۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه

بازداشت 25 دانشجو مشهدی در روزهای گذشته:

اسامی هشت تن از دانشجویان بازداشتی دانشگاه فردوسی

در مراسم عزاداری ظهر عاشورا سبزها در مشهد و همچنین در مراسم بزرگداشت آیت الله منتظری طی بنج روز گذشته ، بیش از 25 دانشجو دانشگاه های مشهد بازداشت شده اند.

اسامی هشت تن ازدانشجویان بازداشتی دانشگاه فردوسی در ظهر عاشورا و مراسم آیت الله منتظری به شرح زیر است:

"حسین قابل" دانشجو مهندسی برق ، "فرید فعال" دانشجو مهندسی صنایع ، "هادی سجادی" دانشجو اقتصاد ، "علی مطهری" دانشجو اقتصاد ، "مهدی جعفری" دانشجو مدیریت ، "آرشام دامغانی"، "مهران هدشی" و "امیر ثابت مقدم".

این دانشجویان و دیگر بازداشتی های شهر مشهد تا کنون هیچ تماسی با خانواده خود نداشته اند و از محل بازداشت آنان هیچ اطلاعی در دست نیست.

بنا به این گزارش در مراسم عزاداری ظهر تاسوعا و عاشورا در بیت آیت الله صانعی و در پی الله اکبر گفتن مردم ، نیروهای امنیتی به این مراسم حمله کرده و قریب 20 تن از مردم را که در اطراف بیت آیت الله صانعی حضور داشتند بازداشت کردند.

مراسم بزرگداشت آیت الله منتظری که روز چهارشنبه هفته گذشته در دانشگاه فردوسی برگزار شده بود نیز با حمله انصار ولباس شخصی ها به داخل دانشگاه و بازداشت تعدادی از دانشجویان همراه شد.

گزارشگران بدون مرز : برقراری سکوت برای کشتار!

در فردای تظاهرات خونبار ٦ دی‌‌ماه ١٣٨٨ موج تازه ای از دستگیری فعالان سیاسی و مدنی و روزنامه نگاران از سوی وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران آغاز شده است. از جمله چهره مشهور روزنامه‌نگاری ایران عمادالدین باقی صبح امروز بازداشت شد. خشونت نیروهای امنیتی همچنین همراه با موج جدیدی از تهاجمات اینترنتی است.

گزارشگران بدون مرز در این باره اعلام می‌کند " مقامات حکومتی می‌خواهند شاهدان سرکوب را حذف کنند تا به سرکوبی خشن تر و بدون ترس از پیگرد اقدام کنند. جای عمادالدین باقی و همکارانش در زندان نیست. گزارشگران بدون مرز باردیگر جامعه جهانی را فرا می‌خواند تا با اعمال فشار بیشتر بر رژیم تهران آنها را مجبور به رعایت تعهدات بین‌المللی کند."

٧ دی ماه عمادالدین باقی روزنامه‌نگار و مدافع حقوق بشر از سوی ماموران شخصی‌پوش پس از تفتیش منزلش که همراه با اعمال خشونت و اهانت و توهین به همسر و دخترانش بود، بازداشت و به محل نامعلومی منتقل شد. این روزنامه نگار از سال ١٣٧٩ تا امروز نزدیک به هشتاد بار احضار، محاکمه و سه بار زندانی شده است. بنیان‌گذار انجمن دفاع از حقوق زندانيان و مدافع پيگير لغو مجازات اعدام در ايران از خرداد ١٣٧٩تا بهمن ١٣٨١ را نيز در زندان بسر برد و پس از آزادی از زندان با نوشتن مقالاتي در دفاع از آزادی بيان و تشکيل انجمن دفاع از حقوق زندانيان، فعاليت های خود را در دفاع از حقوق بشر در ايران دنبال کرد، اما بطور مداوم تحت فشار مقامات قضايي و امنيتي ايران قرار داشت. ٢٠ فروردين سال جاری British Press Awards جایزه روزنامه‌نگار بین‌المللی سال ٢٠٠٨ را به عمادالدین باقی، اهدا کرد، وی در سال ٢٠٠٥ نيز نشان حقوق بشر کميسيون ملي حقوق بشر فرانسه را دريافت کرده بود.باقی در آخرین بار از آبان ١٣٨٦ تا مهر ماه ١٣٨٧ را در زندان بسر برد.

علیرضا بهشتی شیرازی مدیر سایت کلمه به نقل از برخی منابع در همین روز در منزلش بازداشت و به محل نامعلومی منتقل شد. مصطفی ایزدی همکار بسیاری از روزنامه‌های اصلاح طلب و مقاله نویس روزنامه توقیف شده اعتماد ملی نیز صبح امروز در منزلش بازداشت شد. همزمان دفتر هفته نامه ایران‌دخت از سوی ماموران امنیتی مورد بازرسی قرار گرفت و همه کامپیوترها و برخی نوشته های روزنامه نگاران ضبط شد. این هفته نامه شماره دوم دوره جدید خود را امروز منتشر کرد.
گزارشگران بدون مرز يادآور می شود که در پی موج دستگیری گسترده در دو روز گذشته از سرنوشت ده ها از روزنامه‌نگار و وب‌نگار ایرانی بی اطلاع است.

مقامات ایران بازداشت رضا الباشا خبرنگار سوری تبار تلویزیون دبی را در روز ٧ دی ماه تائید کردند. پیش از این وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرده بود که نام این خبرنگار در میان کشته‌شدگان و زخمی‌شدگان نیست". اما اداره کل مطبوعات و رسانه‌های وزارت ارشاد حضور خبرنگار برای پوشش خبری را تائید نکرده است.

از سوی دیگر شیوا نظر آهاری وبلاگ نویس که ٢٩ آذر ماه درحاشیه مراسم خاکسپاری آیت‌الله منتظری از سوی ماموران لباس شخصی ربوده شده بود، روز ٣ دی ماه طی تماسی تلفنی با خانواده از بازداشت خود را خبر داد. وی هم اکنون در بند ٢٠٩ زندان اوین و با اتهامات جدیدی زندانی است.

همزمان با دستگیری‌های گسترده از تاریخ ٥ دی ماه بخشی از شرکت های خدمات دهنده اینترنت اتصال اینترنت را برای کاربران قطع کردند. حمله و اختلال بی سابقه در شبکه در روز ٦ دی‌‌ماه ادامه داشت. بسیاری از سایت‌های اطلاع رسانی مستقل از جمله سایت جنبش راه سبز (جرس) یکی از اصلی‌ترین منابع اطلاع‌رسانی مخالفان، با مسدود شدن و یا حمله به سرور های آنها برای ساعاتی از دسترس خارج شدند. هفته گذشته گروهی به نام "ارتش سایبر ایران" به سایت موج سبز و توتیتر حمله و آنها را هک کرده بود. بنا بر اطلاعات جمع آوری شده از سوی گزارشگران بدون مرز " این حملات از سوی مقامات رسمی ایران و سایت های سپاه پاسداران سازماندهی شده‌اند." شرکت های خدمات دهند اینترنت در ایران وابسته به شرکت مخابرات ایران هستند که به تازه‌گی از سوی سپاه پاسداران خریداری شده است.
سایت پارلمان نیوز از روز شنبه ٥ دی ماه رسما مسدود شده است. یکی از علل مسدود شدن این سایت انتشار خبری است مبنی بر ممنوعیت برگزاری مراسم های عزداداری برای آیت الله منتظری از سوی شورای عالی امنیت ملی.

اسامی ۷ مرد و یک زن به چشم می‌خورد که به گفته پلیس در جریان درگیری های روز یکشنبه کشته شده اند.

خبرگزاری هرانا - حقوق شهروندی، اندیشه وبیان: در این اطلاعیه که روز دوشنبه ۷ دی (۲۸ دسامبر) در وب سایت رسمی نیروی انتظامی ایران منتشر شده است، اسامی ۷ مرد و یک زن به چشم می‌خورد که به گفته پلیس در جریان درگیری های روز یکشنبه کشته شده اند.

اسامی کشته شدگانی که علت مرگ آنها در گزارش پلیس آمده عبارت است از: مهدی فرهادی راد، ۳۴ ساله (علت مرگ: اصابت گلوله ساچمه ای به صورت)، محمد علی راسخی نیا، ۴۰ ساله (علت مرگ: اصابت گلوله ساچمه ای شکاری) و علی موسوی حبیبی، ۴۲ ساله (علت مرگ: اصابت گلوله).

در این فهرست همچنین نام شهرام فرجی، ۳۰ ساله، جهانبخت پازوکی، ۵۰ ساله و امیر ارشدی،۳۰ ساله نیز وجود دارد که علت مرگ آنها نامشخص عنوان شده است.

در این اطلاعیه به وجود اجساد یک مرد ۳۱ ساله ناشناس که بر اثر ضربات چاقو کشته شده و یک زن ناشناس ۴۳ ساله ای که علت مرگ او "احتمالا سقوط یا تصادف" عنوان شده نیز اشاره شده است.

روز یکشنبه ( ۶ دی ۱۳۸۸) همزمان با مراسم مذهبی روز عاشورا که با هفتمین روز درگذشت آیت الله حسینعلی منتظری از مراجع تقلید شیعیان نیز مقارن شده بود، معترضان به حکومت ایران در شهرهای مختلف این کشور، از جمله تهران، اصفهان، نجف آباد، مشهد، شیراز، تبریز و قم به تظاهرات پرداختند.

منبع خبر :

تسخیر ون پلیس وآزادی چندن نفر بازداشتی داخل آن


دريايی از خون ملت ايران را از حکومت اراذل و اوباش ظالم و جابر جدا مى سازد

- خسرو شاکری (زند)


قتل هاى متوالى و هزارگونه تبهکاری و فساد خان و مان برانداز از همان فردای انقلاب ملت ايران را آهسته آهسته از حکومت اوباشان، اراذل و اجامر جدا مى کرده است. اگر جنايت هاى آغازين حکومت اراذل و اوباشى چون خلخالى و لاجوردى براى آگاهى همه ى مردم ايران ناکافى بود، کشتار رذيلانه سال ۱۳۶۷ و قتل هاى زنجيره اى آغازى بود براى بيدارى کسانى که هنوز در دام مکتبى حکومت «اسلامى» غوطه ور بودند. با اين همه، هنوز کارد به استخوان ها نرسيده بود. شيادانه ترين انتخابات حکومت اراذل و اوباش «اسلامى» چشم همگان، حتى جناح اصلاح طلب، را نسبت به سرشت اين نظام بازکرد. اگر آنان، به ناچار، يا بنابر عادت يا باور توهم آميزي، همچنان به «آرمان حکومت اسلامى» چسبيده بودند و خواهان بازگشت به همان نظامى بودند که سرشت اش را آيت الله منتظرى در خاطرات خود بهتر از هرکس ديگرى برملا ساخته است، اگر قتل ندا آقا سلطان، سهراب، و ده ها تن ديگر، چون فرزند رئيس دفترِ پَست نامردى چون محسن رضايي، هنوز کاسه ى صبر همه ی مردم ناراضی را لبريز نکرده بود، امروز ديگر حتى موسوى وکروبى نيز با دريايی از خون از نظام اسلامى جدا شده اند. ديگر موسوى و کروبى نمى توانند کشته شدگان را از خود ندانند. خون بستگان و عزيزان آنان نيز به رود خونى پيوسته است که با قتل ناجوانمردانه ى دکتر سامى و آيت الله طالقانى آغازيد و با قتل هاى درون و برون کشور هر روز بيش از پيش چون موجى عظيم در جريان شستن اين بزرگترين ننگ تاريخ ايران بوده است.
امروز با به خون کشيدن بخشى از جان موسوى � که داند که فردا نوبت کروبى هم نرسد � ديگر اين رود معناى ديگرى يافته است. قتل على موسوي، خواهر زاده ى مير حسين موسوى چنان سدى بين، نخست وزير خمينى پس از مهندس بازرگان، از يک سو، و حکومت اراذل و اوباش، از ديگر سوي، به وجود آورده است که هر گونه مصالحه اى را با حکومت اجامر غير ممکن مى سازد؛ در غير آن صورت، اصلاح طلبان ديگر جايى در ميان مخالفان سرسخت و پيگير اين حکومت نخواهند داشت. قتل خواهرزاده ى موسوي، که به احتمال قوى با محاسبه براى منع وى از ادامه ى مخالفت با حکومت اراذل و اوباش صورت گرفته است، نمى تواند وی را از ادامه ی کار بازدارد. امروز ديگر خونى خانوادگى موسوى را از حکومت اسلامى جدا مى سازد، چنانکه هرگونه سازشی او را در چشم نزديک ترين کسان اش هم بى اعتبار خواهد ساخت.
ديگر زمان آن رسيده است که موسوى و کروبى فاتحه ى اين حکومت را بخوانند و در عمق به اين جنبش بى سابقه ی مردمى به پيوندند و شعار «جمهورى ايرانى» را، که خودجوش از ميان مردم عاصى از حکومت اراذل و اوباش «اسلامى» برخاسته است بپذيرند و براى پيروزى نهضتى مردمي، دموکراتيک، عدالتخواهانه، و براستى آزاديخواهانه به مردم بپيوندند.
در چنين صورتى است که جنبش مى تواند از اين حالت منقطع خود به جنبشى پيگير روزانه با شعار هاى مشخصى تبديل شود که از آغاز مشروطيت سرشت و هويت آزاديخواهى و عدالتخواهى نهضت مردمى را مشخص کرده اند.
براى پرهيز از افتادن به دام دور باطل خشونت � خشونتى که مسلماً مى تواند حکومتى مشابه حکومت هاى پيشين را باز بسازد، بايد بر سرشت مسالمت آميزِ مقاومت مدنى منفى � از جمله اعتصاب های سراسری برای فلج کردن رژيم اوباشان � پاى فشرد، مقاومتى که پيشاپيش ميخ نهايى را بر تابوت استبداد مى کوبد و دموکراسى را سرانجام به واقعيتى ملموس و مسؤول بدل مى سازد. در چنين چشم اندازي، نهضت مردم چون بهمنى رژيم کنونى را از ميان برخواهند داشت، چه با پيوستن عملى هر روز بيشتر مردم ناراضى و عاصى ديگر حکومت شيخکان سفاک و اراذل و اوباشان تاب مقاومت نخواهد داشت.
يک نفر، ده نفر، صد نفر، هزار تن از مردم معترض را مى توان کشت، اما همه مردم را نمى توان کشت. بايستى چنان اطمينانى به آينده اى روشن براى همه ى مردم ايجاد کرد تا همه ى آنان عملاً با شرکت خود در نهضتى مسالمت آميز چون سيلى خروشان حکومت اجامر و اراذل را از جا برکنند. هرگونه اهمالى موجب دوام حکومت اوباشان خواهد شد.
آري، همه ى ملت را نمى توانند کشت. پس راهى برگزينيم تا هفتاد ميليون ايرانى به سيل خروشانى به پيوندند تا اين نظام اوباشان و اجامر را � که به ملت ما ظلم و ستم بى نهايت کرده اند، کشور و فرهنگ ما را در چَشم جهانيان بدنام ساخته اند، و آينده کشور را چنان تاريک کرده اند که راهى جز مهاجرت پيش پاى جوانان آن نيست � به يکباره از جا برکند.
اين فرصت طلايی را نبايستی از دست داد. بکوشيم تا ملتی هفتاد ميليونی در اين نهضت شرکت جويند. هنگامی که نتوانند هفتاد ميليون را بکشند، ديگر نخواهند توانست حتی يک نفر را بکشند. اين است منطق مبارزه ای ملي، دموکراتيک، و آزاديخواهانه.

خسرو شاکری (زند)
ششم دی ماه ۱۳۸۸
7 دی 1388

زندانیان سیاسی و سایر زندانیان مراسم شام غریبان را به اعتراض علیه خامنه ای تبدیل کردند


فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،زندانیان سیاسی زندان گوهردشت کرج شب گذشته با برپایی شام غریبان یاد شهدای راه آزادی مردم ایران که روز گذشته جان باختند را گرامی داشتند. آنها با نوحه خوانی علیه علی خامنه ای و دیکتاتوری او شعار سر دادن.

یکشنبه شب 6 دی ماه از ساعت 21:00 در بند 4 زندان گوهردشت کرج زندانیان سیاسی و تعداد زیادی از زندانیان عادی مراسم شام غریبان را برگزار کردند. در این مراسم که بصورت ناگهانی ودر بند 4 برگزار شد بیش 150 زندانی در آن شرکت داشتند . آنها در حین مراسم شام غریبان علیه خامنه ای شعارهایی سر دادند. پاسداربندها که با حرکت ناگهانی و گسترده زندانیان مواجه شدند وحشت آنها را برداشته بود و قادر به هیچ گونه واکنشی نبودند.این مراسم تا ساعت 22:30 ادامه داشت.

در این مراسم تکلمه هایی توسط زندانیان خوانده می شد که تماما علیه خامنه ای و جنایتهای او بود. قیام دیروز مردم ایران و پخش تصاویر آن از تلویزیون رژیم زندانیان را بر انکیخته است و حس رهایی در آنها موج می زد . پاسداربندها مات و مایوس و منفعل نظارگر مراسم شام غریبان بودند و قادر به هیچ واکنشی از خود نبودند.

لازم به یادر آوری اکثر زندانیان سیاسی در بند 4 زندان گوهردشت کرج زندانی هستند که اسامی تعدادی از آنها به قرار زیر می باشد؛افشین بایمانی، ارژنگ داودی،منصور اسالو،علی صارمی، صالح کهندل، شیرمحمد رضائی،منصور رادپور،میثاق یزدان نژاد،محمد علی منصوری ،هود یازرلو، علی معزی،مصطفی و مرتضی غصلانی و تعداد دیگری از زندانیان سیاسی می باشند.

جنبش اجتماعی، کنش و واکنشها


جعفر پویه


جنبش اجتماعی مردم، پر قدرت و تنومند در میانه میدان ایستاده است، با استواری در مقابل قدرت ولایت مطلقه فقیه پایداری کرده و موفق شده تا برتری خود را بر ابواب جمعی آن به اثبات برساند. جنبش با محاسبات درست، روزهای خاصی که نشانه گذاری می کند را از آن خود می گرداند و پس از وارد کردن ضربه کاری عقب می نشیند. در روز جمعه 27 آذر که گماشتگان استبداد قصد میدان داری داشتند، خانه نشین شد و میدان را واگذار کرد تا دریوزگان مواجب بگیر خود را مضحکه عام و خاص کنند. بر افراشتن بیرق عکس پاره پاره خمینی نه تنها دردی از آنها دوا نکرد بلکه، باعث یک آبرو ریزی تمام عیار برای آنان شد. کم شمار بودن کسانی که به ندای سیدعلی خامنه ای پاسخ مثبت دادند آنچنان حکومت را مات کرد که دم و دستگاه تبلیغاتی آن، معروف به صدا و سیما نیز نتوانست با دوربینهای حرفه ای و وسایل مونتاژ خود کاری از پیش ببرد. خبرگزاریهای حکومتی نیز تنها به مخابره پرتره هایی از شرکت کنندگان بسنده کردند تا با پر کردن صفحات خود از چهره ها، نمایش قدرت ولی فقیه را به پوچی کامل برسانند. این از تیز هوشی جنبش است که سرکوبگران را به میانه میدان می کشاند و در عمل کار را به یک رفراندوم اعلام نشده تبدیل می کند. نمایش سیاهی لشگرهای حمل شده از اقصا نقاط کشور با اتوبوسهای اجاره ای و دولتی با وعده چند تومانی از محل مداخل مقام ولایت بیش از این که یک میتینگ حزبی باشد، عرصه ظهور لشگر شکست خورده ای را به نمایش گذاشت که شرکت کنندگان در آن به امید پایان یافتن این مضحکه یک چشم به عقربه ساعت داشتند و چشمی دیگر به روزنه فرار تا مگر خود را از مهلکه نجات دهند. این گونه بود که در کُر کُریهای بیت رهبر و دم و دستگاه امنیتی – نظامی با عربده های بدمستانه ای که وعده جویدن خرخره و اعدام و بگیر و ببند دیگران را در بوق کرده بودند، سر به زیر و پشیمان از خود کرده به لانه هایشان باز گشتند تا این آبرو ریزی را چاره اندیشی کنند. اما ناگفته پیداست آنچه بیش از همه در این بین عیان شد، ناچیز بودن استعداد مقام ولایت برای بسیج توده ها در زیر بیرقهای مصنوعی و مهندسی شده بود. به روشنی آشکار شد که اگر این نمایش را به یک رفراندوم اعلام نشده تعبیر کنیم، دار و دسته نظامی - امنیتیها به سرکردگی علی خامنه ای بازنده آن شدند و نتوانستند به نتیجه ای که انتظار داشتند دست یابند و در عمل جنبش اجتماعی در کم شمارترین روزهای به میدان آمدن خود از نظر تعداد بر آنها می چربد و بسا پر شمار تر ظاهر شده است.
این موفقیتها بسیار چشمگیرند و باید به همه آنهایی که دست اندرکار هستند خسته نباشید گفت و از آنان تجلیل کرد. اما اگر از زاویه دیگری به این اتفاقات نگاه کنیم و باب نقد را برای دیدن کم و کسری کار باز کنیم، آنگاه مسایل دیگری نیز هست که می شود گفت و به آنها اشاره کرد.
اگر چه جنبش این روزها گرم و قدرتمند در میانه میدان حضور دارد و به خوبی توانمندیهای خود را به نمایش می گذارد اما چگونگی این حضور نیز مهم است. این که مدتهاست حضور جنبش حضور سلبی و واکنشی است بر همگان واضح است. مدتهاست که جنبش در میدان حضور دارد، هر بار نیز با قدرت توانسته است علیه ستمگری استبداد حاکم افشاگری کند و با شعارهایی بسیار زیبا به نفی آن بپردازد، به خوبی راس رژیم یعنی، ولی فقیه آن را زیر ضرب گرفته و به قول معروف، آن را سکه یک پول کرده است. جنبش این خط قرمز پر رنگ رژیم را به خوبی درنور دید و مقامی که کسی جرات ایما و اشاره به آن را نیز نداشت، از اوج به زیر کشید و در زیر پای خود لگد مال کرد. دروغ و دغل حاکمان تبهکار را برملا کرد و آنها را رسوای خاص و عام گرداند. شکنجه گاهها را عیان کرد، شکنجه های قرون وسطایی را فاش ساخت، قتل زندانیان سیاسی در زیر شکنجه را اثبات کرد و تجاوز جنسی به زندانیان سیاسی را افشا کرد. هر کدام از اینها کاری است کارستان که به همت شجاعت و دلیری زنان و مردان آزادیخواه حاضر در میدان انجام گرفت. از سوی دیگر، وجه واکنشی آن نیز باعث شد تا دسیسه های رنگارنگ مراکز توطیه رژیم را بر ضد خود تبدیل کند و با برخوردهایی به موقع آنها را در انجام برنامه های خود ناکام بگذارد. یکی از دستاوردهای این تاکتیک، بی روحیه شدن نیروهای سرکوب و توطئه گر است. آنها وقتی که خود را در برابر جوانان حاضر در میدان ناچیز می بینند، آنها وقتی در مقابل دختران شجاعی که رهبری جمعیت را در خیابانها به عهده دارند ناتوان می شوند، روحیه خود را از دست می دهند و به ناچیزی خود پی می برند، ریزش می کنند و یا به صورت پاسیو با موضوع برخورد خواهند کرد. به زبان دیگر، مقهور قدرت و توان زنان و مردانی می شوند که برای حقوق انسانی خود تمام سعی و تلاش خویش را به کار بسته اند.
اما همین واکنشها در مقابل اعمال رژیم باعث می شود که گاه اتفاقی را شاهد باشیم که با چند لحظه ای درنگ به عمق آن می شود بیشتر پی برد. به عنوان مثال هنگامی که دم و دستگاه توطیه گر ولی فقیه عکس پاره شده خمینی را در تلویزیون به نمایش می گذارد، آنهم در یک برش بسیار ناقص و ناچیز که می شود به ساختگی بودن آن پی برد، بخشی از دانشجویان روز بعد دست به واکنشی می زنند که جای تامل بسیار دارد. بالا بردن عکس خمینی در دانشگاه، اظهار وفاداری به او و یا با احترام یاد کردن و ... اتفاقی است که نباید به راحتی از آن گذشت. اگر بنا باشد که برخوردهای واکنشی جنبش این گونه حساب نشده باشد و به دلیل توطیه چینی دم و دستگاه ولی فقیه، ما عکس خمینی را بالا برده و به زیر آن بخزیم تا بگوییم این عمل را انجام نداده ایم، آنوقت مثل این می ماند که آنچه در طول این مدت رشته ایم را پنبه کرده باشیم. شعار "مرگ بر دیکتاتور" سر بدهیم، شعار "مرگ بر استبداد" را فریاد کنیم، مرگ بر ولایت فقیه و علی خامنه ای و اصل ولایت فقیه و ... را تکرار کنیم، برای فریاد کردن این شعارها کشته بدهیم، شکنجه بشویم، در زندانها مورد تجاوز جنسی و جسمی و روحی قرار بگیریم اما در انتها بار دیگر زیر عکس خمینی بخزیم که مستبد بزرگ و بنیانگذار سیستم ولی فقیه و صادر کننده دستور قتل عام هزاران زندانی سیاسی است. این اتفاق بزرگ و اشتباه اساسی را چگونه باید مورد نقد قرار داد و حلاجی کرد؟
برای دیدن اشکالاتی از این دست و تعیین تکلیف نکردن با جریاناتی که می توانند هر آن زیر پای جنبش را خالی کنند و یا برای آن مشکلی اساسی بسازند، باید به چگونگی سیر اتفاقات پرداخت و در ادامه برای آینده نقشه داشت. بدون برنامه بودن، نداشتن یک استراتژی مشخص و عدم وجود یک پلاتفرم یا توافق جمعی و... باعث به وجود آمدن این گونه حوادث می شود. کسانی در این جنبش خود را رهبر می دانند و یا بخشی از مردم حاضر در میدان به آنان به چشم رهبر می نگرند، با این گذشته خونین و دهشتناک تعیین تکلیف نکرده اند. همین بلاتکلیفی باعث نشستن بین دو صندلی می شود و آنان با در نظر گرفتن جهت وزش باد هر دم می توانند به طرفی میل کنند. از سوی دیگر، هم اینان به وجود آمدن یک توافق جمعی و شکل گیری یک پلاتفرم را مخل حضور خود می دانند و جنبش را همچون نیروی فشاری تعریف می کنند که باید حاکمیت را در تنگنا قرار دهد و فرصتی به وجود آورد تا آنان به گفتگو بپردازند و حرف خود را پیش ببرند. این که آنان در صورت پیش آمدن چنین فرصتهایی چه خواهند گفت، بازگشت می کند به نظریات خود آنها و دیدشان نسبت به رژیم و شکل حکومت. در این گونه مواقع نظر مردم چندان مدون نیست تا آن رهبران خود خوانده و یا برگزیده را وادار به گفتگو بر روی خواسته های از قبل توافق شده کند. به دلیل هم این عدم وجود خواسته های مدون، آنان دست خود را باز می بینند تا هرآنچه خود می خواهند را انجام دهند. بنابراین برای جلوگیری از این چنین اتفاقی باید دست به کار شد و از هم اکنون تکلیف خود را با آنان مشخص کرد. اینکار می تواند در ادامه از پراکنده کاری و یا اشتباهات اساسی جلوگیری کند.
در صورت به وقوع پیوستن چنین حالتی مشخص می شود که دموکراسی با وجود ولایت فقیه امکان پذیر نیست. برای حذف چنین موقعیتی از قانون اساسی باید به نفی تام و تمام آن پرداخت. آن وقت دیگر نمی توان بیرق خمینی علم کرد و برای عقب راندن رژیم به زیر آن خزید. تقدس زدایی نه از شخصیتها بلکه از کل رژیم باید شروع شود که در ادبیات پایوران اش از کلمه مقدس برای بیان آن استفاده می کنند. بارها می شنویم که آنان "نظام مقدس جمهوری اسلامی" را به کار می برند. نظامی که برای خود تقدس قایل است، نقدپذیر نیست. نمی شود در کار آن چون و چرا کرد و از پایوران آن درخواست پاسخگویی داشت. اگر میلیاردها دلار پول نفت گم و به خزانه کشور واریز نشده و احمدی نژاد حاضر به پاسخگویی در این باره نیست و کسی هم نمی تواند او را وادار به این کار کند، علت آن تنها نوچه و گماشته رهبر بودن او نیست، این ساز و کار نظام مقدس است که امکان چون و چرا را از مردم سلب کرده و برای پایوران خود مقام الوهیت قایل می شود. به همین دلیل باید نشانه گیری را درست انجام داد و برای وارد شدن به ابتدایی ترین خواسته مردم که همانا دولت پاسخگوست. این تقدس را از نظام زدود و آن را تبدیل به سیستمی زمینی کرد که در برابر نهادهای همسو مجبور به پاسخگویی باشد.
پلاتفرم و برنامه قادر است از حرکات واکنشی که می تواند منجر به خزیدن زیر عکس خمینی نیز شود، جلوگیری کند. زیرا در آن صورت بسیاری از ناگفته ها که همچنان بسیاری آگاهانه در مورد آن سکوت می کنند، گفته خواهد شد و با آن تعیین تکلیف شده است.
اگر شعارها، خواسته های جمع بیان کننده را بیان می کند، آن وقت هر شعاری نمی تواند در حالتهای مختلف به ویژه اجتماعات تحریک شده، خود را بر جمع تحمیل کند و کار را به جایی بکشاند که برای توجیه آن نیاز باشد که ساعتها بحث و جدل انجام پذیرد. به بیان دیگر، حیله گری و توطئه های مراکز متفاوت مهندسی افکار عمومی رژیم دیگر نمی تواند با یک برنامه از پیش مشخص شده، جمع را به موضعگیری در مورد چیزهایی وادار کند که در نهایت خود او می خواهد که از این موضعگیریها استفاده ببرد.
برای نمونه می توان به شخصیت آقای منتظری اشاره کرد. او که یکی از بلند مرتبه ترین روحانیان تا کنونی در کشور بود، زمانی که با قدرت چند قدمی بیشتر فاصله نداشت علیه جنایت و سیاهکاری خمینی قد علم کرد و بیان حقیقت را به موقعیت حکومتی ترجیح داد. او زمانی در برابر خمینی علم مخالفت برافراشت که در مخیله بسیاری حتا نام بردن از خمینی بدون پسوند و پیشوند نمی گنجید. او در اوج قدرت خمینی به قتل عام زندانیان سیاسی اعتراض کرد، از تجاوز به دختران زندانی پرده برداشت و محاکمه های چند دقیقه ای را قتل نفس دانست و به خمینی پرخاش کرد: "عوامل شما روی ساواک شاه را سفید کردند." این شهامت و رُک گویی، این اعتماد به نفس و صداقت در دفاع از اعتقادات شخصی نمونه بارز و قابل اتکا برای آنانی است که این روزها با دلیل و بی دلیل التجا به خمینی می برند و از او مثال می آورند.
باز در روزهای علم کردن توطیه عکس خمینی این منتظری است که بار دیگر با موضعگیری درست به پا می خیزد و بر خلاف دانشجویانی که خود باید نمونه روشنی از تیز بینی باشند، می گوید: "خمینی معصوم نبود و خودش نیز چنین ادعای نداشت." این یعنی که پاره کردن عکس او جرم نیست و نمی تواند ارزش این را داشته باشد که عده بسیاری آن را سر دست بگیرند و بار دیگر مرده او را رهبر خود کنند، هرچند دستگاه امنیتی نیز توطیه گری نکرده باشد. کسانی مثل کروبی و میرحسین موسوی که یک خط در میان خمینی خمینی می کنند نیز باید تعیین تکلیف کنند. باید مشخص شود که اگر با منتظری مخالفند، چرا در مراسم تشییع جنازه او که مورد احترام مردم به دلیل شجاعت اش در بیان جنایتکاری خمینی بود شرکت می کنند. آنها خود سالها علیه منتظری موضعگیری کرده اند و به او ناسزا گفتند زیرا او تبهکاری خمینی را فاش می کرد. حال آن کسی که باید پاسخگو باشد باید به جنبش نیز توضیح دهد که جایگاه او در این میانه کجاست؟
"با گرگ دنبه خوردن و با چوپان گریه کردن" در مبارزه برای آزادی و دموکراسی که به زیر کشیدن رژیم ولایت فقیه معنی می دهد، جایی ندارد. یا قتل عام صورت گرفته، هزاران زن و مرد، دختر و پسر مورد شدیدترین شکنجه ها و تجاوزات قرار گرفته و به چوبه دار سپرده شده اند یا نه؟ اگر بنا باشد که این گونه اتفاقات تکرار نشود، آنانی که این روزها خود را رهبر جنبش اجتماعی می دانند درباره این اتفاقات چه می گویند؟ چرا سکوت کرده اند و حرفی به زبان نمی آورند؟
اگر آن را تایید می کنند – همچنان که در گذشته کرده اند - پس در تشییع جنازه منتظری که به همین جرم مغضوب خمینی شد چه می کنند؟ اگر آن را می پذیرند چرا از منتظری که تا آخرین روزهای عمر بر مواضع خویش پافشاری کرد، بخشش نخواستند و با او همراهی نکردند؟ نمی شود که هر جایی که مردم هستند و از بزرگان و افراد مورد اعتماد و احترام خود تجلیل می کنند آنان نیز حضور داشته باشند بدون این که بگویند آیا این کسان مورد احترام عملی آنان نیز هستند یا نه؟
به زبان دیگر، باید با جنایتکاری همچون خمینی تعیین تکلیف کنند. شاید بعضی از پرسشها تند باشد، شاید بسیاری بگویند حالا وقت این حرفها نیست، شاید بسیاری خرده گیری کنند و به عمد بخواهند موضوع همچنان مسکوت باقی بماند. آن وقت همین افراد باید بگویند که با جمع شدن زیر عکس خمینی بدون توجه به آن همه جنایت و آدمکشی، آن همه حق کشی و نابود سازی چگونه باید برخورد کرد؟
این نتیجه توضیح ندادن بسیاری از ناگفته هاست. این نتیجه عدم وجود یک پلاتفرم مشخص است. می گویم "پلاتفرم" چون به گونه گونی جمعهای دخالتگر در جنبش توجه دارم، چون به رنگارنگی این جمعی که هر روز در خیابانها حاضر می شود و با پرداخت بهای سنگین کمر استبداد خمینی ساخته را شکسته است باور دارم. بنابراین اگر توافقی باید باشد، باید با توجه به این گونه گونی جمع نوشته شده باشد، باید سرجمع خواسته های این مردمی که در زیر چکمه بی رحم ترین استبداد قرن قد علم کرده است باشد، باید خواسته های آنان را فرموله کند و نگذارد که با بهای به این سنگینی، جنبش از مرحله ای عبور کند و پس از طی مسافتی طولانی بار دیگر به جای اولیه خود باز گردد.
مورد دیگر رادیکالیسم جنبش است. تا که حرف رادیکال شدن جنبش به میان می آید، به مجرد این که کسی از رادیکالیسم مسلط بر جنبش سخنی به زبان می آورد، کسانی آگاهانه آن را به خونریزی، آدمکشی، ترور، تخریبگری و هرج و مرج و آتش افروزی تعبیر می کنند. اینان دانسته سعی دارند با به میان کشیدن این گونه تعبیرات، جامعه را از بحث پیرامون رادیکالیسم منحرف کنند. دلیل آنهم بسیار روشن است زیرا با برخورد درست با این مقوله و توضیح و تعبیر آن می شود به بسیاری از انحرافات فایق آمد. آنها می دانند که عبور جنبش از یک مرحله به مرحله بعد را رادیکال شدن آن می گویند. به عنوان مثال، اگر خواسته اولیه جنبش پس گرفتن رای دزدیده شده بود، این موضوع دیری نپایید و جمع حاضر در خیابان متوجه می شود که با بودن ولی فقیه و اهرم قدرت بلامنازع او نمی توان هیچ انتخابات دموکراتیکی برگزار کرد. یعنی، اگر ولی فقیه به فرض محال بپذیرد که انتخابات را تجدید کند، باز همین آش است و همین کاسه! پس جنبش آن چیزی که باعث به وجود آمدن این موقعیت می شود را به زیر ضرب می گیرد و حمله خود را متوجه آن می کند. معنای رادیکال شدن جنبش این است، عبور از یک مرحله به مرحله ای دیگر. حال آنانی که توقع دارند تا بر دوش جمع به میدان آمده بار دیگر به مسند ریاست جمهوری برسند و از دست ولی فقیه حکم ریاست جمهوری خود را دریافت دارند، با این موضوع به کلی مخالفند. آنها همچون جن از بسم الله، از رادیکالیسم می ترسند و به همین دلیل آن را به خون ریزی، قتل و کشتار و ترور و... تقلیل می دهند تا از آن جلوگیری کنند. زیرا با توجه به همین رادیکالیسم دیگر نمی شود یک خط در میان زیر عبای خمینی خزید و با نوشتن بیانیه های پر سوز و گداز به او التجا برد و مثال از او آورد. عبور از یک مرحله برای آنانی خطرناک است که همچون اسب عصاری جمع مردم را به دور یک محور می چرخانند. برای آنها جنبش پیشرو که به این معنا رادیکال است، همچون سمی است که از آن پرهیز دارند. بی دلیل نیست که با هوچی گیری و کولی بازی هر اتفاق نامربوطی را به رادیکال بودن نسبت می دهند. دسته و جوخه های ترور و سرکوبگر رژیم را رادیکالهای درون رژیم می نامند و در عمل خاک در چشم دیگران می پاشند. باید با این تعاریف من درآوردی با قاطعیت مبارزه کرد. باید با آنانی که از بلندگوهای ریز و درشتی که در اختیار دارند رادیکالیسم را به معانی نا مربوط تعبیر می کنند مرز بندی کرد و سرجای خود نشاند. این گونه است که می شود برداشت درستی از رادیکالیسم داشت و عاقلانه با جنبش برخورد کرد و اجازه بازگشت به عقب و یا درجا زدن به آن را نداد تا نیروی زنان و مردان شجاعی که به بهای بسیار پر ارزشی در میدان مصرف می شود به هدر نرود و یا منحرف نشود. پیشرو و مدرن بودن جنبش مردم به رادیکالیسم آن است. برخورد درست با مقولات و تسلط داشتن در بیان آنها و حاکم گرداندن آن بر روح عمومی جنبش می تواند جلو پراکنده کاری، هرز رفتن نیرو و یا واکنشهای نابجا را بگیرد.
جنبش امروزی مردان و زنان شجاعی که در میانه میدان قد علم کرده اند و بر خواسته خود که همانا آزادی و دموکراسی می باشد پافشاری می کنند، پیشرو است. این پیشرو بودن به زبانی دیگر رادیکالیسم معنی می دهد زیرا درجا نمی زند و رو به جلو دارد، از مراحل مختلف عبور می کند و سعی دارد تا در بالندگی خود به آن حد از رشد برسد تا بتواند نظامی را که می خواهد، پی افکند. به لیبرالهای نو و آنانی که معانی مقولات را از دیدگاه نو - لیبرالها معنا می کنند و برایشان آن چیزیهایی مهم است که در بازار روز خریدار دارد، باید با تاکید فهماند که در عرصه عمل اجتماعی تعاریف من درآوردی پست مدرنهای بی عمل تنها می تواند کاغذ سیاه کند و در رد و یا تایید قدرت سیاسی به معنای بازار که با رشد مصرف و سیاستهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در ارتباط است، غزل سرایی کند. و گرنه آن چیزی که این روزها برای مردم ایران مهم است و سعی دارند تا به آن دسترسی پیدا کنند، جابجا کردن رژیم ولایت فقیه با یک سیستم دموکراتیک است نه چانه زدن با قدرت حاکم برای توافق بر سر این یا آن حداقلهایی که هیچ وقت نتوانسته است ضمانت اجرایی داشته باشد. این برخورد رفورم معنی نمی دهد و باز تولید خشونت حاکم است؛ آن چیزی که بیش از سی سال است که مردم ایران تجربه کرده اند.
در آینده به این موضوع بیشتر خواهیم پرداخت.

نقل از نبرد خلق شماره 249 - دی ماه 1388

پیوستن دو تن از نیروهای نظامی به مردم عاشورا


این صدای انقلاب است


لیلا جدیدی

یکشنبه ششم دی ماه مردم به ستوه آمده سراسر ایران زمین از زنان و مردان، کودکان و خانواده ها به پا خواسته اند تا بقایای رژیم مذهبی ولایت فقیه را به گورستان تاریخ بسپارند. امروز روز دیگری است. امروز روزیست که مردم ایران از به کارگیری تاکتیکهای گذشته گامی فرا تر نهاده و با مقاومت دلیرانه خود، سرکوبگران وحشت زده را پا به فرار کرده اند. مقاومت انقلابی میلیونها نفر ایرانی، ستونهای پوسیده حکومت ظلم را به لرزه در آورده است.

امروز، اعتراضات انقلابی و متحد میلیونها نفر پایان شب و روزهای سیاه زندگی 30 سال گذشته و فرا رسیدن سپیده دم آزادی را بشارت داد. ماموران مزدور خلع سلاح شدند. مراکز، باتومها، گاز اشک آور و کلاهخود آنان به آتش کشیده شد.

شور اتحاد و مبارزه تا پیروزی در سراسر ایران آتشی برپا کرده است که غیر قابل فرو نشاندن است. در روزهای پیشین شبکه های مقاومت در برابر حملات وحشیانه لباس شخصیها و بسیجیها پراکنده می شدند و در جنگ و گریز بودند. امروز، سرکوبگران در برابر مقاومت مردمی پا به فرار گذاشتند

دروغ رسانهای حکومتی تلاش می کنند اخبار اعتراضات را در پایین ترین سطح گزارش دهند، با این حال نتوانسته اند وسعت اعتراضات را پرده پوشی کنند.

خبرگزاری فارس از "به آتش كشیدن اموال عمومی، بانك و خودروهای شخصی و خانه های مردم، ایراد خسارت به برخی وزارتخانه ها " توسط " جمعی از افراد فریب خورده و اراذل و اوباش حامی موسوی و خاتمی در پی فراخوان رسانه های اجنبی" خبر داد و ادعا کرد که "حرمت روز عاشورای حسینی و مراسم عزا را شكسته" و "جشن عاشورا "برگزار كرده اند. خبرگزاری مزبور از برخی "افراد فریب خورده و آشوبگر" که در خودروهای خود "بسان مراسم عروسی بوق می زدند" و برخی نیز در تجمعها "هلهله و شادمانی و خرابكاری" می كردند، گزارش داده است.

در این گزارش می توان واقعیت گستردگی اعتراضات و پوچ شمردن سیرک مذهبی رژیم از جانب مردم را به روشنی دید. البته که رسانه های ضد مردمی خبری از ارتقا ابزارهای سرکوب مردم از چوب و زنجیر به قمه و چاقو در خلال روز سخنی به میان نیاوردند.

خیابانها یک به یک به دست مردم فتح می شوند و مردم به یکدیگر می گویند: میدان ولی عصر را فتح کردیم. کل تهران را نیز تا شب فتح خواهیم کرد.

امروز نه تنها روز هشدار به کسانی است که در شنیدن صدای انقلاب از نارسایی شنوایی برخوردار بودند، بلکه به همه فرصت طلبان و یا محافظه کاران مرددی نیز هست که به دو دوزه بازی سیاسی دست می زنند.

http://i45.tinypic.com/jq6hph.jpg

از صبح امروز(دوشنبه) نزديك ده نفر از فعالان سياسي توسط ماموران امنيتي بازداشت شده اند

آغاز درگیری ها در میدان هفت تیر

شبکه جبش ره سبز (جرس): از دقایقی پیش درگیری های پراکنده ای در میدان هفت تیر تهران آغاز شده است.


به گزارش خبرنگار جرس در تهران پلیس با استفاده از باتوم سعی در متفرق کردن مردم معترض دارد. صدها نیروی یگان ویزه با خودروهای خود در این میدان و برخی خیابانهای تهران مستقر شده اند.

مدیرسایت کلمه دستگیر شد

شبکه جنبش راه سبز (جرس): علیرضا بهشتی شیرازی مدیر سایت کلمه صبح امروز دستگیر شد.

به گزارش خبرنگار جرس، بهشتی که مدیر سایت کلمه - سایت رسمی میرحسین موسوی - بود صبح امروز دستگیر شد.

هنوز مشخص نیست که کدام نهاد مسئول بازداشت آقای بهشتی بوده است

رئیس ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی دستگیر شد

دو تن از مشاوران موسوی نیز دستگیر شدند.

شبکه جنبش راه سبز (جرس): سه تن از نزدیكان مهندس موسوی امروز دستگیر شدند.

به گزارش خبرنگار آینده فروزنده مسئول دفتر مهندس موسوی،محمد باقریان مشاور ارشد مهندس موسوی، و قربان بهزادیان نژاد رییس ستاد انتخاباتی مهندس موسوی امروز دستگیر شدند

از عاشورای ۶۱ قمری، تا عاشورای ۱۳۸۸ شمسی



دوشنبه ۷ دی ۱۳۸۸ - ۲۸ دسامبر ۲۰۰۹

محمدعلی اصفهانی

esfahani.jpg
امروز ـ عاشورای ۱۳۸۸ هجری شمسی ـ بار ديگر حسين را کشتند. نه در ريگزار های کربلا. که در کوچه خيابان های تهران. نه ابن مرجانه ها و يزيد ها و شمر ها. که روضه خوان ها.
اما فردا ـ فردای عاشورای ۱۳۸۸ هجری شمسی، از آنِ حسين هاست.
ترديد داريد؟ با همديگر به راه بيافتيم...

٭٭٭
... نشسته ايم يا ايستاده ايم. می خنديم يا گريه می کنيم. و بحث می کنيم يا به سر و روی هم می کوبيم. فرقی نمی کند.
يکيمان می گويد اين. يکيمان می گويد آن. و يکيمان می گويد نه اين و نه آن.
يکی امّا دستهامان را می گيرد، و در گوشه يی از اين جهان ـ هر گوشه يی که باشد ـ می بردمان، يعنی می آوردمان توی خيابان. روی سنگفرش. و چه می دانم؟ شايد توی بيابان. روی ريگ ها.
و همانجا، يعنی همينجا، رهامان می کند.
هنوز هم در امتداد آن دو صف عاشورای سال ۶۱ هجری قمری، آنجا، يعنی اينجا، دو صف، رو در روی يکديگر ايستاده اند.
همه حاضرند. هرکس. از هر نوع. از هر آيين و مرام و مسلکِ داشته يا نداشته يی.
همه حاضرند. چه ديده شوند. و چه ديده نشوند. در يکی از اين دو صف. اگر خودشان نه، شبحشان، و اگر شبحشان نه، خودشان.
نگاه می کنيم. بی آن که لازم باشد کلمه يی حرف بزنيم.
از عاشورا به بعد، راحت می شود حرف زد. امّا نه با کلمه ها که عينيت های مجرّد شده اند. بلکه با مجرّد های عينی شده که ذات کلماتند.
بيا برويم هوا را بو بکشيم و ببينيم که چند هزارمين لحظه ی چند هزارمين ماه پنجمين فصل اين سال طولانی است.
در مدار جديد، واحد زمان، تغيير کرده است و از جنس ديگری است.
چه کسی گفته است که زمان را با حرکت زمين به گرد خورشيد بايد سنجيد؟ چرا زمان را مثلاً با حرکت الکترون بر گرد هسته نسنجيم؟
چه دليلی دارد که هر يک بار گردش الکترون بر گرد هسته، يک سال نباشد؟ و يا هربار گردش خورشيد بر گرد محور خودش يک روز؟
اگر من در دل ذرّه ايستاده بودم، مفهوم زمان برايم چه بود؟ و هر روز يا سالم چه قدر طول می کشيد؟
اگر شما در دل خورشيد ايستاده بوديد چه طور؟
زمان، شايد يک واقعيت خارجی باشد و يا اصلاً نباشد. امّا واحد آن، قطعاً اعتباری است.
شتابزده نباشيم. هنوز نور امشبِ ستاره ی روشن و سپيدی که در همين بالا ها، در همين نزديکی ها، در همين دور و بر های ماست، به ما نرسيده است. اين نوری که می بينيم بيات است. نور تر و تازه ی آن، در يکی از همين شب ها، صد يا دويست يا سيصد هزار سال ديگر، به زمين خواهد رسيد.
اين را من نمی گويم. اين را اختر شناسان می گويند...

آميب، در کسری از ثانيه رشد می کند. قارچ در کسری از ساعت. تربچه در کسری از روز. گوساله در کسری از سال. و انسان در کسری از تاريخ!٭

٭٭٭ --- ٭٭٭ --- ٭٭٭

خطابه در چهار راه

٭٭٭ --- ٭٭٭ --- ٭٭٭

مَردُم!
آی مَردُم!

اين
پروازی است زخمی
در ابتدای ساحل
وقتی که دريا خروشيد.

اين
فَوَرانی است بی تاب
در انتهای تکرار
وقتی که خون
جوشيد.

٭

اين
ستاره يی است چرخان
بر گرد خورشيدی جاويدان
در مداری بی پايان.

٭

چشمانش را بنگريد:
از پشت لخته ها
نگاهتان می کند.

انگشتانش را بنگريد:
از بين لُجّه ها
اشاره به راهتان می کند.

٭

لبانش با خاک
رازی می گويد.
و گلی می رويد.

پروانه يی می آيد و آن را
می بويد.

٭

مَردُم!
آی مَردُم!

اين
از کوچه آمده بود،
به خيابان می رفت.

اين
از کوه آمده بود،
به بيابان می رفت.

اين
از دشت آمده بود،
به جنگل می رفت.

اين
از پينه آمده بود،
به تاول می رفت.

٭

اين
زندگی را، مَردُم!
زندگی را، اين
می دانست.

و می شد بماند
ـ به مانند ـ
می شد.
اما
نماند
نمانست!

٭

وزيد، پاشيد، باريد:
نسيم بود، ابر بود، باران بود.

غرّيد، تابيد، توفيد:
رعد بود، برق بود، توفان بود.

٭

او را هميشه می ديديد:
اين نزديکی ها.
آن دور ها.

پای گهواره ها
کنار گور ها.

٭

به خانه هايتان می آمد
ميانتان می نشست.

درد هايتان را می شنيد.
زخم هايتان را می بست.

دست هايتان را می گرفت.
بار هايتان را می بُرد.

برايتان نان می آورد.
نان شما را می خورد.

به خاطر شما زنده بود.
و به خاطر شما مرد.

٭

مَردُم!
آی مَردُم!

اين
آشناست.
اين «او»
شماست!

٭

مَردُم!
اين نازنينْ شهيد، از اين پس
فانوس راه ماست!


---------------
٭ برگرفته از يک تحليل تاريخی ـ سياسی در باره ی واقعه ی عاشورا، پيش زمينه ها، زمينه ها، و لرزه ها و پس لرزه های آن، از راقم همين سطور:
يک وادی، آنطرفتر عاشورا:
۱۳۶۳ http://www.ghoghnoos.org/tarikh/tarikh01/vadi01.html
object width="425" height="344">


دلاوران در مبارزه با دژخيمان خامنه ای در روز عاشورا

دلاوران

http://www.kavehsara.com/aashouraa_27Dec09.htm



در مبارزه با دژخيمان خامنه ای در روز عاشورا



تصرف خودروی پلیس و آزادی افراد بازداشت شده

شهادت خواهرزاده موسوی

آتش زدن ساختمان بسیج وزارت نفت در تهران

ستيز مردم به جان آمده به مزدوران رژیم

آتش زدن ماشین دژخيمان

خلع سلاح مامورین و حمله مردم

صحنه کشته شدن یکی از جوانان

تصویر یکی از مجروحین و به آتش کشیدن مقر پلیس

دستگيری نيروهای گارد ضد شورش توسط مردم

خيابان حافظ - پايين تر از کريم خان

لگدمال کردن تابلوی کوچه خامنه ای جنایتکار

روشن کردن آتش و شعار مرگ بر خامنه ای

گيرافتادن پلیس ضد شورش در حلقه محاصره مردم

آتش زدن لباس نيروي انتظامي

استقلال آزادی جمهوری ایرانی

گوشمالی گاردهای ویژه توسط مردم

لاس زدن نماینده بیشرف نظام با دختران معصوم مردم