۱۳۹۲ آبان ۴, شنبه

سخن از" شيرين مهربُد" است، ازآوازخوان تبعيدی‌ای که جوانی‌اش را حکومت اسلامی درزندان ها و شکنجه گاه‌ها پَرپَر کرد بی آنکه بتواند شورو شعوراين جان و جهانِ شيفته ی آزادی و آواز به تاراج بَرَد.


"....بی آغاز و پايان زنجيری ست ترانه‌ام
و درهرحلقه‌اش خواهيد يافت
برای همه انسان‌های ديگر ترانه‌ای..."

ويکتورخارا

سخن از" شيرين مهربُد" است، ازآوازخوان تبعيدی‌ای که جوانی‌اش را حکومت اسلامی درزندان ها و شکنجه گاه‌ها پَرپَر کرد بی آنکه بتواند شورو شعوراين جان و جهانِ شيفته ی آزادی و آواز به تاراج بَرَد.
۶ ساله بود که شوقِ خواندن آوازخوان‌اش کرد، و با حضور در برنامه‌های کودکان راديو و تلويزيون ملی ايران، و مراسم های گونه گون دردبستان و دبيرستان و جشنواره‌ها پا به جهان روياهای اش گذاشت. خواندن در گروه کُر- به سَبک آوازِ سوپرانو- پای اين آوازخوان نوجوان را به محيط های حرفه ای موسيقی و آواز باز کرد. به روزگارانِ اپيدمیِ هيجان و خلجان انقلاب بهمن، درسن ۱۷ سالگی نخستين اثرش به نام "صدای انقلاب" را همراه با خواننده‌ای ديگر، در مراسمی در دانشگاه پلی تکنيک تهران اجرا کرد. در آستانه‌ی ۱۹سالگی، در سال ۱۳۶۰ دستگير شد. "جرم" اش اين بود: دگرانديشی و مخالفت با حاکميت جهل وجنون و جنايت. او تا سال ۱۳۶۵، يعنی ۵ سال از بهترين دوران جوانی‌اش را با رنج و زخم زندان و شکنجه گذراند.

صدای ساحرِآزادی
آزادی شيرين از زندان رهائیِ حنجره‌ای بود که زخم خورده از آزادی ستيزی و آزاده‌کُشی درعطش بانگ بلندآزادی شدن می‌سوخت، حنجره خونينی که در زندان با ملودی ها و آوازهای نهان درسينه و ذهن، رنج و زخم زندان و شکنجه، به ملودهای پُررمز و راز و آوازِآزادگی و تحمل و مقاومت بدل کرد. شيرين ملودی شعر" اين يک زن است" را در زندان و شکنجه گاه ساخت.

پس از آزادی از زندان به دنبال تحقق آرزوی اش راه افتاد تا شايد اين يکی به واقعيت بدل کند. می خواست آوازخوانی ديگر گونه شود، صدای آزادی شدن، صدای مهربانی و عشق، صدای دوستی و صلح ، وصدای هر آنچه از نوجوانی و جوانی او و ميليون‌ها هموطن‌اش با داس توحش و سبعيت به يغما برده شده بود، می خواست آوازِ روايتِ درد و اندوه نسلی که حکومت اسلامی جزتحقير و محروميت و زندان و شکنجه و اعدام برای شان به ارمغان نياورده است، بشود. شيرين اما هراس دستگيری مجددو سنگينی سايه سياه اختناق و ارعاب را برنتابيد، و اينگونه بود که به سال ۱۹۹۰ تن به گريزی ناگزير وتبعيد داد. در تبعيد صدای زيبای‌اش را به موسيقی اصيل و کلاسيک ايرانی سپرد و" رديف وآوا" های اين موسيقی را آموخت. او در برنامه های اش همراه با گروه "صبا" و "خاوران" در کانادا و ساير کشورهای جهان نشان داد که در اين عرصه نيز استعدادی شگرف است. در سال ۲۰۰۱ با حضور در فيلم مستند " درختی که به ياد می آورد" - ساخته ‌ی " مسعود رئوف"- ضمن روشنگری در باره ی جنايت های حکومت اسلامی در زندان ها و شکنجه گاه ها ، با بازخوانیِ ترانه ی "پائيز آمد" نويد دهنده‌ی حضور آوازخوانی توانا و قَدَر در عرصه ی موسيقی پاپ ايرانی شد. سال ۲۰۰۳ به عنوان خواننده ی مهمان- تک خوان، Soloist- با ارکسترهای فرانسوی، درکنسرت هائی همراه با هنرمندان مليت‌های مختلف عليه جنگ درافغانستان خواند. شيرين دربسياری از کنسرت ها و برنامه هائی که در رابطه با نقض حقوق بشر در ايران و جهان برگزار شده‌است بی دريغ و بی کمترين چشمداشتی برنامه اجرا کرده است تا صدای اعتراض و مقاومت عليه زندان سياسی و عقيدتی، شکنجه، اعدام، نسل کُشی و جنگ بمانَد.

شيرين سال ۲۰۰۶ نخستين سی.دی خود را با عنوان "اوج غريب يک صدا" عرضه کرد، آوازهای آوازخوانی خوش صدا و زيبا که عصاره ی توان وتبحر در سبک ها و عرصه ها ی مختلف آواز خوانی به نمايش گذاشته است، آوازهائی که اشتياق و عشق به آزادی درگوش تن و جان، و درون رگ ها می ريزند.

شيرين مهربُد اما ويژگی ِکم‌تای ديگری نيز هست: يک کوشنده ی سياسی تبعيدی، که درعالم سياست نيز به عنوان کنشگری مبارز برای دستيابی مردمان ميهن‌اش به زيبائی های زندگی و آزادی حضوری جسورانه و فعال دارد. او نمونه هنرمندی ست که رها از قيد و بندها، وچارچوب های بازاری پسند، مذهب ساخته و ايدئولوژی پرورده، با خوانشی انسان‌مدارانه و بشردوستانه با توليد وارائه آثاری خلاق و فراگير، درتلاش و مبارزه درراه تحقق آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی و اقتصادی جانانه سهيم شده است. شيرين تجلی اين واقعيت نيز هست که هنرمند می تواند، و می بايد سزاوارو شايسته ی هنر خلاق و تاثير گذارو ماندگار، در برابر ارزش گذاری‌ها و هويت سازی های کالائی و ويترينی در بازارِ تجارت هنربايستاد، و به عنوان کوشنده ی سياسی، اجتماعی و فرهنگی همراه و همسنگ با هنرش، نماد شور و شعور آزادگی و زندگی و ستيزنده در برابر هرنوع ستم و ستمگر و ستمگری قامت استوار کند.

شيرين مهربُد صدای آوازِآزادی‌ست، فرهيخته‌ای با صدائی زيبا که شکست الماس سکوت های مرگزا را می‌مانَد، وهيابانگ و فرياد رنج و بی دادی که به انسان روا داشته شده است. شيرين آواز خوانی ست که هنرش فراتر ازتفنن و تفّرح و پرکردن اوقات فراغت، با ارزش های زيبائی شناسانه‌ی هنری خلاق و مانا، فراسوی گستره‌ی هنر کارکردهای اجتماعیِ و رويکردهائی روشنگرانه، حقوق بشری و سياسی داشته و دارد.
به صدای اين بانوی آوازخوانِ تبعيدی گوش کنيد، به صدای خُنياگری که حنجره ای زخم خورده از شکنجه را به آسمان آبیِ پرواز آواز زيبایِ زندگی و آزادی بدل کرده است.

***

"زندگی کن"، به مناسبت روز جهانی مبارزه برای لغو مجازات اعدام:
اسطوره مجروح
کارزار ایران تریبونال در هلند.
یگانگی، از آلبوم "اوج غریب یک صدا"

کليه فروشی جوانان! در حکومت آدمکشان و دزدان

مشتی آدمکش ودزد! نمايندگان خدا بر روی زمين

سامی تعدادی از اعدام شدگان امروز در زاهدان

سامی تعدادی از اعدام شدگان امروز در زاهدان

به گزارش  « فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران » اسامی ۱۰  نفر که صبح امروز بنا به گفته خود دادستان زاهدان به تلافی حمله به پاسگاه مرزی سراوان و کشته شدن 14 مرزبان اعدام شدند به شرح زیر است :

۱ـ عبدالمالک میر بلوچ زهی معروف به حمزه ریگی متولد سال ۱۳۶۳، وی بیش از ۳ سال در سلول انفرادی بسر برد.اودر زمستان ۸۸ دستگیر و به اعدام محکوم شد.
۲ ـ عبدالوهاب ریگی هنگام دستگیری در مهر ماه ۱۳۸۹ هفده ساله بود.
۳- ـ مهر الله ریگی مهر ماه ۱۳۸۹ هنگامی که ۱۷ سال سن داشت با یورش مامورین وزارت اطلاعات دستگیر گردید.این نوجوان زندانی مدتی در زندان سمنان در تبعید بسر می برد.
۴ ـ نوید شجاعی ۲۱ ساله در اسفند ۱۳۸۹ دستگیر شد. وی بدون داشتن وکیل و حق دفاع از خود به اعدام محکوم شد.
۵-ـ  حبیب الله ریگی نژاد شورکی متولد ۱۳۵۹ حدود ۵ سال پیش با یورش مامورین وزارت اطلاعات دستگیر شد او به مدت ۱۸ ماه در سلولهای انفرادی اداره اطلاعات زاهدان بود.
۶-ـ حامد وکالت ۲۰ ساله در سال ۱۳۸۸ در شهرستان چابهار دستگیر و در دادگاه زاهدان به اعدام محکوم گردید.

۷-ـ بشیراحمد حسین زهی ۲۷ ساله ،در سال ۱۳۸۹ در شهرستان سراوان دستگیر شد و در شعبه ۱ دادگاه انقلاب زاهدان به اعدام محکوم شد.

۸ـ زندانی سیاسی جیهند ریگی در سال ۱۳۸۹ دستگیر شد .  زندانی سیاسی جیهند ریگی توسط مه گلی به اعدام محکوم شد .
۹-ـ ناظر ملازهی ۲۶ ساله ۱۰ ماه سلول انفرادی  تاریخ دستگیری تابستان ۸۹ حکم اعدام محل دستگیری سراوان
۱۰ـ-شیراحمد حسین زهی ۲۸ ساله ۱۳ ماه سلول انفرادی تاریخ دستگیری تابستان ۸۹ حکم اعدام محل دستگیری سراوان

در مراسم انتقام گیری کینه توزانه اعدام ۱۶ زندانی سیاسی هموطن بلوچ، محمد مرزیه (دادستان زاهدان) و ماه گلی  و بازجویان وزارت اطلاعات  حضور داشتند و گفته می شود که خود  محمد مرزیه دادستان ولی فقیه در این استان  طناب دار را بر گردان جانباختگان راه آزادی انداخت.

 

دولت تدبیر و امید رکورد اعدام را شکست : حبیب الله گلپری پور زندانی سیاسی اعدام شد

دولت حسن روحانی که با عوام فریبی روی کار آمد و پورمحمدی قاتل را وزیر دادگستری قرار داد اکنون در گرفتن جان انسانها نیز گوی سبقت را ربوده است. امروز زندانی سیاسی حبیب الله گلپری پور به جرم داشتن چند کتاب بازداشت شده بود به چوبه دار سپرده شد و بازهم ننگ دیگری را برای جمهوری اسلامی به ارمغان آورد.

رکورد اعدام ها بعد از به روی کار آمدن حسن روحانی شکسته شده و حسن روحانی این چنین میخواست زندانها را خالی کند .

حال جالب است عده ای ماله کش به راه افتاده اند که اعدام و زندان و حصر و حبس دست دولت نیست باید از آنها پرسید که انتخاب وزیر دادگستری که دست دولت است ، انتخاب وزیر اطلاعات که دست دولت است . اگر اینها هم دست دولت نیست و اقتصاد هم که درست نشده پس شما غلط کردید ملت را تشویق به رای دادن کردید ؟ چه فرقی هست که الان سعید جلیلی رئیس جمهور بود یا حسن روحانی . مگر  چیزی از جنایات رژیم جمهوری اسلامی کم شده است.

اگر حتی دولت توان جلوگیری حبس و اعدام ندارد لال هم نباید بماند و مردم را به اعتراض فرابخواند و از تریبون هایی که در اختیار دارد نسبت به این رفتار قوه قضایه اعتراض کند. ولی سالی که نکوست از بهارش پیداست و وقتی پورمحمدی قاتل وزیر دادگستری میشود یعنی آمده تا اعدام های دوران طلایی امام را راه بیاندازد .

آمار تازه بیکاری در ایران: سونامی در راه است؟ رئیس مرکز آمار ایران میگوید بیکاری در کشور به نقطه بحران زا رسیده است.


بیکاری در میان جوانان ۱۵ تا ۲۴ سال بیش از دوبرابر کل میزان بیکاری کشور اعلام شده است
رئیس مرکز آمار ایران میگوید بیکاری در کشور به نقطه بحران زا رسیده است.
عادل آذر میزان بیکاری را ۱۲.۲ در صد اعلام کرده و اضافه کرده که بیکاری در میان جوانان ۱۵ تا ۲۴ سال به ۲۶ درصد رسیده که بیش از دوبرابر کل میزان بیکاری است.
بر اساس این آمار، استان لرستان با ۵۰ درصد بیکاری میان جوانان در صدر استانهای ایران است.
نازنین جاوید در همین زمینه گفتگویی داشته با فریدون خاوند، تحلیلگر اقتصادی و استاد اقتصاد در پاریس، و ابتدا از او درباره عواملی پرسیده که منجر به افزایش میزان بیکاری در ایران شده است.
ا

دادستان عمومی زاهدان: ۱۶ نفر در پاسخ به درگیری‌های سراوان اعدام شدند



به گفته دادستان عمومی وانقلاب زاهدان "این افراد وابسته به گروهک جیش العدل، انصار و سایر گروههای شرارت بودند"
محمد مرزیه، دادستان عمومی و انقلاب زاهدان از اعدام ۱۶ نفر در پاسخ به درگیری مسلحانه شب گذشته (جمعه ۳ آبان- ۲۵ اکتبر) در منطقه مرزی شهرستان سراوان در جنوب شرقی استان سیستان و بلوچستان خبر داد.
براساس گزارش های دریافتی در جریان درگیری های شب گذشته ۱۴ مرزبان نیروی انتظامی کشته شده و ۷ نفر دیگر هم مجروح شدند.
دادستان عمومی و انقلاب زاهدان در مورد اعدام های امروز صبح گفته است: "این اعدام در پاسخ به اقدام شب گذشته آنها بود. قبلا به آنها اعلام کرده بودیم که اگر اقدام کنند قطعا پاسخش را خواهند گرفت و اعدام های صبح امروز تنها یکی از پاسخ های ما به آنها بود."
آقای مرزیه گفت: "این تعداد از افراد شرور که پیش از این حکم اعدام آنها در مراجع عالی قضایی به تایید رسیده بود بنا بر دلایلی اجرای حکم آنها به تعویق افتاده بود که صبح امروز به مرحله اجرا گذاشته شد."
به گفته دادستان عمومی وانقلاب زاهدان "این افراد وابسته به گروهک جیش العدل، انصار و سایر گروه‌های شرارت بودند."
پیشتر یکی از اعضای شورای تامین امنیت سیستان و بلوچستان به ایرنا گفته بود که در مورد هویت افرادی که با مرزبانان نیروی انتظامی درگیر شدند هنوز نمی‌توان اظهار نظر قطعی کرد.
در حالی که علی عبداللهی، معاون امنیتی، انتظامی وزارت کشور از به گروگان گرفته شدن سه سرباز مرزبان در جریان این درگیری ها خبر داده و گفت که تلاش برای آزادی آنها در حال انجام است، حاتم ناروئی، استاندار و رئیس شورای تامین استان سیستان و بلوچستان ربودن شدن تعدادی از مرزبانان را کذب محض دانسته است.
آقای عبداللهی با اشاره به موافقتنامه امنیتی بین ایران و پاکستان خواستار "جدیت بیشتر طرف پاکستانی برای کنترل مرزها در مبارزه با تروریسم شد."

سفر با بالهای آرزو، نقی حمیدیان


سپتامبر ٢٠١٣

شیلی: غبار روبی دانشجویان از یک تندیس

CAMILA VALLEJO
در ماه سپتامبر ٢٠١١، دانشجویان شیلیائی با پشتیبانی بخش های گسترده ای از جامعه، علیه هزینه سرسام آور تحصیلات عالی سر به شورش برداشتند. و بدین ترتیب به انکار دیرپائی پایان بخشیدند.

 
نويسنده

CAMILA VALLEJO 
رئیس فدراسیون دانشجویان دانشگاه شیلی هنگام تظاهرات سال ٢٠١١. نامزد کرسی نمایندگی از حزب کمونیست شیلی در انتخابات عمومی ١٧‌ نوامبر ٢٠١٣.


آخرين مقالات اين نويسنده:



 برگردان:
Manoutchehr Marzbanian منوچهر مرزبانيان
در گذار دهه ها، نیروهای ترقیخواه شیلی با سالوادور آلنده همچون تندیسی رفتار کرده اند. فضایل شخصی و انسانی وی را برجسته ساخته اند؛ خرام دلاورانه وی را هنگام کودتای ١١‌ سپتامبر ١٩٧٣ ستوده اند: مگر نه اینکه او سلاح در دست به خاک افتاده بود؟ اما چنین بزرگداشتی را عموما به خدمت می گرفتند تا عزم –و توفیق های– دولت اتحاد ملی وی را مسکوت بگذارند.
اما، تظاهرات دانشجوئی سال ٢٠١١، مهمترین رویداد اجتماعی از هنگام اعاده دموکراسی در سال ١٩٩٠، و پیدائی جنبش ها اجتماعی بسیار (سندیکائی، زیست بومی) در سراسر کشور (١) گرایش چپ را در کشور زیر و رو کردند. این جنبش ها ضرورت تغییرات ساختاری ژرف را به روز، و افق هرآنچه مطالبه اش ممکن بود را فراخ تر کردند. نه تنها خواسته تحصیلاتی «رایگان و با کیفیت»، بلکه همچنین وسیله و امکان دستیابی [به آن را پیش کشیدند]: اصلاحات مالیاتی، ملی کردن مجدد معادن مس، و خصوصا پایان بخشیدن به الگوی نئولیبرال مدون در قانون اساسی سال ١٩٨٠ که در دوران دیکتاتوری با فراخواندن مجلس مؤسسان به تصویب رسانده بودند. تمثال و پیکره آلنده را باز در خیابان ها دیدیم. اما اینبار مطلب دیگر تجلیل از یک تندیس نبود: تظاهر کنندگان تأکید می ورزیدند که خود را در پروژه ای سیاسی باز می شناسند که او تبلور آن بود و همچنان هم هست.
آلنده در سال ١٩٧٠ پس از سه کوشش انتخاباتی نافرجام توفیق یافت به کاخ ریاست جمهوری La Moneda گام نهد. او که مبارزی سوسیالیست بود، همواره بر همسوئی و همگرائی پردامنه تر نیروهای توده ای همت می گماشت که با نیروهای امپریالیست و جرگه سالار (الیگارشی) مخالفت می ورزیدند. در آمریکای لاتینی که جنبش های چریکی آنرا از هم دریده بود، درست در همان حالی که حتی حزب خود وی هنگام کنگره Chillán در سال ١٩۶٧، با ترجیح فراخواندن به نبرد مسلحانه، به انسداد پویش ها از طریق نهادهای قانونی گردن نهاده بود، او گشایش «مسیری صلح آمیز» را برای تحولات اجتماعی پیشنهاد می کرد.
چنین بینشی آلنده را از دیگران بازشناسناند و در نهایت به وی رخصت داد تا برنامه سیاسی دور پروازی را بیآغازد. در شب پیروزیش همو بود که از بالکن فدراسیون دانشجویان دانشگاه شیلی اعلام کرد که: «ما با تعهد این مأموریت پیروز شدیم که استثمار امپریالیستی را به طور قطع واژگون سازیم، از شر انحصارات رهائی یابیم، اصلاحات ارضی عمیق و شایسته این نام را تحقق بخشیم، واردات و صادرات را در مهار آوریم و سرانجام اعتبارات و وام ها را ملی کنیم. اینها همه ستون هائی پشتوانه و پشتیبان پیشرفت شیلی اند که سرمایه اجتماعی یاور انگیزش توسعه ما را پدید خواهند آورد».
هزار روز «اتحاد توده ای»، هم پویه ای بی سابقه در گشایش سیاسی بود و هم فداکاری بزرگی برای مردم شیلی. این هزار روز دورانی بود که در گذارش احزاب سیاسی، سندیکاها، صفوف صنعتی (ارکان خود گردان کارگران)[٢]، و کمیته های تأمین خواروبار و کنترل قیمت ها (به اسپانیولی: Juntas de Abastecimiento y Precios) دست به دست هم دادند تا قدرتی توده ای را شکوفا سازند تا از پس تکاپوی سرمایه های خارجی و منافع امپریالیست ها برای بی ثبات کردن کشور برآید [٣].
تجربه «اتحاد توده ای» به شکست نیانجامید: باز ایستاد. چهره آلنده چهره رئیس جمهوری آرمانخواه نیست که پویه ای سیاسی محکوم به نابودی را پشت سر بر جای نهاده باشد. این چهره تجسم دلیری سیاسی است: شجاعتی که تائیدی بود بر تجدد طرح تحول جامعه، نه فقط در شیلی، بلکه در سرتاسر قاره. و بدینگونه مسیری را ترسیم کرد که از آن هنگام بخش عظیمی از آمریکای جنوبی آنرا پیموده است، گیریم در بافتی دیگر و اثر پذیرفته از رد پای توازن نیروهای دیگری در ژئوپولیتیک قاره. هرگونه پیشرفت این دولت های ترقیخواه آنها را اندکی بیشتر به [آرمان های] آلنده نزدیک می کند.
زیرا پیش کشیدن نام سالوادور آلنده، تنها سخن گفتن از گذشته نیست. اندیشیدن به حال است و تدارک آینده.
پی نوشت:
١. مقاله های Victor de La Fuente، «عصر پینوشه را (به راستی) تمام کنیم»، به تاریخ ٢٤‌ اوت ٢٠١١ در بخش والس دیپلوماتیک سامانه اینترنتی لوموند دیپلوماتیک:www.monde-diplomatique.fr و Hervé Kempf، «بهار دانشجویان در شیلی» را در شماره ماه اکتبر ٢٠١١ لوموند دیپلوماتیک بخوانید.
[٢]. بخوانید: Franck Gaudichaud، «اکتبر سرخ» شیلی و تولد صفوف صنعتی: http://www.monde-diplomatique.fr/20...
[٣]. بخوانید: Armand Mattelart، «مارپیجی فروکشنده»، یا چگونه بورژوازی شیلی لنینیست شد: http://www.monde-diplomatique.fr/20... هزار روز
◄ ٤ سپتامبر١٩٧٠: سالوادور آلنده نامزد وحدت توده ای با ٣‌/٣۶‌% آراء در برابر ٣۵‌% آراء به سود Jorge Alessandri نامزد رقیبش از حزب دموکرات مسیحی، به ریاست جمهوری شیلی برگزیده شد.
◄ ٢٢ اکتبر١٩٧٠: دسیسه ربودن ژنرال وفادار René Schneider که سپس از زخم هائی که برداشته بود جان سپرد.
◄ ٢۶ اکتبر١٩٧٠: کنگره انتخاب آلنده را تنفیذ کرد.
◄ ٤ نوامبر١٩٧٠: آغاز زمامداری آلنده و اجرای «چهل اقدام دولت توده ای».
◄ ١۵ ژوئیه١٩٧١: ملی کردن معادن مس.
◄ دسامبر١٩٧١: نخستین بسیج بزرگ «قابلمه های خالی» که سرنخ آن به دست راستگرایان بود.
◄ اکتبر١٩٧٢: مانورها برای بی ثبات کردن تشدید شد و وحدت دولت را شکننده ساخت. این مانورها با اعتصاب کامیوندارانی به اوج رسید که کشور را فلج کردند.
◄ نوامبر١٩٧٢: به لطف بسیج توده ای و کوشش های به کار بسته بر بحران چیره گردیدند. آلنده دیدارهائی را به گرد جهان آغاز کرد، که وی را تا تربیون سازمان ملل متحد نیز کشاند. او حملاتی را نکوهش کرد که دولتش، خصوصا از جانب بنگاه های آمریکائی، متحمل شده بود.
◄ مارس١٩٧٣: در انتخابات قوه قانونگذاری تشکل اتحاد توده ای ٤‌/٤٣‌% آراء را به دست آورد.
◄ ٢٩ ژوئن١٩٧٣: یک رسته توپخانه سر به شورش برداشت و کاخ دولت را (به وسیله تانک ها و خودروهای سنگین دیگر) به محاصره گرفت. این tanquetazo، شکستی بود که به درد تکرار آن در آینده می خورد ...
◄ اوت١٩٧٣: تشکل دموکرات مسیحی ماهیت «ضد قانون اساسی» دولت اتحاد توده ای را نکوهش کرد.
◄ ١١ سپتامبر١٩٧٣: کودتا به فرماندهی اوگستو پینوشه، با پشتیبانی واشنگتن.

جنگ بالکان، جمع بندي ناقص

Jean-Arnault DERENS
سالگردها يکي پس از ديگري مي رسند : بيستمين سالگرد شروع محاصره سارايوو، به زودي پانزدهمين سال آغاز جنگ کوزوو ... با اين همه معلوم نيست زمان نوشتن تاريخ رسيده باشد ؟ پس از آنهمه شهادت هاي تکان دهنده، تحليل هاي درهم، جانبداري از اين يا آن کشمکش، آيا مطالعه اي بدون تعصب درباه آخرين نزاع مسلحانه در قرن بيستم در قاره اروپا، امکان پذير است؟ آيا سرانجام دوران گفتمان هاي تبليغاتي و ضدتبليغاتي به سر آمده است؟ با خواندن سه کتاب تازه منتشرشده، جاي ترديد بسي باقي است.
 
نويسنده

Jean-Arnault DERENS 
ژان آرنو درنس: سردبیر سامانه اینترنتی پیک بالکان. به تازگی (باهمکاری لوران ژیسلن و ماری لیز اورتیز)، کتاب منطقه بالکان، بازارهائی به سبک عثمانی، را منتشر کرده است، انتشارات Non Lieu، پاریس، ۲۰۰۹.


آخرين مقالات اين نويسنده:

 سرشماری به شدت حساس در شبه جزیره بالکان

 وداع کروآسی با ناوهایش 

 کشورهاي بالکان، پايان روياي اروپايي

 «جنگ پليد» ارتش آزاديبخش در کوسوو



 برگردان:
Shirine ROCHARD شيرين روشار
فابريس گارنيرون، در کتاب خود، قصد دارد با تکيه بر چگونگي پرداخت آنها توسط روزنامه لوموند به يک «رمزگشائي از درگيري هاي يوگسلاوي» (١) دست بزند. وي تغيير موضع گيري هاي اغلب فراموش شده را يادآور مي شود. به اين ترتيب مي فهميم که تا سال ١٩٩٠، روزنامه قاطعانه از گزينش فدراليستي يوگسلاوي حمايت مي کرده و به پديداري خواسته هاي مرکزگرا با بدگماني مي نگريسته است. نويسنده بر زياده روي در تبليغات، ميان بر زدنهاي مشکوک برخي روشنفکران که بيش از اندازه به عنوان مرجع از آنها نامبرده مي شده تأکيد مي کند و پوچي مقايسه تراژدي بوسني را با جنگ جهاني دوم نشان مي دهد، که بيش از آنکه درک و فهم واقعيت را ميسر سازد، آن را مبهم و پيچيده گردانده است. با اينحال، هنگاميکه به تاريخ قتل عام سربرنيکا مي پردازد، به دام تجديدنظرطلبي تاريخي مي افتد، با اين تصور که متلاشي کردن يک واقعيت، مي تواند به زير سؤال بردن مجموع آنچه که دانسته و ثابت شده را ممکن سازد. اين روش انحرافي بر يک محرک ايدئولوژيکي ساده استوار است : از آنجا که رژيم اسلوبودان ميلوزويچ توسط افرادي مورد انتقاد قرار گرفته که من نمي پسندم، پس اين رژيم نمي تواند اساساً بد بوده باشد.
پي ير پئان نيز در آخرين کتاب خود که به جنگ کوزوو اختصاص دارد، تصميم مي گيرد که در جلد يک روزنامه نگار- مورخ مصلح ظاهر شود. پروژه وي حتي بلندپروازانه تر است چون آنچه وي قصد بازنويسي آن را دارد، کل تاريخ جنگ و دوران پس از جنگ است، با دادن توضيحي روشنگرا که در زير-عنوان کتاب به اين شکل خلاصه مي شود : «جنگي عادلانه براي برپائي حکومتي مافيائي» (٢). نويسنده مجموعه اي از واقعيات و شواهدي که اغلب شناخته شده اند را با يکديگر مقابله مي کند و از آنجا که نمي تواند آنها را در يک برهه تاريخي بگنجاند، از هدف خود باز مي ماند. دستگاه تبليغات غرب بدون هيچگونه ترديدي افکار عمومي را در دوران جنگ ١٩٩٩ «ساخته» است، اما افشاي اين زياده روي ها کافي نيست تا حقيقت آشکار شود. در واکنش نسبت به رسانه ها که «فقط براي آلبانيائي ها» گوش شنوا داشته اند، نويسنده با شگفتي تصميم مي گيرد جنگ کوزوو را بدون گفتگو با حتي يک آلبانيائي مورد بررسي قرار دهد.
محتواي کتاب مايا کاندل بيشتر دانشگاهي است. اين کتاب که حاصل يک کار پژوهشي است، به يک جنبه به ويژه حساس جنگ هاي يوگسلاوي اختصاص دارد : درگيري آمريکا که اغلب عنوان شده ولي هرگز به خودي خود مورد مطالعه قرار نگرفته است (٣). با تکيه بر يک شناخت دقيق از مکانيسم هاي تصميم گيري در آمريکا، نويسنده نقش «لابي»ها را مطالعه مي کند و به درستي يادآور مي شود که لابي صربستان در واشنگتن، دست کم به قدرتمندي لابي آلباني، بوسني يا کرواسي بوده است. با اين حال، نگرش به تاريخ جنگ هاي يوگسلاوي که زيربناي اين اثر است، آرمان گرا باقي مي ماند : آمريکا مي بايست عليه صرب ها وارد جنگ مي شد و بحث هاي تندي که مجلس سنا و مجلس نمايندگان را بر سر مسئله يوگسلاوي در بين سالهاي ١٩٩١ و ١٩٩٥ شعله ور کرده بود، در نهايت به پذيرش تدريجي اين «مأموريت» خلاصه مي شد.
اين فوران درگيري ها و نگرش هاي جانبدارانه ما را وامي دارد که هر چه بيشتر از ضعف عظيم پژوهش دانشگاهي درباره کشورهاي بالکان اظهار تأسف کنيم. پس مي ماند که تاريخ جنگ هاي يوگسلاوي – و برداشت از آن در افکار عمومي غرب – به نگارش درآيد.
پي نويس ها :
١- Fabrice Garniron, Quand Le Monde …Décryptage des conflits yougoslaves, Elya Editions, Grenoble, 2013, 456 pages, 26 euros. ٢- Pierre Péan, Kosovo. Une guerre juste pour créer un Etat mafieux. Fayard, Paris, 2013, 458 pages plus annexes, 24 euros.
٣- Maya Kandel, Mourir pour Sarajevo ? Les Etats-Unis et l’éclatement de la Yougoslavie, CNRS Editions, Paris, 2013, 384 pages, 25 euros.




خاطرات پر فروش مبارزان جنبش چریکی 

جنگ الجزایز از زبان رزم آورانش

PIERRE DAUM
طی چندین دهه، سرگذشت جنگ الجزایر را مورخان –و شاهدان– فرانسوی به انحصار خود درآورده بودند. اکنون روایات مجاهدین و «جنود» (سپاهیانی) رو به فزونی نهاده است که هشت سال در برابر [نیروهای] استعمار مقاومت کردند. این شهادت ها، با همه محدویت هایشان، آغاز دریدن پرده سنگین سکوتی است که تاریخ‌نگاری رسمی در الجزیره بر آن دوران افکنده. اما برخی پرهیزه [تابو] ها همچنان دست نخورده باقی مانده اند.

 
نويسنده

PIERRE DAUM 
روزنامه نگار، فرستاده ویژه لوموند دیپلوماتیک


آخرين مقالات اين نويسنده:



 برگردان:
Manoutchehr Marzbanian منوچهر مرزبانيان
خیابان ویکتور هوگو، در مرکز شهر الجزیره، نامی را که در دوران استعمار به آن داده بودند همچنان حفظ کرده است. کتابفروشی کلمات، یکی ازدلاویزترین مکان های فرهنگی پایتخت در این گذرگاه پهناور با نخل های سر برافراشته در پائین دست کوی «دیدوش مراد» («میشله» سابق)، جای دارد. زوجی شصت و اندی ساله وارد کتابفروشی شدند و «أمل» با لبخندی به پهنای صورت به پیشواز آنان رفت:
«خب، این هفته تازه چه دارید؟
– خاطرات سروانی از ولایت ١ [الأوراس‎]، یک کتاب در باره «ابان رمضان»، و مشاهدات عینی یکی از افسران پیشین دستگاه سری ارتش ملی آزادیبخش در دوران جنگ.
– باشه، همش رو می گیریم!
زن جوان فروشنده پرسید:
– کتاب «پی یر» و «کلودین شوله»، زوج فرانسوی زاده الجزایر که پس از استقلال هم اینجا ماندند را تا حالا خوانده اید؟
– خیر، دقیقا، دفعه قبل تمام کرده بودید، حالا اگر داشته باشید که عالی است!»
خانم «فاتحة سئوال» صاحب کتابفروشی می گفت: «هر روز ده تائی از این قبیل مشتری ها داریم. می خواهند هرچه درباره تاریخ الجزایر در دوران جنگ اما همچنین درست بعد از آن، یعنی دوره "[احمد] بن بلا" و "[هواری] بومدین" منتشر می شود را بخوانند. و چون هر هفته کتاب های تازه ای راجع به این موضوعات در می آید، این ماجرا تمامی ندارد!»
از «مصالی الحاج» تا «ابان رمضان»

از چند سال گذشته، پدیده تأثیر گذاری در الجزایر روی نموده است: انتشار خاطرات صدها تن از رزمندگان پیشین جنبش چریکی. «محمد حربی» تاریخدانی عضو پیشین جبهه ملی آزادیبخش الجزایر [جبهة التحرير الوطني] در خاک فرانسه، که خود جلد دوم سرگذشت زندگی و درگیری هایش را آماده می کند، تصریح داشت که «چهره های بزرگ جنبش آزادیبخش غالبا تاکنون خاطرات خویش را منتشر کرده اند (١). آنچه تازگی دارد، و به معنی واقعی کلمه خارق العاده به شمار می آید، انتشار روایات کادرهای میانی و حتی جنود ساده است.»
این کتاب ها از چه می گویند؟ اساسا از امور جنگ، از هزاران رخداد خردی، که تار و پود زندگی روزمره رزم آوران چریک الجزایر را طی هفت سال و نیم نبرد برای آزادی کشورشان (١٩۶٢‌–١٩۵٤) می تنید. این روایات درباره محرومیت، شبیخون، بازداشت، شکنجه، را که سرهم کنیم جورچین (پازل) عظیمی درست می کنند که با وجود قطعات ناقص یا کج و کوله، چشم انداز اجمالی بسیار سرزنده ای از این ستیزه را از دیدگاه الجزایری ها عرضه می دارند. به عقیده «دحو جربال»، تاریخدانی که سی سال است پژوهش موشکافانه ای را در گردآوری خاطرات رزم آوران پیشین پی گرفته (٢)، «در مکاتب تاریخ‌نگاری معاصر، به منابع مکتوب ارجی بیش می نهند. وا می نمایانند که راوی رخداده های عینی برپایه اسناد قابل بررسی و طبقه بندی شده ای هستند که از اعماق بایگانی ها بیرون کشیده اند. من این منطق را نمی پذیرم، خصوصا از آنرو که عموما عمده این منابع نگارش یافته، دست آورد کسانی است که الجزایر را اشغال کرده بودند: کارگزاران دستگاه های اداری یا افسران ارتش استعماری.» اهمیت این خاطرات در همین است که عدم تعادل آغازین را تصحیح کنند (٣).
فایده دیگر روایات جنود جبل آنست که کسانی که در سال ١٩۶٢، قدرت یافتند، از جنگ های چریکی تجربه اندکی اندوخته بودند. آنها دوران جنگ را یا مانند «بومدین» در صحن ارتش مرزبانی، در مراکش یا تونس سپری می کردند، یا مانند «بن بلا» در زندان های فرانسه به سر می بردند. در طول چهل سال هر بحث و گفتگوئی درباره ستیزه را چنین مردانی در الجزایر در مهار خود داشتند که ناگزیر جای بسیار اندکی به گفتار سربازان داخل کشور وا می نهاد.
آیا تاریخدانان می توانند رازگشائی های راستینی را از این آثار بیرون کشند؟ خانم «رافائل برانش» یکی از سرشناس ترین متخصصان الجزایر از نسل جدید در پاسخ می گوید: «پیش می آید که برخی از آنها را به کار گیرم. اما همواره با احتیاط بسیار، و با مقابله منظم و مرتب آنها با منابع دیگر.» برای نمونه، در باره جنگ و برادر کشی میان جبهه ملی آزادیبخش و پیروان «مصالي الحاج» (٤) از جنبش ملی الجزایری –که دیری در پرده اسرار مانده بود–، «حامو عمیروش»، منشی پیشین سرهنگ «عمیروش آیت حمودة»، قهرمان الأوراس در خاطراتش نوشته است که «همانگونه که هرکسی می داند، این نبرد با قتل عام بیش از سیصد تن از مردان و زنان و کودکان روستای "بنی یلمان" ["ملوزا"] نزدیک "المسيلة"، به اوج شوم و خونینی رسید» (۵). آیا این کشف تازه ای است؟ البته که نیست: بلکه بیشتر تصریح همانی است که تاریخدانان از پیش می دانستند.
نمونه ای دیگر: به رغم شمار چشم گیری از کتاب هائی که در باره شخص «ابان رمضان» به چاپ رسیده است، چگونگی دقیق مرگ وی هنوز به روشنگری نیاز دارد (۶). «رمضان» رئیس سیاسی جبهه ملی آزادیبخش، زاده «منطقة القبائل»، سازمان دهنده «مؤتمر الصومام» [کنگره «صومام»] در ماه اوت ١٩۵۶، در سال ١٩۵٧ با دسیسه چینی در مراکش به قتل رسید. در حالی که طی چهل سال وی را چون شهیدی ارج نهاده بودند که «با گلوله های فرانسویان به خاک افتاده بود»، اینک در الحزایر پذیرفته اند که رفقایش او را کشته اند. «خلفاء مامری»، عضو پیشین جبهه ملی آزادیبخش، در آخرین نشر کتابش «"ابان رمضان"، سرانجام پدر استقلال» (انتشارات Thala، ٢٠٠٩)، این گمانه را دامن زده است که گویا آمران جنایت «به ظن قوی، اگر نه برپایه مدارکی انکار ناپذیر» سه تن از همراهان قربانی بوده اند: «کریم بالقاسم»، «عبد الحفيظ بوصوف» و «لخضر [سلیمان] بن طوبال». اما او هیچ عنصر مکملی به دست نمی دهد.
آنچه تغییر کرده خصوصا آنست که اکنون در الجزایر جرأت می کنند از موضوعاتی سخن به میان آورند که دیری پرهیزه بوده. در واژگونی حیرت آور گرایش ها، اکنون بازار حساس ترین مضمون هائی گرم است که پیشتر کسی بر زبان نمی آورد. آقای «Tahar Dahmar»، صاحب کتابفروشی «Ahouidh» ("نهالستان" به زبان بربر)، در بخشی از ولایت تيزي وزو، پیش بینی می کرد که «هرسال کتاب تازه ای در باره "ابان" در می آید. می توانید یقین داشته باشید که این مطلب غوغا به پا خواهد کرد» (٧). انبوه سیل آسای انتشارت، اندک اندک اغلب پرهیزه های بزرگ تاریخ رسمی الجزایر را شکسته، یا دست کم خللی در آنها انداخته است. «مصالی الحاج»، پدر ناسیونالیسم الجزایر که بعلت مخالفتش با مبارزه مسلحانه در سال ١٩۵٤ مدتهای طولانی بردن نامش را هم در کتاب های درسی قدغن کرده بودند، اکنون موضوع انتشارات فراوانی است (٨). [در این خاطرات] غالبا از «لجن مالی»، یعنی عملیات سم پاشی علیه ارتش ملی آزادیبخش یاد می کنند که دستگاه های سری امنیتی فرانسه بدان دست می یازیدند؛ زشت نام کردنی که به مرگ صدها تن از رزم آورانی انجامید که به غلط گمان خیانت به آنها می رفت (٩). به همینگونه ماجرای «Si Salah»، نام فرمانده پبشین ولایت ٤ (ولایة الجزائر) را به میان می کشند، که در سال ١٩۶٠ کوشید مذاکراتی موازی را با ژنرال «دوگل» به پیش برد. جبهه ملی آزادیبخش «خائن» را دستگیر کرد و همراهانش را به قتل رساند (١٠). نبردها برای تصاحب قدرت در تابستان ١٩۶٢ میان رهبران جبهه ملی آزادیبخش، و مانند اینها هم از قلم نمی افتند.
نکته مشترک دیگری از این روایات بر می آید. «ژیل مانسرون» تاریخدان پی برده است که «بسیاری یا حول دفاع از این یا آن شخصیت دور می زنند یا پیرامون نقش ادعائی مهم تر این ولایت نسبت به دیگری، امری که می تواند به مشاجرات و مجادلاتی سترون، حتی به شکاف های قوم محور راه برد». مثلا در «منطقة القبائل»، شور و شیدائی های راستینی شخصیت «رمضان» را در بر گرفته است. سرهنگ «عمیروش»، رئیس ولایت ٣ (منطقة القبائل)، که در ماه مارس ١٩۵٩، در نبردی کشته شد نیز، در شماز شخصیت های بسیار مردم پسند است: آقای «عمر شیخ» صاحب یکی از قدیمی ترین کتابفروشی های ولایت تیزی وزو تصریح می کرد که «حتی اگر مسئولیتی در "لجن مالی" [جبهه ملی آزدایبخش] نیز به گردن وی باشد، او همچنان چهره بسیار مثبتی در "منطقة القبائل" شناخته می شود». کتاب «سعید سعدی» با عنوان، «عمیروش»، یک زندگی، دو مرگ یک وصیت نامه، که نظریه دسیسه چینی ارتش مرزبانی الجزایر که آنوقت از «بوصوف» و «بومدین» فرمان می برد را می پرورد، هنگام انتشار در ماه مارس ٢٠١٠ در رسانه ها توفان راستینی برانگیخت.
با اینهمه نویسندگان از حصار برخی حدود فراتر نمی روند. «مصطفی ماضی»، جامعه شناس و مدیر انتشاراتی «کازبا» اذعان دارد که «من، امروز هم هنوز جرأت نمی کنم اثری به راستی کامل درباره "لجن مالی" منتشر کنم. در سال ٢٠٠۵ کسی به دیدن من آمد؛ دستنوشته او را رد کردم زیرا پر از نام بود: که "فلانی"، "بهمان" را شکنجه کرده بوده، و مانند اینها. فرزندان یک شهید را مجسم کنید که می پندارند پدرشان با گلوله های فرانسویان به خاک افتاده، حالا کشف کنند که زیر شکنجه خود الجزایری ها از پا درآمده است! حتی "علی کافی" (١١) هم اسم نمی آورد.».
صحبت از مطلبی تابو یک چیز است؛ گزینش آن به عنوان موضوع مطالعه چیزی دیگر. در حالی که نشر روایت خاطرات موج می زند، از تاریخدانان الجزایری جز سکوت یا دست کم کمروئی بی نهایتی چیزی به چشم نمی آید. هیچ دانشجوی دوره دکترائی در دانشگاه ها نیست که جرأت کند این موضوعات را بر گزیند. برای دیدن نخستین کار علمی در باره نبردهای خونبار پس از استقلال، می بایستی منتظر رساله دکتری یک دانشجوی الجزایری بمانیم که در دانشگاه ... پاریس– ۷ ثبت نام کرده است (١٢).
در دانشگاه الجزیره، دانشجوئی که سرگرم آماده کردن رساله ای در باره موضوعی «بی درد سر» است، پس از آنکه مطمئن شد که هیچ یک از همکارانش نمی شنوند، آهسته زمزمه کرد که «بگذارید به شما بگویم، در دانشگاه موضوعاتی هستند که همچنان ممنوع اند. برای نمونه وجود مجاهدینی که روستاهائی الجزایری نشین را به تمامی قتل عام کردند فقط به این دلیل که به گمان آنها به فرانسویان اطلاع داده بودند. همین جوری، بدون تحقیق، بدون محاکمه. من، اگر حرفی از آن به زبان آورم بی درنگ مرا خائن می پندارند!»

سردرگمی و فقددان موشکافی

با وجود آزادی گسترده در روایت خاطرات، دست کم سه مطلب است که همچنان به آنها نزدیک نمی توان شد. نخست شمار کشته شدگان الجزایری است که تعداد آنها را از سال ١٩۶٢ در سطح یک میلیون و نیم تن ثابت نگه داشته اند، در حالی که به برآورد جامعه علمی فرانسه این تعداد چهارصد هزار تن است –رقمی که بسیاری از مورخان الجزایری نیز دور از چشم و گوش ها آنرا تائید می کنند. سپس میزان مشارکت مردم الجزایر در حنگ است: از پنجاه سال پیش تاریخنویسی رسمی این اندیشه را تحمیل می کند که به جز چند خائن، همانها که «جنگجویان حرکة» [یاوران ارتش فرانسه] می نامند و شمار آنها –میان دویست تا چهارصد هزار تن به برآورد تاریخدان فرانسوی «گزاویه اوترو» (۱۳)– بیش از آنی است که غالبا می پذیرند، تمام خلق علیه فرانسه سرکوبگر سر به شورش برداشته بودند. سرانجام شرکت واقعی عبدالعزیز بوتفلیقه رئیس جمهور در جنگ آزادی بخش مطلبی نیست که نویسندگان و ناشران از دست یکدیگر بقاپند.
به لطف روایت همه این گواهان، آیا سرانجام آرزوی الجزایری ها برای دریافت حقیقت در باره گذشته خود برآورده خواهد شد؟ این به سادگی دست یافتنی نیست، به این مفهوم که کنار هم نهادن خاطراتی گاه متضاد به سردرگمی بزرگی می انجامد. این آشفتگی را با مطالعه حدود بیست روزنامه کشور به زبان های فرانسه و عربی می توان لمس کرد. وفور این روایات از خاطرات شاهدان در واقع با پدیده دومی همراه است که آنهم به سهم خود قابل توجه است: مطبوعات هر روز مقالات درازی در باره این یا آن نکته تاریخی منتشر می سازند، متون تازه ای که متون پیشین را به تحریف حقیقت متهم می کنند. اما هیچکدام از مقاله نویسان سختگیری و موشکافی یک تاریخدان را بر خود روا نمی دارند (نقل قول، فزونی مآخذ و مقابله و مقایسه منابع)، و این نوشتارها غالبا آمیزه ای از امور واقعی را در بر دارند که در ترهاتی بی سر و ته از اغلاط و تعبیراتی ذهنی غرق شده اند. تاریخدانان واقعی الجزائری که امواجی چنین بر سر آنان آوار گردیده است به زحمت می توانند صدای خویش را بگوش ها برسانند.
پی نوشت ها:
١. به استثنای چشم گیر لخضر بن طوبال، رهبر پیشین ولایة ٢ (ولاية قُسنطينة شمالی) است، که خاطراتش به نگارش درآمده اما هنوز انتشار نیافته.
٢. آخرین اثر چاپ شده: دحو جبرال، L’Organisation spéciale de la Fédération de France du FLN (سازمان ویژه فدراسیون فرانسه جبهه ملی آزادیبخش)، انتشارات شهاب، الجزیره، ٢٠١٢.
٣. گرچه بخشی از آرشیوهای الجزایر، مشخصا بایگانی هائی که وزارت داخله نگاهداری می کند همچنان از دسترس دورمانده، با اینهمه حجم آنها بسیار کمتر از آرشیوهای فرانسه است که بخشی از آنها هم هنوز [به روی عموم] گشایش نیافته.
٤. مقاله Alain Ruscio، «مصالی الحاج، پدر فراموش شده ناسیونالیسم الجزایر» را در شماره ماه ژوئن ٢٠١٢ لوموند دیپلوماتیک بخوانید (http://ir.mondediplo.com/article183...).
۵. Hamou Amirouche, Akfadou. Un an avec le colonel Amirouche, Casbah éditions, Alger, 2009.
۶. مقاله علی الشیبانی، «"جنایت اقرار نکرده"ی تاریخ استقلال الجزایر» را در صفحه اینترنتی والس دیپلوماتیک، از انتشارات لوموند دیپلوماتیک به تاریخ ١۶‌ژوئن ٢٠١٠ بخوانید (www.monde-diplomatique.fr).
٧. برادر زاده وی بالعید ابان به تازگی کتاب بن بلا– کافی؛ بنّابی علیه ابان: دلائل پنهان نفرت، را منتشر کرده است: انتشارات Koukou، الجزیره، ٢٠١٢،.
٨. نخستین کتاب مهمی که یک الجزایری نوشت، مصالی الحاج، زعیمی بدنام شده نوشته عمار نجار، انتشارات دارالحکمة، الجزیره، ٢٠٠٣ بود. زندگینامه ای که بنژامن ستورا (Benjamin Stora) از وی نوشت [ Messali Alhadj, 1898-1974. Pionnier du nationaliseme Algérien]، و در سال ١٩٨٢ انتشارات Le Sycomore در آورد، در سال ١٩٩١ انتشارات رحمة دوباره چاپ کرد. سپس ترجمه آنرا به زبان عربی، انتشارات کازبا در سال ١٩٩٨ منتشر کرد.
٩. برای نمونه نگاه کنید به: Salah Mekacher, Au PC de la wilaya 3 de 1957 à 1962 (à compte d’auteur), Algérie, 2006.
١٠.خود وی نیز هنگام بمباران ارتش فرانسه در سال ١٩۶١ جان باخت. نگاه کنید به خاطرات لخضر بورقعة: شاهد قتل انقلاب (به زبان عربی)، انتشارات دار الحکمة، الجزیره، ٢٠١٠.
١١. فرمانده پیشین ولایة ٢. نویسنده کتاب از مبارز سیاسی تا رهبرنظامی. خاطرات (١٩۶٢–١٩٤۶)، انتشارات کازبا، ٢٠٠٢.
١٢. Amar Mohand Amer، «بحران جبهه ملی آزادیبخش در تابستان ١٩۶٢»، رساله دکتری که در سال ٢٠١٠ از آن دفاع کرد. برای مطالعه پژوهشی ژرف در باره مشی رهبران پیرو مصالی الحاج، چشم به راه رساله در حال نگارش نجیب سیدی موسی دانشجوی دانشگاه پاریس یک هستیم. پدیده ای تازه: دانشگاه های آنگلوساکسون بیش از پیش به پیشباز تحقیقات دقیق درباره الجزایر در دوران استعمار می روند.
١٣. François-Xavier Hautreux, La Guerre d’Algérie des harkis. 1954-1962, Perrin, Paris, 2013.

به عربی و به فرانسه

پانصد؟ هزار؟ دوهزاز؟ دشوار بتوان دانست که تاکنون چند عنوان در باره جنگ الجزایر منتشر گردیده است. هرسال ده ها شرکت انتشاراتی الجزایری پدید می آیند و دها شرکت دیگر تعطیل می شوند؛ به مسئولان کتاب در وزارت فرهنگ، که بینشی روشن در باره مطلب داشته باشند به دشواری بسیار می توان دست یافت. در ماه دسامبر ٢٠٠٤، تاریخ نگاران «فوآد صوفی» و «Ouanassa Siari Tengour» در مقاله ای در روزنامه انسانیت، آمار حدود دویست و و پنجاه اثر را در باره این موضوع به دست داده بودند.
از پنج سال پیش، این پدیده دامنه به مراتب گسترده تری یافته است. هنگام آخرین نمایشگاه ملی کتاب در الجزیره در ماه دسامبر ٢٠١٢، به گفته آقای «احمد ماضی»، رئیس اتحادیه ملی ناشران (١)، «بیش از ششصد و پنجاه عنوان درباره تاریخ الجزایر در دوران استعمار از ١٨٣٠ تا ١٩۶٢» به نمایش درآمده بود. در میان آثار یاد شده، ٤٠‌% را به زبان عربی و ۶٠‌% را به زبان فرانسوی نوشته بودند. Gilbert Meynier، یکی از نادر تاریخدانان فرانسوی که زبان عربی می داند شهادت می دهد که «چه به یک زبان و چه به زبان دیگر کمابیش این آثار به همان مضمون ها می پردازند. اما به زبان عربی این [آثار] صداقت بیشتری دارند، سبک آنها کمتر مغلق و پر طمطراق است.» «محمد حربی»، تاریخدان با لبخندی در گوش ما به زمزمه گفت که «با اینهمه، گرچه انتشارات به زبان فرانسه پرشمارترند، این بدان معنی نیست که در آنها اطلاعات بیشتری می توان یافت.»

١. Le Soir d’Algérie، الجزیره، ٢٣‌ دسامبر ٢٠١٢.
٢. خاطرات شادلی بن جدید رئیس جمهور پیشین که همین تازگی ها درآمده (انتشارات کازبا، ٢٠١٢)، به دو زبان نشر یافته است

موج اعدامهای دسته جمعی در ایران

عکس
.رفتار غیرانسانی با مادر زندانی سیاسی اعدام شده حبیب الله گلپری پور
بنا به گزارش‌ها, صبح امروز خانواده حبیب‌الله گلپری‌پور, زندانی سیاسی کرد به زندان مرکزی اورمیه مراجعه کردند و مسئولین این زندان بطور رسمی به آنها ابلاغ کردند که حکم اعدام گلپری‌پور اجرا شده است.
بنا به گزارش‌ کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی, صبح امروز مادر حبیب‌الله گلپری‌پور همراه بستگان وی به زندان مرکزی اورمیه مراجعه کردند و وضعیت «گلپری‌پور» را جویا شدند. مسئولین زندان مرکزی اورمیه هم به مادر گلپری‌پور گفته‌اند که حکم اعدام فرزندشان اجرا شده است و گفته‌اند به سردخانه آن شهر مراجعه کنند.
مادر گلپری پور به سردخانه شهر اورمیه مراجعه کرده ولی مسئولین آنجا پاسخی مشخص به آنها نداده‌اند, لذا مجبور شده‌اند به مقابل زندان اورمیه بازگردند. اما مسئولین این زندان همچنان پاسخی شفاف در مورد مسئله به آنها نمی‌دهند, لذا همچنان مقابل درب آن زندان منتظر هستند