۱۳۹۱ آذر ۲۳, پنجشنبه


جمع آوری اعلامیه های مراسم چهلم ستاربهشتی / بازجویی از سنگ تراش مزار!
سحام نیوز: ماموران امنیتی در اقدامی دیگر و در راستای فشار برخانواده ستار بهشتی، تمامی اعلامیه های مراسم چهلمین روز درگذشت این وبلاگ نویس را از اطراف منزل وی جمع آوری کردند. در همین راستا ماموران به صورت شبانه، صاحبان مغازه هایی که اعلامیه چهلم ستار را پشت شیشه خود نصب کرده بودند را ملزم به بازگشایی مغازه و حذف اعلامیه مراسم نمودند.
بنا به گزارش خبرنگار سحام، ماموران امنیتی همچنین در اقدامی دیگر، با مراجعه به کارگاهی که خانواده ستار، سنگ مزار این شهید را به آنجا سفارش داده بودند؛ مسئول کارگاه را مورد بازجویی قرار داده و وی را مجبور به نشان دادن برگه ثبت سفارش خانواده، برای نظارت و اصلاح عناوین و اشعار روی سنگ مزار ستار؛ نموده اند.
از طرف دیگر طبق گزارش دریافتی، چندی پیش به دستور قاضی پرونده، پدر ستار که به علت کشته شدن فرزندش دچار شوک و آسیب شدید روانی شده بود، برای مداوا در یکی از بیمارستان های تهران بستری نمودند. این اقدام نسبتا خیرخواهانه، باعث بروز نگرانی هایی در رابطه با کسب رضایت نامه از پدرستار، بدون اطلاع دیگر اعضای خانواده وی، گردیده بود. متاسفانه روزگذشته و علیرغم عدم بهبودی، در اقدامی ناگهانی، پدر ستار از بیمارستان ترخیص و به منزل منتقل شده است. دلیل این اقدام عجولانه مشخص نیست.
به گزارش سحام، ماموران کلانتری، صبح دیروز با مراجعه به منزل ستار بهشتی، از آنها خواسته بودند که پلاکارد مربوط به چهلمین روز مراسم ستار را از جلوی منزل بردارند که این درخواست ماموران با مخالفت شدید خانواده مواجه شده بود.
با توجه به اقدامات انجام شده از سوی نهادهای امنیتی، مسئله برگزاری چهلمین روز درگذشت این وبلاگ نویس، درهاله ای از ابهام است. نهادهای خاص سعی در امنیتی نمودن این مراسم دارند و به دنبال بهانه برای لغو آن هستند.
بنا به اطلاعیه ای که سحام آن را منتشر کرده، از عموم مردم خواسته شده تا فردا، ۲۳ آذرماه از ساعت ۳ تا ۵ بعد از ظهر بر مزار این شهید مردمی، حضور و خانواده وی را در این مراسم همراهی کنند.
بنا به این گزارش؛ محل برگزاری مراسم چهلم ستار در مکان دفن وی واقع در امام زاده محمد تقی رباط کریم(واقع در رباط قدیم)؛ قطعه ۷، ردیف۳، شماره ۱۱، خواهد بود.
 

مخیل کردن پدر یک زندانی سیاسی هموطن بلوچ بین اعدام فرزندش و یا مصاحبه تلویزیونی علیه وی

مخیل کردن پدر یک زندانی سیاسی هموطن بلوچ بین اعدام فرزندش و یا مصاحبه تلویزیونی علیه وی


بنابه گزارشات رسیده به « فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران » فشارها و تهدیدات محمد مرزیه دادستان زاهدان علیه خانواده های زندانیان سیاسی بلوچ برای انتخاب بین اعدام فرزندان آنها و یا شرک در  مصاحبه های تلویزیونی علیه فرزندانشان.
طی روزهای گذشته محمد مرزیه  دادستان ولی فقیه آخوند علی خامنه ای در زاهدان چندین بار آقای محمدرضا ریگی را احضار نموده و او را تحت فشارهای زیادی قرار داده است که باید در مقابل دوربین تلویزیون قرار گیرد و آنچه که به او گفته می شود بر علیه فرزندش که محکوم به اعدام است را تکرار نماید.
محمد مرزیه آقای محمدرضا ریگی را تهدید کرده است که در صورتیکه حاضر به مصاحبه تلویزیونی علیه فرزندش نشود او را اعدام خواهد کرد.
عبدالواهب ریگی  که در سن ۱۷ سالگی دستگیر شده بود به اعدام محکوم شده است او مدتی زیادی به زندان قزوین تبعید شده بود و ۲ هفته ای است که به دلیل انتشار خبر تبعید این نوجوان به بند۱ معروف به بند نوجوانان زندان زاهدان منتقل شده است و از زمان بازگرداندن این زندانی سیاسی به زندان زاهدان تهدیدات و فشارها علیه پدر این زندانی سیاسی تشدید یافته است.
لازم به یادآودی فرزند دیگر این خانواده عبدالباسط ریگی که یک فعال اینترنتی بود مدتی پیش همراه با ۲ زندانی سیاسی هموطن بلوچ در زندان زاهدان اعدام شدند.


افرادی که  در سرکوب خونین مردم بلوچستان و اعدام زندانیان سیاسی هموطن بلوچ نقش دارند، محمد مرزیه دادستان زاهدان،سرهنگ ذاکری از مقامات امنیتی استان،سردار پاسدار بشیر احمد ریگی که گفته می شود نفر چهارم امنیتی استان می باشد و همچنین مه گلی رئیس شعبه ۱ دادگاه انقلاب زاهدان می باشد این فرد تما می احکام اعدام و احکام سنگین  را علیه زندانیان سیاسی بلوچ را صادر می کند.تمامی زندانیان سیاسی هموطن بلوچ در شعبه ۱ دادگاه انقلاب زندان زاهدان توسط فردی به نام مه گلی محاکمه و محکوم می شوند. نامبردگان بطور سیستماتیک و سازمان یافته مشغول جنایت علیه بشریت در استان سیستان و بلوچستان می باشند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ، احضار،بازجویی ، تهدید ، تحت فشار قرار دادن و مخیل کردن خانواده های زندانیان سیاسی هموطن بلوچ بین انجام مصاحبه تلویزیونی علیه فرزندانشان و یا اعدام آنها را محکوم می کند  و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی برای پایان دادن به جنایت علیه بشریت در ایران  خواستار ارجاع پرونده رژیم ولی فقیه  آخوند علی خامنه ای به مراجع قضایی بین المللی است.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
۲۱ آذر ۱۳۹۱ برابر با ۱۱ دسامبر ۲۰۱۲
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید
دبیر کل ملل متحد آقای بان کی مون
کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد
سازمان عفو بین الملل


www.hrdai.net
Tel.:0031620720193
خانم ستوده در این پیام ضمن بر شمردن دلایل اعتصاب غذای اعتراضی خود نوشته است: "كافی است به خاطر داشته باشیم از بین 36 زنی كه در بند زندانیان سیاسی تحمل حبس می‌نمایند، بستگان درجه یك 13 تن از آنان یا در زندان و یا تحت تعقیب‌اند و این رقم بیش از یك سوم زنان زندانی سیاسی را تشكیل می‌دهد. در این میان هستند كسانی كه بیش از یك عضو خانواده‌شان در زندان یا تحت تعقیب‌اند."

رضا خندان، همسر نسرین ستوده، روز سه شنبه در صفحه فیس بوک خود نوشت :
این یادداشتی است از طرف نسرین برای ما و شما دوستان عزیزتر از جان، كه 49 روز در نگرانی و اضطراب در كنار هم، ولی با امید سپری كردیم:

سخنی با هموطنانم
آیا مجازات خانوادگی اتفاقی است؟
49 روز در اعتراض به مسایل مختلف و از جمله مجازات خانواده‌ام در اعتصاب غدا بوده‌ام. در این مدت نگرانی‌های زیادی به وجود آمد كه همگی از سر لطف و محبت به یك خواسته‌ی عمومی بوده است و آن یك "نه" بزرگ به مجازات خانوادگی است.

وظیفه‌ی خود می‌دانم تا مراتب سپاس و قدردانی خود را تقدیم اشخاصی نمایم كه با لطف و محبت خاص خود به موضوع توجه كرده بودند.

از جریانات عمومی و اجتماعی، به ویژه مادران عزادار كه فرزندان‌شان را در جنبش سال 88 از دست دادند و اینجانب افتخار وكالت تعدادی از آنها را به عهده داشتم تا مادران صلح و فعالان جنبش زنان، از زندانیان سیاسی كه افتخار تحمل حبس در كنار آنها را دارم و از هم‌بندیان عزیزم كه در طی این مدت ناملایمات مربوط به اعتصاب غذای مرا تحمل كردند و البته همسر و دختر كوچكم كه رنج فراوانی را تحمل كردند.

از فعالان حقوق بشر در سراسر جهان، از مهاجران ایرانی كه پس از جنبش سال 88 نشان دادند تا چه اندازه حضورشان منشا خدمات ارزنده‌ای برای احیای حقوق بشر و دمكراسی در ایران است.

از كسانی كه از حقوق و آزادی‌های فردی‌شان استفاده كردند و مرا و خانواده‌ام را در خواسته‌ای كه ظاهرا به خانواده‌ی كوچك ما محدود می‌شد، تنها نگذاشتند.

افرادی كه شجاعانه و با تصمیم شخصی‌شان در اعتصاب غذای من مشاركت كردند و البته مرا نیز در تجربه‌ی نگرانی عمومی از اعتصاب غدا شریك كردند آنها به من فهماندند كه چگونه اعتصاب غذای یك انسان، دیگری را نگران می‌كند. اقدام آنها مسئولیت سنگین‌تری را برای من به همراه آورده بود زیرا آنها در حمایت از تصمیم من دست به اعتصاب غذا زده بودند.

از فعالان حقوق بشر در سراسر جهان كه مرا در ایستادگی و مقاومت یاری نمودند و من هر بار با خود می‌اندیشیدم كه در آن سوی اقیانوس‌ها، انسان‌های شریفی هستند كه در پاس‌داشت ارزش‌های والای انسانی با من همدردی میكنند و تحمل این بار سنگین را بر من و خانواده‌ام هموار می‌نمایند.

می‌دانم از اعتصابم نگران بودید، می‌خواهم بدانید من نیز بابت همه‌ی نگرانی‌ها و دلواپسی‌های‌تان نگران بودم.

اما چرا حاضر نبودم به اعتصابم پایان دهم؟

من در كنار موكلانم و دهها زندانی سیاسی كه صرفا به دلیل شرافتمندانه‌ترین اعمال‌شان در زندان هستند روزهای هرچند دشوار اما پرارزشی را می‌گذرانم.

در كنار فعالان مدنی، سیاسی و زندانیان عقیدتی، هموطنان بهایی و مسیحی‌ام كه افتخار وكالت برخی از آنان را داشته‌ام و اكنون نیز با افتخار با آنان تحمل حبس می‌نمایم، كسانی كه صرفا به دلیل زیستن بر اساس اعتقادشان به احكام غیرعادلانه‌ای محكوم شده‌اند. اما آنان پس از همه‌ی مظالم به مجازات‌های خانوادگی روی آوردند. ابتدا همسرم را تحت تعقیب قرار دادند، سپس پرونده‌ی جدیدی برای او تشكیل دادند. بعد از بازداشت خانواده و كودكانم، هرچند، چند ساعته، مجددا پرونده‌ی جدیدی برای دختر 12 ساله‌ام تشكیل دادند و سپس در اقدامی عجولانه او را به مجازات ممنوع الخروجی رساندند.

دختر من مثل هر كودكی و نه بیشتر از كودكان دیگر، حق دارد در این سنین فراغ از ترس و تهدید مجازات، زندگی كند. پیش از این افتخار دفاع از بسیاری از كودكان سرزمین‌ام را داشته‌ام. مجازات كودكان مطلقا ممنوع است چه رسد به مجازات‌های سیاسی به خاطر والدین‌شان.

اما البته این مجازات خانوادگی مختص من و خانواده‌ام نبوده است. برای بیان گستره‌ی این روش غیرعادلانه كافی است به خاطر داشته باشیم از بین 36 زنی كه در بند زندانیان سیاسی تحمل حبس می‌نمایند، بستگان درجه یك 13 تن از آنان یا در زندان و یا تحت تعقیب‌اند و این رقم بیش از یك سوم زنان زندانی سیاسی را تشكیل می‌دهد. در این میان هستند كسانی كه بیش از یك عضو خانواده‌شان در زندان یا تحت تعقیب‌اند.

در اعتراض به مجازات‌های خانوادگی كه مجازات خانواده‌ی من نیز یكی از نمونه‌های آن بوده است، دست به اعتصاب غدا زدم. امیدم به آن است كه مجازات‌های خانوادگی از سیاست‌های تهدید و فشار حذف گردد.

بار دیگر از همه‌ی اشخاصی كه در این راه با همدلی‌های مداوم خود، مرا تنها نگذاشتند مراتب سپاس و قدردانی صمیمانه‌ی خود را تقدیم می‌نمایم و اطمینان خود را از نتیجه‌ی راهی كه به عدالت و قانون و دموكراسی ختم می‌شود، اعلام می‌دارم.

به امید آزادی و رهایی
نسرین ستوده

بهروز سورن: نیمه شب نوشته ها – 30 – جنون وجنایت , همه جا

بهروز سورن: نیمه شب نوشته ها – 30 – جنون وجنایت , همه جا


فردی که تخصص اش! تبر زدن بوده برای قطع دست این فردمجبور می شود که دو بار تبر را فرود آورد  که با اعتراض و هو کردن زندانیان عادی روبرو می شود.جوان پیش از فرود امدن ضربه اول بیهوش می شود و تعدادی از حضار  نیز از مشاهده این صحنه دهشتناک دچار حالت تهوع و استفراغ می شوند. اینهمه از معجزات! و نعمت های حکومتی است مذهبی – قرون وسطائی که تصویر زشت آن در خاطره ها خواهد ماند. با گذشت زمان متوجه مسائلی می شدیم که پیش از آن هرگز نمی شناختیم. تعداد زیادی از جوانان و نوجوانان به اتهام شرکت در جشن و پارتی های خصوصی دستگیر شده بودند. سپاه بر اساس عادات و تمایلات همیشگی خود از آنان بعنوان باند! کشف شده نام برده و همه آنان را به زندان منتقل می کند.

در بخش قبلی گفته شد که:
در یکی از روزها عده ای از زندانیان عادی و یک بند سیاسی را به ورزشگاه سرپوشیده زندان برای تماشای یک نمایش بردند. زندانیان در ابتدا همه تصور می کنند که نمایشی عادی است. اما بعد متوجه می شوند که مراسم قطع دست پسر جوانی است که از گاوصندوق پدرش پول برداشته بود و پدرش که سرمایه داری در صفوف سربازان امام بوده است رضایت نمیدهد و طبق احکام فقهی مجازات این جوان قطع دست است.

ادامه:
فردی که تخصص اش! تبر زدن بوده برای قطع دست این فردمجبور می شود که دو بار تبر را فرود آورد  که با اعتراض و هو کردن زندانیان عادی روبرو می شود.جوان پیش از فرود امدن ضربه اول بیهوش می شود و تعدادی از حضار  نیز از مشاهده این صحنه دهشتناک دچار حالت تهوع و استفراغ می شوند. اینهمه از معجزات! و نعمت های حکومتی است مذهبی – قرون وسطائی که تصویر زشت آن در خاطره ها خواهد ماند. با گذشت زمان متوجه مسائلی می شدیم که پیش از آن هرگز نمی شناختیم. تعداد زیادی از جوانان و نوجوانان به اتهام شرکت در جشن و پارتی های خصوصی دستگیر شده بودند. سپاه بر اساس عادات و تمایلات همیشگی خود از آنان بعنوان باند! کشف شده نام برده و همه آنان را به زندان منتقل می کند. جوانانی که پانزده تا هجده ساله  و هم کلاسی در مدرسه, که برای رقص و شادی در یک مجلس میهمانی شرکت کرده بودند. از اتهامات آنان رقص بریک بود که برای زندانیان سیاسی قدیمی تر ناشناخته بود. البته بعدا کاشف بعمل آمد که نوعی رقص خارجی است!
بعلت سن و سال پائین این جوانان و نوجوانان و همچنین ابعاد سیاسی دادن به موضوع و ایجاد رعب و وحشت در میان آنان, این افراد به بندهای سیاسی منتقل شدند و تماس و حرف زدن آنان با زندانیان سیاسی ممنوع شده و ضربات شلاق و احکام دراز مدت تا ده سال برای آنان درنظر گرفته شد.
در مراسم استقبال از زندانیان سیاسی دوره ستمشاهی شخصا حضور داشتم و شاهد استقبال پر شکوه خانواده ها و مردم در جلوی زندان قصر بودم. استقبالی با شکوه و کم نظیر از زندانیان سیاسی که بر روی شانه مردم به قسمت های انتهائی جمعیت منتقل می شدند و پاسخی شایسته در آن لحظات و در برابر مبارزه و مقاومت قهرمانانه و انقلابی خویش از مردم می گرفتند که طبعا در شرایط اعتلای انقلابی صورت می گرفت.
شرایطی که توده های عاصی و معترض زنجیرهای استبداد و خفقان و سانسور را درهم شکسته و سایه سیاه پلیسی ساواک را محو کرده بودند. اما در شرایط سرکوب و قتل عام زندانیان در رژیم فقهای حاکم و در صورت آزادی زندانی سیاسی نه تنها استقبالی از آنان صورت نمی گرفت و به یک دلیل ساده که در صورت وقوع آن همه به توپ و تیربار بسته می شدند, بلکه روابط اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جامعه و متاثر از رعب و وحشت ایجاد شده, زندانی سیاسی اولا در انزوای کامل اجتماعی بیرون می آمد و دوما زندانی پس از رهائی در سایه  و با کمترین حقوق انسانی  و اجتماعی قرار می گرفت.
زندانی سیاسی برای یافتن کار و شرکت در فعالیت های جامعه مجبور به اختفای گذشته پر درد و رنج خود بود. از امکان کار در ادارات و استخدام رسمی, ادامه تحصیل در دانشگاه ها, دستیابی به جواز کار مستقل و ... محروم می شد.
بی شمار قید و بند ها زندانی سیاسی آزاد شده رامحدود کرده و وی را در منگنه ای تنگ قرار می دادند. از جانب دیگر آزادی وی به معنی و مفهوم آزادی و خلاصی و رهائی از چنگال رژیم نبود. هر روز و هر لحظه امکان دستگیری مجدد وی بنابر مقتضیات سیاسی حاکم از طرف رژیم میرفت. در بسیاری موارد معرفی های هفتگی و بعدها ماهانه تعیین شده بود و زندانی آزاد شده هرگز خویشتن را خارج از دایره خطر و رها از زنجیرهای اسارت و بردگی و آزاد از شکنجه های روحی و روانی نمی دید.
در زمان معرفی به کمیته یا سپاه محل دوباره جشم بند میخورد و برگه بازجوئی در برابر وی قرار داده می شد. چشم بند و برگه بازجوئی دو شاخص اصلی دوران سیاه دستگیری ها و شکنجه ها بودند و زندانی آزاد شده! در روز معرفی هرگز از بیرن آمدن دوباره از مکان مقرر شده اطمینان نداشت.
با در نظر کرفتن این مختصات طبیعی بود که تنها امکان برخورداری از حقوق اولیه طبیعی و انسانی برای آزادشدگان, خروج از محدوده دست اندازی جنایتکاران حاکم بنظر می آمد. و طیف وسیعی از آنان متناسب با شرایط خود مهاجرت را بر گزیدند.
مهاجرت با پیکر و روحی که له و لورده شده به ناکجا آبادهایی که در بطن خودجز محرومیت در غربت, دوری از خانواده ها و دوستان و ترک سرزمین خود و تبدیل شدن به انسانهای درجه دوم و سوم معنی و مفهومی نداشت.
در قلب تمدن اروپائی حتی میان انسان آسیائی پناهنده و پناهندگان متعلق به اروپای شرقی تفاوت گذاشته می شود.پناهنده اروپای شرقی با رنگ چشم های روشن اش و پوست سفیدش و موهای بلوندش, خودی محسوب می شود و آسیائی چشم بادامی و ایرانی و عرب مو مشکی غریبه بحساب می آیند.
طیفی وسیع از زندانیان سیاسی به دلایل متفاوت در داخل کشور ماندند و در مقاطع دیگر دستگیر و طعمه توحش خونخواران زمانه شدند و یا برای خروج از تیر رس آنان زندگی مخفی در پیش گرفتند.
در طول زندگی در زندان اخبار و اطلاعاتی بدستمان می رسید که تمامی ازشرایط سخت زندگی زندانیان پس از آزادی حکایت میکرد. جمهوری اسلامی بحرانهای اقتصادی و اجتماعی راو شرایط فلاکت باری رابه مردم کشور تحمیل کرده بود که آزادشدگان شاید بیش از دیگران با مشکلات ان روبرو بودند. اخبار آن بدرون زندان میرسید. این موضوعات  نوعی نگرانی و هراس از دنیای خارج از زندان در بین زندانیانی که در آستانه اتمام حکم و آزادی قرار داشتند, ایجاد کرده بود.و به گفتگوئی همگان تبدیل شده بود. دنیائی در اندازه های زندانی بزرگتر و به درندگی نظام سرمایه داری آغشته به خشونت و تحجر, تصویری بود که زندانی از بیرون داشت.

برای آخرین بار جمله وسایلت را جمع کن را شنیدم اشک ریزان هم بندی هایم را در آغوش گرفتم و از بند خارج شدم, به سمت اتاق اداری سپاه مستقر در زندان و برای امضاء تعهد نامه عدم خروج از کشور رفتم. تعهد نامه را که نداستم چیست و کدام جملات بی محتوائی را در خود حک کرده است و اهمیتی نیز برایم ندارد و نداشت, امضا کردم و در حالیکه مادر پیر و خسته ام و اعضائی از خانواده منتظرم بودند از زندان بالا ( دستگرد ) خارج شدم. پیش از آن خانواده ام وثیقه پولی, سندخانه و 3 ضامن امضائی برای آزادیم تدارک دیده بودند.
سیمای شکنجه