۱۳۹۵ آبان ۳۰, یکشنبه

فایل صوتی دادخواهی پسر مادر دستفروش

رفتار وحشیانه مزدوران رژیم با دستفروشان

درگیری در مرز مهران در استان ایلام گزارش شد

FOROHERHA.wmv به مادر شايگان, پرستو و آرش

«مرگ ناگهانی» یک درویش گنابادی در زندان مرکزی تهران



اعلامیه درگذشت محمد اسحاق‌آبادی
اعلامیه درگذشت محمد اسحاق‌آبادی

سایت خبری «مجذوبان نور» از «مرگ ناگهانی» محمد اسحاق‌آبادی، یکی از دراویش گنابادی در زندان مرکزی تهران خبر داده است.
این سایت که اخبار مربوط به دراویش گنابادی را پوشش می‌دهد، به نقل از خانواده آقای اسحاق‌آبادی گزارش داده که او در ملاقات روز يكشنبه، ٢٣ آبان با فرزندش اطلاع داده که «ماموران زندان، روزى سه نوبت [او را] به اجبار به بهدارى مى‌برند و به او دارو تزريق مى‌كنند».
مجذوبان نور افزوده که دو روز پس از اين ملاقات، از زندان مركزى تهران به خانواده‌ محمد اسحاق‌آبادی خبر مى‌دهند که براى تحويل گرفتن جنازه او به پزشكى قانونى مراجعه كنند.
در این گزارش آمده است که پیکر این درویش گنابادی، جمعه ۲۸ تهران در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
سایت مجذوبان نور آقای گنابادی را از «برادران شهید» معرفی کرده و افزوده است که او در سال ١٣٩٢ نيز به اتهام تبليغ عليه نظام جمهورى اسلامى، به مدت شش ماه در بند ٣۵٠ زندان اوين زندانی بود.
«سلسله نعمت‌اللهی سلطان علیشاهی گنابادی» که پیروان آن معمولا به نام دراویش گنابادی شناخته می‌شوند، یکی از سلسله‌های صوفی است که در اصول و فروع مذهبی به تشیع ۱۲ امامی اعتقاد دارد.
با وجود این، برخی اعتقادات خاص پیروان این آیین باعث شده تا در سال‌های گذشته، جمهوری اسلامی به شدت آنها را سرکوب کند.
در این مدت، تعدادی از حسینیه‌های آنها تخریب شده و صدها درویش نیز بازداشت و زندانی شده‌اند.

پرستو فروهر: خانه پدر و مادرم، آینه کوچکی از سرزمینم


نگرانی شدید عفو بین الملل از وضعیت روحی نازنین زاغری و احتمال خودکشی او


 نازنین زاغری شهروند بریتانیایی ایرانی که در سفر به ایران بازداشت شد
نازنین زاغری شهروند بریتانیایی ایرانی که در سفر به ایران بازداشت شد
سازمان عفو بین‌الملل اعلام کرد که نگرانی‌ها نسبت به وضعیت وخیم سلامتی روحی و جسمی نازنین زاغری رتکلیف، زندانی ایرانی بریتانیایی در ایران، به شدت افزایش یافته است.
این نهاد حقوق بشری روز جمعه ۲۸ آبان با انتشار گزارشی از ضعف شدید جسمی و احتمال خودکشی خانم زاغری، که محکومیت ۵ ساله خود را به اتهام اقدام علیه امنیت ملی می‌گذراند، خبر داد.
عفو بین‌الملل به نقل از ریچارد رتکلیف، همسر نازنین زاغری نوشت که وضع جسمی و روحی این زندانی چنان افت کرده است که مسئولان زندان یک ملاقات فوری را با خانواده او ترتیب دادند.
به گفته آقای رتکلیف، مادر نازنین زاغری در ملاقات روز جمعه با دیدن لاغری و ضعف جسمی دختر خود از حال رفت. البته خانم زاغری که از ۲۳ آبان دست به اعتصاب غذا زده بود، در پی این ملاقات به خاطر خانواده و دختر کوچکش تصمیم گرفت که اعتصاب غذای خود را بشکند.
هشدار همسر نازنین زاغری درباره احتمال خودکشی او در زندان
به نوشته عفو بین‌الملل، نازنین زاغری از تپش قلب شدید، درد دست، بازو و شانه و ضعف بینایی رنج می‌برد. همسر او به این سازمان گفت که خانم زاغری در هفته‌های اخیر به مرحله شکستن رسیده و روحیه او به شدت افت کرده است. به گفته آقای رتکلیف، نازنین زاغری در نامه‌ای به خودکشی اشاره کرده و این نامه به دست خانواده او رسیده است. او نامه را به همسلولی خود داده اما درباره آن صحبت نکرده بود.
در گزارش عفو بین الملل آمده است که خانم زاغری با وجود دو بار انتقال به مرکز درمانی زندان اوین، مراقبت‌های درمانی کافی دریافت نکرده است.
این سازمان اشاره کرده است که نبود مراقبت‌های پزشکی کافی در زندان به رنج و ناامیدی خانم زاغری اضافه می‌کند. فیلیپ لوتر، مدیر بخش خاورمیانه این سازمان نیز زندانی شدن خانم زاغری را «به اتهام ساختگی اقدام علیه امنیت ملی» ناعادلانه خواند.
نازنین زاغری ۳۷ ساله برای بنیاد خیریه تامسون رویترز کار می‌کرد، که وابسته به خبرگزاری رویترز است. او برای تعطیلات نوروز به همراه دختر دو ساله‌ خود به ایران سفر کرده بود، اما روز ۱۵ فروردین ماه امسال هنگام خروج از کشور در فرودگاه تهران بازداشت و به کرمان منتقل شد.
دختر خردسال خانم زاغری پس از بازداشت از او جدا شد و او ۴۵ روز را در سلول انفرادی سپری کرد.
سپاه پاسداران که در بازداشت نازنین زاغری نقش داشت، او را به مشارکت در پروژه‌های "براندازی نرم" متهم، و به عنوان یکی از "سرشبکه‌های اصلی موسسات معاند" نام برد. همسر خانم زاغری اتهامات مطرح شده را به شدت رد کرد و آن را جنون آمیز دانست.
سرانجام در میانه شهریور ماه، دادگاه به ریاست قاضی صلواتی خانم زاغری را ۵ سال زندان محکوم کرد.
در تاريخ 15 مهر 60، خاطرات رئيس وقت مجلس شوراي اسلامي چنين نگاشته شده است:جلسه علني داشتيم، مهندس [مهدي] بازرگان، اولين سخنران قبل از دستور بود.
در قسمتي از اظهاراتش ضمن اظهار تأسف از شهيد شدن پاسداران و شخصيت‌ها به‌دست تروريست‌ها، از اعدام‌ها و سخت‌گيري‌هاي دادگاه‌هاي انقلاب هم انتقاد داشت و امريكايي بودن تروريست‌ها را مردود دانست. اظهارات وي مورد اعتراض شديد جمعي از نمايندگان قرار گرفت. مجلس را متشنج و ترك كردند و به ايشان اعتراض نمودند. كسي از ايشان دفاع نكرد. دوستانش هم وحشت كرده بودند. مجلس را به‌عنوان تنفس تعطيل كردم. جمعيتي از [مردم و] بازاريان كه جريان مجلس را از راديو شنيده بودند، به‌عنوان اعتراض به اظهارات آقاي بازرگان، مقابل مجلس آمدند و شعارهاي تندي عليه ايشان، ليبرال‌ها، بني صدر، امريكا و منافقان مي‌دادند... دادستان انقلاب، تصميم به بازداشت آقاي بازرگان گرفته بود، مانع شدم.
روز دهم مهرماه 60 در فضاي اقدامات روز افزون تروريستي سازمان و اوج گيري عمليات در جبهه‌هاي نبرد عليه رژيم متجاوز عراق، سومين دوره انتخابات رياست جمهوري با حضور گسترده مردم و 20 درصد بيش از شركت كنندگان دوره قبل، برگزار شده بود و قرار بود روز 17 مهر مراسم تنفيذ رياست جمهوري آيت‌الله‌خامنه‌اي برگزار شود.
روز 16 مهر يك روز پس از نطق جنجالي بازرگان، حجت‌الاسلام هاشمي رفسنجاني در خاطرات خود چنين نوشت: جلسه علني داشتيم... نگران نطق‌هاي تند قبل از دستور، عليه نهضت آزادي بودم، كنترل كردم... به خير گذشت. مهندس بازرگان [درجلسه] شركت نكرده بود. احتمال مي‌رفت كه دوستانش هم شركت نكنند، ولي آمده بودند. مهندس بازرگان در سخنراني 15 مهر خود، ضمن تمجيد از شهداي حوزه علميه و مسئولان، دستگيرشدگان يا كشته‌شدگان عضو سازمان را «نونهالاني» توصيف كرد كه «جگرگوشگان و پرورش‌يافتگان اميد اين مملكت بوده‌اند، عاشق وار و يا ديوانه‌وار، فداكار يا گناهكار در طاس لغزنده‌اي افتاده‌اند. وي ضمن رد اتهام اين‌كه «روحانيون ارجمند و مكتبي هاي غيرتمندمان از امريكا وارد شده‌اند»، اعضا و هواداران تشكيلاتي سازمان را «جوانان جانباز» خواند كه نمي‌توان آنها را «مزدور» دانست.
در حالي كه كمتر از نيمي از سخنراني مهندس بازرگان از روي متن مكتوب در مجلس خوانده شد، به دليل اعتراض شديد بسياري از نمايندگان و بروز تشنج و قطع جلسه، اين نطق ناتمام ماند. نهضت آزادي چندي بعد متن كامل اين نطق را در روزنامه كيهان و مستقلاً در قالب يك اطلاعيه منتشر ساخت. بقيه نطق نيز محكوميت توأمان و يكسان عملكرد نظام و سازمان بود و اتخاذ يك موضع ميانه بي‌طرف كه در واقع و از آن تريبون، بيشتر به زيان حاكميت جمهوري اسلامي ارزيابي مي شد.
روزنامه كيهان كه در آن زمان تحت سرپرستي حجت‌الاسلام سيد محمد خاتمي اداره مي‌ شد، در پاسخ به نطق مهندس بازرگان، طي سه روز 16 و 18 و 19 مهر، سرمقاله‌هاي خود را به نقد و تحليل مواضع وي و نهضت آزادي اختصاص داد.
آقاي خاتمي در اولين روز بعد از نطق، در «يادداشت روز» صفحه اول كيهان طي مقاله‌اي با عنوان «مرگ آقاي سادات و نطق آقاي بازرگان!»، بعد از اشاره به خبر مرگ انورسادات رئيس‌جمهور وقت مصر و شور و شادي مردم از مجازات اين خائن به آرمان فلسطين و دغدغه ذهني‌اش براي نگارش مقاله راجع به ابعاد و آثار اين واقعه، نوشته بود:
تا صبح شد و به مجلس آمدم. آقاي بازرگان به عنوان ناطق پيش از دستور، پشت تريبون قرار گرفتند و من چون ديگران، منتظر كه چه خواهند گفت؟... آيا از توطئه امريكا و مزدورانش عليه انقلاب اسلامي و تلاش آنان براي نجات صدام سخن مي‌گويند؟ از جناياتي كه به دست عوامل امريكا در ايران و عليه مردمي‌ترين انقلاب معاصر صورت مي‌گيرد؟ از رسوايي‌هاي بني‌صدر و رجوي كه اينك به بختيار و اويسي ملحق شده‌اند؟ از فاجعه‌هاي مكرري كه به دست عوامل و مزدوران «سيا» و «موساد» در ايران انقلابي آفريده شده است و بهترين چهره‌هاي متقي و مبارز و مجاهد در ميان آتش سوخته‌اند؟ خاصه اينكه در رابطه با شهادت اين عزيزان، تاكنون از سوي ايشان [= بازرگان] و همرزمانشان، مطلبي جز تسليت خشك در حدي كه بسياري از سياستمداران خارجي و حتي زمامداران وابسته دنياي سوم، علي‌الرسم و به‌منظور رعايت اصول ديپلماتيك! داده‌اند، صادر نشده است... ديري نپاييد كه دريافتم اين انتظار بيهوده است... [نطق بازرگان] مثل هميشه عبارت بود از اعتراض به جمهوري اسلامي... سخنان آقاي بازرگان... مرا از بلاتكليفي شب پيش بيرون آورد و موضوع مناسب براي سرمقاله در رابطه با مرگ سادات را يافتم.
در قسمت دوم سرمقاله آقاي خاتمي با عنوان «چه كسي امريكايي است؟»، چنين آمده بود: آقاي بازرگان، ضمن تأسف از خون‌هايي كه ريخته مي‌شود... به دفاع از «جوانان جانباز»!! و نونهالاني برخاستند كه جگرگوشگان و اميد مملكت! هستند، به همان نظم و نسق كه در بلندگوهاي تبليغاتي امپرياليسم خبري مي‌شنويم و بدين ترتيب از كساني [= مجاهدين خلق] دفاع به عمل مي‌آيد كه خشن‌ترين شكل آشوب را به فرمان رهبران خائن و فراري خود، در متن انقلاب ناب و منحصر به فرد ايران برپا مي‌كنند و بهترين فرزندان اسلام را از پاي درمي‌آورند و كودكان خردسال را در آتش خشم كور خود مي‌سوزانند.
همچنين حجت‌الاسلام سيد‌محمد خاتمي با اشاره به طنز و كنايه تمسخرآميز مهندس بازرگان در مورد تفسير امريكايي و مزدور خواندن عوامل سازمان نوشت: طنز آقاي بازرگان، آنجا كه از انتساب آشوبگران به امريكا بر‌مي‌آشوبند، خود حكايتگر نوعي نگرش امريكايي به مسائل است... بدين ترتيب تشخيص درست امام و امت را كه دشمنان داخلي... را امريكايي مي‌خوانند و اعمال و مواضع آنان را به نفع امريكا مي‌دانند، به تمسخر مي‌گيرند... آيا شاه مخلوع كه گوي سبقت را از همه حكمرانان جهان سوم در سوق دادن كشور به سوي وابستگي تام به غرب و خصوصاً امريكا... ربوده بود، در خانواده امريكايي زاده شده يا از امريكا برگشته بود، يا اينكه شاه امريكايي نبود؟... آيا آقاي بني‌صدر كه... امريكا همه اميدهايش را براي بازگشت به ايران، به وي بسته بود، از خانواده امريكايي بود؟... آيا آقاي رجوي كه روز و روزگاري، آقاي بازرگان را نماينده بورژوازي كه طبق تحليل‌هاي ماترياليستي [= ماركسيستي] حضرات ماهيتاً امريكايي است، مي‌دانست و امروز كه به‌منظور رهبري مقاومت ضد‌امپرياليستي در ايران به دامن فرانسه آويخته است! و براي تكميل مبارزات ضد امريكايي، اين اواخر سفري به امريكا كرده است، با كمال شهامت به تمجيد از بورژوازي ملي برخاسته و براي سرنگوني جمهوري اسلامي پيشنهاد اتحاد با بورژواها را مي‌دهد... و «جرج بال» به سياستمداران امريكا اكيداً توصيه مي‌كند كه مجاهدين خلق! را به عنوان جناح نيرومند مخالف با رژيم ارتجاعي! ايران مورد حمايت و تقويت قرار دهند و بالاخره مورد تمجيد و ستايش فراوان راديوها و سخن‌پراكني‌هاي امريكا و اسرائيل و بي‌بي‌سي است، آيا آقاي مسعود رجوي از خانواده امريكايي است؟... و امروز همان جوانان پاكباز! كه شما به دفاع از آنان برخاسته‌ايد، چشم و گوش بسته به فرمان آقاي رجوي و همپالگي‌هاشان و به كمك بازمانده‌هاي رژيم شاه و در هنگامه‌اي كه نيروهاي رزمنده جمهوري اسلامي درگير دفن تجاوز رژيم امريكايي صدام هستند، به كشتار و تخريب دست مي‌زنند.
مراد از امريكايي بودن، نحوه‌اي از ديد و بينش است كه به سادگي، ابزار دست سياست‌هاي توسعه‌طلبانه امريكا مي‌شود و به خاطر همين ديد و بينش، جرياني كه شما [= مهندس بازرگان] در رأس آن قرار داريد، همواره از مواضع ضد امريكايي جمهوري اسلامي ـ البته با توجيهات گوناگون ـ اظهار نارضايتي و حتي مخالفت قولي و عملي كرده است... امروز اين امريكا است كه پندارگرايانه براي سرنگوني جمهوري اسلامي به مجاهدين خلق! دل بسته است و از آنان حمايت مي‌كند. مهندس بازرگان در ادامه نطق خود كه به صورت مكتوب انتشار يافت، تأكيد كرده بود كه بايستي به «تجزيه و تحليل صحيح جريان‌ها و شور در علل چاره‌ها بنشينيم» و به تعبير خود «هر دو طرف دعوي» را مخاطب و مقصر جلوه داده بود.
آقاي خاتمي نيز با تجزيه و تحليل موضوع در سرمقاله خود، در مورد نقش و سهم جريان نهضت آزادي در افزايش طرفداران سازمان طي ماه‌هاي پس از پيروزي انقلاب نوشت: ... اگر بخواهيم به تحليل جرياناتي كه به اينجا انجاميد، بپردازيم، بزرگترين گناه به گردن جرياني خواهد بود كه از آغاز در سير طبيعي انقلاب اخلال كرد و بسياري از جوانان ساده‌دل را از انقلاب رمانيد و آنان را به دام رهبران گروهك‌هايي كه از آغاز هم معلوم بود بالاخره كارشان به تروريسم خواهد انجاميد، افكند. وقتي كه دولت موقت در اثر بينش ناسازگارش با محتواي انقلاب اسلامي و با سوء‌استفاده از نام و اعتباري كه به بركت اسلام و عنواني كه از رهبر انقلاب گرفته بود، راه آشتي دادن انقلاب سازش‌ناپذير اسلامي با امريكا را برگزيد... وقتي كه فرياد برآمد انقلاب به پايان رسيده است... و ملاقات با برژينسكي نشان داد كه كدام سازندگي و نظمي مورد نظر است،... گروهك‌هاي مفسد انحصارطلب ملحد يا التقاطي، با هياهو چنين وانمود كردند كه جمهوري اسلامي و دولت موقت عين يكديگرند و بدين‌وسيله توانستند بسياري از اين جوانان ساده‌دل را به سوي خود جلب و با كار مداوم، آنان را براي چنين روز تلخي آماده سازند.
پسر وزیر بهداری، زندانی سیاسی ۱۳ ساله و شهید ۱۵ ساله‌ «جبهه حق علیه باطل»
ایرج مصداقی

هادی منافی، وزیر بهداری دولت‌های رجایی و موسوی و رئیس سازمان بهزیستی در دوران موسوی و رفسنجانی است که در سال‌های اخیر از انجام هیچ‌زشتی‌‌ای در مورد رئیس خود میرحسین موسوی که در حصر به سر می‌برد و امکان پاسخگویی ندارد، فروگذار نکرده است. وی از سال ۵۸ تا ۵۹ ریاست اوژانس تهران، از سال ۵۹ تا ۶۳ وزارت بهداری، از سال ۶۳ تا ۷۶ ریاست سازمان محیط زیست و معاونت نخست‌وزیر و ریاست جمهوری و از سال ۶۵ تا ۷۱ ریاست نظام‌پزشکی را به عهده داشته است.
وی به همراه ایرج فاضل که بعدها در دولت میرحسین موسوی و رفسنجانی وزیر علوم و وزیر بهداری شد، پروفسور سمیعی و دکتر لواسانی و ... عمل جراحی روی خامنه‌ای را انجام داده و او را از مرگ نجات دادند. 
    از راست: هادی منافی، محمدعلی رجایی، خامنه‌ای و ایرج فاضل
 برای شناخت ماهیت دکتر هادی منافی، تنها به سرگذشت غمبار پسرش شهرام (محمد) اشاره می‌کنم که به اندازه‌ی کافی گویاست. 
هادی منافی در مورد تنها پسرش می‌گوید:‌
«محمد متولد سال ۴۷ بود و زمانی که به جبهه رفت ۱۴ سال بیشتر نداشت؛ او را خدمت آیت‌الله طبسی بردم و آیت‌الله طبسی به او گفت تکلیف بر دوش شما نیست و لازم نیست به جبهه بروید. محمد جواب داد اگر تکلیف نیست پس چرا اعلام نمی‌کنند که از این سن به بعد باید به جبهه بیایند؟ پس وقتی نمی‌گویند یعنی باید ما برویم.
یک‌بار هم او [را] خدمت آقای خامنه‌ای بردم آقای خامنه‌ای به او گفتند با یک پیازچه می‌شود فقط یک لقمه خورد اما وقتی پیاز بشود، می‌شود با آن یک دیگ غذا پخت.
محمد گفت اگر این پیازچه قبل از اینکه تبدیل به پیاز شود، خشکید و از بین رفت تکلیف چیست و باید چه کار کنیم؟ در آن لحظه بود که فهمیدم تصمیم خود را گرفته و در نهایت به جبهه رفت و در عملیات خیبر شهید شد.»
من تمام مصاحبه‌های هادی منافی در چند سال گذشته را خوانده‌ام، مانند همه‌ی مسئولان نظام نکبت ولایت فقیه، در کمتر موردی راست می‌گوید. موضوع پسرش محمد نیز یکی از همان موارد است.
هادی منافی توضیحی نمی‌دهد چرا فرزند ۱۴ ساله‌اش را که می‌بایستی در کلاس درس مشغول تحصیل می‌بود، دوره می‌گرداند و نزد سران رژیم می‌برد. فرزند وی چه فرقی با دیگر کودکان هم سن و سالش که پدرانشان صاحب قدرت بودند، داشت؟ 

ادامه مطلب...

باز هم با مرخصی عبدالفتاح سلطانی مخالفت شد  برای چندمین بار با مرخصی عبدالفتاح سلطانی، وکیل محبوس در زندان اوین، مخالفت شد.

به گزارش کلمه، در حالی با مرخصی عبدالفتاح سلطانی، زندانی سیاسی، مخالفت می‌شود که وی بعد از ۵ سال و سه ماه یکبار از مرخصی قانونی خود و یک بار برای فوت مادرش از مرخصی اضطراری استفاده کرده است.

از اردیبهشت تا کنون به درخواست‌های خانواده جهت مرخصی جواب رد داده می شود. این اعمال غیرقانونی مانند منع مرخصی و منع آزادی مشروط به احتمال قریب به یقین از طرف ضابطین پرونده سلطانی اعمال می شود.

عبدالفتاح سلطانی در تاریخ نوزدهم شهریور ماه ۱۳۹۰ در مقابل دادگاه انقلاب بازداشت و تا به امروز در زندان به‌سر می‌برد. این در حالی است که تقاضای اعاده دادرسی آقای سلطانی تاکنون بی‌پاسخ مانده است.

این وکیل دادگستری ابتدا به ۱۸ سال زندان و بیست سال محرومیت از وکالت محکوم شد که در دادگاه تجدید نظر، به ۱۳ سال زندان کاهش یافت. در نهایت، حکم آقای سلطانی در پی اعمال ماده ۱۳۴، به ده سال زندان و دو سال محرومیت از وکالت کاهش یافت.

مشارکت در تأسیس کانون مدافعان حقوق بشر و مصاحبه با رسانه‌ها درباره پرونده موکلانش، از جمله اتهام‌های آقای سلطانی بوده

روایت حکم شلاق در ایران:«ساده‌لوح هستند اگر فکر کنند درس عبرت شد،

روایت حکم شلاق در ایران:«ساده‌لوح هستند اگر فکر کنند درس عبرت شد،مشروب حالا نشان اعتراض من است عکس

  به تازگی قربانیان حکم "شلاق"در ایران تصاویر بدن‌های شلاق خورده خود را به نشان اعتراض در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کنند تصاویری از پوست‌های کبود و ورم کرده که بی‌شک دردناک و آزاردهنده هستند.

جمهوری اسلامی ایران از معدود کشورهایی است که شرع را به عنوان یکی از منابع اصلی قانون مجازات خود برگزیده است.

اجرای قوانین شرع در کشوری با جمعیت جوان که بسیاری از آنها دیدی همسان با دولت ایران نسبت به اسلام ندارند به مشکلات و درگیری‌های روزانه بین مردم و حکومت دینی ایران بدل شده است.

هرروزه اخباری از بازداشت جوانان به علت حضور در "مهمانی‌های مختلط"، نوشیدن مشروبات الکلی در رسانه‌ها منتشر می‌شود.
جرائمی که طبق قانون ایران مجازاتشان مشخص است:"شلاق"

اما این اخبار تنها نوک کوه یخ است. بیشتر اخبار یورش پلیس به مهمانی‌های شبانه، بازداشت زوج‌های ازدواج نکرده که هر روز در شهرهای مختلف ایران رخ می‌دهند اساساً راهی به رسانه‌های نمی‌یابند.

اما به تازگی صفحه فیسبوکی "آزادی‌های یواشکی"دست به انتشار تصاویر دختران و پسران شلاق خورده کرده است. تصاویری که این جوانان پس از این مجازات از خود گرفته‌اند و برای این صفحه ارسال کرده‌اند.

رد کبودی و قرمزی شلاق روی پوست قربانیان نشان‌دهنده درد غیرقابل تحمل آن است که تا روزها با آنها باقی می‌ماند. اما با این حال به گفته ناظران ما در ایران، درد تحقیر و توهین‌هایی که حین بازداشت و پس از آن تحمل کرده‌اند، زخمی است که هیچ‌گاه بهبود نخواهد یافت.



«از آن روز از هر چیزی که ربطی به دارد متنفر شدم»

سام ناظر ما است که حکم شلاق را تجربه کرده است. او سال گذشته به خاطر نوشیدن الکل در اصفهان بازداشت شده است:

یک سال پیش من در خیابان بازداشت شدم. ما حدود نه دختر و پسر بودیم که در منزل من در حال نوشیدن الکل بودیم. من برای خریدن نوشیدنی بیشتر از خانه خارج شدم. اما به ناگهان خود را در ایست بازرسی بسیج دیدم. آنها متوجه شدند که من مشروب خورده‌ام و حدود دو لیتر مشروب را نیز همراهم پیدا کردند. از همان لحظه فحش‌های ناموسی و ضرب و شتم آغاز شد. آنها شب من را به یک پایگاه بسیج بردند و آنجا هم ضرب و شتم و مشت و لگد ادامه پیدا کرد. سپس من را مجبور کردند که توالت‌های آنها را بشورم. تنها هدفشان این بود که ضرب و شتم و توهین را با تحقیر نیز تکمیل کنند.

فردا صبح من را به یک پاسگاه پلیس انتقال دادند. آنجا وضعیت بهتر بود. تفهیم اتهام شدم اما هر چه قدر تلاش کردم که از بسیجی‌هایی که شب قبل من را کتک زده بودند شکایت کنم، کسی اساسا به حرفم توجه نمی‌کرد. آنها پافشاری می‌کردند که من از کجا می‌آمدم و به کجا می‌رفتم و مشروب را از چه کسی خریده بودم اما من پاسخ درستی به آنها ندادم.



من چه قدر ساده‌لوح بودم، آنها چه قدر ساده‌لوح هستند

همان روز به دادگاه برده شدم. دادگاهی که تنها ۵ دقیقه طول کشید. سه بار خواستم به قاضی بگویم که من کتک خورده‌ام اما هر سه بار به گفت "خفه شو"و اساساً اجازه حرفی به من داده نشد. سپس با سند آزاد شدم.


بعد از مدتی هم حکمی به در منزل آمد که باید ۳۰۰ هزار تومان جریمه پرداخت می‌کردم و ۲۰ ضربه شلاق می‌خوردم.


من تا روزها درد شدیدی داشتم. با این حال خود و دوستانم را خوش‌شانس تصور می‌کردم چرا که اگر آنها ما را با هم گرفته بودند. این به معنای کتک بیشتر، تحقیر بیشتر، شلاق بیشتر و جریمه بیشتر بود.

بعد از حدود یک هفته که درد آرام گرفت به خودم گفتم خوب دیگر تمام شد، اما چه ساده‌لوح بودم.

درد توهین‌ها و تحقیرها همواره با من است. هیچ‌گاه نمی‌توانم تحقیر و کوچک شدنم توسط بسیجی‌ها را در پایگاه بسیج فراموش کنم. از آن روز به بعد حس تنفر از بسیج و دادگاه و ... همواره با من است. صادقانه بگویم، من پس از آن روز دیگر همان آدم سابق نیستم.

اگر آنها این کار را به عنوان "درس عبرت"برای من یا برای دیگران می‌کنند تا از آن به بعد قوانین اسلام را درست رعایت کنیم، باید این بار بگویم آنها چه ساده‌لوح‌هایی هستند.

از آن روز به بعد من از هر چیزی که مربوط به دین است متنفر شدم. من هیچ‌گاه آدمی نبودم که زیاد مشروب بنوشم؛ خیلی گاه به گاه. اما از آن روز به بعد از هر فرصتی برای نوشیدن مشروب استفاده می‌کنم. نوشیدن برای من تبدیل به یک حرکت اعتراضی علیه این وحشیگری شده است.