رعب و وحشتی بیسابقهای در جامعه آفریدند تا کسی
جرات اعتراض و اعتصاب و شورش بهخود راه ندهد. بهعبارت دیگر، حکومت اسلامی
که از همان روزهای بهقدرت رسیدنش مخالف آزادیهای فردی و جمعی، آزادی
بیان، اندشه و اجتماعات بود هدفش از حذف فیزیکی زندانیان سیاسی، در عین حال
حذف آزاداندیشی و اعلام جنگ آشکار و عریان و سیستماتیک بههر نوع
آزادیخواهی و برابریطلبی و عدالتجویی بود.
بهاین ترتیب، در اواخر دهه 60 و دهه 70 وزارت اطلاعات
حکومت اسلامی، برنامهای برای حذف روشفکران و نویسندگان و سیاسیون مخالف
حکومت اسلامی بهاجرا درآورد. اگر در ابتدا هدف مخالفین بودند اما کمکم
کار بهمنتقدان و حتی خودیهایشان هم رسید. این جنایت هولناک به «قتلهای
زنجیرهای» مشهور شد که در آن صدها نفر از نویسندگان و روشنفکران و فعالین
سیاسی ایران بهقتل رسیدند. نهایتا با افشاگری و پیگیری خانوادههای
مفقودشدگان و جانباختگان و افکار عمومی آگاه جامعه، خاتمی رییس جمهور وقت و
خامنهای رهبر این حکومت، مجبور بهاقرار این قتلها توسط وزارت
اطلاعاتشان شدند و وزارت اطلاعات، در بیانیهای رسما مسئولیت قتلها را
پذیرفت. اما آن را کار عدهای مامور «خودسر» نامید! در نهایت فقط سعید
امامی معاون وزارت اطلاعات دستگیر و بعد بهطور مشکوکی در زندان «خودکشی» و
یا به «قتل» رسید؟! و نهایت پرونده قتلهای زنجیرهای را با زندانی کردن
آقای ناصر زرافشان وکیل خانوادهها قربانیان قتلهای زنجیرهای و برگزاری
چندین دادگاه نمایشی در پشت درها بسته، از نظر خودشان آن را بستند اما این
پرونده همانند صدها پرونده جنایی حکومت اسلامی در نزد جامعه، تا عامرین و
عاملین آن شناخته نشوند و بهدست عدالت سپرده نشوند همچنان باز است.
اما نباید کسی و جریانی در جانی و آدمکش بودن کلیت
حکومت اسلامی ایران، شکی داشته باشد! بههمین دلیل، کسی ترفندهای رنگارنگ
حکومت اسلامی را ئبرئهکردن خودش نپذیرفته و نخواهد پذیرفت. مگر تا هنگامی
که کلیت این حکومت با قدرت و عزم و اراده مردم آزاده سرنگون گردد و همه
عاملین و آمرین ترورها و کشتار زندانیان سیاسی و اعدامهای حکومت اسلامی،
در فضایی آزاد و با برخورداری از همه امکانات دفاعی، قضایی و رسانهای
متهمین از خود، با هدف آگاهی بهپشت پرده جنایات حکومت و دلایل آن، محاکمه
شوند نه با هدف انتقامگیری؛ تا این که جنایتکاران نتوانند در تحولات
تاریخی، رنگ عوض کنند و یا هیچ حزبی و حکومتی در جامعهمان جرات نکند
مخالفین خود را بهدلیل بیان و اندیشه و فعالیتهای سیاسی، فرهنگی و
اجتماعی تهدید و سرکوب کند تا چه برسد آنها زندانی و شکنجه و اعدام و ترور
کند!
غزلی از حمید پورحاجیزاده:
خون گشته دلان
هوشمندان چو بههر معرکه در میمانند
همگی فاتحه رفتن خود میخوانند
در دیاری که عرق لکه دامان گل است
کولیان پاکترن مردم این ساماند
روزگاران غریبی است که ارباب نظر
راز فردای خود از چهره ما میخوانند
خط رنجی که نشان واره پیشانیِ ماست
رمز تلخی است که خون گشته دلان میدانند
ماجراهای من از باور سرگردانی
خواند آن قوم که سرگشته و سرگردانند
خواب پروانه شدن لاله بسی دید ولی
لایق کار چنین، مردم جان سوزانند
شمع چون دید من و لاله بهآتش گفتا:
خوش بسوزند که پروانه این دامانند
دی گُل سوخته از عاقبت ما پرسید
گفتش آلاله: که از جمله سردارانند
یاد پورحاجیزاده، مختاری، پوینده، شریف و همه جانباختگان راه آزادی بیان و اندیشه و سوسیالیسم گرامی باد!
جمعه دوم مهر 1365 - بیست و سوم سپتامبر 2016
یونس پارسابناب: پیرامون اهمیت شناخت از ماهیت نظام جهانی سرمایه داری - 1
پیرامون اهمیت شناخت از ماهیت نظام جهانی سرمایه داری
بخش اول
درآمـــد
وقایع
اخیر در نیمۀ دوم سال 2016 بویژه خروج بریتانیا از "اتحادیه اروپا" نه
تنها علائم روشنی از گسترش امپراطوری آشوب از خاورمیانه بزرگ به کشور های
مسلط مرکز درون نظام جهانی سرمایه هستند بلکه سرآغاز تشدید روند فرتوتی و
کهولت کل نظام جهانی را نیز به روشنی نشان میدهند. به نظر نگارنده فراز و
نشیب های تاریخ معاصر هیچ کشور و منطقه ای را نمی توان جدا از چهارچوب نظام
جهانی سرمایه (امپریالیسم سه سره) که در حال حاضر بویژه در 26 سال
گذشته(پس از پایان دورۀ "جنگ سرد" در 1991 تا کنون 2017) در سراشیب اشتعال
جنگ های مرئی و نامرئی بی پایان، آشفتگی های سیاسی و بی ربطی و کهولت
افتاده، مورد بررسی جامع و مناسب رهایی بخش قرار داد.
بدون
تردید ماهیت و ویژگی های ساختاری، اقتصادی و اجتماعی (منبعث از نحوۀ
تولید) هر جامعه از جمله عوامل و اجزای فرهنگی آن - زبان و ادبیات، عادات و
آداب و دین و مذهب و ... نقش مهمی در روند تکاملی آن جامعه و چند و چون
فراز و نشیب هایش ایفا می کنند. ولی عامل تعیین کننده در سرانجام این فراز و
نشیب ها را باید در چگونگی واکنش مجموعه نیروهای سیاسی اساسی موجود در آن
جامعه در مقابل حرکت سرمایه (گلوبالیزاسیون = جهانی گرایی) و سیاست های
نظام جهانی سرمایه جستجو کرد. بدون توجه به (وارزیابی از) تأثیرات واکنش
این نیرهای اساسی (طبفاتی، ملی، دینی - مذهبی و ....) در برابر سیاست های
نظام جهانی سرمایه هیچ یک از رویدادها و وقایع مهم تاریخ معاصر کشوری را
نمی توان بطور جامع و دگرگون ساز درک کرد. برای مثال پیروزی ها و شکست های
مردم ایران در جنیش بابی ها(در دهه های 1320 و 1330 خورشیدی)، جنبش
تنباکو(1269 -1268)، انقلاب مشروطیت(1290 - 1285)،
جنبش های رهایی بخش شمال(1300 -1296)، جنبش ملی شدن صنعت نفت (1332 -1329)
و انقلاب بهمن 1357(فوریه 1979) فرایند های گوناگون متجاوز از 130 سال
مبارزه و تلاقی ها بین نیروهای اساسی و نهادهای مختلف درون جامعه ایران از
یک سو و عکس العمل و چالش آنها در مقابل سیاست های نظام جهانی سرمایه از
سوی دیگر بوده اند.
*امروز
در پرتو اوضاع رو به رشد پر از تلاطم و آشوب بر چالشگران ضد نظام جهانی
است که با بررسی و ارزیابی چگونگی و چرایی نظام جهانی سرمایه در عصر و فاز
فعلی جهانی گرایی(بازار آزاد نئولیبرالیسم) و سر آغاز فرتوتی و بی ربطی آن
مردم جهان را چه در سطح ملی وکشوری و چه در سطح منطقه ای و جهانی در جهت
ایجاد جهانی دیگر و بهتر با چشم اندازهای سوسیالیستی، آماده سازند.
*در
این نوشتار به چرایی و چگونگی فراز نظام جهانی سرمایه در ازمنه های گذشته و
سپس به تشریح علائم و چرایی فرود آن از قله هژمونیکی به حضیض درماندگی در
فاز کنونی جهانی گرائی سرمایه(از سال های آغازین دهۀ 1970 به این سو:2017)،
می پردازیم.
پیشینه تولد، رشد و فراز نظام جهانی سرمایه به قلۀ هژمونیکی
*
تا پیش از آغاز قرن شانزدهم (زمانی که اروپای غربی بویژه بخش آتلانتیک آن
در سراشیب سیر توسعۀ سرمایه داری قرار گرفت) نحوۀ تولید نظام حاکم در اروپا
فئودالیسم بود که بر جوامع تسلط داشت. این تسلط در قرون دوازدهم و سیزدهم
میلادی به خاطر ازدیاد جمعیت از یکسو و گسترش روابط تجاری بویژه با کشورهای
آسیا و آفریقا از سوی دیگر، تشدید یافت. اما این پیشرفت ها از سال های
آغازین قرن چهاردهم از حرکت خود به علل گوناگون (کاهش روزافزون تولیدات
کشاورزی و ازدیاد درجه استثمار دهقانان همراه با شیوع و سرایت امراض مسری و
....) به کلی باز ایستاد. بالاخره مجموعۀ این بحران ها لاجرم منجر به
فروپاشی و اضمحلال آن و نتیجتاً جابجایی آن با نحوۀ تولیدی سرمایه داری در
اروپای بویژه آتلانتیک(انگلستان، هلند و فرانسه و ...)، گشت.
*
شیوه تولید سرمایه داری برخلاف شیوه های تولید پیشاسرمایه داری منجمله
فئودالیسم از اوان پیدایش و رشدش در قرون پانزدهم و شانزدهم یک نظام جهانی
گرا و هژمونی طلب بود. این گرایش در حرکت سرمایه یعنی گلوبالیزاسیون از
آغاز عمر این نظام تضاد عمده و عظیمی را در درون آن پرورش داد که امروز در
فاز فعلی گلوبالیزاسیون (گسترش "بازار آزاد" نئولیبرالیسم - از آغاز دهۀ
1980 به این سو) بیش از هر زمانی در تاریخ پانصد سالۀ سرمایه داری آشکار و
بر ملا گشته است. توضیح اینکه در ازمنه های پیش از سرمایه داری، نظام های
رایج و حاکم در جهان (منجمله در عصر فئودالیسم) بر خلاف سرمایه داری با
اینکه جهانی نبوده و امپراطوری های حداکثر نیمه قاره ای ، تمام قاره ای و
چه بسا دوقاره ای بودند ولی قیمومیت (وتسلط و سیطرۀ) آنها هم اقتصادی و هم
سیاسی بود. به عبارت دیگر پایتخت های امپراطوری های رم، ایران، هندوستان و
چین هم تسلط در مدیریت اقتصاد و هم تسلط در امور سیاسی داشتند در صورتی که
امروز به روشنی مشهود است که جهانی گرایی صرفاً در مدیریت اقتصادی است.
یعنی آنچه که جهانی گشته فقط سرمایه و مولفه های آن است. در این نظام فقط
سرمایه است که مرز و بوم و سر حد نمی شناسد و الا در مقابل حرکت و مهاجرت
توده های کار و زحمت از کشوری به کشور دیگر دیوارهای بس صعب العبور تر از
دیوار چین توسط اولیگارشی های نظام جهانی، سر به آسمان کشیده اند. در یک
کلام نظام جهانی سرمایه با یک تضاد عمده و رو به رشد روبرو است و آن اینکه
این تظام اقتصاد جهانی دارد ولی دولت جهانی ندارد.لاجرم اشباع این تضاد که
نظام را در سراشیب کهولت و بی ربطی قرار داده است در آینده آنرا در بستر
موت، قرار خواهد داد.
*
در پرتو شرایط منبعث از این تضاد رو به رشد و اوضاع منبعث از فراز امواج
خروشان بیداری و رهایی از زنجیرهای اسارت بار این نظام بر ما چالشگران ضد
نظام جهانی است که با بررسی چرایی و چگونگی این نظام خود را در خدمت طبقات
توده ای بویژه نیروهای کار و زحمت که خواهان گسست از این نظام و استقرار
جهانی دیگر و بهتر با چشم اندازهای سوسیالیستی هستند، قرار دهیم. در اینجا
بگذارید به چندین گفتمان رایج که توسط حامیان نظام جهانی به نفع نظام ترویج
گشته و توسط رسانه های گروهی فرمانبر در بین مردم بطور فراوان تبلیغ می
گردند، اشاره کنیم.
1- رابطۀ توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی
حامیان،
معماران و رهبران اولیگارشی های حاکم در کشور های مسلط مرکز (امپریالیسم
سه سره) بدون آنکه ریشه های تاریخی پیدایش توسعه و توسعه نیافتگی را در
جهان پذیرفته و به هم پیوستگی این دو پدیده مکمل(و لازم و ملزوم) هم را از
دل تاریخ پانصد سالۀ نظام سرمایه داری بیرون آورند، جهان را به دو بخش
ادواری توسعه یافته و توسعه نیافته تقسیم کرده و هر یک را جداگانه مورد
بررسی قرار می دهند. جامعه شناسی سیاسی که امروز در دانشگاه های آمریکا و
اروپای غربی تدریس می شود و با اعمال جنگ و تجاوز در کشورهای توسعه نیافته
پیرامونی (جنوب) برنامه های "عمرانی" اقتصادی و اجتماعی طرح ریزی میکند
بدلیل اینکه عامداً تعریف جامع و مشخصی از "کل تعیین کننده اجتماعی" ارائه
نمیدهد، لاجرم دچار تجرد گرایی گشته و در نتیجه نمی تواند (و نمی خواهد)
تضاد بین کشورهای دربند (جنوب) و کشورهای مسلط مرکز(شمال) را بپذیرد.
برخلاف ادعاها و گفتمان های رایج در کشورهای مرکز مسلط، تاریخ
تکامل نظام جهانی سرمایه نشان میدهد که توسعه نیافتگی در کشورهای دربند
پیرامونی سه قاره یک فاز عقب مانده و مرحله ای جدا از جریان توسعه و پیشرفت
در کشورهای مسلط مرکز نظام نیست. بلکه توسعه نیافتگی پدیده ای است که در
جریان حرکت سرمایه و جهانی گرایی(گلوبالیزاسیون) آن در عرض پانصد سال گذشته
بوجود آمده و همراه آن تکامل یافته است. به عبارت دیگر، توسعه
و عدم توسعه لازم و ملزوم (ومکمل) بوده و دو روی یک سکه را در نظام جهانی
سرمایه تشکیل می دهند. در جریان تاریخ پانصد سالۀ سرمایه داری بویژه در عصر
و مرحلۀ انحصاری و امپریالیستی آن (از 1885 تا کنون)، توسعه و پیشرفت در
کشورهای مسلط مرکز به موازات عدم توسعه در کشورهای دربند پیرامونی تکامل
یافته و یکی از الزامات اصلی و ماهوی جهانی شدن سرمایه است. ب|ید توجه کرد
که "عدم توسعه" خود بخود یک پدیدۀ گذرا نیست. بلکه بخش مکمل توسعه بوده و
معلول منطق انباشت سرمایه در سطح جهانی است. تا زمانی که حرکت سرمایه در
جهت گسترش انباشت ثروت در کشورهای مسلط مرکز به عمر خود ادامه میدهد، عدم
توسعه نیز در کشورهای دربند پیرامونی به موجودیت خود ادامه خواهد داد. بر اساس این امر مبرهن است که با فرود و نابودی یکی عمر دیگری نیز به پایان خود خواهد رسید.
2- در بارۀ پدیدۀ روزافزون نابرابری معیشتی
تئوری
مدرنیزاسیون و دیگر تئوری ها و گفتمان های رایج در علم اقتصاد سرمایه داری
امر شکاف و ورطه هولناکی که جهانی شدن سرمایه بین ثروت و فقر در بین
کشورهای مسلط مرکز و کشورهای دربند پیرامونی بوجود می آورد را به کلی رد
کرده و یا عموماً نادیده می گیرند. آنها با تأکید روی تئوری "مزیت نسبی" و
امر تخصص سازی تجارت بین ملل را عامل اصلی نابرابری بین جنوب جهانی و شمال
جهانی ندیده و گسترش تجارت بویژه در فاز فعلی جهانی گرائی سرمایه را برای
همه سود آور و مفید قلمداد می کنند. بر این اساس تئوریسین های مدرنیزاسیون و
همچنین پست- مدرنیسم با استفاده از رسانه های گروهی فرمانبر پیوسته تلاش
می کنند که بر مردم جهان حقنه کنند که قوانین طبیعی حاکم بر "بازار آزاد "
نئولیبرالی ("دست نامرئی"، خصوصی سازی و ...) از یکسو و خصلت های "غریزی" و
اقتصادی بشر ("رقابت"، "لذت از سود" و ...) از سوی دیگر، عاملین اصلی
گسترش توسعه و رفاه در جوامع بشری هستند.
در
صورتی که چالشگران ضد نظام جهانی سرمایه قوانین حاکم بر "بازار آزاد"
سرمایه داری را در چهارچوب انباشت سرمایه از طریق ارزش اضافی کار ( استثمار
نیروهای کار و زحمت) از یکسو و اعمال "تبادل نابرابر" در کشورهای پیرامونی
جنوب از طریق تاراج منابع طبیعی و ابراستثمار نیروهای کار و زحمت آن
جوامع، مورد بررسی و ارزیابی قرار میدهند. بدون تردید خصلت ها و ماهیت
فورماسیون ها(ساختارهای اجتماعی - اقتصادی و ویژگی های فرهنگی منجمله ادیان
و مذاهب و ...)در تعیین مقدار و سمت و سوی توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی
جوامع نقش ایفا میکنند ولی تعیین کننده نیستند. عامل تعیین کننده بویژه در
26 سال گذشته(از 1991 به این سو) عملکردهای نظام جهانی سرمایه است که با
ایجاد و گسترش امپراطوری آشوب از طریق اشاعۀ سیاست های "تلاقی تمدن ها"
مذبوحانه تلاش میکنند که هژمونی درحال فرود خود را از طریق تنها "مزیت
نسبی" خود(جنگ و ماجراجویی های نظامی)، از مرگ نجات دهد.
3- بینش اروپا محوری در جامعه شناسی رایج در اروپا و آمریکا
یررسی
منابع و مآخذی که در تدریس و عملکرد جامعه شناسی رایج در اروپای آتلانتیک و
آمریکا مورد استفاده قرار می گیرند نشان میدهد که جامعه شناسی سیاسی در آن
کشورها دارای بینش "اروپا محوری"(اروپ مداری) در مطالعات تاریخی کلیه
جوامع است. در صورتی که متدولوژی ماتریالیسم تاریخی به ما می آموزد که
تحقیقات و رویافت چالشگران ضد نظام جهانی بویژه مارکسیست ها و دیگر نیروهای
پیشرو باید بر یک گرایش وسیع تر در مورد تاریخ تکامل جوامع بر اساس انسان
محوری(جهان مداری) به جای اروپا محوری بناگردد. رهبران و طرفداران
انترناسونال دوم (1914 -1874) گذشته از خدماتی که به جنبش کارگری و پیشرفت
تئوری و آموزه های سوسیالیسم در آن دوره کردند، هیچگاه نتوانستند خود را از
این محدودیت تاریخی و جغرافیای سیاسی (اروپا محوری) نجات دهند. لنین یکی
از نادر سوسیالیست ها در درون انترناسیونال بود که به اهمیت بینش انسان
مداری در نوشته هایش پرداخته و بعد از پبروزی بلشویک ها از اصل حق تعیین
سرنوشت ملل در سراسر جهان بویژه در کشورهای مشرق زمین(آسیا و آفریقا)، دفاع
کرد.
چون واحدو معیار تحلیلی مارکسیست های درون انترناسیونال سوم (1942 -1919) واحد کشوری مشخص و یا منطقۀ ویژه
ای نبود در نتیجه اکثر آنها بر آن بودند که تحلیل مارکسیست ها از تاریخ
جوامع کشورهای جهان باید بازتاب تمام تجربیات متنوع انسانی در پنج قارۀ
جهان باشد، نه بیانگر اتفاقات محدودی که در درون مرزهای محدود اروپا(آنهم
در اروپای آتلانتیک) اتفاق افتاده اند. به کلامی دیگر، این نظام جهانی را
که به خاطر تشدید گلوبالیزاسیون سرمایه بویژه در فاز فعلی اش از طریق اعمال
سیاست های خانمانسوز "رژیم چنج" و" تلاقی تمدن ها" فراگیر تر گشته است نمی
شود از موضع اروپا محوری و یا هر تک محوری دیگر بطور جامع مورد بررسی قرار
داده و راه حل برای رهایی از یوغ آن تعبیه و تنظیم کرد. این امر ننها از
طریق یک دیدگاه جهان مدارانه و انسان محور میتواند مورد بررسی قرار گرفته و
میسر گردد.(1)
جوهر
اصلی نظام جهانی سرمایه، اقتصاد سرمایه داری انحصاری است که در فاز فعلی
اش جهانی تر، مالی تر و عمومی تر گشته است. به نظر نگارنده نیز متدولوژی
ماتریالیسم تاریخی کماکان بهترین شیوۀ یررسی این نظام و مناسبات رایج در آن
است و یافثن قوانین مربوط به سرمایه داری جهانی تر شده همان شناخت دقیق تر
نظام جهانی است که در آن فقط سرمایه و مناسبات رایج در آن جهانی شده و
لاجرم میتوان گفت که جوهر و بنای اصلی و تحولات ساختارهای این نظام را باید
در روابط اقتصاد سیاسی حاکم بر آن جستجو کرد. این امر میتواند با یررسی
این نظام با استفاده از متدولوژی ماتریالیسم تاریخی که یک شیوۀ انسان مدار و
جهان محور است، میس گردد.
در
بخش دوم(و پایانی) این نوشتار بعد از بررسی اجمالی نکات عمومی حاکم در
نظام جهانی سرمایه بر اساس متدولوژی ماتریالیسم تاریخی به چند و چون اوضاع
پر از بحران، آشوب و تلاطمی که نظام سرمایه حاکم در جهان (بویژه در بیست و
شش سال گذشته: از 1991 تا کنون 2016) ببار آورده، می پردازیم.
پی نویس توضیحی
1-
شایان ذکر است که تاریخ ظهور اندیشه ها و آرزوهای بشری در ارتباط با
تمایلات انسان محوری و جهان مداری بویژه در میان ادبا و شاعران بویژه صوفی
به ازمنه های پیش از ظهور سرمایه داری و عصر مدرنیته میرسد. بطور مثال
مولوی که امروز در جهان و ایران و ... بنام جلال الدین رومی( و مولانا)
معروف است در "دیوان شمس" عکس العمل خود را به تک محوری ها در روزگار خودش، چنین بیان می کند:
چه تدبیر ای مسلمانان که من خود نمیدانم
نه ترسانه یهودی ام نه گبرم نه مسلمان
نه از هندم نه از چینم نه از لاغار وسقسینم
نه از ملک عراقینم نه از خاک خراسانم
.مکانم لامکان باشد نشانم بی نشان باشد
نه تن باشد نه جان باشد که من جان جانانم.
منابع و مآخذ
1- امانوئل والسترین، "نظام جهانی سرمایه: پیشینۀ آن در قرن شانزدهم اروپا"، انتشارات آکاذمیک، 1974.
2- اریک هابس بام "در بارۀ امپراطوری: آمریکا، جنگ و تفوق جهانی"، نیویورک، 2008.
3-
در بارۀ نقش رأس نظام و شزکایش مثل اسرائیل در پیاده ساختن تئوری های
"تلاقی تمدن ها" و ایجاد امپراطوری آشوب در خاورمیانه و آفریقا، مراجعه
کنید به:
حسنین هیکل، سرمقاله های روزنامه "الاهرام" قاهره سال های 2013- 2010 و مقالات گیدون لوِی در نشریه "هرتض" تل آویو، 2016 - 2013
4- یونس پارسابناب، "پیشگفتار" در "جهان در عصر تشدید جهانی شدن سرمایه"، از انتشارات آمازون دات کام، 2010.
اسامى اعدام شدگان توسط جمهوری اسلامی از سال ۶٠تا ۶٧
اسامى اعدام شدگان توسط جمهوری اسلامی از سال ۶٠تا ۶٧
برای مشاهده لیست اسامی روی لینک های زیر کلیک کنید
این اسامی کامل نیست و این لیست می تواند بعد از سرنگونی جمهورى اسلامى تکمیل و کامل و دقیق گردد
در این دادگاه 24 تن از سران آلمان برای محاکمه انتخاب شدند؛ آدولف هیتلر، هاینریش هیملر و یوزف گوبلز که پیش از پایان جنگ خودکشی کرده بودند از این تعداد کم شده و فقط 21 متهم در دادگاه حاضر شدند.
در این دادگاه 24 تن از سران آلمان برای
محاکمه انتخاب شدند؛ آدولف هیتلر، هاینریش هیملر و یوزف گوبلز که پیش از
پایان جنگ خودکشی کرده بودند از این تعداد کم شده و فقط 21 متهم در دادگاه
حاضر شدند.
دادگاه
نورنبرگ علیه متهمان به جرم جنایت علیه صلح، جنایات جنگی و جنایت علیه
بشریت کیفرخواست صادر کرد. متهمان از حق انتخاب وکیل برخوردار بودند. هر
روز بیش از 400 تماشاچی و 325 خبرنگار از 23 کشور در دادرسی ها حاضر می
شدند.
رابرت
جکسن، دادستان کل ایالات متحده تصمیم گرفت که پرونده های خود راعمدتاً بر
اساس انبوهی از مدارک نوشته شده توسط خود نازی ها طرح کند و از شهادت
ناظران عینی استفاده نکند تا دادگاه متهم به استناد به شهادت متعصبانه یا
مخدوش نشود.
سرانجام
قاضیان رأی خود را در 1 اکتبر 1946 اعلام کردند. رأی سه نفر از چهار قاضی،
برای محکومیت لازم بود. 12 متهم، از جمله ی"واخیم فون ریبنتروپ"، "هانس
فرانک"، "آلفرد روزنبرگ" و "یولیوس اشترایشر" به مرگ محکوم شدند. آنها به
دار آویخته شدند و جسدشان در داخائو سوزانده و خاکسترهایش در رودخانه ایزار
ریخته شد. "هرمان گورینگ" مرد شماره دو آلمان نازی اما خود را شب پیش از
اعدام با سیانور کشت و به این ترتیب از طناب دار گریخت. دادگاه نظامی بین
المللی سه متهم را به حبس ابد و چهار نفر دیگر را به 10 تا 20 سال زندان
محکوم کرد. این دادگاه سه متهم را نیز تبرئه کرد.
دادگاه
بین المللی نورنبرگ مشهورترین محاکمه جنایاتکاران جنگی است و مورخان از آن
با عنوان بزرگترین محاکمه تاریخ یاد میکنند چرا که کسانی در آن محاکمه
شدند که متهم به کشتار بیش از 50 میلیون و بی خانمانی میلیون ها نفر در جنگ
جهانی دوم بودند.
"اما
گورینگ" همسر "هرمان گورینگ"، دخترش "ایدا" و نامهای که برای دادگاه
محاکمه سران نازی در نورنبرگ نوشتهاند؛ گورینگ 19 روز پس از این نامه که
خواستار تبرئه او شده بود در زندان خودکشی کرد.
هرمان گورینگ در سلول خود پیش از برگزاری دادگاه نورنبرگ
مراحل آماده سازی دادگاه نورنبرگ در کاخ دادگستری این شهر
تانک ها مستقر در محوطه بیرونی دادگاه؛ محاکمه سران نازی تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار می شد.
تشکیل دادگاه محاکمه سران آلمان نازی در نورنبرگ به ریاست "جفری لارنس"
جفری لارنس رئیس دادگاه (مرد عینکی) در جلسه رسیدگی به جنایات سران آلمان نازی در نورنبرگ
مقامات و سران آلمان نازی در جلسه رسیدگی به جنایات آنها در جنگ جهانی دوم در دادگاه نورنبرگ؛ ردیف
اول، از چپ به راست: هرمان گورینگ، رودولف هس، یواخیم فون ریبن تروپ،
ویلهلم کایتل. ردیف دوم، سمت چپ به راست: کارل دونیتس، اریش ردر، بالدور
فون شیراخ، فریتس زاوکل
از
چپ به راست: رودلف هس، یواخیم فون ریبن تروپ، هرمان گورینگ و ویلهلم کایتل
قبل از شروع یکی از جلسات دادگاه نظامی بین المللی در نورنبرگ
عکس رنگی از دادگاه نظامی نورنبرگ
هرمان گورین در جلسه دادگاه نورنبرگ؛ گورینگ در سلسله مراتب نظامی بعد از هیتلر نفر دوم آلمان نازی و رئیس نیروی هوایی این کشور بود.
گورینگ پشت میز محاکمه؛ او
کسی بود که فرمان کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم را صادر کرده بود و به
همین خاطر در 30 سپتامبر 1946 به مرگ با طناب دار محکوم شد.
هرمان گورینگ و رودولف هس در جلسه رسیدگی به اتهامات مقامات آلمان نازی در دادگاه نورنبرگ
هرمان گورینگ و رودلف هس در جلسه رسیدگی به اتهامات مقامات آلمان نازی در دادگاه نورنبرگ
هرمان گورینگ نفر دوم آلمان نازی در جلسه محاکمه خود در دادگاه
عکس رنگی از جلسه رسیدگی به اتهامات مقامات ارشد آلمان نازی در نورنبرگ
جلسه قضات دادگاه نورنبرگ برای بررسی اسناد و مدارک به دست آمده از سران آلمان نازی
ناهار هرمان گورینگ هنگام ظهر و در میانه یکی از جلسات دادگاه نورنبرگ
گورینگ در حال گفتگو با یکی از مقامات قضایی دادگاه نورنبرگ
دو تن از گزارشگران امریکایی در حال پوشش خبری دادگاه نورنبرگ
جسد هرمان گورینگ پس از خودکشی؛ او قبل از اجرای حکم با قرص سیانوری که گفته می شود توسط مأمور انگلیسی تهیه شده بود خودکشی کرد.
جسد "یولیوس اشترایخر" پس از اعدام؛ او ناشر روزنامه نازی "دِر اشتورمر" بود که به اعدام محکوم شد.
اشتراک در:
پستها (Atom)