۱۳۹۱ دی ۷, پنجشنبه

کیانوش مازندرانی : فرخ نگه دار و پوپولیسم

یکی از خصوصیات اغلب ایرانیان علاقه به استفاده از تسهیلات خاص و استفاده کردن از میان بر استهمه عطش دارند که مسیر رسیدن به اهدافشان را کوتاه و کوتاه کردن کنند. وتنها تعداد کمی هستند که از صفت هایی چون طمانینه و درنگ در کارهای خود بهر ه می ببرند. متاسفانه این خصوصیت در دوران اخیر و شایع شدن اینترنت بیشتر شده است. به طوری که به قول شهید صابر این روزها کسی حال و حوصله درست کردن قرمه سبزی نداره همه دنبال فست فود هستند.
این خصوصت در ضرب المثلی که عبارت است از « ره صد ساله را یک شبه پیمودن» که از بطن جامعه ایران نیز می آید به خوبی بیان می شود .
از بخت بد این مشکل در رفتار سیاسی نخبگان نیز به وفور یافت می شود.خصوصیتی که باعث شده است که صد سال از اولین حرکت ما ایرانی ها برای آزادی در مشروطه بگذرد ولی همچنان در خانه اول باشیم.
یکی از این میان بر ها که حدود یک دهه است در مملکت ما تبلیغ و شایع شد کاستن هزینه ها با روش کردن اصلاح طلبی بوده است. چرا که انقلاب هزینه بسیار دارد و فلان است و بهمان است.
این تبلیغ در اوج خود آنچنان عمده شد که دیگر کسی را یارای نقد آن نبود و ناقدان جریان اصلاح طلبی و نا مومنان به آن به اقسام صفتها از جمله ذهنی گرا و رادیکال متهم شدند!
ولیکن سالهایی باید می گذشت و رنجی باید توسط ملت خوش باور کشیده می شد تا به قول معروف « دوزاری» خیلی ها بیفتد که حکومتی که نخواهد اصلاح شود را نمی توان اصلاح کرد.
ولی متاسفانه امروز هم کم نیستند  افرادی که همچنان آرزوها و تخیلات خود را به عنوان تحلیل بیان می کنند و همچنان سخن از اصلاحات و تغییر از گذر انتخابات را مطرح می کنند. در حالی که روند سیاسی به صورت واقعی 180 درجه در جهت خلاف این تخیلات در جریان است.
در تعریف فلسفه سیاسی جانشین کردن جهان ذهنی  به جای جهان واقعی پوپولیست است. پوپولیست به نوعی فریب دیگران از طریق نادیده گرفتن مسائل جاری و واقعیت ها و همچنین تجربیات و تاریخ شروع می شود . امری که در این غفلت خاتمه نیافته بلکه فرد پوپولیست از عمد و یا از نا آگاهی به تبلیغ دنیای مجازی و ذهنی خود می پردازد. کاری که اگر از روی عمد باشد صفت دروغگویی را نیز باید به پوپولیست افزود.
آقای نگه دار در سالیان اخیر به طور مکرر در حال استفاده از این منطق صوری است. ایشان چنان از شرایط سیاسی حاکمیت و تغییر رفتار یکباره رهبران آن دم می زند که گویی ما در جهانی و در وطنی غیر از جهان و وطن ایشان زندگی می کنیم!!!
ایشان در مقاله خویش چنین می آورد « آرزوی بزرگ من آن است که انتخاباتی پرشور، با شرکت بیش از ۵۰ میلیون نفر از مردم میهنم، را در بهار آتی شاهد باشم؛ انتخاباتی که همه اقشار به صحت و سلامت آن یقین دارند و با طیب خاطر نتایج آن را می پذیرند. در ایجاد امید به شکل دهی چنین فضایی البته تصمیم دستگاه رهبری جمهوری اسلامی نقشی کاملا تعیین کننده دارد.» 
آیا واقعا ایشان در باره ایران صحبت می کند؟!
ای کاش ایشان به جای فریب خویش واقعیات را نیز ببیند.ببیند که رفتار عمومی حاکمیت در جهت حرکت به سمت بستن بیشتر شرایط می باشد و نه باز کردن شرایط. ایشان باید بداند که اعتماد عمومی مردم به حتی خوشنام ترین افراد سیاسی نیز به شدت کم است پس چگونه شما چنین آرزویی می کنید؟
اما ای کاش ایشان دست از عوام فریبی بردارد و به جای فرار از واقعیتها ، با درک شرایط امروز بیاموزد و نیز به نسل جدید آموزش دهد که راه میان بر راهکار زندگی نیست بلکه باید به قول معروف «آش کشک خاله است بخوری پاته نخوری هم پاته».
چندی قبل هم ایشان در پیش بینی ای گفته بود که رهبر می تواند تغییر رویه  بدهد. ولی آیا ایشان از خود نپرسیده است خود آقای فرخ نگه دار که امروز جز یک نیروز اپوزیسون دارای مقام و پستی  نیست حاضر به عذر خواهی از رفتار سیاسی اش در سالهای 60 و کوچاندن عده ایی به دیار دوست ؛شوروی حاضر بوده است یک  پوزش خشک و خالی کند که چنین انتظاری  را از کسی که خود را رهبر مسلمین جهان می نداند دارند؟!
آیا این گونه افراد که خود را دارای تجربه بسیار می دانند و سیاست را نقد وتحلیل می کنند  نباید درکی از روانشناسی قدرت  آنهم قدرت خودکامه داشته باشند؟ ایشان باید جواب دهد که چگونه  از دیکتاتور انتظار دارد که بگوید اشتباه کرده است و تمام آنچه را خود ساخته است نابود کند؟ در این میان تکلیف وابط قدرت چه می شود؟ با قدرت نظامی که اکنون میانه دار سیاست است چه باید کرد؟و...
در پایان تنها آرزو دارم که عطش ملت ایران برای استفاده از میانبر کاسته شده و با درنگ و تامل راهکار حل مسئله که کوتاه کردن دست استبداد از زندگی شان هست را بیاموزند.

یونس پارسا بناب: تاملی در مورد جهانی پراز تلاطم و راه رهائی گسست

یونس پارسا بناب: تاملی در مورد جهانی پراز تلاطم و راه رهائی گسست



جهانی پر از تلاطم
1 – در پرتو جنب و جوش مردم در اکثر کشورهای جهان و فعل و انفعالات پر تلاطم سیاسی و اجتماعی منبعث از آنها به جراُت می توان گفت که توده ها و ملل به حاشیه رانده شده که برای مدتی تا این اواخر به نظر می رسید که سرنوشت خود را به عنوان قربانیان نظام جهانی تر گشته سرمایه داری پذیرفته بودند ، امروز دیگر حاضر نیستند که زیر بار استبداد و استثمار بروند و نقدا در آن کشورها برای کسب حق تعیین سرنوشت بدست خویش بپا خاسته اند .
2 – خیزش ها و برپائی این مردم ( از تونس ، مصر ، یمن ، بحرین گرفته تا یونان ، لهستان ، سنگال ، نیجریه  و... ) که تا مدتها ادامه خواهد یافت سرمشق و الهام بخش مردم و ملل دیگر در مبارزه علیه استبداد و استثمار در دیگر نقاط جهان خواهد گشت . در تحت این شرایط وظیفه اساسی نیروهای چالشگر ضد نظام بویژه آنهائی که دارای چشم اندازهای سوسیالیستی هستند ، این است که به مبارزات خود علیه " انحصارات پنجگانه " ( کنترل انحصاری بر تکنولوژی ، منابع طبیعی ، ارتباطات بین المللی ، رسانه های گروهی و وسایل و سلاح های کشتار جمعی ) که دائما سرمایه امپریالیستی را باز تولید می کنند ، بیشتر دامن بزنند . در این راستا چالشگران ضد نظام در سال های اخیر ( از آغاز برملا گشتن بحران ساختاری نظام در اواخر سال 2007 ) مبارزات ضد انحصاراتی خود را به حق در چارچوب های عمدتا ضد جهانی گری ( جهانی زدائی ) در کشورهای مرکز شمال و ضد امپریالیستی ( گسست از محور نظام ) در کشورهای پیرامونی جنوب متمرکز ساخته و به پیش برده اند .
3 – به استنباط این نگارنده در پرتو عروج امواج خروشان بیداری و رهائی که هم اکنون سراسر جهان را درهم نوردیده اگر چالشگران با " نشان دادن سرخ دلیری " خود به همبستگی ها و همدلی ها ( مکمل هم بودن ها ) بین هم قربانیان نظام و هم بین خود در سطح جهان همت کنند , آنوقت برای بشریت زحمتکش جای امیدواری خواهد بود که عوض " عبور سرمایه داری از بحران کنونی " بالاخره شاهد عبور و برون رفت از خود سرمایه داری گردند .
موقعیت نظام جهانی
1 – برای چالشگران ضد نظام که به کمپ چپ رادیکال ( کمونیست ها و سوسیالیست ها ) تعلق داشته و به آموزش های اقتصاد سیاسی مارکس ( که جوهر اصلی اش برخورد و بینش ماتریالیسم تاریخی است ) مسلح هستند ، اوضاع متحول و رو به رشد در سطح جهان پرسش های مهمی را مطرح میسازند که تهیه و تنظیم پاسخ های مناسب به آنها بیش از هر زمانی در گذشته حائز اهمیت هستند . بخشی از این پرسش ها که تهیه و تنظیم پاسخ به آنها در پرتو اوضاع فعلی و در دوره افول فاز کنونی گلوبالیزاسیون ( بازار آزاد نئولیبرالی ) ضروری است ، عبارتند از :
-          ماهیت و خصلت مناسبات بین سرمایه و کار در سطح کشوری و در سطح جهانی کدامین هستند ؟
-          نیروهای ترکیب دهنده قدرت هژمونیکی در نظام جهانی سرمایه داری کدامین هستند ؟
-          چگونه دولت شرایط مناسب را برای حرکت سرمایه مهیا ساخته و تلاقی ها بین سرمایه و کار را تنظیم میسازد ؟
-          در پرتو و چهارچوب رشد ناموزون سرمایه داری برای توده های کار و زحمت در کشورهای در بند پیرامونی چه نوع استراتژی مبارزاتی ضروری است که در عین حال که دولت سرمایه داری کمپرادور خود را سرنگون می سازند موفق به گسست از محور نظام جهانی و استثمار امپریالیستی نیز گردند ؟
-          چه نوع و اشکالی از همبستگی و همدلی در اوضاع روبه رشد جهان بین مردمان مرکز شمال و پیرامونی جنوب ضروری است که سرمایه داری و امپریالیسم را به چالش جدی بطلبند ؟ و بالاخره چگونه این همبستگی ها و همدلی ها میتوانند در درازمدت در جهت کسب جهانی بهتر ( با چشم اندازهای سوسیالیستی ) ادامه یافته و موفق گردند ؟
2 – خیلی از تحلیلگران طرفدار نظام جهانی سرمایه داری واقعا موجود انگاشت و پراتیک گلوبالیزاسیون را یک پدیده جدید در عصر حاضر قلمداد کرده و ابعاد و میدان عملکرد آن را ماورای حیطه سرمایه و در تمام زمینه های انسانی و اجتماعی محسوب میدارند . در صورتیکه بررسی تاریخ پانصد ساله سرمایه داری تاریخی به خوبی نشان میدهد که حرکت سرمایه در مسیر تحول خود همیشه جهانی گرا ولی عمدتا محدود به خود سرمایه و مولفه های مربوط به آن بوده است . به عبارت دیگر در دوره های مختلف تاریخ تکامل خود ، حرکت سرمایه ( گلوبالیزاسیون ) چیزی غیر از " شراب های کهنه " در " بطری های جدید " نبوده و همیشه همان پدیده منتهی در چهارچوب جدید بوده است .
3 – نگاه و بینش فراتاریخی و فقدان وجدان تاریخی در بین این تحلیلگران باعث گشته که آنها ماموریت جهانی گرائی استعمار کهن و سپس ادامه و گسترش و تحول آن به استعمار نوین ( بعد از کنگره برلین در سال های 1885 – 1884 ) را به کلی نادیده گرفته و عمدا رابطه تاریخی آن دوره ها با دوره کنونی جهانی شدن سرمایه ( گسترش بازار آزاد نئولیبرالی ) را به کلی نفی کرده اند . بدون تردید ماهیت و شکل حرکت جهانی سرمایه در فاز فعلی ، پولاریزاسیون عمیق بین کشورهای مرکز شمال و پیرامونی جنوب را بیش از هر زمانی در گذشته بسط و گسترش داده و مبارزات طبقاتی را نیز به همان نسبت بین المللی تر و فراملی تر ساخته است . باید پیوسته تاکید کرد که هم در داخل هریک از مرکزهای شمال و هم در داخل هر یک از کشورهای پیرامونی جنوب نیز پدیده پولاریزاسیون بین صاحبان قدرت و ثروت ( یک درصدی ها ) و قربانیان نظام ( 99 درصدی ها ) در سال های اخیر تعمیق و تعمیم یافته و لاجرم جهان ما را به سوی یک رشته انفجارات غیر قابل مترقبه و تصور سوق داده است .
4 – یکی دیگر از دگرگونی های قابل اهمیت در نظام جهانی سرمایه دگرگونی در شکل و شمایل پدیده امپریالیسم در دوره بعد از پایان " جنگ سرد " ( از 1991 به این سو ) است . در دوره های گذشته تاریخ سرمایه داری انحصاری ( از 1884 تا 1991 ) شکل و شمایل امپریالیسم متکثر و متعدد بوده و میدان فعالیت و نفوذش غالباُ به بازارهای متعدد و " حوزه های نفوذ " معین و مشخص محدود می گشت . ولی امپریالیسم عصر ما ( در دوره بعد از جنگ سرد ) به امپریالیسم دسته جمعی سه سره تحول یافته که آمریکا در راس آن قرار دارد . میدان و عملکرد و حوزه نفوذ امپریالیسم کنونی در " بازار واحدی " به بزرگی این جهان است که در آن راس نظام نیز بر خلاف گذشته از یک نیروی امپریالیستی " غیر ارضی " به یک نیروی امپریالیستی " ارضی " تبدیل گشته است . در سایه این امپریالیسم ، اولیگوپولی های صاحب " انحصارات پنجگانه " بیش از پیش به تاراج منابع طبیعی و انسانی کشورهای پیرامونی در بند ادامه می دهند . ضامن پیروزی این اولیگوپولی ها دولت های فرمانبر امپریالیسم سه سره هستند که پدیده میلیتاریسم در تاروپود ( متابولیسم ) آنها تنیده گشته و آنها را قادر ساخته که به بازتولید تسلط و کنترل منابع انسانی و طبیعی به نفع اولیگوپولی ها ، ادامه دهند .
5 – در جستجوی بی رحمانه انباشت این اولیگوپولی های حاکم بر دولت های سه سره بطور مستقیم و بر دولت های جی 20 بطور غیر مستقیم جهان را بیش از پیش به سوی نابودی به پیش می برند . امروز خطرات و بلاهای بزرگ در جهان – قحطی و مرگ و میر از گرسنگی ، تخریب محیط زیست ، گسترش بازارهای جهانی تن فروشی ، اعتیاد میلیونی ، پرتاب میلیون ها انسان به زاغه ها و گتوها ، بسط بی امنی ها و احساس بی آیندگی منبعث از شیوع جنگ های مرئی و نامرئی ساخت آمریکا و.... – جملگی پدیده های جداناپذیر از تلاش های بی رحمانه اولیگوپولی های سرمایه داری واقعا موجود  نیستند . بررسی اوضاع روبه رشد در کشورهای سه قاره به خوبی نشان میدهد که توده های وسیعی از مردم در آن ها کشور به طور دائم آگاهی خود را در مورد رابطه تخریب محیط زیست و استثمار اقتصادی منابع زمین ( مثل ماهی ، کشاورزی ، نفت و گاز طبیعی ، الماس و ... ) به نفع اقلیت در شمال و به ضرر اکثریت در جنوب ارتقاء میدهند . این مردم حاضر به پذیرش استعمار و  تقسیم مجدد سه قاره بین قدرت های امپریالیستی سه سره مرکز ( شمال ) و قدرت های نوظهور مثل چین در بخش پیرامونی جنوب نیز نیستند .
6 – در دوره های گذشته سرمایه داری انحصاری ، قدرت های امپریالیستی با پیاده ساختن پروژه های " پاره پاره ساختن آفریقا " در کنگره برلین ( 1885 – 1884 ) ، " اعلامیه بالفور " 1919 در خاورمیانه و تجدید و بسط " دکترین مونرو " در آمریکای لاتین در بین دو جنگ جهانی ( 1939 – 1918 ) بخش جنوب جهان معاصر را تحت نام " حوزه های نفوذ " بین خود تقسیم کردند . امروز در بحبوحه بحران عمیق ساختاری نظام جهانی سرمایه ما شاهد بروز و گسترش مجدد پروژه های " پاره پاره ساختن مجدد آفریقا " در شکل دیگری هستیم : تشدید تلاقی ها و رقابت های خونین برای دسترسی به منابع طبیعی قاره آفریقا . این تلاقی ها که در نیمه دوم سال پر از تلاطمات انقلابی 2011 به کرانه  کشورهای نوار اقیانوس آرام و منطقه آسیای جنوب شرقی نیز گسترش یافت ، نشانی از بروز و رشد یک واقعیت در تاریخ پانصد ساله سرمایه داری است که تاکنون بی نظیر بوده است . توضیح اینکه برای اولین بار یک قدرت جهانی نوظهور ( چین ) از بخش پیرامونی جنوب به تدریج ولی با قاطعیت به دخول و نفوذ در مناطقی از جهان دست زده که تاکنون از نظر تاریخی و با " نخوت و جهالت " حیاط ها و حریم های خلوت نیروهای مقتدر کشورهای مسلط مرکز شمال محسوب میگشتند . در مقابل این شرایط متلاطم و پر از شیفت و چرخش در روند گلوبالیزاسیون ، برای کشورهای پیرامونی جنوب که 80 در صد جمعیت 7 میلیارد نفری کل جهان را امروز نمایندگی می کنند ، دو راه بیشتری وجود ندارد . یا باید علیه این موج استعمارگری مجدد برخیزند و یا به عبودیت و کمپرادوری خود نه تنها به قدرت های سه سره امپریالیسم دسته جمعی بلکه این بار به عبودیت قدرت های نوظهور اقتصادی چین ، روسیه و احتمالا هندوستان و برزیل ( کشورهای معروف به بریک ) نیز تن در دهند .
7 – به استنباط این نگارنده توده های وسیعی از مردم در کشورهای جنوب دیگر حاضر نیستند که در تقسیم مجدد جهان بین قدرت های سه سره نظام و قدرت های نوظهور شرکت کرده و به قبول " گلوبالیزاسیون جدید " تن در دهند . این نگارنده نیز مثل بعضی از چالشگران ضد نظام : تاج الدین عبدالرحیم ، سمیرامین ، کلود آکه ( نیجریه ) ، دان نبودره ( اوگاندا ) معتقدم که تنها راه رهائی برای بشریت زحمتکش کشورهای پیرامونی جنوب از استثمار و تاراج ، راه اتخاذ " گسست " از محور نظام جهانی سرمایه است که در حال حاضر در بحران ساختاری عمیقی غوطه ور گشته است .
مولفه های انگاشت گسست  
در مقاله های پیشین من به اصل انگاشت و عملکرد پدیده گسست در تاریخ سرمایه داری صنعتی انحصاری پرداخته ام . در این جا به چندین مولفه این پدیده اشاره میکنم :
1 – حرکت در جهت گسست از نظام جهانی سرمایه به کشورهای سه قاره فرصت میدهد که خود را حتی اگر به تدریج هم شده از مقررات, محدودیت ها و قیودات " انحصارات پنج گانه " و نهادهای بین المللی متعلق به آنها – مثل بانک جهانی ، صندوق بین المللی پول و.... – آزاد سازند .
2 – گسست از محور نظام به هیچ وجه ایجاد سیستم اوتارکی ( خود کفائی ) نیست . به عبارت دیگر این سیاست استراتژیکی به ملت – دولت های کشورهای سه قاره فرصت میدهد که بر اساس سیاست های " متکی به خود " سیاست خارجی خود را بر پایه نیازها و تقاضاهای امور معیشتی و اجتماعی مردمان ساکن آن کشورها تعبیه و تنظیم سازند . در یک کلام گسست به معنی عقب نشینی از شرکت در تجارت و گسترش ارتباطات متعدد اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی با ملل دیگر جهان نیست و پروسه گسست اساساَ رد قاطع قرار دادن استراتژی توسعه کشور در خدمت منویات گسترش جهانی سرمایه و " انحصارات پنج گانه " آن است . لازمه این امر وجود یک دولت بی باک و شجاع از نظر سیاسی و افزایش توده های مردمی و آگاه و بپا خاسته است که از این دولت دفاع کنند .
3 – این دولت میتواند با تعبیه یک مدل توسعه ملی بر اساس استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی پروژه های ضد کالاسازی و ضد خصوصی سازی را در داخل رشد داده و به موازات آن به رشد و گسترش روابط با کشورهای جنوب براساس انگاشت و پراتیک اصل " از جنوب به جنوب " دامن بزند . این حرکت آغاز برون رفت و عبور از مسیر دردناک و ویرانساز " از جنوب به شمال " که قرن هاست از سوی صاحبان ثروت و قدرت مرکزی ها بر زحمتکشان و ملل پیرامونی ها اعمال گشته است ، خواهد بود. پروسه گسست نوعی گذار و عبور از سرمایه داری و ورود به سوسیالیسم </ یک زمان نسبتا طولانی است . این گذار به هیچ شکل و درجه ای در مسیر یک خط مستقیم حرکت نکرده و بلکه مسیر آن پر از زیق زاق ها و چرخش ها و شیفت های پرپیچ و خم خواهد بود .    روند گسست در کشورهای جنوب که بطور اجتناب ناپذیری با مبارزات ضد گلوبالیزاسیون ( جهانی زدائی سرمایه ) در کشورهای شمال گره خواهد خورد شرایط برای استقرار جوامعی با چشم اندازهای سوسیالیستی را فراهم خواهد ساخت . در یک کلام سوسیالیسم نیز مثل سرمایه داری سالها و دهه ها طول خواهد کشید که ساخته شود .
4 – در مسیر ساختمان این سوسیالیسمِ که در ایجاد آن نیروها و چالشگران ضد نظام همراه با قربانیان ضد نظام ( نیروهای ضد روند جهانی گرائی در کشورهای شمال و نیروهای طرفدار انگاشت و عمل گسست در کشورهای جنوب ) با هم نه تنها همبستگی جهانی بلکه همدلی و هم زمانی به وجود خواهند آورد ، تلاش برای دموکراسی زائی ( دموکراتیزاسیون ) و تلاش برای برپائی ساختمان سوسیالیسم دو روی یک سکه بوده و در پیروزی و بقای گسست نقش مکمل و لازم و ملزوم هم را ایفاء خواهند کرد .
5 – در روند پیشروی گسست ، توده های مردم با توسعه انگاشت و عمل " اتکا به خود " بویژه در حیطه اقتصادی همکاری های بزرگتر را بین کشورهای جنوب رواج داده و از بازتولید مناسبات استعماری که بین کشورهای سرمایه داری مرکز و کشورهای در بند پیرامونی وجود دارند ، شدیدا احتراز خواهند کرد .
6 – در این تلاش ها و مبارزات طولانی و پرپیچ و خم گسست از نظام حاکم ، خلق های کشورهای جنوب باید با پدیده فلاکت بار میلیتاریزاسیون حرکت جهانی سرمایه ( گلوبالیزاسیون ) نیز دست و پنجه نرم کنند . میلیتاریزاسیون ( نظامیگری ) در ده سال گذشته در تاروپود نظام جهانی تنیده گشته و به بخش لاینفک در متابولیسم نظام تبدیل گشته است ، آمریکا به عنوان راس نظام در 144 کشور در اکناف جهان پایگاهها و حضور نظامی بر پا ساخته که آخرین آنها ساختمان فرماندهی نظامی آمریکا در آفریقا ( آفریکوم ) در کشور کوچک جیبوتی در شاخ آفریقا ( همراه با 2000 سرباز آمریکائی ) می باشد . در راستای گسترش نظامیگری, آمریکا با تاسیس پایگاه نظامی در داروین ( استرالیا ) در پنج قاره جهان دارای پایگاههای نظامی گشته . علت گسترش نظامیگری آمریکا در قاره های آفریقا و اقیانوسیه همانا ادامه و گسترش هژمونی نفتی آمریکا در کشورهای نفت خیز آفریقا است . کشورهای غنا و چاد که اخیرا منابع عظیم نفتی در آنها کشف گشته همراه با کشورهای نقداَ صاحب نفت مثل نیجریه ، آنگولا ، لیبی ، سودان ، گابون و .... اهمیت استراتژیکی قاره آفریقا را در محاسبات جهانی امپریالیسم دسته جمعی سه سره بویژه در ارتباط با تحدید چین ، افزایش داده است .
7 – تجربه و تحلیل تئوریکی مولفه های اصلی حرکت سرمایه ( گلوبالیزاسیون ) در فاز کنونی نشان میدهد که اگر اوضاع به همین منوال به پیش رود و راه حل واحد و جهانی به عنوان یک آلترناتیو بوجود نیاید در آنصورت جهان به سوی آشوب و توحش سوق داده خواهد شد . این مولفه ها و مضامین اصلی که عملکرد های مکمل آنها در روند بحران عمیق ساختاری سرمایه داری جهانی نقش های مهم و تعیین کنندده ایفاء می کنند ، عبارتند از :
-          عمومی تر ، درهم تنیده تر ، مالی تر و میلیتاریزه تر گشتن انحصارات اولیگوپولیستی در فاز کنونی گلوبالیزایسون سرمایه .
-          ادامه هژمونی آمریکا بوسیله جنگ های مرئی و نامرئی در سراسر جهان .
-          نزول و ریزش آزادی های دموکراتیک و سوء استفاده مزوّرانه از دموکراسی در جهت گسترش منویات و منافع امپریالیستی .
-          افزایش قدرت اولیگارشی های جهانی در کنترل دولت های سراسر جهان .
-          پذیرش و اعمال " مسئولیت حفاظت " از جان و مال و مردم تحت عنوان " مداخلات بشر دوستانه " نظامی توسط دولت های سه سره امپریالیستی .
-          تخریب زمین در جستجوی هار و افسار گسیخته اولیگارشی ها برای غارت منابع طبیعی بیشتر برای افزایش سهام بیشتر در " بازار واحد " به بزرگی این جهان .
نتیجه اینکه :
1 – در تحت این شرایط قربانیان نظام جهانی و جنبش های رادیکال تحت رهبری چالشگران رادیکال ضد نظام هر کجا که هستند باید علیه جنگ های امپریالیستی بپاخاسته و " نیروهای سه سره " درون امپریالیسم دسته جمعی را وادار سازند که پایگاههای نظامی خود را ببندند . مضافا با ایجاد و ساختمان یک " انترناسیونال کارگران و خلق های جهان " باید علیه گلوبالیزاسیون " قدیم و جدید سرمایه و مولفه ها و مضامین آن تلاش کنیم . والا بدیل چیزی غیر از امپراطوری آشوب و نظام توحش نخواهد بود . انتخاب راه های رهائی بخش که قربانیان نظام و چالشگران ضد نظام را با اتخاذ چشم اندازهای سوسیالیستی به سوی استقرار جهانی بهتر خواهد برد ، به هیچ عنوان راه های هموار و آرام و پر از امن و امان نخواهد بود . ولی باید پیوسته بیاد داشته باشیم که بدیل چیزی غیر از آشوب و توحش نخواهد بود .
2 – به قول الاپیکر ( فعال آفریقائی – آمریکائی ضد نظام ) " رادیکال " کسی است که به درک کاملی از " علت ریشه ای " یک پدیده برسد . به عبارت دیگر امروز انسان در مقابل نظامی قرار دارد که به نیازهای بشری توجه ندارد . وظیفه انسان رادیکال در تحت این شرایط تعبیه و تنظیم راه های رهائیبخش در جهت تغییر نظام است . امروز چپ های رادیکال ( کمونیست ها و سوسیالیست ها ) بعد از مدتی در موضع دفاعی و " حفظ خود " دوباره به میدان کارزار تعرضی و ارائه " نشان سرخ دلیری " روی آورده اند .
3 – به نظر این نگارنده اگر سال پر برکت و تاریخساز 2011 سال آغاز و گسترش امواج خروشان بیداری ها و رهائی ها در اکناف جهان از سوی قربانیان نظام بود سال2012 سال شکلگیری اتحاد ها و گسترش همدلی ها و همزبانی ها و هم بستگی ها بین چالشگران ضد نظام در کشورهای جهان بویژه سه قاره خواهد بود .
منابع و مآخذ
1 – ایما باینی ، "سمیرامین : حامل بزرگ یک اندیشه رادیکال" , نشریه " پامبازوکا " سال 10 ، شماره 546 سپتامبر 2011 .
2 – یونس پارسا بناب ، " جهان پر از تلاطم و ضرورت جسارت تاریخی " در نشریه اینترنتی "عصر نو" ، 9 فوریه 2012 .
3 – تاج الدین عبدل رحیم ، " گلوبالیزاسیون از منظر یک آفریقائی " ، نشریه " جامعه ای برای توسعه بین المللی " ، 1998 .
4 – سمیرامین ، " اشباح سرمایه داری " ، نیویورک ، 1998 .
5 – باربارا رنزبی ، " الابیکر و جنبش رهائیبخش سیاهان " ، سانفرانسیسکو 2003 .