۱۳۹۳ مهر ۳۰, چهارشنبه

Iran Esfahan 22 October 2014 people chanting death to acid attacker

Iran Esfahan 22 October 2014 people chanting acid attacking is a crime

تجمع مردم اصفهان و تهران در اعتراض به اسیدپاشی به زنان

 تجمع مردم اصفهان و تهران در اعتراض به اسیدپاشی به زنان (ویدئو)

تجمع روز چهارشنبه (۳۰ مهر ـ ۲۲ اکتبر) در تهران روبروی مجلس:
تجمع روز چهارشنبه (۳۰ مهر ـ ۲۲ اکتبر) در اصفهان مقابل دادگستری:

چمدان: 'متولد آمریکا هستم اما اینجا غریبه‌ام'

چمدان: 'متولد آمریکا هستم اما اینجا غریبه‌ام'

2 ساعت پیش
تارا کمانگر متولد و بزرگ شده کالیفرنیاست. او به زحمت می‌تواند فارسی صحبت کند. با وجود این، معتقد است "ایران همیشه بخشی از وجودش بوده است."
او چند سالی است مقیم نیویورک در شمال‌شرق آمریکا شده هر چند دلش حسابی برای سانفرانسیسکو تنگ است و از بسیاری جهات زندگی در سواحل غرب را ترجیح می‌دهد.
می‌گوید پدرش در ایران جراحی موفق بوده اما همیشه عاشق کشاورزی و مزعه‌داری بوده است. پدر تارا سالها پیش از انقلاب بهمن ۵۷، با همسر و دو پسرش به آمریکا کوچ می‌کند و در مرکز ایالت کالیفرنیا با خرید هکتارها زمین بالاخره به آرزوی خود می‌رسد.
"ما تنها خانواده ایرانی در میان جامعه کوچک مزرعه‌دارانی بودیم که در یک گوشه کالیفرنیا دور هم جمع آمده بودند. من همیشه با این ابروهای پیوسته و موهای سیاه، مورد توجه هم کلاسی‌هایم بودم که همگی بلوند بودند."
"با وجود این که من متولد آمریکا هستم. اما همیشه اینجا احساس غریبگی می‌کنم. پدر و مادرم من و برادرانم را طوری بزرگ کرده‌اند که همیشه از ایرانی بودن خودمان آگاه بوده‌ایم. ما با غذای ایرانی، فرهنگ و رسوم ایرانی بزرگ شده‌ایم. برای همین هم معتقدم؛ مهم نیست که کجا متولد شده‌ایم. مهم این است که چه طور بزرگ شده ایم."
ساز اصلی تارا کمانگر پیانوست. او در بسیاری از سالن های معروف لندن، نیویورک و لس‌آنجلس برنامه اجرا کرده است.

iran Tehran Shahid Beheshti University 10 May 2010

Iran.Tehran. 22.10.2014. Anti-regime protest مردم در تهران در مقابل پلیس...

‫اختصاصی از اصفهان _ بهشت به زور نمیشه / ایران عراق نمیشه ... تظاهرات شه...

شش سال پیش در سال ۲۰۰۹ میلادی و در جریان رویدادهای انتخابات ریاست جمهوری، فعالین آنلاین ایرانی در شبکه اجتماعی توییتر با هشتگ (#)"انتخابات ایران" آغاز‌گر راهی بودند که حالا در سراسر جهان میلیون‌ها نفر آن را دنبال می‌کنند.

حکایت هشتگی که ایرانیان آغاز کردند

شش سال پیش فعالین آنلاین ایرانی در شبکه اجتماعی توییتر با هشتگ (#)"انتخابات ایران" آغاز‌گر راهی بودند که حالا در سراسر جهان میلیون‌ها نفر آن را دنبال می‌کنند. هشت موضوع هشتگ‌گذاری شده در این گزارش تصویری:

یراندازی افراد مهاجم در پارلمان کانادا

یراندازی افراد مهاجم در پارلمان کانادا

در اوتاوا ، پایتخت کانادا افراد مسلحی در اطراف و داخل پارلمان تیراندازی کردند. در این تیراندازی‌ها تا کنون یک سرباز زخمی و دو مهاجم کشته شده‌اند. پلیس کانادا در حال تعقیب مهاجمین در داخل پارلمان است.
Kanada Ottawa Anschlag Parlament Polizei Spezialeinheit 22.10.2014
منابع رسمی کانادا چهارشنبه (۳۰ مهر / ۲۲ اکتبر) پس از وقوع تیراندازی در داخل پارلمان اعلام کردند نخست وزیر این کشور صحیح و سالم از پارلمان خارج شده است.
به گزارش شبکه تلویزیونی سی ان ان، تیراندازی در ساختمان یادبود جنگ روی داد که در مجاورت پارلمان کانادا قرار داشت و یک سرباز کانادایی هدف شلیک گلوله قرار گرفت.
در تازه‌ترین گزارش‌ها منابع مختلف خبری از وقوع تیراندازی در مجاورت پارلمان، در داخل پارلمان و در یک مرکز خرید شهر اوتاوا خبر دادند.

گفته می‌شود نیروهای پلیس عملیات جست‌وجو برای یافتن افراد مهاجم را آغاز کرده‌اند و این عملیا ت همچنان ادامه دارد. در زمان تیراندازی جلسه پارلمان کانادا در حال برگزاری بود . گزارش ها حاکی است استیون هارپر، نخست وزیر کانادا آسیبی ندیده و ساختمان پارلمان را ترک کرده است. نیروهای پلیس منطقه را محاصره کرده اند.

کشته شدن یک نوزاد سه ماهه در حمله تروریستی اورشلیم

Kanada Ottawa Anschlag Parlament Polizei Spezialeinheit 22.10.2014

کشته شدن یک نوزاد سه ماهه در حمله تروریستی اورشلیم

در اورشلیم یک خودرو با انحراف مسیر خود وارد یک ایستگاه پرجمعیت قطار شد و جان یک نوزاد سه ماهه را گرفت. در این حادثه که اسرائیل آن را حمله‌ی تروریستی خوانده‌، بیش از هشت نفر زخمی شده‌اند. راننده جوانی فلسطینی بوده است.

«امام جمعه ما، ننگ ماست، ننگ ماست»

عکس‌های تجمع مردم اصفهان مقابل دادگستری در اعتراض به اسیدپاشی

گزارش تجمع‌ها:
شعارهای مردم در تجمع اصفهان:
«امام جمعه ما، ننگ ماست، ننگ ماست» (ویدئو)
«ننگ ما، ننگ ما، مجلس شورای ما»
«نیروی انتظامی، فقط مال هپی‌هاست»
«تا امنیت نباشه، ایران خودش داعشه»
«مرگ بر تفکر داعشی»
«دادستان بی‌عرضه، الان شده سه هفته»
«زاینده‌رود خشک شده، اسیدپاشی مد شده»
«ای کم‌تر از داعشی، اسید به ما می‌پاشی»
«نیروی انتظامی، چشمان خواهرم کو؟»
«هوا اسیدی شده، پلیس فراری شده»
«توپ، تانک، فشفشه، حجاب زوری نمی‌شه»
«اصفهان شهر ماست، امنیت حق ماست»
«باحجاب، بی‌حجاب، اسیدپاش نمی‌خوایم»
«امنیت، آزادی، حق مسلم ماست»
«وزیر اطلاعات، خجالت، خجالت»
«اسیدپاشی قطع نشه، ایران، قیامت می‌شه»
«روحانی، روحانی، ما امنیت نداریم»
«این سکوت، حمایت از داعش است»
«ای خواهر قربانی، در قلب ما می‌مانی»
«سهیلای بی‌گناه، حمایتت می‌کنیم»
«پلیس سیب‌زمینی، نمی‌خوایم، نمی‌خوایم»
«بسیجی داعشی، ننگت باد، ننگت باد»...

تحصن روز گذشته نسرین ستوده در مقابل کانون وکلای دادگستری

تحصن روز گذشته نسرین ستوده در مقابل کانون وکلای دادگستری

در همین رابطه :
نیروهای امنیتی تحصن نسرین ستوده در اعتراض به آزار دگراندیشان را به هم زدند






















آقای وزیر باید بگوید که چرا 32 میلیارد تومان به مشاور حقوقی وزارتخانه رشوه داده است.




ایسکانیوز: نادر قاضی پور نماینده ارومیه در مجلس شورای اسلامی در خصوص تاکید امضا کنندگان استیضاح وزیر مربوطه برای اعلام وصول طرح، گفت: آقای وزیر باید بگوید که چرا 32 میلیارد تومان به مشاور حقوقی وزارتخانه رشوه داده است.

وی در ادامه به ایسکانیوز گفت: مسئول حقوقی این وزارتخانه به یک وکیل 32 میلیارد تومان پول می دهد که دادگاه را اقناع کند تا جلوی خصوصی سازی شرکت های زیرمجموعه ی این وزاتخانه را بگیرد و این شرکت ها را به افراد خودشان واگذار کنند.

این نماینده مجلس اذعان داشت: تاکید من برای استیضاح به خاطر اینست که این وزارتخانه عدالت را رعایت نمی کند. تا کنون نیز هر وعده و تعهدی داده ، عمل نکرده است.

قاضی پور در پایان اظهار داشت: ما اصرار زیادی به استیضاح داریم. اما هیات رئیسه به خاطر منیت و زورگویی استیضاح را اعلام وصول نمی کند.

'مستبدین گریختند'؛ نگاهی به خاطرات حیدرخان عمواوغلی

'مستبدین گریختند'؛ نگاهی به خاطرات حیدرخان عمواوغلی

حیدرخان عمواوغلی از رهبران و فرماندهان انقلاب مشروطیت و از موسسان حزب کمونیست ایران بود که همه زندگی نه چندان بلند او در مبارزه گذشت. پس از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه، حیدرخان عده‌ای داوطلب فدایی را برای مبارزه با استبداد محمدعلی شاهی و با هدف یاری رساندن به مجاهدین تبریز روانه این شهر کرد و خود نیز به تبریز رفت.
در نهایت پس از شکست مشروطیت زمانی که می‌خواست با میرزا کوچک خان جنگلی برای پیشبرد انقلاب ائتلاف کند، در ۴۱ سالگی به دست نیروهای میرزا کشته شد و مرگ او در هاله‌ای از ابهام پیچید که آیا به دستور خود میرزا کشته شد یا نیروهای تحت امرش خودسرانه دست به عمل زدند.
کتاب «خاطرات حیدرخان عمواوغلی» اخیر به کوشش ناصرالدین حسن‌زاده در اختیار علاقمندان قرار گرفته است. حسن‌زاده گردآورنده اسناد و مدارک تاریخی است و خود آنطور که در مقدمه کتاب می‌گوید روزی برای خرید اسناد قدیمی به منزل دوستی می‌رود: «هنگام خداحافظی ناگهان چشمم به کارتن اسنادی افتاد که در گوشه‌ای قرار داشت... ضمن مطالعه بعضی اسناد دریافتم که محتویات کارتن بازمانده اسنادی از علی اکبر داور وزیر مالیه پهلوی اول است.»
با بررسی بیشتر معلوم می‌شود که داور، خاطرات حیدرخان عمواوغلی را تقریر کرده است. به نظر می‌آید زمانی که داور برای تحصیل به ژنو رفته، این خاطرات را از حیدرخان گرفته بود. حیدرخان بعد از شکست مشروطه به ژنو رفته تا برای اهداف انقلابی به یاران لنین بپیوندد.
این کتاب شامل سه دوره خاطرات است که به گفته حسن‌زاده بخش اول مربوط به خاطرات ورود حیدرخان به ایران و راه اندازی کارخانه برق حرم امام رضا و سپس عزیمت به تهران است. این بخش را حیدرخان به میرزا ابراهیم خان منشی‌زاده گفته و او تقریر کرده است.
خاطرات مربوط به فعالیت‌های حیدرخان در خراسان و تهران ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ را در برمی‌گیرد. این بخش زمانی در مجله یادگار چاپ شده بود.
بخش دوم خاطرات حیدرخان در اصل به زبان روسی است که به برادر خود سپرده بود که اسماعیل رائین آن را اختصاصا در کتاب خود به نام «حیدرخان عمواوغلی» در سال ۱۳۵۸ چاپ کرده بود. این بخش از خاطرات بعد از به توپ بستن شدن مجلس و ترک تهران توسط حیدرخان به قصد قفقاز است. اما بخش سوم خاطرات که پرحجم‌تر از دو بخش دیگر است، همان اسنادی است که حسن‌زاده در خانه دوست خود یافته به خط علی اکبر داور است.

حیدرخان که بود؟

حیدرخان در سال ۱۲۵۹ در ارومیه به دنیا آمد اما در قفقاز بزرگ شد. «حیدرخان فرزند مشهدی میرزاعلی اکبر بوده که مردم او را عمو خطاب می‌کردند و به همین جهت حیدرخان را هم عمو اوغلی (پسر عمو) گفته‌اند. جد حیدرخان حاجی ملاعلی تاری ویردیوف بوده.»
حیدر خان پس از تحصیل در رشته مهندسی برق در تفلیس، به خراسان می‌رود: «می‌گویند چون در دوره قاجار خواستند برای بارگاه حضرت رضا برق بکشند و لذا احتیاج به یک مهندسی مسلمان داشتند من را از تفلیس به مشهد آورند.» حیدر خان پس از مشهد به تهران می‌آید و در کارخانه برق حاج امین الضرب مشغول به کار می‌شود.
زندگی حیدرخان از زمان ورود به ایران، وارد یک زندگی انقلابی حرفه‌ای می‌شود به طوریکه تمام مابقی عمر خود را تا لحظه مرگ صرف مبارزه می‌کند.

مرحله اول مبارزه

حیدرخان می‌گوید از سن دوازده سالگی در روسیه سرش به امور سیاسی بازشده است «و هیچ زمان تحمل بعضی مضرات اقتصادی را نمی‌توانستم بیاورم چطور می‌شد که در ایران متحمل پاره‌ای وحشیگری‌ها شده و ساکت باشم.»
به عنوان مثال اتفاقی که «اثر فوق‌العاده در قلب» او داشته این بوده که «حاکم در حین حرکت و عبور از کوچه و بازار، عده کثیری از فراش‌ها و آدم‌های مفتخوار تقریبا به عده چهار صد نفر جلو و عقب خود انداخته و کسانی را که نشسته بودند، به زور آنها بلند کرده و حکم به تعظیم کردن می‌نمودند.»
روایت حیدر خان از به دار کشیدن در شهر نیز جالب است: «در بدو ورود من به شهر مشهد منظره هولناکی مشاهده نمودم که از آن منظره اهالی خراسان حاکم جدید را تحسین و تمجید کرده می‌گفتند که این حاکم خوب حاکم سفاکی بوده و خواهد توانست حکومت کند.» اما منظره عبارت از این بود که فردی را دو شقه کرده و هر شقه را در دو سوی دروازه شهر آویزان کرده بودند: «من این منظره وحشیگری را نمی‌توانستم از مد نظر خود محو سازم.»
حیدرخان تعریف می‌کند در نتیجه دیدن بی‌عدالتی در مشهد، تلاش می‌کند مردم را علیه حاکم بشوراند. گرانی نان را دست آویزی برای تحریک مردم قرار می‌دهد تا «برعزل حکومت اجماع و قیام نمایند.»
اما در مدت پانزده ماهی که در خراسان اقامت دارد نتوانست سازماندهی سیاسی کند چون «کله‌های مردم به قدری نارس بود که سعی من در این ایام بی‌نتیجه ماند.»
بنابراین به تهران عزیمت می‌کند: «چون شخص من از ترتیبات حکومتی ایران به طوری که باید مطلع نبوده و نمی‌دانستم که عموم حکومت‌های ایران به همین ترتیب و منوال سلوک می‌نمایند لعهذا در خیال خود تصور ‌می‌کردم که پس از عزل این حاکم سفاک ظالم، حاکم دیگری که می‌آید از اعمال حکومت سابق متنبه نشده اقدام به کارهای بد و مردم آزاری و بی‌قانونی نکرده، با خلق به عدالت رفتار خواهد کرد اما متاسفانه نتیجه عکس شده حاکم دیگر...همان کارها را دنبال کرده...آن وقت ملتفت شدم که عموم حکومت‌های ایران قانون نداشته و هر یک از آنها به قوه دفاعیه و استبداد شخصی سلوک کرده...بدون ترس از مجازات قانونی داشته باشند.»

حیدرخان در تهران

حیدر خان در خاطراتش از ستارخان و جریان دیدار با او یاد کرده است
حیدرخان در تهران بیشتر درگیر فعالیت سیاسی می‌شود و فرقه اجتماعیون عامیون تشکیل می‌شود که شعبه‌ای از همین فرقه در روسیه بود.
این زمانی است که هنوز انقلاب مشروطه راه نیافتاده بود. حیدرخان در این بخش از خاطرات، چگونگی «ترکاندن بمب» را در «خانه مستبدین» تعریف می‌کند تا موجب ترس آنها شود. بنابراین بمبی می‌سازد و به خانه علاء‌الدوله پرتاب می‌کند: «مقصود از ترکاندن بمب ترسانیدن مستبدین بود و بس. به این جهت شب ۱۵ جمادی الاولی ۱۳۲۵ من تنها در پی این ماموریت برخاسته تقریبا هفت ساعت از شب گذشته بمب بزرگی را که همراه داشتم در خانه علاءالدوله ترکانیده و به طرف باغ وحش حرکت کردم.»
او همچنین تعریف می‌کند که «حوزه مخفی اجتماعیون عامیون طهران» حکم به اعدام میرزا علی اضعرخان اتابک می‌دهد و تحت ریاست حیدرخان این حکم اجرا می‌شود. خاطرات او در این بخش، ضمن تعریف کردن ماجرای ترور اتابک ناتمام باقی می‌ماند.

فرار از تهران

حیدرخان در این بخش خاطرات پس از به توپ بستن مجلس، فرار خود از تهران را بازگو می‌کند. برای سر حیدرخان جایزه‌ای ۱۰ هزار تومانی تعیین کرده بودند و برحسب اتفاق از این موضوع آگاه می‌شود. در راه به قزاقی برمی‌خورد که تلگراف جایزه برای سر حیدرخان را به خود او نشان می‌دهد. قزاق نمی‌دانسته که حیدرخان خود اوست.
حیدرخان در این وضعیت به قزاق می‎گوید: «من چندین بار حیدرخان را دیده‌ام و شخصا او را می‎شناسم ... می‌دانم که او از طهران فرار کرده و به طرف مرز روسیه می‎رود، چه خوب بود شما که از نجیب‌زادگان قزاق هستید با من شریک می‎شدید. شما یک اسب و یک نفر سوار به من بدهید... جایزه را نصف نصف تقسیم کنیم.» حیدر خان ادامه می‎دهد به این ترتیب با گرفتن یک اسب تندرو همراه با یک سواره نظام قزاق برای دستگیری خودش راهی مرز روسیه شد.
زمانی که حیدرخان با قزاق همراه، با امنیت به بندر انزلی می‎رسند، یادداشتی دست او می‌دهد که بدهد به همان «نجیب‌زاده قزاق» به این مضمون که «آقای محترم از این همراهی که در اختیار من گذاشتید نهایت تشکر را دارم... متاسفانه بازداشت آن شخص مورد نظر امکان‎پذیر نشد... کاسبی ما با یکدیگر جور نشد، به قول معروف قسمت ما نبود. سلامتی شما را طالبم- حیدرخان»
به این ترتیب حیدر خان به بادکوبه می‌رسد تا «همه اوقاتش را مصروف مسئله آماده کردن انقلاب آینده کند.»

ورود مجدد به ایران

این بخش خاطرات به تقریر علی اکبر داور و از دو بخش دیگر مفصل‌تر است. در این بخش حیدرخان عملیات متعدد نظامی خود را شرح می‌دهد که به گرفتن ایالت خوی منتهی می‌شود. شرح او در این بخش سرشار از سلحشوری است. او ابتدا با تعدادی از نیروهای جنگی که گرد آورده بود به تبریز می‌رود و در کنار مجاهدین می‌جنگد سپس به ایالت‌های دیگر می‌رود تا آنها را آزاد کند.
همچنین در این بخش بدون جزئیات از اختلافات خود با ستارخان و باقرخان و ناهماهنگی که بین آنها بوده، پرده برمی‌دارد. او دیدار اول خود را از ستارخان چنین بیان می‌کند: «نزدیک خانه ستارخان، جمعی از رفقا را دیدم و شب را در منزل آنها ماندم و فردا یا من رفتم پیش ستارخان یا او آمد پیش من. در هر حال دیدم آن که ما خیال می‌کردیم نیست، شخصی است عوام.»
آنطور که حیدرخان تعریف می‌کند او در سازماندهی نیروها و نقشه کشی برای آزادسازی محلات تبحر داشته و در این کار تحصیلات او به کمکش آمد. او از کمیته‌ای در تبریز یاد می‌کند مرکب از ارامنه و مسلمانان که برای اداره انقلاب. در این زمان محمد علی شاه بر اریکه قدرت تکیه زده بود.
همان روزهای اول او به کمیته دعوت می‌شود. «موضوع صحبت آن روز این بود که با محمد علی میرزا صلح کنیم...من که از قوه مسلح رفته بودم، گفتم اگر دنبال این صحبت را بگیرید موقع مشروطه طلبان سخت دشوار خواهد شد، هر قولی به شما بدهند اجرا نخواهند کرد و پس از آنکه قوه مسلحه شما از میان رفت شما را به دار خواهند زد... بعد گفتم چنین صلحی با محمدعلی میرزا-آن هم با میانجی‌گری روس‌ها- ما را به کلی از رسیدن به مقصد اصلیمان بازخواهد داشت.»
سپس به او ماموریت می‌دهند که جایگزینی برای صلح با عوامل حکومت بیابد. حیدرخان نشان می‌دهد که قدرت سازماندهی دارد: «از آنجا رفتم منزل و خیال می‌کردم که چه کنم و با چند نفر شورا می‌کردم و می‌گفتم که زود چند اداره باید تشکیل داد: کمیسیون جنگ، کمیسیون مالی و اداره بلدیه.»
حیدرخان عمواوغلی در بخش دیگری از خاطرات خود به نمونه‌هایی از غارت کردن مجاهدین اشاره می‌کند که پس از فتح اموال مغلوب را می‌بردند، و او از این کار جلوگیری می‌کرد. در مشهد هم او زمانی که مردم قیام کردند، غارتگری را مردود می‌دانست.
در خاطرات مشهد گفته بود: «اما من ضد این ترتیبات بوده مطلقا راضی و مایل نبودم که به قدر ذره‌ای اسباب غارت و تاراج پیش بیاید.» و در خاطرات تبریز نیز تعریف کرده بود: «در راه ۹ نفر مجاهدین تبریز را دیدم که یکی قالی به دوش گرفته می‌بردند. هر ۹ نفر را حبس کردیم. دو ماه این بیچاره‌ها در محبس ماندند بدون اینکه کسی از آنها استنطاق بکند. ولی ما هم چاره نداشتیم، آدم نداشتیم و کار زیاد بود.»

ماشین جهنمی

حیدرخان عمواوغلی ضمن تعریف ماجراهای جنگ و گریز و پیروزی و شکست در محلات آذربایجان، به ماجرایی اشاره می‌کند که نیروهای دولتی خوی را محاصره کرده و مهلت ۲۴ ساعته برای تسلیم شدن می‌دهند و از طرفی نیروهای مجاهدین تلفات زیادی داده بودند.
حیدرخان دوباره دانش مهندسی نظامی خود را به کار می‌اندازد: «اسب خوبی داشتم. رفتم به آن سری بزنم. وقتی رفتم توی طویله یک زینی دیدم...فورا به خیال افتادم که می‌شود در این میانه چیزی قایم کرد که ترکیدنی باشد و آمدم و نشستم و خیال کردم که یک ماشین جهنمی ترکیدنی باشد...آن وقت آن را روی اسب بست و ول داد توی اردو و وقتی اسب داخل اردو شد از طرفی حمله کرد...و شب تا صبح نشستم ماشینی...ساختم...تازه هوا روشن شد که ماشین تمام شد. هیچ کس نمی‌دانست چه می‌کنم.»
سپس با روشنایی روز اسبی را که حامل بمب بود، به اردوی نیروهای دولتی می‌فرستند. سربازها به هوای اینکه اسب را برای خود بگیرند دنبال آن می‌افتند و بمب منفجر می‌شود و یاران حیدرخان به اردوگاه حکومتی یورش می‌برند: «نمی‌دانستند چیست و چه خبر است... عده کشته و زخمی و اسیر طرف در آن روز تقریبا هزار و صد نفر بود. چهار روز طول کشید تا دفنشان کردیم.
و آخرین جمله حیدرخان در خاطراتش با این جمله خاتمه می‌یابد: مستبدین گریختند.
«خاطرات حیدرخان عمواوغلی» را انتشارات نامک در سال ۱۳۹۲ و در ۱۳۶ صفحه به چاپ رسانده اما در سال جاری خورشیدی توزیع شده است.

تجمع در تهران و اصفهان در اعتراض به اسیدپاشی‌

تجمع در تهران و اصفهان در اعتراض به اسیدپاشی‌


عکسی که یکی از کاربران از تجمع امروز اصفهان برای بی‌بی‌سی فارسی فرستاده است
امروز (چهارشنبه ٣٠ مهر) شماری از فعالان حقوق زنان و فعالان سیاسی برای نشان دادن اعتراض خود به اسیدپاشی‌های اخیر اصفهان، در مقابل ساختمان مجلس شورای اسلامی در تهران تجمع کردند.
نسرین ستوده و نرگس محمدی از جمله حاضران بودند و دو نفر از قربانیان اسیدپاشی‌ نیز در میان آنان حضور داشتند.
همزمان شماری از فعالان و شهروندان اصفهانی نیز در مقابل دادگستری اصفهان تجمع کردند.

از هفته گذشته اخباری درباره اسیدپاشی به زنان اصفهانی منتشر شد که پلیس ایران ٤ مورد آن را تایید کرده است. قائم مقام وزیر کشور ایران گفته است که این حملات زنجیره‌ای نبوده و چند نفر به اتهام انجام آنها دستگیر شده‌اند.
عکسی که یکی از کاربران برای بی‌بی‌سی فارسی فرستاده است
این اسیدپاشی‌ها در بسیاری از رسانه‌ها با تلاش برای ارعاب و محدود کردن شکل پوشش زنان مرتبط دانسته شده است. به گزارش فارس در تجمع امروز مقابل مجلس بر یکی از پلاکاردها نوشته شده بود: "مرگ بر داعشی‌های ایران".

رنه بوری، عکاس نامدار پرتر‌ه‌های معروف درگذشت

رنه بوری، عکاس نامدار پرتر‌ه‌های معروف درگذشت

چه ‌گوارا، پابلو پیکاسو یا آلبرتو جیاکومتی همه از سوژه‌های رنه بوری، عکاس نامدار سوئیسی بودند. رنه بوری در ۸۱ سالگی در شهری که در آن متولد شده بود، چشم از جهان فروبست.
Schweiz Magnum Fotograf Rene Burri gestorben
رنه بوری، یکی از بزرگترین عکاس‌‌‌های قرن ۲۰ میلادی درگذشت. او سال ۱۹۶۳ زمانی‌که سی‌ساله بود، با ثبت پرتره مردی انقلابی با سیگاری بر گوشه و نگاهی تحقیر آمیز، به شهرتی جهانی رسید. سوژه این پرتره چه گوارا انقلابی مشهور آمریکای لاتین بود.
رنه بوری آن زمان با ماموریت یک مجله آمریکایی به کوبا سفر کرده بود تا پرتره‌ای از وزیر صنایع و مدیر بانک ملی کوبا تهیه کند. او بعدها، سال ۲۰۰۸ میلادی در مصاحبه‌ای گفت چه گوارا در تمام مدت عکاسی به او بی‌‌اعتنائی کرده بود و او برای پرتره‌ای که از چه گوارا گرفت‌ پول چندانی دریافت نکرده بود.
عکاسی از چرچیل در ۱۳ سالگی
رنه بوری سال ۱۹۳۳ در شهر زوریخ متولد شد. ۱۳ ساله بود که دوربین عکاسی پدرش را قرض گرفت تا از از وینستون چرچیل که برای سخنرانی به زوریخ سفر کرده بود، عکس بگیرد. بوری سال ۱۹۴۹ وارد مدرسه هنر زوریخ شد تا در رشته عکاسی تحصیل کند.
او پس از فارغ‌التحصیلی تا سال ۱۹۵۵ برای شرکت والت‌دیسنی در سوئیس کار می‌کرد. بوری بعدها گفته بود که از این کار راضی نبود و دوست داشت پا به دنیای بزرگتری بگذارد.
رنه‌ بوری ۲۱ ساله بود که راهی پاریس شد و از آژانس عکاسی مگنوم درخواست کار کرد؛ درخواستی که با موفقیت همراه شد. بوری از سال ۱۹۵۶ تا ۱۹۵۸ به عنوان "یکی از گزارشگران عکاس" این آژانس معروف در پروژ‌ه‌های عکاسی مختلف مشغول کار شد. او ۱۹۵۹ به عضویت دائم مگنوم درآمد.

مهدوی کنی سقط شد + تصویر جسد

او بدون پرداخت این مبلغ که امسال مقدار آن تقریبا 600 میلیون تومان است، از شهریور امسال آزاد شد در حالی که فقط 50 میلیون تومان به حساب دادگستری واریز کرده است.

کمتر کسی خبر دارد که این روزها آمنه بهرامی از اسپانیا به ایران آمده است تا شکایت کند و پیگیر علت آزادی مجید موحدی از زندان شود که حدود 10 سال پیش به صورت و بدن او اسید پاشید و سوی چشم ها، زیبایی و سلامتش را از او دزدید.

 آمنه که از زمان حادثه اسیدپاشی برای درمان خود در شهر بارسلونا بسر می برد، درباره علت سفرش به ایران و حضور در دادگاه به خبرنگار جام جم آنلاین می گوید: از آقای فریدون امیرآبادی که زمانی معاونت اجرای احکام را داشتند شکایت کرده ام چرا که من مجید را فقط به شرط پرداخت دیه کامل اعضای بدنم بخشیدم اما او بدون پرداخت این مبلغ که امسال مقدار آن تقریبا 600 میلیون تومان است، از شهریور امسال آزاد شد در حالی که فقط 50 میلیون تومان به حساب دادگستری واریز کرده است.

آمنه که روز گذشته برای عیادت یکی از قربانیان اسیدپاشی در اصفهان ، به بیمارستان مطهری مراجعه کرده بود اعتراف می کند : هر بار که خبری درباره اسیدپاشی ها بویژه اسیدپاشی اصفهان می شنوم ، خودم را مسئول می دانم و حس می کنم شاید درست تر آن بود که اسیدپاش را نمی بخشیدم .

او البته دولت و دادگستری را نیز در کشدار شدن 10 ساله پرونده اش در قوه قضائیه دخیل می داند و با این حال اعتقاد دارد در بخشش موحدی اشتباه کرده است وتوضیح می دهد: اگر فرصت دوباره ای به من داده شود تا درباره اسیدپاشم تصمیم بگیرم دیگر از قصاصش نمی گذرم بخصوص که حالا او بدون پرداخت دیه من که شرط بخشش او بوده ، آزاد شده است.

او با تأثر اظهار می کند: از لحظه ای که گفتم مجید را به شرط پرداخت کامل دیه ام می بخشم و او در لحظه عفوش به من فحاشی کرد، فهمیدم اشتباه بزرگی مرتکب شده ام و گرگی را در جامعه رها کرده ام.

صحنه هایی از اعدام زنان قاچاقچی در چین