۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

بخارای ۸۲ و استاد سعيد نفيسی


جای استاد ايرج افشار در اين شماره از بخارا خالی ست. مدت ها طول خواهد کشيد به جایِ خالیِ ايشان عادت کنيم. البته مطالبی از ايشان با عناوينِ "آوازی که از دل می آيد" و "کتابشناسی آثار سعيد نفيسی" و "فهرست مقالات پژوهشی در زمينۀ ايرانشناسی" منتشر شده است که خلأ صفحاتِ "تازه ها و پاره های ايرانشناسی" را تا حدی پُر می کند، ولی دريغ و درد از اين فقدان اندوه بار.
هشتاد و دومين شماره ی بخارا، اختصاص به دانشی مردی بزرگ دارد که از افتخارات فرهنگ ايران زمين است. مردی که نه تنها در زمينه فرهنگ و ادب و تاريخ سرزمين ما که در زمينه ی ترجمه ی آثار بزرگ غرب تلاش های بسيار کرد و حاصل قلم او هم‌چنان مورد استفاده دانش پژوهان است. فرهنگ لغت دو جلدی فرانسه فارسی او سال هاست به فرانسه‌خوانان و فرانسه‌آموزان کشورمان برای درک مطلب کمک می کند. ايلياد و اوديسه هومر با نام اين مترجم بزرگ شناخته می شود.

استاد ايرج افشار در کتاب گران‌سنگ "نادره کاران"، در باره ی زنده ياد سعيد نفيسی مطلبی نوشته اند که عينا در بخارا منتشر شده است. ايشان با ظرافت و احساس بسيار در توصيف استاد نفيسی نوشته اند:
"آشنايی با او زود ميسر است، و به سادگی دل در مهر او می‌توان بست. شيرين‌سخن است و هم‌صحبت خود را از گفتارهای مليح خويش لذت می‌بخشد. او زمان را در ميان کتابها از دست می‌دهد و با آنها بام را به شام می‌رساند. از ديدار ياران خود سخت خوشنود می‌شود. محضرش هيچ‌گاه سرد و ناراحت نيست. از هر دری می‌گويد و بسيار می‌خندد. از طعنه بر کار جهان زدن باکی ندارد. شناسايی او زود ميسر نيست و به سادگی به کمال خُلق و علم او پی نمی‌توان برد. بيننده به يک‌بار او را نمی‌شناسد. هر کس مدتها با او ننشسته و سالها با قلم او هم‌آواز نبوده باشد نمی‌داند در اندرون جسم نحيف او چه نهفته است. او هيچ‌گاه چشم به تعلقات دنيا ندارد. در خانه‌ای پی‌ گسسته می‌نشيند، چون می‌داند که اگر به کاخی هم در می‌نشست به جز اين نبود. بايد دانست که قدر و منزلتش به چيزی ديگر بستگی دارد، به دانش و بينش او...".

آری دانش و بينش بود که از سعيد نفيسی استادی کم نظير ساخت. اين دانش و بينش در اثر مطالعه بسيار به دست آمده بود. ديدن تصوير کتابخانه ی او در بخارا، وسعت مطالعات اين دانشمند بزرگ را نشان می دهد.

در مورد استاد نفيسی مطالب ارزشمندی در بخارای ۸۲ منتشر شده است که ما را با جوانب مختلف زندگی فرهنگی و خصوصی ايشان آشنا می کند. مثلا ماجرای شب اول ازدواج ايشان بسيار جالب و خواندنی ست. همسر ايشان در بخشی از يادنامه استاد که به سال ۱۳۵۱ منتشر شده و در صفحه ی ۲۲۶ بخارا باز نشر شده است می نويسند:
"از آخرين شبهای بلند آذرماه ۱۳۰۸ شمسی بود تنها در اطاق کوچک گرم منزلی که برای زندگی مشترکمان تهيه شده بود زير کرسی بلاتکليف نشسته بودم، از تغيير و تحوّل زيادی که در ظرف چند روزۀ گذشته در زندگيم پيش آمده بود گيج و مبهوت و تمرکز فکرم را از دست داده بودم، حتی به چيزی نمی‌توانستم فکر کنم، زيرا از آينده‌ای که در يک قدمی من بود هنوز هيچ نمی‌دانستم. از تمام علايق زندگيم که با تمام وجود به آن دلبستگی داشتم بريده شده بودم (زندگی من در رفتن به مدرسه و خانه خلاصه شده بود). دوستان مدرسه، کتاب، قلم و جزوه‌هايم در خانۀ پدری مانده بودند و به زندگی فرمايشی که بدون ذره‌ای رضايت و تعلق خاطر برايم در نظر گرفته شده بود رانده شده بودم. سنّت اطاعت کورکورانه از بزرگتر خانواده طبيعت ثانويم بود و زَهرۀ مخالفت و اظهار وجود نداشتم، ناچار بايد با محيط تازه خود را هم‌آهنگ کنم، ولی چطور؟ از کجا؟ ابهام در همين نکته بود. انتظارم طولانی نشد، با يک جلد کتاب لغت قطور فرانسه Petit Larousse و چند فرم چاپ شدۀ مطبعه و مقداری صفحات نيمه‌چاپ برای غلط‌گيری داخل شد و آنها را روی کرسی گذاشت و با چشمانی مردد و نگران و لحنی خجالت زده که تقريباً به زحمت شنيده می‌شد گفت: اول اين غلط‌گيری‌ها را می‌کنيم و بعد می‌خوابيم، چرا نگران و خجالتی بود مگر چه گذشته بود؟ اين نگرانی از طرف او کاملاً طبيعی و بجا بود، زيرا اولين شب آشنايی ما بود که زير يک سقف می‌خواست بگذرد...".
روان استاد سعيد نفيسی شاد.

اکثریت نادان، و اقلیت خائن


اوریانا فالاچی، از وینستون چرچیل سئوال میکند:آقای نخست وزیر شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست نشانده به آن سوی اقیانوس هند می روید
اما این کار را نمی توانید در بیخ گوشتان یعنی
در کشور ایرلند که سالهاست با شما در جنگ و ستیز است انجام بدهید؟

وینستون چرچیل پاسخ می دهد:برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج داریم که آن دو ابزار را در ایرلند در اختیار نداریم:
اکثریت نادان،
و اقلیت خائن