۱۳۹۲ شهریور ۳, یکشنبه

شورش علیه آن «پیامها» برحق است!
کریم قصیم

پس از مشاهده فهرست کابینه حس روحانی و به ویژه نام پورمحمدی ، به عنوان وزیر «وزیردادگستری» به یاد پیامهای آقای رجوی به رفسنجانی و خامنه ای افتادم و حمایت و دفاع آقای سامع از آن نصیحت نامه ها. بی فایدگی سیاسی و خسران بزرگ حیثیتی « پند نویسی به شیطان» اکنون بیشتر آشکار شده است. با گذشتن تصاویراعضای پیشنهادی کابینه و نوشتن دوسطر، پرسشی را در صفحه فیسبوکم گذاشتم . یکی از افراد مبارز عضو گروه (آقای امیرابراهیمی) با خواندن پرسش من عصبانی شد و توهینی کرد... که من امروزصبح(چهارشنبه 7 اوت) آن را خواندم و یادداشت زیررا آن پایش گذاشتم. این مکاتبه فیسبوکی به خواندش می ارزد.
 [ تصویر: اعضای کابینه آخوند روحانی- عناصراصلی جنگ، سرکوب، ترور وفساد]

عکس از ایسنا

Karim Ghassim  به بینید  آن کف و دفی که با پیامهای چاره جویانه آقای رجوی به خامنه ای و رفسنجانی پا گرفت و با بازارگرمی آقای سامع تحت عنوان «ولایت مشروطه فقیه» ادامه یافت به کجا کشید؟
Amir Ebrahimi  شما یا سیاست نمیدانید یا دیگران را ابله فرض کرده اید جناب قصیم ؟!!!لابد انتظار داشتید با پیام های فعالان سیاسی به سران حکومت ماهیت آن را تعویض کنید ؟؟ یا تغییرات اساسی در رفتارشان ایجاد شود ؟؟ همان بهتر که در موضع مخالف و منتقد ما باشید تا حامی و همراه ....زیرا تعادل ندارید .

آقای ابراهیمی،لطفا جانب ادب را مراعات کنید. فراموش نفرمایید «بیانیه ملی ایرانیان» -که احتمالا خود شما هم آن را امضاء کرده اید - خواهان سرنگونی رژیم با تمام دسته بند یهای درونی آنست. آقای رجوی در پیامهای خود برای خامنه ای و نظام فاشیسم اسلامی چاره جویی کردند .... رفسنجانی را به عنوان کاندید مطلوب توصیه فرمودند! .... به رفسنجانی پیام دادند که "نترسد" و .... و ....
شما مثل این که حواستان نیست چنین توصیه هایی مفهوم سرنگونی ندارند بلکه معنای سازگاری با رژیم می دهند. وانگهی شما نمی توانید انکار کنید که مبتکر تز ولایت مشروطه فقیه همان سعید حجاریان بوده که الان هم اعلام نموده مایلست دندانه «کلید» دست روحانی شود! آقای ابراهیمی شما فرد مبارزی بوده و هستید چرا مایلید اشتباهات وخیم آقای رجوی را پرده پوشی و آن پیامها را سمبلساری کنید؟ دیدن خطا و اقرار به اشتباه عیب نیست، عصبانی نشوید. از آن رفیقتان که بلافاصله به حمایت از پیامهای توصیه برخاست، بپرسید در کدام بحث شورایی سیاست «سلام کردن» به مسئولان قتل عامهای این 35 ساله مجاهدین (فدایی و دیگر مبارزین) تصویب شده یا حتی پیشاپیش بحث شده بود؟
 تاکی شورا بایست نسبت به اعمال خطا و سرخود مسئول شوراسکوت کند یا بدتر - مثل آقای سامع - خود را «چریک فدایی خلق» بنامد و لی همزمان از پیام «سلام و انذار» به سران فاشیسم اسلامی/ و مسئولان قتل مجاهدان و فداییان و ... دفاع کند؟ ....
 آیا سرسپردن به خودرأیی و اعمال "حقیر" آقای رجوی رویه «چریک فدایی خلق» بوده و هست؟ اینست تعادلی که مطلوب شماست؟ با وجدان خود خلوت کنید : آیا سلام و توصیه مسئول شورا و «فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی» به هیتلر اسلامی - آنهم از موضع "حقیر" - به معنای تعادل در رفتارست؟ به ندای درونتان و روح مبارزه جویانه خودتان و سنت حماسی چریکهای فدایی خلق مراجعه کنید، آیا سامع نباید اندیشناک لکه دارشدن حیثیت تاریخی عنصر فدایی خلق باشد؟ نباید از چنین حقارتی در مقابل سران رژیم خشمگین می شد و صدای اعتراض بلند می کرد؟ آیا وجداناٌ شما حاضرید مسئول شورای ملی مقاومت در مقابل سران جباریّت اسلامی اعلام "حقیر" بودن کند؟ شما موضع حقارت «فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی» را در مقابل دشمنان ضد بشری مردم ایران و منطقه می پذیرید؟
 در خلوت خود پاسخ این پرسشهای وجدانی را می یابید. آن وقت متوجه می شوید کی تعادل داشته.... پی می برید که اتفاقا تعادل درونی و انسانی است که عنصر انقلابی را به شورش علیه این رفتارهای حقیرانه / در مقابل ظالمان مسلم زمان/ وامی دارد... شورشی که در قالب یک استعفای برحق ، اصولی و محترمانه صورت گرفت و صدای اعتراض کسانی را نیز بلند به گوش افکار عمومی رساند که در خلوت ترسیده خویش همین اعتراض را داشتند و دارند و به ما نیز بارها گفته اند، ولی متأسفانه امکان و شهامت بیانش را پیدا نکردند.... آقای ابراهیمی ، تعادل روانی در مقابل خودکامگی و تحمیل حقارت به جمع ، همیشه در سرکشی و اعتراض متبلور می شود نه در کرنش و ماستمالی و ....

نگذارید که ارتش شما را فریب دهد-" مجوز" ال سیسی زهرمرگباراست



نگذارید که ارتش شما را فریب دهد-" مجوز" ال سیسی زهرمرگباراست
نگارش : فاطما رمضان
ترجمه همراه با یک توضیح:اشرف دهقانی


رفقا! کارگران مصر برای حقوق خود و یک مصر بهتر مبارزه می کنند.  کارگران مصر در آرزوی دست یابی به آزادی و عدالت اجتماعی هستند، آن ها درست در همان حال که دزدها یعنی همان کسانی که "صاحب کار" نامیده می شوند برای پر کردن جیب های شان از میلیاردها، کارخانه ها را می بندند، در حسرت کار کردن به سر می برند. کارگران مصر تحت قوانین حاکمینی که تنها در فکر افزایش سرمایه های شان به قیمت زیر پا گذاشتن حقوق کارگران و حتی به قیمت زندگی آن ها هستند، دریافت مزد عادلانه ای را آرزو می کنند. کارگران مصر آرزوی زندگی بهتری را برای فرزندان خود دارند.    آن ها در حسرت یافتن دارو در هنگام مریضی شان هستند. آن ها حسرت یک چهار دیواری را می کشند که بتوانند در آن پناه بگیرند.
 
از قبل از 25 ژانویه {روز سقوط حکومت مبارک} شما خواهان تحقق حقوق خود بودید، و اعتصاب ها و تظاهرات برای حقوق تحقق نیافته تان پس از سرنگونی مبارک نیز ادامه یافت. هم اخوان المسلمین و هم ارتش با چپ و راست و مرکز به مذاکره پرداخته اند بدون این که حتی در ذهن شان خواست و حقوق شما جائی داشته باشدهمه آن چه آن ها در ذهن شان دارند این است که چگونه شعله هائی که شما با مبارزات خود در عصر تاریکی بر افروخته اید را خاموش سازند، حتی اگر این شعله ها در انزوا از یکدیگر همه در حال سوختن هستند.
 
آیا این ارتش نبود که با توسل به زور اعتصابات شما در سوئز، قاهره، فایایوم و در سراسر مصر را سرکوب کرد؟  آیا این ارتش نبود که بسیاری از شما را صرفاً به خاطر این که اقدام به سازماندهی خود، اعتصاب و برپائی اعتراضات مسالمت آمیز کرده بودید، دستگیر و در دادگاه های نظامی به محاکمه کشاند؟  آیا آن ها مصرانه سعی نکرده اند این حق را جرم محسوب کرده و با حربه قانون، سازمان دادن اعتراضات مسالمت آمیز، برپائی اعتصاب و تحصن را برای مردم مصر ممنوع کنند؟
 
بعد مُرسی و اخوان المسلمین روی کار آمدند، کسانی که با اخراج ها، دستگیری ها و با سرکوب اعتصاب ها قدم در جای پای مبارک گذاشتنداین مُرسی بود که سگ های پلیس را برای حمله به کارگران  سیمان تیتان در شهر اسکندریه فرستاد، همان ها که از طرف وزیر کشور و مزدورانش به کار گرفته شده بودند. همان پلیس و افسران ارتش که در حال حاضر روی شانه ها حمل می شوند، به کار قتل و کشتار مشغولند و قاتل جوانان شریف مصر هستند. آن ها سلاح قدرتمندان علیه همه ما هستند - و همیشه چنین خواهند بود مگر آن که کل این ارتش از میان برداشته شود.
 
رهبران اخوان المسلمین به طور روزمره نقشه جنایت علیه مردم مصر را می کشند و باعث کشته شدن مردمان بی گناه شده اند، در این حال ارتش و پلیس به این امر با خشونت وحشیانه و ارتکاب به قتل برخورد می کند. اما اجازه بدهید هر کدام از ما به خاطر بیاوریم که ارتش و پلیس چه موقع به چنین کاری دست می زنند؟ آن ها، درست بعد از این که درگیری اخوان المسلمین با مردم به جاری شدن خون انجامیده و نزاع تقریباً دیگر پایان یافته، وارد صحنه می شوند. از خودتان بپرسید که چرا ارتش و پلیس پیشاپیش، قبل از این که اخوان المسلمین دست به این جنایت ها علیه مردم مصر بزنند، جلوی آن ها را نمی گیرند؟ از خودتان بپرسید که ادامه این درگیری ها و خونریزی ها به نفع چه کسی تمام می شود؟ از این درگیری ها تنها رهبران اخوان المسلمین و ارتش نفع می برند. همان طور که طبقات پائین در جنگ بین دولت ها به گوشت دم توپ تبدیل می شوند، طبقات پائین مصر هم- کارگران و دهقانان - در این درگیری ها و جنگ داخلی، به عنوان سوخت مورد استفاده قرار گرفته اند. آیا در مکاتام و در قیزا، این پسر یک دربان بی گناه نبود که کشته شد؟
 
امروز {روز جمعه 26 ژوئیه} از ما خواسته شده که به خیابان بیائیم و بهکشتارهای لجام گسیخته ال سیسی مشروعیت ببخشیم؛ و ما متوجه می شویم که فدراسیون های سه اتحادیه کارگری که عبارتند از فدراسیون اتحادیه کارگری دولتی مصر(ETUF) ، کنگره دموکراتیک کارگری (EDLC) و فدراسیون اتحادیه های مستقل کارگری (EFITU) به این دعوت پاسخ مثبت داده اند. من که عضو کمیته اجرائی اتحادیه های مستقل کارگری هستم دراین مورد با دیگر اعضای کمیته اجرائی این اتحادیه به بحث پرداختم تا آن ها را متقاعد کنم که نباید اطلاعیه ای صادر کنند که طی آن اعضای خود و دیگر توده های مصری را در روز جمعه به خیابان فرا خوانند و به صورتی که در بیانیه شان آمده به مردم اطمینان دهند که گویا ارتش و پلیس و مردم در یک طرف قرار دارند. من با چهار رأی در مقابل نه رأی در اقلیت قرار گرفتم و در نتیجه سه اتحادیه کارگری به بهانه جنگ با تروریسم، از کارگران خواستند که در آن تظاهرات شرکت کنند.
 
بنابراین ما اکنون با شرایطی به مراتب دردناک تر از قبل مواجهیم {از یک شرایط بدنگسسته ، گرفتار شرایط بدتری شده ایم}. اخوان المسلمین مرتکب جنایت شده و این باید به حساب آمده و آن ها مورد تعقیب قرار گیرند درست همان طور که افسران ارتش و پلیس و افراد متعلق به رژیم مبارک نیز به خاطر جنایت هائی که مرتکب شده اند باید تحت تعقیب قرار گیرند. ولی شما در روند تبدیل یک دیکتاتوری مذهبی به یک دیکتاتوری نظامی دخیل نشوید.
 
کارگران مصر، هشیار باشید، خواست های شما مثل کریستال شفاف است. شما برای خود و فرزندانتان کار می خواهید، شما خواهان مزد عادلانه و قوانینی هستید که بتوانند از حق شما در برابر صاحب کارانی که در دوره مبارک علیه شما و جهت تأمین منافع آن ها تنظیم شده، دفاع کنند. شما دولتی می خواهید که برای توسعه و تکامل جامعه و برپائی کارخانه های جدید برای جذب نیروی کار فزاینده به خود، نقشه واقعی داشته باشد. شما خواهان آزادی هستید، همه نوع آزادی، آزادی تشکل، آزادی برپائی اعتصاب. شما می خواهید کشوری داشته باشید که بتوانید در آن به عنوان یک شهروند آزاد به دور از هر گونه شکنجه و ترور زندگی کنید. ببینید و مشخص کنید که برای رسیدن به این خواست ها چه موانعی در مقابل شما قرار گرفته اند. گول نخورید و اجازه ندهید که آن ها شما را به جنگی که از آن شما نیست، بکشانند. به سخنان کسانی که از شما می خواهند که به بهانه جنگ با تروریسم از خواست های خود دست بردارید و یا آن ها را کمتر مطرح بکنید، گوش ندهید.
 
* فاطما رمضان، به عنوان زنی از اعضای کمیته اجرائی فدراسیون اتحادیه های مستقل کارگری مصر، این مقاله را در روز 26 جولای 2013 که ارتش مصر طی اطلاعیه ای مردم مصر را دعوت به یک گردهم آئی کرده بود ، نوشته است. اصل مقاله به زبان عربی را در این لینک روبرو   http://al-manshour.org/node/4316  می توان دید. ترجمه فارسی از متن انگلیسی که در  MENA Solidarity Networkدرج شده صورت گرفته است.
توضیحات در این علامت ها { } از آن مترجم هستند.
توضیح :
در شرایطی که رسانه های امپریالیستی تصویر کاذبی از اوضاع کنونی مصر به دست می دهند، از خلال این نوشته تا حدی می توان به واقعیت آن چه امروز در مصر می گذرد پی برد.
نکته اصلی و بسیار مهمی که رسانه های ضد خلقی می کوشند پرده ساتر به روی آن بکشند این است که ارتش مزدور مصر در فردای سقوط مُرسی، به نیابت ازامپریالیسم آمریکا به تاکتیک حیله گرانه ای دست زد و در شرایطی که با حضور یافتن میلیون ها تظاهر کننده در خیابان علیه مُرسی و اخوان المسلمین (بعضی خبرگزاری ها تعداد تظاهرکنندگان علیه مرسی و اخوان المسلمین را 40 میلیون نفر هم قید کرده اند)، مجبور به بازداشت مُرسی و پایان دادن به حکومت آن ها شده بود، اما در اولین اقدام طی بیانیه ای اعلام کرد که طرفداران مُرسی و اخوان المسلمینمجازند که به خیابان بیایند و تظاهرات کنند. این مجوز جز به معنی دعوت از آن ها برای حضور در خیابان و درگیری با توده های انقلابی نبود. این همان نکته کلیدی است که رسانه های ضد خلقی سعی دارند آن را به فراموشی بسپارند؛ مثلاً بی بیسی به هنگام وقایع نگاری در مورد مبارزات انقلابی دو ساله اخیر مصر، درست همین نکته را تحریف کرده و به جای اشاره به "مجوز" ارتش برای تظاهرات خیابانی اخوان المسلمین، مطرح می کند: " اخوان المسلمین، حامی اصلی آقای مُرسیگفت که این تغییرات را به رسمیت نمی شناسد و به تظاهرات خود ادامه خواهد داد."http://www.bbc.co.uk/persian/world/2013/08/130816_l45_egypt_brotherhood_rage_friday.shtml
در مقاله "انقلاب مصر، نتایج و چشم اندازها"، که دو روز بعد از سقوط حکومت اخوان المسلمین منتشر شد، من در ارتباط با تاکتیک حیله گرانه فوق الذکر، نوشتم: "امپریالیسم آمریکا و بورژواری وابسته مصر امروز با یارگیری های جدید و با دست زدن به تاکتیک های گوناگون، در حقیقت خود را برای سرکوب هر چه بیشتر و خونین تر توده های انقلابی آماده می کند. آن ها برای سازماندهی مجدد امور و نیروهای جدید جهت حمله به توده های مردم نیازمند زمان هستند. بنابراین، از یک طرف با ایجاد توهم پیروزی در میان مردم و با منتظر نگاه داشتن آن ها برای برگزاری انتخابات بعدی، دست به فریب توده ها زده و می کوشند آن ها را از تداوم حرکات انقلابی خود برحذر داشته و خنثی نگاه دارند، و از طرف دیگر با باز گذاشتن دست مرتجعینی با نام هواداران اخوان المسلمین برای ایجاد درگیری با نیروهای انقلابی در جامعه، به تاکتیک حیله گرانه ای دست یازیده اند که از جهات مختلف به سود طبقه حاکمه است. نیروی مرتجع سرازیر شده به خیابان تحت عنوان دفاع از دیکتاتور اسلام گرای ساقط شده، نه فقط سعی در حذف فیزیکی نیروهای انقلابی جامعه را دارد بلکه انرژی انقلابی آن ها را که طبیعتاً می باید صرف مبارزه برای تحقق خواست های طبقاتی خویش و در نتیجه مبارزه با دست نشاندگان جدید آمریکا شود را با مشغول کردن آن ها به خود، به هرز می برد."
امروز رسانه های امپریالیستی به گونه ای از برخورد خشونت بار ارتش نسبت به طرفداران اخوان المسلین سخن می گویند که اگر صرفاً همین اخبار و گزارشات معیار قرار گیرند، برداشت کاملاً غیر واقعی از اوضاع و رویدادهای مصر به دست خواهد آمد. در حالی که واقعیت این است که ارتش پس از این که "نیروی مرتجع سرازیر شده به خیابان تحت عنوان دفاع از دیکتاتور اسلام گرای ساقط شده"، به کارگران و دیگر توده های انقلابی حمله کرده و "سعی در حذف فیزیکی نیروهای انقلابی جامعه" می کنند، به همان گونه که در بیانیه آگاه گرانه فوق، توضیح داده شده، تماشاگر باقی مانده و "درست بعد از این که درگیری اخوان المسلمین با مردم به جاری شدن خون انجامیده و نزاع تقریباً دیگر پایان یافته، وارد صحنه می شوند." و دست به کشتار می زنند. فاطما رمضان به درستی می پرسد که "چرا ارتش و پلیس پیشاپیش، قبل از این که اخوان المسلمین دست به این جنایت ها علیه مردم مصر بزنند، جلوی آن ها را نمی گیرند؟"
این یک پرسش مبتنی بر واقعیت است که پاسخ درست به آن و نشان دادن این که درگیری های ذکر شده چگونه هم به نفع ارتش و هم به نفع اخوان المسلمین می باشد، کنه نقشه های دشمنان کارگران و ستمدیدگانمصر را بر ملا می سازد.http://www.siahkal.com
http://www.iran-nabard.com/40%20sal/ahmadzadeh01_fichiers/image001.jpg
کودتای امپریالیستی28مرداد1332موجب ازهم پاشیدن تمام سازمانهای سیاسی ملی وضد امپریالیستی گردید
تنها نیروئی که می توانست ازاین شکست درس بگیرد وبراساس تحلیل آن یک خط مشی نوین متناسب با
شرایط نوین اتخاذ کند ورهبری نیروهای ضدامپریالیستی راکه واقعأ آماده مبارزه بودند دردست بگیرد؛
یک حزب پرولتری بود که متأسفانه خلق ما فاقد چنین سازمانی بود ورهبری حزب توده که فقط
کاریکاتوری بودازیک حزب مارکسیست-لنینیست،تنها توانست عناصرفداکارومبارزِحزب را
به زیرِتیغ جلادان بیاندازد وخود راه فرار را درپیش گرفت

بنقل ازکتاب مبارزه مسلحانه،هم استراتژی،هم تاکتیک
نگارش:رفیقِ بخون خفته مسعود احمد زاده
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
http://2.bp.blogspot.com/-8wjAYmx5CaM/T6x293OKveI/AAAAAAAABmw/997pYNTl9_A/s320/sunshine-with-god-grace-wallpaper.jpg
http://2.bp.blogspot.com/-8wjAYmx5CaM/T6x293OKveI/AAAAAAAABmw/997pYNTl9_A/s320/sunshine-with-god-grace-wallpaper.jpg
طلوع اشتراک
شاعر: زندیک
به گوشم با صدائی دلربا مستانه گفته‌ست
که در هر تاب گیسویش چه اسراری نهفته‌ست
چو گیسویش به ارزانی حریف مهرت افتاد
مدار از یاد، مهرآور بسی در خاک خفته‌ست
از اعدام بنی عاشق که صبح سرخ جُستند
به‌دست شیخ، کو بوئی از انسانی نجُسته‌ست
بگفتم گرچه از خاکم ولی داغ نگاهت
غبار خاک را یکباره زین میخانه رُفته‌ست
گر از خاکم، ولی آهم شود پندار ققنوس
که این آهی است کو در آتشی دیوانه خفته‌ست
طلوع اشتراک آغاز آن پویشگری هاست
که دُرّ دانش و حق را در این ویرانه سُفته‌ست
مشو نومید از تسلیمِ بد یُمن رفیقان
که اینها مشی خواری نیست، از جانِ نپخته‌است
کجایند آن سحرخیزان، کزین آشفته گیسو
بخوانند آنچه هرگز کاتبی نامش نگفته‌ست
از آن یکپاره اخضرها وزین یکپاره ابهرها
بخوان آوای حافظ را، که گوهرها نهفته‌ست
به جز آرام چشمانش چه داری آه زندیک
که دریای نگاهش صد بلای جانِ خفته‌ست

http://www.zendic.org/?p=1173
هدیه به آنانی که از هزارخوان وحشت سرمایه گذشتند و به طلوع سرخ اشتراک آدمی دل دادند
تکثیراز جهانگیر محبی

يكشنبه 3 شهريور 1392

قاضی صلواتی یکی از اضلاع مثلت «جنایت علیه بشریت»، ایرج مصداقی


قاضی ابوالقاسم صلواتی چهره‌ای است که کمتر در مورد گذشته‌ی او صحبت به میان آمده و از این بابت جزو چهره‌‌های ناشناخته‌ی رژیم باقی مانده است. علیرغم تلاشی که کردم اطلاعاتم در مورد گذشته‌ی این فرد ناقص است؛ به همین خاطر از خوانندگان گرامی به خاطر لغزش‌های احتمالی پوزش می‌خواهم.
قاضی ابوالقاسم صلواتی چهره‌ای است که کمتر در مورد گذشته‌ی او صحبت به میان آمده و از این بابت جزو چهره‌‌های ناشناخته‌ی رژیم باقی مانده است. علیرغم تلاشی که کردم اطلاعاتم در مورد گذشته‌ی این فرد ناقص است؛ به همین خاطر از خوانندگان گرامی به خاطر لغزش‌های احتمالی پوزش می‌خواهم.
امیدوارم این اطلاع‌رسانی فتح‌بابی باشد برای کندوکاو در گذشته‌ی یکی از جنایتکاران علیه بشریت که در سال‌های اخیر نقش مهمی در سرکوب و جنایت داشته است.

قیافه‌ و ترکیب جمجمه‌اش به قاتلان زنجیره‌ای می‌ماند. فرق‌اش با قاتلان حرفه‌ای این است که آن‌ها در خفا و با ترس و لرز دست به قتل و جنایت می‌زنند و او در ملاءعام و با حمایت دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی و نظامی و پلیسی.


از آن‌جایی که او در دهه‌ی ۶۰ در اوین فعال نبود شناخت دست اولی از او ندارم و با توجه به تحقیقاتی که کرده‌ام می‌دانم وی متولد ۱۳۴۱ در یکی از شهرهای استان اصفهان (احتمالاً اردستان) است و در سال‌های اولیه دهه‌ی ۶۰ در هیئت یک بسیجی در جبهه‌های جنگ حضور داشته است.
در سال‌های ۶۵- ۶۶ او پس از مجروح شدن در کردستان، با نفوذی که داشت ۳۰- ۴۰ درصد معلولیت (به خاطر داشتن ترکش در بدن و شیمیایی شدن) برای خود دست و پا کرده وارد پلیس قضایی شد و به این ترتیب از حضور در جبهه‌های جنگ امتناع کرد.
در سال ۷۰ پس از آن‌که نیروی انتظامی از ادغام ژندارمری، شهربانی، کمیته‌های انقلاب اسلامی و پلیس قضایی (۱) تشکیل شد بسیاری از کسانی که در پلیس قضایی شاغل بودند و آشنایی در نظام داشتند تلاش کردند از ورود به نیروی انتظامی خودداری کرده و در نهادهای دیگر نظام از جمله وزارت نفت، ستاد کوثر، ستاد فرمان امام، سپاه پاسداران و قوه‌ قضاییه و ... مشغول به کار شوند.
صلواتی هم از فرصت استفاده کرد و به دادگاه انقلاب رفت و بدون داشتن تحصیلات حقوقی یا قضایی در همدان و سنندج به عنوان قاضی و معاون دادستان به خدمت پرداخت و به خاطر فساد و قساوتی که به خرج می‌داد زبانزد مردم شد. در این دوران قاضی ناصر سراج نیز که در پلیس قضایی فعال بود به سیستم قضایی راه یافت و مدراج ترقی را طی کرد. (۲)

در سال‌های اولیه‌ی به قدرت رسیدن حکومت اسلامی برای تصدی پست‌های قضایی نیازی به داشتن مدارک «حوزوی» حتی در سطح ابتدایی و یا دبیرستانی و دانشگاهی نبود همین که فرد دارای خوی جنایتکاری بود برای تصدی این پست‌ها کفایت می‌کرد. چنانچه لاجوردی دادستان انقلاب اسلامی مرکز که یکی از مهم‌ترین پست‌های قضایی بود ادعا می‌شود دارای مدرک تحصیلی ششم ابتدایی بود که آن‌هم جای حرف دارد. وی پیش از انقلاب به شغل لباس زیر فروشی در بازار مشغول بود و معاونت‌های وی نیز وضعیتی بهتر از او نداشتند. در سال‌های بعد تلاش می‌شد متصدیان امر قضا به شکل صوری مدارکی را برای خود دست و پا کنند. به همین منظور تعدادی از کادرهای قضایی رژیم در مؤسسه‌ای که پشت پادگان عباس آباد به منظور کادرسازی برای دستگاه قضایی تشکیل شده بود درس «حقوق» خواندند و در نظام بی در و پیکر اسلامی «قاضی» شدند. مؤسسه‌ی مزبور این امکان را به بسیجی‌ها و افرادی که سابقه‌ی جبهه داشتند می‌داد که خارج از سیستم دانشکده حقوق و تحصیلات عالی با طی کردن دوره‌‌هایی دادیار و یا بازپرس شوند و یا به وکالت بپردازند و قاضی شوند. به این ترتیب یکی از بزرگترین خیانت‌ها به سیستم حقوقی و قضایی کشور سازماندهی شد. اساتید این مؤسسه را مدرسین حوزه علمیه قم و قضات شاغل در قوه قضاییه تشکیل می‌دادند. دروس این مؤسسه نه بر اساس «حقوق مدنی» بلکه بر اساس قانون «مجازات اسلامی» شکل گرفته بود.
نمی‌دانم چه تعداد از بازجویان و کادرهای قضایی رژیم محصول این مؤسسه هستند. البته همانطور که رئیس جمهور این نظام به تازگی مدعی شده است که در سال ۱۹۹۹ مدرک «دکترای» خود را با امدادهای غیبی «دولت فخیمه» دریافت کرده اما از سال ۱۹۷۹ «دکتر» خوانده می‌شد،

https://khodnevis.org/article/51528

صلواتی و بقیه جانیان هم می‌توانند علاوه بر مؤسسه فوق با استفاده از سهمیه بسیج و ... از دیگر بنگاه‌های مدرک صادر کنی داخلی مانند دانشگاه آزاد و پیام نور و ... هم برای خود مدارکی را دست و پا کرده باشند.

صلواتی در سال‌های ۷۳-۷۴ هنگامی که الیاس محمودی (۳) رئیس کل حراست قوه قضاییه بود و معاونتش را زارع به عهده داشت به واسطه‌ی گزارش و توطئه‌چینی علیه همکاران و ارباب رجوع و متهمان، ترفیع مقام یافت و به ریاست اداره‌ی حراست دادگاه انقلاب رسید و قدرت فوق‌العاده‌ای به هم زد. وی از سال ۸۱ با حفظ سمت در شعبه‌ی مربوط به جاسوسی نیز مشغول به کار شد. از ان‌جایی که وی ریاست حراست را به عهده‌ داشت در دیگر شعبه‌های دادگاه انقلاب هم نفوذ زیادی داشت و به سادگی می‌توانست اعمال نظر کند.
وی که فرد قسی‌القلبی بود همراه گروه ضربت برای دستگیری متهمان نیز شخصاً اقدام می‌کرد. وی به این ترتیب پله‌های ترقی را طی کرد و به یکی از مهم‌ترین مهره‌های سرکوب دستگاه امنیتی و قضایی تبدیل شد.

او، پس از انتصاب سعید مرتضوی به دادستانی انقلاب اسلامی و عمومی و قاضی حداد ریاست شعبه‌ی ۲۶ دادگاه انقلاب به معاونت امنیت این دادسرا، در شعبه‌ی ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، مسوول پرونده‌های فعالان سیاسی و اجتماعی شد و همراه با محمد مقیسه و عباس پیرعباسی مثلث جنایت را تشکیل داد.

صلواتی علاوه بر ریاست شعبه‌ی ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی، دادرس علی‌البدل دادگاه‌های عمومی تهران هم هست. وی یکی از قضات گوش به فرمان بازجویان وزارت اطلاعات است که حکم های سنگین و خشن فراوانی را بی رحمانه علیه متهمان سیاسی صادر کرده است. در سال‌های اخیر حساس‌ترین پرونده‌های سیاسی به خاطر همین خصیصه به وی سپرده شده است.
وی و دیگر اضلاع مثلث جنایت نقش مهمی را در سرکوب جنبش ۸۸ به عهده داشتند و احکام بیرحمانه‌ی زیادی را صادر کردند. در این دوران وی نقش مهمی در اجرای محاکمات نمایشی که عکس‌ها و تصاویر آن از طریق رسانه‌ها و تلویزیون دولتی انتشار می‌یافت داشت. دستگاه قضایی و امنیتی در طول سال‌های گذشته ترجیح داده است که در دادگاه‌های نمایشی و علنی از صلواتی استفاده کنند چرا که در حال حاضر تمایلی به انتشار تصاویر محمد مقیسه و عباس پیرعباسی ندارند.
متهمان این دادگاه‌ها در روزهای پیش از تشکیل دادگاه با حضور وی توسط بازجویان وزارت اطلاعات در مورد نقش‌هایشان توجیه می‌شدند و صحنه‌ی دادگاه و سؤالات مربوطه تمرین می‌شد تا در مقابل دوربین همه چیز از قبل مرور شده باشد.
همچنین در بسیاری از پرونده‌های امنیتی که نیاز به هماهنگی دستگاه اطلاعاتی و دستگاه قضایی برای سناریو سازی است از وجود وی استفاده می‌شود تا غریبه‌ای به رازهای «درون پرده» پی‌نبرد.
طبق گزارش‌های انتشار یافته «در رابطه با زندانیان غیر سیاسی که معمولا کمتر امکان اعتراض و انعکاس رسانه‌ای ظلم‌های رفته بر خود را دارند، صلواتی شخصاً همسران جوان این زندانیان را به صورت غیرقانونی احضار و آنها را ترغیب به طلاق از شخص زندانی کرده است. در بعضی موارد وی مطالب فساد آلودی را نیز با آنها مطرح کرده است.»
وی حضور فعالی در محفل‌هایی که نیروهای جنایتکار رژیم اعم از قاضی و بازجو و عوامل اطلاعاتی و امنیتی تشکیل می‌دهند داشته و همراه با آنان به کشیدن تریاک می‌پردازد. در این محافل که هر از چندی در منازل افراد شاغل در دستگاه قضایی برگزار می‌شود آن‌ها در کنار بساط تریاک کشی به توطئه چینی مشغول می‌شوند.

صلواتی به خاطر خوش‌خدمتی‌هایش، در رسیدگی به پرونده‌های تحت قضاوت خود دست به هر گونه اقدام خودسرانه و غیرقانونی می‌زند و علیرغم داشتن پرونده‌های متعدد در دادگاه انتظامی قضات، هیچ برخورد قانونی با وی صورت نگرفته و محدودیتی برای وی درنظر گرفته نمی‌شود.

نام صلواتی در کنار نام صادق لاریجانی، ابراهیم رئیسی، غلامحسین محسنی اژه‌ای، سعید مرتضوی، عباس جعفری دولت‌آبادی، عباس پیرعباسی، محمد مقیسه، حسن زارع دهنوی (حداد)، احمد زرگر، علی‌اکبر حیدری‌فر و ... در لیست ناقضین حقوق بشر اتحادیه اروپا قرار گرفته و مشمول تحریم‌های بین‌المللی شده است.

http://www.radiozamaneh.com/32665

در بهار ۸۹ مدتی موضوع برکناری یا استعفای او از ریاست شعبه‌ی ۱۵ دادگاه انقلاب سر زبان‌ها افتاد اما بلافاصله حسین لطفی رئیس محاکم انقلاب در گفتگو با خبرنگاران اعلام کرد که وی «كماكان به عنوان رییس شعبه‌ی ۱۵ دادگاه انقلاب مشغول انجام وظیفه است و استعفا نداده است.»

http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=96413

ابوالفضل قدیانی یکی از اعضای ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در نامه‌ای به صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه در مورد سوابق صلواتی نوشت:

«شما حتماً از انواع مفاسد این فرد زمانی که در همدان قاضی بود و سپس در تهران به گونه‌ای دیگر در دادگاه‌های سیاسی آن مسیر را ادامه داده اطلاع دارید و قطعا از این موضوع نیز مطلعید که او و امثال او به دلیل همین فساد‌ها و آلودگی‌ها و نقاط ضعف‌شان به عنوان قاضی دادگاه‌های سیاسی منصوب شده‌اند تا به راحتی تسلیم عوامل اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات باشند و بی‌چون و چرا احکام دیکته شده به وسیله آن‌ها علیه نیروهای سیاسی را امضا کنند و باز به خوبی می‌دانید که این فرد در خود قوه قضاییه و در بین قضات به ارتکاب انواع مفاسد معروف است. اگر لازم شد من در آینده در مورد مفاسد وی توضیح خواهم داد تا مردم بدانند در دستگاهی که باید پاک‌ترین و شریف‌ترین افراد در مسند قضا بنشینند، چگونه افراد فاسد جایزه می‌گیرند و ارتقا پیدا می‌کنند و علیه افراد شریف و خدوم این آب و خاک حکم صادر می‌کنند.»

http://bamdadkhabar.com/2013/01/22462

در این نوشته تلاش می‌کنم بخشی از احکامی را که وی در طول ۵ سال گذشته صادر کرده به عنوان «مشت نمونه خروار» بیاورم تا خوانندگان با گوشه‌ای از جنایات او که موجب شده در سطح بین‌المللی نیز به عنوان یکی از ناقضین حقوق بشر در کشورمان شناخته گردد، آشنا شوند.

صدور حکم اعدام برای پرونده‌های ویژه
برای صدور حکم اعدام نیاز به مدرک و دلیل و برهان نیست. همین که بازجویان و مأموران اطلاعاتی اراده کنند او همچون ماشین صدور حکم، به صدور احکام اعدام مبادرت می‌کند.
قضاوت در مورد پرونده زندانیان کرد متهم به ارتباط با پژاک به عهده‌ی او گذاشته شد. فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و شیرین علم‌هولی متهمان این پرونده که سروصدای زیادی هم در دنیا به پا کرد به حکم وی در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ به دار آویخته شدند. این حکم در حالی صادر شد که رژیم برای کنترل جامعه‌ی پس از کودتا به شدت نیاز به اعدام داشت.
خلیل بهرامیان وکیل مدافع فرزاد کمانگر معلم کامیارانی و فعال حقوق بشر ضمن رد اتهامات وارده می‌گوید:‌

«آقایان حتی یک سرسوزن مدرک ندارند. اگر ادعا کنند بیاورند پیش یک سری از قضات بی نظر و باشرف ایرانی که قضات دادگاه‌ها بوده‌اند وقضات بین‌المللی بگویند. اگر کوچکترین دلیلی علیه فرزاد دارند من علاوه براین‌که حاضرم پروانه وکالتم را برای همیشه پاره کنم حاضرم هر گونه مجازاتی را تحمل کنم.»


http://www.farzadkamangar.org/index.php?option=com_content&view=article&id=409:1&catid=5:1389-02-04-16-02-35&Itemid=68


خلیل بهرامیان در مصاحبه با دویچه‌وله در مورد دادگاه فرزاد کمانگر گفت که در مورد پرونده کار دقیق قضائی صورت نگرفت و «در دادگاه انقلاب در پنج، شش دقیقه محاکمه انجام شد، بدون حضور سایر متهمین».

شیرین علم هولی در نامه‌ای که ۶ روز قبل از اجرای حکم‌ اعدامش نوشته می‌گوید:‌

«دوران زندانیم وارد سه سالگی خود شده است، یعنی سه سال زندگی زجر آور پشت میله‌های زندان اوین، که دو سال از آن دوران زندان را بلاتکلیف بدون وکیل و بدون وجود داشتن حکمی مبنی بر قرار بازداشتم گذراندم. در مدت بلاتکلیفیم روزهای تلخی را در دست سپاه به سر بردم و بعد از آن هم دوران بازجویی‌های بند 209 شروع شد. بعد از دوران 209 بقیه مدت را در بند عمومی گذراندم . به درخواستهای مکرر من برای تعیین تکلیفم پاسخ نمی‌دادند. در نهایت حکم ناعادلانه اعدام را برایم صادر کردند.»

در این نامه پس از شرح آثار شکنجه‌هایی که به او داده‌اند، به فشار بر او برای شرکت در مصاحبه‌ی تلویزیونی اشاره شده بود. در نامه گفته شده که در روز ۱۲ اردیبهشت «دوباره بعد از مدت‌ها مرا برای بازجویی به بند 209 زندان اوین بردند و دوباره اتهامات بی اساسشان را تکرار کردند. از من خواستند، با آنها همکاری کنم تا حکم اعدامم شکسته شود. من نمی‌دانم این همکاری چه معنی دارد، وقتی من چیزی بیشتر از آنچه که گفته‌ام برای گفتن ندارم. در نتیجه آنها از من خواستند تا آنچه را که می‌گویند تکرار کنم و من چنین نکردم.»

او در مورد شرایط بازجویی و دادگاه می‌گوید:‌ »در آن زمان كه من را بازجویی می‌كردید حتی نمی‌توانستم به زبان شما صحبت كنم و من در طی دو سال اخیر در زندان زنان زبان فارسی را از دوستانم آموختم، اما شما با زبان خود بازجوییم كردید و محكمه‌ام كردید و حكم را برایم صادر كردید. این در حالی بوده كه من درست نمی‌فهمیدم در اطرافم چه می‌گذرد و من نمی‌توانستم از خود دفاع كنم. »

http://www.iranianuk.com/article.php5?id=49659

بهرامیان در حالی که در گفتگو با تلویزیون «نوروز» می‌گریست در مورد اعمال غیرقانونی صورت گرفته در مورد موکلش شیرین علم‌هولی توضیح می‌دهد:‌

http://www.youtube.com/watch?v=cP7xqZG2NK4

صلواتی، علی صارمی یکی از هواداران مجاهدین را که در شهریور ۸۶ به خاطر شرکت در مراسم خاوران و سخنرانی یک دقیقه‌ای در آن‌جا دستگیر شده بود به اعدام محکوم کرد. این پرونده حتی مراحل به ظاهر قانونی خود را نیز طی نکرد و صارمی در بهمن ۱۳۸۹ به جوخه‌ی اعدام سپرده شد. وی پیش از دستگیری آخر خود که سه سال و پنج ماه طول کشید، سه بار دیگر نیز دستگیر شده بود و بیش از ۱۲ سال از عمر خود را در زندان‌های رژیم به سر برده بود.
زهرا بهرامی، شهروند ایرانی-هلندی که به خاطر شرکت در تظاهرات عاشورا و گفتگو با رسانه‌ها‌ و افشای جنایات رژیم در روز عاشورا دستگیر شده بود، پس از مدتی به قاچاق مواد مخدر متهم شد و با همین اتهام و به حکم صلواتی به دار آویخته شد.
در آدرس زیر می‌توانید به مصاحبه‌ی افشاگرانه‌ی او که دلیل دستگیری و اعدامش بود، گوش کنید:‌

http://www.youtube.com/watch?v=9EN36YuVSUU

عبدالرضا قنبری، آموزگار ادبیات فارسی یکی از مدارس پاکدشت و دانشگاه پیام نور در روز ۲۴ دیماه ۱۳۸۸به اتهام شرکت در تظاهرات عاشورا در ۶ دی ماه همان سال و گزارش آن به یکی از مسئولان مجاهدین که از طریق تلفن دستی با او در خیابان تماس گرفته بود بازداشت و توسط صلواتی به اعدام محکوم شد. حکم اعدام وی توسط قاضی زرگر در شعبه‌ی ۳۶ دادگاه تجدید نظر تأیید و به اجرای احکام فرستاده شده است. پس از تایید حکم اعدام از سوی دادگاه تجدید نظر وی درخواست عفو خود را به کمیسیون عفو و بخشودگی دادگستری کل استان تهران داد که مورد پذیرش قرار نگرفت.

http://persian.iranhumanrights.org/1390/12/ghanbari_reza

گفته می‌شود اجرای حکم اعدام وی در دیوانعالی کشور متوقف شده و به منظور رسیدگی مجدد به شعبه‌ی دیگری فرستاده شده است.

صدور حکم اعدام برای دو شهروند کرد به نام‌های زانیا مرادی و لقمان مرادی به اتهام دست داشتن در ترور فرزند امام جمعه مریوان.
این دو جوان در بخش نامه‌‌ی خود می‌نویسند که به دلیل وحشت از بازگشت دوباره به شکنجه گاه تن به امضای هرچه بازجویان می‌خواهند می‌دهند:

«ما دو نفر آنچنان تحت فشار زورگویی‌ها و شکنجه‌های بازجویان قرار گرفته بودیم که ترجیح می‌دادیم تا با خودکشی خود را از این شرایط خارج کرده و یا حداقل با اعتصاب غذا از بین برویم. اما بازجویان با ایجاد محدودیت های کامل حتی اجازه اعتصاب غذا را هم به ما ندادند (تحمیل بی خوابیهای چند روزه از طرف ماموران بازداشتگاه و عدم اجازه آنها برای دسترسی به درمانهای پزشکی جهت تسکین دردهای ناشی از کتک زدن های بازجو. برای ما دو نفر که تجربه زندان، شکنجه و سلول انفرادی و رفتارهای وقیحانه مامورین اطلاعاتی را نداشتیم چنان سنگین بود ) که پس از گذشت چند وقت و ترس از تکرار آن فاجعه بار دیگر حاضر شدیم تا بنا به درخواست آن ها همان اعترافات ساختگی را با خط خود در برگ‌های بازجویی نوشته آنها را امضا کنیم....»

http://ir.voanews.com/content/iranexecutions-2012-02-09-139005729/152706.html

جعفری دولت‌آبادی دادستان انقلاب اسلامی و عمومی تهران خبر از تأیید حکم اعدام احمد دانش‌پور مقدم و محسن دانش‌پور مقدم که در ارتباط با مجاهدین دستگیر شده بودند داد. احمد دانش‌پور مقدم یکی از متهمانی است که توسط قاضی صلواتی محاکمه شد اما در گزارش‌های منتشر شده در مطبوعات، نامی از متهم ردیف اول که او باشد برده نشد.
به گفته‌ی اکبری نماینده دادستان وی «از قبر ندا آقا سلطان و سهراب اعرابی دوبار فیلم گرفته و برای منافقین ارسال کرده است و گروهک منافقین برای وی ایمیلی را ارسال کرده‌اند و از او خواسته‌اند در بابلسر شعارنویسی درحمایت از اعتصاب پایگاه اشرف داشته باشد.»
http://www.dolat.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=0&Id=185967

اجرای حکم احمد و محسن دانش‌پور مقدم به خاطر درخواست عفو از سوی این دو نفر معلق مانده است.

قاضی پرونده‌ی ترور حسن احمدی مقدس معاون دادستان و قاضی شعبه سوم دادگاه انقلاب اسلامی تهران که قضاوت پرونده متهمان شرکت کننده در کنفرانس برلین را بر عهده داشت. وی يکی از مقام‌های قضائی سرشناس بود که احکام و برخوردهايش مورد اعتراض خانواده زندانيان سياسی و مطبوعاتی قرار داشت. احمدی مقدس در دوم اوت سال ۲۰۰۵ ، پس از پایان ساعت کاری در مجتمع قضائی ارشاد (خیابان وزرا) هنگام ترک خیابان احمد قصیر (بخارست) توسط مجید کاووسی فر و برادرزاده‌اش حسین کاووسی فر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. این دو در سال ۱۳۸۶ در سالروز مرگ قاضی مقدس در محل ترور به دار آویخته شدند.

در تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۹۱، دو نفر به نام‌های علیرضا مافیها و محمدعلی سروری در تهران اقدام به زورگیری هفتاد هزار تومان با قمه کردند. فیلم این واقعه در یوتیوب پخش شد و ضمن آن که واکنش گسترده‌ای را برانگیخت موجب دستگیری سریع متهمان شد. از دو شاکی که در دادگاه حاضر بودند شاکی نخست گفت هر تصمیمی که دادگاه بگیرد برای من مورد احترام است. اما شاکی دوم گفت نظرش محاربه و اعدام متهمان نیست چون حتی بدترین آدم هم جا دارد درست شود. صلواتی رأی به اعدام آن‌ها در ملاءعام داد و محکومان در سحرگاه ۱ بهمن در «بوستان هنرمندان» اعدام شدند.
صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه در خصوص شبهات موجود در ارتباط با تناسب مجازات با جرم به ویژه در موضوع محاربه و حکم صادره از سوی صلواتی گفت: «هرگاه مجرمانی دست به ایجاد فضای خوف و وحشت بزنند، تشخیص مجازات بازدارنده از میان حداقل و حداکثر مجازات‌ها برعهده قاضی یا قضات صادرکننده رای خواهد بود و در پرونده زورگیری اخیر نیز قاضی مجازات حداکثری را با هدف بازدارندگی در نظر گرفته است و این البته حتماً به مصلحت جامعه اسلامی است.»

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13911104000860

رئیس قوه قضاییه به این ترتیب اعتراف می‌کند که وی مأمور است تا به «مصلحت جامعه اسلامی» جان متهمان را بستاند و در این میان حتی به قوانین رژیم و «شرع» مورد ادعایشان نیز وقعی گذاشته نمی‌شود.

صدور حکم اعدام برای قربانیان پرونده‌‌سازی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی
صلواتی در یک پرونده‌ سازی آشکار مجید جمالی فشی را به اتهام بمبگذاری منجر به قتل مسعود علیمحمدی یکی از اساتید فیزیک دانشگاه تهران محاکمه و به اعدام محکوم کرد. برخلاف موارد مشابه قاتلان از اعدام وی در ملاءعام و در محل وقوع جرم خودداری کردند تا مبادا پرده از رازشان و پرونده‌ای که ساخته بودند برافتد. بر اساس مدارک موجود فشی در زمان ترور علی‌محمدی در ایران نبود.


http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=430


آرش رحمانی‌پور و محمدعلی زمانی دو متهمی بودند که در دادگاه‌های جمعی و نمایشی پس از انتخابات ۸۸ محاکمه شده و به حکم قاضی صلواتی اعدام شدند. این دو نفر پس از فریب توسط بازجویان و قاضی صلواتی در دادگاه به ظاهر علنی به اتهامات انتصابی اعتراف کردند و سپس قربانی شدند. این دو در اسفند ۸۷ و فروردین ۸۸ و ماه‌ها قبل از انتخابات ریاست جمهوری دستگیر شده بودند.
بی بی سی به نقل از نسرین ستوده وکیل مدافع آرش رحمانی‌پور گزارش داد «در تنها ملاقاتی که با موکل خود داشت، آقای رحمانی پور گفت که خواهر باردارش را همراه او دستگیر کرده و گفته بودند تنها در صورتی خواهرش را آزاد خواهند کرد که خود او به 'کارهای ناکرده' اعتراف کند. »
بی بی سی همچنین گزارش داد: «در جلسه دادگاه، این متهم (محمدرضا علی زمانی) هم به تمامی ادعاهای دادستان علیه خود اعتراف کرد و ظاهرا حکم اعدام بر این اساس برای او صادر و اجرا شده است. در حالیکه اطلاعیه دادسرای تهران محکومیت و اعدام محمدرضا علی زمانی را در ارتباط با وقایع پس از انتخابات و حتی تظاهرات عاشورا عنوان کرده، براساس گزارش های قبلی برخی نهادهای مدافع حقوق بشر، آقای علی زمانی در اسفند ماه سال 1387، و چند ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری بازداشت شده بود.»

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/01/100128_l03_ir88_execution.shtml
در جریان رسیدگی به پرونده‌ی انفجار شیراز در فروردین ۱۳۸۷طی یک صحنه‌سازی آشکار و یک دادگاه نمایشی سه نفر به نام‌های محسن اسلامیان (دانشجو)، علی اصغر پشتر (دانشجو)، و روزبه یحیی‌زاده (کارگر تراشکار) در فروردین ۱۳۸۸ به حکم صلواتی اعدام شدند. اعدام‌شدگان متهم به عضویت در انجمن پادشاهی ایران بودند. یکسال بعد نیز مهدی اسلامیان (برادر محسن اسلامیان) به اتهام کمک مالی به مبلغ ۲۳۰ هزارتومان به برادرش توسط صلواتی به اعدام محکوم شد.


http://irajmesdaghi.com/page1.php?id=210


امیر میرزایی حکمتی یک آمریکایی ایران تبار که برای دیدار مادربزرگش به ایران سفر کرده بود در تاریخ ۱۶ آذر ۱۳۹۰ دستگیر شد. رسانه‎های دولتی دستگیری و یرا «دومین پیروزی ایران بر آمریکا پس از تسخیر بهپاد» نامیدند. اعترافات تلویزیونی وی در تاریخ ۲۷ آذر ۱۳۹۰، از سیمای جمهوری اسلامی خش شد. صلواتی وی را به جرم همکاری با دولت متخاصم و عضویت در سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) و همچنین تلاش برای متهم سازی ایران در تروریسم، «محارب» و «مفسد فی الارض» شناخته و برای وی حکم اعدام صادر کرد.
قاضی صلواتی در پایان دادگاه لب به تحسین ماموران اطلاعات هم گشود: «برخود لازم می‌دانم که از زحمات و تیزهوشی‌های سربازان گمنام امام زمان به ویژه معاونت ضدجاسوسی وزارت اطلاعات تشکر کنم.»

صدور حکم اعدام برای تعدادی از متهمان پرونده‌ی «مضلین». اولین پروژه‌‌ی مرکز رسیدگی به جرائم سازمان یافته که در سال ۱۳۸۶ به عنوان زیر مجموعه اطلاعات سپاه پاسداران تاسیس شده بود معروف به گرداب (مضلین)، شد. در این پروژه بیش از ۴۵ نفر دستگیر شدند. اتهام دستگیر شده‌ها راه اندازی و مدیریت وب سایت‌های پورنوی فارسی بود. چند ماه پس از دستگیری، آنها در برنامه‌های تلویزیونی اعتراف کردند که قصد داشتند از طریق فاسد کردن جوانان، پایه‌های نظام جمهوری اسلامی را سست کنند و از دولت آمریکا برای گرداندن سایتهای پورنو پول دریافت می‌کردند. حدود یک سال و نیم بعد، برخی از بازداشت شدگان یا خانواده‌های آنها سکوت خود را شکستند و از شکنجه‌های شدیدی که آنها را مجبور به اعتراف کرده بود پرده برداشتند. پرونده سازی و اصرار بازجویان سپاه و گردانندگان «مرکز رسیدگی به جرائم سازمان یافته» برای اعدام این افراد، دریافت بودجه‌ی هنگفت برای فعالیت‌های این «مرکز» است. آن‌ها می‌کوشند خود را فعال نشان داده و پروژه جنگ «سایبری» با آمریکا را موفق جلوه دهند.
سعید ملک پور، وحید اصغری، احمدرضا هاشم پور، و مهدی علیزاده فخرآباد چهار نفر از متهمان پرونده، توسط صلواتی و مقیسه به اعدام محکوم شدند. گفته‌ می‌شود احکام اعدام در این پرونده برای ۷ نفر صادر شده است.
در این میان ظاهراً حکم اولیه ملک‌پور توسط مقیسه و بقیه توسط صلواتی صادر شده است.

سعید ملک پور در نامه خود به وعده‌های بازجوها اشاره می‌کند که در حضور بازپرس پرونده قول داده بودند در صورت اجرای سناریوهای آنان، «علاوه بر تبدیل قرار بازداشت به قرار کفالت یا وثیقه و آزادی من تا زمان دادرسی، حداکثر تخفیف در کیفرخواست برایم در نظر گرفته خواهد شد و حداکثر دو سال حبس در کیفرخواست برای من در نظر گرفته می‌شود و همچنین با چند برابر حساب شدن ایام حبس در سلول انفرادی، می‌توانم از آزادی مشروط استفاده کرده و به زندان بازنگردم. اين وعده ها بارها و بارها با ذکر قسم و قول هاي متعدد به من داده شد ولي بعد از پايان فيلم‌برداري هيچ کدام به اجرا نرسيد.»

http://www.looti.net/10_331_1.html

وحید اصغری دانشجوی ایرانی دانشگاه‌های هندوستان به اتهام مدیریت سایت‌های مخالف دین اسلام پس از تحمل ۴ سال سلول انفرادی به اعدام محکوم شد.
وی در نامه ای خطاب به قاضی صلواتی از شکنجه های بازجویان اطلاعاتی سخن گفته است. بخشی از آن چنین است: «با چشم بند و دست بند مرا شدیدا به چوب بسته و به ـ حالت ـ کاسه سر و به سمت پائین آویزان کردند، با طناب و دستبند و شلاق و سیلی می‌زدند. ضربه زدن به شکم و پهلو با پنجه بوکس و گذاشتن چاقو زیر گلویم و روی رگ دستم و تهدید به قتل و تجاوز جنسی چند نفره به من به زور هر چه می‌خواستند را تلقین می‌کردند و با وعده و اجبار از من اعتراف غیر واقعی و کذب و امضا و اثر انگشت و نوار مصاحبه ی ویدئویی جعلی بارها گرفتند. در حالی که من فقط متهم بودم.»


http://ir.voanews.com/content/iranexecutions-2012-02-09-139005729/152706.html


مهدی علیزاده، طنزنویس و فعال سایبری نیز به اتهام محاربه توسط صلواتی به اعدام محکوم شد. وی برای اولین بار در تابستان سال ۸۷ و در پی پروژه‌ی موسوم به مضلین بازداشت و مدت ۹ ماه را در بند ۲ الف زندان اوین گذراند و سپس به قید وثیقه‌ی ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شد. وی برای دومین مرتبه در تاریخ بیستم فروردین ماه سال ۹۰ دستگیر و به اعدام محکوم شد.
احمدرضا هاشم‌ پور چهل ساله و دارای تحصیلات دکتراست. او نیز از سال ۱۳۸۷ تاکنون در بازداشت است. هاشم پور پیش‌تر در دادگاه بدوی توسط صلواتی به اعدام محکوم شده بود.

http://ir.voanews.com/content/iranexecutions-2012-02-09-139005729/152706.html

مسئول رسیدگی به پرونده‌ی متهمان جاسوسی برای موساد

در بهار و تابستان ۱۳۹۱ دستگاه‌های امنیتی و قضایی و تبلیغاتی رژیم با یک صحنه‌‌سازی آشکار و از طریق اعترافات تلویزیونی تحت فشار و شکنجه اخذ شده، مدعی کشف شبکه‌ی ترور «دانشمندان هسته‌ای» کشور توسط مأموران موساد و سیا و ... شدند. همان موقع با نوشتن چند مقاله پرده از جنایت رژیم و صحنه‌‌سازی‌های مأموران آن برداشتم.
http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-448.html

http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-450.html

http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-451.html

http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-460.html

در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۹۱ جعفری دولت آبادی دادستان تهران «از محاکمه ۱۸ متهم ترورهای هسته ای در سال آینده خبر داد.» وی در مراسم تودیع و معارفه سرپرست دادسرای ناحیه یک تهران با اعلام این خبر افزود: «۱۸ متهم ترورهای هسته‌ای تحت تعقیب قرار گرفته و کیفرخواست آنها صادر شده است. سال آینده نیز آنها پای میز محاکمه قرار می‌گیرند.»


http://www.aftabir.com/news/view/2013/mar/17/c4_1363518070.php


پس از گذشت یک‌سال از دستگیری متهمان مذکور این بار قاضی صلواتی که از سال‌های اولیه‌ی دهه‌ی ۸۰ مسئول رسیدگی به پرونده‌های جاسوسی بوده در «جلسه‌ی ابلاغ حکم ۱۳ متهم» به جاسوسی برای موساد بدون ذکر نام آن‌ها و کیفرخواست صادره برای متهمان، به صراحت اعلام کرد که «اشد مجازات در انتظار جاسوسان و خائنان به کشور»‌ است‌ و از رسیدگی به پرونده‌ی دیگر متهمان این پرونده خبر داد. واحد مرکزی خبر در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۹۲در مورد نحوه‌ی رسیدگی به اتهامات این ۱۳ نفر و سخنان صلواتی چنین گزارش داد:‌
«در این جلسه تعدادی از جاسوسان و مرتبطان سرویس جاسوسی موساد که با تلاشها و هوشمندی سربازان گمنام امام زمان (عج) در وزارت اطلاعات دستگیر شدند حضور دارند. وی گفت: تعدادی از این متهمان با حضور وکلا و نمایندگان دادستان در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران محاکمه و حکم قانونی برای آنان صادر شده است. قاضی این پرونده افزود: بقیه این افراد نیز در آینده نزدیک محاکمه خواهند شد. وی گفت: این افراد پس از جذب از طریق فضای مجازی و شبکه های ماهواره‌ای و مراجعه حضوری به سرکنسولگری‌های رژیم صهیونیستی در برخی کشورهای همسایه با وعده های پوشالی افسران اطلاعاتی موساد مواجه شدند و به تناسب توانایی ها و ظرفیت‌های افراد آموزش‌هایی به آنها داده شده است. قاضی پرونده افزود: این افراد را سرویس جاسوسی رژیم صهیونیستی با پرداخت وجوه و امکانات مأموریت‌های عملیاتی و غیرعملیاتی به آنها واگذار و حتی برای آنان دوره های آموزشی در اسرائیل برگزار کرده است. وی گفت: این متهمان با برقراری ارتباط با کارکنان مراکز حساس در کشور اقدام به جاسوسی در زمینه‌های مختلف کرده‌اند. قاضی پرونده افزود: رژیم صهیونیستی به زعم خود می‌پنداشت با این گونه اقدامات اقتدار جمهوری اسلامی ایران را زیر سؤال می‌برد هرچند ملت شهید پرور ایران در صحنه های مختلف به آمریکا و رژیم صهیونیستی ثابت کردند که با اقداماتی از جمله ترور دانشمندان هسته‌ای و جنایات آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی دست از ارکان و ارزش‌های والای انقلاب اسلامی بر نخواهند داشت. وی گفت: این دادگاه با استعانت از پروردگار متعال و رهنمودهای مقام معظم رهبری و رئیس قوه قضائیه در برخورد قاطع و انقلابی با جاسوسان و خائنان به کشور درنگ نکرده و آنها را به اشد مجازات محکوم کرده است.»

http://www.iribnews.ir/NewsBody.aspx?ID=8531

نکته‌ی حائز اهمیت آن که در «جلسه‌ی ابلاغ حکم ۱۳ متهم»‌ صحبتی از مشارکت آن‌ها در پرونده‌ی ترور «دانشمندان هسته‌ای» کشور که پیش از این بارها مقامات قضایی و امنیتی در مورد آن «اطلاع رسانی» کرده بودند و اعترافات تلویزیونی تحت فشار آن‌ها پخش گردیده نشده است.

پیش از این صلواتی در تاریخ ۱۰ تیر ۱۳۸۷ حکم اعدام علی اشتری را به اتهام جاسوسی برای دولت اسرائیل صادر کرد و حکم صادره در ۲۷ آبان همان سال اجرا شد. در دادگاه گفته شد که تخصص او در زمینه‌ی مسایل فنی الکترونیکی بوده و این تخصص با جاسوسی او مرتبط بوده ‌است. بر اساس ادعای مدیرکل ضد‌جاسوسی وزرات اطلاعات او در یکی از سفرهای خارجی به عضویت در موساد درآمد و آنها با روانشناسی مناسبی که از مسایل و معضلات اخلاقی، مشکلات خانوادگی و مسایل مالی او داشته‌اند، وی را به سمت همکاری سوق دادند. او پس از دو سه مرحله از ماهیت حقیقی عناصر اطلاعاتی اسرائیل آگاه شد. خبرگزاری فارس گزارشی مفصل را به آنچه که اعترافات جاسوس رژیم صهیونیستی در دادگاه خوانده شده اختصاص داده و از جمله نوشت که علی اشتری در مجموع پنجاه هزار دلار از موساد دریافت کرد. مدیرکل ضد‌جاسوسی وزارت اطلاعات همچنین در مورد اقدامات اشتری گفت: «در طول این مدت اتفاق افتاده که مرکزی، قطعه ای می‌خواسته و اشتری به کمک موساد قطعات معیوب و آلوده را برای استفاده پیشنهاد می‌کرده که در برخی موارد استفاده از این قطعات باعث شکست پروژه‌هایی شده که در برخی زمینه‌ها غیرقابل جبران است.»

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2008/06/080630_he-israel-spy.shtml

صدور احکام فله‌ای اعدام و شکستن آن‌ها در دادگاه‌های تجدید نظر
یکی از ویژگی‌های صلواتی صدور احکام بی پایه و اساس اعدام است که حتی در دنیای بی قانونی جمهوری اسلامی نیز نوبر است. در هیچ نظامی سابقه ندارد که متهمی بر اساس قانون محاکمه شده به اعدام محکوم شود و به رأی دادگاه تجدید نظر از زندان آزاد شود .چنین رویه‌ای تنها در نظام جهوری اسلامی رواج دارد.
جواد لاری به اتهام هواداری از مجاهدین توسط صلواتی به اعدام محکوم شد اما در دادگاه تجدید نظر به دو سال زندان محکوم و از زندان آزاد شد.
صلواتی، یک دانشجوی دامغانی به نام محمد امین ولیان را به اتهام شرکت در تظاهرات عاشورا و سنگ‌پرانی به نیروهای رژیم به اعدام محکوم کرد.

http://lawyernews.ir/?p=160

گفته شد که حکم اعدام بر اساس فتوای مکارم شیرازی صادر شده ولی او این موضوع را تکذیب کرد و حکم اعدام در شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر استان تهران شکست و ولیان به ۴۲ ماه حبس تعزیری و پرداخت ۳۰۰ هزار تومان جزای نقدی محکوم شد.
احمد کریمی، ناصر عبدالحسینی، رضا خادمی، امیر رضا عارفی و ... در دادگاه‌های جمعی و نمایشی پس از انتخابات توسط ابوالقاسم صلواتی به اعدام محکوم شدند. حکم آن‌ها در دادگاه تجدید نظر به حبس تبدیل شد و رضا خادمی و ناصر‌عبدالحسینی در ۳ آذر ۸۹ از زندان آزاد شدند.
رضا خادمی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به اتهام ارتباط و عضویت در انجمن پادشاهی ایران محاکمه و توسط قاضی صلواتی به اعدام محکوم شد. در تاریخ ۲۳ فروردین ماه ۱۳۸۹ حکم اعدام وی به ۱۲ سال زندان تبدیل شد و در ۳ آذر ۱۳۸۹ آزاد شد.
احمد کریمی در دادگاه‌های جمعی و نمایشی پس از انتخابات توسط صلواتی به اعدام محکوم شد. در حالی اتهام احمد کریمی در دادگاه «نگهداری مواد منفجره» عنوان شد که از نامبرده یک عدد «فشفشه» ضبط شده بود. وی عاقبت در دادگاه تجدید نظر به ۱۵ سال و سه ماه حبس و تبعید به زندان گنبد کاووس محکوم شد. امیررضا عارفی در دادگاه تجدید نظر به هشت سال زندان محکوم شد.
فرح واضحان، که سالها خارج از ایران زندگی می‌کرد و به دلیل بیماری سرطان لنفاوی فرزندش یسنا، به ایران بازگشته بود دو روز پس از رویدادهای روز عاشورای تهران، در منزل خود همراه با همسرش علی معماری و دو فرزندش، یسنا و مهدی بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین و سلول‌ انفرادی منتقل شد. وی که از بیماری قلبی و تومور بدخیم در داخل شکم رنج میبرد در جلسه دادگاهی که در ۱۳ مرداد ماه سال ۱۳۸۹ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد، متهم به شرکت در اعتراض‌های خیابانی و «محاربه از طریق همکاری با سازمان مجاهدین خلق» شد. با آن که وی در دادگاه این اتهامات را رد کرد اما توسط صلواتی به اعدام محکوم شد. حکم اعدام وی در دادگاه تجدید نظر تأیید و سپس در دی‌ماه ۱۳۸۹ در دیوان عالی کشور لغو و به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب فرستاده شد که پس از بررسی مجدد، به ۱۷ سال حبس تعزیری و تبعید به زندان رجایی شهر محکوم شد.
مطهره بهرامی حقیقی، ریحانه حاج ابراهیم دباغ توسط قاضی صلواتی به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین و تماس تلفنی با این سازمان و ارسال عکس به اعدام محکوم شدند که در دادگاه تجدید نظر به ۱۰ و ۱۵ سال حبس تبدیل شد. گزارش دادگاه ریحانه حاج‌ابراهیم به درخواست صلواتی در مطبوعات بدون اشاره به نام او انتشار یافت.

http://www.dolat.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=0&Id=185967

همچنین هادی قائمی یکی از کسانی است که توسط صلواتی به اتهام ارتباط با مجاهدین به اعدام محکوم شده که حکم وی در دادگاه تجدید نظر به ۱۵ سال زندان تبدیل شد. اگرچه اشاره‌ی مستقیمی به مرجع صادر کننده‌ی حکم نشده اما شواهد و قرائن حاکی از آن است که صلواتی حکم اولیه را صادر کرده است. وی هم‌پرونده‌ی خانواده‌ی دانش‌پور مقدم است.


صلواتی و مقیسه، قاضی پرونده‌ی متهمان هواداری از مجاهدین


صلواتی به همراه محمد مقیسه مسئولان اصلی رسیدگی به پرونده‌ی زندانیان سیاسی هوادار مجاهدین و یا مرتبط با این سازمان و اعمال ماده‌ی ۱۸۶ قانون مجازات اسلامی (محاربه) علیه آن‌ها هستند.

قاضی صلواتی در پاسخ به اظهارنظر وکیل تسخیری متهم ردیف اول دادگاه موسوم به رسیدگی به پرونده «اغتشاشات روز عاشورا» ‌گفت: «مرکزیت سازمان منافقین از بین نرفته و گروهک منافقین مشمول ماده ۱۸۶ هستند. »

http://www.dolat.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=0&Id=185967

در ماده‌‌ی ۱۸۶ قانون مجازات اسلامی آمده است: «هرگروه یا جمعیت متشکل که در برابر حکومت اسلامی قیام مسلحانه کند مادام که مرکزیت آنها باقی است تمام اعضاء و هواداران آن، که موضع آن گروه یا جمعیت یا سازمان را می‌دانند و به نحوی در پیشبرد اهداف آن فعالیت و تلاش موثر دارند محاربند اگرچه در شاخه نظامی شرکت نداشته باشند.»

با این ماده و با تفسیری که «فضات» نظام از آن می‌کنند در شرایط ویژه به سادگی می‌توان هر هوادار مجاهدین را به اعدام محکوم کرد چنانچه بر پایه‌ی آن در سال‌های اخیر افرادی همچون علی صارمی، جعفر کاظمی، محمد‌علی‌ حاج‌آقایی با توسل به این ماده‌ی قانونی اعدام شدند.
جدا از احکام اعدامی که در سال‌های گذشته توسط این دو نفر برای هواداران این سازمان صادر و اجرا شده است تعداد زیادی از افراد متهم به وابستگی به این سازمان توسط صلواتی به زندان‌های طویل‌المدت محکوم شده‌اند. پاره‌ای از آن‌ها عبارتند از :

اصغر محمودیان، زندانی سیاسی و از بازداشت‌شدگان اعتراضات دی‌ماه 88 در تیر ماه 91، از سوی صلواتی به تحمل ۶ سال حبس تعزیری و تبعید به زندان سمنان محکوم شد. کفایت ملک‌محمدی همسر وی نیز به ۵ سال زندان محکوم شده است.

مریم اکبری منفرد در تاریخ ۱۰ دی ماه سال ۱۳۸۸ در جریان حوادث عاشورا بازداشت و راهی زندان اوین شد. قاضی صلواتی در تاریخ ۱۱ خرداد ماه ۱۳۸۹ وی را به ۱۵ سال زندان و تبعید در زندان رجایی‌شهر محکوم کرد.

محمدعلی منصوری از زندانیان سیاسی دهه‌ی ۶۰که در ارتباط با مجاهدین دستگیر شده بود، پس از شرکت در مراسم سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی سال ۱۳۶۷ در شهریور ماه ۱۳۸۶ دستگیر و توسط قاضی صلواتی به ۱۷ سال زندان، تبعید به زندان رجایی شهر کرج و ۱۵۰ هزار تومان جریمه نقدی محکوم شد.

علی معزی بدلیل خودداری از شرکت در جلسات دادگاه قاضی صلواتی بصورت غیابی به ۱ سال زندان تعزیری در تبعید زندان کچویی کرج محکوم شد و با توجه به محکومیت ۳ ساله قبلی می‌بایست ۴ سال زندان را تحمل کند. علی معزی به اتهام شرکت در مراسم یادبود محسن دکمه‌چی، علی صارمی و جعفر کاظمی بازداشت شده بود. پیش از این نیز، دادگاه انقلاب کرج، علی معزی را در پاییز ۸۷ به اتهام دیدار با همسر و ۲ تن از فرزندانش در اشرف به ۲ سال زندان محکوم کرده بود که وی مدت محکومیت خود را در زندان رجایی شهر کرج سپری نمود.

قاضی دادگاه متهمان پرونده «کودتای مخملی»
صلواتی در مسند ریاست شعبه‌ی ۱۵ شماری از مسئولان نظام را که به جناح «اصلاح‌طلب» وابسته بودند به زندان‌های طولانی مدت محکوم کرد:
داوود سلیمانی، عبدالله رمضا‌ن‌زاده، محسن آرمین، بهزاد نبوی، محسن صفایی فراهانی، مصطفی تاج‌زاده، محسن میردامادی، فیض‌الله عرب سرخی، محمدرضا مقیسه، محمدعلی ابطحی، محمد عطریانفر، (۶ سال حبس تعزیری) ابطحی و عطریانفر به علت همکاری با بازجویان و دستگاه قضایی بلافاصله آزاد شدند.
ابوالفضل قدیانی ابتدا به یک سال زندان محکوم شد اما با توجه به دو حکم دیگری که توسط صلواتی و مقیسه صادر شد مجموعاً به شش سال زندان محکوم شد.
مرتضی الویری (۶ سال حبس تعلیقی)
علی تاجرنیا (۶ سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق)
عیسی سحرخیز (۵ سال حبس)
هدایت آقایی (۵ سال حبس) به علت همکاری با بازجویان و اعترافات تلویزیونی آزاد شد.
کریمی قلعه سرخی از فعالین ستاد میر حسین موسوی به 7 سال زندان محکوم شد.
سعید لیلاز به ۹ سال زندان محکوم شد که در دادگاه تجدیدنظر به ۶ سال کاهش یافت و در تیر ۱۳۹۲ نیز با توقف حکمش، آزاد شد.
سعید حجاریان، ‌سعید شریعتی،‌ هدایت ‌آقایی، ‌محمد قوچانی و ... پس از محکومیت در دادگاه توسط صلواتی به خاطر اعترافات تلویزیونی و اعلام انزجار و ابراز رضایت بازجویان از زندان آزاد شدند.
حمزه کرمی از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران، به ۱۶ سال حبس و انفصال دائم از خدمات دولتی محکوم شد و دادگاه تجدید‌نظر، پنج سال از این حکم را کاهش داد. کرمی از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۴، فرماندار ورامین و از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۰، مدیرکل سیاسی دفتر رئیس جمهوری در دولت‌های اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی بود.
شعبه‌ی ۵۴ دادگاه تجدید نظرتهران احکام محسن صفایی فراهانی و رمضانزاده را به پنج‌سال حبس تعزیزی و علی تاجرنیا را به یک سال حبس تعزیری کاهش داد.
در ادامه صلواتی به عنوان کارگزار محافل امنیتی و قضایی پرونده فائزه هاشمی رفسنجانی را در دست گرفت و به منظور تحت فشار گذاشتن پدرش، او را ۶ ماه زندان محکوم کرد. برای خالی نبودن عریضه وی همچنین سعید تاجیک و چند نفر دیگر را که در نزدیکی حرم «شاه عبدالعظیم» برای فائزه هاشمی ایجاد مزاحمت نموده و به او و پدرش اهانت کرده‌ بودند به تحمل زندان محکوم کرد.
و در جایی که میانه‌ی دستگاه امنیتی و قضایی با احمدی‌نژاد رو به وخامت رفت صلواتی مأمور رسیدگی به پرونده «ویژه نامه خاتون» شد. در این ویژه‌نامه رنگ چادر سیاه مورد نقد قرار گرفته بود. در این پرونده علی اکبر جوانفکر معاون احمدی نژاد مدیرعامل خبرگزاری ایرنا و مدیر روزنامه ایران به دلیل چاپ مطالب خلاف موازین اسلامی به شش ماه حبس و انتشار تصاویر خلاف عفت عمومی به شش ماه دیگر و در مجموع به یک سال زندان و همچنین سه سال محرومیت از فعالیت‌های مطبوعاتی محکوم شد.

قاضی پرونده‌ موسوم به «اغتشاشات روز عاشورا»
صلواتی مسئول پرونده‌های مربوط به حوادث روز عاشورای تهران بود که برای ساعاتی کنترل شهر از دست مأموران رژیم خارج شده و هراس زیادی را دامن زد. وی خیمه‌شب‌بازی‌های متعددی را در جریان رسیدگی به این پرونده‌ هدایت کرد. برای مثال در چهارمین جلسه محاکمه متهمان حوادث عاشورا که در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب برگزار شد، به اتهامات ۱۴ نفر رسیدگی کرد. متهم ردیف دوم در حالی که در فیلم نشان داده شده از مردم می‌خواهد که مأمور رژیم را مورد ضرب و شتم قرار ندهند و او را زیر دست و پای مردم بیرون آورده متهم به حمله به مأموران رژیم می‌شود. در جریان این دادگاه یک زن جوان متولد منچستر و دارای تابعیت مضاعف ایران و انگلیس و همچنین یک زن مدرس خصوصی زبان به جرم داشتن ارتباط با کارمندان سفارت آلمان و شرکت در تظاهرات محاکمه شدند.

http://lawyernews.ir/?p=160


صدور حکم زندان برای فعالان سیاسی، دانشجویی، مطبوعاتی، اجتماعی و ...

در جریان سرکوب جنبش مردم پس از انتخابات ۸۸ و حتی پیش از آن تعداد زیادی از فعالان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و ... دستگیر و در دادگاه‌هایی که توسط صلواتی اداره می‌شد به زندان‌های طویل‌‌المدت محکوم شدند. تعدادی از این افراد عبارتند از:‌
ادامه این مقاله را در اینجا بخوانید.

اللهیار صالح، سفیر ایران در امریکا،

ناصر تکمیل همایون - کودتای ۲۸ مرداد و گزارش تاریخی 21 مرداد 32 اللهیار صالح، سفیر ایران در امریکا، به مصدق



SaleAllahiar 130824

در تاریخ ایران هجوم‌ها و یورش‌های زیاد بر ارکان حکومتی از سوی بیگانگان و گاه خودی‌ها دیده شده است، دولت‌ها سقوط کرده‌اند و شاهان و وزیران و حاکمان جامعه به حق یا نابحق سر به نیست شده‌اند و چند صباحی جامعه به گونه‌ای جدید (و کوتاه) حیات خود را استمرار داده و پس از مدت‌ها دوباره به شکل دیگری آشفتگی و نابسامانی جدید پدید آمده است، اما بر روی هم در این نابهنجاری‌ها و جابه‌جایی حکومت‌ها، اگرچه مردم آسیب‌های بسیاری تحمل کرده‌اند، اما خود برپادارنده آن نبوده‌اند. شهرنشینان به کار خود مشغول بوده‌اند و سود خود را در آرامش جامعه و مرزهای ساکت کشور می‌دانستند. روستاییان، به کشت و زرع و سوددهی به صاحبان املاک مشغول بودند و چشم به آسمان می‌دوختند تا به لطف الهی بارانی ببارد و رونقی حاصل شود. و اجتماعات ایلی و عشایری دل به دامپروری و دامداری و پاره مشاغل ایلی و اندک کشاورزی خود بسته بودند و گوش به فرمان خان که گاه محبوب آنان هم بود، داشتند و در مواقعی به ماجراهایی کشیده می‌شدند و بالاجبار از سرزمین‌های خود دل می‌کندند و در این مسیر ناهمواری‌هایی را هم تحمل و همانند آن را به یکجانشینان تحمیل می‌کردند. 

جنبش مشروطیت و عدالت‌خواهی، بر ساختواره‌های کهن ضربه وارد کرد، نخست در شهرنشینان با آشنایی‌های جدید در جهان‌شناسی حرکت نوین پدید آورد و زنان را به گونه بخش عظیم شهروندان کشور، وارد صحنه حیات اجتماعی کرد و از یک سو آزادی و حق‌طلبی را خواستار شدند و از سوی دیگر به دلیل وابستگی‌های نیمه‌استعماری سلطه‌گرانه، استقلال و ناوابستگی کشور به بیگانگان را خواستار شدند. روستاییان با آنکه شرکت مستقیم در این پیکار نوین نداشتند، اما به آن با چشمان امیدوار می‌نگریستند و ایل‌نشینان در پیوند با خوانین گاه همانند بختیاری‌ها و قشقایی‌ها در مسیر و حرکت «ملی» قرار می‌گرفتند و گاه همانند شاهسون‌ها و ایلات وابسته به قدرت‌های مرکزی دست‌نشانده (دربار و هیات حاکمه) دانسته و نادانسته در خط ارتجاع و استبداد جایشان می‌دادند. 
این تحول اجتماعی مبارک، سختی‌های بسیاری را تحمل کرد و قرارداد ۱۹۰۷ میلادی و کودتای محمدعلی شاه را درنوردید. جنگ اول جهانی را که هیچ‌گونه پیوندی با ایران نداشت، از سر گذراند، قراردادهای دیگر از آن میان معاهده ۱۹۱۹ میلادی را تقریبا کأن لم‌یکن کرد، کودتای سیاه ۱۲۹۹ خورشیدی را با این نظریه (ایجاد آرامش بهتر از ناامنی‌ها و اغتشاشات گوناگون است) بیش و کم پذیرا شد و با آنکه دیکتاتوری رضاخانی، موانع فراوان در مسیر حرکت جدید ایجاد کرد و هر نوع حرکت و دادخواهی و آزاداندیشی را ریشه‌کن کرد، اما زیرساخت فرهنگی جامعه که توانایی و زایایی خود را بارها در تاریخ نشان داده است، همچنان حرکت خود را ادامه می‌داد و پس از جنگ دوم جهانی، چهره خود را در لوای نهضت ملی ایران آشکار کرد و حضور دکتر مصدق به عنوان نماینده اول مردم تهران (شهرنشینان پایتخت) در مجلس چهاردهم، نشان‌دهنده زنده بودن حرکت آگاهانه و خردورزانه مردم بود که شاید بیش از یکصد سال در پنهانگاه جامعه آرام‌آرام خودسازی کرده و در سال‌های پس از جنگ زمان تجلی خود را بازیافته بود. 

به این اعتبار نهضت ملی ایران علاوه بر داشتن پیوندهای تاریخی و فرهنگی با تمام حرکت‌های پیشین جامعه، پدیده‌ای نوین، استقلال‌طلبانه و دموکراتیک بود. عدالت و حقوق ملی و خواسته‌های به حق مردمی را که طی تاریخ غالبا در پرده فراموشی قرار می‌گرفت، هدف قرار داده بود و به راستی ملی کردن صنعت نفت در سراسر کشور را، کلید اصلی حق‌طلبی‌های ملی شناخته بود که بسیاری از مشکلات مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی جامعه را مرتفع می‌کرد، وقار ایرانی بودن را به ایرانیان هدیه می‌کرد و همه آنان را اعم از شهرنشین و روستانشین و ایلیاتی از منابع خداداد میهن، بهره‌مند می‌کرد و برای اولین‌بار در تاریخ ایران در پی نهضت‌های متعدد سیاسی و مذهبی و جنبش فراگیر ملی مشروطیت، مردم در پهنه جامعه به عنوان «حکومتگران جامعه» و نه «رعیت حکومت شونده استبداد» حضور یافته بودند.
بدیهی است این پیش‌آمد تاریخ ساخته، اگر استمرار پیدا می‌کرد و اگر «خار و خاشاک»های حکومتی که بازمانده‌های عصر استبداد و ارتجاع بودند، نوکری و دریوزگی قدرت‌های امپریالیستی برون‌مرزی را نمی‌پذیرفتند و در کارها و حیات معنوی «خلق خدا» فتنه‌انگیزی نمی‌کردند، (گو اینکه به عقیده برخی از مورخان در تاریخ «اگر» جایی ندارد) اما در این مورد امید مردم به پا خاسته بر این بود که عصر سعادت و بهروزی و پیشرفت ایران فرارسیده است. آن امید بلندپایه که «در خود زیستن» و «بارور شدن از خود» بود، به زبان شاعر عزیز و گرانمایه کنونی میهن، شفیعی کدکنی تجلی یافت و دردمندانه (با بروز کودتا) «در حسرت نگاه تو» (نگاه تاریخ) خشکید و خسبید. کودتای ۲۸ مرداد، با کودتای محمدعلی شاه و سیدضیاء و رضاخان، بسیار فرق داشت. این کودتای آمریکایی و انگلیسی (با سکوت و رضامندی روسیه، هم‌مرزی ایران با جمهوری‌های مسلمان آسیایی)، در پیوند با بازمانده‌ترین نیروهای استبداد و ارتجاع که در روزنه‌های پنهانی جامعه، جیره‌خوار شرکت‌های بزرگ نفتی جهان و کاپیتالیست‌های غارتگر زمان بودند، سخت‌ترین و مهلک‌ترین ضربه‌ها را بر نهضت ملی ایران و «پیکره ملت» که رشد تاریخی خود را بازیافته بود، وارد کردند. به همین دلیل این واقعه شوم با همه وقایع شوم دیگر تفاوت دارد و چندین دهه نه‌تنها مانع حرکت آزادانه جامعه شد، بلکه جامعه را چندین دهه به عقب بازگرداند که هنوز هم گرفتار آن است. گویی این «حادثه شوم» را حافظ شیرازی پیشگویی کرده بود! 
ز تند باد حوادث نمی‌توان دیدن/ در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
ببین در آینه جام نقش‌بندی غیب / که کس به یاد نیارد چنین عجب زمنی
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت / عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
که البته لسان‌الغیب «ملت بزرگ» خود را ناامید نمی‌کند و رهنمون می‌دهد: 
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند / چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی

دکتر مصدق و سیاستگری‌های آمریکاییان

دکتر مصدق از آغاز زمامداری خود می‌دانست که آمریکا و انگلستان با هم اشتراک منافع دارند و بر همین اصل «اشتراک منافع» اختلافاتی هم بیش و کم میان آن‌ها وجود دارد. او می‌اندیشید که اگر در مورد ایران آمریکا فریب انگلستان را نخورد و روی مواضعی که در گذشته نشان داده است، استوار بماند، بی‌آنکه علنا خود را درگیر دفاع از منافع ایران کند، دولت ایران می‌تواند به حقوق قانونی خود در ملی شدن نفت دست یابد. زمان، زمان حاکمیت دموکرات‌ها (ترومن) بود و با آنکه نظام حکومتی آمریکا یگانه است اما دو چهره دارد؛ دموکرات و جمهوری‌خواه و هر دو، بیش و کم در یک مسیر هستند اما واقعیت این است که برخوردهای آن دو حزب با جهان متفاوت جلوه می‌کند. دکتر مصدق دموکرات‌ها را معقول‌تر می‌دانست و خود در آمریکا با ترومن مذاکراتی کرده بود و امید داشت که اگر بار دیگر دموکرات‌ها پیروز شوند، انگلیسی‌ها فرصت کامل زورگویی نخواهند داشت و به همین دلیل برای متعادل نگه‌داشتن شرایط، یکی از خوشنام‌ترین و منزه‌ترین سیاستمداران ملی ایران، مرحوم اللهیار صالح را که هم زبان انگلیسی بسیار خوب می‌دانست و هم سال‌ها با پاره‌ای از آمریکاییان در ایران و آمریکا آشنایی داشت، به سفارت کبرای ایران در واشنگتن برگزید.
مرحوم صالح برخاسته از «نهضت ملی ایران» بود و همانند دکتر مصدق می‌اندیشید و از رموز دیپلماسی آگاهی تمام داشت، در واشنگتن فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی، تبلیغاتی خود را آغاز کرد و دستاوردهای خوبی فراهم آورد اما متاسفانه در انتخابات آمریکا، حزب جمهوری‌خواه برنده شد و ژنرال آیزنهاور ارتشی مرد عرصه‌های جنگ جهانی، به ریاست‌جمهوری آمریکا رسید. بسیاری از کارکنان سیاسی وزارت خارجه آمریکا، جای خودشان را بر عده‌ای جوان ناوارد اما پیروزمند و مغرور جنگ جهانی دوم دادند و سیاست آمریکا در مسیر هماهنگی کامل با انگلستان (همانند زمان جنگ جهانی دوم) نظم پیدا کرد. در این زمان آگاه‌سازی سیاستمداران جدید آمریکا و جلب نظر آنان به منافع ملی کشورهای خاورمیانه از آن میان ایران، بسیار مشکل‌تر از سابق شد با این حال مرحوم اللهیار صالح شب و روز در ارتباط با دکتر مصدق وظایف ملی و دیپلماتیک خود را انجام می‌داد و همزمان دیپلمات‌های انگلیسی نیز برای جلب نظر آمریکایی‌ها، خطرات ناشی از ادامه حکومت ملی در ایران را خاطرنشان می‌کردند. این وضع که شرح و تفصیلش زیاد است و نامه‌ها و مراسله‌ها، رفت و آمدها و مصاحبه‌های بسیار چگونگی آن را نشان داده‌اند، وضع را به جایی رساند که کودتا علیه دکتر مصدق تنها درمان درد کارتل‌های نفتی شناخته شد. فکر و دسیسه از انگلستان، پول و قدرت نظامی از آمریکا، سکوت و عدم دخالت از روسیه شوروی و کارگردانان ایرانی و اصلی شناخته‌شده، در کسوت‌های گوناگون که در تمام کتاب‌ها و مقاله‌های تاریخی، نام و نشان آنان آمده و طی ۶۰ سال گذشته، آنچنان وقایع روشن شده است (و دست‌اندرکاران خود روشن کرده‌اند) که جای هیچ شک و شبهه‌ای باقی نمانده است و قصد نگارنده نیز بازگویی آن‌ها نیست. 


گزارش اللهیار صالح به دکتر مصدق

نگارنده در پژوهش‌های تاریخی خود به نامه‌ای محرمانه از مرحوم اللهیار صالح به روانشاد دکتر مصدق که در موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران به شماره‌های (۷۲۰۰۶۰‌ـ‌۷۲۰۰۵۶‌-‌‌ د) نگهداری می‌شود، دست یافت که از طرف سفارت ایران به تاریخ ۲۱ مرداد۱۳۳۲ (شماره ۲۰۱۶) به نخست‌وزیری ایران ارسال شده است. از چاپ شدن یا چاپ نشدن این نامه نگارنده آگاهی دقیق نداشت تا اینکه به یمن لیالی ماه مبارک رمضان در محفلی استاد محترم آقای دکتر میرمجلسی با محبت ویژه نگارنده را آگاهی دادند که این نامه توسط شادروان ایرج افشار در مجموعه‌ای به چاپ رسیده است (گزارش‌های سیاسی واشنگتن و یادداشت‌های زندان از اللهیار صالح، ص۳۵۲‌ـ‌۳۴۵). از نامه‌ای که چهار روز پیش از کودتای نافرجام اول (۲۵ مرداد) و هفت روز پیش از کودتای بدفرجام دوم (۲۸ مرداد) نوشته شده، می‌توان بر بسیاری از وقایع پنهان و آشکار آن جنایت تاریخی علیه ملت ایران پی برد. 
نامه مزبور که در سیاق دیپلماتیک ممتاز و چشمگیر است و قدرت و صداقت نویسنده آن را نشان می‌دهد، چند امر جاری و تحقق‌یافته سیاست آمریکا را برملا می‌کند. 

۱. کاربه‌دستان دیپلماتیک آمریکا، تصمیم خود را گرفته‌اند (کودتا) و دیگر با ایران گفت‌وگوی جدی و کارساز نمی‌خواهند داشته باشند. 

۲. با آخرین سفر آقای ایدن وزیر خارجه انگلستان (معارض متعصب و ضد مصدق و نهضت ملی ایران) به واشنگتن و گفت‌وگو با سران جمهوری‌خواه برودت مناسبات اندک ایران و آمریکا فزون‌تر شده است. 

۳. وزیر خارجه آمریکا در مصاحبه‌ای علنا بیان کرده است که «دولت آمریکا از مساعدت بیشتر نسبت به ایران خودداری خواهد کرد» و علت این امر را آزادی فعالیت کمونیست‌ها در ایران می‌داند. (همزمان در ایران روزنامه‌های طرفدار حزب توده، دکتر مصدق را عامل بورژوازی و دست‌نشانده امپریالیسم آمریکا معرفی می‌کردند.) 

۴. شکل حزب توده و فعالیت‌های آزادانه آنان در خیابان‌ها، سیاستمداران آمریکا را نگران کرده است و آنان معتقدند که مصدق «از عهده کمونیست‌ها برنمی‌آید»، کمونیست‌های ایران «تدریجا زمام اختیار را در دست می‌گیرند... شما می‌دانید که مهم‌ترین مشکل آمریکا در دنیای امروز مساله کمونیسم است. مردم و دولت آمریکا از هیچ امری بیش از کمونیسم وحشت ندارند... به خصوص که در جراید هم در همان روز و قبل از رفتن به کنفرانس حکام خبر مهمی درباره فعالیت‌های کمونیست‌های ایران به نظر ایشان در روزنامه‌ها رسیده بود. (تظاهراتی که دربار و وابستگانش در برپایی آن ناآشکار دست داشتند و قصد هم این بود که به آمریکا نشان داده شود ایران به سمت کمونیسم می‌رود. این تظاهرات در تهران و قم بسیار چشمگیر بوده است.) 

۵. رئیس‌جمهور آمریکا (ژنرال آیزنهاور) در سخنرانی خود در انجمن حکام ایالات بدون رعایت موقعیت‌های دیپلماسی، خطر توسعه کمونیسم در ایران را یادآور می‌شود. 

۶. برای آمریکا حل مساله نفت، اساسی‌ترین راه برقراری روابط حسنه است. (طبق خواسته انگلستان و کارتل‌های نفتی) و اگر این کار انجام می‌شد «آمریکا دیگر در مقابل دوست و متفق خود انگلستان محظوری نداشت» اما دولت مصدق پیشنهاد ما را قبول نکرد و راه دیگری هم که «مورد پسند انگلستان» باشد به نظر نرسید «ما ناچار شدیم که خود را کنار بکشیم.» 

۷. مساله ملی کردن نفت و درخواست غرامت «مورد قبول ما هم نیست زیرا آمریکا در عربستان و نقاط دیگر دارای امتیازات نفت است و هرگاه این سابقه از طرف ایران گذاشته شود، فردا صدای دیگران هم در خواهد آمد و هر کشوری راه را برای خود باز خواهد دید که عنوان ملی کردن را پیش گیرد... این امر اساس نقشه سرمایه‌داری مخصوصا به‌ کار بردن سرمایه‌های آمریکایی در کشورهای بیگانه را متزلزل می‌کند.» 

مرحوم اللهیار صالح، سفیر کبیر ایران با سخنان مستدل خود کوشش کرده است تا پاسخ‌های مناسب به آقای جرنگان (قائم‌مقام معاون وزارت امور خارجه آمریکا) دهد که خوانندگان با خواندن نامه آن مرحوم، چگونگی آن را درمی‌یابند. 

گفت‌وگوی آقای جرنگان و صالح نشان می‌دهد آن‌سان که فکر می‌شد بین امپریالیست‌ها تضاد همیشگی وجود دارد، صددرصد درست نیست. گاه با رقابت در کسب منافع بیشتر این وضع پیش می‌آید اما اگر منافع هر یک از آن‌ها توسط کشورهای زیرسلطه در معرض خطر قرار گیرد، توافق و هماهنگی امپریالیست‌ها فزونی می‌یابد، در آن زمان آمریکا و انگلیس «دوست و متفق» بودند و در سرنگون کردن حکومت‌های ملی مردم جهان هم‌اندیشه و همراه گام برمی‌داشتند. بی‌تردید پایه و مایه اتحاد و همگامی آن‌ها «نفت و منافع نفتی» بوده است. دکتر مصدق بزرگترین ضربه را به این نظام سودبری سرمایه‌داری اجحاف‌گر وارد کرده بود و به قول خودش در دادگاه نظامی «جرم بزرگ او ملی کردن صنعت نفت» به شمار می‌رفت و این امر، کشورهای دیگر را نیز به دفاع از حقوق حقه خود «ملی کردن نفت» فرا می‌خواند و اگر کشورهای نفت‌خیز به پا می‌خاستند، به تحقیق نظام سرمایه‌داری آمریکا و جهان دگرگون می‌شد و این دلیل دیگری بود در برپایی کودتا. 

بهانه دیگری که انگلیس و به خصوص آمریکا را در ترس و وحشت قرار می‌داد، توسعه فعالیت‌های کمونیستی در ایران (سراسر مرزهای جنوبی اتحاد جماهیر شوروی) بود و آمریکا تصور می‌کرد با دگرگونی ایران، تمام کشورهای خاورمیانه دگرگون می‌شدند و ثروت‌های طبیعی و زایدالوصف منطقه در اختیار روس‌ها قرار می‌گرفت و به همین دلیل به عنوان پیشگیری از خطر بزرگ آینده، کودتا را ضروری و قابل اجرا می‌دانستند و چه‌بسا انگلستان که با روسیه همواره زد و بند پنهانی ۲۰۰ ساله (موازنه مثبت) داشت، با به کارگیری عوامل داخلی خود در ایران (دربار و نیروهای دیگر)، در بزرگ کردن خطر کمونیسم در ایران و ترساندن نظامیان و تازه به دوران‌رسیدگان سیاسی، آمریکا دخالت داشته است. در هر حال شد آنچه نباید می‌شد. جامعه شکست‌خورده و وحشت‌زده پس از کودتا، در اندوه تاریخی فرو رفت و به زبان م. امید، زمانی فرا رسید که «سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است...!» اما مرحوم اللهیار صالح با شنیدن خبر انجام کودتا پس از آن همه فعالیت‌ها و تلاش برای پیشبرد خواسته‌های نهضت ملی ایران و هوشیار کردن کاربه‌دستان سیاست خارجی آمریکا، سرانجام عزم جزم کرد تا «سر نهد آنجا که باده خورده است!»، به ایران بازگردد و اگر در دادگاه نظامی لزومی باشد، شرکت کند و از مصدق و اقدامات او دفاع کند. به همین دلیل از مقام خود استعفا داد و منتظر جواب دولت هم نشد. سرلشکر بازنشسته فضل‌الله زاهدی که اینک با درجه سپهبدی نخست‌وزیر کودتا شده است، نامه‌ای به این مضمون برای مرحوم اللهیار صالح مخابره کرد: «جناب آقای صالح جنابعالی برای مملکت خدمت می‌فرمایید نه برای شخص، بنابراین استدعا می‌کنم استعفای خود را مسترد داشته و کماکان در مقام سفارت ایران در واشنگتن به خدمات ارزنده خود ادامه دهید.» اما پاسخ صالح چنین بود «بعد العنوان من تا دیروز طی مصاحبه‌های گوناگون مطبوعاتی که از رادیو و تلویزیون در سراسر آمریکا نیز پخش می‌گردید، از نظر دکتر مصدق دفاع کرده‌ام حال چگونه یکباره تغییر جهت دهم و از برنامه‌هایی دفاع کنم که معکوس اظهارات قبلی من است و مطلقا قادر به انجام چنین کاری نیستم لذا از مقامات محل خداحافظی کرده و کاردار موقت سفارت را به وزارت امور خارجه معرفی کردم و قریبا به صوب ایران حرکت خواهم کرد.» (خاطراتی از اللهیار صالح ص ۵۱).

صالح اظهار کرده که پس از دریافت نامه «سپهبد زاهدی تعزیه‌گردان کودتا...، مجددا شاه خواست که در این مقام باقی بمانم، اما پاسخ دادم: من تا دیروز به عنوان سفیر کبیر ایران در آمریکا دکتر مصدق را مظهر ملت ایران می‌دانستم که با بزرگترین دولت استعمارگر جهان مبارزه نموده و او را شکست داده است و امروز دیگر نمی‌توانم رنگ را عوض نمایم و با عاملین کودتای اجنبی همکاری کنم.» (همان جا) 

مرحوم خسرو سعیدی که یکی از یاران نزدیک مرحوم صالح بود به درستی نوشته است: «البته اگر صالح غیر از این عمل می‌کرد دیگر همان صالح پیشین نبود، مردان سیاسی در چنین مواقع نادری شخصیت واقعی خود را بروز می‌دهند.» (اللهیار صالح، ص۱۶۱)  

آقای مجید مهران که از دیپلمات‌های قدیمی وزارت خارجه ایران است در مقاله مبسوطی به راستی بیان کرده است: «در واقع این اصرار مرحوم صالح برای استعفا از مقامی که فراوان خواهان داشت و حتی قبل از استعفایش مورد قبول واقع شود محل خدمت را ترک گفت به نظر حقیر یکی از صفات ممتاز و بارز و حاکی از مردانگی و آزادمنشی و بی‌نیازی آن بزرگوار است» (مجله آینده سال ۱۳ ص ۹۴‌-‌۹۳).  

آری این چنین بودند مردانی که عقیده و ایمان را در پیوند با عمل، یادمان تاریخ کردند که به مناسبت فرا رسیدن ماه مرداد از آنان یاد شد. رحم‌الله معشرالماضین. 


منابع: 

۱. پرونده صالح (درباره اللهیار صالح)، ایرج افشار، تهران، کتاب روشن، ۱۳۸۴.  
۲. سعیدی، خسرو، اللهیار صالح، جلد اول زندگینامه، تهران، انتشارات طلایه، ۱۳۶۷.  
۳. عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، تهران، نشر گفتار، ۱۳۸۰.  
۴. گزارش‌های سیاسی واشنگتن و یادداشت‌های زندان از اللهیار صالح، به کوشش ایرج افشار با یاری پژمان فیروزبخش، تهران، سخن، ۱۳۸۲.  
۵. مشیر، سید مرتضی، خاطراتی از اللهیار صالح، تهران، مهراندیش، ۱۳۸۲.  
۶. مهران، مجید، «استعفا از سفارت ایران در آمریکا»، مجله آینده، سال ۱۳ (۱۳۶۵).