۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

رنگ و ننگ / نامه ای از فرهاد وکیلی زندانی سیاسی محکوم به اعدام

بازگشت مجدد به 209 و برخورد با تاکتیک جدید بازجوها ی پرونده ام این شائبه را در من ایجاد کرد که بسیاری چیزها تغییر کرده. این بار من و بازجو رو در روی هم بودیم ، اینبارچشم بند وجود نداشت و بازجو از آینکه من او را ببینم و بر اساس یک شرایط نسبتأ عادلانه تر با او وارد بحث شوم نمی ترسید.حتی وضعیت ظاهری و شخصیتی کارشناس (همان بازجو) تغییر کرده بود.اینبار طرف مقابل من فردی بود اهل مطالعه وباسواد . شاید کرارأ به این نتیجه رسیدم که در ادعاهای او چاشنی ریا ودروغ وجود دارد.اما حتمأ شرایطی ایجاد شده که کارشناسی که قبلأ از موضع قدرت با من برخورد میکرد و چیزی جز توهین وتحقیر نمی دانست اینبار با احترام با من برخورد میکرد .حتی اگر این برخورد یک نوع تاکتیک باشد.

....................


به نام آزادی
دوره میکنم گذشتهایم را وفقط گذشته و پس از گذشت حدود دو سال از دوران حبس مجددأ توفیق یافتم به بند پر رمز و راز وزارت اطلاعات (209) باز گردم . همزبان با زدن چشم بند یک بوی تند که بر خلاف بوی ماندگی
که همیشه در قسمتهای مختلف این ساختمان وجود داشت مشامم را آزار می داد.خاطرات گذشته ازین مکان نا میمون برایم بسیار دردناک بود.این نقطه از خاک ایران همچون دیگر نقاطی که خواهر خوانده 209 می باشند.
به وسیله افرادی با تفکرات خاص بر اساس سایه یک ایدئولوژی شکل گرفته کنترل میشود.یاد اولین روزهای انتقالم به 209 را زنده میکرد.زمانی که پس از تحمل سخت ترین اعمال غیر انسانی اداره اطلاعات در سنندج برای تشدید فشار باینجا منتقل شدم.با افرادی به عنوان کارشناس روبه رو شده وآنان پرونده پر افتخار خود را که حکایت از سالها بازجوییهایشان بود را برای ایجاد رعب و وحشت بیشتر برای من تعریف کرده تا من باور کنم در این مکان هیچ کس نمیتواند چیزی را برای خود نگه دارد .

روزها وهفته ها وماهها تحمل سلول انفرادی، فشار همیشگی بازجویی و بی خبری از خانواده ودنیای بیرون از زندان فرصتی را برایم خلق کرد تا بتوانم بر خود وآنچه ایدال وآرمانم بود فکر کنم.من باور کرده ام که گاهی اوقات سکوت تأثیری را خواهد داشت که بسیاری از میتینگها وتجمع ها و تحریر مقالات احساسی نمیتوانند آنگونه تأثیری را داشته باشند. در طول مدت زندان بارها خواستم بنویسم و بارها نوشتم .ابتدا نوشتن سخت بود ودر نهایت از آنچه که صفحه کاغذ را سیاه کرده بود .احساس رضایت نمی شد همیشه میدانستم در این نوشتن ها چیزی کم است آن هم یک مورد بسیار اساسی بود .من باید به آنچه میگفتم و مینوشتم خود ایمان داشته باشم که در غیر اینصورت خود را فردی سست عنصر وخائن به تمامی ارزشها میدانستم .

بازگشت مجدد به 209 و برخورد با تاکتیک جدید بازجوها ی پرونده ام این شائبه را در من ایجاد کرد که بسیاری چیزها تغییر کرده. این بار من و بازجو رو در روی هم بودیم ، اینبارچشم بند وجود نداشت و بازجو از آینکه من او را ببینم و بر اساس یک شرایط نسبتأ عادلانه تر با او وارد بحث شوم نمی ترسید.حتی وضعیت ظاهری و شخصیتی کارشناس (همان بازجو) تغییر کرده بود.اینبار طرف مقابل من فردی بود اهل مطالعه وباسواد . شاید کرارأ به این نتیجه رسیدم که در ادعاهای او چاشنی ریا ودروغ وجود دارد.اما حتمأ شرایطی ایجاد شده که کارشناسی که قبلأ از موضع قدرت با من برخورد میکرد و چیزی جز توهین وتحقیر نمی دانست اینبار با احترام با من برخورد میکرد .حتی اگر این برخورد یک نوع تاکتیک باشد.

این رفتار باعث میشد که احساس کنم طرفین درک درستی از همدیگر نداشته و فقط در چهار چوب تعصبات وزمینه های قبلی با هم بر خورد کرده ایم . سیستم مرا یک عنصر ضد آسایش ومخل امنیت خود میدانست که در هیچ شرایطی حاضربه تمکین در مقابل او نمی باشم .به گمان اومن هیچ حقی نداشته و فقط باید ثناگوی او باشم .که میتوانم در سایه قدرت حکومتش به زندگی خود ادامه دهم به گمان او اعتیاد یک پدیده اجتماعی است که وجودش در جامعه اجتناب ناپذیراست.

دزدی جزئی خصایص انسانی.پستی وانحطاط اخلاقی لازمه حکومت و سرکوب.زندان و اعدام لازمه قانون است وبه باور من حکومت به معنی ایدئولوژی بود که جز خود و مقاصد صاحبان قدرت چیزی را بر نمی تافت وامکان تغییر را در هیچ شرایطی ممکن نمی دید. روزها میگذشت و من در تردید بین سلول واطاق بازجویی و هر روز آن بویی که روز اول برایم تازگی داشت بیشتر میشد.

بعد از چندین جلسه بازجویی که احساس میکرد توانسته برخلاف دیگر همکاران خود ارتباط نزدیکی را با من برقرارکند، خواسته اصلی خود را مطرح کرد. " درخواست عفو" او اصرار داشت برای من که باید به جرم داشتن اعتقادات و باورهای خاص اعدام شوم، تنها یک راه نجات وجود دارد و آن هم درخواست عفو از سوی من خطاب به مسئولین حکومت ایران. تیم جدید بازجویی اذعان داشت که دستگاه امنیتی بر خلاف واقعیت و طی یک پروسه کاملا سیاسی باتحت فشار قرار دادن سیستم قضایی ایران اقدام به صدورحکم اعدام نموده واکنون تنها راه نجات و در جهت جبران خطای آنان تقاضای عفومن است. البته این ازخصیصه های حکومتهای خودکامه است که هیچوقت حاضر به قبول اشتباهات و خطاهای خودنیست. آنها از من میخواستند که گذشته خود را حاشا کنم.
بله بسیار ساده. توقع این بود که من با امضای برگه عفوبه هرآنچه داشتم پشت پا بزنم. به من میگفتند هیچ چیز به خودی خود حقیقت ندارد و فقط با فرمان آنان هر چیزی را میتوان به حقیقت تبدیل کرد. از من میخواستند انسانی باشم عاری ازهرگونه اراده ومقاومت اخلاقی وهویت اجتماعی و تاریخی. تمام سعی خود را کردند به من هنر فراموشی تاریخی را بیاموزند.هنر فراموش کردن سالها ظلم و تعدی و جنایت را نسبت به یک ملت.هنر فراموشی نسبت به تمامی جنایتهایی که درسالهای حکومتشان تحت نام دین وملت وامنیت کشور و دیگر شعارهای دهان پرکن و توجیه کننده جنایتهایشان برملت ایران وعلی الخصوص ملت کرد روا داشتند.هنر به بایگانی سپردن آنچه را که برمن و خوانواده ام روا داشتند.آنها اصرار داشتند آنچه که امروز اتفاق می افتد حقیقت است و آنها رهبران و مالکان گذشته اند، و اصرار من برگذشته ام بی اساس است.

پیش از شما،
بسان شما
بی شمارها
با تار عنکبوت
نوشتند روی باد
که این دولت خجسته جاوید و زنده باد .

روزها ،هفته ها و ماه ها طول کشید تا آنان باورکردند که من نمی خواهم بودن خود را از طریق رابطه باحاکمان تعریف کنم. من با توسل به گذشته خود وهویت تاریخی ملتم به نوبه خود و درحد توانم به زورگویان ومستبدان اعلام کردم که این هدف شما به غایت دست نیافتنی است ، ودرهر فرصتی درجهت احقاق حق خود گام برخواهم داشت و این شیوه جدید حکومتها را چه در ایران و چه در دیگر حکومتهای حق توتالیتر و پوپولیسم که میخواهند تمامی مفاهیم وتعاریف انسانی را در قالب سیاست تعریف کرده و واقعیت های انسانی یک ملت را درمایه ایسم ها به رنگ تبلیغی درآورده و با استفاده از ابزارهای خود شعار دموکراسی و تلاش در جهت تثبیت حق ملتم را سر دهند و با استفاده از نمادهای تاریخ ملتهای تحت ستم همچون ملت کرد و استفاده ابزاری از احساسات میهنی به عنوان یک سلاح ایدئولوژیک مینگرند را دیگرتاب نخواهم آورد و اطمینان دارم، درخواست عفو وبخشش در مقابل جرم نکرده چیزی جز واقعیت از من نخواهد ساخت که این جز ندامت و پشیمانی ارمغانی را برایم در بر ندارد و امروز پس از تحمل سالهاحبس وشکنجه وبا باوربه حقیقتی که طی این سالها به آن رسیده ام، ایمان دارم که جز مقاومت ومقاومت ومقاومت راه دیگری وجود ندارد. وبه یقین دریافتم که متولیان وحاکمان امروز وکسانی که برمسند قدرت تکیه زده اندبرای بدست آوردن آنچه که میخواهند راهی جز توسل به زور،خشونت وآدمکشی نمی دانند. وحالا که آدمهای کم هوش، بی کفایت وتجاوزگر قشر برگزیده را تشکیل داده اند حتم بدانید که تمامی دمل ها سرباز خواهندکرد. و بدانید کسانی که با زبان خشونت پرورش یافته اند زبان دیگری رانمی فهمند وهر ضعف و مسامحه ای برقدرت جانیان می افزاید .وابزار قدرت با قدرتی با حق ویژه تبدیل می شود که مشروعیت خود را از سرکوب توده ها وخشونت اعمال شده بر جامعه می گیرد . در آخرین روزهایی که بازجوی دگراندیش مرا از اتاق بازجویی خارج وبه طرف سلولم هدایت میکرد ، باز هم آن بو که در این مدت آزارم داده بود به مشامم رسید . اما این بار واضح تر . تا جایی که فهمیدم عده ای که ازچشمان من پنهان هستند مشغول رنگ زدن دیوارهای زندان بودند. آنها دیوارهای گردگرفته را رنگ میزدند ودر زیر این گرد صدای ضجه وناله هزاران انسانی است که پنهان مانده ،ترس هایشان ، آرزوهای قبل از مرگشان، تنهایشان، برای رحم و شفقت شکنجه گران. درخواست هایشان، اعتراف هایشان وداستانهایی که برای بازجوهایشان تعریف کرده اند.

آری تراژدی یک ملت اینجا پنهان است.
بله،بویی که در این مدت آزارم داده بود، بوی رنگ بود و من از اینکه آن بو را تشخیص داده بودم خوشحال بودم خوشحال
دردهای من
گر چه مثل دردهای مردم زمانه نیست
از درد مردم زمانه است


فرهاد وکیلی
زندان اوین

سوءقصد به تواب نظام یا سناریوی جدید کودتاچیان

ایرج مصداقی


در اخبار آمده است «ساعاتی بعد از تشکیل دادگاه (۱) روزنامه کیهان که «سگ درگاه ولایت»(۲) حسین شریعتمداری حرف چندانی در برابر شاکیان این روزنامه نداشت و به جای دفاع حقوقی به آسمان و ریسمان بافتن پرداخت، ناگهان تواب «دوآتشه» پیام‌فضلی‌نژاد، نورچشمی مدیرمسئول کیهان مورد سوءقصد قرارگرفت. اخبار مربوط به این سوءقصد در سایت‌های وابسته به دولت و کودتاچیان آب و تاب زیادی یافت اما دیگران آن را جدی نگرفتند. در این نوشته سعی می‌کنم از دو منظر به موضوع سوءقصد بپردازم.

***

به گزارش برنا، پیام فضلی نژاد در حالی که برای خرید کتاب، در حوالی خیابان فلسطین حضور یافته بود، مورد حمله‌ی هفت موتور سوار قرار گرفت و به بیمارستان فیروزگر تهران منتقل شد.

http://www.parcham.ir/vdcb.fbzurhb98iupr.html

روزنامه کیهان در تشریح سوءقصد و تعداد ضاربان نوشت:

«پیام فضلی نژاد نویسنده متعهد روزنامه كیهان یكشنبه شب هدف حمله افرادی ناشناس قرار گرفت و به شدت مجروح شد. به گزارش خبرنگار اعزامی كیهان به محل حادثه، فضلی نژاد ساعت 35/8 دقیقه یكشنبه شب در حالی كه در خیابان فلسطین جنوبی در حال حركت بود مورد هجوم دو موتورسوار قرار گرفت و این افراد با كارد سر و گردن وی را شدیداً مجروح كردند.»

http://khabarnamehiran.persianblog.ir/post/4567

سناریو نویسان به توافق نرسیدند که سوءقصد کنندگان را چند نفر معرفی کنند. برنا نیوز به خاطر اهمیت عدد «هفت» در فرهنگ فارسی تعداد آن‌ها را هفت موتور سوار گزارش می‌کند. «فاش نیوز» از «چند موتو سوار» خبر می‌دهد و مدیرمسئول کیهان که تجربه‌ی بیشتری در این امور دارد متوجه‌ی حماقت برنا نیوز شده و تعداد آن‌ها را به دو موتور سوار تقلیل می‌دهد.

چرا که تا پیش از این مدعی بودند تعداد مردم معترض در تظاهرات‌های خیابانی گاه از چند ده نفر هم تجاوز نمی‌کرده و حالا برای سوءقصد به جان یک عامل وامانده و مفلوک رژیم هفت موتورسوار در قلب تهران بسیج می‌کنند که اگر یکی از آن‌‌ها گیر افتاد پای بقیه را نیز به میان کشد!

مدیرمسئول کیهان که از سال ۶۰ در امر بازجویی و شکنجه و سرکوب بوده به خوبی می‌داند با توجه به جو نظامی حاکم بر تهران آن‌هم در محدوده‌ی مرکزی شهر تنها پاسداران و بسیجی‌های وحشی هستند که می‌‌‌توانند بدون هراس از دستگیری بصورت «گله‌ای» حرکت کرده و به افراد مورد نظر حمله کنند.

کیهان در گزارش خود خبر از زخم‌های عمیق می‌دهد:‌

«در حالی كه زخم‌های فضلی‌نژاد بسیار عمیق شده بود، مردم با مشاهده این صحنه به سمت ضاربان هجوم آوردند و آنها با دیدن این صحنه بلافاصله متواری شدند. فضلی نژاد در حالی كه خون زیادی از او رفته بود توسط مردم به بیمارستان رسانده شده و بلافاصله تحت مداوا قرار گرفت. پزشكانی كه خبرنگار كیهان با آنها سخن گفته عقیده دارند اگر وی فقط چند دقیقه دیرتر به بیمارستان رسیده بود، دیگر امكان مداوای او وجود نداشت. این پزشكان تاكید كردند فضلی نژاد در ساعات اولیه حس سمت چپ بدنش را از دست داده بود ولی به تدریج و با مداوای انجام شده توانست حالت طبیعی خود را بازیابد. همچنین شدت ضربات وارده به حدی بوده كه حدود 20 بخیه مورد استفاده قرار گرفته است. »

http://khabarnamehiran.persianblog.ir/post/4567

در گزارش خبرگزاری فارس و عکس منتشر شده از فضلی‌نژاد، نشانی از «زخم‌های بسیار عمیق» دیده نمی‌شود:

«یكی از نزدیكان پیام فضلی‌نژاد با اعلام این خبر به فارس گفت كه این روزنامه‌نگار و عضو دفتر پژوهش‌های كیهان در این حمله از ناحیه سر مورد اصابت یك شی‌ء تیز از سوی افراد ناشناس قرار گرفت. این حادثه ساعت 21 شب گذشته در تقاطع بلوار كشاورز و خیابان فلسطین رخ داد و پس از حضور اورژانس در محل حادثه فضلی‌نژاد به بیمارستان فیروزگر تهران انتقال یافت.»

سایت رجانیوز، خبر را از قول سایت «صراط» انتشار داد و مدعی شد فضلی نژاد که

«شدیدا از ناحیه سر مصدوم شده بود نهایتاً در نخستین ساعات امروز به بیمارستان بقیه الله تهران منتقل میشود تا عملیات تخصصی پزشکی بر روی وی انجام گیرد.»

http://www.seratnews.ir/fa/pages/?cid=2377

انتقال وی به بیمارستان بقیه‌الله که تحت کنترل سپاه پاسداران است آن‌هم در ساعت ۳ بامداد در حالی که خطر جانی رفع شده بود کمی شک برانگیز است.

کیهان مدعی است فضلی‌نژاد توسط مردم به بیمارستان رسانده شد و خبرگزاری فارس از «حضور اورژانس» در محل خبر می‌دهد.

کیهان و فضلی‌نژاد از «کارد و قمه» سخن به میان می‌آورند و یکی از نزدیکان پیام فضلی‌نژاد از «اصابت یك شی‌ء تیز» سخن می‌گوید.

با آن که اخبار و تنها عکس انتشار یافته از پیام فضلی نژاد حاکی از بیهوشی وی بود خبرنگار كیهان غروب روز دوشنبه موفق شد با فضلی نژاد گفت وگو كند. فضلی نژاد كه به سختی سخن می‌گفت، در ابتدا اظهار داشت:

«من در برابر خیل عظیم مردم مومن و متدین برای خود هیچ شأنی قایل نیستم و از خیل انبوه ابراز احساسات دوستان و پیگیری‌های آنها تشكر می‌كنم.»

http://khabarnamehiran.persianblog.ir/post/4567

فضلی نژاد در ادامه مدعی شد:

«عرصه‌ای كه من در آن می‌جنگم عرصه جنگ نرم است و بیش از 5/3 سال است كه انبوهی از تهمت‌ها و ترور شخصیت‌ها علیه من انجام شده است.»

http://khabarnamehiran.persianblog.ir/post/4567

وی در پایان نتیجه‌گیری کرد:

«تنها كاری كه من كرده‌ام انتشار یك سری ستون و نوشته‌ها بوده و نمی‌دانم آیا پاسخ این اقدامات مضروب شدن با چاقو و قمه است»؟! »

http://khabarnamehiran.persianblog.ir/post/4567

وحید یامین‌پور گرداننده مصاحبه‌های تلویزیونی صدا و سیما که به دروغ از وی به عنوان دکتر یاد می‌شد در وبلاگ خود می‌‌نویسد:‌

«امروز صبح زود پیامکی آمد به این شرح: «پیام فضلی نژاد ترور شد»! پیام کوتاه و بهت آور بود. تماس‌های من شروع شد. خدا رو شکر پیام زنده است... در بیمارستان است... خودم را با یک دسته گل به بیمارستان رساندم. چشم اش که به من افتاد با اسم صدایم زد. این یعنی اینکه ذهن و زبان پیام روبراه است؛ پس پیام زنده است... به کوری چشم خشونت گرایان! پیام را با کارد زده بودند... بریده بریده اما با لبخند ماوقع خیابان فلسطین را در شامگاه یکشنبه برایم شرح داد. یک ضربه ی کارد روی قسمت سر، کمی بالاتر از گردن، دیگری روی کتف و دست و... . او را چند متری روی زمین کشیده بودند؛ مردم نجاتش داده بودند از دست ...؟...»

http://kistiema.blogfa.com/post-62.aspx

فضلی‌نژاد که بیهوش معرفی می‌شد ظاهراً «بهوش» بوده و به درد دل با دوستان نیز پرداخته است.

خبرگزاری فارس ارگان کودتاچیان تلویحاً «سران فتنه و گروه‌های مخالف نظام » را مسئول سوءقصد مزبور معرفی کرد:

«پیام فضلی‌نژاد روزنامه‌نگار و عضو دفتر پژوهش‌های كیهان است كه با نگارش كتاب «شوالیه‌های ناتوی فرهنگی» به عنوان یكی از پرفروش‌ترین كتاب‌های سیاسی پرده از جریانات برانداز و عناصر وابسته به بیگانه در جبهه اصلاحات برداشت و در حوادث پس از انتخابات نیز اقدام به افشاگری‌هایی در خصوص سران فتنه و گروه‌های مخالف نظام كرد».

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8812030001

با این حال سایت برنا نیوز، جهان نیوز، رجا نیوز، صراط ، پرچم و ... هنوز تصمیم نگرفته‌اند که چه کسی را مسئول نهایی این سو‌ءقصد معرفی کنند به همین خاطر از هر دری سخن می‌گویند:‌

«مطابق آخرین برآوردهای انتظامی، ضاربین به قصد کشتن «پیام فضلی نژاد» وارد این عملیات تروریستی شده بودند؛ با خبری رژیم صهیونیستی از ماجرا، گمانه وابستگی تروریستها به رژیم صهیونیستی را قوت بخشیده است.»

http://jahannews.com/vdcbgwb9.rhbzwpiuur.html

یا

«... مطابق آخرین برآوردهای انتظامی، ضاربین به قصد کشتن فضلی نژاد وارد این عملیات تروریستی شده بودند و احتمالا دارای وابستگی‌های سیاسی به جریانی هستند که طی ماه‌های اخیر در اقدامات مشابهی دست به عملیات تروریستی علیه نظام زده‌اند.»

http://jahannews.com/vdcbgwb9.rhbzwpiuur.html

سایت «فاش نیوز» مدعی شد:

«هنوز از ماهیت سوء قصد کنندگان خبری منتشر نشده است اما سایت‌های ضد انقلاب از ترور وی اظهارخوشنودی کرده‌اند و منوشه امیر صهیونیست معروف نیز از این اقدام ابراز خوشحالی کرده است .»

http://fashnews.ir/archive/news/22-news/4051-2010-02-22-15-54-57.html

بالاخره معلوم نیست «رژیم صهیونیستی» مبادرت به این ترور کرده است یا « سران فتنه و گروه‌های مخالف نظام» یا جریان‌هایی که «طی ماه‌های اخیر در اقدامات مشابهی دست به عملیات تروریستی علیه نظام زده اند.»

محمد علی رامین معاون مطبوعاتی وزرات ارشاد سراسیمه به دیدار از فضلی نژاد شتافته و «منافقان» را عامل سوءقصد معرفی کرد:

«این حادثه بیانگر این است كه منافقان و دشمنان نظام از ترور فكری و شخصیتی نیروهای انقلابی ناامید شده و به ترور اشخاص روی آورده اند.... افرادی كه منادی شعار آزادی بیان بودند، اكنون با این عمل خود، چهره واقعی خویش را نشان دادند . ... منافقان امروز مجبور شدند، نقاب از چهره نفاق خود بردارند و به جان یك نویسنده و روشنفكر بیافتند و همین اقدام آنها، بر پایان كار آنان حكایت دارد. ... این رفتار منافقان، حقانیت پیام‌های، نویسندگان و روشنفكران انقلابی مانند پیام فضلی‌نژاد را بر همگان آشكار كرد . »

http://www2.irna.ir/fa/news/view/menu-273/8812034272114305.htm

پارلمان نیوز ارگان اقلیت مجلس شورای اسلامی که دست رقبا را خوانده در گزارش خود خواستار دخالت نیروهای امنیتی و مشخص کردن «زوایای پنهان» ماجرا شد:

«ورود فوری و قاطع دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی به این قضیه و شناسایی ضارب یا ضاربان احتمالی قطعاً می‌تواند «زوایای پنهان» این سوءقصد که ساعاتی بعد از ناکامی کیهان در دادگاه صورت گرفت را آشکار کنند . »

http://www.parlemannews.ir/?n=8760

کیهان در واکنش به درخواست «پارلمان نیوز» تکلیف نهایی سوءقصدکنندگان را مشخص کرد:

«گزارش سایت پارلمان نیوز به وضوح نشان می‌دهد كه اولاً؛ سران فتنه از دفاعیات كیهان در دادگاه به شدت عصبانی هستند و ثانیاً؛ سوءقصدكنندگان به جان نویسنده كیهان كه به قول پارلمان نیوز در پی انتقام بوده‌اند، به احتمال بسیار زیاد وابسته به جریان سبز بوده‌اند.»

http://www.kayhannews.ir/881204/2.htm#other206

***

داستان سوءقصد به پیام فضلی نژاد سر دراز دارد. این موضوع اولین بار نیست که مطرح می‌شود. او پس از افشای همکاری‌اش با سعید مرتضوی در بازجویی و شکنجه‌ی وبلاگ‌نویسان (در دیماه ۸۳) و اخراجش از قوه قضاییه به دستور هاشمی شاهرودی، مدعی شد که گروهی در مسیر منزل قصد داشته‌اند او را ترور کنند. ادعای مزبور و استفاده از عنوان معاون دادستان موجب دستگیری فضلی‌نژاد شد. تحقیقات بعدی نشان داد که داستان ترور ساخته و پرداخته خود او بوده است. با این حال وی به دستور مقامات قضایی و دست‌های پشت‌پرده آزاد شد و اقدام به خودکشی نمایشی کرد که ظاهراً در یکی از بیمارستان‌های تهران از مرگ نجات یافت! چنانچه سوءقصد مزبور واقعیت داشته باشد و سناریوی جدیدی از سوی کودتاچیان نباشد از نظر من فضلی‌نژاد خود زمینه‌ی سوءقصد مزبور را فراهم کرد و می‌بایستی درس عبرتی برای او و دیگر توابان نظام و توجیه‌‌گران جنایات رژیم باشد.

او که نمایندگی سیاه‌ترین باندهای رژیم در زمینه‌‌ی فرهنگی را به عهده داشت عاقبت به فرمان «پدرخوانده»ی همان باندها مورد هجوم قرار گرفت. از نظر «پدرخوانده»، مرگ با زخمی شدن او بیشتر می‌توانست در خدمت باندهای سیاه باشد تا نفس‌کشیدن‌اش. به ویژه که او حرف‌های زیادی در مورد ترورهای اخیر زده بود و «پدرخوانده» می‌توانست او را نیز به عنوان قربانی جلوه دهد. با توجه به سرنوشت سعید امامی و همسرش هیچ بعید نیست چنانچه لازم افتد حسین شریعتمداری ولی نعمت پیام فضلی‌نژاد نیز «واجبی‌خور» شود یا به بلای دیگری مبتلا شود.

به اظهارات فضلی نژاد پس از ترور دکتر مسعود علی محمدی توجه کنید:

« امکان تکرار این نمونه‌ها در ایران نیز وجود دارد و لذا بر اساس تجربه تاریخی باید هوشمندانه، مراقب اقدامات تروریستی روشنفکران لیبرال بود. وی با اشاره به سخنان مقام معظم رهبری در نماز جمعه 29 خرداد 1388 گفت: تا امروز چند ترور مشکوک صورت گرفته است که یکی از آن‌ها ترور خواهرزاده موسوی بود که بالاخص شخص میرحسین موسوی مسوول آن بود و باید به این سبب تحت تعقیب کیفری قرار گیرد.

فضلی‌نژاد ادامه داد: ترور مشکوک دیگر، قتل ندا آقاسلطان بود که باز هم موسوی، محمد خاتمی و مهدی کروبی مسئول آن بودند و باید محاکمه شوند. سران فتنه مسوول خون تمامی جانباختگان و آسیب‌دیدگان حوادث پس از انتخابات هستند. »

http://goftemanedaneshgah.blogfa.com/post-111.aspx

وی سپس با کد آوردن از خامنه‌ای، تسهیلات لازم برای قربانی شدن خود را فراهم کرد:

«براى نفوذىِ تروریست... چه چیزى بهتر از پنهان شدن در میان این مردم؛ مردمى که می‌خواهند راهپیمایى کنند یا تجمع کنند. اگر این تجمعات پوششى براى او درست کند، آن‌وقت مسئولیتش با کیست؟... تو خیابان از شلوغى استفاده کنند، بسیج را ترور کنند، عضو نیروى انتظامى را ترور کنند و... محاسبه‏ى این واکنش‌ها با کیست؟... دل انسان خون می‌شود از این حوادث... من از همه می‌خواهم به این روش خاتمه بدهند. این روش، روش درستى نیست. اگر خاتمه ندهند، آن‌وقت مسئولیت تبعات آن، هرج و مرج آن، به عهده‏ى آنهاست.»

http://goftemanedaneshgah.blogfa.com/post-111.aspx

فضلی‌نژاد در ادامه مدعی شد:

«چون ترورهای آکادمیک نیز از حیث مبنایی، از همان جنس ترورهای حین اغتشاشات هستند. یک هدف‌گذاری استراتژیک امنیتی را دنبال می‌کنند، اما در روش با یکدیگر متفاوت هستند. ترکیبات و آثار صوری آن‌ها فرق می‌کند، اما در غایت با هم اشتراک دارند.»

http://goftemanedaneshgah.blogfa.com/post-111.aspx

فضلی‌نژاد همچنین در پژوهش خود تحت عنوان «ترور برای دموکراتیزاسیون» مدعی شد که وزارت کشور دولت خاتمی برای ترورهای سیاه نظریه پردازی کرده است. وی در مصاحبه با ایرنا در تاریخ ۳۰ دیماه ۱۳۸۸ ادعاهای خود را تکرار کرد و گفت:‌

«بستر را برای تئوریزه کردن خشونت و ترور فراهم کردن، جرم بزرگی است. شایسته است که قوه قضائیه بر همین اساس عملکرد وزیر و معاونان وقت وزارت کشور در دولت اصلاحات را به اتهام تدوین نقشه عملیاتی کودتای مخملی مورد رسیدگی قضایی قرار دهد، باید به ریشه‌ها پرداخت و به علت‌ها توجه کرد .»

http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=909066

جنایتکاران با تکیه بر ادعاهای فضلی‌نژاد که به منظور پاک کردن دست‌های خونین عاملان قتل‌ها صورت می‌گرفت، نقشه‌ی سوءقصد به خود او را ریختند تا مزد همکاری‌اش را کف دستش بگذارند.

برای همین سایت «صراط» به نیابت از سوی سوءقصدکنندگان و برای فریب افکار عمومی مدعی شد:‌

«این پژوهشگر ارشد موسسه کیهان تاکنون سلسله مقالات موثری در نقد ترورهای آکادمیک به رشته تحریر درآورده بود که با واکنش خشمگینانه مخالفین خشونت مواجه شده بود.»

http://www.seratnews.ir/fa/pages/?cid=2377

معلوم نیست مقالات مزبور با « واکنش خشمگینانه مخالفین خشونت» مواجه شده بود یا موافقین آن!؟

در ادعاهای کودتاچیان مانند دروغ‌هایشان هیچ منطقی نیست.

فضلی‌نژاد جدای از موضوع فوق یکی از متهمان پرونده‌ی شکایت از حسین شریعتمداری هم هست. او که از حمایت‌ باند کیهان و بخش قدرتمند دستگاه قضایی برخورد است اتهامات زشتی را در این روزنامه علیه خانم شیرین عبادی مطرح کرده بود که باعث شکایت او از شریعتمداری و فضلی‌نژاد شد. فضلی نژاد در آبان ماه ۸۸ در مورد برگزاری دادگاه مربوط به شکایت خانم عبادی گفت:

«شخصا مشتاق برگزاری این دادگاه هستم، چون روزی که در محضر قانون اسناد ارتباط عبادی با اروپا و آمریکا را فاش کنم و نشان دهم که وی در مظان اتهام ارتداد است، آن روز برای شیرین عبادی روز عزاست. این ما هستیم که نباید از حقمان بگذریم. اینکه زنی مثل شیرین عبادی بیاید علیه احکام مسلم اسلام و نصوص قطعی دین تبلیغ کند، بیاید و در مشروعیت یک نظام مردمی تردید نماید و پروژه کودتای انتخاباتی را پیش ببرد یا اینکه با راه‌انداختن کمپین‌های زنانه جوانان و دختران ایرانی را ترغیب به فحشا کند، این‌ها جرائمی نیست که نادیده گرفته شود. دیگر دوران مسامحه با ضدانقلاب گذشته است... من عبادی را متهم به جانبازی برای شاه خائن، مبارزه با اسلام، ارتباط با نهادهای ضدانقلاب و محافل برانداز در اروپا و آمریکا، همکاری با سلطنت‌طلبان از جمله بنیاد اشرف پهلوی و ارتباط با فواحش و... کرده‌ام و پای حرفهایم ایستاده‌ام.»

http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=765706

پیام فضلی‌نژاد که در بازجویی از متهمان وبلاگ‌نویسی و فعالان عرصه مطبوعات ایران، آن‌ها را به «سرانجامی مشابه مقتولان پرونده قتل‌های زنجیره‌ای تهدید می‌کرد»، عاقبت خود به دام قاتلان و آمران قتل‌های زنجیره‌ای افتاد و موقتاً جان به در برد. تا کی دوباره نوبتش فرا رسد.

فضلی‌نژاد از سرنوشت صدها توابی که پیش از او قربانی ددمنشی این نظام شدند درس عبرت نگرفت و مانند بسیاری دیگر نخواهد گرفت. در بخش بعدی این نوشته به سرنوشت تعدادی از آن‌ها که می‌شناسم می‌پردازم.

***

فضلی نژاد کیست و چه کرده است؟

پیام فضلی‌نژاد متولد ۱۳۵۹، محله سالاریه شهر قم است. وی تازه هیجده ساله شده بود که به مصاحبه با آیت‌الله صانعی و در نوزده‌سالگی به گفتگو با موسوی تبریزی پرداخت و در ۲۱ سالگی مصاحبه طولانی با علی‌ فلاحیان وزیر اطلاعات دوران «سازندگی» داشت که بخش‌هایی از آن در گویا نیوز هم درج شد.

وی از 1376 روزنامه‌نگاری را با نوشتن در هفته‌نامه «سینماویدئو» آغاز کرد و سپس به هفته‌نامه «سینما» رفت و در سال 1380 به عضویت شورای سردبیری هفته‌نامه «سینما جهان» درآمد و تا توقیف این نشریه در بهمن همان‌سال، و زندانی شدن فضلی‌نژاد، کامبیز کاهه و سعید مستغاثی این همكاری ادامه یافت. دستگیری این عده پس‌لرزه‌های دستگیری سیامک پورزند بود که در آبانماه همان سال دستگیر شده بود.

فضلی نژاد در دوران بازداشت کوتاه خود به خدمت دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم درآمد و کثیف‌ترین پروژه‌های رژیم در امر ‌سرکوب آزادی بیان و مطبوعات را هدایت کرد. او پس از آزادی از زندان یک ماهه، دفتری با عنوان «موسسه مطالعات و پژوهش‌های كاربردی سینمای سوم» در میدان فاطمی باز کرد و برخی از روزنامه نگاران آزاد شده از جمله سعید مستغاثی، كامبیز راهی و منتقدین سینمایی از جمله علی علایی و ... به فرمان نیروهای قضایی و امنیتی راهی این دفتر شدند. بودجه این دفتر و حقوق نویسندگانش از سوی دستگاه امنیتی پرداخت می‌شد. برنامه این دفتر تولید مطلب، راه اندازی سایت و مجله و جذب سایر نویسندگان و آلوده کردن آن‌ها بود. پس از احضار فریدون جیرانی به اداره اماكن، فضلی‌نژاد و همكارانش توانستند مجله «رویداد هفته» را در اختیار بگیرند و سپس اداره هفته نامه سینما را عهده‌دار شدند. هدف اصلی فضلی‌نژاد در «رویداد هفته» نفوذ در شبکه وبلاگ‌های ایران بود. مطالب این مجله غالباً از وبلاگ‌های ایرانی و بدون اجازه آنها برداشته می‌شد.

سعید مطلبی یکی از فعالان عرصه اینترنت پس از خروج از کشور گفت:

«كاهه كه زیر فشار شدید بازجویان برای همكاری قرار داشت، پس از مدتی تهران را ترک كرد و به مشهد رفت. اما مستغاثی، حتی به شهادت فضلی‌نژاد كاسه داغ‌تر از آش شده است»

فضلی نژاد پس از آن که به خدمت دستگاه امنتی درآمد از اسفند 1380 به یکی از ستون‌نویس‌های سایت گویا تبدیل شد و تا سال ۱۳۸۲ به فعالیت در این سایت ادامه داد. وی در همین سایت بود که به حمایت از سعید مستغاثی دیگر عضو «مؤسسه» مزبور پرداخت و تلاش ‌کرد برای وی حمایت جلب کند.

http://news.gooya.com/culture/archives/000246.php

در اسفند ۸۲ در حالی که پیام فضلی نژاد در کنار سعید مرتضوی پروژه‌ی سرکوب فعالین عرصه مطبوعات را طراحی می‌کرد جنایتکاران با انتشار اخبار جعلی سعی در سفید کردن وی داشتند:

«پیام فضلی نژاد عصر یکشنبه بازداشت شد.

این نویسنده و بلاگر فرهنگی که آبانماه سال گذشته پس از یکماه بازداشت توسط اداره اماکن نیروی انتظامی ( اطلاعات نیروی انتظامی ) با وثیقه یکصد و پنجاه میلیون تومانی آزاد شده بود , عصر روز یکشنبه مجددا بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد. هنوز نیروی انتظامی مسئولیت بازداشت فضلی نژاد را نپذیرفته است و از دلایل بازداشت وی نیز اطلاعی در دست نیست.

نزدیکان فضلی نژاد اعتقاد دارند که بازداشت او به سبب رویارویی‌ای است که او با بازجویانش داشته است. از دوماه پیش وی محل کار اجباری‌ای که اطلاعات نیروی انتظامی برای نویسندگان و منتقدان سینمایی بازداشت شده در میدان فاطمی تهران فراهم کرده بود را ترک کرد و مواضعی منتقدانه و معترضانه در قبال سیاست ستاد ضد اصلاحات اتخاذ کرد. نیروی انتظامی برخی از منتقدان سینمایی و روزنامه نگارن فرهنگی بازداشت شده را پس از آزادی مجبور به کار در محلی مشخص کرده بود و فضلی‌نژاد در هفته های گذشته قصد داشت افشاگری وسیعی پیرامون آنچه که پشت پرده دستگیری سیامک پورزند و دیگر فعالان فرهنگی و مطبوعاتی می‌نامید , به راه اندازد. فضلی‌نژاد به نزدیکانش گفته بوذد که اطلاعات مستند و دقیق این افشاگری بخشی از بساط محفل اطلاعات موازی را بر خواهد چید و منجر به شفاف شدن چگونگی تضییقاتی می‌شود که در دوسال گذشته از سوی اطلاعات نیروی انتظامی بر هنرمندان و فرهنگمردان و روزنامه نگاران رفته است.

پیام فضلی‌نژاد در حالی بازداشت شد که در نامه‌های خصوصی به برخی روشنفکران و نویسندگان توضیح داده بود که محفل اطلاعات موازی چگونه با شکنجه‌ها و آزارهای روحی و روانی و جسمی توانست عده ای را مجبور به همکاری با خود کند . در این نامه‌ها مشخصات کامل گردانندگان محفل اطلاعات موازی , روش‌های جذب همکاری آنان , کیفیت همکاری‌های انجام شده تا به امروز و نام کامل نویسندگان, روزنامه‌نگاران و خبرنگارانی که تحت شرایط مستمر دشوار روحی مجبور به همکاری با اطلاعات موازی شده‌اند , آمده است. »

http://www.chebayadkard.org/chebayadkard/sokhan/20040224/20040224-b.htm

سینا مطلبی یکی از نویسندگان حوزه اینترنت پس از خروج از کشور، ادعا کرد در زمان بازداشتش در ایران خانواده‌اش از سوی فضلی نژاد مورد فشار قرار گرفته‌اند تا در مورد او مصاحبه‌ای انجام ندهند. اعلام این مطلب باعث دستگیری سعید مطلبی پدر این نویسنده در ایران شد.

فضلی‌نژاد که پیش از دستگیری فعالیت‌هایش صرفاً سینمایی بود بعد از دستگیری به فعالیت‌های سیاسی روی آورده! و به «جریان‌شناسی فرهنگی و سیاسی» پرداخت.

با شروع دور دوم دستگیری وبلاگ نویسان در ایران در سال ۸۳، پیام فضلی‌نژاد به عنوان مشاور سعید مرتضوی جلاد مطبوعات ایران مطرح و تصاویر او بیرون دادگاه و در حال توجیه‌ها سوژه‌ها در خبرگزاری‌ها منتشر شد.

سایت امروز، ارگان جبهه مشاركت و اصلاح طلبان درون حاكمیت در گزارشی مراحل و جزئیات یورش قوه قضائیه به فعالین سایت‌های اینترنتی را افشا كرد؛ در افشاگری مزبور از جمله آمده بود:

«در آنجا شخصی كه خود را نماینده ویژه قاضی مرتضوی می‌نامد به عنوان بازجوی فنی پرونده، متهمان را بازجویی می‌كند. این شخص كه از متهمان بعدی پرونده نیز بازجویی كرد (آقای پیام فضلی نژاد) متهمان را به سرانجامی مشابه مقتولان پرونده قتل‌های جیره‌ای تهدید می‌كرد تا با ایجاد ارعاب در متهمان همكاری بازداشت شدگان را جلب كند.»

http://sibestaan.malakut.org/archives/002708print.html

وبلاگ نویسان بازداشت شده در این پروژه، پس از آزادی از زندان در مورد فشارها و شکنجه‌هایی که از طرف شخص فضلی نژاد با عنوان معاون دادستان در مورد آنان اعمال شده بود، صحبت کردند.

فضلی‌نژاد از نیمه سال ۸۱ در کلاس‌های درس علیرضا پناهیان از رهبران انصار حزب‌الله و عامل حمله به مردم و اجتماعات و حسن رحیم‌پور ازغدی، از بازجویان اوین شرکت کرد.

در آبان‌ 1385، پیام فضلی‌‌نژاد توسط حسن شایانفر از مسئولان سابق بخش فرهنگی زندان قزلحصار و مسئول «نیمه پنهان» کیهان کشف شد و به عنوان پژوهشگر به «مركز پژوهش‌های موسسه كیهان» برده شد و تحت آموزش احمد‌ اللهیاری یکی از نویسندگان قدیمی کیهان که به خاطر اعتیاد شدید به خدمت حسین‌ شریعتمداری درآمده بود قرار گرفت. مقالات فضلی‌نژاد تا نیمه سال 1386 با نام مستعار «پدرام ملك بهار» منتشر می‌شد تا آن که در اثر افشاگری‌هایی که صورت گرفت شریعتمداری خود مجبور شد به صحنه بیاید و هویت نویسنده را فاش کند.

«آقای پیام فضلی نژاد، نویسنده کتاب [شوالیه‌های ناتوی فرهنگی] از یکسال و چند ماه قبل به جمع ما در کیهان پیوست. پیش از آن در جبهه دیگری بود و نامش آشنا... وقتی به کیهان آمد، خسته بود و چند سالی را که در آن سو بوده‌است، بر باد رفته می‌دید و در این آرزو که با واگویه ماجراهای آن سو، تابلوی عبرتی پیش روی جوانان کشور بگشاید و هویت واقعی افراد و گروه‌هایی را که نقاب فریب بر چهره زده‌اند بنمایاند تا در پی آب به سوی سراب نروند و تشنه در برهوت بی هویتی غرب سرگردان نشوند. پیام، جوانی است پرنشاط، سخت کوش، فداکار و باهوش... از این که در زلال معرفت امام(ره) چشم‌ها شسته و خود را به چشمه حیات آفرین آقا رسانده‌است، پیشانی شکر بر خاک می‌ساید و... خدایش در این راه یاری فرماید.»

در پایان بهمن 1386 كتاب «شوالیه‌های ناتوی فرهنگی» نوشته فضلی‌نژاد که پیشتر به عنوان پاورقی در کنیهان انتشار یافته بود در 368 صفحه از سوی انتشارات كیهان روانه بازار كتاب شد.

وی از سال 1386 تا سال 1388 بیش از هفتاد سخنرانی ایراد کرده است که عنوان بخشی از سخنرانی‌های وی به شرح زیر است.

«مرگ گفتمان اصلاحات در ایران» (8 جلسه)، «کودتای ایدئولوژیک اصلاح‌طلبان» (10 جلسه)، «ارتجاع روشنفکری در عصر پهلوی و عصر اصلاحات» (7 جلسه)، «فاشیسم سکولار، علم سکولار» (5 جلسه)، «معنا و مبنای کودتای مخملی» (10 جلسه)، «چه کسانی کثیف‌تر از جاسوس هستند؟» (3 جلسه) و... »

فضلی‌نژاد همچنین به همکاری با مرکز پژوهش‌های استراتژیک سپاه پرداخت و بر روی شناسایی و جاسوسی در عرصه‌ی اینترنت و رسانه‌ها که مورد توجه سپاه است کار می‌کند. طبق اخبار انتشار یافته وی به همراه حسین درخشان که او نیز از داخل زندان به خدمت مقامات امنیتی درآمده، به «ارتش سایبری» سپاه پیوستند. هدف «ارتش سایبری» ایجاد و توسعه‌ی وحشت در فضای اینترنت است تا افراد به خودسانسوری و هراس از پیگیرد حقوقی دچار شوند.

نفوذ او در دستگاه سرکوب چنان بود که در اردیبهشت سال ۸۷ مدعی شد امیرفرشاد ابراهیمی، مهرانگیز کار، هوشنگ اسدی و نوشابه امیری با وی تماس گرفته و خواهان مشخص شدن وضعیت‌شان شده‌اند:

«امیر فرشاد ابراهیمی، مهرانگیز کار و... تماس گرفتند و تمایل نشان دادند که راهکاری اجرایی ، همراه مصونیت نسبی تدوین گردد. من هم استقبال کردم. حتی پیش از این هوشنگ اسدی ( سردبیر سابق گزارش فیلم و همکاری کنونی بی بی سی ) که عضو شورای سردبیری سایت روز آن لاین است ، ایمیلی به من زد که من و نوشابه امیری ( همسرش ) مایلیم به ایران برگردیم و می‌خواهیم بدانیم مشکل نهادهای قضایی و امنیتی با ما چیست؟»

http://fazlinejad.ir/PictureDetail.aspx?id=7

در هر صورت موضوع سوءقصد به جان پیام فضلی‌نژاد و هیاهوی بعد از آن، تلاشی است از سوی سیاه‌ترین باندهای رژیم برای «مظلوم نمایی» و متهم کردن رقیبان‌شان در حاکمیت.

ایرج مصداقی

۴ اسفند ۱۳۸۸

Irajmesdaghi@yahoo.com

www.Irajmesdaghi.com

پانویس:

۱- دادگاه با شکایت مستدل و حقوقی وکلای شاکیان این پرونده از جمله عمادالدین باقی، شادی صدر، شیرین عبادی و رحیم مشایی آغاز شد و شریعتمداری از ساعت 10 تا 12 و نیم به جای دفاع حقوقی از خود که گویا برای اینکار آمادگی لازم را نداشت در یک سناریوی از پیش طراحی شده، به بازخوانی تاریخچه گروه جندالله و پیشینه هوشنگ امیراحمدی و مواردی از این دست پرداخت .

هرچند وکلای شاکیان بارها در طول دادگاه به خروج شریعتمداری از مبحث اصلی اعتراض کردند، اما سیامک مدیر خراسانی قاضی دادگاه اجازه داد که شریعتمداری به بیان سخنان از پیش آماده شده خود بپردازد و روند دادگاه را مختل کند.

سیاست طراحی شده از سوی قاضی و متهم تا بدانجا ادامه پیدا کرد که به دلیل خستگی قاضی و هیات منصفه از این سخنرانی، دادگاه به زمان دیگری موکول شد تا بلکه شریعتمداری در آن دادگاه به دفاع از اتهامات خود بپردازد.

دادگاهی که برگزار شد ابتدا قرار بود در روز چهارم مردادماه برگزار شود. اما همان روز شریعتمداری به علت بیماری خواستار تعویق دادگاه شد. با وجود اعتراض شدید وکلای شاکیان سیامك مدیر خراسانی قاضی پرونده با آن موافقت کرد. سپس قرار دادگاه برای 8 شهریور ماه تعیین شد. اما این جلسه هم بنا به درخواست مدیر کیهان برگزار نشد. سرانجام 19 مهر ماه حسین شریعتمداری برای اولین بار در دادگاه و مقابل 40 شاکی دولتی و خصوصی حاضر شد. اما جلسه دادگاه به علت طولانی شدن قرائت شکایت‌ها به دستور قاضی خاتمه یافت و رسیدگی به وقت دیگری موکول شد. ۱۰آبان ماه جلسه دادگاه به علت آنکه هیات منصفه از مفاد پرونده اطلاعی نداشتند برگزار نشد. وکلای عمادالدین باقی، شادی صدر و شیرین عبادی نسبت به وضعیت برگزاری این دادگاه اعتراض کردند.

۲- خامنه‌‌ای این لقب را به او داده است.

منبع: سايت ديدگاه