۱۳۹۴ بهمن ۲۳, جمعه


ه‍.ش. ۱۳۹۴ بهمن ۱۷, شنبه

دكتر محمد ملكي از ماجراي بازداشت خشونت آميزشان مي گويد!

دكتر محمد ملكي در گفتگو با راديو ندا با شرح ماجراي بازداشت خشونت آميزشان توسط نيروهاي لباس شخصي در پي اقدام زيست محيطي جمع كردن آشفال هاي خيابان ، گفت : '' من تا آخرين نفس با اين استبداد [ حاكم ] مبارزه  مي كنم و براي آزادي مردم تلاش خواهم كرد! ''


Iran فیلم هموطن کفن پوش با خانواده اش در خیابانهاي تهران با فریاد مرگ بر...

براساس پایشی که انجام شد؛ ۳ درصد از آبادی‌های کشور در ضریب ۹ محرومیت، ۱۴ درصد در ضریب ۸، ۲۲ درصد در ضریب ۷، ۳۴ درصد در ضریب ۶ و تقریبا نزدیک به ۳۰ درصد آبادی‌های ما در مناطق برخوردار قرار دارند.
: در این پیمایش مشخص شد؛ از ۵۵ هزار خانوار روستایی تحت پوشش کمیته امداد، ۳ درصد در ضریب ۹، ۱۷ درصد در ضریب ۸، ۲۹ درصد در ضریب ۷و ۵۲ درصد در ضریب ۶ قرار دارند، به بیان دیگر هرچه محرومیت بیشتر شده، تعداد خانوار تحت پوشش کمتر شده است.
 دهستان‌های واقع در ضریب ۹ محرومیت –این ضریب نشانگر بیشترین میزان محرومیت است- مربوط به مرز‌هایمان است، خاطرنشان کرد: این موضوع نیازمند توجه بیشتری است، زیرا اگر به صورت بهینه و خوب خدمت‌رسانی در این مرز‌ها را انجام ندهیم از چند جهت دچار ضرر می‌شویم که یکی از این مباحث مربوط به امنیت ملی است، زیرا مرز، اولین لایه مواجهه با بیگانگان است.

 دراستان سیستان و بلوچستان دهستان‌هایی واقع در ضرایب مختلف ۶، ۷، ۸، ۹ وجود دارد و همچنین جنوب استان کرمان، استان هرمزگان، استان خراسان جنوبی، قسمت‌هایی از استان ایلام و آذربایجان بیشترین تعداد روستاهای واقع در ضریب ۸ و ۹ محرومیت را دارند.
 در اکثر نقاط کشور ضریب محرومیت روستا‌ها ۶ است که نشانگر محرومیت کمتر است؛ گفت: نیازسنجی در بخش‌های مختلف مورد نیاز اعم از تحصیلی، مشاوره‌ای، اشتغال، مسکن و نیازهای دیگر احصا شده 

رنانی سپس به شرح مفصلی از شاخص های فروپاشی اقتصادی و اجتماعی و بن بست سیاسی در جامعه ی ایرانی پرداخته و در جایی بیان می کند:

اقتصاددان وابسته به رژیم محسن رنانی، اخیرا در نامه ای

 به شورای نگهبان نقش زنگ خطر را، برای که برای او و امثال


 وی در نظر گرفته اند، ایفاء می کند.

 او در نامه ای به شورای نگهبان 



نسبت به وخامت واقعی اوضاع برای نظام مطلوبش به

 شدتهشدار داده و می گوید:



« من البته از پا ننشستم و آنچه امروز و در این نوشتار 

می‌گویم را سه ماه است در مجامع مختلف علمی،


 مدنی و صنفی به زبانهای 


مختلف گفته‌ام و اکنون نیز به گونه‌ای دیگر و خطاب به 


اعضای مهم‌ترین نهاد درگیر در انتخابات بیان می‌کنم .

 امید که اگراندکی 

صدق و ذره‌ای احتمال درستی در آن یافتید جدی بگیرید و 


مگذارید جامعه‌ی خسته و اقتصاد افسرده‌ی ما در دام تازه 

ای از بی ثباتی و زمین‌گیری گرفتار شود.»


رنانی سپس به شرح مفصلی از شاخص های فروپاشی

 اقتصادی و 

اجتماعی و بن بست سیاسی در جامعه ی ایرانی پرداخته

 و در جایی بیان می کند:



«اما نگرانی اصلی من چیست؟ به گمان من انتخابات 


اسفند ۹۴ می‌تواند به یکی از بدترین و 


خسارت¬بارترین انتخابات¬های بعد از



 انقلاب تبدیل شود. حتی اگر تنش¬های آن بسیار کمتر از 


انتخابات‌های گذشته باشد فرایند واگرایی و فضای تنش و 


بی‌ثباتی که در حال پدیداری است،

 به خاطر حساسیت شرایط امروز، هم 



آینده اقتصاد آینده ایران، هم آینده دولت یازدهم و هم آینده 

نظام 

سیاسی و حتی محتمل است که آینده ملت ایران را تحت 


تاثیر قرار دهد.»

رنانی ادامه می دهد:


« من نگران اینم که انتخابات اسفند ۹۴ نه تنها اقتصاد ایران


 را وارد گرداب فروبلعنده 

تازه‌ای از بی‌ثباتی فضای کسب‌وکار کند بلکه حتی به طور 


بالقوه می‌تواند فرآیند تکاملی


دموکراسی را در جمهوری اسلامی متوقف کند و حتی روند 


آن را معکوس کند.»


این اقتصاددان وابسته به مافیای رفسنجانی وباند اصلاح 

طلبان، که 

ماموریت یافته پیام نگرانی های برخی از جریان های درون 


نظام را به گوش «برادران قاچاقچی» برساند،

 سپس به ارائه ی سیاهه ی


 بلندی از خطرات و معضلات ساختار اقتصادی، سیاسی 


کشور می پردازد و در جایی تعارف ها


 را کنار گذاشته و برای برادران سپاهی


 شورای فرماندهی سپاه روشن می کند که:


«بزرگان کشور، شما اکنون دو راه دارید. یا تلاش کنید که به

 هر 


قیمتی از ورود مجدد رقیب به بازی سیاست جلوگیری کنید


که این 


به منزله زدن سوت یک بازی حذفی جدید در انتخاباتِ در 


پیشِ رو 


است؛ و یا این که اجازه دهید شرایط یک بازی منصفانه


 فراهم آید و 


لوازم مشارکت حداکثری جامعه را مهیا کنید و موجب شکل



 گیری یک وفاق عمومی تازه و همبستگی


 ملی برای کمک به عبور 


عقلانی کشور از بحران های در پیش رو شوید. چرا که

 تلاش برای حذف رقیب و آغاز یک بازی حذفی جدید


 می‌تواند آخرین انرژی‌ باقی مانده برای هر 



دو تیم را و برای کل جامعه را مستهلک کند و



مقدمات یک سقوط اقتصادی فراگیر را برای کشور فراهم 


آورد. کهدر این صورت هر دوجناح و کلجامعه
  

 ایران خسارت خواهد دید.»

«بزرگان کشور، این خطا را تکرار نکنید و مراقب باشید که در انتخابات اسفند ۹۴ یک بازی 

حذفی تازه را در کشور کلید نزنید که اگر چنین کنید این بازیِ تازه، خطری و خسارتی 

دهها برابر بازی حذفی پیشین خواهد داشت و آینده کشور را به

 کلی دگرگون خواهد کرد.»اما خواننده ی کنجکاو از خود می پرسد که این خطر که چنین 

هشدار شدیدی را لازم کرده 


است چیست؟ از زبان خود وی بشنویم:


] آن چه آمد[«…شرایطی را به‌وجود خواهد آورد که یک جرقه، یک حادثه، یک مرگ 

ناگهانی، یک اعتراض پیش‌بینی نشده، یک انفجار، یک اعتراض، یک تحصن، یک سخن 


نابه‌جا و یک حرکت نامعقول می‌تواند امواجی از بحران اجتماعی نظیر اعتراضات فقرا و 

حاشیه‌نشینان و پابرهنگان را برانگیزاند.»

« اگر ما با شورش پابرهنگان روبه رو شویم دو راه داریم. یا سکوت کنیم و شاهد درهم

 ریزی باشیم یا دست به سرکوب خشونت‌بار بزنیم. تفاوت اعتراضات گروههای نخبگان 

مانند روشنفکران و دانشگاهیان و حتی شورش‌های مدنی که طبقه متوسط شهری در 

آنها مشارکت دارد با شورش‌ پابرهنگان این است که دو مورد اولی رهبری پذیر است. 

یعنی آنان نوعی سازمان غیررسمی مدنی دارند و افرادی را به عنوان رهبری خود 

می‌پذیرند. پس با درخواست رهبرانشان به خانه باز می‌گردند یا وارد یک فرایند گفت و گو 

و تعامل و مصالحه می‌شوند. اما وقتی فقرا و حاشیه نشینان و پابرهنگان که وضعیتشان 

محصول ناکارایی مدیریتی ما در چهار دهه گذشته است اعتراض و شورش می‌کنند، 

رهبری پذیر و مدیریت‌بردار نیستند. آنان وقتی شورش خود را آغاز کردند یا تا دستیابی به

 نتیجه ادامه می‌دهند یا وارد فرایندی خسارت بار می‌شوند. یعنی فرایند گفت‌و‌گویی 

شکل نمی‌گیرد.»


مکانیزم ها و خصوصیات شورش های محرومان فریاد را به آسمان می رساند:

«اگر پلیس آنان را بزند آنان نیز سنگ و چوب برمی‌دارند و اگر به آنان شلیک شود آنان نیز

سلاح های سرد و گرم بیرون می‌آورند. جمهوری اسلامی یک بار در اوایل دهه هفتاد

 شمسی در اسلام شهر، اراک، قزوین و مشهد با شورش محدود پابرهنگان رو‌به‌رو شده 

است و می‌داند چقدر خسارتبار است. خسارتهای فیزیکی و اقتصادی هر یک از این 

شورش های محدود (نظیر شکستن و آتش زدن اماکن دولتی و عمومی) بسیار فراتر از 

خسارتهای کل اعتراضات مدنی سال ۸۸ بود.»


 رنانی برای یادآوری نقش تاریخی پاسداران سیاسی نظام (اصلاح طلبان) به ذکر یک 


نمونه ی شناخته شده از خدمت تاریخی آنها برای حفظ نظام مطلوبشان می پردازد:

«یادمان نرود که در سال ۱۳۷۸ فقط دانشجویان شورش کردند و چند روز بخش‌هایی از 

تهران از کنترل خارج شده بود و کل تهران ملتهب بود. با این حال دانشجویان رهبری پذیر و 

مذاکره پذیر بودند و در نهایت هم همین مذاکرات ماجرا را ختم کرد. در اعتراضات پس از 

انتخابات ۸۸ نیز طبقه متوسط شهری اعتراض کردند که چند ماه کل کشور در التهاب و 

بحران بود. با این حال آن اعتراضات نیز هم رهبری پذیر بود و هم کنترل شده و خسارتی 

متناسب با وسعتی که داشت، نداشت. اما اگر میلیون ها بیکار، حاشیه نشین و فقیر 

دست به اعتراض بزنند و شورش پابرهنگان شکل بگیرد آنان دیگر آنان نه مذاکره پذیرند و 

نه رهبری پذیر. آنان هدف روشنی نخواهند داشت آنان فقط وضع موجود را نمی‌خواهند و

 تا در‌هم ریزی وضع موجود به شورش خویش ادامه می‌دهند.»



 


مهدی بيا!مهدی بيا ! ايران شده گلستان

ماريا کالاس ! جاودانه صدای که هرگز نخواهد مرد

گارسيا لورکا:دريغا عشق که شد باز نيآمد! شاملو

فدريکو گارسيا لورکا!در ساعت پنج عصر!با صدای شاملو

پيام شاهين نجفی! به هنرمندان! کاسه ليس قدرت

ابراهيم نبوی!چهره بارز يک بی شرم

12 février 2016
Article en PDF : Enregistrer au format PDF

On ne peut qu’encourager la justice burkinabè d’aller jusqu’au bout de sa détermination à démasquer et à punir tous les commanditaires, auteurs et complices de ce putsch manqué. Pour sa part, Le Journal de l’Afrique a choisi de s’intéresser au Burkina Faso, mais autrement. Nous aurions pu revenir sur cet imbroglio juridico-politique. Nous aurions également pu nous intéresser à l’attentat terroriste qui a fait 30 morts innocents au pays des « Hommes intègres ». Mais nous avons choisi de vous parler d’une pratique qui plombe l’avenir des Burkinabès sans pour autant faire la une des journaux : le pillage de l’or.

Source : Investig’Action

رقابت سیاسی
Political Fight, Iranian Style
پدر محمد مختاری،جوان جانباخته راه آزادی ایران ، ومزار 

پسرش . امروز صبح تهران ، بهشت زهرا .
پسوند سیاسی بر فعل غارت
مدتی پیش و در پی دومین دستبرد به خانه‌ی پدرومادرم در سال جاری به تهران آمدمروزهاست که در این خانه به سامان‌دهی اشیاء مشغول بوده‌ام، به بازسازی تصویر این مکان که یادآور زندگی و قتل داریوش و پروانه فروهر و نمادی از تاریخ تلاش و سرکوب دگراندیشان در سرزمین ماست.
آنچه هربار در دستبرد به این مکان رخ می‌دهد در تداوم قتل صاحبان این خانه و این اشیاء انجام می‌شودهربار رد خشونت و بی‌حرمتی بر این مکان می‌افتدهر بار اشیاء روی زمین ریخته می‌شوند، دستمالی می‌شوند، زیر پا می‌روند، مچاله و کج‌ومعوج می‌شوند، با پا و دست به این سو و آن سو پرتاب می شوند، می‌شکنند و بی‌حرمت و بی‌اعتبار، تصویرشان به تلنباری از آشغال می‌ماندهربار چیزهایی از پیکره‌ی این مکان کنده می‌شوند، نیست می‌شوند.
هفده سال پیش، ده روز پس از قتل داریوش و پروانه فروهر و در حالیکه ماموران رسیدگی به پرونده‌ی قتل همچنان پافشاری داشتند که جنایت از سوی دزدان حرفه‌ای یا آشنایان سیاسی پدرومادرم انجام گرفته است، خانه‌مان به برادرم و من تحویل داده شد.
چند روز پیش از آن به اصرار و به همراه مأمور اداره‌ی آگاهی از خانه بازدید کوتاهی کرده بودمدر آن هنگام اتاق‌های خانه وضعیت غیرعادی نداشتند، الا راهرو و آن دو اتاقی که قتلگاه پدرومادرم شده بودنداما هنگامی‌که خانه به ما تحویل داده شد هیچ گنجه و کشو و قفسه‌ای نبود که محتویاتش بیرون ریخته نشده باشد، هیچ جایی نبود که به‌هم ریخته نشده باشد؛ تصویر آشکاری از تجاوزدر همان یورش بود که بخش بزرگی از آرشیوها و سندها و دست‌نوشته‌های سیاسی پدرومادرم به همراه چندین شیئ گرامی مانند گردن‌آویز مادرم که تصویر چهره‌ی مصدق در قاب کوچک آن بود و حلقه‌ی ازدواج پدرم، به غارت رفتبعدها در پرونده‌ی قتل گزارش کوتاهی از یک مأمور نیروی انتظامی، که از سوی اداره‌ی آگاهی به نگهبانی خانه گماشته شده بود، دیدم که گویای چگونگی این تفتیش و غارت بود.او نوشته بود که چند تن از گماشتگان اطلاعات ناجا مقدار زیادی کاغذ درون چندین کارتن به‌وسیله‌ی یک وانت از خانه خارج کرد‌ه‌انداین گزارش ضمیمه‌ی پرونده بودبی‌شک این مصادره طبق یک دستور و با ارائه‌ی یک حکم انجام شده بوداما هیچگاه توضیحی درباره‌ی این حکم، چرایی آن و دستوردهنده‌ی آن به ما داده نشدپیگیری‌ها برای بازپس‌گرفتن آنچه برده شده بود هم به نتیجه نرسیدغارت میراث فروهرها از آنجا آغاز شد.
از همان روزهای نخست پس از قتل، که آشنا و غریبه برای ابراز همبستگی و همدردی به این خانه می‌آمدند، دو جایی که پدر و مادرم به قتل رسیده بودند، آن تکه زمین در طبقه‌ی بالای خانه که پیکر بی‌جان مادرم رویش افتاده بود و آن صندلی چوبی در اتاق کار که پدرم را روی آن کشته بودند، به مکان‌هایی بدل شدند برای یادآوری و ادای احترامسال‌ها بر آن صندلی خالی عصای پدرم تکیه زده بود، عصایی فلزی و سبک که به یادگار از دوستی برایش مانده بود و به هنگام مرگ با آخرین نفس‌هایش از دست‌اش افتاده بود روی زمین.حالا اما این عصا به غارت رفته و جای آن خالی مانده است.
آنجا که پیکر بی‌جان مادرم روی زمین افتاده بود، در اتاق نشیمن طبقه‌ی بالا، گلیمی پهن بود که لکه‌ای از خون او بر آن ریخته بود.سال‌ها بود که این گلیم تا شده بود زیر یک پرچم که همانجا روی زمین پهن بود و روی‌ آن قاب عکسی قرار داشت که مادرم از درون‌اش لبخند می‌زددر دستبرد اخیر قاب عکس شکسته و گلیم هم در حیاط خانه افتاده بوده استحالا این گلیم را از این خانه برده‌ایم تا مبادا به سرنوشت آن عصا دچار شود، مبادا به دست بدخواهان بیفتد یا در بازار مکاره‌ای به پشیزی فروخته شود.
در همان روزهای نخست پس از قتل، دوستی یک نقاشی از مادرم کشیده بودتابلوی بزرگی از رنگ‌وروغن که در انتهای اتاق پذیرایی روی طاقچه‌ای قرار داشت و در طول سال‌ها بسیاری از مهمانان این خانه کنار آن می‌ایستادند تا عکسی به یادگار بگیرندگوشه‌ای از قاب طلایی تابلو هم سال‌ها پیش به شعله‌ی شمعی که کنارش قرار داشت سوخته بوددر دستبرد اخیر این نقاشی را از قاب آن کنده و قاب و نقاشی را هریک به گوشه‌ای انداخته بودندحالا تابلو در این خانه نیست و هنوز نمی‌دانم آیا باید آن‌را به سر جایش برگرداند یا نه.جای خالی آن اما مثل سوراخی در دل این اتاق شده است.
کنار دیواری مشرف به آن تابلو، روی یک قفسه‌ی چوبی تصویر معرق‌کاری‌شده‌ای بود از یک عقاب که انگار خیز گرفته بود تا بپرداین تصویر را در نیمه‌ی دهه‌ی پنجاه دوست عزیز و گرامی پدرم دکتر عبدالرحمان برومند، که چند سال پیش از پدرومادرم قربانی قتل‌های سیاسی شد، به پدرم هدیه داده بودپشت آن روی برچسبی به خط خود چیزی نوشته بود و آرزوی پیروزی در پیکار برای آزادی و سربلندی ایران کرده بودحالا از این هدیه‌ی گرانقدر تنها ردی که بر دیوار انداخته، باقی مانده است.
روی همان قفسه‌ی چوبی یک مجسمه‌ی چینی سفید رنگ هم بود از یک عقاب بال‌گشوده، هدیه‌ی حسن شمشیری به پدرمعمر این عقاب در خانه‌ی ما از عمر من هم بیشتر بودمجسمه جان سالم به در برده است اما دیگر در این خانه نخواهد ماند تا شاید عمرش پایدار بماند.
کمی آن‌طرف‌تر تابلوی فرشی بود از چهره‌ی ستارخان که روزگاری در دهه‌ی چهل یک همبندی پدرم برای او در زندان بافته بودحالا قاب خالی مانده و چهره‌ی پرابهت ستارخان درون آن نیستاین یادگار ارزشمند هم به غارت رفته است.
از این یادگارهای زندان پرخاطره‌ترین‌شان در خانه‌ی ما یک جاجیم بود که دیگر کهنه و رنگ‌ورورفته شده بود و سه‌چهار سال پیش استادکاری سوراخ‌های کوچک آن را رفو کرده بوداین جاجیم کار دست یک همبندی پدرم در زندان قزل‌قلعه بودهنوز آن حرکت دست پدرم را به یاد دارم که به نوازشی روی جاجیم می‌کشید وقتی روی آن می‌نشست و با قدردانی از آن همبندی عزیزش می‌گفت که نامش را از یاد برده‌امسال‌ها بود که این جاجیم روی تخت پدرم افتاده بودحالا آن را به غارت برده‌اندتخت روانداز ندارد و نمی‌دانم چه چیزی می‌توان روی آن کشید.
فهرست آنچه از این خانه به غارت رفته است طولانی‌ست.بسیاری‌شان اشیائی بودند که روایتی با خود داشتند، از جنس زندگی صاحبانشان، روایتی از مبارزه‌ی سیاسی، از تاریخی که داریوش و پروانه فروهر زیستند و ساختندو من از خود می‌پرسم چگونه می‌توان روایت‌ها را به یاد آورد و بازگفت وقتی آن شئ که راوی آن روایت بوده است، نیست شده است؟ چگونه می‌توان حافظه داشت وقتی مکان یادآوری تکه‌تکه به غارت می‌رود یا از واهمه‌ی تجاوز و غارت در پستویی مخفی می‌شود؟ آنچه در غارت یا مخفی کردن بر ما تحمیل می‌شود فراموشی‌ست، محو شدن تاریخ استو من از خود می‌پرسم چگونه می‌توان تصویر این خانه را، که مکان یادآوری شده است، حفظ کرد وقتی تکه‌تکه اجزاء آن را حذف می‌کنند؟
هربار که این خانه را ترک می‌کنم روی اسباب‌ها پارچه‌هایی می‌کشم تا گردوخاک نگیرنددر دستبرد اخیر مقداری از این پارچه‌ها هم کم شده استلابد آنچه از این خانه غارت کرده‌اند را در این پارچه‌ها ریخته‌اند و بیرون برده‌اندتصویر چیزی که درون پارچه‌‌ای از این خانه بیرون برده می‌شود تداعی آن تنها عکسی‌ست که از شب قتل پدرومادرم منتشر شده استهمان عکس که لحظه‌ی حمل پیکر بی‌جان مادر یا پدرم را ثبت کرده استتصویر مردانی که با شتاب آنگونه تلنبار جسمی را درون پارچه‌ای از این خانه بیرون می‌برند، که انگار هیچ حق و حرمتی نداشته است؛ تصویر مجسمی از سربه‌نیست کردنحالا روزهاست که با این تداعی کلنجار می‌روم و از خود می‌پرسم چگونه می‌توان تکرار آن را جلوگیر شد؟ چگونه می‌توان از حق و حریمی دفاع کرد که نهادهای قدرت، آشکار و پنهان، آن را می‌شکنند و می‌شکنند؟ این پرسشی‌ست که تنها در یک عزم جمعی می‌توان پاسخی درخور برای آن یافت، زیرا تلاش برای ماندگاری مکان‌های یادآوری تاریخ دگراندیشان، مسئولیتی جمعی‌ست که تنها در همبستگی و همکاری ممکن خواهد شد.
از اولین نمادهایی که به یاد کشته‌شدگان در این خانه برپاشد دو سرو بودند که پنج هفته پس از قتل فروهرها در مناسبت هفتادمین زادروز داریوش فروهر در هفتم دی‌ماه ۱۳۷۷ در باغچه‌ای که به این منظور در حیاط خانه ساخته شد، کاشتیمیاد دکتر سحابی گرامی که در این آیین به همراه جمعی از همراهان سیاسی پدرومادرم حضور داشتآن روزها خبرنگاران هم پای‌شان از این خانه بریده نشده بود و عکس‌های زیادی از آن مراسم باقی‌ستعمر سروها اما به درازا نکشیدناگهان چنان خشک شدند که انگار آفت زده باشنداز آن پس بارها یک جفت سرو کاشته شد و ناغافل خشک شدجای باغچه را عوض کردیمچاره‌ای نشدخاک آن را تا عمق دو متر عوض کردیم اما سروها همچنان ناگهانی خشک شدندنمی‌دانم این خشک شدن‌ها از قضا و قدر بوده است یا از برکت دستان خودسر، اما روی‌هم بیست‌ویک جفت سرو کاشته شد و خشک شدتا دست آخر که سه سال پیش سروهای کوچکی کاشته شد که «چشمگیر»نباشند، جلوه‌ی چندانی نداشته باشند و کسی را به یاد کسانی نیاندازند و تا اطلاع ثانوی نماد چیزی نباشند، به این امید که به مرور و نامحسوس قد بکشند، عمرشان مثل صبر ما دراز باشد تا بلکه روزگار بهتری را تجربه کنند، از بلا در امان بمانند و شاید روزی نماد آنچه که باید بشوند.
حالا فکر می‌کنم باید این درختچه‌های کوچک و پرمماشات را جایگزین کردباید دوباره یک جفت از همان سروهای بلند کاشت که از همان لحظه که کاشته می‌شوند چشمگیر باشندحتی اگر بازهم ناغافل خشک شوند بیشتر از این درختچه‌های کم‌وجود برازنده‌ی این مکان خواهند بود و سرگذشتشان به روایت این خانه شبیه‌تر خواهد شد.
تصویر این خانه و اشیاء آن را باید آنگونه حفظ کرد که یادآور تاریخ‌اش باشد و یادآور پیکار و استقامتی که شاهدش بوده است.
طی این روزها که در کلنجار با ردپای یورش به این خانه بوده‌ام، کارکشتگی تجاوزگران، شناخت گسترده‌شان از این خانه و تاریخچه‌ی اشیاء آن، کارایی ابزارهایشان و مهم‌تر از همه آزادی‌‌عملی که به هنگام ارتکاب جرم از آن برخوردار بوده‌اند، بر من یقین شده است.
چنین آزادی عمل گسترده‌‌ای برای تجاوز به حریم این خانه، که در قلب شهر تهران در محله‌ای با بافت فشرده‌ی خانه‌ها و ساکنان پرشمار قرار دارد، در کوچه‌ای که راه میان دو خیابان اصلی‌ست و تا نیمه‌های شب معبر خودروها، جز در هم‌سویی نهادهای رسمی و جز در جو امنیتی که سال‌هاست با شدت و پیگیری بر گرداگرد این خانه تحمیل می‌شود و ترس‌خوردگی و چشم‌پوشی اطرافیان را سبب شده است، ممکن نبوده است. پیگیری قضایی این دستبرد را به پیش خواهم برد با این امید که پافشاری بر حق در پاسخگو کردن مسئولان در برابر چنین تجاوزهای آشکاری ثمربخش خواهد بود.
پرستو فروهر
تهران، ۲۳ بهمن ۱۳۹۴

آیا اشرف پهلوی درمرگ مشکوک یکی ازاولین معشوقه های خود - شهریار دادستان -...