در تاریخ ایران هجومها و یورشهای زیاد بر ارکان حکومتی از سوی بیگانگان و گاه خودیها دیده شده است، دولتها سقوط کردهاند و شاهان و وزیران و حاکمان جامعه به حق یا نابحق سر به نیست شدهاند و چند صباحی جامعه به گونهای جدید (و کوتاه) حیات خود را استمرار داده و پس از مدتها دوباره به شکل دیگری آشفتگی و نابسامانی جدید پدید آمده است، اما بر روی هم در این نابهنجاریها و جابهجایی حکومتها، اگرچه مردم آسیبهای بسیاری تحمل کردهاند، اما خود برپادارنده آن نبودهاند. شهرنشینان به کار خود مشغول بودهاند و سود خود را در آرامش جامعه و مرزهای ساکت کشور میدانستند. روستاییان، به کشت و زرع و سوددهی به صاحبان املاک مشغول بودند و چشم به آسمان میدوختند تا به لطف الهی بارانی ببارد و رونقی حاصل شود. و اجتماعات ایلی و عشایری دل به دامپروری و دامداری و پاره مشاغل ایلی و اندک کشاورزی خود بسته بودند و گوش به فرمان خان که گاه محبوب آنان هم بود، داشتند و در مواقعی به ماجراهایی کشیده میشدند و بالاجبار از سرزمینهای خود دل میکندند و در این مسیر ناهمواریهایی را هم تحمل و همانند آن را به یکجانشینان تحمیل میکردند.
جنبش مشروطیت و عدالتخواهی، بر ساختوارههای کهن ضربه وارد کرد، نخست در شهرنشینان با آشناییهای جدید در جهانشناسی حرکت نوین پدید آورد و زنان را به گونه بخش عظیم شهروندان کشور، وارد صحنه حیات اجتماعی کرد و از یک سو آزادی و حقطلبی را خواستار شدند و از سوی دیگر به دلیل وابستگیهای نیمهاستعماری سلطهگرانه، استقلال و ناوابستگی کشور به بیگانگان را خواستار شدند. روستاییان با آنکه شرکت مستقیم در این پیکار نوین نداشتند، اما به آن با چشمان امیدوار مینگریستند و ایلنشینان در پیوند با خوانین گاه همانند بختیاریها و قشقاییها در مسیر و حرکت «ملی» قرار میگرفتند و گاه همانند شاهسونها و ایلات وابسته به قدرتهای مرکزی دستنشانده (دربار و هیات حاکمه) دانسته و نادانسته در خط ارتجاع و استبداد جایشان میدادند.
این تحول اجتماعی مبارک، سختیهای بسیاری را تحمل کرد و قرارداد ۱۹۰۷ میلادی و کودتای محمدعلی شاه را درنوردید. جنگ اول جهانی را که هیچگونه پیوندی با ایران نداشت، از سر گذراند، قراردادهای دیگر از آن میان معاهده ۱۹۱۹ میلادی را تقریبا کأن لمیکن کرد، کودتای سیاه ۱۲۹۹ خورشیدی را با این نظریه (ایجاد آرامش بهتر از ناامنیها و اغتشاشات گوناگون است) بیش و کم پذیرا شد و با آنکه دیکتاتوری رضاخانی، موانع فراوان در مسیر حرکت جدید ایجاد کرد و هر نوع حرکت و دادخواهی و آزاداندیشی را ریشهکن کرد، اما زیرساخت فرهنگی جامعه که توانایی و زایایی خود را بارها در تاریخ نشان داده است، همچنان حرکت خود را ادامه میداد و پس از جنگ دوم جهانی، چهره خود را در لوای نهضت ملی ایران آشکار کرد و حضور دکتر مصدق به عنوان نماینده اول مردم تهران (شهرنشینان پایتخت) در مجلس چهاردهم، نشاندهنده زنده بودن حرکت آگاهانه و خردورزانه مردم بود که شاید بیش از یکصد سال در پنهانگاه جامعه آرامآرام خودسازی کرده و در سالهای پس از جنگ زمان تجلی خود را بازیافته بود.
به این اعتبار نهضت ملی ایران علاوه بر داشتن پیوندهای تاریخی و فرهنگی با تمام حرکتهای پیشین جامعه، پدیدهای نوین، استقلالطلبانه و دموکراتیک بود. عدالت و حقوق ملی و خواستههای به حق مردمی را که طی تاریخ غالبا در پرده فراموشی قرار میگرفت، هدف قرار داده بود و به راستی ملی کردن صنعت نفت در سراسر کشور را، کلید اصلی حقطلبیهای ملی شناخته بود که بسیاری از مشکلات مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی جامعه را مرتفع میکرد، وقار ایرانی بودن را به ایرانیان هدیه میکرد و همه آنان را اعم از شهرنشین و روستانشین و ایلیاتی از منابع خداداد میهن، بهرهمند میکرد و برای اولینبار در تاریخ ایران در پی نهضتهای متعدد سیاسی و مذهبی و جنبش فراگیر ملی مشروطیت، مردم در پهنه جامعه به عنوان «حکومتگران جامعه» و نه «رعیت حکومت شونده استبداد» حضور یافته بودند.
بدیهی است این پیشآمد تاریخ ساخته، اگر استمرار پیدا میکرد و اگر «خار و خاشاک»های حکومتی که بازماندههای عصر استبداد و ارتجاع بودند، نوکری و دریوزگی قدرتهای امپریالیستی برونمرزی را نمیپذیرفتند و در کارها و حیات معنوی «خلق خدا» فتنهانگیزی نمیکردند، (گو اینکه به عقیده برخی از مورخان در تاریخ «اگر» جایی ندارد) اما در این مورد امید مردم به پا خاسته بر این بود که عصر سعادت و بهروزی و پیشرفت ایران فرارسیده است. آن امید بلندپایه که «در خود زیستن» و «بارور شدن از خود» بود، به زبان شاعر عزیز و گرانمایه کنونی میهن، شفیعی کدکنی تجلی یافت و دردمندانه (با بروز کودتا) «در حسرت نگاه تو» (نگاه تاریخ) خشکید و خسبید. کودتای ۲۸ مرداد، با کودتای محمدعلی شاه و سیدضیاء و رضاخان، بسیار فرق داشت. این کودتای آمریکایی و انگلیسی (با سکوت و رضامندی روسیه، هممرزی ایران با جمهوریهای مسلمان آسیایی)، در پیوند با بازماندهترین نیروهای استبداد و ارتجاع که در روزنههای پنهانی جامعه، جیرهخوار شرکتهای بزرگ نفتی جهان و کاپیتالیستهای غارتگر زمان بودند، سختترین و مهلکترین ضربهها را بر نهضت ملی ایران و «پیکره ملت» که رشد تاریخی خود را بازیافته بود، وارد کردند. به همین دلیل این واقعه شوم با همه وقایع شوم دیگر تفاوت دارد و چندین دهه نهتنها مانع حرکت آزادانه جامعه شد، بلکه جامعه را چندین دهه به عقب بازگرداند که هنوز هم گرفتار آن است. گویی این «حادثه شوم» را حافظ شیرازی پیشگویی کرده بود!
ز تند باد حوادث نمیتوان دیدن/ در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
ببین در آینه جام نقشبندی غیب / که کس به یاد نیارد چنین عجب زمنی
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت / عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
که البته لسانالغیب «ملت بزرگ» خود را ناامید نمیکند و رهنمون میدهد:
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند / چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
دکتر مصدق و سیاستگریهای آمریکاییان
دکتر مصدق از آغاز زمامداری خود میدانست که آمریکا و انگلستان با هم اشتراک منافع دارند و بر همین اصل «اشتراک منافع» اختلافاتی هم بیش و کم میان آنها وجود دارد. او میاندیشید که اگر در مورد ایران آمریکا فریب انگلستان را نخورد و روی مواضعی که در گذشته نشان داده است، استوار بماند، بیآنکه علنا خود را درگیر دفاع از منافع ایران کند، دولت ایران میتواند به حقوق قانونی خود در ملی شدن نفت دست یابد. زمان، زمان حاکمیت دموکراتها (ترومن) بود و با آنکه نظام حکومتی آمریکا یگانه است اما دو چهره دارد؛ دموکرات و جمهوریخواه و هر دو، بیش و کم در یک مسیر هستند اما واقعیت این است که برخوردهای آن دو حزب با جهان متفاوت جلوه میکند. دکتر مصدق دموکراتها را معقولتر میدانست و خود در آمریکا با ترومن مذاکراتی کرده بود و امید داشت که اگر بار دیگر دموکراتها پیروز شوند، انگلیسیها فرصت کامل زورگویی نخواهند داشت و به همین دلیل برای متعادل نگهداشتن شرایط، یکی از خوشنامترین و منزهترین سیاستمداران ملی ایران، مرحوم اللهیار صالح را که هم زبان انگلیسی بسیار خوب میدانست و هم سالها با پارهای از آمریکاییان در ایران و آمریکا آشنایی داشت، به سفارت کبرای ایران در واشنگتن برگزید.
مرحوم صالح برخاسته از «نهضت ملی ایران» بود و همانند دکتر مصدق میاندیشید و از رموز دیپلماسی آگاهی تمام داشت، در واشنگتن فعالیتهای سیاسی، فرهنگی، تبلیغاتی خود را آغاز کرد و دستاوردهای خوبی فراهم آورد اما متاسفانه در انتخابات آمریکا، حزب جمهوریخواه برنده شد و ژنرال آیزنهاور ارتشی مرد عرصههای جنگ جهانی، به ریاستجمهوری آمریکا رسید. بسیاری از کارکنان سیاسی وزارت خارجه آمریکا، جای خودشان را بر عدهای جوان ناوارد اما پیروزمند و مغرور جنگ جهانی دوم دادند و سیاست آمریکا در مسیر هماهنگی کامل با انگلستان (همانند زمان جنگ جهانی دوم) نظم پیدا کرد. در این زمان آگاهسازی سیاستمداران جدید آمریکا و جلب نظر آنان به منافع ملی کشورهای خاورمیانه از آن میان ایران، بسیار مشکلتر از سابق شد با این حال مرحوم اللهیار صالح شب و روز در ارتباط با دکتر مصدق وظایف ملی و دیپلماتیک خود را انجام میداد و همزمان دیپلماتهای انگلیسی نیز برای جلب نظر آمریکاییها، خطرات ناشی از ادامه حکومت ملی در ایران را خاطرنشان میکردند. این وضع که شرح و تفصیلش زیاد است و نامهها و مراسلهها، رفت و آمدها و مصاحبههای بسیار چگونگی آن را نشان دادهاند، وضع را به جایی رساند که کودتا علیه دکتر مصدق تنها درمان درد کارتلهای نفتی شناخته شد. فکر و دسیسه از انگلستان، پول و قدرت نظامی از آمریکا، سکوت و عدم دخالت از روسیه شوروی و کارگردانان ایرانی و اصلی شناختهشده، در کسوتهای گوناگون که در تمام کتابها و مقالههای تاریخی، نام و نشان آنان آمده و طی ۶۰ سال گذشته، آنچنان وقایع روشن شده است (و دستاندرکاران خود روشن کردهاند) که جای هیچ شک و شبههای باقی نمانده است و قصد نگارنده نیز بازگویی آنها نیست.
گزارش اللهیار صالح به دکتر مصدق
نگارنده در پژوهشهای تاریخی خود به نامهای محرمانه از مرحوم اللهیار صالح به روانشاد دکتر مصدق که در موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران به شمارههای (۷۲۰۰۶۰ـ۷۲۰۰۵۶- د) نگهداری میشود، دست یافت که از طرف سفارت ایران به تاریخ ۲۱ مرداد۱۳۳۲ (شماره ۲۰۱۶) به نخستوزیری ایران ارسال شده است. از چاپ شدن یا چاپ نشدن این نامه نگارنده آگاهی دقیق نداشت تا اینکه به یمن لیالی ماه مبارک رمضان در محفلی استاد محترم آقای دکتر میرمجلسی با محبت ویژه نگارنده را آگاهی دادند که این نامه توسط شادروان ایرج افشار در مجموعهای به چاپ رسیده است (گزارشهای سیاسی واشنگتن و یادداشتهای زندان از اللهیار صالح، ص۳۵۲ـ۳۴۵). از نامهای که چهار روز پیش از کودتای نافرجام اول (۲۵ مرداد) و هفت روز پیش از کودتای بدفرجام دوم (۲۸ مرداد) نوشته شده، میتوان بر بسیاری از وقایع پنهان و آشکار آن جنایت تاریخی علیه ملت ایران پی برد.
نامه مزبور که در سیاق دیپلماتیک ممتاز و چشمگیر است و قدرت و صداقت نویسنده آن را نشان میدهد، چند امر جاری و تحققیافته سیاست آمریکا را برملا میکند.
۱. کاربهدستان دیپلماتیک آمریکا، تصمیم خود را گرفتهاند (کودتا) و دیگر با ایران گفتوگوی جدی و کارساز نمیخواهند داشته باشند.
۲. با آخرین سفر آقای ایدن وزیر خارجه انگلستان (معارض متعصب و ضد مصدق و نهضت ملی ایران) به واشنگتن و گفتوگو با سران جمهوریخواه برودت مناسبات اندک ایران و آمریکا فزونتر شده است.
۳. وزیر خارجه آمریکا در مصاحبهای علنا بیان کرده است که «دولت آمریکا از مساعدت بیشتر نسبت به ایران خودداری خواهد کرد» و علت این امر را آزادی فعالیت کمونیستها در ایران میداند. (همزمان در ایران روزنامههای طرفدار حزب توده، دکتر مصدق را عامل بورژوازی و دستنشانده امپریالیسم آمریکا معرفی میکردند.)
۴. شکل حزب توده و فعالیتهای آزادانه آنان در خیابانها، سیاستمداران آمریکا را نگران کرده است و آنان معتقدند که مصدق «از عهده کمونیستها برنمیآید»، کمونیستهای ایران «تدریجا زمام اختیار را در دست میگیرند... شما میدانید که مهمترین مشکل آمریکا در دنیای امروز مساله کمونیسم است. مردم و دولت آمریکا از هیچ امری بیش از کمونیسم وحشت ندارند... به خصوص که در جراید هم در همان روز و قبل از رفتن به کنفرانس حکام خبر مهمی درباره فعالیتهای کمونیستهای ایران به نظر ایشان در روزنامهها رسیده بود. (تظاهراتی که دربار و وابستگانش در برپایی آن ناآشکار دست داشتند و قصد هم این بود که به آمریکا نشان داده شود ایران به سمت کمونیسم میرود. این تظاهرات در تهران و قم بسیار چشمگیر بوده است.)
۵. رئیسجمهور آمریکا (ژنرال آیزنهاور) در سخنرانی خود در انجمن حکام ایالات بدون رعایت موقعیتهای دیپلماسی، خطر توسعه کمونیسم در ایران را یادآور میشود.
۶. برای آمریکا حل مساله نفت، اساسیترین راه برقراری روابط حسنه است. (طبق خواسته انگلستان و کارتلهای نفتی) و اگر این کار انجام میشد «آمریکا دیگر در مقابل دوست و متفق خود انگلستان محظوری نداشت» اما دولت مصدق پیشنهاد ما را قبول نکرد و راه دیگری هم که «مورد پسند انگلستان» باشد به نظر نرسید «ما ناچار شدیم که خود را کنار بکشیم.»
۷. مساله ملی کردن نفت و درخواست غرامت «مورد قبول ما هم نیست زیرا آمریکا در عربستان و نقاط دیگر دارای امتیازات نفت است و هرگاه این سابقه از طرف ایران گذاشته شود، فردا صدای دیگران هم در خواهد آمد و هر کشوری راه را برای خود باز خواهد دید که عنوان ملی کردن را پیش گیرد... این امر اساس نقشه سرمایهداری مخصوصا به کار بردن سرمایههای آمریکایی در کشورهای بیگانه را متزلزل میکند.»
مرحوم اللهیار صالح، سفیر کبیر ایران با سخنان مستدل خود کوشش کرده است تا پاسخهای مناسب به آقای جرنگان (قائممقام معاون وزارت امور خارجه آمریکا) دهد که خوانندگان با خواندن نامه آن مرحوم، چگونگی آن را درمییابند.
گفتوگوی آقای جرنگان و صالح نشان میدهد آنسان که فکر میشد بین امپریالیستها تضاد همیشگی وجود دارد، صددرصد درست نیست. گاه با رقابت در کسب منافع بیشتر این وضع پیش میآید اما اگر منافع هر یک از آنها توسط کشورهای زیرسلطه در معرض خطر قرار گیرد، توافق و هماهنگی امپریالیستها فزونی مییابد، در آن زمان آمریکا و انگلیس «دوست و متفق» بودند و در سرنگون کردن حکومتهای ملی مردم جهان هماندیشه و همراه گام برمیداشتند. بیتردید پایه و مایه اتحاد و همگامی آنها «نفت و منافع نفتی» بوده است. دکتر مصدق بزرگترین ضربه را به این نظام سودبری سرمایهداری اجحافگر وارد کرده بود و به قول خودش در دادگاه نظامی «جرم بزرگ او ملی کردن صنعت نفت» به شمار میرفت و این امر، کشورهای دیگر را نیز به دفاع از حقوق حقه خود «ملی کردن نفت» فرا میخواند و اگر کشورهای نفتخیز به پا میخاستند، به تحقیق نظام سرمایهداری آمریکا و جهان دگرگون میشد و این دلیل دیگری بود در برپایی کودتا.
بهانه دیگری که انگلیس و به خصوص آمریکا را در ترس و وحشت قرار میداد، توسعه فعالیتهای کمونیستی در ایران (سراسر مرزهای جنوبی اتحاد جماهیر شوروی) بود و آمریکا تصور میکرد با دگرگونی ایران، تمام کشورهای خاورمیانه دگرگون میشدند و ثروتهای طبیعی و زایدالوصف منطقه در اختیار روسها قرار میگرفت و به همین دلیل به عنوان پیشگیری از خطر بزرگ آینده، کودتا را ضروری و قابل اجرا میدانستند و چهبسا انگلستان که با روسیه همواره زد و بند پنهانی ۲۰۰ ساله (موازنه مثبت) داشت، با به کارگیری عوامل داخلی خود در ایران (دربار و نیروهای دیگر)، در بزرگ کردن خطر کمونیسم در ایران و ترساندن نظامیان و تازه به دورانرسیدگان سیاسی، آمریکا دخالت داشته است. در هر حال شد آنچه نباید میشد. جامعه شکستخورده و وحشتزده پس از کودتا، در اندوه تاریخی فرو رفت و به زبان م. امید، زمانی فرا رسید که «سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است...!» اما مرحوم اللهیار صالح با شنیدن خبر انجام کودتا پس از آن همه فعالیتها و تلاش برای پیشبرد خواستههای نهضت ملی ایران و هوشیار کردن کاربهدستان سیاست خارجی آمریکا، سرانجام عزم جزم کرد تا «سر نهد آنجا که باده خورده است!»، به ایران بازگردد و اگر در دادگاه نظامی لزومی باشد، شرکت کند و از مصدق و اقدامات او دفاع کند. به همین دلیل از مقام خود استعفا داد و منتظر جواب دولت هم نشد. سرلشکر بازنشسته فضلالله زاهدی که اینک با درجه سپهبدی نخستوزیر کودتا شده است، نامهای به این مضمون برای مرحوم اللهیار صالح مخابره کرد: «جناب آقای صالح جنابعالی برای مملکت خدمت میفرمایید نه برای شخص، بنابراین استدعا میکنم استعفای خود را مسترد داشته و کماکان در مقام سفارت ایران در واشنگتن به خدمات ارزنده خود ادامه دهید.» اما پاسخ صالح چنین بود «بعد العنوان من تا دیروز طی مصاحبههای گوناگون مطبوعاتی که از رادیو و تلویزیون در سراسر آمریکا نیز پخش میگردید، از نظر دکتر مصدق دفاع کردهام حال چگونه یکباره تغییر جهت دهم و از برنامههایی دفاع کنم که معکوس اظهارات قبلی من است و مطلقا قادر به انجام چنین کاری نیستم لذا از مقامات محل خداحافظی کرده و کاردار موقت سفارت را به وزارت امور خارجه معرفی کردم و قریبا به صوب ایران حرکت خواهم کرد.» (خاطراتی از اللهیار صالح ص ۵۱).
صالح اظهار کرده که پس از دریافت نامه «سپهبد زاهدی تعزیهگردان کودتا...، مجددا شاه خواست که در این مقام باقی بمانم، اما پاسخ دادم: من تا دیروز به عنوان سفیر کبیر ایران در آمریکا دکتر مصدق را مظهر ملت ایران میدانستم که با بزرگترین دولت استعمارگر جهان مبارزه نموده و او را شکست داده است و امروز دیگر نمیتوانم رنگ را عوض نمایم و با عاملین کودتای اجنبی همکاری کنم.» (همان جا)
مرحوم خسرو سعیدی که یکی از یاران نزدیک مرحوم صالح بود به درستی نوشته است: «البته اگر صالح غیر از این عمل میکرد دیگر همان صالح پیشین نبود، مردان سیاسی در چنین مواقع نادری شخصیت واقعی خود را بروز میدهند.» (اللهیار صالح، ص۱۶۱)
آقای مجید مهران که از دیپلماتهای قدیمی وزارت خارجه ایران است در مقاله مبسوطی به راستی بیان کرده است: «در واقع این اصرار مرحوم صالح برای استعفا از مقامی که فراوان خواهان داشت و حتی قبل از استعفایش مورد قبول واقع شود محل خدمت را ترک گفت به نظر حقیر یکی از صفات ممتاز و بارز و حاکی از مردانگی و آزادمنشی و بینیازی آن بزرگوار است» (مجله آینده سال ۱۳ ص ۹۴-۹۳).
آری این چنین بودند مردانی که عقیده و ایمان را در پیوند با عمل، یادمان تاریخ کردند که به مناسبت فرا رسیدن ماه مرداد از آنان یاد شد. رحمالله معشرالماضین.
منابع:
۱. پرونده صالح (درباره اللهیار صالح)، ایرج افشار، تهران، کتاب روشن، ۱۳۸۴.
۲. سعیدی، خسرو، اللهیار صالح، جلد اول زندگینامه، تهران، انتشارات طلایه، ۱۳۶۷.
۳. عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، تهران، نشر گفتار، ۱۳۸۰.
۴. گزارشهای سیاسی واشنگتن و یادداشتهای زندان از اللهیار صالح، به کوشش ایرج افشار با یاری پژمان فیروزبخش، تهران، سخن، ۱۳۸۲.
۵. مشیر، سید مرتضی، خاطراتی از اللهیار صالح، تهران، مهراندیش، ۱۳۸۲.
۶. مهران، مجید، «استعفا از سفارت ایران در آمریکا»، مجله آینده، سال ۱۳ (۱۳۶۵).