۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه

بصيرنصيبی : مسعود بهنود، کتاب سوزان هيتلر، فيلم سوزان خمينی

مسعود بهنود، کتاب سوزان هيتلر، فيلم سوزان خمينی
* آقای مسعود بهنود در وبلاگش نوشت:
«امروز هفتاد و پنجمين سالروز کتاب سوزان نازی هاست. مراسمی در برلين و شهرهای ديگر آلمان برپا ست. هفته قبل در برلين پوستری به ديوار ديدم که دعوت در جشن و مراسم يادآوری خاطره کتاب سوزان می کرد. بر بالای پوستر شعری از يک شاعر آلمانی ثبت بود که گفته در همين جا که کتاب می سوزانند روزی آدم ها را خواهند سوخت. دست کم نازی ها نشان دادند که اين تنها يک شعر نيست، واقعيت است »-جدا شده از يادداشتهای مسعود بهنود-
درابتدا جای سپاس بسيار دارد که ايرانيان تبعيدی يک تبعيدی صادراتی هم دارند که تاريخ شناس است وحوادث شرم آور دوران نازی ها را بيادمان می آورد تا مبادا از يا د ببريم که۷۵ سال پيش دنيا چه ننگ برزگی راتحمل می کرد؟.
البته جمهوری اسلامی محبوب آقای بهنود روزمشخصی برای کتاب سوزی انتخاب نکرد، در جمهوری اسلامی سالهاست کتاب ها را خمير می کنند. پس شعله ای برافروخته نمی شود تا حرارتش آقای بهنود را بسوزاند تا آن حد که وقتی دارداين چنين شعار های انسان گرايانه عليه نازی ها سر می دهد بيادش بيايد که در جمهوری اسلامی آقای خمينی شان از بد تولدش دشمن آزادی انديشه و بيان بوداگر در دوران هيتلر کتاب سوزان سمبل ونماد استبداد وخفقان ودر بند کشيدن تفکر و انديشه بود در جمهوری اسلامی همين نقش به عهده خمير کنندگان کتاب های ظاله !واگذار شده است ،اين شيوه ای مدرن است که حتا ممکن است تصوير مثبتی در ذهن بسازد چون برای پختن نان بايد آرد را خمير کرد...!
اما آقای بهنود علاوه بر اينکه اديب ،تاريخ نگار! است خود يک پا آرتيست هم هست (برای اطلاع خوانندگان جوان اضافه کنم ايشان به منظور ريختن آب توبه بر سر خودش وهمفکرانش که در جستجوی يافتن راهی برای نفوذدر دل آخوندها بودندبازيگروفيلمنامه نويس فيلم خانه عنکبوت شد) پس چرا ذهنش خاطره های دردناکی که از جنايت ها ورفتارهای همين رژيم در زمينه سينما در سينه هر ايرانی حفظ شده را بياد نمی آورد؟ اتفاقا طرح ها و پروژه های رژيم خمينی در امر سينما کپی برداری از شيوه رفتار نازی ها بوده وهست. اگر نازی ها بعد از کسب قدرت جشن کتاب سوزان راه انداختند ج. اسلامی قبل ار استقرارش سينما رکس آبادان را آتش زد و ۴۰۰ نفررا به هنگام تماشای فيلم به خاکستر تبديل کرد. تا آنجا که من می دانم آقای خوش تيپ وتاريخ نگار ما يک کلمه در باره اين جنايت که نشان ميداد روزی مردم را در گورهای دسته جمعی قرار خواهند داد نگفت و ننوشت. بعدبه فرمان همين آخوندهای عزيز چماقداران حزب الهی سينما ها را در تهران وشهرستانها به آتش کشيدند .همين دوم خردادی های عزيزومترقی ومحبوب اپوزيسيون مگر جانفشانان وفرمانبران خمينی در سال ۵۷ نيستندکه در برنامه های تخريبی از جمله آتش زدن سينما ها هم سهيم بودندواسم اين وحشی گريشان را هم گذاشتندواکنش منطقی امت به پا خواسته عليه فساد دوران طاغوت؟ آقای بهنود که حافظه تاريخيشيان برای حفظ جنايت های هيتلر خوب کار می کنند همچنان برای حفظ اعمال آخوند ها دچار اختلال است تا ميرسيم به يک روز مشخص-آقای خلخالی۳۰ سال تاريخ سينما ايران را با همه بد وخوب هايش حتا نگاتيو فيلمها را همراه با فيلمهای خارجی رااز انبار ها بيرون کشيدودر کاميون ريخت وبه بيابان بردو آتش زد.آيا خلخالی خودسرانه اين رفتار را مرتکب شد ويا همچنان که خودش هم اعتراف کرد همه اعمالش با نظارت وتصميم خمينی بود آيا حافظه آقای تاريخ نگار خوش تيپ ولوکس ما بياد ندارد اين رفتار ننگين در چه روزی اتفاق افتاد؟

پاریس دروغین و شرافت دروغین ! چشمان بیدار - مهستی شاهرخی

خیلی تصادفی مطلبی دیدم از شیخ بی عبای روضه خوان ساکن بلاد انگلستان با عنوان "ای آزادی!" و با دیدن کماتی چون "پاریس منطقه پانزدهم" و بازار میوه و خیابان "گذرعلی" و خیابان شارنتون و بالاخره طلوع صبح در میدان باستیل و مجسمه الهه آزادی بر فراز باستیل و غیره توجه ام جلب شد... و حالا با خوانندگان چند کلمه حرف دارم.

یک - نقشه پاریس را بگذارید جلوی روی تان تا ببینید مسافت از کجا به کجاست و مسیر چگونه است. ببینید خیابان شارنتون تا پاریس پانزدهم چقدر فاصله دارد و شیخ موقر و سحرخیزمان با ژشتی موقرانه و عرفانی ما از کجا به کجا را می دوزد تا به میدان و اپرای باستیل که پیش از انقلاب زندان بوده است برسد؟
لازم به یادآوری است که بزرگترین بازار روز و تره بار پاریس ، یا در محله عربهای باربس است و یا در گار دولیون که هیچکدام از این دو، در پاریس پانزدهم و یا حتی در نزدیکی اش هم نیست. "گذر مرتضی علی" یا "گذر علی اصغر" را هم نمی دانم ولی "پاساژ علی بابا" را بلدم!
آخه انقلاب کبیر فرانسه کجا و انقلاب اسلامیزه شده ایرونی کجا؟ سطح تفکر نویسندگان و روشنفکرانی مانند ویکتور هوگو یا بومارشه کجا و تو شیخ چندزنه خونین دست کجا؟ - توجه داشته باشید که تا حالا مسیرها و نقشه ی دروغین پاریس دروغ بود و از حالا به بعد مطلب در محتوا هم دروغین خواهد بود حالا ببین!
فقط توجه داشته باشید که شیخ ما ازبازار میوه ی عربها (لابد چون مسلمانند بایست به بازار رفت) در پایان باز به بازار میوه و عربها و خوردن میوه های رنگارنگ رسید.
بنازم به این کرامت!
دو - در مطلب نوشته شده که "شریف ترین فرزندان ملت ایران" که منظور، دوستانش هستند اکنون در زندان اوین زندانی اند، انگار خارج از دایره دوستی و باند و دسته بندی؛ "آزادی زندانی سیاسی" برای این شیخ انگوردوست معنایی ندارد.
یعنی مثلاً شخصی چون امیر انتظام شریف نیست حاج آقا؟

لازم به یادآوری است که حاج آقا قبل از این که دوستان شما به زندان بیفتند تا ناگهان شما هم آزادیخواه بشوید و به انقلاب فرانسه فکر کنید؛ قریب سی سالیست که شریف ترین و برومندترین فرزندان ملت ایران طعمه زندانهای مخوف یا کشتارگاه های ایران بوده اند و در همان سالها شما بر مسند قدرت بودید و سالها بر روی فرشی که از خون فروهرها و مختاری ها و پوینده ها سرخ و رنگین بود موقرانه راه می رفتید و در فصل قتل عام نویسنده ها و کتابها، مردم را به کارناوال جوایز کتاب دعوت می نمودید.
شیخ ما به خوبی می داند که هر از گاهی هم اگر حرفی بزند از نوک دماغ خود، و از سواد قرانی و مکتبی اش
آن طرف تر و فراتر نمی رود.

سر کار عالی با آن سواد اندک قرانی حتی وقتی دو خط در مورد محمود درویش نوشتید به روال تفکر آن خلیفه عهد دقیانوس، محمود درویش کمونیست را با زور چسب دوقلو به قران بخیه زدید در حالی درویش از اساطیر مردم بین النهرین و دیرین و باستانی یاد می کند و مثالش در تورات هم هست ولی شما دو دستی باز به آن کتاب دعای معجزه آسای تان چسبیدید و وقتی پس از انتخابات، مردم در اعتراض به خیابانها ریختند باز شما که صابون وزیر شدن یکی از زنان حرمتان را به شکم خوش اشتهایتان زده بودید، باز به آن مردم معترض فتوا دادید که قران به سر به خیابان بیایند انگار مردم ایران همان طلبه های قم باشند و حالا در بازار میوه و سبزی فروشان باز هم دم ازآزادی می زنید.

سئوال روز از سبزی فروشان بازار: "آزادی برای کی و برای چی؟"

رسوا باد هر چه دروغ و دروغگوست!

زنده باد آزادی!
پیش به سوی اعتصاب همگانی!


گُزارش بان کی مون، ضربه دیگری بر مشروعیت دولت خامنه ای

منصور امان

گُزارش دبیرکُل سازمان ملل مُتحد به مجموع عُمومی این سازمان پیرامون سرکوب و اعمال خُشونت گُسترده پس از نمایش انتخابات در ایران، ضربه سنگین دیگری به مشروعیت دولت دست نشانده آیت الله خامنه ای در پهنه بین المللی وارد آورده است.

آقای بانکی مون در گُزارش 19 صفحه ای خود که روز گُذشته (آدینه) انتشار علنی یافت، حُکومت ایران را به پایمالی “بُنیادی ترین اصول حُقوق بشر” مُتهم کرد و در این رابطه به ویژه بر “خُشونت افراطی ماموران دولتی علیه مُعترضان، کُشتار آنان و بازداشتهای خودسرانه” اشاره کرد.

دبیرکُل سازمان ملل با نام بُردن از نیروهای شبه نظامی بسیج به عُنوان ابزاری که به طور وسیع علیه مُعترضان به کار گرفته شُد، از ندا آقا سُلطان، یک نماد جُنبش دموکراتیک مردم ایران یاد کرد و مُتذکر گردید که جمهوری اسلامی همچنان از پیگیری علت و چگونگی قتل وی که “توجُه وسیع جامعه جهانی را برانگیخت” خودداری می کُند. وی همچنین تلاش شدید حُکومت برای جلوگیری از اطلاع رسانی روزنامه ها، وسایل اینترنتی و روزنامه نگاران داخلی و خارجی را یادآور شُد.

گُزارش به نسبت مُفصل و همراه با جُزییات آقای بان کی مون، چالش جدیدی در مسیر کوششهای باند نظامی – امنیتی ولی فقیه برای جا انداختن دولت برگُمارده ی خود به عُنوان نماینده مشروع مردُم ایران و به این صفت، عُضو برابر و قابل احترام جامعه بین المللی محسوب می شود. نامه ی اعمال حُکومت که توسُط دبیر کُل ملل مُتحد در برابر سفیران 192 کشور ورق خورده است، جای هیچ تردیدی را پیرامون منابع خونین و تبهکارانه ای که حُکومت جمهوری اسلامی به وسیله آنها به خود رسمیت داده است باقی نمی گُذارد. این واقعیت به گونه مستقیم یا غیر مُستقیم، رابطه یا مُعامله ی کشورهای دیگر با باند مطرود حاکم بر ایران را تحت تاثیر خود قرار می دهد؛ امری که در همان حال که طرفهای خارجی را در نزدیکی به آن مُحتاط می سازد همزمان، آمادگی حُکومت به پرداخت هزینه یا باج بیشتر از کیسه ی منافع ملی را تقویت می کُند.

همانگونه که مُقاومت و شُجاعت مدنی جامعه ایران مانع بسته شُدن پرونده ی دولتسازی خونین آیت الله خامنه ای و اوباش تحت امر او گردیده، گُزارش آقای بان کی مون نشان می دهد که این ایستادگی در گُستره بین المللی نیز از آنان امکان عادی سازی چهره و مُناسبات خویش را سلب کرده است.

خواست دبیرکُل سازمان ملل مبنی بر اعزام گُزارشگران حقوق بشر این نهاد بین المللی به ایران برای بررسی و تحقیق، در این راستا شایسته تاکید و پُشتیبانی است.

سامی چهار نهاد دولتی حمله کننده به سایت های اصلاح طلب

نوروز افشا می کند:
نوروز: پایگاه اطلاع رسانی نوروز تنها رسانه خبری جبهه مشارکت ایران اسلامی بزرگترین حزب سیاسی داخل کشور برای سومین بار پس از انتخابات ریاست جمهوری فیلتر شد و کودتاچیان تا به امروز با انواع و اقسام روش ها از فیلترینگ و حمله به سرور تا دستگیری عوامل اجرایی سایت و تهدید مسئولان آن استفاده کرده اند تا سایت نوروز را از مدار اطلاع رسانی خارج کنند. یکی از روشهایی که کودتاگران از روز اول سعی داشتند به واسطه آن نوروز را به تعطیلی بکشانند حمله به سرور سایت بود.

در پی حوادث بعد از انتخابات، سایت نوروز تحت حمله مداوم و روزافزون قرار داشته ولی تا به حال به دلیل ماهیت فنی این حمله ها، تشخیص هویت حمله کنندگان میسر امکان پذیر نبود. اما به دلیل عدم موفقیت حمله کنندگان در استفاده از نشانی ها جعلی اینترنتی در حمله هایی که تاکنون داشتند، در حملات جدید مجبور به استفاده از روشی شده اند که سایت نوروز موفق به شناسایی آدرسهای اینترنتی که منشا برخی از این حمله هستند، شده است.

این آدرسهای اینترنتی متعلق به سازمان تربیت بدنی، شرکت هواپیمایی آسمان، شرکت ایران خودرو و وزارت فناوری اطلاعات هستند. اگر چه بر اساس اطلاعات موجود نمی توان گفت که این حملات با اطلاع و هماهنگی مدیران این سازمانها انجام می گیرد، ولی این سازمانها بر اساس قوانین بین اللمللی اینترنت مسوول چگونگی استفاده از آدرسهای اینترنتی هستند که به نام این سازمانها ثبت می شوند و تمامی این سازمانها تبعیت از این قوانین را در هنگام ثبت نام و دریافت این نشانی های اینترنتی قبول کرده اند

چهار نهاد دولتی و نظامی یاد شده که از بودجه بیت المال اداره می شوند و وظایف هیچ کدام از آنها به جز وزارت فناوری اطلاعات ذره ای به فضای مجازی مربوط نمی شود، با در اختیار قرار دادن نیرو و امکانات و تجهیزات خود -جدا از وظایف ساختاری و شرح وظایفشان- به کودتاگران، اسباب حمله به سایت های اینترنتی حامی جنبش سبز را فراهم کرده اند و سعی داشته و دارند تا بدین وسیله اطلاع رسانی به مردم را که از طریق سایت هایی مشابه سایت نوروز به انجام میرسد متوقف کنند.

افرادی که نام آنها در زیر می آید از طرف سازمانهای خود مسوول اجرای این قوانین هستند. سایت نوروز با ذکر نام و مشخصات آنها، به این افراد هشدار می دهد که هر چه زودتر به جلوگیری و متوقف کردن حمله به سایت نوروز و سایتهای دیگر جنبش سبز از نشانی های اینترنتی تحت کنترل خود اقدام کنند.
سایت نوروز حق شکایت به مراجع بین المللی اینترنتی و پیگیری درخواست باز پس گیری این نشانیهای اینترنی به دلیل به نقض قوانین بین المللی اینترنت را برای خود محفوظ می داند و از طریق مراجع بین المللی این مسئله را پیگیری خواهد کرد.

تمامی اطلاعاتی که در ادامه می آید، اطلاعاتی عمومی هستند که این سازمانها در هنگام ثبت نام در اختیار سازمان مسوول اختصاص نشانی های اینترنتی قرار داده اند.

سازمان تربیت بدنی
م.شمس

شماره 20 – خیابن سهند – خیابان بهشتی – تهران ایران
m.shams@afranet.com

شرکت هواپیمایی آسمان
غ.خائف

فرودگاه مهرآباد
info@iaa.ir

شرکت ایران خودرو
ه. محمود زاده

کیلومتر 14 اتوبان کرج
mahmoudzadeh@ikco.com

وزارت فناوری اطلاعات
ق. خدایاران
ساختمان مرکزی وزارت خیابان شریعتی تهران
Tehh2000@yahoo.co

نامه 20 تن از دانشجویان ستاره دار دانشگاه های سراسری و آزاد سال

نامه 20 تن از دانشجویان ستاره دار دانشگاه های سراسری و آزاد سال 88 به رئیس مجلس: آقای لاریجانی! از اعمال آپارتاید آموزشی توسط وزارت علوم و دانشگاه آزاد جلوگیری كنید

بیش از 20 تن از دانشجویان ستاره دار امسال در دانشگاه های سراسری و آزاد با نگارش نامه ای به علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، از وی خواستند كه از اعمال آپارتاید و تبعیض آموزشی جلوگیری كند.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر دانشجویان ستاره دار همچنین با ذكر استنادات قانونی، حق تحصیل را حق اولیه و انسانی خود برشمرده اند كه در اصول متعدد قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز بدان اشاره شده است. در بخش دیگری از این نامه آمده است: "طبق این قوانین داخلی و خارجی، مجموعه دولت و وزارتخانه علوم و دانشگاه آزاد مرتکب تخلفات متعدد نظیر اعمال تبعیض آموزشی، جنایت آپارتاید، نقض مکرر و سیستماتیک قانون اساسی و دیگر قوانین داخلی ، تقلب ، خیانت در امانت و ... شده است."

دانشجویان ستاره دار در انتهای این نامه خواستار رفع مشكل و ادامه تحصیل همه دانشجویان ستاره دار وآزادی سه دانشجوی محروم از تحصیل زندانی به نام های مجید دری، سید ضیاء نبوی و پیمان عارف شده اند.

شایان ذكر است اسامی و مدارك بیش از 20 تن از دانشجویان ستاره دار امسال و اسامی 58 دانشجوی ستاره دار در سال های گذشته به این نامه پیوست شده است. به گزارش خبرنامه امیرکبیر دو رونوشت از این نامه به دكتر عباسپور و حجة الاسلام فاكر روسای كمیسیون های آموزش و اصل نود نیز ارسال شده است.

متن كامل این نامه را در ادامه میخوانید:

جناب آقای دکتر علی لاریجانی
ریاست محترم مجلس شوای اسلامی
با سلام و تحیت

همانطور که اطلاع دارید امسال نیز علی رغم ادعای مسئولان دولتی ، جمع زیادی از فعالین دانشجویی که حائز رتبه های ممتاز در کنکور کارشناسی ارشد دانشگاه های سراسری و آزاد شده اند از ادامه تحصیل و ثبت نام در دانشگاه های پذیرفته شده محروم شده اند. محرومیت دانشجویان از حق اولیه ادامه تحصیل در مقاطع عالی امری کاملا غیر شرعی و غیر قانونی میباشد، به همین دلیل مسئولان دولتی مرتباً وجود دانشجویان ستاره دار و محروم از تحصیل را تکذیب میکنند.

دانشجویان ستاره دار دانشجویانی هستند که علی رغم کسب نمره و رتبه علمی قابل قبول از حق تحصیل در مقاطع تحصیلی عالی به دلایل سیاسی و عقیدتی محروم شده اند. این روند غیر قانونی که از سال 85 آغاز شده است تا کنون به اشکال مختلف اجرا شده است.

در سال 85 فعالین دانشجویی پس از اعلام قبولی در دانشگاه مورد نظر، پس از مراجعه برای ثبت نام با ستاره هایی در فرم ثبت نام مواجه شدند، و دانشجویانی که با سه ستاره مواجه شده بودند هرگز نتواستند ادامه تحصیل دهند. در سال های 86 و 87 فعالین دانشجویی که حائز رتبه های قابل قبول و ممتاز شده بودند اساساً از دریافت کارنامه علمی در مرحله اول نتایج کنکور محروم شدند و حتی نتوانستند انتخاب رشته کنند. اما در سال 88 دانشجویان ستاره دار دانشگاه سراسری موفق به دریافت کارنامه و انتنخاب رشته شدند ولی پس ازمراجعه برای مشاهده نتایج نهایی با گزینه « مردود علمی » مواجه شدند و کارنامه نهایی نیز برای این دانشجویان صادر نشد و سایت سازمان سنجش اعلام کرد که این دانشجویان اساساً انتخاب رشته نکرده اند. همچنین دانشجویان ستاره دار دانشگاه آزاد در سال 88 نه تنها از دریافت کارنامه اولیه محروم مانده اند، بلکه با گذشت بیش از یک ماه از اعتراض کتبی این دواطلبان، وضعیت این دانشجویان نیز همچنان بلاتکلیف است.

این رفتار خلاف قانون سازمان سنجش، وزارتخانه علوم و دانشگاه آزاد، نه تنها تبعیض و آپارتاید آموزشی محسوب میگردد، که به نوعی خیانت در امانت و تقلب نیز میباشد. و باعث از بین رفتن اعتماد عمومی به این نهادهای آموزشی شده است.

جناب آقای دکتر لاریجانی!
از طرفی نیک میدانید که محروم کردن دانشجویان از حق ادامه تحصیل نقض واضح اصول مختلف قانون اساسی نظیر: بندهای 3، 9، 14، اصل سوم و اصول 19 ، 20، 22 ،30، 36، 37 و بویژه اصل 23 این قانون است که صراحتاً می گوید: «تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ كس را نمی توان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مواخذه قرار داد».

ستاره دار کردن دانشجویان در شرایطی صورت می گیرد که علاوه بر مفاد بند 3 اصل سوم و اصل سی ام قانون اساسی که دولت را به تسهیل و تعمیم آموزش عالی و همچنین گسترش وسائل تحصیلات عالی رایگان برای عموم ملت موظف کرده است، مستفاد از بندهای 9 و 14 اصل سوم و نیز اصول 20، 22، 30، 36 و 37 قانون اساسی دولت ملزم است فارغ از نوع مذهب، مسلک و مرام سیاسی ضمن رفع تبعیضات ناروا، امکانات عادلانه را برای آحاد ملت ایجاد کرده و آنان را از همه حقوق انسانی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برخوردار نماید.

اصل نهم قانون اساسی نیز به صراحت بیان می دارد «در جمهوری اسلامی ایران آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی كشور از یكدیگر تفكیك ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است . ...هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی كشور، آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب كند.»

اصول 19 و 20 قانون اساسی در این خصوص مقرر می دارد:

«مردم ایران از هر قوم و قبیله كه باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ ،نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود. همه افراد ملت اعم از زن و مرد یكسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی ، سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند.»

اطلاع دارید که از نظر حقوقی واژه "ملت" یک واژه عام است و استثنا ناپذیر بوده و همه مردم ایران فارغ از رنگ ، نژاد، زبان ،مذهب، مسلک و مرام را شامل می شود.

به این اعتبار پرواضح است که تحصیلات تکمیلی در دانشگاه ها نه تنها از مصادیق آزادی های های مشروع است بلکه مستفاد از بند 3 اصل نهم و اصل سی ام قانون اساسی جزء حقوق بلامنازع انسانی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی یکایک مردم ایران و در زمره تکالیف و تعهدات دولت نسبت به "ملت" محسوب می شود.

از طرفی تبصره یک ماده 62 مکرر قانون مجازات اسلامی در تعریف حقوق اجتماعی مقرر می دارد : «حقوق اجتماعی عبارتست از حقوقی كه قانونگذار برای اتباع كشور جمهوری اسلامی ایران و سایر افراد مقیم در قلمرو حاكمیت آن منظور نموده و سلب آن بموجب قانون یا حكم دادگاه صالح می‌باشد.» بنابراین هرگونه محرومیت از حقوق اجتماعی مستلزم تصریح قانون و یا حکم دادگاه صالح است. گرچه بنا بر تاکید اصل نهم قانون اساسی حتی با وضع قوانین و مقررات هم نمی توان آزادی های مشروع را که حق اولیه تحصیل یکی از مصادیق بارز آن است از مردم سلب کرد.

همچنین لازم است اشاره شود که محرومیت از تحصیل در مقاطع عالی در هیچیک از آیین نامه های انضباطی دانشجویان مندرج نشده است و ستاره دار کردن دانشجویان (محرومیت از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد ) طبق همین آیین نامه های انضباطی پر اشکال و خلاف قانون اساسی فعلی که خود آنها نیز به ابزار سرکوب دولت علیه دانشجویان منتقد مبدل شده اند ، نیز کاملا غیر قانونی میباشد.

برخی از دانشجویان ستاره دار سال 88 ، تنها به جرم انتقاد از دولت و یا فعالیت در تشكل های شناسنامه دار دانشجویی در دوران تحصیل در مقطع كارشناسی با احكام تعلیق از تحصیل مواجه و حتی اگر به زعم مسئولان دانشگاه ها ، دچار خلافی شده اند با محكومیت های بسیار سنگین چندین ترم تعلیق از تحصیل که آنها نیز مخالف نص صریح قانون اساسی می باشند ، جریمه شده اند . همچنین بسیاری از دانشجویان ستاره دار حتی پرونده انضباطی نیز در دانشگاه محل تحصیل نداشته اند و تنها به جرم اظهار نظر و انتقاد و یا فعالیت های فرهنگی، از حق اولیه ادامه تحصیل در مقطع كارشناسی ارشد محروم شده اند.

همچنین میدانید که محروم کردن دانشجویان از تحصیل از طریق انجام تبعیض سیاسی و عقیدتی مخالف تعهدات بین المللی دولت ایران از قبیل بندهای متعدد اعلامیه جهانی حقوق بشر ، کنوانسیونهای الحاقی مدنی – اجنماعی این بیانیه و کنوانسیون بین‌المللی منع و مجازات جنایت آپارتاید میباشد.

طبق این قوانین داخلی و خارجی ، مجموعه دولت و وزارتخانه علوم و دانشگاه آزاد مرتکب تخلفات متعدد نظیر اعمال تبعیض آموزشی ، جنایت آپارتاید ، نقض مکرر و سیستماتیک قانون اساسی و دیگر قوانین داخلی ، تقلب ، خیانت در امانت و ... شده است.

ریاست محترم مجلس شورای اسلامی !
هم اکنون که این نامه را برایتان می نگاریم در حالی که برخی از دانشجویان ستاره دار به تازگی از زندان آزاد شده اند ، هنوز سه تن از دانشجویان ستاره دار و محروم از تحصیل به نام های مجید دری ، پیمان عارف و ضیا نبوی به جرم پیگیری حقوقشان ، زندانی و تحت فشار می باشند.

جناب آقای لاریجانی!
در یک ماه و نیم گذشته از اعلام نتایج کنکور کارشناسی ارشد و ستاره دار کردن فعالین دانشجویی، مسئولان یا به تکذیب و یا به شانه خالی کردن از مسئولیت پرداخته اند و مدام دانشجویان محروم از تحصیل را بین نهاد های مربوط و غیر مربوط پاسکاری کرده اند ، اما تا کنون و پس از پیگیری های متعدد به هیچ نتیجه ای نرسیده ایم.

حتی قول و دستور آقایان زاهدی، دانشجو، پورعباس و عباسپور مبنی بر حل مشکل دانشجویان ستاره دار که یا در دیدار حضوری و یا در مصاحبه با خبرگزاری های رسمی و پس از پیگیر های متعدد ما داده شد ، نیز تا کنون منجر به ثبت نام دانشجویان محروم از تحصیل در دانشگاه های پذیرفته شده نشده است.

لذا در راستای وظایف نمایندگی و ریاست مجلس و با توجه به وظایف نظارتی مجاس شورای اسلامی و قسم نمایندگان محترم و جنابعالی برای دفاع از حقوق ملت و قانون اساسی کشور، از جنابعالی به عنوان رئیس مجلس تقاضا داریم ، پس از پیگیری مدارک پیوست به این نامه و اصل قضیه از مراجع مربوطه و تذکر و توبیخ وزارت علوم ، سازمان سنجش و دانشگاه آزاد اسلامی، امکان ادامه تحصیل اینجانبان و همه دانشجویان ستاره دار و محروم از حق تحصیل در سالهای اخیر را به هر نحو که صلاح میدانید ، مقدور فرمایید.

همچنین پیگیری جهت آزادی دانشجویان ستاره دار زندانی از دیگر خواسته های ما از جنابعالی میباشد.
در نهایت اشاره میشود که به پیوست این نامه اسامی و مدارک و مستندات مربوط به 20 تن از دانشجویان ستاره دار در دانشگاه های سراسری و آزاد سال 88، از قبیل کارنامه اولیه و شماره داوطلبی و همچنین اسامی 58 تن از دانشجویان ستاره دار در سال های 85 ، 86 و 87 برای جنابعالی فرستاده شده است.

شایان ذکر است این تعداد فقط دانشجویان ستاره داری است که تا کنون توانسته اند با هم مرتبط شوند و قطعاً رقم کل دانشجویان محروم از حق تحصیل در کنکور کارشناسی ارشد امسال و سال های گذشته بیش از این این تعداد است.

شما میتوانید از طریق استعلام از اقای دکتر نوربخش در ستاد گزینش دانشجو سازمان سنجش و مرکز آزمون دانشگاه آزاد اسلامی به آمار و مستندات کامل و دقیق دانشجویان ستاره دار دسترسی یابید.

با تشکر فراوان

دانشجویان ستاره دار در کنکور کارشناسی ارشد سال 88

خاکسپاری بهنود شجاعی۲۱ مهر


Behnoud's Shojaee funeral 13 Oct

بهنود شجاعی۲۱ مهر



http://www.youtube.com

/watch?v=2qkbDy6Uiag&feature=player_embedded

حذف کامل دلار از ذخایر ارزی ایران

سازمان توسعه تجارت ایران از برنامه حذف کامل دلار از ترکیب ذخایر ارزی ایران خبر داد. در همین حال عربستان سعودی، کره جنوبی، چین، ونزوئلا، سودان و روسیه نیز برای تغییر سبد ارزی خود دست به کار شده اند.

سازمان توسعه تجارت ایران اعلام کرد: به احتمال بسیار زیاد، ایران دلار را از ترکیب ذخایر خود کنار خواهد گذاشت.

کشورمان اخیرا از ژاپن درخواست کرده است در قبال محموله های صادراتی نفت، ‌به جای دلار به این کشور، ین تحویل دهد. علاوه بر این، ایران درصدد است که یک بورس آزاد کالا ایجاد کند که بورس نفت ایران نامگذاری شده است.

ایجاد این بورس به ایران این امکان را می دهد که نفت و گاز را با ارزهای غیردلار به ویژه یورو معامله کند. اگرچه تاکنون سه بار زمان گشایش بورس نفت ایران به تعویق افتاده ، اما قدر مسلم آن است که انگیزه ایران از تاسیس آن‌، پیداکردن جانشینی به جای دلار برای مبادله نفت و گاز بوده است.

سازمان توسعه تجارت ایران اعلام کرد: از اکتبر 2007 به بعد، ایران بهای 85 درصد نفت صادراتی خود را به ارزهای غیردلار دریافت می کند و قصد دارد 15 درصد بقیه را به ارزهایی مانند درهم امارات متحده عربی دریافت کند.

همچنین دکتر محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری نیز چندی پیش دستور جایگزینی “یورو” به جای “دلار” در محاسبات حساب ذخیره ارزی را صادر کرده بود.

البته محمود بهمنی رئیس کل بانک مرکزی ایران نیز اخیرا در گفتگو با مهر از سود سرشار ایران به دلیل تغییر سبد ارزی خبرداد و گفت: بانک مرکزی تغییرات بازار ارز را کنترل می کند.

برهمین اساس، برنامه حذف کامل دلار از ترکیب ذخایر ارزی ایران حلقه تکمیلی کشورمان برای کنارگذاشتن این ارز خواهد بود.

کاهش مستمر ارزش دلار در سالهای گذشته افزایش بدهیهای ایالات متحده و بی اعتمادی به اقتصاد آمریکا موجب شد که درسال 2007 تعدادی از کشورهای در حال توسعه برای حفظ ارزش دارایی های خود لزوم کنار گذاشتن دلار از ترکیب ذخایر ارزی را مطرح کرده و در مواردی آن را به مورد اجرا گذارده اند.

کشورها از اینکه ارزش دارایی آنها به سبب سقوط دلار کاهش یابد، نگران هستند. بسیاری از آنها مایلند که از منابع مالی خود حمایت کنند و برخی از آنها می خواهند به این وضع خاتمه دهند که آمریکا از حساب آنها برداشت نماید؛ یعنی اعتبار مجانی در اختیار ایالات متحده بگذارد.

اگر چه دقیقا مشخص نیست که چند کشور مایلند که دلار را کنار بگذارند اما آنچه روشن است آن است که موقعیت دلار به عنوان یک ارز معتبر جهانی دچار مشکل شده است. قدر مسلم آن است که خودداری کشورها از پذیرش دلار به عنوان یک ارز معتبر برای آمریکایی ها خبر ناخوشایندی است. به سادگی می توان دریافت که هر چه تقاضا برای یک ارز کمتر شود ارزش آن تقلیل می یابد. علاوه بر آن، دلار ارزان ترین محصول صادراتی آمریکا به شمار می رود که بخش حیاتی اقتصاد آن را تشکیل می دهد.

در همین حال، هم اکنون میزان کل ذخایر ارزی دنیا بالغ بر 6 هزار میلیارد دلار است که 65.7 درصد آن به دلار و 25.2 درصد آن به یورو نگهداری می شود؛ بنابراین می توان نتیجه گرفت که کشورهای دنیا با پذیرش دلار به عنوان پشتوانه ارزی در مجموع 4 هزار میلیارد دلار اعتبار رایگان و بدون قید و شرط در اختیار آمریکا قرار داده اند.

تا سال 1971 میلادی آمریکا متعهد بود که در صورت درخواست کشورها در قبال دلارهای آنان طلا تحویل دهد اما از آنجا که چنین تعهدی قابل اجرا نبود آمریکا در همان سال قابلیت تبدیل پول خود به دلار را ملغی اعلام کرد.

برهمین اساس، در حال حاضر تعدادی از کشورها هم در نظر دارند که ترکیب ذخایر خود را تغییر داده و برای حفظ ارزش داراییهای خود ارزهای دیگر را جایگزین کنند.

عربستان سعودی

بنا به گزارش روزنامه دیلی تلگراف، عربستان سعودی برای نخستین بار از کاهش نرخ بهره ، همزمان با اتخاذ این تصمیم توسط فدرال رزو بانک خودداری کرده است. این موضوع نشانه آن است که عربستان به زودی رابطه پول خود با دلار را قطع خواهد کرد و پادشاهی سعودی در حال توسل جستن به اقدامات مناسبی است که از اقتصاد خود در قبال مشکلات ناشی از سقوط دلار حمایت کند.

کارشناسان معتقدند تصمیم عربستان موقعیت بسیار خطرناکی برای دلار ایجاد خواهد کرد چرا که داراییهای ارزی که عربستان می تواند به تجدید مدیریت آن اقدام کند به 800 میلیارد دلار بالغ می شود.

کره جنوبی

در سال 2005 کره جنوبی تمایل خود را به تغییر سرمایه گذاریهای خود به ارز کشورهایی که واحد پول آنها به دلار وابسته نیست اعلام داشت. متنوع سازی ذخایر ارزی کره جنوبی برنامه ای است که در آینده عملی خواهد شد و در حال حاضر کره جنوبی قصد ندارد به مقیاس وسیع به کاهش دلار در ترکیب ذخایر خود مبادرت نماید. اما به طوری که شایع است بانکهای کره در آینده نزدیک معادل یک میلیارد دلار از اوراق قرضه خزانه داری ایالات متحده را که در ترکیب آن قرار دارد برای فروش عرضه خواهد کرد.

چین

چین پس از آنکه در سال 2005 رابطه پول خود را با دلار آمریکا کمرنگ کرد اکنون در صدد است که مشکلات بیشتری ایجاد نماید به این ترتیب که این کشور تهدید کرده است که اگر برای تقویت یوآن تحت فشار قرار گیرد یا مورد تحریم تجاری واقع شود نقدینگی عظیم دلاری خود را به بازارهای جهانی سرازیر خواهد کرد.

باید توجه داشت که میزان ذخایر ارزی چین به هزار و 300 میلیارد دلار در سال جاری بالغ شده است که بیش از هزار میلیارد دلار از این ذخایر را دلار و اوراق قرضه خزانه داری آمریکا تشکیل می دهد.

ونزوئلا

همچنین ونزوئلا وفاداری کمی نسبت به دلار از خود نشان داده است. زمامداران این کشور عدم موافقت خود را با پذیرش این ارز ابراز داشته اند و گزینه مبادله نفت با کالا را انتخاب کرده اند.

تهاتر نفت با کالا از زمانی که هوگوچاوز در ونزوئلا به قدرت رسیده متداول شده است. چاوز نه تنها از تصمیم خود ناخرسند نیست بلکه آشکارا سایر کشورها را نیز ترغیب می کند که چنین ترتیباتی را در مبادلات بین المللی خود بپذیرند.

در سپتامبر 2007 چاوز به شرکت دولتی نفت ونزوئلا دستور داد که داراییهای دلاری خود را به یورو و سایر ارزهای معتبر بین المللی تبدیل کند تا از خطرات ناشی از نوسان دلار در امان بماند.

سودان

سودان بار دیگر در صدد برآمده است که ذخایر دلاری خود را به یورو و ارزهای دیگر تبدیل کند. علاوه بر آن مقامات سودانی به بانکهای بازرگانی و سازمانها و وزارتخانه های دولتی و بازرگانان بخش خصوصی توصیه کرده اند که همین روش را در پیش گیرند. تصمیم سودان برای کنار گذاشتن دلار به خاطر آن است که تحریم های ایالات متحده به اقتصاد آن کشور لطمه نزند.

روسیه

ایران تنها کشوری نیست که مایل است نفت و سایر کالاهای صادراتی خود را با ارزهایی غیر از دلار معامله نماید. در اکتبر 2006 ولادیمیر پوتین تمایل خود را به تاسیس بورسی در روسیه اعلام کرد که مجاز خواهد بود نفت، گاز و سایر کالاهای این کشور را با دریافت روبل معامله کند.
تمایل روسیه به تاسیس چنین بورسی به هیچ وجه محرمانه نیست. در سالهای گذشته نیز روسها بارها نگرانی خود را از در اختیار گذاشتن ذخایر عظیم دلار ابراز کرده اند؛ به همین دلیل روسیه در سال 2005 میلادی رابطه پول ملی خود با دلار را قطع کرده و چنین رابطه ای را با یورو برقرار کرده است.
روسها در خصوص قیمت گذاری نفت با یورو با شرکای تجاری مذاکره کرده اند که این اقدام می تواند تحول بزرگی برای کنار گذاشتن دلار از جانب روسیه که دومین صادر کننده بزرگ نفت در دنیا است و حرکت این کشور به سمت یورو باشد

روز جهانی غذا؛ فقیرها گرسنه تر می مانند

۱۶ اکتبر سالگرد تشکیل سازمان خواروبار جهانی (فائو) است که روز جهانی غذا هم نام گرفته است. این سازمان در سال ۱۹۴۵ میلادی در کبک کانادا تاسیس شد و با داشتن ۱۶۹ عضو، بزرگ ترین موسسه تخصصی سازمان ملل متحد به شمار می رود.

مقابله با گرسنگی هدف اصلی این سازمان تعیین شده است و برنامه ریزان و کارشناسان آن تلاش می کنند راه هایی برای ارتقای سطح تغذیه و استانداردهای زندگی در کشورهای عضو، بهبود تولید و توزیع مواد غذایی و فرآورده های نفتی و حفاظت منابع طبیعی ارائه کنند.

در واقع، می توان تشکیل این سازمان را اقدامی عملی برای پایان دادن به ترس همیشگی انسان ها از گرسنگی ارزیابی کرد.

به تازگی "فائو" در گزارشی که با مشارکت "برنامه جهانی غذا" تهیه کرده، آورده است که بیش از یک میلیارد نفر از مردم جهان، در گرسنگی به سر می برند و تعداد این افراد با توجه به شرایط جدی اقتصادی، در حال افزایش است.

دیوید ویلی، خبرنگار بی بی سی، سوءتغذیه در کشورهای در حال توسعه را اصلی ترین محور این گزارش ارزیابی می کند.

او می گوید: "طبق این گزارش، بیش از یک میلیارد نفر، یعنی یک نفر از هر ۶ نفر، در سراسر جهان، دچار گرسنگی یا سوءتغذیه هستند که بیشتر این افراد در کشورهای در حال توسعه زندگی می کنند.

او معتقد است: "این گزارش ۶۰ صفحه ای که در باره نبود امنیت منابع غذایی منتشر شده است، چشم اندازی نه چندان مطلوب پیش روی مخاطبان قرار می دهد."

پیش از این، سازمان فائو به دنبال برنامه ریزی برای کاهش تعداد افراد گرسنه در دنیا بود، ولی در آخرین ارزیابی کارشناسان این سازمان هشدار داده شده است که اگر اقدامی هماهنگ و بین المللی انجام نشود، هیچ پیشرفتی در این راه به دست نمی آید.

آنها هشدار داده اند که باید تولید مواد اولیه غذایی در چند دهه آینده، حدود ۷۰ درصد بیشتر شود، در غیراینصورت قحطی در دنیا غیرقابل اجتناب خواهد بود.

با این حال، دیوید دیو، اقتصاددان ارشد در سازمان خواروبار جهانی (فائو) تاکید می کند که باید کارهای بیشتری برای مقابله با کمبود غذا در سراسر جهان انجام شود.

او یادآور می شود: "حتی قبل از بروز بحران اقتصادی و بحرانی که بعد از آن، در قیمت مواد غذایی در دنیا پیش آمد، تعداد افرادی که دچار سوءتغذیه بودند، به تدریج در حال افزایش بود."

"برای جلوگیری از بروز قحطی باید تولید مواد اولیه غذایی در چند دهه آینده ۷۰ درصد بیشتر شود"

به گفته او، قبل از این بحران ها بیش از ۸۰۰ میلیون نفر در جهان در گرسنگی به سر می بردند یا دچار سوءتغذیه بودند و همین زیاد بودن تعداد افرادی که با گرسنگی دست به گریبان هستند، نشان می دهد که راهی طولانی برای حل این موضوع پیش رو است.

دیوید دیو یادآور می شود که دردوره ای از تاریخ، از تعداد گرسنگان جهان کم شده است.

او می گوید: "در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی، با آن که جمعیت به سرعت در حال رشد بود، تعداد مبتلایان به سوءتغذیه کاهش یافت، چون سرمایه گذاری زیادی در بخش پژوهش های مرتبط با کشاورزی از جمله شیوه های آبیاری و توسعه فناوری های جدید انجام شد."

رشد سریع جمعیت در ایران هم قابل مشاهده است.

افزایش شهرنشینی و گرایش بیشتر به فعالیت در بخش های خدماتی، سبب شده است از تعداد فعالان در بخش کشاورزی کاسته شود.

کاهش تولید محصولات کشاورزی هم نیاز به واردات این محصولات را بیشتر کرده است.

هرچند درآمدهای نفتی در کشوری مانند ایران، نگذاشته است بخش قابل توجهی از مردم با کمبود مواد غذایی، گرفتار گرسنگی شوند، ولی خبرهایی در باره سوءتغذیه در ایران منتشر می شود.

به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)، تنها ۴۰ درصد مردم ابران پروتئین و انرژی مورد نیاز خود را به حد تعادل دریافت می کنند. ۴۰ درصد دیگر اضافه بر نیاز و ۲۰ درصد باقی مانده، کمتر از نیاز خود مصرف می کنند.

تحقیقات دفتر بهبود تغذیه آزمایشگاه ملی و انستیتو تغذیه و صنایع غذایی وزارت بهداشت ،درمان و آموزش پزشکی هم نشان داده است که ۳۳ درصد کودکان ۱۵ تا ۲۳ ماهه در ایران ذخایر آهن کمتر از میزان استاندارد دارند و ممکن است دچار کم خونی و فقر آهن بشوند.

هرچند دکتر سید محمدسعید نوری نائینی، رئیس شورای مستقل فائو امنیت غذایی و دسترسی مردم به مواد غذایی در ایران را رضایت بخش خوانده و گفته است که بر اساس داده های فائو، امنیت غذایی تا ۹۵ درصد در ایران تامین شده است.

با این حال، در آخرین گزارش این سازمان هشدار داده شده است که هیچ کشوری از مشکلات ناشی از گرسنگی و سوءتغذیه در امان نیست و طبق معمول، کشورهای فقیرتر و در هر کشور مردم طبقات فقیرتر بیشترین مشکل را در این زمینه دارند.

به نیابت از چه کسانی “ببخشیم اما فراموش نکنیم”؟


علی فياض
نه نمی توان بخشید، درست به همانگونه که کسی هیتلر و افسرانش را نبخشید. درست به همانگونه که کسی سرهنگان آرژانتینی و پینوشه را نبخشید. مگر در قلب اروپا که مهد دموکراسی و آزادی و حقوق بشر است، سردمداران و عاملان صرب های جنایتکار را بخشیدند؟ مگر هنوز که هنوز است پیرمردان نازی را اگر بیابند به دادگاه نمی کشانند و حتی تحویل دولت فاشیستی اسراییل نمی دهند؟ وقتی قانون حکومت کند و همه تن به قانون دهیم، نیازی به بذل و بخشش نیست. اگر در سایه قانون عدالت اجرا شود، هر شهروند مجرمی می باید در عدالت خانه حساب پس دهد.
حرف من این نیست که اینک باید همه این برادران و آن خواهران را به دار مجازات آویخت! اما از آن سوی هم باید انصاف داد که به سادگی از جرایم سیاسی و اجتماعی افراد نمی توان گذشت. اینها همه مربوط به حقوق اجتماعی و قوانین مدنی است. عفو و گذشت که در مذاهب مختلف هم آمده است، مربوط به حقوق فردی و گذشت خصوصی و انفرادی است، و نه در رابطه با حقوق اجتماعی! البته که ما می توانیم ببخشیم و شایسته و بایسته است که چنین کاری را انجام دهیم، اما در چه رابطه ای و چه موضوعی؟ مگر ما مدعی العموم، و یا وکیل و وصی پدر و مادری هستیم که تنها فرزندنشان را به جرم پخش اعلامیه سر بریده اند؟ مگر ما وکیل مدافع نوجوانان و جوانانی هستیم که به نام عشق و آزادی، جان خود را فدیه رهایی مردم ایران کردند؟

چند سالی است که شعار “ببخشیم اما فراموش نکنیم” بین ایرانیان – به ویژه خارج نشینان – مد شده است. تا سخن از مبارزات مردم به میان می آید – و نیز از کسانی که از رژیم بریده و یک شبه ره صد ساله را پیموده اند! – به ناگهان یاد این شعار می افتند، بدون اینکه به مطرح کنندگان اصلی این شعار و هدفشان توجهی نشان دهند.

“ببخشیم اما فراموش نکنیم”، تبدیل به نقل و نباتی شده است، که در دهان برخی از مدعیان آزادی خواهی و دموکراسی، حسابی مزه کرده است! بدون اینکه اندکی به این موضوع بیندیشند که مروجان و مبلغان این شعار چه کسانی هستند! بدون اینکه از خود بپرسند؛ که چرا بیشتر آنانی که طرفدار این شعار هستند، کسانی هستند که خود به نوعی طی سال های طولانی، عامل، همراه،همگام و تایید کننده جنایات دهه ی شصت بوده اند؟

تکرار کنندگان این شعار – اگر هم در مواردی درست بیندیشند – از خود نمی پرسند که چی و کی را ببخشیم؟ تازه ما چه کاره ایم که ببخشیم؟ و از کجا ببخشیم؟ مگر “از کیسه خلیفه”! است که ببخشیم؟ مگر ما وکیل مدافع مردم یا مدعی العموم هستیم که ببخشیم؟ آیا ما می توانیم به نیابت و وکالت از مادران و پدران عزیز از دست داده ببخشیم؟ آیا ما حق داریم به نیابت از نوجوانانی که در سنین نوجوانی به زندان رفتند و هولناک ترین شکنجه ها را تحمل کردند و البته برخی از آنان با موی سپید بیرون آمدند، و برخی از آنان هرگز رنگ آفتاب را به چشم ندیدند، اینچنین بذل و بخشش کنیم؟ گیرم که خود نیز یکی از آنها بوده باشیم. و چرا به جای شعار من از حق خودم می گذرم یا من می بخشم، “ببخشیم” تبدیل به شعار محوری شده است؟ آیا دنباله روی از شعارهای بسیجیان و پاسداران و پیروان و حزب اللهی های سابق “امام امت و پیر راحل و میدان دار آزادی خواهی”! یعنی خمینی جمارانی، نشانه دموکرات بودن و آزادی خواه بودن ما است؟

“ببخشیم اما فراموش نکنیم”، به نمایندگی از چه کسانی و در رابطه با چه جرایمی؟ چه کسانی را باید بخشید؟

لاجوردی را؟ موسوی تبریزی را؟ خلخالی را؟ “سردار” نقدی را؟ مصطفی پور محمدی را؟ حبیب الله عسکر اولادی را؟ و… و یا حتی همین بهزاد نبوی زندانی کنونی را؟ که البته بایسته و شایسته است که هم اکنون از حقوقش دفاع کرد؛ کسی که روزی روزگاری همه جنایات انجام شده در دهه 60 را دفاع حکومت اسلامی از موجودیت خویش می پنداشت؟

مگر خاتمی و میر حسین موسوی و کروبی و موسوی اردبیلی و یوسف صانعی و … که امروز نسبت به تقلب در انتخابات معترضند و حتی کسانی چون کروبی – که به اصطلاح عامیانه گناهان خود را می شوید – در زمان “امام راحل خمینی کبیر بت شکن”، آنچه بر نسل دهه 60 گذشت، عدلی الهی و رأفت اسلامی نمی دانستند؟ کدامیک از آنان در آن دهه نسبت به آنچه انجام شد، اعتراض داشتند؟ اصلا کدامیک از آنان در تایید و عملی نکردن آن اقدامات اندکی تردید نشان می داد؟

حرف من این نیست که اینک باید همه این برادران و آن خواهران را به دار مجازات آویخت! اما از آن سوی هم باید انصاف داد که به سادگی از جرایم سیاسی و اجتماعی افراد نمی توان گذشت. اینها همه مربوط به حقوق اجتماعی و قوانین مدنی است. عفو و گذشت که در مذاهب مختلف هم آمده است، مربوط به حقوق فردی و گذشت خصوصی و انفرادی است، و نه در رابطه با حقوق اجتماعی! ما می توانیم به نیابت از خودمان لاجوردی و مرتضوی و احمدی نژاد را هم ببخشیم! اما حق نداریم به نیابت از مردم چنین کاری را انجام دهیم. ما عادت کرده ایم همه چیز را با هم مخلوط کنیم. مگر جنایات انجام شده مربوط به قتل و یا بی عدالتی درباره عمه و خاله و فرزند و برادر و پسر عمویمان هست؟ تازه ما درباره آنان هم حق اظهار نظر حقوقی و جزایی نداریم. مگر اینکه یک پایمان در “قوانین” قبیله ای باشد و در عهد دقیانوس به سر بریم! به علاوه پس قانون چه کاره است؟

در بسیاری از کشورهای مدرن و دموکراتیک سخن از عفو و بخشش و یا خواستن قصاص از سوی اولیای دم مطرح نیست، چون قانون، خود در این رابطه قانون دارد!! و دخالت فرد در قوه قضاییه را بی قانونی و “قبیله” ای ارزیابی می کنند!

البته که ما می توانیم ببخشیم و شایسته و بایسته است که چنین کاری را انجام دهیم، اما در چه رابطه و چه موضوعی؟ مگر ما مدعی العموم، و یا وکیل و وصی پدر و مادری هستیم که تنها فرزندنشان را به جرم پخش اعلامیه سر بریده اند؟ مگر ما وکیل مدافع نوجوانان و جوانانی هستیم که به نام عشق و آزادی، جان خود را فدیه رهایی مردم ایران کردند؟

تازه اگر بنا بر بخشیدن باشد، تا کجا می توان پیش رفت؟ بخشیدن خمینی؟ خامنه ای؟ رفسنجانی؟ احمدی نژاد؟ محمدی گیلانی؟ لاجوردی؟ محسن رضایی؟ محسن رفیق دوست؟ محسنی اژه ای؟ علی فلاحیان؟ محمدی ریشهری؟ روح الله حسینیان؟ سید حمید روحانی؟ دار و دسته ی موتلفه؟ فداییان اسلام؟ مجاهدین انقلاب؟ حزب جمهوری اسلامی؟ احمد جنتی؟ احمد خاتمی؟ مصباح یزدی؟ یا نمی دانم حسن روحانی دبیر شورای امنیت ملی در دوره خاتمی که در سال 78 عربده می کشید که خرخره دانشجویان را باید جوید و حالا اصلاح طلب شده است؟ و یا حتی بریده های به خارج اجلال نزول فرموده که امروز به کسوت رهبران اپوزیسیون در آمده اند و با دست برخی از همنوعان – و البته همسانان – با آب توبه پاک و مطهر شده اند؟!

ما نمی توانیم آمران و عاملان جنایت را ببخشیم. ما حق نداریم این کار را انجام دهیم. چرا باید به سادگی از دهه شصت عبور کرد؟ دهه شصت، دهه ی کشتار نوجوانان و جوانان معترض به دیکتاتوری خمینی و شرکا بود… دهه ی شکنجه، تجاوز، انفرادی و کشتار کسانی بود که استبداد جدید را بر نمی تافتند. کشتار کسانی که به فالانژها و پاسداران و بسیجی ها و کتاب سوزی ها و شکنجه ها و جنایات آنها نه می گفتند. دهه ای که پخش اعلامیه و فروش نشریه به فرمان خمینی ممنوع بود و قداره بندانش، در هر کوی و برزن، جوانان را به جرم پخش آگاهی به دار می آویختند.

حال که جنگ جناح ها شدت یافته است، بسیاری از همان عناصری که زیر نام و فرمان “امام راحل”، به صغیر و کبیر ما رحم نکردند و نمی کردند، امروز مدافع سینه چاک آزادی شده اند! آن هم نه از موضع یک عنصر نادم و پشیمان و دنباله رو…، که از موضع رهبری و سردمداری! و آن هم با این شعار زیرکانه که “ببخشیم اما فراموش نکنیم”! و می بینیم که در همین خارج برخی از ایرانیان برای آنها چه سر و دستی می شکنند! ظاهرا با این توجیه که باید از ریزش نیروهای رژیم استقبال کرد. که صد البته باید آن را به فال نیک گرفت! اما … اگر در آینده ای نه چندان دور و نه چندان دیر، فرزندان رفسنجانی و خامنه ای و جنتی و … هم آمدند، و بریدند، باید سپاسگزارشان باشیم؟ البته من به هیچ وجه بر این باور نیستم که باید حساب پدر و فرزند و یا مادر و فرزند را با هم یکی ارزیابی کرد. اما این را هم نمی توانم بپذیرم که در شرایط حکومتی کنونی، به آنها تبریک گفت و از آنان تمجید کرد! مضافا بر اینکه بسیاری از این …زادگان خود در بسیاری از جنایات اقتصادی و سیاسی سهیم بوده و ِصرف خروج از ایران و نقش اپوزیسیون بازی کردن، گذشته آنان را تطهیر نمی کند.

نه نمی توان بخشید، درست به همانگونه که کسی هیتلر و افسرانش را نبخشید. درست به همانگونه که کسی سرهنگان آرژانتینی و پینوشه را نبخشید. مگر در قلب اروپا که مهد دموکراسی و آزادی و حقوق بشر است، سردمداران و عاملان صرب های جنایتکار را بخشیدند؟ مگر هنوز که هنوز است پیرمردان نازی را اگر بیابند به دادگاه نمی کشانند و حتی تحویل دولت فاشیستی اسراییل نمی دهند؟ وقتی قانون حکومت کند و همه تن به قانون دهیم، نیازی به بذل و بخشش نیست. اگر در سایه قانون عدالت اجرا شود، هر شهروند مجرمی می باید در عدالت خانه حساب پس دهد.
“هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد”!

کژکاری های سازمان ملل

اکرم پدرام نیا

بیش از نیم قرن پیش، ۵۱ کشور جهان گرد هم آمدند و به منظور پیاده کردن و دفاع از حقوق بشر سازمانی به نام سازمان ملل را بنا نهادند. با گذشت زمان کشورهای بیش‌تری به این سازمان پیوستند و اینک سازمان ملل متحد ١٩٢ عضو دارد. آشکار است که در روند دفاع از حقوق بشر، رسیدگی به مشکلات دیگر جامعه‌ی بشری، هم‌چون گرسنگی، نبود امکانات بهداشتی، آوارگی، پناهندگی، ستم بر زنان، آلودگی محیط‌ زیست، فقر و بی‌سوادی کودکان و . . . نیز باید در دستور کار این سازمان قرار می‌گرفت.
اما امروز، پس از این‌همه سال، سازمان ملل نه تنها در پیاده کردن اهداف اصلی و اولیه‌اش ناتوان است، که به دلیل بوروکراسی و از پی آن، صرف هزینه‌های هنگفت، باری بر دوش مردم جهان شده است. به عنوان مثال، در تمام این سال‌ها بارها دیده‌ایم که در گوشه و کنار جهان دیکتاتورهای ریز و درشت، یکی پس از دیگری، زاده شدند و با فشار بر مردم و سرکوب شدید آن‌ها به حکومت‌شان ادامه دادند، قدرت‌های کوچک و بزرگ جنگ‌های زیادی به‌پا کردند، مردم بیش‌تری را آواره کردند، از پی رشد علوم و فن‌آوری، بمب‌های پیشرفته‌تری ساختند و جان انسان‌های بی‌گناه بیش‌تری را ستاندند، به محیط زیست آسیب‌های جدی‌تری وارد کردند و سازمان ملل هیچ‌گونه اقدام موثری نکرد. گاهی ناتوانی این سازمان پرطمطراق چنان آشکار می‌شود که ضرورت بود و نبودش مورد پرسش قرار می‌گیرد. حتا اگر به اتفاقاتی که در همین سه ماهه‌ی اخیر، که در چند گوشه‌ی جهان رخ داده، خوب بنگریم، به پندارمان در ناتوانی این بزرگترین دیوان دادرسی گیتی، مهر تایید خواهیم زد:

١) در ایران:
امسال، پس از آن‌که در انتخابات ریاست جمهوری ایران تقلبی گسترده رخ داد، میلیون‌ها نفر از مردم دست به اعتراض‌های گسترده و آرام زدند و به دلیل برخورد خشونت‌بار نیروهای دولتی ده‌ها نفر جان باختند، هزاران نفر زندانی شدند و بسیاری از آن‌ها مورد اذیت، شکنجه و تجاوز قرار گرفتند، سازمان ملل برای دفاع از این اعتراض‌ها و حق‌طلبی‌های صلح‌آمیز مردم ما چه کرد؟ به‌جز آن‌که، به‌رغم خواسته‌ی میلیون‌ها ایرانی، از نماینده‌ی دولت کودتا دعوت به‌عمل آورد تا در مجمع عمومی این سازمان شرکت و سخنرانی کند؟

٢) در افغانستان:
روشن شد که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری افغانستان نیز تقلبی گسترده رخ داد. پیتر گالبرایت، نماینده‌ی ویژه‌ی سازمان ملل، با بررسی‌های پیگیر، پرده از تخلف‌های بسیاری برداشت و پس از آن‌که با رییس‌اش، کای ایده، بر سر افشای این تقلب‌ها به مخالفت برخاست، به‌ دست بانکی مون رییس سازمان ملل از کار برکنار شد. (آسوشیتدپرس- ٣٠ سپتامبر)
حائز اهمیت است که خود کای ایده هم وجود تقلب در انتخابات را تایید می‌کند و می‌گوید: “این تقلب در سطح کاندیداها، حمایت‌کننده‌ها و مقام‌های دولتی صورت گرفته است”. اما از سوی دیگر معتقد است، “آن‌چه مردم افغانستان مشتاق رسیدن به آن هستند، تشکیل سریع دولت و تمام شدن این غائله است.”
(Democracy Now-Oct ۰۵)
آیا مفهوم این عبارت چیزی جز حمایت علنی از دولت فاسد کرزی و نادیده گرفتن رای مردم است؟

٣) در هندوراس:
چند ماه پیش در هندوراس کودتایی نظامی رخ داد و رییس‌جمهور منتخب مردم، مانوئل زلایا، از کشور بیرون رانده شد و تا امروز، کودتاچیان بی‌توجه به کوچک‌ترین اصول دمکراسی و حقوق انسانی بر گرده‌ی مردم سوارند. رییس‌جمهور زلایا پس از مدتی به‌طور مخفی به کشور برگشت و در سفارت برزیل در هندوراس پناه گرفت تا با شجاعتی مثال زدنی از آرای مردمش دفاع کند. اما در تمام این مدت سازمان ملل هیچ‌گونه دخالتی جدی نکرد و به‌رغم امیدواری‌های مردم هندوراس در آخرین مجمع این سازمان (در ماه گذشته) برای دفاع از حق این مردم کاری انجام نداد. فقط کشورهایی چون کاستاریکا و کانادا، داوطلبانه و آن‌هم دور از حمایت سازمان ملل، برای حل این مشکل گردهم‌آیی‌هایی داشته‌اند.
اتفاقی که امروز در هندوراس می‌افتد، فردا ممکن است در هر کشور دیگری از کشور‌های جهان سوم رخ دهد.

٤) در خاور میانه:
حدود شش ماه پیش، دفتر حقوق بشر سازمان ملل ریچارد گلدستون را برای بررسی جنایت‌های جنگی اخیر اسرائیل در غزه به مناطق جنگی فرستاد. گفتنی است که ریچارد گلدستون از یهودی‌های صهیونیست ‌اسراییل است و پیش از آن هم مسئولیت رسیدگی به نسل‌کشی‌هایی چون نسل‌کشی‌ در یوگسلاوی و رواندا را به عهده داشته است. گلدستون از جنایت‌های جنگی اسرائیل در غزه گزارشی ۵۷۵ صفحه‌ای گرد‌آوری کرد و در آن ضمن محکوم کردن اسراییل به خاطر کشتن حدود ۱٤٠٠ غیرنظامی فلسطینی (که حدود یک سوم آن‌ها زن و کودک بودند،) با مدارک مستند زیادی نشان داد که اسراییل در این جنگ سه هفته‌ای، “به‌طور جدی کنوانسیون ژنو را زیر پا گذاشته و جنایت‌های جنگی زیادی مرتکب شده است.” البته حماس را هم بی‌تقصر ندانست. اما دولت اسرائیل این گزارش‌های کاملا مستند را شدیدا محکوم کرد. چون به گفته‌ی روزنامه‌ی اسراییلی حاآرتص “هر کدام از آن‌ها می‌تواند اسراییل را به دادگاه لاهه بکشاند.”
(Democracy Now- Sep ۱۶)
اما آیا تاکنون در تاریخ چندبار اسراییل ابتدایی‌ترین حقوق انسانی را زیر پا گذاشته، و ضمن آن‌که به این گزارش‌ها و محکومیت‌های سازمان ملل وقعی نگذاشته، هم‌چنان به جنایت‌هایش ادامه داده است؟
تاکنون چند بار حکومت‌های کودتایی، نظامی و دیکتاتوری بر سرزمین‌های جهان سلطه یافته‌اند و سازمان ملل برای مقابله با آن‌ها کاری از پیش نبرده است؟
تا امروز دولتمردان چندبار مردم تشنه‌ی آزادی و عدالت را به پای صندوق‌ها کشانده‌اند و نمایندگان مستبدشان را به جای نماینده‌های منتخب مردم از درون صندوق‌ها بیرون آورده‌اند و از سوی این سازمان “حامی حقوق بشر” حرکتی جدی صورت نگرفته است؟

به‌راستی چرا سازمان ملل این چنین ناتوان است ؟
برای پاسخ دادن به این پرسش باید ابتدا رابطه‌ی علت و معلولی ِ شکل‌گیری سازمان ملل را در تاریخ بررسی کنیم. در واقع، زمانی نیاز به تاسیس چنین سازمانی احساس شد که جهان دو جنگ بزرگ را تجربه کرده بود. جنگ‌های خانمان‌سوزی که، با گذشت زمان، زخم عمیق آن بر جان مفلوک مردم ناسورتر می‌شد. بر این اساس سازمان ملل تشکیل شد، اما واقعیت دردناک این بود که این سازمان از درون سیستم جهانی سرمایه‌داری جوانه زد. البته در زمان تاسیس این سازمان و نوشتن برنامه‌های بشردوستانه‌اش هنوز نظام سرمایه‌داری مردم‌فریب بود و این‌گونه رسوا نشده بود. اما فقط یکی – دو دهه بعد، اهداف عوام‌فریبانه‌ی سیستم سرمایه‌اری، که در پشت نقاب “بشردوستی و دموکراسی‌خواهی” پنهان شده بود، افشا شد و سرمایه‌داری روزبه‌روز هارتر گشت و از دل آن امپریالیست‌های بزرگ‌تر زاییده شدند. امپریالیست‌هایی که بی‌اعتنا به مفاد و اهداف پایه‌ای سازمان ملل، در کشورهایی نظیر گواتمالا، ایران، اندونزی و شیلی… کودتا کردند. به دنبال کودتاهای نظامی یونان، آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا هزاران انسان بشردوست و سوسیالیست را کشتند و از آن‌جایی‌که سرمایه و گردش آن در دست شرکت‌های فراملیتی‌ افتاد و ابزار این سرکوب‌ها شد، سازمان ملل را نیز به‌گونه‌ای با چرخش‌های نامرئی (مثلا دادن حق وتو به پنج کشور) به سیستم سرمایه‌داری و قدرت‌ها وابسته کردند و از پی آن وادارش کردند که در برابر بی‌عدالتی‌ها سکوت کند. اگر قطع‌نامه‌ای هم صادر می‌کرد، فقط در سطح نوشتار باقی می‌ماند.
دادن حق وتو به پنج کشور از کشورهای جهان عملا به معنای پیشروی در جهت عکس اهداف این سازمان بود و برابری حقوق شهروندان جهان را نادیده می‌انگاشت.
ماجرای تضعیف سازمان ملل به این‌جا ختم نشد. در این سال‌ها، دیکتاتورهای کوچک و بزرگ دیگری سر برآوردند و سازمان ملل را به‌خاطر وابستگی‌اش به کشورهای قدرتمند و دادن حق وتو به ابرقدرت‌ها به باد انتقاد گرفتند و قوانین آن را “بدتر از قانون جنگل” دانستند و از ضعف این سازمان چنان سوءاستفاده کردند که به خود اجازه دادند در داخل کشورهای‌شان قانون‌های بربریت را اجرا کنند و آزادی‌خواهان را به شدت سرکوب نمایند.
در دهه‌ی سیاه هشتاد میلادی که مصادف با روی کار آمدن دولت‌های ریگان و بوش بود، سازمان ملل به ضعیف‌ترین موقعیت خود رسید و همگام با سرمایه‌داری که روزبه روز وحشی‌تر و متجاورتر گشت، این سازمان (در نزد قدرت‌ها و هم در نزد دیکتاتورهای کوچک) خوار و ناتوان‌تر شد و از آن به‌جز شیر بی‌یال و دم و اشکم چیزی باقی نماند.
واقعیت این است که جامعه‌ی بشری به سازمان‌های بشردوستانه‌ی نو با برنامه‌های نو نیاز دارد. سازمان‌هایی مقتدر و مستقل از قدرت‌ها و منابع مالی. سازمان‌هایی که اتحادیه‌های مردمی در آن بالاترین قدرت را داشته باشند.